در باب خلط انگیزه و انگیخته
پینوشتها
—————————————————————————————-
[Knowledge by evidence/knowledge by inquiry[1
[۲] Knowledge by testimony/testimonial knowledge/knowledge by hearsay
[۳] The ethics of belief
[۴]در سراسر این بحث، من «دلیل» را در معنای کاملاً عام کلمه به کار میبرم که شامل تجربههای حسی و فراحسیِ آبجکتیو و معرفتبخش نیز میشود. به عنوان مثال، با احراز شرایط خاصی و به شرط نبود دلیلی قویتر که نشان دهد تجربهی حسی من در این مورد خاص خطاست، صرف این واقعیت پدیدارشناسانه که من در ظرف تجربهی حسی خود گل سرخی را در برابر خود مشاهده میکنم دلیل معتبری است که در پرتو آن و به استناد آن من میتوانم/حق دارم باور خود به وجود آن گل سرخ در عالم خارج را توجیه کنم.
[۵] knowledg
[۶] justification
[۷]در سراسر این مقاله قلمرو بحث ما صرفاً استدلال قیاسی است و شامل استدلال استقرایی نمیشود.
[۸] در فهرست مغالطههای منطقی، مغالطهی دیگری نیز ذکر کردهاند به نام «Appeal to motive» که عبارتست از «نقد یک نظریه از طریق نقد انگیزهی صاحب آن نظریه» (ویکیپدیا) که در واقع معادل درست و دقیق لاتین برای «خلط انگیزه و انگیخته» است. نسبت این مغالطه با دو مغالطهی مذکور در متن نسبت عموم و خصوص مطلق است، یعنی این مغالطه را میتوان مصداقی از آن دو مغالطه دانست، زیرا انگیزه در این مقام دستکم دو حیثیت دارد: یکی اینکه جزئی از علتِ انگیخته و منشاء آن است و دوم اینکه یکی از ویژگیهای شخصیتی مدعی است.
[۹] http://en.wikipedia.org/wiki/Ad_hominem
[۱۰] با استفاده از تعریف دائره المعارف ویکیپدیا
[۱۱] context
[۱۲] evidence
[۱۳] universal
[۱۴] contextual
[۱۵] contextualism
[۱۶] relativism
[۱۷] در سراسر این بحث مقصود از استدلال، خصوص استدلال قیاسی است، مگر اینکه به خلاف آن تصریح شود.
[۱۸] شرط دوم مختص استدلالهای قیاسی است. استدلال استقرایی در شرط اول، یعنی صدق مقدمات، با استدلال قیاسی شریک است، اما در این استدلال شرط دوم جای خود را به شرط دیگری به نام قوَّت (strongness) میدهد. استدلال استقرایی صدق نتیجه را تضمین نمیکند، بلکه آن را محتمل میگرداند. در این نوع استدلال اگر نتیجه احتمالاً تابع مقدمات باشد، استدلال قوی (strong) و در غیر این صورت ضعیف (weak) نامیده میشود. استدلال استقرایی که در آن هم (۱) مقدمات استدلال صادقاند و هم (۲) نتیجه احتمالاً تابع آن مقدمات است، استدلال قانعکننده/پذیرفتنی (cogent) نامیده میشود.
[۱۹] form
[۲۰] structure
[۲۱] soundness
[۲۲] validity
[۲۳] sound
[۲۴] valid
[۲۵] در استدلال استقرایی این تقسیمات/اصطلاحات جای خود را به تقسیمات/اصطلاحات دیگری میدهند. در این استدلال «قوی» (strong)، ضعیف (weak)، «قانعکننده» (cogent) و غیر قانع کننده (uncogent) به ترتیب متناظر با معتبر، غیر معتبر، صحیح و سقیم در استدلال قیاسیاند.
