آسیبشناسی «روشنفکری دینی»* ـ قسمت اول
اشاره: آنچه در ادامه از نظر خوانندگان گرامی میگذرد، بخش نخست از صورت مکتوب سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در همایش “دین و مدرنیته۲” است. ملکیان در آغاز سخنان خود با نقد مفهوم “روشنفکری دینی”، آن را تناقضآمیز معرفی میکند و از هفت پیشفرض نامنقّحی یاد میکند که «تا تمامش اثبات نشود، پروژه روشنفکری دینی از لحاظ نظری موفق نیست.»
بسماللهالرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب میکنم به محضر همه بانوان و آقایان و امیدوارم در فرصتی که در اختیارم هست، علیرغم کثرت مطالبی که در نظر دارم عرض کنم، کمبود وقت مرا شتابزده نکند، و سخنانم نیمجویده و نامفهوم به گوش عزیزان نرسد.
من چون از صبح در اینجا[(حسینه ارشاد)] بودهام و همه سخنرانیها را از اول تا آخر شنیدهام، مداوم وسوسه میشوم که به جای ارائه سخنرانی اصلیام، به اشکالات و نقدهایی که از ناحیه سروران و سخنرانان محترم بیان شد، جواب بگویم. هنوز خارخاری در دلم هست که بسیاری از مطالبی که گفته شد، لااقل به زعم بنده حق نبود. ولی از سوی دیگر میبینم که اولاً جواب دادن به اشکالات و نقدها، مجموعه سخنرانی بنده را پریشان میکند و ثانیاً میبینم که خود موضوع سخنرانیمن، چه بسا بتواند به بعضی از انتقادات جواب بگوید؛ بنابراین، باز هم به محور اصلی سخنرانی خودم وفادار میمانم؛ اما میکوشم که در طی سخنانم به بعضی از چیزهایی که در این مجموعه سخنرانیها شنیدم، جواب بگویم.
قبل از اینکه در مورد «آسیبشناسی روشنفکری دینی» نکاتی را عرض بکنم، از یک نکته که قبلاً چند بار گفته یا نوشتهام درمیگذرم،و به آن سخن، چه سخن حقّی باشد و چه سخن باطلی، فعلاً نمیپردازم و آن اینکه من اعتقاد مؤکّد دارم که روشنفکری دینی، مفهومی پارادوکسیکال و تناقضآمیز است و نمیشود هم روشنفکر بود و هم دینی.
در جاهای مختلف عرض کردهام که چرا جمع بین «روشنفکری» و «دینی بودن» امکانپذیر نیست. البته روشنفکر میتواند مسلمان باشد، روشنفکر میتواند متدین به هر دین و مذهبی باشد. این محال نیست. همه روشنفکران به اصطلاح دینی کشور ما، متدین و مسلمانند. این مهم نیست. مهم این است که چیزی به نام «روشنفکری دینی» تحقق داشته باشد؛ که از سویی روشنفکر باشد و کاملاً به موازین عقلانیت التزام بورزد و از سوی دیگر تعبد بورزد به سخن کس یا کسانی و متون مقدس دینی. از این نکته درمیگذرم، چه سخن من درست باشد چه نادرست،به هر حال، امروز در این سخنرانی از آن صرفنظر میکنم.
وقتی درباره «آسیبشناسی روشنفکری دینی» سخن میگویم، ـ در حالی که «روشنفکری دینی» را پارادوکسیکال دانستم، ـ طبعاً مراد، آسیبشناسی روشنفکرانی است که در کشور ما نامشان «روشنفکر دینی» است. همیشه به گفته فیلسوفان زبان، باید «روشنفکری دینی» یا «روشنفکران دینی» را در اینجا در داخل علامت نقل قول گذاشت که معنایش «به اصطلاح روشنفکران دینی» است، کسانی که مصطلحاند که روشنفکر دینیاند.
درباره آسیبشناسی روشنفکری دینی سه نکته را باید عرض کنم.
