اسلامیسازی علوم نه ممکن است نه مطلوب
مهدی علیپور: یکم: چیستی دانش و فرایند/ فرایندهای اندوختن آن امروزه یکی از پیچیدهترین مقولههایی است که بشر معاصر با آن درگیر است. اگر در گذشته بشر به آسانی چیستی دانش و چگونگی تولید آن را در یک فرایند ساده و یک وجهی تحلیل میکرد، امروزه، اما، چنین سودایی برآورده ناشدنی است. چندوجهی بودن چنین معادلهی پیچیدهای، دیگر مجالی برای ادعای انحصاری شناسایی دانش و فرایند تولید آن باقی نمیگذارد. دیگر نمیتوان خوشبینانه و از سر سادهانگاری دانش را آن چیزی دانست که صرفا برآمده از روش حسی/ تجربی یا صرفا برآمده از روش عقلی یا حتی ترکیبی از این دو است.
اسلامیسازی علوم نه ممکن است نه مطلوب
(اندر دستکم نگرفتن باری که مفاهیم و اصطلاحات میتوانند بر دوش جامعهی علمی بگذارند )
مهدی علیپور
یکم: چیستی دانش و فرایند/ فرایندهای اندوختن آن امروزه یکی از پیچیدهترین مقولههایی است که بشر معاصر با آن درگیر است. اگر در گذشته بشر به آسانی چیستی دانش و چگونگی تولید آن را در یک فرایند ساده و یک وجهی تحلیل میکرد، امروزه، اما، چنین سودایی برآورده ناشدنی است. چندوجهی بودن چنین معادلهی پیچیدهای، دیگر مجالی برای ادعای انحصاری شناسایی دانش و فرایند تولید آن باقی نمیگذارد. دیگر نمیتوان خوشبینانه و از سر سادهانگاری دانش را آن چیزی دانست که صرفا برآمده از روش حسی/ تجربی یا صرفا برآمده از روش عقلی یا حتی ترکیبی از این دو است. افزون بر این، پیچیدگی رویدادها و مسالههایی که آدمیان معاصر با آن رو به رو هستند از یک سو، و پیچیدهتر شدن ذهن انسانها و ژرفاندیشی شگرف آنان در قرون اخیر از سوی دیگر، سبب شده است تا دیگر ما آدمیان از یقینهای معرفتی آسانیاب دور شده و آن را متاعی گمشده در انبان خویش بدانیم و هر از گاهی که بدان نزدیک میشویم یا به دستش میآوریم، مراقب باشیم تا این گوهر کمیاب از دستان ما نلغزد و نگریزد.
آگاهی و التفات به آنچه اکنون اشاره کردم، اگر هیچ حسنی نداشته باشد، دستکم این حسن را دارد که زمینهی بسیار قویای برای فروتنی معرفتی و طبعا فروتنی اخلاقی برآمده از فروتنی نخست را تدارک میبیند. بدین سان دیگر اندیشمندان به آسانی ادعای جزمهای غیرمنعطف نداشته و روادارانه به گفتگوی علمی خواهند پرداخت. انبان ذهن خویش را چندان فربه نمیبینند و به آسانی چنین نیازی را در خویش حس میکنند که باید با دیگران در کشف و اندوختن دانش همکاری کنند یا دستکم اگر به رویه و زمینهای از تولید دانش دلخوش هستند، آن را تنها راه ممکن برای تولید این متاع ارجمند نشمارند و بپذیرند که میشود در فرایندهای دیگری نیز به تولید دانش پرداخت و رهیافتی دیگر از دانشاندوزی داشت.
به بیان فنیتر، آگاهی و به کار بستن قانون سهوجهیِ موسوم به «دات صفرم فرافرضیهای [۲]» در خصوص دانش، مفاهیم و گزارههای معرفتی پیچیدگی دانشاندوزی را آشکارا نشان میدهد. این قانون بر سه مدعای آشکار استوار است: اولا آدمیان کرانمند/ محدود هستند؛ ثانیا به صورت تدریجی و زماندار علوم اکتسابیِ حصولی خویش را به دست میآورند؛ ثالثا و در نتیجه همواره در دانشهای اکتسابیِ حصولی خویش در معرض خطا قرار دارند، ولو نسبت به آن دارای یقین باشند. به نظر میرسد که این اصل زمینهی لازم برای یک جهش معرفتشناسانه را برای اندیشمندان امروز فراهم میسازد. و شاید بهترین امکان معرفتی برای دست شستن از جزمیتهای فراوان و شتابزده در دانش، تصدیق و باور به این قانون و پیروی از آن باشد! افزون بر این، باور داشتن به قانون سهوجهی از یک سو، در کنار باور داشتن به نامتناهی یا دستکم نامتعین بودن محدوده و گسترهی حقیقت/ واقعیت از سوی دیگر، حتی زمینهی بسیار قویتری را برای فروتنی معرفتی در اختیار دانشمندان قرار میدهد. درس مهم دیگری که از قانون سه وجهیِ کرانمندی بشر، تدریجیت حصول دانش و امکان خطای معرفت میتوان فراگرفت، اذعان به ماهیت جمعی دانش و فرایند توسعهی آن در بستر زمان است. این نکته ضرورت روابط علمی پایدار دانشمندان را خاطرنشان میکند و اندیشمندان را از تکروی در تولید دانش و بیاعتنایی به دیگران در هر بستر و فرهنگی پرهیز میدهد. درک و تصدیقِ نیاز آدمیان به یکدیگر برای تولید دانشِ قویتر و درستتر، آنان را به کرنش و فروتنی هرچه بیشتر در برابر اندیشهها ودیدگاههای هم میکشاند.
