اسلام تفاوت ( قسمت ۱۳)

واسازی متن ( ادامه ) دو خدا ( خدای ساختار و خدای استثنا ) تصور می کنم تنشی که بین تقدیرگرایی تمامیت خواه خدایی که ” لا تبدیل لخلق الله ” و یا ” علی کل شئ قدیر ” است و دادگاه داوری انسان که بر اساس ” لیس للانسان الا ماسعی ” ، دادگاهی که تنها بر اساس عملکرد…

واسازی متن ( ادامه )

دو خدا ( خدای ساختار و خدای استثنا )
تصور می کنم تنشی که بین تقدیرگرایی تمامیت خواه خدایی که ” لا تبدیل لخلق الله ” و یا ” علی کل شئ قدیر ” است و دادگاه داوری انسان که بر اساس ” لیس للانسان الا ماسعی ” ، دادگاهی که تنها بر اساس عملکرد انسان او را ارزیابی می کند ، و یا ” ما راه را نشان می دهیم ، خواه بپذیرید ، خواه رد کنید ” ، ریشه در تنش بزرگتری و بنیادی تری دارد که در اینجا تحت عنوان دوپارگی یا شکاف در خود خدا از آن نام می بریم .
موضوعی که می خواهیم به آن بپردازیم البته ارتباط مستقیمی با دوپارگی تقدیرگرایی و مسئولیت اخروی فرد مسلمان دارد ، و اینجا به طور خلاصه شکافی است که خدای ساختار را از خدای استثنا جدا می کند .
باید توجه داشت در جای جای متن ما با یک خدای ساختاری طرف هستیم که تغییری در رویه های جاری او در کارو بار جهان نمی بینیم
” لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا” ( اسری ۷۷ ) بر این اساس فرض این است که قوانین جهانی ( طبیعی ) تغییر ناپذیر هستند ، و انسانها می توانند بر این ثبات و پایداری جهان حساب باز کنند .بر اساس همین قاعده ” لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا” است که ما اطمینان داریم روزی خواهیم مرد و یا خورشید هر روز از شرق طلوع خواهد کرد ، ستارگان و کرات در مدار خود قرار دارند و حرکت هر شئی طبق قاعده و قانون خاصی خواهد بود .
به عبارت دیگر در اینجا ما با خدایی سرکار داریم که قوانین جهان را بر اساس میل ما یا هوس رانی خودش تغییر نمی دهد حتی اگر فرض کنیم چنین خدایی ، رحمت را بر خود واجب کرده است .وجوب رحمت بر خود ، نه واقعیتی هوس خواهانه بلکه یک ضرورت طبیعی است .طبعیتا اینجا ما با جهانی سروکار داریم که بر اساس قوانین و قواعد خاصی حرکت می کند و البته چنین قاعده ای امکان برنامه ریزی و مهندسی را برای ما فراهم می کند .در اینجا ما با جهانی سرو کار داریم که به خواست و اراده ما یا خدا بستگی ندارد ، بارش باران علت خودش را دارد و ارتباطی با رفتار انسانها ندارد و از این قبیل .
از سوی دیگر ما در متن قرآن با خدایی مواجهیم که ” فعال ما یشاء” هست ، هر چه بخواهد و هر جور میل کند ، عمل می کند ، او ” فعال ما یرید ” است ، هر جور اراده کند ، عمل می کند .بنابراین این خدایی است که خود را فراتر از قانون غیر قابل تجدید یا تحویل قرار می دهد .این خدایی است که در جهان مداخله می کند ، این خدایی است که قابل پیش بینی نیست ، در اینجا کار جهان محاسبه پذیر نیست ، نمی توان اعتمادی به قوانین طبیعی داشت ، گاهی پیرزنی ، باردار می شود یا زنی بدون رابطه جنسی کودکی می زاید ، مردی چوبی بر کوه می زند و چشمه ها از کوه سرازیر می شوند ، فردی که تا کنون کتابی نخوانده یا ننوشته ، بزرگترین کتاب قوم عرب را می گوید ، آن دیگری مرده زنده می کند ( فرقی نمی کند که اینها فقط واسطه یا ابزار دست آن خدای ساختارشکن هستند ) ، و خلاصه اینجا با خدایی روبرو هستیم که قوانین خودش را می شکند ، خدایی که نخستین تخطی کننده از قوانین خودش است و آیا اخراج آدم و همسرش از بهشت نخستین تخطی او از قوانینش نبود ؟
در اینجا ما با نه یک خدای خالی از عاطفه و میل و وسواسی که اجازه کوچکترین تغییری در قواعد نمی دهد ، که با خدایی مواجه می شویم که خود این قواعد را می شکند ، به خاطر دعای( میل ) زنی ، به او فرزندی می دهد ، آرزوی صدساله پیرمردی طالب پسر را جامه عمل می پوشاند ، جوری که موجب تعجب او می شود ( ابراهیم ابتدا مژده اسحاق را باور نمی کند ) ، این برای همسر او آنقدر غیرمنتظره است که ابتدا خنده ای هیستریک می کند .
به میل چنین خدایی ، همه قوانین فیزیک نادیده گرفته می شود تا موسی بتواند پسران اسرائیل را از دریا عبور دهد .
این خدایی است تخطی گر و ساختار شکن ، که گاهی تن به استثنا می دهد ، به میل خود در قوانین خود استثنائا تجدید نظر می کند ، این خدایی است که مجوز مداخله در جهان را دارد و در نتیجه ابتدا همین خدا شر را وارد جهان کرد ، خداوند با رفتار کردن بر اساس میل و اراده خود ، شر را وارد جهان کرد ، چون شر چیزی نیست به جز همین استثنا .
اگر خدای ساختارگرا فراسوی خیر و شر بود ، این خدای استثنا بود که بشر را درگیر امر اخلاقی کرد .اگر خدا صرفا یک ساخت گرا بود ، امر اخلاقی معنایی نداشت .آزادی بشری ریشه در همین شکاف خدا با خود ، دارد .اختیار و مسئولیت بشری ریشه در همین دوپارگی خدا دارد .به وجه دیگر ، خدا خودش را دو تکه کرد تا بشر با امر اخلاقی آشنا شود .انسان در شکاف همین خدای ساختارگرا و خدای میل ورز است که امکان آزادی را به دست می آورد .

