قرائت نبوی از جهان (۱۱)
تمام متون ربانی و از جمله متنهائی که دینشناسان آنها را «متن مقدس» مینامند تاریخ پیدایش دارند، گاهی تاریخ روشن و گاهی تاریخ با ابهام. هیچ متن مقدسی یکباره از آسمان پائین نیفتاده و یا از دل زمین سبز نشده است. با قطع نظر از عقاید مؤمنان درباره متن مقدس، واقعیت تاریخی این است که متون مقدس یا به صورت گفتار یک انسان و یا از طریق نوشتن یک انسان «متن» شده است. متن شدن یعنی پیدا شدن در تاریخ، آنچه هنوز در تاریخ پیدا نشده «متن» نیست.
متن قرآن و ماتن قرآن
تاریخ انتشار ۶/۳/۱۳۹۱
محمد مجتهد شبستری:
در این مقاله چندنکته را توضیح میدهم که به فهم مقالات پیشین کمک میکند.
۱. از آغاز ظهور اسلام تا امروز اساس مسلمان بودن دو «گواهی دادن» است
۱) «گواهی میدهم معبودی جز خدا نیست»، ۲) «گواهی میدهم محمد رسول خداست» «اشهد ان لاالهالّا الّله و اشهد انّ محمدّاً رسولاللّه»
هر کس این دو گواهی را دهد مسلمان است.
۲. این گواهی دادن اعتقاد فلسفی نیست گونهای «اعتراف» دینی است، اعتراف به آنچه گواهی دهنده آن را تجربه میکند و نیز این اعتراف، اعتراف در تنهائی نیست. اعتراف در صحنه عمومی ـ اجتماعی ـ تاریخی زندگی انسانی است که در آن، انکار و شرک صدای غالب بوده است.
۳. در این جا نمیخواهم معنای گواهی دادن دینی و ویژگیهای آن را تحلیل کنم و امیدوارم در آینده نزدیک این بحث اساسی را مطرح کنم. آنچه در این نوشته بیان میکنم این است که ضرورت یافتن گواهی دادن به رسالت محمد (ص) حکایت از آن میکند که پرسش بنیادین دینی که با دعوت پیامبر پیدا شد این بود که آیا محمد (ص) که با همه اقوال و افعال خود ادعا میکند رسول خدا است واقعاً رسول خداست؟ مؤمن کسی بود که گواهی میداد او رسول خدا است و منکر کسی بود که از این گواهی دادن خودداری میکرد و میگفت او شاعر، کاهن و مجنون و مانند اینها است.
۴. مؤمنان و منکران همگی اقوال و افعال پیامبر را میفهمیدند. اگر نمیفهمیدند که ایمان و انکار بهوجود نمیآمد. ایمان و انکار پس از یک فهم همگانی مشترک از اقوال و افعال و سیرۀ او شکل میگرفت. همه میفهمیدند که او با اقوال و افعال خود که خواندن قرآن از جمله آنها است انذار میکند، بشارت میدهد، میگوید هر آنچه در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح میکند، او خدا را مدیر و مدّبر نهائی طبیعت و تاریخ اعلام میکند، همه اشیاء و پدیدارها را به خدا ارجاع میدهد، حکم خدا را بیان میکند و همینطور … آنها که منکر میشدند این مدّعاها را فهمیده بودند که منکر میشدند و آنها که ایمان میآوردند این مدّعاها را فهمیده بودند که میپذیرفتند: البته پذیرش مؤمنان، خود یک «فهم اضافی دیگر» بود ویژه خود آنان. فهم اختصاصی مومنان این بود که آنان برای مدّعاهای پیامبر صدق و اصالت قائل میشدند و این نوعی فهم ویژه بود. در مقالات قرائت نبوی از جهان هر جا از مفهوم شدن همگانی قرآن سخن گفتهام منظورم آن فهم نخستین مشترک است و هر جا از فهم اختصاصی مؤمنان سخن گفتهام منظورم فهم دوم است [۱].
۵. در مقالات قرائت نبوی از جهان گفتهام متون قرآنی که در هر حال بخشی از اقوال محمّد بود تنها بر این اساس مفهوم همگان میگردد که یک گوینده انسانی (انسان نبی) که در بطن و متن زندگی تاریخی ـ اجتماعی ـ بهصورت واقعی با مخاطبان سخن میگوید گوینده آن متون فرض شود. در پارهای از مقالاتم منظور دقیق خود از فهمیدن همگانی متن را با تفصیل بیان کردهام و انواع و مراحل فهمیدن را توضیح دادهام و نشان دادهام چگونه فهمیدن متن با مفروضیت گوینده انسانی الزاماً همراه است. در این نوشتهمیکوشم توضیح دهم که متن زبانی چگونه متن میشود و قرآن چگونه «متن» شده است و معنای متنیت آن چیست و ماتن آن کیست؟ این توضیحات بیان دیگری است از آنچه در مقالات پیشین گفتهام و به نظرم به روشن شدن آنچه در آن مقالات گفتهام کمک فراوان میکند.
۶. تمام متون ربانی و از جمله متنهائی که دینشناسان آنها را «متن مقدس» مینامند تاریخ پیدایش دارند، گاهی تاریخ روشن و گاهی تاریخ با ابهام. هیچ متن مقدسی یکباره از آسمان پائین نیفتاده و یا از دل زمین سبز نشده است. با قطع نظر از عقاید مؤمنان درباره متن مقدس، واقعیت تاریخی این است که متون مقدس یا به صورت گفتار یک انسان و یا از طریق نوشتن یک انسان «متن» شده است. متن شدن یعنی پیدا شدن در تاریخ، آنچه هنوز در تاریخ پیدا نشده «متن» نیست. اگر قرار باشد یک متن را به ماتن (مؤلف) نسبت دهیم (چنانچه در اندیشه اعتقاد دینی مسلمانان متن قرآن سخن خدا یا سخن پیامبر فهمیده میشود) باید بپرسیم نقش «ماتن» (گوینده یا نویسنده) در متن شدن متن چیست؟ اگر قرار باشد یک متن ادبی، (یک قطعه شعر) یا یک متن فلسفی سخن یا نوشته ماتن آن فهمیده شود باید بگوئیم این شاعر یا فیلسوف است که متن را متن شعری یا فلسفی میکند. بهعبارت دیگر در قلمرو انتساب به ماتن ما یک متن را وقتی میتوانیم شعر یا فلسفه بفهمیم که خود شاعر یا فیلسوف آن را شعر و یا فلسفه فهمیده باشد و به تعبیر سوم اگر دلیلی وجود داشته باشد که نشان دهد شاعر محتوای سروده خود را فلسفه فهمیده و نه شعر ما نمیتوانیم آن متن را به عنوان شعر به ماتن نسبت دهیم. همینطور است یک متن فلسفی. اگر دلیلی نشان دهد که خود نویسنده آن متن را یک متن ادبی فهمیده و نه متن فلسفی ما نمیتوانیم آن را به مثابه متن فلسفی به ماتن نسبت دهیم. معنای این سخن این است که این شاعر یا فیلسوف است که متن منسوب به او را متن شعری و یا متن فلسفی بنیان مینهد. فیلسوفان هرمنوتیک مطلب بسیار دقیقی در این باب گفتهاند. آنان گفتهاند هر آنچه فهمیده میشود فهمیدن فهمی است که پیشتر اتفاق افتاده است. همه چیز از فهم آغاز شده و کسی را به پشت صحنه فهم راه نیست. محتوای هر متن زبانی یک «فهمیده شده» است در واقع ماتن متن فهم، خود را در تاریخ تثبیت میکند [۲].
۷. متون مقدس از آنچه گفتم مستثنی نیست. اگر قرار باشد مثلاً متن قرآن به عنوان سخن خدا یا پیامبر تفسیر شود گریزی از بجث درباه ماتن قرآن نیست. باید بپرسیم ماتن قرآن کیست؟ واقعیت این است که هر متن مقدس را یک انسان به «مثابه متن» بنیان مینهد. آن شخص که متنی را میخواند و میگوید آن را از فرشته شنیده یا از خدا شنیده یا خدا او را به گفتن این متن توانا ساخته یا خدا این متن را در دهان او گذشته و مانند اینها، آن شخص با آن «دعاوی فهمی» آن متن را در جامعه و تاریخ. چون صورتی از فهم خود بنیان مینهد او آن را آن میکند که هست. یک پیامبر وقتی متنی را میخواند و میخواهد مخاطبان او آنچه را که میشنوند متنی منسوب به خدا بفهمند، جملات پیوستهای را میخواند که بنا به تجربه و فهم او به گونهای با غیب مربوطند، بدینترتیب او متن را «متن غیبی» بنیان مینهد. مفسر متن ممکن است «متن محور» باشد اما اگر بخواهد انتساب متن به ماتن را حفظ کند ناچار است متن را متناسب با آن «فهمیده شدگی» تفسیر کند که در متن ظاهر شده است. البته ممکن است چنین تفسیری بر اساس فهمهای متفاوت از فهمیده شدگی پیشین شکل بگیرد و تفسیرهای متفاوت از یک متن به اصلاح مقدس به وجود آید.
۸. در مورد متن قرآن هم قضیه از همین قرار است. این پیامبر اسلام بود که قرآن را به مثابه یک متن در تاریخ پدیدار کرد. اینکه او میگفت متن را از فرشته میشنود ویا میگفت با امداد الهی جهان را قرائت میکند و این متن همان قرائت است یا مدعاهائی مشابه اینها داشت – هر کدام از این نظرها به لحاظ تاریخی درست باشد – این واقعیت تغییر پیدا نمیکند که پیامبر بر اساس این فهم تجربیاش که منشأ آنچه می خواند خدا است درخواست میکرد که مخاطبان او نیز خوانده او را چنین بفهمند. بدین ترتیب پیامبر متن قرآن را «متن مربوط با خدا» بنیان نهاده است. او ماتن این متن است. آنچه ما اکنون بهصورت متن قرآنی در دست داریم چنین پیدا شده است. در واقع قرآن برای مسلمانان یک متن مربوط با خدا است به آن معنا که پیامبر اسلام آن را مربوط با خدا فهمیده است.
متنیت قرآن را پیامبر این چنین تأسیس کرده که او با این متن اِنذار و تبشیر کرده، همه پدیدارهای طبیعت و تاریخ را به خدا اِسناد داده، خدا را تسبیح و تنزیه کرده، اسطوره و قصه گفته و دهها فعل گفتاری دیگر با این متن انجام داده است. او با انجام آن افعال گفتاری، متن قرآن را در تاریخ پدیدار کرده و آن را بنیان نهاده است. اگر او آن افعال گفتاری را مرتکب نمیشد متنی به نام قرآن وجود نداشت.
۹. نگارنده این سطور از اینکه قرآن چگونه یک متن شده تصوری غیر از این نمیتواند داشته باشد. فهمیدن متن قرآن در واقع فهمیدن متنی است که ماتن آن پیامبر است.اگر فرضاً پیامبر در تجربه نبویاش اصواتی منظم را شنیده باشد تا آنها را بیان نکرده آن اصوات فقط اصوات مسموع پیامبر است، و جمله نیست. اگر آنها جمله نیستند پس مجموعهای از آنها هم «متن» نیست. جمله، همیشه «جمله برای ما» است و متن همیشه «متن برای ما» است. به عبارت دیگر متن بر «علم حصولی» (علم با مفاهیم) دلالت میکند و یا بر فهمیده شدگی نزد ماتن دلالت میکند، یا بر افعال گفتاری ماتن دلالت میکند و. . . همه اینها اموری مربوط با زمان و مکان هستند (تاریخیاند) متن با آن دلالتها متن میشود آنها ذاتیمتناند و مانع از این هستند که بتوان برای متن زبانی، وجود غیر تاریخی فرض کرد. ممکن است بگوئیم در خارج از عالم بین الاذهانی انسان (در خارج از قلمرو علم حصولی) علم حضوری خدا یا علم حضوری مبادی عالیه یا علم حضوری فرشتگان یا علم حضوری پیامبر و یا هر موجود دیگر قرار دارد. اما علم حضوری «محتویات فهمی» ندارد تا آن محتویات را متن بنامیم، دلالت ندارد، نه دلالت بر مفاهیم، نه دلالت بر افعال گفتاری و نه دلالت بر فهمیده شدگی پیشین.
۱۰. بحث معرفت شناختی درباره امکان یا عدم امکان تجربه دینی، زبانی نبوی، امکان تبادل معنائی خدا و انسان و به اصطلاح (وحی زبانی) مسأله دیگری است و من در مقالات قرائت نبوی کاری با آن مسأله نداشتهام. اگر فرض کنیم پیامبر اسلام دعوی کرده که تجربه دینی زبانی داشته و از فرشته یا از خدا سخنانی شنیده درباره تفسیر این تجربه از سوی ما و اعتبار و لوازم و عواقب آن اعتبار میتوان بحث کرد. اما صحت این مدعا همچنان باقی میماند که ماتن متن قرآن شخص پیامبر است. چنانکه معتبر شناختن تجربه نبوی ما را از طرح این پرسشهای کلامی که آیا ممکن است سخن گفتن با زبان انسانی را به معنای یک «فعالیت گفتاری» Spracht Akte)) (و نه به معنای استخدام ابزار زبان برای تبادل معنائی که امروز نظریهای است نامقبول در فلسفۀ زبان [۳]) به خداوند منزّه از تغییرات و تحولات نسبت دهیم، آیا ممکن است خداوند را مؤلف متن قرآن بدانیم بینیاز نمیکند. منطقاً نمیتوانیم از امکان وقوعی تجربه زبانی نبوی، جواب مثبت به این پرسش را نتیجه بگیریم. البته در مقالات قرائت نبوی از جهان این موضوعات را مطرح نکردهام و شاید در مقاله دیگری به آن بپردازم.
۱۱. ضرورت فرض وجود یک ماتن انسان برای یک متن زبانی که در ارتباط با ماتن باید تفسیر شود ما را به این نتیجه میرساند که کلام یک متن مقدس (مثلاً قرآن) چون متنهای دیگر در صورت انتساب به ماتن در درجه اول کلام ماتن آن متن است. اینکه چه حوادث روانی، عادی و یا غیرعادی برای ماتن اتفاق میافتد تا او متن را در تاریخ بنیان نهد مسأله دیگری است. ممکن است ماتن در تجربه زبانی دینیاش صداهائی را بشنود، ممکن است علائمی را بهبیند، ممکن است تبادل معنائی با غیر زبان انسانی یا حتی با اصوات زبان انسانی با خدا تجربه کند و آنها را درک کند و این تجربهها موجب شود او یک متن تاریخی بنیان نهد. در هر حال متن موجود در تاریخ که ما آن را میفهمیم محصول فعالیت انسانی (گویندگی) آن انسان نبی است. ما او را میفهمیم نه پشت صحنه او را. نه آن حوادث را که برای او اتفاق افتاده و موجب بنیان نهادن متن به وسیله او شده است [۴]. البته ما می توانیم در صورتیکه او حوادث پشت صحنهاش را برای ما بازگو کند آن را تحلیل کنیم و بنابر صدق اخلاقی او معتقد شویم آن حوادث اتفاق افتاده و تفسیر او از تجربهاش را که آن حوادث را به خدا نسبت میدهد بپذیریم یعنی ایمان آوریم.
۱۲. از آغاز نشر مقالات قرائت نبوی از جهان پارهای از ناقدان محترم به من نسبت دادهاند که میگویم « قرآن کلام پیامبر است و کلام خدا نیست». تا آنجا که از نوشتههای خود خبر دارم جائی چنین تعبیری به کار نبردهام. گفتهام متن قرآن تنها به عنوان کلام پیامبر قابل فهمیدن است اما نگفتهام «قرآن کلام خدا نیست» بین این دو تعبیر تفاوت بزرگی هست. دوستان تصور کردهاند قرآن یا باید کلام محمد (ص) باشد یا کلام خدا و چون من میگویم ما کلام محمد را میفهمیم پس میگویم قرآن کلام خدا نیست. من در موارد متعددی نوشتهام مؤمنان میتوانند به اعتبارهای مختلف قرآن را کلام خدا بدانند، کلام خدا به معنائی و کلام پیامبر در معنائی دیگر. آنها میتوانند کلام خدا را از طریق کلام محمّد (ص) قرآن بشنوند و به این اعتبار قرآن را کلام خدا بنامند یا آنها میتوانند قرآن را کلام خدا بدانند چون منشأ ویژه الهی دارد و . . . [۵]. در تمام این موارد اسناد کلام به خدا حقیقی خواهد بود و نه مجازی. نگارنده در جائی ننوشته است که اسناد کلام قرآنی به خدا اسناد مجازی است و اِسناد آن به پیامبر اسناد حقیقی. اینها همه تعبیرات استنباطی ناقدان است نه تعبیرات من. پارهای از ناقدان گفتهاند مبنای استدلال من در مقالات قرائت نبوی از جهان این است که من میگویم محال است خداوند سخن بگوید. گاهی به من نسبت دادهاند که میگویم چون وحی زبانی ممکن نیست پس قرآن کلام پیامبر است. گاهی گفتهاند چون میخواهم با جزم فقهی مقابله کنم میگویم قرآن کلام خدا نیست و . . .. این نسبتها هیچکدام درست نیست. تمام بحثهای من در مقالات قرائت نبوی از جهان پیرامون چگونگی مفهوم شدن متن تاریخی قرآن شکل گرفته است که برای من یک مسأله هرمنوتیکی و زبانشناختی است در حالی که آن بحثهای مورد نظر ناقدان مباحث کلامی یا فلسفی است.
صاحب این قلم در واقع در قلمرو علوم قرآنی و خصوصاً بحث چگونگی تفسیر قرآن (هرمنوتیک قرآن) گام زده نه در قلمرو علم کلام. اگر در مواردی به آراء فیلسوفان و یا متکلمان و یا عارفان در باب کلام الهی پرداختهام برای توضیح بیشتر همان مطلب بوده است نه اصالتاً.
نگارنده این سطور در بحثهای خود انتزاع و کلی گویی نمیکند. میخواهد چگونگی مفهوم شدن یک متن مشخص یعنی قرآن را روشن کند. اگر نوشتهام «چون متن قرآن نمونهای از زبان انسانی است لاجرم به وسیله یک گوینده که علی القاعده قابل تجربه برای همگان (انسان) بوده به وجود آمده و نه مستقیماً به وسیله خدا یا فرشته که قابل تجربه برای همگان نیستند» [۶] منظور این بوده که بنا بر فلسفههای تجربی زبان فهم متن قرآن که اکنون در دسترس ما است (نه محتوای تجربه دینی، زبانی نبوی) جز با فرض یک گوینده علی القاعده تجربه شدنی ممکن نیست.
۱۳. از آغاز نگارش قرائت نبوی از جهان موضع گیری من در مقابل مفسران سنتی قرآن بوده که میگویند وقتی قرآن را باز میکنیم، اولاً و بالذات با عین کلمات و جملات گفته خداوند، با کلام مستقیم او و به اصطلاح یک متن تألیف شده به وسیله خدا و نازل شده از غیب مواجه میشویم و آن را میفهمیم یا تفسیر میکنیم [۷]. نگارنده این سطور در مقالات قرائت نبوی از جهان، همین مدعا را نقد و با آن مخالفت کرده است. اینکه بحثهای صاحب این قلم به این نظر رسیده که متن موجود قرآن را یک متن نازل شده از غیب نداند و اصلاً چنین مدعایی را نامفهوم تلقی کند درست است. اما این نظر منطقاً هیچ ملازمهای با نفی امکان وحی زبانی ندارد. ممکن است شخصی امکان وحی زبانی و حتی وقوع آن را بپذیرد و در عین حال غیبی بودن قرآن را به مثابه متن رد کند و آن را نامفهوم بداند. اینکه وحی زبانی ممکن است و اتفاق افتاده ضرورت مفروض بودن یک گوینده انسان برای فهم و تفسیر متن قرآن را منطقاً نفی نمیکند.
نقد درست سخنان من این است که ناقدان محترم وارد بحثهای هرمنوتیک و فلسفه زبان شوند و نشان دهند چگونه ممکن است یک متن زبانی را بدون مفروض گرفتن یک انسان گوینده و یک انسان ماتن فهمید و تفسیر کرد و مکانیسم آن فهم و تفسیر و معنای آن چیست؟ خصوصاً از آنان میخواهم توضیح دهند چگونه ممکن است یک متن موجود در تاریخ را به یک ماتن فوق تاریخ نسبت داد و در عین حال مقدمات تجربی فهمیدن و تفسیر عقلانی را حفظ کرد. عدول ناقدان از بحث اصلی این نگارنده خلط و ابهام میآفریند.
۱۳. اصل این خلط و ابهام از آنجا پیدا شد که پس از انتشار مقاله قرائت نبوی از جهان (۱) در فصلنامه مدرسه و برانگیخته شدن مخالفتها و موافقتها و لغو امتیاز آن فصلنامه سودمند و راهگشا توسط حکومت، گفتگویی از آقای سروش با یک رسانه خارجی تحت عنوان «قرآن کلام محمد» منتشر شد که مدعایش این بود که محتوای قرآن «الهام» است. وقتی این مدعا مخالفتهائی برانگیخت آقای سروش اظهار کرد من همان را میگویم که عارفان گفتهاند و پیامبر در مقام اتحاد با خدا قرآن را خوانده است. در هر حال، ایشان و ناقدانش در روند آن جنجال ها وارد بحث حقیقت وحی از نظر عارفان، فیلسوفان و متکلمان شدند. بحث هرمنوتیکی مربوط به فهم و تفسیر متن قرآن که این نگارنده در مقاله قرائت نبوی از جهان(۱) آن را مطرح کرده بود در آن جنجالها با بحثهای فلسفی و کلامی و عرفانی درباره وحی آمیخته شد. ناقدان نظرات این نگارنده نه با عمد بلکه با خطا و اشتباه بحث هرمنوتیکی نگارنده را که با متن قرآن مرتبط است و نه با حقیقت وحی با آن بحثها خلط کردند و از این طریق ابهامهای فراوان به وجود آمد. تا آنجا که بعضی از آنان آنچه را نگارنده این سطور ننوشته بود و ادعاهایی را که نکرده بود و در پاراگراف پیشین به آنها اشاره کردم به او نسبت دادند. در آن ایام من در یک سفر مطالعاتی چند ماهه به سر میبردم و در خارج از ایران بودم و از این خلطها و ابهامها که پس از بازگشت از سفر از آن آگاه شدم بی خبر بودم و گرنه آنها را آشکار میساختم. وقتی به ایران برگشتم سانسور مطبوعات به حدی رسیده بود که مدیران مطبوعات علمی جرأت نمیکردند دفاعهای من از نظریه قرائت نبوی از جهان را منتشر کنند. راهی جز این نداشتم که شمارههای بعدی مقالات قرائت نبوی از جهان را در اینترنت منتشر کنم و چنین شد. در مقالات بعدی بسیاری از ابهامهای مقاله اول را توضیح دادم و بحثهای هرمنوتیک قرآن را با تکیه بیشتر بر مباحث فلسفه زبان معاصر ادامه دادم. عدهای مقالات اینترنتی من را خواندند و عده زیادی از آن بی خبر ماندند و هنوز هم که هنوز است آن خلط ناصواب همچنان نزد پارهای از اهل بحث باقی مانده است.
۱۴. تمام استدلالهای صاحب این قلم بر این فرض مبتنی است که قرآن موجود در تاریخ یک «متن زبانی» مانند همه متنها زبانی دیگر است. استدلالهای من در این باره از فلسفه زبانهای جدید و هرمنوتیک جدید گرفته شده است. اگر کسانی این مطلب را نپذیرند که قرآن از نظر متن بودن تفاوتی با سایر متنها ندارد باید مشخص کنند درباره آنچه امروز متن قرآن مینامیم چه میگویند و آن را اگر متن نمینامند چه مینامند، مدعای خود را به صورت روشن توضیح دهند و معلوم کنند که مدعای آنها بر اساس کدام فلسفه زبان و کدام هرمنوتیک قابل تحلیل و پذیرش است و کدام تصور معقول میتوان از آن داشت. و از چنان چیزی چگونه میتوان یک فهم و تفسیر عقلانی داشت. اغلب مفسران قرآن و تقریباً همه فقیهان، قرآن را یک متن زبانی دانستهاند. تمام مباحث الفاظ علم اصول و مبانی تفسیر قرآن بر این فرض استوار شده که قرآن یک متن زبانی است. متن مقدس نامیدن قرآن متن زبانی بودن آن را نفی نمیکند. بحث ما درباره چگونگی مفهوم شدن قرآن یک بحث فلسفی است که تنها با فرض متن زبانی بودن قرآن معنا پیدا میکند. چنانکه گفتم این بحث را از هرمنوتیک جدید و فلسفه زبانهای جدید که توضیح معنای فهمیدن را یک مشغله فلسفی تلقی میکند و زبان را یک پدیده تجربی میداند برگرفتهایم. در هرمنوتیک قدیم متون مقدس یهودی و مسیحی که عمدتاً از آراء فیلو و خصوصاً آراء او در فلسفه زبان گرفته شده کتب عهد عتیق و عهد جدید را به آن معنا که امروز ما از اصلاح «متن» میفهمیم و آن تصور تجربی که امروز از زبان داریم متن نمینامیدند. بسیاری از عارفان مسلمان هم در باب قرآن همان عقاید را داشته اند و قرآن را متن در معنای امروزی این اصطلاح ندانستهاند و در نتیجه آنان فهم قرآن را هم همگانی ندانستهاند. سخنان آنها در باب قرآن و فهم آن به این نتیجه میرسد که فهم قرآن یک فهم عقلانی همگانی نیست. به این مطالب خواهم پرداخت.
۱۵- یادآوری یک نکته را در اینجا ضروری میدانم. تفسیر قرآن آنگونه که در مقاله قرائت نبوی از جهان (۱) آوردهام تفسیر متن قرآن بر اساس انتساب آن به خداوند نیست. در همان مقاله گفتهام این نویسنده فهم و تفسیر پیام دینی قرآن کریم را موقوف به فرض وحیانی بودن آن نمی داند. آن تفسیر یک تفسیر آزاد عقلانی است از قرآن با یک درآمد تاریخی (به آن مقاله رجوع شود) اما آنچه در این مقاله نوشتهام بر اساس اندیشه و اعتقاد شایع اسلامی است که در فهم تفسیر دینی قرآن فرض انتساب آن به خداوند را ضروری میشمرد.
_______________
ارجاعات
[۱] غفلت از این تفکیک که بجا آوردهام برای پارهای از ناقدان موجب ابهام شده است و در این باره نگاه کنید به مقاله آرش نراقی در کتاب الهیات غیبت از انتشارات نگاه معاصر با عنوان نقد «قرائت نبوی از جهان (۱ و ۲)» برای آگاهی از آنچه درباره معنای فهمیدن متن نوشتهام نگاه کنید به مقاله «قرائت نبوی از جهان» شماره ۳ و ۸ و ۹
[۲] HERMANN NOACK, Sprache und Opffenbarung, Gutersloher verlagshaus, 1960, S: 190,
[۳] در این باره نگاه کنید به تعبیر استخدام زبان به وسیله خداوند برای تبادل معنائی با انسان ها در کتاب الهیات غیبت مقالات نقدی بر قرائت نبوی از جهان (۱و ۲) تألیف آرش نراقی
بسیاری از عدم تفاهمها بر سر این است که این نگارنده هر وقت تعبیر زبان انسانی را به کار می برد منظورش زبان به مثابه یک فعالیت انسانی (سخن گفتن) Spracht Akte)) است که به افعال گفتاری یک شخص چون اِخبار، استفهام تهدید، تطمیع، پرسیدن، امر و نهی و . . . دلالت میکند و منظور ناقدان از زبان یک ابزار است که انسان یا هر موجود دیگر آن را برای افاده معناهائی که از پیش برای او وجود دارند استخدام میکند.
درباره زبان به مثابه Akte نگاه کنید به
-von franz kutschera, Sprachphilosophie, از صفحه ۱۶۳ به بعد vilhel vink verlag montschen, 1971
-Alber keller, Sprach phelosophi, verlag karl alber…, 1989 همه کتاب
– ویلیام آلستن، فلسفه زبان، ترجمه احمد ایران منش و احمد رضا جلیلی، فصل دوم و سوم
– جان آر سرل، افعال گفتاری، ترجمه محمد علی عبداللهی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، همه کتاب
– John langshaw austin, zur Theorie der Sprach akte, همه کتاب
[۴] در اینجا مفید می دانم بخشی از مقاله قرائت نبوی از جهان (۸) را که به همین مطلب مربوط میشود در اینجا بیاورم: «در این جا لازم است به یک نقد شایع دیگر اشاره کنم. عده زیادی از اهل نظر تصور کردهاند آنچه پیشتر آوردیم با دعوی پیامبر که او آیات قرآن را میشنود و آنها را عیناً برای مخاطبان میخواند (حکایت میکند) منافات دارد. صاحبان این نقد تصور کردهاند اگر آیات قرآن مثلاً حکایت صداهای مسموع به وسیلۀ پیامبر برای مخاطبان باشد فهم آیات فهم آن صداهای مسموع خواهد بود و نه فهم کلام نبی. این ناقدان به آیات متعددی از قرآن به عنوان شواهد تاریخی و پارهای از منقولات استناد میکنند که در نظر آنان به آن دعوی دلالت میکند. در پاسخ این نقد میگویم اولاً آن آیات قرآنی و روایات که مورد استناد ناقدان میباشد از نو باید مورد بررسی و مداقه قرار گیرند. نگارنده بر این باور است که با استناد به آن آیات و روایات نمیتوان با اطمینان به آن مدعا نائل شد. ثانیاً من در این جا شبهه را قوی میگیرم و فرض میکنم پیامبر اسلام چنان ادعایی داشته است. از آن ادعا نمیتوان نتیجه گرفت که آنچه به صورت همگانی فهمیده میشده و میشود واقعیتی غیر از «فعل گفتاری» خود پیامبر است. حکایت کردن پیامبر از آیات مسموع بر فرض اینکه چنین بوده است، گونهای از گونههای متنوع فعل گفتاری است. در این صورت آنچه فهمیده میشود همان عمل «حکایت کردن» است که متضمن آن الفاظ و جملات (آیات قرآن) نیز هست و نه خود الفاظ و جملات آیات. مخاطبان پیامبر تجربه میکردند که یک انسان مدعی نبوت در جهان زندگی انسانی، مطابق قواعد بازی زبانی، با مخاطبان خود سخن میگوید. مثلاً میگوید فرشتهای بر او ظاهر میشود و جملات معینی را برای او قرائت میکند و یا او مستقیماً در حس شنوایی خود جملاتی را میشنود و چنین تجربه میکند که این جملات از سوی خدا به او داده میشود، یا او پارهای صداهای مبهم میشنود و آیات قرآن ترجمه آن صداها است و مانند اینها. آنگاه وی آن صداهای مسموع یا ترجمه آنها را برای مخاطبان خود میخواند با این دعوی که آنها از سوی خدا میآیند و حق هستند، به منظور بیم یا بشارت دادن با آنها، به منظور اثر گذاری عمیق در مخاطبان و تغییر مسیر زندگی آنها از شرک به توحید، او همه این ماجرا را نبوت و رسالت اعلام میکند و زندگی خود را یکسره وقف آن میسازد و تاریخ جدیدی به وجود میآورد. اگر چنین بوده آنچه در چنین صحنهای از جهان زندگی انسانی مفهوم میشود و معنا میدهد آن جملات خوانده شده برای مخاطبان نیست، بلکه سلسلهای از پدیدههای ذهنی و فیزیکی است که مجموعاً «فعل گفتاری» پیامبر را تشکیل میدهند و آن جملات تنها بخشی از آن است و همه این مجموعه هم در داخل شرائط و زمینه اجتماعی و تاریخی معین معنادار میشوند که رسول (ص) و مخاطبان در آنها قرار دارند. بدین ترتیب، این دعوی که قرآن «حکایت» آیات مسموع به وسیلۀ رسول است این واقعیت را که قرآن فعل گفتاری یک انسان بوده که بلاواسطه فهمیده میشده نه تنها نفی نمیکند بلکه آن را مفروض میگیرد. پس این رسول بوده که رکن «گوینده» از پنج رکن مقوم سیستم اظهارات زبانی انسانی را داشته است و آنچه را مخاطبان در مرحله نخست میفهمیدهاند فعل گفتاری (کلام) رسول بوده نه نفس آن جملات حکایت شده».
[۵] در این باره نگاه کنید به مقاله قرائت نبوی از جهان شماره ۲ و ۳ و ۸ و ۹ منتشر شده در اینترنت
[۶] قرائت نبوی از جهان (۱۰) هرمنوتیک قرآن
[۷] در این باره نگاه کنید به احمد واعظی، نظریه تفسیر متن، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، قم، چاپ دهم، ص ۳۲۶