۱. بعضی از نقدهایی که به روشنفکران دینی وارد است، چه بسا به روشنفکران غیردینی هم وارد باشد. وقتی گفته میشود که این نقد به روشنفکری دینی وارد است، مراد این نیست که روشنفکران غیر دینی مبرا و پاک و پیراسته از این وجه نقد هستند.
۲. وجوه نقد روشنفکری دینی، قابل احصاء نیست. نقدهای فراوانی بر روشنفکری دینی میتوان وارد کرد. بنابراین هر کسی که در این همایش از صبح تا حالا در باره نقد روشنفکری دینی سخن گفته است، لابد مهمترینها را از نظر خودش گفته است. طبعاًبنده هم از این امر مستثنی نیستم.
۳. روشنفکری دینی، یعنی همان چیزی که در کشور ما مصطلح به «روشنفکری دینی» است، منشأ خدمات فراوانی بوده است و برکات انکارناپذیری برای جامعه ما داشته است. ممکن است البته این برکات آهسته آهسته به جامعههای دیگر اسلامی هم سرایت بکند، ولی به هر حال، جریان روشنفکری دینی علیرغم چیزهایی که گفتند و شنیدیم، یک جریان روشنفکری قوی در کشورهای اسلامی است . من گاهی جسارت کردهام و گفتهام که روشنفکران دینی کشور ما در قیاس با روشنفکران دینی کشورهای انگلیسی زبان ـ مثل کشورهای اندونزی، مالزی، پاکستان ـو روشنفکران کشورهای اسلامی ترکزبان (ترکیه) و روشنفکران کشورهای عربیزبان، فلسفیتر میاندیشند. برخی از سخنرانان در این جلسه، این فلسفیتر اندیشیدن را البته هنر نمیدانستند، ولی به هر حال چه عیب باشد چه هنر،فلسفیتر است؛و هر چه فلسفیتر است به گمان من عمیقتر است. بنابراین این تفاوت وجود دارد. هر چه که در نقد روشنفکری دینی گفته میشود، هرگز به معنای نفی برکات این پدیده نیست و من گمان میکنم که یک علت عمده مخالفتهایی که با جریان روشنفکری دینی، به خصوص در کشور ما میشود، به جهت این است که نافذ و اثر گذار است و مخاطبان خاص خودش را پیدا کرده است و این مخاطبان، کم یا بیش به آنچه که از روشنفکراندینی میشنوند، التزام میورزند.
یک نکتهای هم در باب خودم عرض کنم. چون بنده هم در مطبوعات تحت عنوان روشنفکری دینی تلقی شدهام، علیرغم هر چیز دیگری که در باب روشنفکری دینی، دین یا عقلانیت گفتهام. ولی به هر حال، چون من مشمول این عنوانم، طبعاً این مطالبی که عرض میکنم شامل حال خودم هم میشود. میخواهم بگویم که من از موضع شخص بیرونی نگاه نمیکنم که بگویند منِ ملکیان به دیگران انتقاد میکنم. این انتقادات چه بسا به من، بیش از هر شخص دیگری وارد باشد.
آسیبهای روشنفکری دینی
اولین آسیب:روشنفکری دینی جدیت ندارد. مرادم از جدیت چیست؟ یعنی انسان خودش را هم مشمول قوانین حاکم بر دیگران بداند. هر کس خودش را مشمول قوانین حاکم بر دیگران ببیند به او «جدی» میگویند. آدمهای جدی کسانی هستند که میدانند قوانینی که بر همه حاکم است، بر خودشان هم حاکم است. من اگر به کسی توهین بکنم و برنجد، نباید بگویم که چرا میرنجی؟ چون باید بدانم که یکی از چیزهایی که همه را میرنجاند، توهین است. جدّیت به این معناست که: من هم مثل بقیههستم.