[۲۶] inference
[۲۷] نقد نوع اول، یعنی نقد مبتنی بر کذب مقدمات، مختص استدلال قیاسی نیست، اما نقد نوع دوم مختص این نوع استدلال است؛ در استدلال استقرایی نقد نوع دوم جای خود را به نقد دیگری میدهد که «احتمال» صدق نتیجه در پرتو مقدمات صادق مذکور در استدلال مورد نقد را نفی میکند. این نقد نشان میدهد که استدلال قانعکننده (cogent) نیست، یعنی بین صدق مقدمات و «احتمال» صدق نتیجه رابطهای برقرار نیست، و نمیتوان از صدق مقدمات نتیجه گرفت که نتیجه نیز «احتمالاً» صادق است. به یک معنا میتوان گفت که ساختار استدلال قیاسی، در صورتی که معتبر باشد، مولد/ناقلِ یقین است، بدین معنا که اگر مقدمات چنین استدلالی یقینی باشند، نتیجه نیز یقیناً صادق است/به نحو یقینی اثبات میشود. در حالی که در استدلال استقرایی ساختار استدلال مولد/ناقلِ یقین نیست، حتی اگر مقدمات یقینی باشند؛ در استدلال استقرایی، به شرط صدق مقدمات و قانعکننده بودن ساختار، نتیجه احتمالاً صادق است/به نحو احتمالی تأیید میشود. منظور ما از استدلال استقرایی در اینجا استقراء عددیِ ناقص است، نه استقراء عددی تام و نه استقراء شهودی. صدق احتمالی نتیجه/تأیید نتیجه در پرتو مقدمات در استدلال استقرایی دیدگاه مشهور و مسلط در معرفتشناسی است. پوپر، فیلسوف پرآوازهی فلسفه علم، با این دیدگاه مخالف است. وی بر این باور است که استدلال استقرایی حتی مولد احتمال هم نیست. وی «ابطالپذیری» را جایگزین «اثبات» و «تأیید» میکند.
[۲۸] fallacy
[۲۹] Hurley, P. J. (2006) A Concise Introduction to Logic, 9th ed. (Belmont: Wadsworth, Thomson Learning, Inc.), P. 110.
[۳۰] formal fallacies
[۳۱] informal fallacies
[۳۲] Ibid.
[۳۳] در توضیح تفاوت مغالطههای صوری و غیر صوری از منبع زیر بهره بسیار بردهام. مثالهای ذکر شده در این قسمت نیز از این منبع وام گرفته شده و بعضاً بازسازی شدهاند. Hurley, P. J. (2006).
[۳۴] قید «منطقاً» در اینجا موضوعیت دارد/قید احترازی است، زیرا ممکن است استدلالی از منظر منطقی معتبر نباشد، اما در قلمروهای خاصی به خاطر تسامح عرفی موجود در آن قلمرو «عرفاً» معتبر قلمداد شود.
[۳۵] «دشمنپرستی» یکی از مغالطههای رایج در میان برخی از سیاستپیشگان است. اینان بر این باورند که گفتار دشمن معیار تشخیص حق و باطل، و کردار او معیار تشخیص خوبی و بدی است. هواداران این دیدگاه، برای تعیین حق و باطل و خوبی و بدی به گفتار و رفتار دشمن مینگرند، در حالی که از نظر منطقی هیچ ملازمهای بین «دشمن بودن» و «باطل بودن مدعا» یا «بد بودن رفتار» شخص وجود ندارد.
[۳۶] خداوند در قرآن در مورد شناختن منافقان به پیامبر فرموده است: «…وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ…» (۴۷/۳۰): «و آنان را از آهنگ سخنشان مىشناسى».
[۳۷] intentional
[۳۸] speech act
[۳۹] conflict of interest
[۴۰] objective
[۴۱] neutral
[۴۲] امام علیابنابیطالب(ع) در موردی دیگر همین معنا را در قالب تعبیر دیگری بیان کردهاند که برای ابهامزدایی از این واژهها مفید و کارساز است. در آنجا خطاب به فردی فرمودهاند:«الحق لایعرف بالرجال، اعرف الحق، تعرف اهله» (نهج البلاغه/): «حق را از روی افراد نمیتوان شناخت. [ابتدا] حق را بشناس و [سپس در پرتو این شناخت از حق] اهل حق را بشناس». و نیز فرموده است: «خذ الحکمه لو من اهل النفاق» (همان، ): «حکمت را بیاموز ولو از اهل نفاق».
[۴۳] context of justification
[۴۴] context of discovery
[۴۵] context of understanding
[۴۶] justification
[۴۷] explanation
[۴۸] این ادعا، که تبیین علمی در باب ریشه و منشاء پیدایش یک باور در ذهن انسانها ارتباطی با صدق و کذب آن باور ندارد، با نظریههای علیّتگرا در باب معرفت و توجیه سازگار است. نظریههای علیّتگرا «فرایند پیدایش باور» را به عنوان مهمترین یا تنها عاملی معرفی میکنند که در حصول معرفت یا توجیه دخالت دارد. از نظر اینان علم/باور موجه آن است که از راه موثق/قابل اعتمادی بدست آمده باشد. بنابراین، اگر تبیین علمی بتواند نشان دهد که راه حصول و پیدایش یک باور در ذهن فرد یا گروهی از افراد ناموثق بوده است، در این صورت نمیتوان گفت که آن فرد یا گروه به آن باور علم دارند یا در پذیرش آن موجهاند، حتی اگر آن باور واقعاً صادق/مطابق با واقع باشد. مثلاً، باور به وجود خدا/گزاره «خدا هست»، میتواند صادق باشد، حتی اگر کسانی که به این گزاره باور دارند، به خاطر اینکه از راه نادرست/ناموثقی، مثل تقلید کورکورانه از آباء و اجداد، آرزواندیشی، و مغزشویی، به این باور رسیدهاند، در پذیرش آن موجه نباشند یا به آن علم نداشته باشند.
به بیان دیگر معرفتشناسی علیتگرا تعریف/معیاری برای معرفت/توجیه یک باور بدست میدهد، نه تعریف/معیاری برای صدق و کذبِ منطقی آن باور، که عبارتست از مطابقت و عدم مطابقت مضمون آن باور با واقع. اینکه «آیا الف نسبت به باور خاصی، مانند باور به وجود خدا علم دارد/در پذیرش آن موجه است یا نه؟» یک سؤال است، و اینکه «آیا این باور صادق است/با واقع مطابق است یا نه؟» سؤال دیگری است. در چارچوب نظریههای علیتگرا، تبیینهای علمی در باب منشاء و ریشهی پیدایش باور کاملاً به سؤال اول و پاسخ آن مربوطند، اما هنوز هم این تبیینها به سؤال دوم و پاسخ آن مربوط نیستند.
بر این اساس میتوان گفت که در دانش از راه دلیل ما بدنبال معرفت/توجیهی هستیم که گوهر آن عبارتست از احراز صدق مدعا از رهگذر دلیل، اما در دانش از راه گواهی ما بدنبال معرفت/توجیهی هستیم که گوهر آن عبارتست از احراز صدق مدعا از رهگذر گواهی. در این صورت، سؤال این است که «آیا بر اساس معرفتشناسی علیتگرا میتوان از تقابل و تمایز دانش از راه دلیل و دانش از راه گواهی دفاع کرد، یا نه، بلکه باید گفت بر اساس این دیدگاه معرفتشناسانه انگیزه/شخصیت افراد حتی در دانش از راه دلیل مربوط است؟».
در پاسخ به این سؤال به نظرم ما باید به این موضوع توجه کنیم که بر اساس معرفتشناسی علیتگرا «دلیل»/«استدلال» و «گواهی» دو راه کسب معرفت/توجیه هستند که تحت شرایطی موثق/قابل اعتماد و در صورت فقدان آن شرایط غیر موثق/غیر قابل اعتماد محسوب میشوند. در این صورت میتوان ادعا کرد که انگیزه/شخصیت فرد در موثق بودن/قابل اعتماد بودن این دو راه دخالت دارد، اما نکته مهم این است که انگیزه/شخصیتی که در مورد دلیل/استدلال دخالت دارد غیر از انگیزه/شخصیتی است که در مورد گواهی دخالت دارد.
برای روشن شدن این ادعا به دو فرض زیر و تفاوت آنها توجه کنید:
فرض (۱): ب ادعایی را مطرح و به سود آن ادعا استدلال میکند و الف میخواهد/موظف است آن ادعا را بر اساس ارزیابی آن استدلال بپذیرد،
فرض (۲): ب ادعایی را مطرح، اما به سود آن ادعا استدلال نمیکند، یا الف امکان یا فرصت ارزیابی استدلال ب را ندارد، و میخواهد/موظف است آن ادعا را صرفاً بر اساس گواهی ب بپذیرد.
بر اساس معرفتشناسی علیتگرا در فرض (۱) انگیزه/شخصیت خود الف در ارزیابی خود او از آن دلیل/استدلال نقش دارد و لذا وی ناگزیر است انگیزه خود را تصحیح و شخصیت خود را اصلاح کند تا آن دلیل/استدلال بتواند به عنوان منبع موثقی از توجیه و معرفت برای او به حساب آید. در این فرض انگیزه/شخصیت ب در موثق بودن یا ناموثق بودن آن دلیل/استدلال به عنوان منبع معرفت برای الف هیچ نقش و تأثیری ندارد. اما در فرض دوم چنین نیست. در این فرض انگیزه/شخصیت ب در موثق یا ناموثق بودن گواهی او برای الف دخالت دارد، یعنی در فرض (۱) الف در صورتی در پذیرش مدعا بر اساس دلیل/استدلال موجه است که درستی انگیزه/شخصیت خود را احراز کرده باشد، نه درستی انگیزه/شخصیت ب را، در حالی که در فرض (۲) الف در صورتی در پذیرش مدعا بر اساس گواهی ب موجه است که درستی انگیزه/شخصیت ب را احراز کرده باشد.