دوم. با توجه به آنچه در بالا توضیح دادم، مقولهی دانش دینی به طور عام و دانش اسلامی به طور خاص و گفتن هرگونه سخن له یا علیه آن را پیچیده میسازد. داشتن فروتنی معرفتی ایجاب میکند که برای سنجش چنین مقولهی پیچیدهای خود را نیازمند آگاهی از زمینهها و محتوای دقیق این مساله، و نیز رده و جایگاه آن در فلسفهی علم بدانیم. طبعا با چنین نگرشی است که میتوان این بحث را محققانه و بیطرفانه (فارغ از تمام ساختارهای زودگذر و اوامر حاکمانه [۳]) پیگرفت و به انجام رساند. در غیر این صورت نه موافقت غیرکارشناسانه و نه مخالفت غیرآگاهانه با آن ارزش معرفتی نداشته، از امکان سنجشگری علمی برخوردار نخواهد بود.
سوم. از آنجا که ادبیات بحث از علم دینی در طول سی سال گذشته در ایران کم و بیش و لو با ابهاماتی شکل گرفته است، تدقیق در این ادبیات کاری ضروری مینماید. درواقع، همهی اندیشمندانی که دل در گرو چنین گفتمانی دارند، باید به مثابهی مسؤولیت بنیادین خویش از هر نوع تسامح در این مهم پرهیز نمایند. با توجه به نکتهی فوق، یکی از تدقیقهای بایسته در خصوص این مسأله، لزوم جداسازی دو تعبیر کلیدی است: یکی تعبیر دیرینهتر و نسبتا رایجتر «دینی سازی یا اسلامیسازی علوم/معرفت [۴]» و دیگری تعبیر «دانش/علم دینی یا دانش/علم اسلامی». آنچه باید بدانیم این است که بار معنایی تعبیر نخست، بسیار متفاوت از بار معنایی است که دومی بردوش میکشد. در این نوشته قصد تحلیل همین نکته را دارم.
چهارم. اینگونه به نظر میرسد که تعبیر «اسلامیسازی» پس از انقلاب، ابتدا به مثابهی پیشوندی برای دانشگاه مطرح شده باشد. ظاهرا زمانی که انقلاب فرهنگی مطرح شد و دانشگاهها تعطیل شدند، قرار بود زمانی بازگشایی شوند که دانشگاهها اسلامی شود. اینکه مراد از این اصطلاح چه بود خود جای بحث بسیار دارد و مقاله دیگری میطلبد. اما مصباح یزدی نقل می کند که: «پس از تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی که شش عضو داشت این مسائل به طور کلی و بعضی مسائلی که احتیاج به تصمیم¬گیریهای صحیح داشت، در ستاد مطرح میشد. یکی از مسائلی که در این ستاد مطرح و تصویب شد، تصمیم¬گیری برای اسلامی شدن دانشگاه¬های کشور بود. به همین دلیل، واژه اسلامی شدن دانشگاهها مطرح شد و کسانی در طول مدت تعطیلی دانشگاهها سعی کردند مقدماتی فراهم کنند که با افتتاح دانشگاه، قدمهای اولیه برای اسلامی کردن آن برداشته شود». (سخنرانی در کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی در تاریخ ۳۱/۲/۱۳۹۱) گویا بعدها در همین محفل بود [۵] که پس از استمرار گفتگوها در این زمینه، برخی با مطرح کردن این دیدگاه که اسلامیشدن دانشگاه بدون اسلامی شدن علوم ناممکن است، آرام آرام این اصطلاح به مثابهی پیشوندی برای علم جریان یافت و مقولهی اسلامیسازی یا دینیسازی علوم بر وزان همان اسلامیسازی دانشگاه زمزمهوار مطرح شد.
پنجم. دو بحث اسلامیسازی دانشگاه (و یا حتی تعبیر دقیقتر «دانشگاه اسلامی») و علم دینی/ اسلامی اگرچه میتوانند نسبتهایی با یکدیگر داشته باشند، اما آنها به هیچ رو نه از حیث مفهومی و نه از حیث مصداقی مترادف و مساوق نیستند؛ مثلا میتوان به اسلامیسازی دانشگاه پرداخت بیآنکه حاجتی به تولید دانش اسلامی دید، آنجا که اسلامیسازی دانشگاه به معنای اسلامیسازی محیط دانشگاه و رعایت برخی ظواهر و شوونات اسلامی از سوی استادان و دانشجویان باشد. نیز میتوان به علوم اسلامی و دینی باور داشت، بیآنکه به اسلامیسازی دانشگاه (یا حتی وجه دقیقتر این اصطلاح، یعنی ایجاد دانشگاه اسلامی) معتقد بود، بلکه حتی ممکن است آن را ناممکن شمرد (به ویژه آنجا که امکان وقوعی چنین فرایندی وجود نداشته باشد). نیز ممکن است کسی علم دینی/ اسلامی را باور داشته باشد و دانشگاه اسلامی را نیز به معنای دانشگاهی بداند که در آن علوم اسلامی تدریس و تحقیق میشوند، اما به اسلامیسازی دانشگاه اساسا (نه به نحو امکان ذاتی و نه امکان وقوعی) باور نداشته باشد. دقیقا از آنجا که این فرضها همگی معقول و حتی در میان اندیشمندان محقق است، الزامی وجود ندارد تا این دو بحث را به مثابهی لازم و ملزوم هم بشماریم و همواره از نفی یکی نفی دیگری و به عکس از اثبات یکی اثبات دیگری را استنتاج نماییم. افزون بر این، اساسا اسلامیسازی دانشگاه یک مقولهی اجتماعی- سیاسی است و مسالهی علم دینی/اسلامی یک گفتمان کاملا علمی.
ششم. در این نوشته تنها به بحث اسلامیسازی علوم یا علوم اسلامی ناظر هستم و سخنی از مقولهی اسلامیسازی دانشگاه به میان نمیآورم که خود جریان بحثبرانگیز و قابل تردید دیگری است و نگاشتهی مستقلی میطلبد.
با این نگاه بازمیگردم به مسالهی اصلی این نوشته و برای آغاز این پرسش را مطرح میکنم که در گفتمان علوم اسلامی، آیا باید از دینیسازی/ اسلامیسازی علوم سخن گفت یا علوم دینی/ اسلامی؟
آنچه در این چند دهه بیشتر با آن مواجه بوده و هستیم، اعم از موافقان و مخالفان علم دینی، که به نقدهای تند و تیز دو طرف نزاع نسبت به یکدیگر نیز منتهی شده است، دیدگاههای مربوط به اسلامیسازی معرفت است؛ هم از سوی اندیشمندان مسلمان کشورهای دیگر، مانند مالزی، عربستان و پاکستان و هم اندیشمندان ایرانی. در اینجا به دلیل دغدغهی این نوشتار تنها برخی نمونهها از گفتهها و نوشتههای طرفداران و مخالفان ایرانی این بحث را نقل میکنم تا پرکاربرد بودن این اصطلاح را در میان اندیشمندان ایرانی ببینیم.