با این معنا از جدیت، میخواهم مرادم را در باب روشنفکری دینی به این صورت بگویم که همانطور که ما گاهی به روشنفکران غیردینی اشکال میکنیم که آقا! مبنای فکری شما منقّح نشده است؛ پیشفرضهایی دارید که در جایی اثبات نکردهاید؛ سخنانی میگویید مبتنی بر مبانیای که ابتنایش بر آن مبانی محل بحث نیست، اما اینکه آیا آن مبانی قوام و استحکام دارد، محل شکّ و شبهه است. وقتی ما به هر متکلّم، الهیدانی و فیلسوف و دانشمندی میتوانیم این را بگوییم، خب اگر خودمان را جدی بدانیم، باید بدانیم که دیگران هم وقتی به ما به عنوان روشنفکر دینی نگاه میکنند و مبانی نامنقح میبینند. یعنی میبینند که ما خیلی چیزها را مفروض گرفتهایم و داریم بر سر یک اموری با مخالفانمان یا با جرگه دوستان خودمان در مجمع روشنفکری دینی سخن میگوییم [که مبانیاش منقح نشده است]. این مطالب کم اهمیت نیست. من در واقع در میان این مطالبی که ما همه پیشفرض گرفتهایم و معلوم نیست که این پیشفرضها در کجا منقح شده است، من از میان این مبانی هفت مورد را انتخاب کردهام که تأکید میکنم که ما باید بپردازیم به اینها و به هیچ صورت هم نمیشود از اینها طفره رفت.
هفت پیشفرض نامنقح روشنفکری دینی
پیشفرض اول این است که ما پذیرفتهایم که مشکل مردم ایران و مشکل احیانا جامعه مسلمان جهان، مشکل جمع دین و مدرنیته است. خب این یک پیشفرض است. و پیشفرض خیلی موجهی به نظر میآید. ولی با این همه به سود این پیشفرض استدلالی نشده است. وقتی شما میگویید که مشکل جامعه ما جمع اسلام و مدرنیته یا دین و مدرنیته است، معنایش این است که ما قبول داریم که همهمان میخواهیم که هم متدین باشیم، آن هم مدرن، آنوقت میخواهیم ببنیم که چگونه هم متدین باشیم و هم مدرن. آیا همه قبول دارند که ما باید متدین باشیم و هم مدرن و دارند از ما روشنفکران دینی میپرسند که راهش چی هست.
خب یک کسی میگوید که نه آقا ما میخواهیم متدین باشیم، اما اصلاً نمیخواهیم مدرن باشیم. (که اتفاقاً سخنران قبل از من [دکتر سید حسین نصر]رأیش همین بود، یعنی ما مدرنیته نمیخواهیم، دین میخواهیم. یک عده هم از آن طرف ممکن است بگویند ما مدرنیته میخواهیم و دین نمیخواهیم. شما از کجا فکر میکنید که همه ما به دنبال جمع بین مدرنیته و دین هستیم که دنبال راهحل این هستید که چگونه میشود دین را با مدرنیته جمع کرد.
این یک پیشفرضی است که ما داریم و در باب آن مناقشهها میشود کرد.
به تعبیری دیگری میشود گفت ـ البته به نظر قاصر بنده ـ مشکل ما مشکل درد و رنج است. حالا چه ایرانی و چه غیرایرانی، فرق نمیکند. مشکل ما مشکل درد و رنج انسانهاست. ما میخواهیم در زندگی که انساندارد، کمتر رنج ببرد، اگر لابد باید رنج ببرد، و وجوه تراژیک زندگی ما این است که باید با رنجزندگی بکنیم؛ لااقل رنجهای اجتنابپذیر را نداشته باشیم، فقط ما باشیم با دردهای اجتنابناپذیر. ما بمانیم و دردهایی مثل تنهایی و مرگ. نه اینکه هر درد و رنجی را داشته باشیم.
حالا باید از این مشکل که درد و رنج انسان است، برسیم به این که راه رفع درد و رنج، جمع دین و مدرنیته است. [بین این دو ]فرسنگها فاصله است. شما چرا به جای اینکه از این [موضع] شروع بکنید، رفتید و میگویید که مشکل ما جمع دین و مدرنیته است. کجاست آن حلقههای میانی که نشان بدهد که راههای کاستن از درد و رنج بشر (که همه پیامبران برای همین آمده بودند و همه عالمان اخلاق ما را به این سو دعوت میکنند،) جمع بین دین و مدرنیته است.
پیشفرض دوم امکان روشنفکری دینی است. این هم محل بحث است. آیا روشنفکری دین ممکن است. این چیزی است که قبلاً هم عرض کردم که به نظر من ممکن نیست. آن کسانی که میگویند ممکن است، باید راهامکانش را نشان بدهند. این که دائم تکرار کنند که فلانی میگوید که ممکن نیست، اما ما میگوییم که ممکن است، چیزی را نشان نمیدهد. باید نشان بدهیم که روشنفکری را [میتوان]با دینی جمع کرد. نه روشنفکری را با دینداری و سلوکشخصی متدینانه. نه. پروژهای به نام روشنفکری دینی.
پیشفرض سوم: حالا فرض کنیم که روشنفکری دینی امکان داشته باشد، مطلوبیتش چیست. به چه دلیل مطلوب است؟
پیشفرض چهارم: روشنفکری دینی، مبتنی بر وحی است. بالاخره نهایتا از وحی استمداد میکند. از کجا حجّیت معرفتشناختی وحی را اثبات کرده است. دوستان توجه کنند که من نمیگویم که وحی حجیت ندارد. من نمی گویم که وحی حجیت معرفتشناختی ندارد، میگویم که روشنفکران دینی چه دلیلی ارائه کردهاند بر این که “وحی”، “حجیت معرفتشناختی” دارد و یکی از منابع شناخت است و عالم واقع را چنان که هست به ما نشان میدهد.
پیشفرض پنجم: فرض میکنیم که “حجیت معرفتشناختی وحی” اثبات شد، اما از کجا میگویید این متنی که در اختیار ماست “وحی” است. چه بسا دستگاه ادراکی چشم من، حجیت معرفتشناختیاش اثبات شده است، ولی از کجا میگویید که من فلان رأی را که میگویم، بر اساس حجیت چشمام میگویم. متون وحیانی، باید وثاقت تاریخیاش اثبات بشود، باید نشان داده شود که کتاب مقدس واقعا سخن عیسی است، واقعا سخن موسی است و به همین ترتیب در مورد هر متن مقدس دیگری.
پیشفرض ششم: نکته بعدی این است که ما با چه روشی متون وحیانی را تفسیر میکنیم. این روش را مشخص کنیم و وثاقت هرمنوتیکی آن روش را هم نشان بدهیم.
از یک متن مقدس اشاعره هم تفسیری داشتند، اما از آن جبر بیرون میآمد، معتزله هم از این متن مقدس اختیار را بیرون میکشیدند. اشاعره حسن و قبح الهی و شرعی را بیرون میکشیدند،و معتزله حسن و قبح ذاتی و عقلی را بیرون میکشیدند. همه اینها را از متن مقدس و قرآن بیرون میکشیدند. از کجا میفهمیم که در استفاده از متون مقدس ما به صواب میرویم. هر کسی از متن مقدس چیزی بیرون میکشد. متدهای تفسیری کجا اثبات شده است به لحاظ هرمنوتیکی.
پیشفرض هفتم: مطلب بعدی این است که وقتی روشنفکری دینی نشان داد که بین دین و مدرنیته سازگاری وجود دارد، آن وقت باید بگوید که در میان ادیان، چرا اسلام؟ باز دوستان توجه بکنند که من پیشفرضها را عرض میکنم. من مسلمانم، اما میگویم از دید یک انسان بیرونی به جریان روشنفکری دینی که نگاه میکنم، میگویم خب معلوم شد که میشود دین را با مدرنیته جمع کرد و مطلوب هم هست، اما چرا اسلام. چرا مسیحیت را جمع نکنیم،چرا آیین هندو را جمع نکنیم.
این هفت پیشفرض، پیشفرضهایی است که تا تمامش اثبات نشود، پروژه روشنفکری دینی از لحاظ نظری موفق نیست.
آسیبشناسی «روشنفکری دینی»* ـ قسمت دوم
ـ*سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در سمینار “دین و مدرنیته ۲؛ آسیبشناسی روشفکری دینی” به تاریخ ۱۵/۶/۸۶