به بیان روشنتر در فرض (۱) علت باور الف آن دلیل/ استدلال است به علاوهی انگیزه/شخصیت خود او؛ اگر آن استدلال از نظر منطقی بی عیب و نقص باشد و انگیزه/شخصیت الف نیز در فعالیت قوه استدلالگر او اخلال نکند، در این صورت او در پذیرش نتیجهی آن استدلال موجه است، فارغ از اینکه انگیزهی ب در طرح آن استدلال چه بوده است، و فارغ از اینکه آیا ب شخص تبهکار یا انسان شریفی است. اما در فرض (۲) علت باور الف گواهی ب است و برای اینکه این گواهی موثق باشد، ب باید انگیزهی درستی داشته باشد؛ و رذائل اخلاقی و معرفتشناسانهی او در فرایند تحقیق/مشاهده و بیان نتیجهی آن تحقیق/مشاهده برای الف اخلال نکرده باشند.
[۴۹] منظورم از دانستن در اینجا دانستن ظنی و احتمالی است، نه دانستن قطعی و یقینی.
[۵۰] epistemic authority
[۵۱] به قول مولانا: صد هزاران گوشها گر صف زنند/ جمله محتاجان چشم روشنند
[۵۲] (epistemic privilege). «اشراف معرفتشناسانه» ترکیبی از مهارتهای علمی و فضایل معرفتشناسانه و اخلاقی است که بر فرایند تحقیق و نتیجهی آن اثر میگذارند و احتمال تقرب فرد به حقیقت را افزایش میدهند. انگیزهی حقیقتجویی، بیطرفی علمی، استقلال رأی و سعهی صدر (open mindedness) بخشی از عناصر تشکیل دهندهی این وصف معرفتشناسانه هستند. در هر صورت، ویژگیای که تقلید الف از ب را موجه میکند این است که احتمال تقرب ب به حقیقت در مورد یک موضوع به نحو معناداری بیشتر از خود الف است. تنها در این فرض است که احتمال تقرب الف به حقیقت در اثر تقلید از ب و پذیرش گواهی او بیشتر خواهد بود تا پیروی الف از رأی خود.
[۵۳] projection
[Fallible knowledge [54
[Infallible knowledge [55
[intuition [56
[۵۷] intuitive induction
[numerical induction [58
[۵۹] در همین رابطه امام علی بن ابیطالب فرموده است: «تکلموا تعرفوا، فان المرء مخبوء تحت لسانه» (نهج البلاغه/کلمه قصار ۳۹۲): «سخن بگویید تا شناخته شوید. بدرستی که آدمی زیر زبان خود پنهان است». تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد.
[۶۰] منظور از «صداقت اخلاقی» در اینجا، صداقت در خصوص موضوع مورد بحث نیست، بلکه روحیه و خلق و خو یا فضیلتی اخلاقی است که جزئی از شخصیت فرد است. وجود چنین فضیلتی در یک جراح موجب میشود که احتمال دروغگویی او در خصوص موضوع مورد بحث چنان ضعیف شود که از نظر عقلایی قابل اعتنا نباشد. زیرا کسی که به چنین فضیلتی آراسته است، به مقدار کافی انگیزه دارد که راست بگوید و دروغ نگوید.
[۶۱] professional commitment
[۶۲] در زبان انگلیسی کلمهی قصاری وجود دارد که ناظر به همین نکته است. آن کلمهی قصار این است: (honesty is the best policy)، یعنی «صداقت بهترین خطمشی/ برنامه [برای رسیدن به اهداف شخصی/موفقیت اقتصادی] است».
[۶۳] thought experiment
[۶۴] professional ethics
[۶۵] تفکیک اخلاق حرفهای از اخلاق عمومی متخصصان صرفاً به منظور نفی وجود تلازم بین این دو اخلاق صورت گرفته است. مقصود این است که کسی ممکن است، به خاطر عادت، تربیت، اعتقاد شخصی یا منافع شخصی، در خصوص قلمرو شغلی خود به ارزشهای اخلاقی پایبند باشد، اما در خارج از این قلمرو به این ارزشها پایبند نباشد، اما عکس این ادعا صادق نیست، مثلاً کسی که به طور کلی به فضیلت راستگویی آراسته است، در قلمرو شغلی خود هم دروغگو نخواهد بود، در غیر این صورت نمیتوان او را فردی دانست که به فضیلت راستگویی آراسته است. بنابراین، التزام به اخلاق به وجه عام میتواند شاهدی باشد به سود تعهد/التزام عملی شخص به اخلاق حرفهای. با این همه، در رابطه با پذیرش قول و تشخیص متخصصان چیزی که مدخلیت و اهمیت دارد تعهد آنان به اخلاق حرفهای است، نه تعهدشان به اخلاق عمومی. در مقام پذیرش قول دیگری بر اساس گواهی او احتمال صدق اخلاقی او در خصوص چیزی که به سودش گواهی میدهد باید به نحو معناداری بیشتر باشد از احتمال کذب اخلاقی او، و امور بسیاری در کم و زیاد شدن این احتمال دخالت دارند که یکی از آنها آراستگی آن فرد به فضیلت راستگویی است.
[۶۶] nature
[۶۷] contextual
[۶۸] قید «علیالاصول» برای خارج کردن مواردی است که در آنها انگیزه/شخصیت مدعی تصادفاً به استدلال او ربط پیدا میکند، مثل موردی که شخص با ذکر سوابق و پیشینهی خود به سود صلاحیت علمی/اخلاقی خود استدلال میکند. البته در این مورد نیز دو معنای حمله به شخص/شخصیت را باید از یکدیگر تفکیک کرد، زیرا یکی از این دو معنا هنوز هم مغالطه است. مثلاً فرض کنید الف با ذکر سوابق تحصیلی خود ادعا میکند که در زمینهای صاحبنظر است و برای تأیید ادعای خود مدارک تحصیلی خود را هم ارائه میکند. در اینجا اگر ب به جای بررسی اصالت آن مدارک تحصیلی، صرفاً ادعا کند که الف دشمن من است، یا همکیش من نیست، یا رقیب من است، بنابراین، در آن زمینه صاحبنظر نیست، مرتکب مغالطهی خلط انگیزه و انگیخته شده است. اما اگر ب به جای اینکار بکوشد نشان دهد که الف در موارد قبلی که در آن زمینه اظهارنظر کرده خطاهای فاحشی مرتکب شده که یک صاحبنظر امکان ندارد چنان خطاهایی را مرتکب شود، کار ب در اینجا عین صواب است و مصداقی از مغالطه مزبور نیست.
[۶۹] intentional
[۷۰] به عنوان مثال، ایمایان مینویسد: «هرگونه توجّه به گفته مرادف استفاده از عقلانیّت و چونوچرا کردن است و هرگونه توجّه به گوینده مرادف در پرانتز گذاشتن درست یا نادرست عقل با اطمینان به دیگری است.». اما به گمان نگارنده، اگر ما شرایط و ضوابط عقلانی لازم در دانش از راه گواهی را مراعات کنیم، در کسب این نوع از دانش نیز از عقلانیت استفاده کردهایم. بنابراین، دانش از راه دلیل مرادف عقلانیت نیست. نباید تقلید درست و معقول را با تبعیت و اطاعت کورکورانه و تعطیل کردن عقل در برابر دیگری و خوددداری از چون و چرا کردن در قول یا ادعای او یکی گرفت. توجه به «گوینده» نیز معادل بیتوجهی به «گفته» نیست. ما حق نداریم سخنان نامعقول را حتی از خدا هم بپذیریم.
[۷۱] به معنای دقیق کلمه، شرط اول متضمن شرط دوم است، یعنی داشتن فضایل معرفتشناسانه و نداشتن رذایل معرفتشناسانه جزئی از اشراف معرفتشناسانهاند. بنابراین، ذکر این شرط به صورت مستقل صرفاً به منظور تأکید است.
[۷۲] در شرح احوال علامهی حلی آمده که وی در بارهی طهارت و نجاست آب چاه در اثر تماس با نجاست تحقیق کرد و به این نتیجه رسید که آب چاه در اثر تماس با نجاست نجس نمیشود. اما این نتیجه خلاف قول مشهور بود. علامه احتمال داد که شاید منفعت شخصی او در استنباطش تأثیر گذاشته باشد و او به خاطر اینکه در خانهی خودش چاه آبی دارد به این نتیجه رسیده باشد. برای اینکه چنین احتمالی را نفی کند دستور داد چاه آب خانهی او را با خاک پر کنند. پس از آن دوباره در این مورد تحقیق کرد و به نتیجهی مشابهی رسید.
———————————
در این ارتباط:
+ دریافت نسخهی PDF مقالهی «در باب انگیزه و انگیخته»