اگر خدا صرفا یک ساخت گرا بود ، در نتیجه همه امور محاسبه پذیر و مشخص بود ، و مفاهیم داوری اخلاقی و مسئولیت فردی بی معنا بود ، اگر جهان گشوده مانده ، اگر می توانیم چیزی از جهان بخواهیم ، اگر هنوز می توانیم به آینده امیدی داشته باشیم ،ریشه در همین تخطی خدا از قوانین خودش دارد .به عبارت دیگر خدا تن به ثنویت داد تا انسان آزاد باشد و میل بورزد .

به این ترتیب قصد داریم از این منازعه سنتی اعتزالی و اشعری که البته نخستین منازعه جدی در حوزه الهیات اسلامی در قرون اولیه اسلامی بود ، فراتر برویم .
از طرفی با دلایل اعتزالی که خدا را در قاب قانون محدود می کند ، تا جا برای اختیار انسان باز کند مخالفیم ، چون گفتیم چنین خداشناسی به آزادی انسانی راه نمی دهد ، و از سوی دیگر خود را همچون اشعری تقدیرگرایانه به یک اراده برتر نمی سپاریم .معتزله اگرچه در تخطی از این خداشناسی تخطی گر و میل ورز محق بودند چون تصور می کردند تنها با محدود کردن اراده الهی در چارچوبهای اخلاقی و قانونی است که داوری معنا پیدا می کند و انسان واجد آزادی قبول مسئولیت ، اما به اشتباه راه را بر هر نوع گشودگی و امید بستند .خدایی که تنها در چارچوب قواعد مشخصی عمل می کند ، دیگر خدا نیست بلکه برده قوانین خود ساخته خود است .و البته چنین خداشناسی هیچگاه به آزادی و مفهوم مسئولیت که ناشی از گشودگی جهان به آینده دارد ، راه نمی دهد .از سوی دیگر اشعری مجبور است تن به عالمی خائوتیک و آشوبناک بدهد ، اگر جهانش تابعی از هیچ قاعده و قانون خاصی نیست .این منازعه همچنان در قرن بیستم و بعد از آن تحت عنوان ساخت گرایی و سوژه گرایی همچنان زنده است .به همین دلیل هر دو گروه می توانستند مستندات کافی از متن قرآن در تایید ادله خود بیاورند .
تنها با یک خوانش واسازانه است که به چنین خداشناسی پی می بریم ، خدایی که تن به ثنویت می دهد تا هم امکان محاسبه و مهندسی برای انسان باشد و هم امکان یک آزادی ریشه ای در قبول مسئولیت .بدون این توحیدی که تن به شکاف خود می دهد ، هر نوع آخرت شناسی بی معنا می بود .

ادامه …

پ ن :

۱.آیا سرآغاز این خدای زخمی و شکاف برداشته ، خود آفرینش انسان نبود ؟ جایی که خدا به خاطر آن به خود جایزه داد و از آفرینش خود لذت برد ؟ آیا همین جا با یک خدای میل ورز که از سر خواست خود دست به آفرینش انسان زد روبرو نیستیم ؟ اگر فرض کنیم که آفرینش هستی نه یک میل بلکه ضرورت هستی خدایی بوده ، آنگاه در مورد این دست مریزاد خدا به خودش در مورد آفرینش انسان چه می توان گفت ؟ و همین جا تاکید می کنیم آیا این زخم باز شده در وجود خدا ، همان گسست ریشه ای انسان از طبیعت نیست ؟ در آموزه های اسلامی ، فاصله ای بین خلق انسان و آموزش نامها به او وجود ندارد ، گویی انسان از همان زمان که وجود داشته ، زبان ورزی هم می کرده ، آیا همین نقطه گسست او از طبیعت نبوده است ؟ بدون تردید داروین گرایان خنده خواهند زد ، اما اگر بخواهیم به مسئولیت انسانی و آزادی ریشه ای او بیندیشیم ، چاره ای نداریم که موضع داروین گرایی را ترک و  گسست انسان از هستی طبیعی  را پروبلماتیک کنیم .

۲.مسیحیت دینی است که درام خانوادگی را به اوج می رساند .پدر باید بمیرد تا پسرش جای او را بگیرد .در مسیحیت خدا با مرگ خودش به خودش خیانت می کند ، او باید بمیرد  تا پسرش جای او را بگیرد این البته تفسیر غالب است .روایت دیگری که البته تلاش شده که با خاک پوشیده بماند ، شکوه مسیح بر صلیب از پدرش است ؛ پدر از چه رو رهایم کردی ؟ نمی بینی که دارم می میرم ؟ آدمی ناخواسته به یاد رویای فرویدی  پدری که پسرش مرده بود ، می افتد .پدری که تا پاسی از شب مراقب نعش پسر مرده خود بود ، و خواب او را گرفت ، ناگهان خواب دید که پسر به او می گوید ؛ پدر نمی بینی که دارم می سوزم ؟ او سراسیمه از خواب پرید و دید که ملحفه روی نعش به خاطر افتادن شمع آتش گرفته .
آیا خدا در رها کردن پسرش به خود خیانت کرد ؟
در اسلام خبری از این درام خانوادگی نیست ، عیسی کشته می شود ، همچون رسولان  قبل از خود ، مرگ عیسی بر صلیب بهایی بود که انسان بابت آزادی و هیستری خود پرداخت می کرد .خدا از قبل با خلق انسان تن به دوپارگی و ثنویت خود داده است .

۳.بسیاری از متفکران شیعه از همان ابتدا متوجه نارسایی های روایتهای معتزلی و اشعری شده بودند و هر چند بداعت فکری برای فراتر رفتن از هر دو نحله فراهم نبود اما راهی میانه را برگزیدند .روشنفکری دینی مدرن به واسطه تاثیر از عقل گرایی جانب معتزله را گرفته اما به تصور من ، هر چند این جانب گرایی و نفی اشعریت نوعی نیاز سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی می باشد اما همانطور که گفتیم ، تفکر اعتزال به نوعی جبرگرایی هستی شناختی کشیده می شود اگر چه در نظر اول معتزله ، عقل و عدالت و اخلاق را بالاتر از اراده خداوند قرار می دهند ، اما به شکل دوفاکتو ، هستی شناسی اعتزالی درون ماندگار و ناگشوده است .اصولا آزادی نمی تواند حاصل هستی شناسی درون ماندگار باشد .بر اساس معتزله ما نوعی قانون خیر داریم که خداوند بر اساس آن عمل می کند .به این ترتیب معتزله منکر خدای مداخله کننده در هستی می شوند .معتزله با نفی استثنا بودن اراده خدا ، عملا اراده را نوعی درون ماندگاری ضروری می شناسند ، در دوران مدرن این نوع عقل گرایی الهیاتی را در کانت می بینیم .نوعی دئیسیته ، که چیزی نیست جز فرمان روایی قانون عقل .در پیشگاه چنین خدایی نه می توان دعایی کرد و نه امیدی داشت .به عبارت دیگر چنین خدایی قبل از آنکه شناخته شود ،مرده بود .اگر خدا یک بار قانون عقل را آفریده و جهان بر مدار چنین عقلی می چرخد ، دیگر نیازی به خدای مداخله گر نیست و عملا چنین خدایی از قبل مرده .
از سوی دیگر اشعری گری ، هر نوع قانون و ثبات هستی شناختی را رد می کند ، در تفکر اشعری فقط خدا آزاد است که هر جور بخواهد میل بورزد ، این این آزادی مطلق خدا ، آزادی انسانی را خفه می کند .در نقد معتزله گفتیم که درون ماندگاری عقلانی آنها ، مانع آزادی انسان بود ، چون عالم اعتزال هیچ گشودگی به خارج خود نداشت ، پس جای هیچ امیدی و خوفی نبود ، در جهان معتزله نباید از هیچ چیز حیرت کرد ، هیچ اتفاقی عجیب نیست ، معتزله هم به نوعی اسیر جبرگرایی هستند منتها جبر گرایی انها متفاوت از اشاعره است .اینها اسیر اراده کوری هستند که به هیچ قاعده و قانونی پایبند نیست و آنها اسیر قواعد و قوانین بدون تغییر عقل و هستی اند .آزادی انسان تنها در حالتی محقق می شود که خدا گاهی خود را پس بکشد و مجالی برای انسان فراهم کند .

۴ . مشخص است که هر الهیاتی الزامات سیاسی خود را دارد .غالبا یکی از دلایل گرایش روشنفکران مسلمان به معتزله ، اولویت عقل و قانون و دوری از حکومت های فردی بوده ، شواهد زیادی از بهره حاکمان مستبد مسلمان از اشعری گری وجود دارد .اما ما فکر می کنیم هیچکدام از دو نحله فوق راه به دموکراسی و نفی حکومتهای فردی نمی دهد .ما فکر می کنیم که برای تغییر بنیادهای ناخودآگاه مسلمانان ، نیاز به واسازی خود مفهوم توحید در متن سنت اسلامی داریم .کاری که ما قصد آن را در اینجا داریم .

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
بهمن ۶, ۱۴۰۱ ۱۲:۴۲ ب٫ظ

ما انسجام را پیش فرض نمیگیریم…ما هیچ ما نگاه….تنها پیش فرض ما اصل اتصال است…در طبیعت و علوم همان رعایت ارتباط و کلیت بخشی داده هاست … ما انتظار داریم و محک میزنیم که آیا در قرآن نیز مانند عالم طبیعت داده ها منسجم و کلی باشند…فقط همین… همانطور که هندسه های نا اقلیدسی موجب کلیت بیشتر هندسه های اقلیدسی شدند و به تئوری بزرگتر هندسه دیفرانسیل منجر شده است… آیا در علوم اجتماعی و انسانی نیز در پی ارتباط فلسفه ها یا تئوری های گسترده تر و عمومی تر هستیم؟ یا منتظریم مشکلات و بحران ها ما را به… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
جواب به  مرادی
بهمن ۶, ۱۴۰۱ ۵:۰۱ ب٫ظ

شاید تاکید بر اینکه خواندن قرآن بر مبنایی غیر از اتصال قول الهی موجب گمراهی میشود ، لازم بود….هر چند از مطالب عرض شده وضوح پیدا میکند… کسانیکه برداشت گزینشی منطبق بر منافع شخصی و طبقاتی خودشان دارند ، بر نفس خود حجاب میزنند و ظلم میکنند… خلاصه اینکه که عده ای اتصال را نمی بینند و موقتا در اشتباه هستند و عده ای اتصال را کتمان میکنند و برای این کار علی الدوام افرادی را با طبل و نقاره مقدس و عده ای را اجیر میسازند…و در زمین فساد ایجاد میشود… همانطور که تعاون و ارتباط انسانها میتواند بنفع… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
بهمن ۳, ۱۴۰۱ ۱۱:۵۹ ب٫ظ

درختواره دانستن قرآن (و نه پازل بودن) اشاره ضمنی خود قرآن است… با درختواره دیدن محصولات بیشتری از قرآن برداشت میکنیم…مفاهیم جدید در ارتباط با هم و در کل قرآن و در یک انسجام ظاهر میشوند… اگر بی غرضی و خلوص و اتصال با خدا برقرار باشد ، اشارات جدید بیشتری ظاهر میگردند…. نتایج و زیبایی انسجام آنها – البته در نظر خواننده – اعلام امکان معتبر بودن چیدمان فعلی است….هر چه بیشتر دیدن و دانستن ، احتمال اعتبار بیشتر میشود… والا ما که سندی تضمین شده برای این کتاب نداریم…. فرض و تصور کنیم داریم کتاب فلسفه فیلسوفی ۵۰۰… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
بهمن ۶, ۱۴۰۱ ۹:۰۵ ق٫ظ

آیا، از بی غرضی و خلوص شروع کرده ایم ، وقتی پیش فرضمان این است که این متنی منسجم است ، و در مورد هر پرسشی پاسخ دارد و از این قبیل ؟ خود قرآن اینگونه دیگران را فرا نمی خواند .قرآن کتابی است که که ایمان مومنان را زیاد و کفر کافران را ، بنابراین هیچگاه سخن از بی غرضی نکرده .به همین خاطر امکان نگاه بی طرفانه و عینی به متن و البته هیچ متنی وجود ندارد .اصولا این نگاه عینی و بی غرضانه مورد نقد جدی است .اگر حقیقت در نگاه و منظر انسانی شکل می گیرد… مطالعه بیشتر»

Last edited 1 سال قبل by اسماعیل اردستانی
مرادی
مرادی
بهمن ۲, ۱۴۰۱ ۲:۱۸ ب٫ظ

اتصال آیات (ترتیب و رابطه) هر سوره اشارات واضح دارد…کلیت قرآن قبل از اتمام در اجرا توسط تبیین پیامبر رعایت میشده است… اما اشاره به کلیت درختواره ، پس از اتمام نزول را ، از قرآئن میتوان تشخیص داد… درختواره بودن قرآن با کمک حروف مقطعه در ابتدای بعضی سور و اعداد شماره سور و اعداد اول کمتر از ۵۷ (نصف ۱۱۴) قابل پیاده سازی است….درختواره ای از سور…با محتوای سور نیز کنترل و تایید میشود… سور متقابل از ابتدا و انتهای قرآن همچون تنه و شاخه متصل…همچون مشابه بودن مفاهیم اولیه و پایانی بیشتر سور…. برداشت از درختواره شبیه… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
بهمن ۳, ۱۴۰۱ ۹:۴۲ ب٫ظ

آیا ساخت گرایی نوعی توهم نیست ؟ طرحهای مهندسی شده ای چون پازل یا درخت واره که همه متاثر از ساخت گرایی مد روز بوده در کل مبتنی بر نوعی توهم پارانوئیک و فیتیشیستی از متون است .اتفاقا موارد اشاره شده مثلا حروف مقطعه نوعی مازاد یا دلالت بی معنا است که با هیچ ساختار و شکل واره ای سازگار نیست .اصولا ساخت گرایی که اینجا تحت عنوان طرح درخت واره مطرح شده است این پیش فرض را دارد که متن چون درختی است یا پازلی است که کار ما صرفا جابجایی قطعات است برای رسیدن به معنای نهایی متن… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
بهمن ۱, ۱۴۰۱ ۲:۴۷ ب٫ظ

اتصال آیات در هر سوره و کلیت قرآن را رعایت کنیم : وَإِنْ کَادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَإِذًا لَا یَلْبَثُونَ خِلَافَکَ إِلَّا قَلِیلًا ﴿۷۶﴾ اسراء سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلًا ﴿۷۷﴾ الاسراء چنانکه ملاحظه میشود ، در آیه قبل موضوع اخراج پیامبر از سرزمین خودش است… اگر صلاح و رضایت الهی و ارسال پیام ضروری بوده باشد ، با امدادهای غیبی ، مخالفین پیامبران نمی توانند آنها را برای همیشه از سرزمینشان اخراج کنند و یا شکست دهند یا بکشند و برای این سنت الهی جایگزین و تغییری وجود ندارد: عَالِمُ الْغَیْبِ… مطالعه بیشتر»

اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
بهمن ۲, ۱۴۰۱ ۱۲:۲۲ ب٫ظ

اینکه انسجام داشتن آیات قرآن را ارزش می دهیم و آن را بالاتر از چندمعنایی آن قرار می دهیم ، آیا یک پیش فرض نیست ؟ آیا در پس ایده انسجام نوعی ” تک معنایی ” لانه گزینی نکرده است ؟ بدون تردید مدافعان نظریه انسجام که این اواخر شکل مهندسی آن تحت عنوان نظریه پازلی مطرح شده ، در پس پشت ذهنشان نوعی تک معنایی متن را در نظر ندارند ؟ نمی خواهم در مقابل این فهم کانکریت و واحد از متن موضع بگیرم چون بحث من نه قبص و بسط فهم قرآن که به تکثیر فهم دینی می… مطالعه بیشتر»

Last edited 1 سال قبل by اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
اسماعیل اردستانی
جواب به  مرادی
بهمن ۲, ۱۴۰۱ ۱۲:۳۴ ب٫ظ

ادامه دارد

Last edited 1 سال قبل by اسماعیل اردستانی
9
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx