ابراهیم و پسرکشی

| اسماعیل اردستانی | روزی به مجلس ختمی دیرتر از همیشه رسیدم و به اصطلاح مسجدیها ” آخوندگیر” شدم و مجبور شدم تا پایان مجلس سخنان واعظ را گوش کنم. در ان سخنان داستان عجیبی بیان شد. روزی یکی از عشاق امام حسین به عالم دینی بزرگی می گوید؛ آرزو دارم در عمرم، رنجی را که حسین( ع) از شهادت…

| اسماعیل اردستانی |

روزی به مجلس ختمی دیرتر از همیشه رسیدم و به اصطلاح مسجدیها ” آخوندگیر” شدم و مجبور شدم تا پایان مجلس سخنان واعظ را گوش کنم. در ان سخنان داستان عجیبی بیان شد. روزی یکی از عشاق امام حسین به عالم دینی بزرگی می گوید؛ آرزو دارم در عمرم، رنجی را که حسین( ع) از شهادت علی اکبرش برد، درک کنم. اما حیف که فرزندی ندارم. روزگار گذشت و او صاحب پسری شد، وقتی ان پسر به سن جوانی رسید در اثر حادثه ای، از بین رفت. در مراسم عزای پسر، آن عالم روحانی، از احوال پدر پرسید و آن خاطره را بازگو کرد. در ان لحظه پدر گفت آری به ارزویم رسیدم و امام را درک کردم.

ما ملت یادبودگرایی هستیم. به اصطلاح حافظه تاریخی ما به شدت ” یادبودگرا” ست .معمولا در یادبود و سالگرد وقایع تاریخی به یاد ان می افتیم و بقیه سال گویی آن را فراموش می کنیم .گویی برای درک یک واقعه باید هیجانی از آن داشته باشیم تا بتوانیم ان را بهتر درک کنیم .از شب گذشته انبوهی از تحلیلها و تجلیلها در یادبود ابراهیم و اسماعیل خواندیم و شنیدیم .گویی این یادبودها نه برای یادبود ابراهیم یا پسرش ، که برای خودمان بود .آنکس که سروش را می پسندد از او منبع می اورد ، آنکه شریعتی را دوست دارد نوشته او را بازنویسی می کند و هر کس به فراخور حال و درک و سوادش از جایی می اورد .من هم از این قاعده مستثنا نیستم .هر سال به فراخور حال ” ترس و لرز ” کرکه گور را در دست می گیرم و تورقی می کنم .اما خوانش در چهل و چند سالگی کجا و خوانش یک دانشجوی بیست و چند ساله .این خصلت تجربی عمر آدمی است که در هر دوره ای به روایتی متصل می شود .و شاید روایت امروز من نزدیک به هدیه ای برای مرگ باشد .از این جهت بود که شاید امروز روایت دریدا از ترس و لرز برایم کشف جدیدی بود و شاید عطیه ای ( قربانی ) برای مرگ .

خلاصه ماجرا از یک خواب شروع می شود ( به روایت قران ) :
«فَبَشَّرنهُ بِغُلم حَلیم • فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعیَ قالَ یبُنَیَّ اِنّی اَری فِی المَنامِ اَنّی اَذبَحُکَ فَانظُر ماذا تَری قالَ یاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنی اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّبِرین • فَلَمّا اَسلَما وتَلَّهُ لِلجَبین • وندَینهُ اَن یاِبرهیم • قَد صَدَّقتَ الرُّءیا اِنّا کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین • اِنَّ هذا لَهُوَ البَلؤُا المُبین • وفَدَینهُ بِذِبح عَظیم
ـما او را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم.
 هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مى کنم، نظر تو چیست»؟ گفت: «پدرم! هر چه دستور دارى اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت»!
هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد، او را ندا دادیم که: «اى ابراهیم!
آن رؤیا را تحقق بخشیدى»! ما این گونه نیکوکاران را جزا مى دهیم. این مسلماً همان امتحان آشکار است!
 ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم. ( صافات ۱۰۱ تا ۱۰۷)

همین ماجرا در تورات به شکل زیر روایت شده است :

 و واقع شد بعد از این وقایع، که خدا ابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت: «ای ابراهیم!» عرض کرد: «لبیک.»
 گفت: «اکنون پسر خود را، که یگانه توست و او را دوست می‌داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او را در آنجا، بر یکی از کوه‌هایی که به تو نشان می‌دهم، برای قربانی سوختنی بگذران.»(  تورات باب ۴۲ ایات ۱ و ۲)
در حال، فرشته خداوند از آسمان وی را ندا در داد و گفت: «ای ابراهیم! ای ابراهیم!» عرض کرد: «لبیک.»


گفت: «دست خود را بر پسر دراز مکن، و بدو هیچ مکن، زیرا که الان دانستم که تو از خدا می‌ترسی، چونکه پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی.»( تورات باب ۴۲ ایات ۱۱ و ۱۲)
این روایت دینی از ماجرای فوق است .مثل بسیاری از ماجراهای دیگر .در متون مذهبی کم از این داستانها نداریم .
چرا باید دقیقا همین ماجرا دست مایه کتاب ترس و لرز باشد ؟

روایت کر که گور :
دو نکته  در روایت کرکه گور  اهمیت دارد .اول تعلیق امر اخلاقی .از نظر او اخلاق قاعده ای کلی و عقلانی است .اخلاق ، اخلاق وساطت است .اخلاق ، اخلاق نتیجه است .درست است که در پایان ماجرا به خوبی و خوشی به پایان می رسد ( همچون قصه های پریان) .اما از نظر کرکه گور این نه پایان ، که شروع ماجرا مهم است .تفاوت ایمان و اخلاق نه در نتیجه ای که از عمل ساطع می شود که در آغاز عمل است .ابراهیم قبلا وعده ازدیاد نسل را از خدا گرفته بود ، پس این ماجرا احتمالا سر کاری است .مگر می شود خدا به وعده خود عمل نکند .اگر قرار باشد اسحاق قربانی شود ، خدا بد قولی کرده و وعده اولیه خود را نادیده گرفته است .ایمان جهش به امر محال است .این محال است که خدا وعده اولیه اش را نادیده بگیرد .اینجا منظور او از ایمان امید است .اگرچه این امری محال است اما ایمان همین است ، پذیرش امر محال . محال از دست رفته .

دومین نکته در روایت کرکه گور ، اهمیت راز و سکوت است .ابراهیم ، رازش را به هیچ کس نمی گوید .در پاسخ اسحاق که می پرسد : پس گوسفند قربانی کجاست ؟ می گوید خدا خودش آن را فراهم می کند .[این تفاوت روایت اسلامی و عبری هم هست ، تعجبم که اینقدر که به تفاوت نام پسر در تفاسیر ما  توجه شده چرا به این تفاوت توجهی نشده .در روایت اسلامی ابراهیم ماجرای خواب را برای پسر تعریف می کند و پسر هم آن را می پذیرد و این به خوبی معنای اسلامی بودن روایت  که تسلیم بودن است ، را نشان می دهد ، در صورتیکه در روایت عبری هر دو این موارد غایب است .ابراهیم پسرش را در جریان نمی گذارد ، و نیز پسر هم مشخص است که ان را نپذیرفته ، چون سوال از قربانی می کند .]

گویی روایت کرکه گور ، خودش رازی را پنهان کرده است .دریدا به خوبی اهمیت راز را از دید کرکه گور نشان داده است .دریدا می گوید : ابراهیم با حفظ راز به اخلاق خیانت کرد .دریدا تاکید می کند که کرکه گور راز ابراهیم را در ترس و لرز مضاعف می کند .( دریدا هدیه مرگ)
از نظر کرکه گور ، اخلاق نه تنها کلی است و امر فردی را باقی می گذارد ، بلکه افشاگر است .امر اخلاقی امر روشن و مشخص است .اخلاق با راز سر و کاری ندارد.از نظر اخلاق هیچ امر پنهانی مجوز وجود و حضور ندارد.اما بر خلاف ، ایمان امری رازورزانه است .رازی بین انسان و خدا که از دید دیگران پنهان است .ایمان ” چهره ” ندارد.نمی توانیم ” فیگور ” ایمان بگیریم .قهرمان ایمان او همچون خرده بورژوای است که در خیابان قدم می زند ، همچون دیگران یکشنبه ها به کلیسا می رود و با دیگران گفتگو می کند و خیال یک شام چرب از گوشت گوساله که همسرش آماده کرده در سر می پروراند .او راز ایمانش را با هیچ کس در میان نمی گذارد .به قول او شاعران، رازهای بزرگ دیگران را افشا می کنند تا راز کوچک خود را پنهان کنند .


اما این راز کوچک پنهان شده او چه بود ؟ بسیاری از مفسران بر این عقیده اند ( و من با این عقیده موافقم) که این راز ، همان بهم خوردن نامزدی او با رگینه اولسن بود .عجیب است یک درام خانوادگی در درون یک درام خانوادگی دیگر .به تصور من وقتی دریدا از یک راز مضاعف می گوید ، همین را در نظر دارد.او باید توجیهی برای این بی وفایی می یافت .کافی است ترس و لرز را یک بار با این دید بخوانید ، واقعا متوجه می شوید که پازل تکمیل می شود .از نظر او بهم زدن نامزدی کاری بود غیر اخلاقی ، اما این تعلیق غایت شناسی اخلاق ، بر بنیان ایمان است .او خود را همچون قماربازی می داند که باید قمار ایمان کند .همانطور که ابراهیم قمار کرد .ابراهیم رستگار شد ( از دید او) آیا او هم رستگار می شود .آیا ما باید توجیه او را بپذیریم ؟


امانوئل لویناس دقیقا دست روی همین نقطه می گذارد .
درک لویناس از اخلاق با  کرکه گور متفاوت بود .لویناس معتقد است که اتفاقا ابراهیم اخلاق را تایید کرد .
هر چند لویناس هم منتقد اخلاق به شیوه ای است که کرکه گور نقد کرده ( به عنوان امر کلی و قابل فهم و با واسطه) اما لویناس خدا را در چهره دیگری می داند نه همچون کرکه گور جدای از دیگری .از دید لویناس دیگری واسطه من و خداست در صورتیکه کرکه گور معتقد است دیگری مانع وصال من با خدا می شود .دستور واقعی که میل دیگری است ، این است که” تو نیاید قتل کنی”. به زعم لویناس اگرچه ابراهیم با ایمان ( خواست خدا مبنی بر قربانی کردن پسر) عملش را شروع کرد اما در پایان با این ندا که ” نکش” اخلاق را مجددا تایید کرد .پس بر خلاف کر که گور که معتقد است ؛ ایمان مرحله بالاتری از اخلاق است ، لویناس عقیده دارد که اتفاقا در این ماجرا اخلاق در مرحله متعالی تری از ایمان قرار گرفته است .به زعم لویناس ، ایمان همان پذیرش مسئولیت دیگری است .من در چهره دیگری این را می بینم که ” تو نمی کشی” .آنگاه که ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل گذاشت و چشم در چشم او شد ، این قدرت روبرویی ” چهره ” که تجلی خود خداست ، مانع عمل قتل در نزد ابراهیم شد .اگر ابراهیم همچون پیشینیان عمل را به سرانجام می رساند و به زعم کر که گور اخلاق را تا انتها معلق می کرد ، تفاوتی با پاگان نداشت .بر خلاف دیدگاه کرکه گور تفاوت عمل ابراهیم با تراژدی نه در آغازش که در پایانش بود .قهرمان تراژدی عمل را به سرانجام می رساند ( قربانی کردن ایفژنی توسط اگاممنون) اما ابراهیم عمل را به تعلیق در می آورد .از این زاویه اخلاق محصول تعلیق ایمان است .

روایت روانکاوی:
چه نسبتی بین میل ” من ” و دیگری وجود دارد ؟
تفاوت کرکه گور و لویناس در پاسخ به سوال فوق است .کر که گور را می توان بزرگترین روانکاو قرن نوزده دانست .تفکیک ایمان و اخلاق و بالا بردن ایمان فراسوی اخلاق را می توان مهمترین کشف روانکاوانه او دانست .
من در مرحله زیبایی شناسی ” میل محض” است . به اصلاح ” خود ” خودشیفته است .این را می توان معادل دوره آیینه ای یا دهانی – مقعدی هم در زبان روانکاوی به حساب اورد

در این مرحله خود هنوز وارد دوران عقل یا ” اصل واقعیت” یا ساحت نمادین خود نشده است .مرحله اخلاقی از نظر کرکه گور معادل  ” اصل واقعیت ” فرویدی یا ” ساحت نمادین ” لکانی است .این همان دوران شفافیت ، گفتگو و امر کلی با واسطه ( هگل) دانست .[ میل کرکه گور در فراتر رفتن از هگل را نباید فراموش کرد] .قهرمان ایمان این مرحله را پشت سر می گذارد و وارد ساحت راز می شود .ساحت ایمان ، ساحت محال است .واقعیت ندارد.ساحت ایمان ساحت غیاب است .این معادل ” فراخود” فرویدی یا ” ساحت واقع ” لکانی است .این همان ساحتی است که امر محال را از ما می خواهد .این به قول لکان ” دیگری دیگری ” است که وجود ندارد.اخلاق میل دیگری بزرگ است .به زبان ساده تر اخلاقی رفتار کردن میل اجتماع از ما هست .همان فشار عرف .اجتماع از ما می خواهد اخلاقی و بر اساس قاعده عمل کنیم .اما اخلاق ساحت واقع ، اخلاق رازورزی  است .اخلاق پنهان کاری است .این قتل در نانوشته قانون است .این قتل ،”  قتلی کهریزکی” است  .قتل در شب .قاتل زنجیره ای زنان روسپی .


اشکالی که لویناس به کرکه گور می گیرد ، همین نتایج خشونت بار نظریه اوست .نه ، عمل ابراهیم در آغاز قتل محسوب می شد و ابراهیم شانس اورد که عمل خود را به پایان نبرد و گرنه بزرگترین قاتل زمانها می شد . بر خلاف کرکه گور که تاکید بر آغاز عمل می کند و با ابراهیم هم ذات پنداری می کند  و پایان کار که رها شدن کودک از قتل است ، برایش مهم نیست ، لویناس خودش را به جای قربانی می گذارد و از زبان پسر  می گوید : پدر مرا نکش .
آدمی به یاد تحلیل رویای معروف فروید از پدر مرده می افتد .پدری که پسرش را از دست داده بود و تا صبح بر جنازه او گریسته بود .صبحگاهان برای لختی خواست بخوابد که خواب دید که جنازه پسرش آتش گرفته و پسر ناله می کند که : پدر نمی بینی که دارم می سوزم .
پدر با اضطراب از خواب می پرد و می بیند که پوشش جنازه پسر به علت افتادن شمع اتش گرفته .


آیا فروید ناخوداگاه با تحلیل رویای فوق ، می خواسته به ابراهیم بپردازد .و رویای ابراهیم وقتی به پایان رسید که اسحاق گفت : پدر نمی بینی که دارم می میرم .
در روایت اسلامی ، ابراهیم در خواب می بیند که پسرش را قربانی می کند .[ بر خلاف روایت یهودی که ابراهیم ندا می شنود ] .پس بر خلاف جاهای دیگر قران که ابراهیم مستقیما ندای وحی را می شنود ، در این ماجرا خواب می بیند .[ در روایت یهودی ، رویای ابراهیم ، ازدیاد و کثرت نسل و سرزمین موعود است ] .
ابراهیم می خواهد رویا را بر اساس ظاهر به عمل در بیاورد .ما نفی این عمل را در متن قران مشاهده نمی کنیم .جایی در قران نیامده که تو در تعبیر رویایت اشتباه کردی .پس خود رویا مورد تایید است .فقط بعد از آغاز عمل و جانشینی گوسفند ، گفته می شود که تو رویا را متحقق کردی .تو در رویا دیدی که پسرت را داری قربانی می کنی
و عمل را آغاز کردی و ناگهان ندا شنیدی که رویای تو متحقق شد .


فروید اگر بود می گفت : رویای ابراهیم تحقق ارزوی خود او بوده است .این مرحله مهمی در تفسیر روانکاوی است که ان را مرحله ادیپال می نامیم .فروید ، فقط وجه پدرکشانه ادیپ را تحلیل کرده است .کمپلکس را می توان برعکس هم تحلیل کرد .میل پسر کشی .پس اولین مرحله در رابطه بین پدران و فرزندان ، رابطه کشتن است .میل پدر بر مردن پسر است .در رویای معروف ، پدر خواب می بیند که پسر در حال مردن است ؛ پدر نمی بینی که دارم می میرم .[ روانکاوی فرویدی را می توان تحلیل رابطه پدر و پسر هم دانست ، و میل فروید بر مرگ پدر ( نامه ها) بر خلاف روانکاوی لکانی رابطه مادر ، پسری است .]


در روانکاوی ، پدر نماد اصل واقعیت و قانون سرکوب است ، بر خلاف مادر نماد میل اولیه و بازگشت به ژویسانس است. بنابراین روابط پدر – پسری ، در روانکاوی همواره پرتنش بوده است. پس میل اولیه و سرکوب نشده ابراهیم که در رویا ظاهر شده، مرگ پسر است که به واسطه قانون اخلاقی، سرکوب شده است. من عمل ابراهیم را به دو بخش تقسیم می کنم. بخش رویا و بخش بیداری [ کرکه گور آن را به دو بخش اخلاق و ایمان و لویناس هم به دو بخش ایمان و اخلاق تقسیم می کند].

بخش رویا، همان خواست پسر کشی است. اما در بیداری ابراهیم می داند که این عمل محالی است. این تنش در خود ابراهیم به واسطه میل اولیه و سرکوب آن میل در ساحت نمادین است. داستان با والایش به پایان می رسد. گوسفندی به جای پسر قربانی می شود. بنابراین میل اولیه ابراهیم مبنی بر مرگ پسر، در برخورد با اصل واقعیت یا میل دیگری، والایش پیدا می کند و جایگزینی برای خود پیدا می کند.

این عمل والایش یافته sublime ( قربانی گوسفند) به جای قربانی فرزند، عملی به راستی تاسیسی است. [ من مانده ام با این سرمشق چرا همچنان عبدالمطلب فرزند را می خواهد قربانی کند؟ هرچند او هم در نهایت به والایش عمل می رسد. گویی در خاستگاه دو دین یهود و اسلام این والایش رفتار لازم بوده] [ گویی این دراماتیک کردن تاریخ از ارکان این ادیان بوده است و عمل ابراهیم باید در نسل قبلی محمد تکرار می شده ]بنابراین می توان عمل ابراهیم را نوعی والایش اخلاقی محسوب کرد. این نقطه حساسی در تاریخ بشر بود. در ادیان پاگان و اسطوره ای دختران قربانی می شدند [ این تا حدودی در خود یهودیت هم  در رسم عزاداری دوشیزگان نفوذ کرد]. دختر کشی جای خود را به پسر کشی داد. بله ساخت وجودی بشر تغییر کرده بود. من این را به حاکمیت بیداری بر رویا هم تعبیر می کنم. تا قبل از ابراهیم اگر قهرمان مذهبی یا کاهن  دینی  رویای قربانی کردن می دید، ان را به انجام می رساندند، ابراهیم، نماد تاریخ جدیدی بود. تاریخ افول رویا و ظهور بیداری. ظهور امر کلی و عقل روشنگر. همچنین ابراهیم، نماد تغییر درام خانواده هم بود. میل پسر کشی به جای دختر کشی، موقعیت کمپلکس ادیپ را دگرگون کرده بود. و از دختر به پسر منتقل کرده بود. از این پس پسران جای پدران را می گرفتند به جای اینکه دختران جایگاه مادران را اشغال کنند. بشر وارد عصر پدر سالاری شده بود.

عصر پدر سالاری ، عصر سیطره امر کلی اخلاقی و وساطت عقلی بود .[ دریدا در این جا محق است که فلسفه هگل را نمادی از فالوس محوری می داند].
امرکلی و عقل شفاف و گفتگو گر ، که مهمترین خصلت ان اخلاق است ، امری مردانه و پدر سالارانه است .و به تصور من کرکه گور دقیقا بر همین امر مردانه می شورد .ان راز مضاعفی که دریدا از ان در ترس و لرز سخن می گوید ، همین غیاب امر زنانه است .زنی که میل پنهان مرد است .زنی که باید به شکل راز بماند و جایگاهش بالاتر از ان است که گفتگویی پیرامون ان صورت بگیرد و تحت امر کلی طبقه بندی شود .زن به عنوان امر محال. [ اگرچه نامزدی بهم خورده اما امید به وصال همواره به عنوان امر محال باقی می ماند]. آیا او رویای مرگ رگینه را دیده بود ، که با نوشتن ترس و لرز ( عملی والایش یافته) او را نجات داد ؟

پ ن :

نقد لویناس به رویکرد ایمانی کرکه گور را می توان یکی از مهمترین لحظات تاریخ اندیشه دینی به حساب آورد.
از نظر کرکه گور، ایمان دینی مرحله بالاتری از اخلاق محسوب می شود، قهرمان ایمان تنها وقتی رستگار می شود که اخلاق را پشت سر بگذارد. آنچه کرکه گور از اخلاق مدنظر دارد، اخلاق کانتی است. یک قاعده کلی و نمادین که قانونی پیشینی و کلی است. مجموعه ای از دستورهای از قبل نوشته شده، آنچه میل دیگری است. اخلاق عمل به میل ” دیگری بزرگ ” است. این قواعد با وساطت عقل که خود واسطه ای بین من و خداست، ایجاد می شود. بنابراین در یک رابطه بی واسطه بین من و خدا، اخلاق دست و پا گیر است. کر که گور به دنبال خلوص رابطه ایمانی است. ساحت ایمان برای او جایی است که هگل و وساطت او نباشد. دیگری و از ان بالاتر دیگری بزرگ از راز ایمان من خبری نداشته باشد. به زبان روانکاوی، کر که گور حاضر نیست تن به روانکاوی بدهد و راز بزرگش را در میان بگذارد. ایمان از نظر کرکه گور مطلقا چیز دیگری است، غیریت محض است.


شباهت زیادی بین آنچه لویناس، اخلاق می نامدش با انچه کر که گور ایمان، وجود دارد.از نظر لویناس، اخلاق مواجهه من با دیگری است، اما دیگری به راحتی هر فرد انسانی که روبروی من قرار می گیرد نیست. دیگری از نظر لویناس، دیگری مطلقا غیر است. این مواجهه در لحظه پدید می آید. و تحت عنوان ” چهره ” نام می گیرد. چهره از نظر لویناس امر مقدسی است و ساحت ایمان. ایمان فقط در نسبت من و دیگری وجود دارد.ایمان انزواطلبانه و تنهایی، تنها توهم و یاوه ای بیش نیست. من نمی توانم نسبت به دیگری خشونت بورزم و مدعی ایمان باشم. از نظر لویناس، دیدگاه کرکه گور نسبت به ایمان نتایج وحشتناکی را به دنبال خود دارد.البته چهره و دیگری همیشه در نظرگاه لویناس، چهره انسانی است، و دیگری لویناسی فقط انسان است و شامل حال حیوانات و طبیعت نمی شود. هر چند جواز خشونت بر علیه حیوانات و طبیعت در اخلاق لویناسی صادر نمی شود، اما دستور منع هم وجود ندارد.
البته می توان به این نکته هم توجه داشت که خاستگاه این دو اندیشمند متفاوت بوده است. کر که گور در بستر اندیشه پروتستان به ماجرای ابراهیم پرداخته و لویناس از خاستگاه یهودی خود. در آیین پروتستان، بیشتر بر صفای درونی و ذهنی تاکید شده و رابطه ایمانی یک رابطه ذهنی و درونی و رازورزانه است. در صورتیکه ایمان دینی در آیین یهود، پرسرو صدا و ظاهری است و معطوف به امر اجتماعی.

اخلاق لویناسی، جایگاه قربانی را عوض کرده و از دیگری به من منتقل کرده است. من به صرف چهره به چهره شدن با دیگری، مسئول او هستم، من حتی مسئول شکنجه گر خود نیز هستم، من در جایگاه ابدی قربانی قرار دارم.
به عبارتی در تفسیر ماجرای ابراهیم، اگر کرکه گور دانسته یا نادانسته خود را در جای ابراهیم قرار می دهد و تلاش می کند او را درک کند، لویناس خود را در موقعیت پسر قربانی قرار می دهد و از پدر خواهان یک دستور اخلاقی است : تو نمی کشی.
تفاوت دیگر این دو دیدگاه در تعبیر راز است. اگر راز کر که گوری برای همیشه پیش خود می ماند، لویناس راز را در چهره دیگری می داند. دیگری برای من نه ابژه مورد آزمایش و قابل محاسبه، که یک راز است و همواره راز باقی می ماند. من در رابطه با دیگری، رازم را با او در میان می گذارم. به عبارتی دیگری، محل گفتگوست. از نقطه نظر روانکاوی، این شیوه یک مرحله در تحلیل جلوتر است. قهرمان ایمان کرکه گوری، به تنهایی بار هستی خود را می کشد او به دیگری بی اعتماد است و راز خود را بر او مکشوف نمی کند، اما مومنانه زیستن از دیدگاه لویناس، صحبت کردن با برادر ایمانی خود است. راز ایمان در همین گفتگو ست. در ارتباط با دیگری.


تصور می کنم با بررسی نقد لویناس از کر که گور در ماجرای ابراهیم به موقعیت جدیدی در نقد جایگاه کرکه گور در تاریخ اندیشه غربی می رسیم. کرکه گور را عموما، ناقد عقل روشنگری و نیز پدر اگزیستانسیالیسم اروپایی معرفی می کنند، اما از نقطه نظر نقد لویناسی، او را می توان مسئول فرد گرایی و اتمیزه شدن جامعه معاصر هم دانست. اگر شما کنشی را بالاتر از کنش اخلاقی قرار می دهید که نسبتی با دیگری ندارد، و دیگری فقط در اینجا غریبه ای است که نباید از راز شما سر در آورد، این کمک به وضعیت فوق و خود محوری انسان معاصر است.


اهمیت نقد لویناسی ان وقت بیشتر می شود که آدمی به رفتار اجتماعی مردم جامعه خودمان توجه کند. آیا این نتیجه خودمحوری مضاعفی نیست که هر کس راز خود را برای خود نگه داشته و دیگری از زندگی ما حذف شده ؟

گفتگویی پیرامون موضوع

کمال رفیعی :

🙏
۱. ما بر این باوریم که دین مبتنی بر اخلاق(و عدالت و حقیقت) است؛ یعنی دین باید اخلاقی باشد نه برعکس. از این‌رو، هر فرمان دینی باید با اخلاق سازگار باشد. نهایت اینکه فرمان الهی می‌بایست چنان تفسیر و تاویل شود که با اخلاق ناسازگار نیفتد؛
۲. اینکه ما انسان‌ها چه هستیم و اینکه در برابر خداوند ارزشی نداریم و نیز اینکه خداوند از طریق یک ویروس بسیار کوچک هم می‌تواند انسان‌های زیادی بکشد، ربطی به موضوع بحث ما ندارد. من به‌عنوان مخاطب فرمان الهی فقط با دو امر روبه‌رو هستم: یک)امر الهی یا دینی به کشتن کودک؛ و ب) وظیفه اخلاقی در پاسداشت حرمت جان کودک. اینکه خداوند می‌تواند از طرق دیگری هم آدم بکشد یا نه ربطی به من در این مورد بخصوص ندارد.
۲. عدم نیاز خداوند به ما هم ربطی به این موضوع ندارد. مگر رای به سرپیچی از این فرمان خاص الهی، بر اعتقاد به نیازمند بودن خدا استوار است که گفته شود، خداوند برای کشتن به ما نیاز ندارد؟
۳. مکتوم بودن حکمت خداوند در فرامینش نیز رافع مسئولیت اخلاقی ما نیست. ما انسانیم و در حد وسع انسانی‌مان موظفیم و نه بیشتر؛ ما نمی‌توانیم چون حکمت الهی خداوند را درک نمی‌کنیم، دست به جنایت بزنیم؛
۴. افزون بر آن، ما به حسن و قبح ذاتی موازین اخلاقی و همچنین به توانایی عقل در درک حسن و قبح باور داریم و لذا هیچ توجیهی برای سرپیچی از موازین اخلاقی نداریم؛
۵. فرامین الهی را در برابر نفس قرار داده‌اید اما اینجا اصلا مسئله نفس مطرح نیست، بلکه مقابله فرمان خداوند با موازین انسانی مطرح است. بنابراین، چه بسا عمل به موازین اخلاقی متضمن مقابله با نفس است.

اردستانی :

با سلام و شب به خیر
من در تحلیل خودم از این موضوع همانطور که اشاره کردم بین دو حالت رویا و بیداری و نیز ابتدا و انتهای روایت و نیز تفاوت جایگاه پدری و پسری ( همان / دیگری و نیز نقش اخلاقی جایگاه به عنوان کسی که عمل می کند و جایگاه قربانی )
تصور می کنم این تفاوت بزرگی است .یعنی آنچه که هم تحلیل لویناس و هم تحلیل کرکه گور جایش خالی است تفکیک بخش رویا و بیداری آن است .ببینید این تفکیک مهمی است .به یاد داشته باشیم در تمام متن قرآن تنها در دو جا از رویا سخن به میان آمده یکی همین رویا و دیگری رویای درخت که پیامبر دیده .
در متن قران تفاوت واضحی بین رویا و وحی مشهود است .و تفاوت روایت اسلامی و توراتی یکی همین جاست .در تورات به نظر وحی بوده ولی در قران خواب بوده .به نظر می رسد آگاهی دینی در قران متوجه این شکاف اخلاقی شده است و این دستور وحی نیست بلکه رویاست .و حرکت قربانی جایگزین هم در پایان تعبیر رویاست .یعنی خود قربانی کردن گوسفند را هم باید جز تحقق رویا بدانیم .البته رویا رویای پسرکشی است و من در تحلیل روانکاوانه مسئله گفتم که بر اساس روانکاوی مسئله کاملا قابل توجیه است .بنابراین تصور می کنم با توجه به روایت قرانی موضوع ، نقد اخلاقی به متن قران وارد نیست بر خلاف تورات که این نقد وارد است بر آن .
اما تعجب من در بی توجهی مفسران به این تفکیک است .عدم تفکیک رویا و بیداری اینجا مسئله ساز است .

اتفاقا یکی از نقدهایی که به نظریه رویای رسولان داشتم همین نقطه متن بود .اینکه متن به تفکیک بین رویا و بیداری آگاهی داشته .و تفاوت واضحی بین رویا و وحی وجود دارد .خود این موضوع که اینجا اشاره واضح به رویا بودن قضیه شده و تفکیک مشهودی بین رویا و ندا ذکر شده در متن ایه ( رجوع به صافات ۱۰۱تا ۱۰۷)

کمال رفیعی :

سلام دوباره
آقای دکتر اردستانی، فارغ از متن قرآن و این تفکیک دقیق و روشنگرانه شما، طرف گفتگوی من از من پرسیده بود که اگر خود من به‌یقین دریافتم که خداوند به من امر کرده کودکی را بکشم، چه خواهم کرد. پاسخ‌های من ناظر به این پرسش بود.
البته این گفتگو همچنان ادامه دارد ولی لب مطلب به‌نظرم همان است.
حال اگر شما مخاطب این پرسش باشید چه پاسخی خواهید داد؟

اردستانی :
دو وجه دارد این مسئله
یک طرف قضیه همین شکل آن است یعنی فارغ از حق یا ناحق بودن پسر حکم به کشتن داده می شود ولی سوی دیگر مثل پسر نوح است از نظر عقیدتی تفاوت وجود دارد .موضوعی که امروز در یکی از گروههای مشترک مطرح شد .
بعضی از روحانیون پسران آنها تفاوت عقیدتی داشتند با پدران و پدرانشان حکم اعدام صادر کردند .این شبیه قضیه نوح است .در داستان نوح تفاوت عقیدتی وجود دارد.اما در ماجرای ابراهیم تفاوت عقیدتی نیست و از موضع حق و باطل نیست .اینجا باید مسئله ابراهیم را با پدرش در نظر گرفت .موقعیت ابراهیم با پدرش ( حالا واقعی یا ناپدری ) مثل موقعیت پسر نوح بود .با عقیده پدرش مخالفت و مقابله کرد .و البته حکم به کشتن ابراهیم داده شد .پس باید بین دو موقعیت ابراهیم یعنی پسر بودن و پدر بودن هم تفاوت قائل شد .ابراهیم به عنوان پسر بر علیه پدر شورش می کند اما به عنوان پدر رویای مرگ پسر را می بیند .من فکر می کنم موقعیت ابراهیم چه به عنوان پدر و چه به عنوان پسر تحلیل روانکاوی می طلبد.
خوب اینجا بستگی به نظرگاه کلی ما در مورد خدا دارد .اگر خدا را در ذیل اخلاق تعریف کنیم شق اول مسئله، اخلاقی نیست .یعنی اسماعیل ( اسحاق ) معصومانه قربانی شده و این غیر اخلاقی است .شق دوم مسئله که خدای اشعری است و خدا فوق اخلاق قرار می گیرد مسئله توجیه پذیر است یعنی ممکن است چنین خدایی خواسته ای داشته باشد که اخلاقی نباشد .این تصویر یهوه است .البته این توجیه پذیر شده با این حالت که امتحان می شده ابراهیم .این اشکالی است که بر یهوه وارد است .اما در مورد قران گفتم چنین خواستی مطرح نشده یعنی در متن قران ما نمی بینیم که خدا چنین خواسته ای داشته که پسرت را قربانی کن‌. ابراهیم در خواب می بیند و وقتی می خواهد رویا را عملی کند وحی می رسد که اینکار را نکن .بنابراین تعبیر واقعی رویا می تواند بر خلاف ظاهر رویا باشد .اینکه عمل انجام نشد. و رویا متحقق شد موید این نظرگاه روانکاوی است که ظاهر رویا با محتوی پنهان رویا فرق دارد .تحقق رویا ، نکشتن است .
اما به نظر من از نظر عملکردی سویه دیگر موضوع مسئله دارتر است .اینکه پسری در جایگاه باطل و یا بر خلاف ایدئولوژی پدری قرار گرفته باشد .خوب فرض کنیم اینجا پدر باید موضع بگیرد تکلیف این پدر چیست ؟ این پدر چه موضعی در برابر پسر ناخلف بگیرد ؟ اگر حکم پسر دزد یا قاتل اعدام باشد پدر چه نظرگاهی باید اختیار کند ؟

توضیح پایانی :

یک مغالطه اینجا صورت می گیرد عموما در نقد متن که دستور پسرکشی داده شده .اما قرآن واضحا می گوید ابراهیم در خواب می بیند این را و به اشتباه تصور می کرده اولا این خواب هم وحی بوده ( برخلاف نظریه رویای رسولان که معتقد است خواب های انبیا هم وحی بوده است بلکه وحی فقط خواب انبیا بوده ) ثانیا تعبیر خواب را هم اشتباه برداشت کرده .تعبیر خواب معمولا با ظاهر رویا فرق دارد .این موضوعی است که فروید در کتاب تعبیر خواب خود آورده که گاهی معنای واقعی رویا کاملا با محتوی ظاهری آن متفاوت بلکه متضاد است .البته این نقد به تورات وارد است که در انجا به ابراهیم وحی می شود اما در قران موضوع به شکل خواب دیدن مطرح است .در قران وحی دستور به کشتن نیست بلکه نهی کشتن است فقط گفته شده که رویای تو متحقق شد یعنی با این قربانی رویایت تعبیر شد .بنابراین متن قران از اتهام پسرکشی تبرئه می شود .اما مسئله ما در اینکه این تظاهری از کمپلکس ادیپ بوده همچنان باقی است .رویای ابراهیم در واقع تظاهری از کمپلکس ادیپ بوده .