هفتم. مرور چند نمونه از به کارگیری اسلامیسازی علوم:
۱. رهبر جمهوری اسلامی: «ما حتی در کتابهای درسی رشته علوم انسانی، گاهی میبینیم چیزهایی هست که درست بر ضد آن چیزی است که باید باشد! یعنی در آن، وارفتگی در مقابل بیگانه، بیعزمی در مقابل تهاجم و تسلیم در مقابل دشمن، تعلیم داده میشود! خوب، این درست نیست، این درست ضد اسلامی بودن است! اسلامی بودن، یعنی ایستادگی بر روی اصول و پایههای مستحکمی که زیر پای اندیشه و فکر انسان وجود دارد؛ و بر اساس آن، بنا کردن، پیش رفتن، جوشیدن و زاییدن. این، اسلامی کردن است» (سخنرانی درباب اسلامیسازی دانشگاه/ سال ۱۳۸۷)
۲. جوادی آملی: «دانشگاه تنها با نمازخانه، تفکیک جنسیت و … اسلامی نمیشود، اولین و آخرین حرف را در دانشگاهها، علم و دانش میزند و تا زمانی که دانش در دانشگاهها اسلامی نشود و آنهایی که گمان میکنند، علم ربطی به اسلام ندارد، بیدار نشوند، نمیتوان آن را اسلامی خواند» (در این آدرس: http://www.khabaronline.ir/detail/209732 )
۳. مصباح یزدی: «هنوز هم بعد از سی و چند سال، معنای اسلامی کردن علوم برای بسیاری از دانشگاهیان مخلص، بیغرض و دلسوز روشن نیست. واقعاً کسانی که هیچ غرضی ندارند و نه تنها دشمنی با انقلاب و اسلام ندارند، بلکه بعضی از آنها به اسلام علاقه دارند و پایبند به احکام اسلامی هستند، خیال میکنند اسلامی¬سازی علوم شعار سیاسی است که در زمانی مطرح شده و اکنون با مشکلاتی مواجه است.» (سخنرانی در کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی/ ۳۱/۲/۱۳۹۱)
۴. گلشنی: «وقتی صحبت از اسلامی کردن علم می شود، منظور این است که از چیزهایی که از خارج از علم به آن افزوده می شود غفلت نشود و کلیت قضایا در چهارچوب جهان بینی اسلامی دیده شود. اگر پژوهشگر با این چهارچوب آشنا شد مهم نیست که فیزیک مطالعه کند یا روان شناسی، او می تواند بفهمد که چه چیزهایی با این چهارچوب نمی خواند.» (علم زیر چتر دین/ به نقل از اطلاعات حکمت و معرفت/ ۱۳۸۹/ ش ۵۵/ مصحبه کننده: منیره پنجتنی)
۵. سروش: «علماء دین اگر گاه هوس “اسلامی” کردن فلسفه را در سر می پروراندند، در مورد علوم طبیعی هیچگاه بدین وسوسه نیفتادند.» (راز و ناز علوم انسانی/ وبسایت شخصی عبدالکریم سروش)
۶. ملکیان: « اینجاست که سخن از اسلامى کردن علوم و معارف به میان مىآید[۶] » (۱۳۷۸، ص ۲۱۸) و نیز: ««شاید مراد از اسلامی کردن علوم این باشد که آنچه را در یکایک علوم عقلی، تجربی و تاریخی گفته شده است، بر قرآن و روایات معتبر عرضه کنیم….» (همان، ص۲۲۰)
۷. میرباقری: «معنی اسلامی شدن علم، نقلی شدن و استنباطی شدن علم نیست؛ بلکه در یک فرایند پیچیده، علمیات استنباط با تحقیقات میدانی و تحقیقات کتابخانه ای و نظری به همدیگر گره می خورند و حاصل آن، علوم انسانی الهی خواهد شد» و نیز: « معنای اسلامی شدن علوم انسانی هم این است که در نگاه اسلام، فطرت انسان، و نحوه عکس العملها و عملهای او در قبال آفرینش و در قبال خداوند متعال، با تفسیری که در نگاه مادی از انسان می شود متفاوت است.» (مصاحبه با میرباقری با عنوان مبانی و غایات علوم انسانی اسلامی/ در این آدرس آن را بجویید: http://andishmandan.tebyan.net/Portal/Cultcure/Persian/CaseID/79415/71243.aspx)
۸. خسروپناه: «در زمینهی اسلامیسازی علوم انسانی که مطرح شده است رویکردهای علمی مختلفی وجود دارد و حتی سوءاستفادههای سیاسی نیز از آن میشود.» (سایت برهان به آدرس: http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=2668
هشتم. اما پاسخ صحیح به پرسش مطرح شده در بند شش چیست؟ پیش از پاسخ، باید به این نکته توجه نماییم که تعبیر نخست، یعنی اسلامیسازی، درواقع، اشاره به این نکته دارد که باورمندان به نظریه اسلامیسازی با تصریح به نقص یا بیکفایتی دانش طبیعی یا انسانی بشر امروز یا احساس تعارض آن با باورهای دینی، در تلاشند تا آن را رنگ دینی یا اسلامی بزنند، حال آنکه در تعبیر دوم نظریهای مورد نظر است که ضمن پاسداشت حریم دانش بشری موجود و احترام به آن در نیل به حقایق و واقعیتهای هستی یا برساختن جامعهی متعالی انسانی، معتقد است که طرق رسیدن به حقایق عالم و نیز برساختن جامعهی پیشرفتهی انسانی انحصاری به فرایند، منابع و روشهای رایج امروزی ندارد و بسا رویههای معتبر و موجه دیگری نیز در نیل به معرفت و اکتشاف واقعیتهای هستی وجود دارند که با پیمودن آن طرق دیگر میتوان حقایق عالم را رمزگشایی نمود و شاید این رمزگشایی و اکتشاف در مراحلی و مراتبی برتر از طرق موجود باشد و حقایق بیشتری را برای آدمیان کشف نماید و به خطاهای کمتری در این اکتشافگری و معرفتزایی دچار گردد. درواقع، این نظریه اولا و بالذات در تعارض با دانش امروز بشر قرار ندارد یا احیانا آن را جهل مرکب نمیشمارد، بلکه به آن احترام مینهد و حتی ممکن است در مراحلی از آن بهره بگیرد، منتها ثانیا و بالعرض با آن در رقابت است و مدعی برتری نسبت به فرایندهای دیگر در اکتشاف واقعیتها و دوری از جهل مرکبها یا خطاهای معرفتی است. همانگونه که در میان خود فرایندها و روشهای گوناگون بشری برای کشف واقعیت و نیل به معرفت چنین رقابتی وجود دارد و هر یک مدعی برتری خویش در این عرصه است.
به گمان من اصطلاح و تعبیر درست، فارغ از امکان یا ضرورت داشتن یا نداشتن آن، تعبیر دوم است و تعبیر نخست به گونهای برخطاست و نوعی افراطیگری در نگرش به دانش بشری است. میتوان گفت چنین دانشی نه ممکن است و نه مطلوب؛ زیرا اولا امکان دینی یا اسلامیسازی دانش با توجه به سنخ دین و سنخ علم، به مثابهی دو امر مستقل، به طور جدی مورد تردید است و ثانیا در کارآمدی آن در فرض تولید نیز تامل جدی وجود دارد، زیرا دانشی را که در بستری خاص و با فرایند، منابع و روشهای ویژه (و به تعبیر علمی مورد نظر من در یک پارادایم مختص خود) پدید آمده است، چگونه ممکن است رنگی به خود گیرد که هیچ سنخیتی با آن ندارد و از جای دیگری آمده است و ثبوتا حاکی از فرایند، روشها، ادله و منابع خاصی است (یا از پارادایم دیگری ناشی شده است)؟! به نظر میرسد که نظریه دینی یا اسلامیسازی علوم بدون توجه کافی به این مبانی و فرایندها اظهار شده باشد و از نوعی تسامح در اهتمام به چیستی و چگونگی ساختار و مکانیسم تولید دانش نشان دارد[۷] .
افزون بر این، رویکرد معتقد به «علم دینی» در پی پاسخ به این پرسش است که آیا دین به عنوان منبعی معرفتی دارای آموزههای معرفتبخش علمی است یا خیر؟ رویکرد اسلامیسازی، اما، با این پیشفرض میآغازد که اگر علم، همان چیزی است که در تلقی متعارف گفته میشود، تعارضهایی با دین دارد و به سبب این تعارضها، میبایست با توجه به منابع دینی، دست به حک و اصلاح آن بزنیم. این بحث با آنچه در علم دینی مطرح است تفاوت زیادی دارد؛ اینکه بگوییم باید در علوم متعارف دست به حک و اصلاح بزنیم بسیار متفاوت است از اینکه بگوییم دین به مثابهی یک منبع معرفتبخش دارای آموزههایی است که از اعتبار معرفتی برخوردارند. از این رو، باید به سمت کشف آن آموزهها برویم. (حسنی و علیپور/ ۱۳۹۱/ در گفتگوی منتشر نشده با ضمیمهی مجلهی هفتآسمان)
ظاهرا رویکرد اسلامیسازی معرفت علم را یک امر پارادایممحور نمیداند و از علم تصویر مطلقی ترسیم میکند که در تلقی متعارف و رایج، علم شناخته میشود. از این رو، از دیدگاه اینان، تنها کاری که میتوان به آن دست زد حک و اصلاح همین علم موجود است؛ به این صورت که مثلا از یک سو، پاککنی برمیداریم و برخی از مسایل و مدعیات موجود در علم را پاک میکنیم یا دستکم بعضی از آموزههای مبنایی علمی را از دین میگیریم یا از فیلتر دین رد میکنیم تا بتوان به آن علم اطلاق کرد. یعنی علم معاصر باید از فیلتر دین رد شود تا ارزش علمی پیدا کند. در واقع بنابر این مبنا، دین بهمثابه ویراستار علوم به کار گرفته میشود و از سوی دیگر، هر آنچه براساس آموزههای دینی قابل استخراج بود در نهایت باید به محک تجربه درآید تا بتوان رنگ علمی بدان زد. از این رو، علمی که طرفداران اسلامیسازی علوم از آن سخن میگویند، علم تجربی است؛ آن هم تلقی ناقص گذشته از علم تجربی. یعنی این رویکرد در پی غربالگری همان علم تجربی دو قرن پیش است که تجربهگرایان میگفتند. حاصل این دیدگاه، گاه نگرشی است که میگوید ما باید مبانی علم را از دین بگیریم، یعنی مبانی دانش را از خود دانش جدا میکنند و میگویند اگر مبانی را دینی کنیم، علم نیز خود دینی میشود! (همان)
در حالی که چنین نگرشی تنها برای سادهسازی چنین گفتمان پیچیدهای است. توجه به مقولهی پارادایممحوری دانش به خوبی این نکته را میتواند نشان دهد. (در این زمنیه بنگرید به: بلیکی/ نورمن/ ۱۳۹۱؛ ایمان/ محمد تقی/۱۳۹۰؛ علیپور/ مهدی/ حمید رضا حسنی/ ۱۳۸۹)
به گمان من اگر گفتمان علم دینی به لحاظ معرفتی معقول، قابل تحقیق و سنجش باشد، تنها در فرضی است که آن را از هرگونه جنبههای اجتماعی، سیاسی و حکومتی خالی کرده و از علم دینی/اسلامی سخن بگوییم نه از اسلامیزیشن/اسلامیسازی/ اسلمیهالمعرفه. در گفتمان علم اسلامی، به هیچ رو، دغدغهی اسلامیسازی وجود ندارد، یعنی قرار نیست لزوما و از هر طریق ممکن، مثلا علوم انسانی اسلامی تولید کنیم تا نیاز به اسلامیسازی علوم انسانی بیابیم یا بکوشیم به هر طریق ممکن تعارض بین علم غربی و اسلام را برطرف سازیم و در صورت عدم توفیق علوم موجود را شیطانی و دشمن دین بینگاریم[۸] . حتی به نظر میرسد دغدغهی اولیه و بالذات مسالهی علم دینی، تولید، علوم انسانی یا طبیعی اسلامی نیز نیست یا نباید باشد، بلکه آنچه دغدغهی اساسی چنین گفتمانی است یا باید باشد، کوشش و اجتهاد برای فهم، کشف و استخراج آموزههای دینی در فرایندی روشمند، یکدست و سازوار از منابع و متون دینی یا اسلامی است. آنگاه اگر حاصل چنین فرآوردههایی منجر به دانشی، خواه انسانی یا طبیعی، میشد یا به کار تولید دانش، خواه طبیعی یا انسانی، میآمد، طبعا میتوان براساس ساز و کار مناسبی از آن بهره گرفت.
نهم. نمیتوان ناگفته گذاشت که بسیاری از همین اندیشمندان که از آنها نقل قول کردم، به خوبی تمایز دو مقولهی اسلامیسازی علم و علم اسلامی را میدانند و حتی از آن سخن گفتهاند. اما جای شگفتی اینجا است که با وجود چنین نکتهی آشکار و در عین حال مهمی، چرا همچنان بر بهکارگیری اصطلاح «اسلامیسازی» اصرار میورزند؟! اگر ساختار حکومتی از علیترین مقامهای نظام تا ردهی وزارت و مدیران کل و شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای اسلامی شدن دانشگاه ها و مراکز آموزشی، شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی، شورای بررسی متون درسی علوم انسانی و مانند اینها به دلیل نیازهای اجتماعی-سیاسی در پی بحث اسلامیسازی علوم یا اسلامیسازی دانشگاه باشند، که هستند، اما چنین انتظاری از اندیشمندان نمیرود.
دهم. باری، اگر بپذیریم نقص مذکور، کاستی نسبتا قابل توجهی است و دامن این بحث را آلوده و به نوعی به انتقادات گستردهای نیز انجامیده است و نیز در مقابل، بپذیریم که تقریر دیگر همین بحث، دستکم، مصون از بخش قابل توجهی از آن نقدها است و از استحکام نسبی بیشتری برای دفاع از خویش برخوردار است، آیا لازمهاش این نیست که در خصوص مواجهه و بهرهگیری از مفاهیم و اصطلاحات هوشمندانهتر عمل نماییم؟!
به گمان من، بخش عمدهای از نزاعها و دغدغههای علمی پیش آمده، تا آنجا که به گفتمان علمی مربوط میشود، حاصل بهرهگیری نادرست از اصطلاحات، مفاهیم و گزارههایی است که در آغاز شکلگیری این گفتمان مورد استفاده قرار گرفته و همچنان بر آن اصرار گردیده و می گردد بیآنکه هیچگاه کالبدشکافی دقیقی از آنها صورت گیرد و مورد سنجش قرار گیرند. روشن است که بار معنایی مفاهیم، اصطلاحات و گزارهها همانی است که از آن ظاهر میشود یا قابل استظهار است؛ نیت و انگیزهی اندیشمندان در آن تاثیری ندارد؛ اندیشمند میمیرد یا در فرض زندگی نیز همواره در همه جا حاضر نیست تا بخواهد مراد خویش از اصطلاح یا مفهومی را که به کار گرفته است، توضیح دهد/ شرح کند. افزون بر این که، نفس شرح کردن کار دشواری است و چه نیازی است تا تعبیری ناصحیح را به کار بریم و با افزودن باری بیهوده زحمت شرح آن را بر دوش کشانیم یا بر دوش دیگران بگذاریم! در مقابل، اصطلاح درست تر یا رساتر را برمی گزینیم، یعنی همان که مراد از بحث است. از این رو، اگر متقدمان به خطا اصطلاحسازی کردهاند، باید هرچه زودتر جلوی رواج بیشتر آن را گرفت نه آنکه به بهانهی غلط مشهور بودن و اینکه امکان شرح و توضیح آن مفهوم یا اصطلاح غلط وجود دارد، آن را ادامه داد و ترسید که نتوان اصطلاح جدید را جا انداخت؛ به ویژه آنجا که اصطلاح قدیم مرتب موجب بدفهمی باشد.
در نهایت، مسالهی من این نیست که جعلکنندگان اینگونه اصطلاحات و کاربران آن از نسل اولیها و دومیهای پس از انقلاب به چه انگیزه و غرضی چنین کرده و میکنند، بلکه مساله این است که این اصطلاح و به کارگیری آن غلط است؛ همانگونه که مثلا اصطلاحاتی مانند مهندسی فرهنگی، تهاجم فرهنگی، وحدت حوزه و دانشگاه و مانند اینها غلط است[۹] . هر آنچه نیز به لحاظ محتوایی نادرست باشد باید هرچه سریعتر از آن پرهیز نمود. مهم نیست که آن اصطلاح نادرست تا چه میزان مرسوم و به قول قدیمیها غلط مشهور شده باشد.
بیتردید، ما نسل سومیها باید با هوشیاری و دقت افزونتری با این گونه مقولهها برخورد نماییم و بیتامل و اندیشه آنها را به کار نگیریم و به نادرستی به سنجش نکشانیم. بهرهگیری نادرست از مفاهیم و اصطلاحات در گفتمان علم دینی، خودآگاه یا ناخودآگاه، بر فرایند این گفتمانسازی علمی تاثیر میگذارد و موجب میشود تا با منحرف شدن گفتمان علم دینی از بستر درست خویش یا فراموش شدن این بستر، عده بسیاری طرح آن را حتی مضحک بشمارند. و در مقابل، از آنجا که چنین کاری آسانیابتر به نظر میرسد، موجب میشود که اهل سیاست و حاکمان کشور تا مساله و مقولهی علم دینی مطرح میشود، به سراغ گروههایی بروند که دستی بلند و شگردی طرارانه در دینیسازی/ اسلامیسازی دارند، همانگونه که تاکنون چنین بوده است.
پی نوشتها:
۱ . از دوست عزیزم محمد تقی ابطحی به خاطر مطالعهی پیشنویس این مقاله و برخی پیشنهادهای سودمندش سپاسگزارم.
۲ . اگرچه به نظر میرسد محتوای این قانون واضح و همگانی است، منتها آنگونه که من آگاهی دارم، تنسیق این اصل با این شکل و شمایل را علی عابدی شاهرودی در آثارش به انجام رسانده است. (نک: عابدی شاهرودی، ۱۳۹۰، ص ۱۹۹-۲۰۰)
۳ . روشن است که اگر مقولهی دانش دینی از قابلیت ذاتی برخوردار باشد، با بهرهگیری از امکانات ثبوتی خویش میتواند در فرایندی علمی برقرار گردد و ساختارساز باشد و طبعا دیگر نیازی ندارد که از ساختارهای زودگذر اجتماعی-حکومتی تاثیر بپذیرد، زیرا هرگز از طریق دستوری نمیتوان دانش به طور عام و دانش دینی به طور خاص تولید کرد یا از تولید آن جلوگیری نمود.
۴ – در زبان عربی برای اصطلاح «اسلامی سازی» (Islamization) تعبیر «اسلمیه المعرفه» بکار میرود که سابقهای نسبتا طولانی دارد و در مقابل برخی از مترجمان برای اصطلاح «علم دینی»، تعبیر «دیننه العلم» را برساختهاند.
۵ . شیاد بتوان از این گفتهی عبدالکریم سروش در میزگرد تلویزیونیای که همان سالها با اعضای اصلی ستاد انقلاب فرهنگی برگزار شد، فهمید که گفتگوی اعضای ستاد مذکور به تدریج آنها را به بحث اسلامیسازی علوم سوق داده باشد: «از ابتدایی که فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاست و دانشجویان متعهد و دور اندیش ما خواستار آن شدند که دانشگاه ها همگام با انقلاب اسلامی ایران حرکت کنند،. از همان ابتدا آنچه که در ذهن و ضمیر و بر زبان دانشجویان بود و خواست همه ملت انقلابی ما بود، این بود که دانشگاه ها می باید سراپا عطر و بوی اندیشۀ اسلامی را به خودشان بگیرند…». برای دیدن فیلم به لینک زیر مراجعه کنید: http://www.youtube.com/watch?v=tXVLDxigioI&feature=related
۶ . البته ملکیان به خوبی میداند که اسلامیسازی علوم غیر از علم اسلامی است. از همین رو، میکوشد تمامی شقوق معنایی محتمل این اصطلاح را بیان و سنجش نماید. و باید توجه داشت که وی حتی اصطلاح دوم، یعنی علوم انسانی/طبیعی اسلامی را نیز ناممکن میشمارد. (همان)
۷ . این قسمت پیش از این در کتاب «پارادایم اجتهادی دانش دینی (پادّ)»، انتشار یافته در سال ۱۳۸۹، آمده بود. من با اندکی تغییر آن را در اینجا دوباره مورد استفاده قرار دادهام.
۸ . امری که برخی از حاکمان و نظامیان فعلی ایران مرتب آن را تکرار میکنند. آری، اینگونه است که اگر شما در پی اسلامیسازی باشید، در نهایت خود را ناگزیر میبینید تا نقدی نامِِ پاسداری را، که من نمیدانم وی این همه اطلاعات بکر و بدیع خویش از اسلام و از علوم انسانی را از کجا آورده است؟!، موظف کنید تا مرتب لطیفههای شیرینی را تکرار نماید و دانشهای موجود را “بزرگترین منکر”، “منشا بدبختی”، “ریشهی تمام مفاسد” و “کثیفتر از بمب شیمیایی” بخواند و فتنهی(؟!)۸۸ را محصول علوم انسانی غرب بشمارد! و خواهان پاکسازی این علوم از دانشگاهها گردد!
۹ . نک: «خطای گفتمان سازی در جامعهی علمی ایران» منتشر شده در سایت فرهنگی نیلوفر به این آدرس: https://neeloofar.org/critic.html
منابع:
۱. عابدی شاهرودی/ علی/ ۱۳۹۰/ علم دینی؛ دیدگاهها و ملاحظات (ویراست دوم)/ قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
۲. جوادی آملی/ عبدالله/ ۱۳۹۱/ به این آدرس: http://www.khabaronline.ir/detail/209732.
۳. مصباح یزدی/ محمد تقی/ ۱۳۹۱/ به این آدرس: http://mesbahyazdi.ir/node/3728.
۴. خامنهای/ علی/ ۱۳۷۸/ سخنرانی دربارهی اسلامیسازی دانشگاه/ به این آدرس: http://www.leader.ir/langs/fa.
۵. گلشنی/ مهدی/ ۱۳۸۹/ علم زیر چتر دین/ مجلهی اطلاعات حکمت و معرفت/ ش ۵۵/ مصاحبه کننده: منیره پنجتنی.
۶. خسروپناه/ عبدالحسین/ ۱۳۹۱/ به این آدرس: http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=2668.
۷. سروش/ عبدالکریم/ ۱۳۸۹/ راز و ناز علوم انسانی/ به این آدرس: http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13890712-RazVaNazOloomEnsani.html.
۸. ملکیان/ مصطفی/ ۱۳۷۸/ تاملاتی چند در باب امکان و ضرورت اسلامی شدن دانشگاهها/ مجله نقد و نظر/ ش ۱۹-۲۰.
۹. علیپور/ مهدی/ سید حمید رضا حسنی/ ۱۳۸۹/ پارادایم اجتهادی دانش دینی/ قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
۱۰. بلیکی/ نورمن/ ۱۳۹۱/ پارادایمهای تحقیق در علوم انسانی/ ترجمه: حسنی، ایمان، ماجدی/ قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
۱۱. میرباقری/ مهدی/۱۳۸۹/ مبانی و غیات علوم انسانی اسلامی/ به این آدرس: http://andishmandan.tebyan.net/Portal/Cultcure/Persian/CaseID/79415/71243.aspx.