نگاه پدیدارشناسانه به دین
انشاءالله رحمتی: سپاس از اینکه فرصتی فراهم شد تا من ادای دینی به خانم سلیمانی کنم به خاطر زحمتی که کشیدهاند. فکر میکنم بهتر است نگاهی کاری به کتاب داشته باشم چون من به عنوان کسی که این درس را در دانشگاه تدریس میکنم، باید روشن کنم که دانشجویان ما چگونه میتوانند از این کتاب استفاده کنند. یکی از درسهایی که من از اوایل کارم در دانشگاه ارایه میدادم، متون ادیان به زبان خارجی بود و الان هم همچنان در دورههای مختلف تحصیلی ادامه دارد. همواره دلم میخواست کتاب مناسب و جمعوجوری در زبان فارسی وجود داشته باشد که من به دانشجویانم معرفی کنم. چون کسانی که با چنین متونی یا با ترجمه متون سروکار داشتهاند، به این مساله زیاد برخوردهاند که هنگامی که به ترجمه مشغول میشوند، کاملا سردرگم هستند.
کلمات انگلیسی نامانوس و پیچیده و گاه اصلا به زبانهای دیگر هستند. مثلا اگر متن راجع به هندوییسم است، اصطلاحات سانسکریت در آن به کار رفته و اگر درباره یهودیت است، عبارات عبری به کار رفته و همینطور، هر دینی زبان خودش را دارد و معمولا اصطلاحات ادیان مختلف و متفاوت، قابل ترجمه هم نیستند. نوع درک هم نوعا به این صورت است که دانشجو باید در طول هفته کار کند تا آمادگی داشته باشد و بتوان متن را برای او تدریس و بیان کرد. این مسایل مشکلات زیادی پیش میآورد. دانشجوها هم حق داشتند. آنها میگفتند ما در فرهنگها جستوجو میکنیم ولی بسیاری از این اصطلاحات را پیدا نمیکنیم. شما کتابی به فارسی به ما معرفی کنید که ما ابتدا این اصطلاحات و تعابیر را در آنجا بخوانیم و یک فهم اولیهای به دست آوریم و بعد سراغ مقالهای برویم که مثلا مفهوم خاصی را در مسیحیت مورد پژوهش و واکاوی قرار میدهد. چیزی مثل incarnation یا تثلیث و بسیاری از اصطلاحات اختصاصی در ادیان دیگر.
اما برخلاف منابع و کتابهایی که در این زمینه منتشر شدهاند و کم هم نیستند، باید بگویم که هیچکدام این قابلیت را نداشتند زیرا نوعا با یک نگاه یک بعد، یعنی تاریخی صرف، نوشته و بنابراین کمتر وارد اصطلاحات میشدند. در صورتی که متون دینپژوهی امروز، اصلا نگاهی تاریخی ندارند بلکه نگاهی تحلیلی دارند. دیگر کتابها، داستانهای تاریخی ادیان را مرور نمیکنند تا گزارشی از آن دین به دست دهند. غالبا با رویکردهای علمی مشخصی نوشته میشوند که میتوان گفت همه آنها تحلیلی هستند. از سوی دیگر، دانشجویی که وارد رشته ادیان شده، میخواهد دانشی کسب کند و نمیخواهد دانش او در این مورد با مردم عادی یکسان باشد. در واقع او میخواهد به تحلیل جدیدی برسد و به عنوان یک متخصص و صاحبنظر در رشته خود به بحث و بررسی و اجتهاد بپردازد.
با این مقدمات، مایلم بگویم که کتاب دایرهالمعارف ادیان زنده جهان، تا حد زیادی چنین نیازی را برطرف میکند. در واقع عنوان کتاب دایرهالمعارف است، اما این کتاب مثل دایرهالمعارفهای مالوف نیست که مطالب را تحت عنوانها یا مداخلی خاص توضیح دهد و صرفا تعریف کند بلکه کتابی است در معرض ادیان، با نظمی خاص و در عین حال جامعیت هم دارد. ضمن اینکه مفاهیم را توضیح میدهد. یعنی واژههایی که قابل ترجمه هستند و نمیتوان برای آنها معادلگذاری کرد، اینها را هم در متن توضیح داده و هم در پایان کار برای کامل کردن استفاده خواننده، واژهنامهای توصیفی و توضیحی را اضافه کرده که مختصر هم هست و سرانجام یک ویژگی آن نیز عبارات کوتاه آن است که در این حوزه کم پیش میآید. در حوزهای که من درگیر آن هستم، کمتر نویسندهای را سراغ داریم که قابلیت این را داشته باشد که مطالب را در قالب عبارات کوتاه بنویسد. ولی من احساس کردم که این نویسنده و این کتاب، این توانایی را دارد و البته خانم سلیمانی هم کوشیده در جاهایی که عبارات سنگین و طولانی بودهاند، آنها را بشکند و از این جهت هم مشکلی در متن و در خوانش آن نیست. چیزی که در متن فارسی این کتاب دیده میشود و برای خواننده، این کتاب بسیار سهلالوصول و روان است و این نعمت بزرگی برای خواننده کتاب مفصل و مهمی مثل این اثر است.
اما راجع به رویکرد نویسنده هم توضیحی کلی میدهم و آن اینکه خود ایشان علاقهمند و متمایل به رویکرد پدیدارشناسانه در تالیف این اثر است. زیرا در واقع کتابهای ادیان، ابتدا با یک نگاه علمی، یعنی science of religion بررسی میشدند، که ترجمه آن میشود «علمالادیان.» واژه science، اشارهای تلویحی هم دارد به علم تجریدی. یعنی همانطور که پدیدههای دیگر را بررسی میکردند، دین را نیز به عنوان یک پدیده مجزا مورد بررسی قرار میدادند؛ مثل آثار باستانی که در باستانشناسی مورد بررسی قرار میگیرند و لذا کسانی که به بررسی ادیان میپرداختند غالبا یک نگاه سکولار داشتند. البته این به این معنی نبود که آنها ضد دین بودند بلکه این رشته تعلق خاطری هم به دین نداشت و تاکید هم بر بیطرفی بود. یعنی در مقابل نگاه بیطرفانه به دین که غالبا به عنوان رویکرد الاهیاتی به آن نگاه میکنند و معمولا مدافعهگرانه است و تا قرن نوزدهم، مختص تمام ادیان بوده است. یعنی هدف کشف حقیقت نبوده بلکه دو هدف داشتند: ۱- برای آنکه بتوانند به نقدهایی از ناحیه آن ادیان پاسخ دهند، ادیان دیگر را مطالعه میکردند ۲- برای آنکه به موقع بتوانند دعاوی و اعتقادات دیگر ادیان را ابطال کنند. این شیوه، طبعا نگاهی جانبدارانه است که در دینپژوهی به آن میگویند رویکرد تئولوژیکال. رویکرد الاهیاتی یا در واقع به تعبیر دیگر، رویکرد مدافعهگرایانه که با هدفی خاص به مطالعه ادیان میپردازد. در مقابل این افراط، از قرن ۱۹ به بعد، یک نگاه سکولار را بر دینپژوهی حاکم کرده و گفتند که ما اصلا نباید هیچ دغدغه و جانبداری نسبت به دین و آیین خاصی داشته باشیم.
بنابراین دین را هم به عنوان یک پدیده و چیزی که در تاریخ جهان اتفاق افتاده، بررسی کردند و همانطور که مثلا دانشی مثل باستانشناسی یا جامعهشناسی داریم و اینها در حیطه علم خودشان، نگاه بیطرفانهای دارند، دین هم همینطور است. به ظاهر هم هدف مقدسی است؛ چون میخواهیم حقیقتی را کشف کنیم، باید خودمان را از پیشداوریها و تعصبات عاری نماییم. اما در این نگاه سکولار و بیطرفانه، مشکلی در دین اتفاق میافتاد و آن اصطلاحا reductionism یا تقلیلگرایی است. ما اگر ادیان را صرفا به عنوان فکتهایی که در دنیای خارج وجود دارند بررسی کنیم، آنگاه شباهتهای بین ادیان، انگیزهای جدی ایجاد میکرد برای بررسی تاثیر و تاثرات تاریخی. اگر دین را صرفا به عنوان پدیدههای طبیعی بررسی کنیم و ارتباطات تاریخی را پی بگیریم، نهایتا میرسیم به یک نقطه اولیه حداقلی. بسیاری از مظاهر دینی، صور و اشکال دینی حذف میشوند. بنابراین، این نوع دینپژوهی، نهایتا کمکی به فهم دین نمیکند یا لااقل فهم کامل و علمی یا منصفانه از مسایل دین، از این راه میسر نمیشود. در مقابل این نگاه، نگاه سوم وجود دارد، نگاهی که به نام میرچا الیاده- دینشناس بزرگ- شناخته شده، این نگاه، نگاه پدیدارشناسی دین است.
پدیدارشناسی دین به این صورت بحث میکند که ما نفس پدیدار را- صرفنظر از آنکه اصل و منشا آن چیست- باید بررسی کنیم. به عنوان مثال، وقتی قرآن کریم را بررسی میکنیم، ممکن است خیلی از داستانهای انبیا را که در قرآن ذکر شده، عینا در کتاب مقدس هم ببینیم و این اتفاقا مغالطهای بود که حتی در صدر اسلام هم برای عدهای پیش آمد و امروز این شبهه یا مغالطه در علم ادیان به شکل عالمانه رخ میدهد. در این بررسی، شاید به این نتیجه برسیم که، پس اسلام از ادیان دیگر گرفته شده نهتنها در مورد اسلام، بلکه در مورد سایر ادیان هم اینگونه است. در این صورت، خواهیم دید که چیزی از این ادیان باقی نمیماند. نهایتا میرسیم به ادیان ابتدایی و در آنجا، جایی برای قداستی که در دین مطرح است، باقی نمیماند. پس ادیان به طور کلی قدسیتزدایی میشوند. حالا اگر بخواهیم حقیقت دین را- آنگونه که هست- بفهمیم، این رویکرد سوم میگوید که پدیدارهای دینی را باید آنگونه که هستند بررسی کنیم و کاری نداشته باشیم که یک موضوع خاص، قبل از اسلام در جای دیگری هم وجود داشته است یا شباهتهایی میان پدیدهها هست که به این نوع استنتاجها و برداشتها منتهی میشود. خود پدیدار فینفسه اصل است و همان چیزی است که خودش را به ما نشان میدهد. همین آشکارگی و حضور آن پدیدار برای ما اصل است. نویسنده در این کتاب، با این روش پیش رفته و به نظر من نسبت به کتابهای دیگری که در زمینه تاریخ ادیان نوشته شده، این یک نقطه قوت جدی و مهم است و همین باعث شده که بسیاری از حقایقی را که در ادیان مختلف هست، میتواند بهتر از سایر کتابها مطرح کند و به خوانندگان بیاموزد.
من مخصوصا توصیه میکنم که نگاه نویسنده را به «بنیادگرایی» مطالعه کنید. در این مورد و درخصوص وضعیت مسلمانان، نگاه پدیدارشناسانه نویسنده کاملا حضور دارد و دیده میشود طوری که حتی ما مسلمانان، اگر میخواستیم در مورد بنیادگرایی بنویسیم، خیلی دقیقتر از او نمینوشتیم. توجه کنید، این مطالب را کسی نوشته که با تمام امواج اسلامستیزی و اسلامهراسی زندگی کرده و در تماس بوده یا برخورد داشته است، اما در عین حال تصویر کاملا منصفانهای ارایه میدهد. بهترین بخشهای کتاب که نویسنده خودش هم میگوید شاه فصلها و از فصول بدیع کتاب هستند و به نظر من هم همینگونه آمد، فصل اول، دوم و یازدهم هستند. این سه فصل، به نظرم فصول ممتازی هستند که اصلا در کتابهای مشابه وجود ندارند، یکی درباره وضعیت دینپژوهی و رویکردی است که ایشان بیان میکند و در عین حال واقعیت دین را توصیف میکند. البته تعریف خاصی از دین ارایه نمیدهد اما دین را به تجربه دینی بازمیگرداند و نشان میدهد که سرانجام دین یک مبنایی دارد.
در فصل دوم به ادیان بومی میپردازد. در اینجا نویسنده بحث عمیقی را پیش میکشد. به ویژه با توجه به بحران زیستمحیطی و اهمیتی که این ادیان، نه فقط برای پیروانشان بلکه برای کل بشریت میتوانند داشته باشند، خیلی خوب مورد بحث قرار گرفته و فصل یازدهم هم به نهضتهای دینی جدید پرداخته که این هم بدیع است. در واقع من هم در هنگام مطالعه دایرهالمعارف ادیان زنده جهان، پدیدارشناسانه به کتاب نگاه کردم. نقدهایی هم بر کتاب وارد است اما باید مورد بررسی قرار گیرد که آیا نویسنده اصلا وظیفهای داشته که به برخی موضوعات بپردازد؟ یعنی خواننده مسلمان ایرانی، آیا به برخی مباحث احتیاج داشته و بهره بیشتری میبرده است یا نه؟ شاید سرکار خانم سلیمانی در چاپهای بعدی، مثلا به عنوان مقدمه یا حاشیه بتوانند آن رویکردها را مورد ملاحظه قرار دهند و اضافه کنند. مسلما کتابی به این اهمیت، میتواند این تغییرات و اضافات را داشته باشد.
در پایان مایلم مجددا به ارزش خاص این کتاب و نگاه تازه و بیطرفانه آن اشاره کنم و مزایایی که سبب میشود به همه دانشجویان و علاقهمندان به دینپژوهی توصیه کنم فرصت مطالعه آن را از دست ندهند.
منبع: روزنامه شرق، سوم آذر ۱۳۹۰
——————————————————
در این ارتباط:
– ایمان و معرفت؛ تاملاتی پیرامون مباحث «دایرهالمعارف ادیان زنده جهان»