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
مرداد ۱۳, ۱۳۹۹ ۰:۳۱ ق٫ظ

جناب اردستانی

لطفا یکبار دیگر آیات سوره الصافات را مرور کنید:

…..

فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿۱۰۳﴾ الصافات

……

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۰۵﴾الصافات

……

وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿۱۰۷﴾الصافات

……

إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۱۱﴾الصافات

وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۱۲﴾الصافات

وَبَارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ ﴿۱۱۳﴾الصافات

آیا از آیه ۱۱۳ میتوانیم نتیجه بگیریم قبل از اقدام به ذبح اسماعیل در آیه ۱۰۳ به برکت در نسل ابراهیم و اسحاق بشارت داده شده بوده است؟

دریا
دریا
مرداد ۱۱, ۱۳۹۹ ۱۱:۵۱ ق٫ظ

بنام خدا به طور قطع و یقین، اهمیت به دیگران یکی از اصول بنیادین در وحی الهی است و یکی از بهترین روشها برای شناخت اخلاق در قرآن است. اصول بنیادین در قرآن نشات گرفته از سیستم محکمات است. بدین معنی که در خصوص چنین اصلی آنچنان دلایل محکمی وجود دارد که موجب میشود هر کسی آن را بپذیرد. قرآن با استفاده از عبارات و جملات فراوان و در قالب برخی کلمات بر مواردی تاکید دارد که یکی از بخشهای هدایت اصلی در قرآن است. و این هدف در قرآن با استفاده از سیستم محکمات قابل درک است. مواردی مانند… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
مرداد ۱۰, ۱۳۹۹ ۵:۳۸ ب٫ظ

جناب اردستانی اینکه میفرمایید: “…ابراهیم قبلا وعده ازدیاد نسل را از خدا گرفته بود ،…” منظور شما کدام آیه است؟ اگر منظورتان درخواست ابراهیم از خدا برای ترغیب مردم بسوی خانه ساخته شده توسط او و اسماعیل و..باشد مشابه آیه ذیل: رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ ﴿۳۷﴾ابراهیم این آیه و مشابه آن بعد از ابتلائات (از جمله ذبح اسماعیل) و بعد از انتخاب ایشان بعنوان امام است: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
مرداد ۱۰, ۱۳۹۹ ۸:۵۳ ب٫ظ

سلام و او را بیرون آورده، گفت: «اکنون بسوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار، هرگاه آنها را توانی شمرد.» پس به وی گفت: «ذُرّیت تو چنین خواهد بود.»( سفر پیدایش باب ۱۵ آیه ۵) وَبَارَکْنَا عَلَیْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ﴿۱۱۳﴾ و به او و به اسحاق برکت دادیم و از نسل آن دو برخى نیکوکار و [برخى] آشکارا به خود ستمکار بودند (۱۱۳ صافات) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا و چون از آنها و [از] آنچه به جاى خدا مى ‏پرستیدند کناره گرفت اسحاق و یعقوب… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
جواب به  اسماعیل اردستانی
مرداد ۱۰, ۱۳۹۹ ۹:۳۷ ب٫ظ

جناب اردستانی

شما میخواستید بگویید خدا قبل از ذبح اسماعیل وعده فرزند داده بوده است….این آیاتی که نقل کرده اید بعد از این است که ماجرای ذبح تمام شده است…

ادعای خود را در متن یک بار دیگر بخوانید:

“.ابراهیم قبلا وعده ازدیاد نسل را از خدا گرفته بود ، پس این ماجرا احتمالا سر کاری است .مگر می شود خدا به وعده خود عمل نکند .اگر قرار باشد اسحاق قربانی شود ، خدا بد قولی کرده و وعده اولیه خود را نادیده گرفته است .ایمان جهش به امر محال است .”

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
مرداد ۱۲, ۱۳۹۹ ۱۱:۰۳ ب٫ظ

با سلام مجدد
اولا که از نظر تاریخی تورات قبل از قرآن نوشته ( وحی ) شده و ثانیا در قران نمی توان گفت اینکه آیه ای یا مضمونی قبل از مضمون دیگر آمده پس از نظر تاریخی هم سبقت دارد .آیه قرآن مبنی بر برکت دادن به اسحاق را آوردم .ما دقیقا نمی توانیم تشخیص بدهیم این برکت دادن قبل یا بعد از قربانی کردن باشد .اینکه ماجرای قربانی کردن در سوره صافات امده دلیل نمی شود که وعده خدا در مورد برکت دادن به اسحاق قبلا داده نشده

مرادی
مرادی
جواب به  اسماعیل اردستانی
مرداد ۱۰, ۱۳۹۹ ۹:۴۲ ب٫ظ

جناب اردستانی

آیاتی که شما نقل کرده اید مرور کلی بر زندگی ابراهیم هستند….درباره جزئیات واقعه خاص ذبح اسماعیل و قبل از آن اشاره ای ندارند…این قدر کم لطفی نفرمایید…

7
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx