الاهیات قرآنی؛ نظام «خلق و امر» و آزمون انسان

 آرش سلیم :  دراین نوشتار بر اساس مجموعه ای از آیات قرآن مدل ساده ای از جهان ما که همان جهان «خلق و امر» خداست ارائه می گردد. باور نگارنده این است که اگر رابطه بین پنج کلیدواژه: ۱) «کلمه»، ۲) «امر»، ۳) «خلق»، ۴) «روح» (الرّوح) و ۵) «وحی»، که در مدل تبیین شده است، خوب فهمیده شود؛ تغییری…

 آرش سلیم :  دراین نوشتار بر اساس مجموعه ای از آیات قرآن مدل ساده ای از جهان ما که همان جهان «خلق و امر» خداست ارائه می گردد. باور نگارنده این است که اگر رابطه بین پنج کلیدواژه: ۱) «کلمه»، ۲) «امر»، ۳) «خلق»، ۴) «روح» (الرّوح) و ۵) «وحی»، که در مدل تبیین شده است، خوب فهمیده شود؛ تغییری اساسی در «الاهیات» و در نتیجه در جهان بینی مسلمانان و حتی پیروان سایر پیامبران رخ خواهد داد.  با این تغییر در الاهیات و جهان بینی است که هدف از خلقت و جایگاه انسان در جهان و  آزمون «احسن عمل» [۱]  [۲] [۳] قرآنی را می توان بهتر فهمید و در نتیجه یک کنشگر و عامل خدا بود با «بهترین عمل»؛ آن طور که شایسته مقام انسان است. در [۲] دیدگاه برخی شاعران کلاسیک و برخی روشنفکران دینی زمانه ما درباره جایگاه انسان در جهان مورد اشاراتی انتقادی واقع شد: این فکر نادرست که انسان بر اثر گناه و اشتباه زوجین آدم به این جهان رانده شده است.

نوع نگرشی که زندگی انسان در این جهان را دور افتادن از اصل و زندگانی پر از درد و رنج در تبعیدگاه می داند. آن گونه نگرشی که حالت مطلوب را رهایی از این جهان و فنا شدن در خدا در جهان دیگری می داند! در حالی که بنا بر قرآن خلقت «آسمان ها و زمین» و تسخیر بسیاری از مخلوقات و پدیده ها برای انسان است. سیاره زمین خانه و محل قرار انسان است. خدای احسن الخالقین که احسن هر چیزی را خلق کرده است و انسان را نیز در احسن تقویم خلق کرده است؛ علم و رحمت خود را در همه جا و همه چیز گسترده است و از فرد فرد  انسان ها انتظار دارد تا با احسن عمل کسی شوند. با سلم و بهترین عمل آگاهانه محسن شوند. خواهیم دید دوگانه هایی چون امور دنیایی و امور معنوی، علم و دین، عقلانیت و معنویت برساخته هایی بیش نیست و در دین جایی ندارد.

هدف این نوشتار نه ارائه یک نظام «فلسفی» است و نه بنا دارد وارد نقد یا تایید و یا رد دو طرف نزاع نظام  فلسفی ارسطویی-اسلامی حوزوی از یک طرف و  مخالفان آن از طرف دیگر در حوزه های علمیه شود. اما تعدادی از آیات موضوعات مربوطه که درسوره های قرآن پراکنده اند، در چند جدول دسته بندی شده و در معرض مطالعه و تفکر و تعقل گذاشته می شود. امید است این آیات با هم همانطور که در جدول ها گردآوری شده مورد تعمق واقع شوند.  مسلما دانش کنونی بشر هزارها بار بیشتر از دانش زمان ارسطو درباره کائنات، و مثلا فهم آن زمان بشر در محدوده چهار عنصر آب و آتش و باد و خاک، است و این دانش هر روز بیشتر می شود. علم فیزیک و به ویژه استروفیزیک هر سال شاهد دستاوردی نوین است؛ درباره ریزترین ذرات بنیادین هستی تا تهیه نقشه گسترش یونیورس از روی زباله های تشعشات کیهانی- از نزدیکی های لحظه صفر مهبانگ تا کنون. اما متاسفانه آن دانش قدیمی و ابتدایی ۲۵ قرن قبل از جهان و کائنات، اثرات خودش را در «جهان بینی» کنونی بسیاری از اندیشه ورزان اسلامی و به ویژه اسلام حوزوی حفظ کرده است. مثال گویای آن سردرگمی و سال ها تلاش و مطالعه بی حاصل در همین «آسمان های هفت گانه و زمین» قرآن است که پس از چهارده قرن هنوز محل منازعه های عجیب و غریب است! نتیجه آن شده است انحراف از مطالعه این جهان به افلاک موهومی مقدس بالای این جهان و برتر از این جهان! و زنده گی و زندگی و کسی شدن در این جهان را به فنا شدن در جهان های موهوم باختن! آن هایی هم که هدف خلقت را گریه برای مظلومیت ائمه می دانند که تکلیفشان معلوم است؛ زندگی را بر خود و مردمان با ماتم و عزا تلخ کردن! انسان را از عاملیت و کنشگر بودن در این جهان به یک شئی گریه سرخود تبدیل کردن!

در این نوشتار خواهیم دید که جهان متعالی و پویای «خلق و امر» همین جهان ما می باشد. همین جهان است که به «حق» آفریده شده است؛ جهانی که شامل منظومه شمسی ما و سایر منظومه های مشابه می باشد: مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ (روم:۸ و حجر:۸۵)،  وهو الذی خلق السماوات والارض بالحق (انعام:۷۳ و نحل:۳ و ابراهیم:۱۹ و زمر:۵، تغابن:۳، و عنکبوت:۴۴). خلقتی که بدون هدف و برای بازی و سرگرمی نیست: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ، مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ (دخان:۳۹ و ۴۰). افلاک و کرسی و عرش هر چه هست در همین جهان ماست. «عرش کریم» همین منظومه حورشیدی خودمان و منظومه های مشابه می باشد. خدا همین جهان هر جا که باشیم با انسان است. با همین جهان است که باید تعامل کرد و در همین جهان است که با عاملیت خود و احسن عمل کسی بود. روح خدا نیز همه جا در همین جهان برای حیات دادن و وحی و القاء حضور دارد. خدا با روح خود در این جهان حضور دائمی دارد و در خلق و انشاء و تکامل مخلوقات خود با آن ها در تعامل است. برای ارتباط با خدا لازم نیست به دنیای دیگری رفت و یا واسطه ای برگزید. خدا در همین دنیا در هر زمان و مکان حاضر است. این حضور را باید بتوان همین جا درک کرد.

اگر در قرآن به «وحی» به زنبور عسل، که یک مثال و یک آیت است، دقت کنیم حضور خدا را در این جهان حس خواهیم کرد. در این مثال به روشنی دیده می شود که وحی و القاء برای انجام امری است در این دنیا تا محصولی تولید شود که در آن شفای مردم است. امر «فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ» به زنبور برای تولید عسلی است که «فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ» (نحل: ۶۹ و ۷۰)! «الروح» نیز تنزیل «روح» می باشد در همین جهان ما و در سازگاری با این جهان فیزیکی ما. آری همین جهان، همین عرش کریم، همین ملکوتی که سیاره زمین جزو  لایتجزای آن است.

جهان و همین عرش کریم الهی خود را «دنیای پست» پنداشتن و به جای آن امر متعالی را در افلاک یا دنیایی دیگر جستجو کردن؛ شاید علت العلل عقب ماندگی ها و فلاکت های کنونی مسلمان جهان باشد! به راستی چرا آیات قرآن درباره جهان، جایگاه و نقش انسان، «خلق» و «امر»  الهی، و رابطه خالق و مخلوق چنین بد فهمیده شده است! چرا بسیاری از آیات قرآن درباره جهان و نقش انسان در این جهان، مغفول و یا مسکوت مانده است! به نظر می رسد با پیش فرض پست و خوار بودن دنیا، بسیاری از تلاش ها و پویش های فکری علما، حکیمان، و عارفان مسلمان به سمت جستجوی خدایی که مقیم «آسمان» می باشد سوق داده شده است. آن خدایی که در آسمان برای خودش پادشاهی و کاخ و تخت و تاج و خدمه راه انداخته است! پس هر چه آن «بالا» در آسمان است خوب است و متعالی و هر چه در «پایین» است پست و زمینی! دراین «جهان بینی» بالا و پایین است که بحث های کلامی بیهوده و بی اساس قرن ها افکار را از دنیا و نقش انسان در این دنیا منحرف کرده است. در چنین جهان بینی است که برای مثال مجادلات خونبار معتزله و اشاعره، درباره «حادث» یا «قدیم» بودن قرآن در می گیرد و … شوربختانه هر طرف با یقین کامل فتوای قتل طرف دیگر را صادر می کند!

۱.    معرفی و چکیده مطالب

برای فهم بهتر آیات قرآن در باره خدا و جهان خلقت و به ویژه «آسمان ها و زمین»، بسیاری از حکما، علما، عرفا، و فلاسفه اسلامی مشهور شامل معاصرین به سراغ فلسفه و به ویژه فلسفه یونانی رفته اند. درباره موضوعاتی چون وجود، موجود، مراتب وجود، وحدت وجود، حرکت جوهری،  … کتاب های زیادی تالیف شده است. تا آن جا که مشاهیری چون ابن عربی و ملاصدرا نظریات و یا نظام فلسفی نوینی ارائه داده اند. اما تا آن جا که نگارنده اطلاع دارد مدل یک پارچه و یا تبیینی جامع ارائه نشده است که بتواند بین  آیات قرآن درباره خدا، خلق و امر، روح و وحی… ارتباط منسجمی برقرار کند؛ آن چه هدف این نوشتار است. به بیان دیگر تلاش این مقاله نه آن است که یک دستگاه  فلسفی درباره هستی ارائه دهد و نه آن که حتی از فلسفه و نظریات فلسفی مشخص اندیشمندان اسلامی برای فهم بهتر آیات قرآن در این زمینه کمک بگیرد؛ اگر چه ممکن است دیگران نیز درباره هر یک از ارکان مدلی که ارائه می گردد به طور جداگانه مطالبی ارائه داده باشند. این نوشتار ادعای تبیین علمی خلقت و جهان را نیز ندارد. موضوع علم را باید به علم سپرد. اما امید است این بحث طولانی ۱۴ قرنه درباره «هفت آسمان و زمین» سرانجام به سامانی برسد. حداقل برای تبیین طبقات آن با دنیاهایی ماورای این جهان، بیشتر از این بیهوده وقت صرف نشود! آسمان زمین و آسمان های هفت گانه دیگر همین آسمان فیزیکی خودمان است. هدف و تمرکز این مطالعه جهان هستی نیست، بلکه مطالعه جایگاه انسان و نقش انسان در جهان هستی می باشد. و از آن جا که آیات قرآن درباره هر موضوعی پراکنده است، کار اصلی این نوشتار دسته بندی و ارائه متدیک مجموعه نظام واری از آیات قرآن در چند جدول است. این که حتی بعضی از اندیشمندان و فلاسفه بزرگ در مواری با یک گزاره قرآنی (پاره آیه) ادعاهای گزاف و عجیب و غریب کرده اند فاقد اعتبار علمی است. این نوشتار برای مباحث مشکلی چون «روح» و رابطه آن با خلق و امر و آن چه به «قضا و قدر» موسوم است، پاسخ های نوین منسجم و فراگیر دارد. لازم به یادآوری است که جهان پس از قیامت موضوع بحث این نوشتار نیست.

چکیده بحث این نوشتار درباره خلق و امر چنین است: جهان ما جهان «خلق» و «امر» پروردگار می باشد. «کلمه» خدا، با «امر» خدا، به «خلق» تبدیل می شود (نمودار-۱). «الرّوح» عامل اجرای «امر» الهی در تبدیل (تنزیل) «کلمه» به «خلق» است.  همچنین «روح» خدا در «حیات» دادن و «وحی» در جهان ما حضور مستقیم دائمی دارد.

با این تعریف،  غیر از «کتاب» یا بی نهایت «کلمات» خدا که انتزاعی است، همه خلق ها و امرها و تحقق کلمات خدا شامل تحقق «معانی» در جهان واقعی ما رخ می دهد. شاید بتوان گفت بدون خلق، کلمات خدا بی مصرف می ماند. و بدون مخلوق با شعور و عاقلی چون انسان که بتواند بار سر در آوردن از کار خدا را به دوش کشد، کسی نبود که به عظمت و دانش خدا پی ببرد و از دانش خدا استفاده کند!  همین جا تاکید می شود که «کلمات» نامتناهی خدا به مخلوقات و قوانین هستی محدود نمی شود؛  بلکه شامل «معانی» (برای مثال کلمه تقوا)  نیز می باشد. تحقق «معانی» در جهان هستی با مخلوق کنشگری چون انسان (که عامل یا سوژه باشد)  میسر خواهد بود.  همان انسانی که خدا بسیاری از پدیده ها و مخلوقات را برای او خلق و به تسخیر او در آورده است.

ارائه تمام موضوعات مربوطه در یک مقاله آن را بیش از اندازه طولانی می کند. در این مقاله درباره بخشی از مطالب کلیدی بحث می شود. بحث درباره بخشی دیگر از مطالب و شرح بیشتر درباره برخی از مطالب این نوشتار به مقاله دیگری سپرده می شود. در این نوشتار بر اساس آیات قرآن نخست مدلی از «خلق و امر» و همچنین روح و «الروح» و «ملائکه» ارائه می گردد. سپس با استناد به آیات قرآن در سطح خلقت «آسمان ها  و زمین»، تلاش می شود خدا را آن طور که خودش معرفی کرده است معرفی کرد. سپس مدلی ساده که رابطه الف- کتاب (کلمات)، ب- خلق و امر، و ج- روح و وحی را تبیین می کند ارائه می گردد.  در این مدل جایگاه انسان و عاملیت انسان با «احس عمل» مشخص خواهد شد. در بخشی از این نوشتار تبیینی از خلقت «هفت آسمان و زمین» ارائه می گردد. در پایان درباره رابطه نظام خلق و امر با علم و دین بحث خواهد شد

امید است مطالب این نوشتار مورد توجه اندیشمندان و نظریه پردازان دینی قرار گیرد و بتوان برای «تغییر» در ایران و کشورهای مسلمان کاری کرد. به گمان من دوران وصله پینه های دفاعی بی حاصل در واکنش به حمله ها و نقدها به دین رایج به سر آمده است. در مقاله دیگری با توجه به مدل ارائه شده در این نوشتار،  نخست درباره «کتاب» و «ام اکتاب» و «کلمات» نا متناهی خدا مطالب بیشتری ارائه خواهد شد. همچنین درباره آن چه به «قضا و قدر» موسوم است در رابطه با اصل قرآنی «سبقت» کتاب و کلمات بر خدا بحث خواهد شد. در این رابطه به نزول دو مرحله ای قرآن نگاه دوباره ای می اندازیم [۴]. همچنین با ذکر مثال هایی درباره پدیده وحی و نقش آن بحث بیشتری ارائه خواهد شد. وحی و القایی که ممکن است شامل هر انسانی شود. همچنین مقایسه ای خواهیم داشت بین مدل الاهیات  ارائه شده در این مقاله با الاهیات مسیحی کلیساها و همچنین روایت هگل از الاهیات مسیحی در فنومنولوژی روح. به نظر می رسد داستان تمثیل گونه کتاب های مقدس از خلقت آدم و فریب زوجین آدم از شیطان، چه در الاهیات اسلامی و چه در الاهیات مسیحی، نقش منفی بزرگی داشته است. یکی این باور که زوجین آدم دچار گناه شدند و از بهشت رانده شدند. بدفهمی دیگر این که خلقت انسان دفعی بوده است و نه تدریجی. همان مجسمه گِلی و فوت خدا! اگر فرآیند تدریجی خلقت و انشاء انسان تا نخستین زوج و سپس خلقت نخستین انسان نطفه ای در آیات قرآن خوب فهمیده شود، نه تنها الاهیات از بسیاری از خرافات رها خواهد شد که نگاه انسان مومن به جهان و نقش او در جهان دچار دگرگونی بنیادین خواهد شد.

در نظر نگرفتن زبان «تنزیل» کتاب های های مقدس در زمان-مکان فرهنگی و اجتماعی قوم مخاطب یکی از علل و شاید علت ریشه ای بدفهمی ها از دین است. می دانیم هر پیامبر برای هدایت قوم خودش مبعوث شد. آیات هر کتاب مقدس در یک بستر فرهنگی تاریخی و متناسب با سطح دانش و ویژگی های قومی مردمان «مخاطب» آن پیامبر نازل شده است.  مثلا در کتاب های مقدس متناسب با مخاطب آن روز از تمثیل هایی چون «پادشاهی» (Kingdom) خدا همراه با  برخی الفاظ و تعابیر مرسوم در نظام های پادشاهی آن موقع استفاده شده  است. بنابراین برای مثال جای شگفتی نیست که مثلا «کرسی» و یا حتی «عرش» را در برخی از ترجمه های قرآن تخت شاهی خدا معنی کرده اند.  اگر در عصر بعثت پیامبران نوع حکومت ها جمهوری بود، شاید در کتاب های مقدس برای خدا لفظ رئیس جمهور به کار برده می شد! لفظی که بتواند مفهوم اقتدار و کنترل خالق بر مخلوقات خود را به مخاطب منتقل کند. جایی که می گوییم «نزول» کتاب، نزول در مکان و زمان فرهنگی است؛ چند هزاره قبل پادشاه بود که اقتدار داشت نه رئیس جمهور یا نخست وزیر! در واقع خدا نه پادشاست، نه تاج دارد، نه بهشت پادشاهی، و نه مملکت پادشاهی دارد!

این پروردگار به اصطلاح پادشاه قهار جبار، در قرآن خودش را هموزن و همردیف و در مقام برابر با عرب جاهلی قرار می هد و به او می گوید: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ (بقره:۱۵۲). اگر «ذکر» را به هر کدام از معانی پند و یادکردن و غیره در نظر بگیریم، خدا همان کاری را نسبت به بنده اش انجام می دهد که از او خواسته درباره خودش انجام دهد! در سوره بینه به رضایت دو طرفه خالق و مخلوق از یکدیگر اشاره شده است. آن جا که دین عمومی را توصیف می کند و می گوید پیروان همه پیامبران با ایمان و عمل صالح و نماز و زکات رستگارند و در بهشت جاودانه می شوند؛ خدا از آن ها و آن ها از خدا راضی هستند: رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (بینه:۸). یا تاکیدات آیات قرآن مبنی بر دل نبستن و فانی بودن این دنیا، به مخاطبی چون اشراف و سران قریش بوده است که با تکیه به موقعیت و پشتوانه مالی و سایر امکانات خود به مقابله و ستیزه گری با پیامبر که حامل پیام حق بود پرداختند: أَن کَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِینَ. إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ (قلم:۱۴ و ۱۵)، یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (شعراء:۸۸ و ۹۸). و یا مواردی که منظور آیات تشویق مخاطبین ثروتمند به بخشش مال و دستگیری از نیازمندان و یتیمان بوده است: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا (کهف:۴۶).

در قرآن با توجه به سطح دانش بشر در آن زمان و به ویژه مخاطب اصلی «امّی» قرآن، جهان هستی از منظرگاه ناظری با چشم غیر مسلح که در زمین مستقر است و با معلومات آن زمان بشر توصیف شده است: هفت آسمان باضافه زمین، ماه، خورشید، ستارگان. اما خواهیم دید این مدل در آیات مختلف یکسان است و اجزا با هم سازگاری دارند. در حالی که از منظر ناظر زمینی منظومه شمسی را تعریف و توصیف می کند؛  آنرا به کل نظام خلقت که دارای ستارگان زیاد و آسمان ها و زمین مشابه است مرتبط و با کل هستی یک پارچه می کند.  می دانیم که آموزش علم نجوم و فیزیک و یا هر علم دیگری، هدف نزول این گونه آیات هستی نبوده است. بلکه در راستای «هدایت» جمعیت مخاطب از ظلمت و گمراهی به صراط مستقیم، مخاطب را به مشاهده و تفکر و تعقل در آیات هستی منجمله آسمان فراخوانده شده است- آن طوری که از سمت ناظر زمینی قابل مشاهده است.

همانطور که گفته شد این هندسه بالا و پایین خود یکی از علت های بدفهمی آیات قرآن از یک طرف و پست شمردن زمین و بالا و عالی شمردن آسمان از طرف دیگر شده است. در حالی که «تنزیل» تبدیل است متناسب محیط نزول و نه پست و خوار شدن! نکته دیگر این که باید بین «کلمات» خدا و «سخن گفتن» خدا با افراد فرق گذاشت که در مقاله دیگری درباره آن مطالبی ارائه خواد شد. برای مثال در آیه اعراف:۱۴۳ (وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ) و نساء:۱۶۴ (وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا) بیان شده است که خدا با موسی سخن گفت. این  «کَلَّمَ» را نباید با «کلمه» اشتباه گرفت. عدم تمایز و فهم «کَلَّمَ» و «کَلِمَه» به قرن ها تلف کردن وقت روی حدوث و قدم کلام خدا (قرآن) انجامیده است! طبق شوری:۵۱ خدا ممکن است از سه طریق با انسان ارتباط برقرار کند: ۱) وحی مستقیم، ۲) از ورای یک حجاب، و ۳) وحی توسط یک رسول (فرشته). سخن گفتن خدا با حضرت موسی، نوع دوم ارتباط است که ربطی به قدیم بودن و یا حادث بودن قرآن ندارد.

۲. رابطه بین «کلمات» خدا و «روح» خدا با «خلق و امر»

بیایید برای فهم بهتر مطالبی که اینجا ارائه می شود، اجازه ندهیم ذهنمان در دام «بالا» و «پایین» رایج بیفتد! مثلا جهانی را مجسم کنیم با دو لایه که این دولایه چون تار و پود در هم تنیده شده است. به بیان دیگر برای این دو لایه نسبت به یکدیگر مختصات هندسی دو لایه مجزای بالا و پایین، چون طبقات مجزای یک ساختمان، قائل نشویم. در عوض یک لایه این جهان را «نرم» تجسم کنیم؛ در حالی که  محتویات این جهان نرم به مرور در لایه دیگر «سخت» و در نتیجه قابل استفاده و فهمیدن می شوند. شاید جریان جوشش آب زلال در یک دریاچه که در آن رفته رفته آب نرم در همان دریاچه به تکه های سخت قابل دیدن تبدیل می شود مثال بدی نباشد. در این مثال فرض می کنیم که آب دریاچه (لایه یک) برای ما قابل دیدن نیست. اما وقتی که به تکه های سخت (لایه دو) در همان حجم آب تبدیل می شوند برای ما قابل دیدن می شود.  ما درباره ذات لایه نرم هیچ نمی دانیم. حتی به فرض دانستن درباره محتویات لایه یک، محتویات لایه یک تنها در لایه دو قابلیت اجرایی دارند و نه در خود لایه یک.  یعنی این کد ها فقط در لایه دیگر (یا لایه های دیگر)  قابل درک و فهم می شوند! در این مثال «کتاب» یا بی نهایت «کلمات» خدا  لایه «نرم» است. «کلمات» نامتناهی خدا در فرآیند «خلق» و «امر» رفته رفته به اشیاء لایه سخت تبدیل می گردند- که البته اضافه شدن به و هماهنگ شدن و یک پارچه شدن با یک نظام پویاست.  اگر فرض جهان هستی را بر وجود یونیورس ها بگذاریم، لایه نرم در همه یونیورس ها مشترک خواهد بود.

حال با این مقدمه و چنین تجسمی از تبدیل «کلمه» به «خلق» به بررسی رابطه خدا و جهان و انسان می پردازیم. با نمودار-۱ نیز این رابطه ساده سازی شده است. تجسم کنیم که در «کتاب» خدا بی نهایت دایره «کلمه» بالقوه وجود دارد که برخی از آن ها ممکن است طبق «امر» الهی درزمان مقتضی با «خلق» در این جهان و در رابطه با یکدیگر بالفعل شوند. اگر بخواهیم به زبان پدیدارشناسی سخن بگوییم شاید بتوان گفت مجموعه ای از «کلمات» در جهان هستی هدفدار پدیدار می شوند. همانطور که خواهد آمد «خلق» ها خود می شوند «آیات» برای انسان عامل یا کنشگر. از وجه دیگر می توان گفت ذهن و یا روح انسان نیز می تواند با لایه انتزاعی «کلمات» ارتباط برقرار کند و برخی  ایده ها و معانی را کشف و در جهان هستی محقق کند و حتی توسعه دهد.

فرمول بندی زیر تلاشی است در جهت  تبیینی منسجم و یک پارچه از آیات قرآن درباره پنج کلیدواژه ۱) «کلمه»، ۲) «خلق»، ۳) «امر»، ۴) «روح» (الرّوح)، و ۵) «وحی» که با چکیده زیر ارائه می شود:

خدا بالاتر از آن است که بتوان او را توصیف کرد. شاید بتوان او را با بی نهایت کلمه توصیف کرد که هرگز مقدور نخواهد بود.جهانی که در آن زندگی می کنیم و هر چه در آن است «آیات» خداست.«آیات» خدا «تنزیل» «کلمات» خداست.تعداد «کلمات» خدا  نامتناهی است.هر «تنزیل» با  اراده و «امر» خدا میسر است که با  آن «کلمه» یا کلماتی در جهان ما  «هست» می شود.«هست» شدن اما ابتدای این جهانی شدن هر «کلمه» است در جهان ما. به بیان دیگر «هست» شدن لزوما معادل «خلق» شدن نمی باشد.«کلمه» ای که هست شده طی فرآیندی و با گذر از مراحلی در خلقت و انشاء در جهان ما، به مخلوق این جهانی تغییر پیدا می کند و در رابطه با دیگر مخلوقات سامان داده می شود و نگه داری و حفظ و هدایت می شود.«روح» خدا همه جا و همه زمان ها در تنزیل و در فرآیند یا مراحل گوناگون خلقت و کنترل و سامان دادن و هدایت… حاضر است و نقش دارد.«روح» خدا در جهان خلقت دو نوع کارکرد متفاوت دارد:

الف- «نفخ» (دمیدن)  روح خدا در آغاز خلقت نخستین (اول مره) هر گونه جاندار برای دادن حیات،

ب-  «وحی» به منظور آموزش، انتقال پیام،  و کمک ویژه به مخلوقات.

«وحی» ممکن است از هر یک یا ترکیبی از این سه طریق زیر عملی شود:

۱) وحی بدون واسطه به وسیله «القا»،

۲) وحی با واسطه به وسیله فرشتگان،

۳) کمک ویژه (اید) با واسطه یا بدون واسطه که به معجزه معروفند.

«الرّوح» تنزیلی از «روح» خداست برای اجرای «امر» خدا و با اذن خدا.«ملائکه» صورتی است که «الروح» با آن بر فرد مشمول وحی ظاهر می شود- البته در وحی با واسطه.

حال به شرح کوتاهی درباره فرمول بندی بالا می پردازیم. نخست درباره «روح» مطالبی ارائه می گردد که کلید فهم مطالب دیگر است. طبق قرآن درباره روح چندان نمی دانیم و نخواهیم دانست. اما بر اساس همان مقداری هم که در قرآن آمده است، به نظر می رسد تاکنون درباره نقش روح تبیین منسجم و یک پارچه ای از آیات قرآن ارائه نگردیده است.

۳. الرّوح و ملائکه

حاملان و مجریان «امر» پروردگار، «الروح» و «ملائکه» می باشند. اگر چه «روح» خدا همه جا هست و از راه «وحی» و «القا» بر مخلوقات اثر می گذارد و به هر کس بخواهد کمک (اید) ویژه می کند؛ اما در قرآن «الروح» عامل اصلی اجرای «امر» خدا می باشد. چناچه در قرآن تاکید شده است ما درباره «الروح» علم چندانی پیدا نخواهیم کرد. از طرف دیگر ملائکه یا فرشتگان صورت و یا نقابی می باشند که روح و «الروح» ممکن است با آن صورت بر انسان ها ظاهر شوند. به عبارت دیگر فردی که به او وحی می شود، در ظاهر با فرشته ای تعامل می کند؛ اما عامل «امر» خدا که در پس صحنه است همان «الروح» می باشد. نمودار-۲  تلاشی است برای تجسم  تنزیل الروح و ملائکه برای هر امری: تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (قدر:۲). بخش اصلی آبی رنگ «الروح» را نشان می دهد. در این نمودار پیکان سمت چپ (رنگ سبز) حالتی است که «الروح» با واسطه ملائکه عمل می کند: یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ (نحل:۲).  اما پیکان سمت راست (آبی رنگ) حالتی را نشان می دهد که «الروح» مستقیما وحی یا القاء می کند: یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ (غافر:۱۵). جهت وسط یا مستقیم در نمودار-۲ نیز می تواند کمک (ایّد) ویژه یا معجزات را نشان دهد؛ مثلا در مورد حضرت عیسی»: وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ (بقره:۸۷) و أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ (مائده:۱۱۰).

در قرآن واژه «روح» هم به طور عام و هم به طور خاص استفاده شده است. روح عام که همان روح خدا (روح الله) می باشد و روح خاص که همان «الروح» می باشد. «الروح»  با نام هایی چون «روح القدس» و «روح الامین» نیز مشخص تر شده است، اگرچه می توان هر کدام را یک «الروح» هم فرض کرد.  برای روشن تر شدن فرق بین «روح» و «الروح»، شاید مقایسه ای بین «کتاب» و «روح»   کمک کند. لفظ «کتاب» یا «کتاب مبین» در قرآن برای همان کتاب بی منتهای نزد خدا به کار رفته است. اما «الکتاب» یا «الکتاب المبین» کتابی است که تنزیل شده است و قرآن نسخه عربی آن می باشد [۴]. اینجا می توان «روح» را با «کتاب»، و «الروح» را با «الکتاب» مقایسه نمود. اگر چه «الکتاب» مقداری از «کتاب» می باشد، اما نمی توان گفت که درست همان است که در «کتاب» لایه نرم وجود دارد. بلکه «تنزیل» شده همان مقدار از کتاب است در عالم ما. پس در مقایسه شاید بتوان گفت که «الروح» مقداری از «روح» بی منتهای خدا می باشد، اما تنزیل شده روح می باشد در حهان ما – که می دانیم برای اجرای «امر» خداست. با این تعبیر در مواردی «الروح» می تواند چون پدیده های طبیعی جهان ما چون طوفان و رعد و برق و غیره عمل کند!

لازم به تاکید است که «نفخ» روح پدیده ای کاملا متفاوت از «وحی» می باشد.  «نفخ» یا دمیدن از روح خدا برای دادن حیات است در ابتدای خلقت نخستین گونه های حیات دار. مثلا در مورد انسان: ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ (سجده:۹)، فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی (حجر:۲۹).  همچنین نفخ روح در بطن حضرت مریم برای خلق حضرت عیسی: وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا (تحریم:۱۲). درباره خلقت و انشاء نخستین گونه انسان می توان به [۵] و [۶] مراجعه نمود.  پس باید بین کارکرد «نفخ روح» از یک طرف، با القاء و وحی توسط روح یا الروح از طرف دیگر فرق گذاشت. همانطور که در [۶] بیان شد در عظمت حضرت عیسی به عنوان یک پدیده ویژه یا یکی از «بینات» ویژه خدا آن که خدا برای خلقت همه بنی آدم یک بار در «سلاله» دمید. اما برای خلقت حضرت عیسی به تنهایی یک بار در فرج حضرت مریم دمید. حضرت عیسی مستقیما روح خدا را در خود حمل می کرد، در حالی که هر فرد روح خود را به واسطه انتقال توسط نطفه چندین نسل پس از خلق نخستین نطفه گونه انسان دریافت می کند. همچنین حضرت عیسی با «روح القدس» در معجزاتش کمک می شد.

گفتیم که در وحی با واسطه، «الرّوح» با واسطه ملائکه بر فرد مورد نظر وارد می شود. برای مثال در مورد وحی به حضرت محمد چنین به نظر می رسد که نخست  «امر» رسالت و نزول الکتاب توسط «الروح» به پیامبر وحی یا القاء می شود. اما تعامل های بعدی پیامبر از طریق ملائکه یا همان جبرئیل می باشد. یعنی موارد محلی که پیامبر در طول رسالت خود با آن مواجه می شد. برای مثال مشکلات و مسائلی که سران و اشراف قریش و دشمنان پیامبر برای او ایجاد می کردند و پیامبر برای حل آن نیاز به راهنمایی داشت.  در مثال حضرت مریم در واقع امر هستی دادن به عیسی در بطن حضرت مریم توسط روح القدس انجام می شود در حالی که فرشته ای بر حضرت مریم ظاهر می شود.  همچنین کمک به حضرت عیسی برای معجزاتی چون در گهواره سخن گفتن و بینایی بخشیدن به نابینایان، توسط روح القدس عملی می شد. پدیده عیسی در «کتاب» یک «کلمه» بود که در زمان مقتضی در امر الهی باید در عالم هستی بدون همخوابگی حضرت مریم با مردی هست می شد. پس هم القای کلمه است و هم نفخ روح. روح خدا برای حیات دادن به عیسی در بطن حضرت مریم دمیده می شود، همانطور که  در نخستین مراحل خلقت و انشاء «گونه» انسان در «سلاله» دمیده شد [۵] [۶]. درباره مثال های وحی به حضرت محمد، القای کلمه عیسی، القای کلمات به آدم، و وحی به زنبور عسل در مقاله دیگری بیشتر بحث خواهد شد.

۴. خدا به تعریف یا توصیف خدا

تا اینجا درباره «کلمه» و چگونگی نزول کلمه توسط «الروح» و تحقق آن طبق «امر» خدا در جهان هستی مطالبی ارائه شد. در این بخش به سراغ آیات قرآن در سطح خلقت «آسمان ها و زمین» می رویم تا با هم ببینیم خود خدا چه تعریفی از خودش ارائه می دهد. یا این که خود خدا چه راه و روشی را برای شناخت خودش به انسان پیشنهاد می کند. شاید بتوانیم درباره خدا، هدف از خلقت جهان، و جایگاه و نقش انسان در نظام هستی آن طور که خدا می خواهد تبیینی ارائه داده دهیم. جایی که در قرآن تصریح شده است خدا بالاتر از آن است که به وصف درآید و همچنین اعلام می کند که علم روح نزد خداست؛ سال ها و بلکه قرن ها مثلا وقت تلف کردن درباره «ذات» خدا خود نفهمیدن قرآن است. و فاجعه آن که در این گونه موضوعات فتوای قتل همدیگر را صادر کردن!  موضوعاتی که طبق خواست خدا قرار نیست هیچ طرف درباره آن بداند!

همانطور که می دانیم هدف رسالت حضرت محمد مانند سایر پیامبران هدایت قوم خودش بوده است. جغرافیای مخاطب اصلی قرآن، آن طور که در قرآن تاکید شده است، ساکنان مکه و حومه بوده است: لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا (شوری:۷، انعام:۹۲). جمعیت اعراب بت پرست و امی قریش، شامل طیف گسترده ای از افراد بادیه نشین بدوی تا سران و اشراف قبیله ها و طایفه ها؛ مخاطبین اصلی قرآن بوده اند. بسیاری از آیات قرآن شامل هشدارها و بشارت هاست در رابطه با بت پرستی و شرک این جمعیت. همچنین بسیاری از آیات در رابطه با بحران های آن جامعه و در واکنش به مخالفت ستیزه گرانه سران قریش با رسالت پیامبر نازل شد.  اما آیاتی نیز در قرآن وجود دارد که در رابطه با بالاترین سطح آفرینش در قرآن یعنی «عرش» و «آسمان ها و زمین» می باشد. مواردی که خدا خودش را با عباراتی چون «إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی» یا « وَهُوَ الَّذِی» و یا «اللَّهُ الَّذِی» و در رابطه با چگونگی و هدف خلقت جهان معرفی نموده است. در این گونه آیات مطالبی در رابطه با انسان و رابطه او با خدا و جایگاه او در هستی آمده است.

می توان از این گونه آیات که عمومیت دارند برخی آموزه های جهانشمول تر و فراگیرتر را استخراج کرد. برای موضوع مورد بحث این نوشتار یعنی خدا و نقش خدا در زندگی انسان و رابطه انسان با خدا، در جدول-۱ و جدول-۲ و جدول_۳ برخی از این گونه آیات ارائه شده است. آیات جدول- ۱ بیانگر خلقت آسمان ها و زمین در شش دوره (خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ) و سامان دادن «عرش» توسط خدا می باشد. طرح سایر موضوعات همزمان با شرح خلقت در شروع خلقت آسمان ها و زمین، می تواند شاخصی باشد برای اهمیت این موضوعات. برای مثال در هود:۷  آزمون انسان در «بهترین عمل»، هدف خلقت بیان شده است. در اعراف:۵۴ تاکید شده است «خلق و امر» از آن خداست. در سجده:۴ تاکید شده است که به جز خدا «ولی» و «شفیعی» ندارید.

از طرف دیگر در قرآن بارها و به صراحت و روشنی تکرار شده است که خدا عالی تر از هر «وصفی» می باشد. بنابراین در همین گام نخست از وارد شدن به وادی توصیف خدا یا تعریف خدا و ذات خدا اجتناب می کنیم. اما با استفاده از آیات قرآن در سطح خلقت آسمان ها و زمین، تلاش می کنیم با فعل خالق و پروردگار جهان و رابطه او با مخلوقاتش آشنا شویم. خدا جهان را پس از خلقت به حال خود رها نکرده است. او نگهدار و اداره کننده جهان پویای در حال تغییر و تطور است. جهانی که دائم مخلوقات جدید نیز به آن اضافه می گردد. پس نخست با کلیدواژه «عرش» به آیاتی که درباره خلقت «السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ» است نگاهی می اندازیم (جدول- ۱)، تا با فعل خدای خالق و پروردگار جهان کمی آشنا شویم. آری خدای متعال، که کسی جز او پروردگار این عرش کریم نیست، در این گونه آیات خودش را به ما معرفی کرده است: فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ، لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ  (مومنون:. (۱۱۶قبل از آن نیز پیرامون توصیف ناپذیری خدا و همچنین رابطه بین «متعال» و «عرش» چند آیه برای نمونه آورده می شود. جایی که خدا از هر توصیفی بالاتر است، شاید بتوان با آیاتی که بیانگر رابطه بین «ربّ» با جهان و جهانیان می باشد، مثال اعلی او را در آثار عمل او در آسمان ها و زمین پیگیر شد: وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (روم:۲۷).

انعام:۱۰۰

سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یَصِفُونَ

منزه و بالاتر است از توصیفی که آن ها می کنند

زخرف:۸۲

سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ

منزه است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش، از توصیفی که آنها می‏کنند

روم:۲۷

وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ

ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ

وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

و او کسى است که آفرینش را آغاز مى‏کند

و سپس بر مى‏گرداند (تکرار می کند) و این امر بر او آسان‏تر است

و برای او مثال اعلی در آسمان و زمین است

حال اگر در جدول-۱ به آیاتی چون، اعراف:۵۴، هود:۷، سجده:۴ تا ۶، رعد:۲، حدید:۴ و همچنین در جدول-۲ به آیاتی چون یونس:۳، و اسراء:۴۲ تا ۴۴ در سطح خلقت عرش دقت کنیم، با نکات بسیار مهم و جالبی در رابطه با خدا و نقش امر او در هستی آشنا خواهیم شد. با این آیات خدا خود در مقام خالق و «رب» آسمان ها و زمین  هدف از خلقت انسان و نقش و رابطه انسان با خدا و هستی و بازگشت او را بیان کرده است:

–          خلق و امر از آن پروردگار

–           تدبیر امور جهان توسط پروردگار

–          به تسخیر در آوردن (مهار و قرار)  ستاره ها و سیارات

–          تفصیل آیات خلقت

–          همه مخلوقات تسبیح گوی خدا

–          مرجع و بازگشت همه چیز به خدا

–          بعثت دوباره انسان پس از مرگ

–          خدا عالِم به هر پنهان و آشکاری

–          خدا ولی و شفیع انسان

–          انسان هر جا باشد خدا با اوست

–          احسن عملا آزمون انسان دراین جهان

جالب است که در آیات خلقت در چنین سطحی خدا اعلام می کند که آزمون انسان در این جهان «احسن عملا» می باشد. برای انسان ولی و شفیعی جز خدا نیست و هر جا باشد خدا با اوست. در جدول-۲ آیات نمونه دیگری درباره خلقت و نقش وحی و امر خدا گردآوری شده است. در این آیات از جمله تاکید شده است که: خلقت آسمان ها و زمین «حق» است. خدا بر خودش «رحمت» نوشته است. «علم» و «رحمت» خدا در هر چیزی گسترده است. در خلقت آسمان ها و زمین و همچنین اختلاف رنگ ها و زبان ها نشان هایی است. در جدول-۳ آیاتی درباره خلق و تسخیر و رام کردن برخی مخلوقات برای انسان گردآوری شده است.

با توجه به آیات جدول-۱   و جدول -۲  و جدول-۳ و برخی آیات مربوطه دیگر می توان چکیده بحث درباره خدا و خلقت جهان و انسان و جایگاه انسان را چنین ارائه کرد:

۱)      خدای «متعال» عالی تر و بالاتر و منزه تر از آن است که به «توصیف» درآید. اما آفرینش و اداره هستی مثال اعلایی از اوست.

۲)      «عرش» بالاترین سطح آفرینش توصیف شده در قرآن است که پس از تسخیر قرار یافته و آماده حیات گردیده است. با مطالعه آیات عرش شامل «آسمان ها و زمین» می توان درباره  امر متعالی، هدف خلقت، و رابطه خدا و انسان به سطحی از فهم رسید.

۳)      خدای خالق یا آفریدگار، رب جهان و جهانیان می باشد. خدا نه تنها ابداع کننده و طراح و آفریننده و هستی بخش جهان؛ بلکه پروردگار، نگاهدارنده، اداره کننده جهان و همچنین هدایت کننده مخلوقات نیز می باشد.

۴)      خلقت آسمان ها و زمین «حق» می باشد. خلقت آسمان و زمین و هر چه در آن است بیهوده نیست. آزمون انسان در نظام خلق و امر، انجام بهترین عمل («احسن عمل») می باشد

۵)      «مرجع»، مقصد («مصیر») و هدف نهایی («منتهی»)  آفرینش، خدا می باشد.

۶)      خزائن «رحمت» و خزاین هر چیزی نزد پروردگار «رحمان» و  «وهاب» (بخشنده) می باشد که هر چه را اراده کند به قدر معلوم نازل می کند. خدا بر خودش «رحمت» نوشته یا مقرر کرده است. آفرینش چیزها و پدیده های هستی رحمت خدا می باشد.

۷)       «رحمت» و «علم» خدا در هر چیزی گسترده است. خدا آیات هستی را که رحمت است برای آموختن و استفاده ما «تفصیل» داده است (جدول-۵).

۸)      مراحل مختلف خلقت و نگاهداری و اداره جهان و هدایت توسط «امر» خدا در زمان مقتضی به وقوع می پیوندد و هر چیزی دارای «اجل مسمی» می باشد.

۹)      همانطور که در بخش قبل شرح داده شد، حاملان و مجریان «امر» پروردگار، «الروح» و «ملائکه» می باشند. اگر چه «روح» خدا همه جا هست و از راه «وحی» و «القا» بر مخلوقات اثر می گذارد، اما در قرآن «الروح» عامل اصلی اجرای «امر» خدا می باشد که با نام هایی چون «روح القدس» و «روح الامین» مشخص تر شده است. طبق قرآن ما درباره «الروح» علم چندانی پیدا نخواهیم کرد. ملائکه یا فرشتگان صورتی هستند که با آن روح خدا و «الروح» ممکن است بر انسان ها وارد شوند.

۱۰)   «کلمات» خدا که به زبان ما چون «کتاب» توصیف شده است با «امر» خدا به «خلق» تبدیل می گردند. بالقوه های نامتناهی نزد خدا به قدر معلوم با امر خدا بالفعل می شوند. به بیان دیگر بی نهایت کلمات  یا کدهای خدا با «نزول» در جهان ما پدیدار می شوند. آنگاه توسط ما قابل درک و قابل رازگشایی می شوند. «کلمات» خدا شامل اجزا و قوانین هستی و همچنین مفاهیم و معانی می باشند.

۱۱)   «کتاب» و «کلمات» بر خدا سبقت گرفته اند. به بیان دیگر نقشه های آفرینش و دستورالعمل های اجرا و زمان آن در «کتاب» خدا و به زبان خدا محفوظ است که با «امر» در جهان ما نازل و پدیدار می شوند.

۱۲)   هر چه در آسمان ها و زمین و مابین آن می باشد خدا را «تسبیح» و «سجده» می کنند، اگر چه ما تسبیح آن ها را درک نکنیم. به بیان دیگر همان هارمونی اجزاست با یکدیگر در نظام یک پارچه و پویای هستی؛ به وسیله و در رابطه با مرجع کل هستی که پروردگار می باشد. در این لایه بحث و با این مفهوم است که موجودات چه حیاتدار و چه بی حیات «عبد» و «عابد» خدا هستند!

۱۳)   خدا بسیاری از مخلوقات و پدیده ها را به تسخیر انسان در آورده است (جدول-۳). همانطور که در [۳] آمده است به «تسخیر» انسان در آمدن برخی از مخلوقات و پدیده ها نتیجه توانایی های بیشتر خدادادی انسان است در مقایسه با سایر مخلوقات. به بیان دیگر «تسخیر» مقوله ای است مربوط به جایگاه «خلافت» انسان و نه «کرامت» انسان. همه موجودات نزد خدا دارای کرامت مساوی می باشند.

۵. نمودار رابطه بین کتاب و کلمات، خلق و امر، روح و روح القدس

نمودار-۳  تلاشی است برای تجسم و فهم بهتر رابطه بین:

الف) کتاب و کلمات خدا،

ب) خلق و امر،  و

ج) روح و الرّوح.

بخش آبی بالای تصویر، لایه کتاب یا بی نهایت کلمات خداست. بخش پایین که با زمینه سبز کمرنگ نشان داده شده است لایه هستی است که در آن «خلق و امر» در جریان است. مراحل خلقت یک منظومه در سیر به سوی شکفتن حیات و قرار مخلوقات زنده با چهار مستطیل: کن فیکون، تسخیر، تسبیح، پرورش و هدایت؛ ساده سازی شده است. مستطیل های پایین نمودار-۳ شامل: نفخ روح، وحی با القاء، وحی با واسطه، و کمک ویژه با روح القدس؛ نقش روح خدا در حیات دادن به مخلوقات حیات دار و همچنین نقش وحی در پرورش و هدایت و کمک خدا را به طور ساده نشان می دهند. نقش «الروح» را در تنزیل کلمات خدا به جهان هستی آن طور که در بخش سه شرح داده شد در تصویر می توان مشاهده کرد. و سرانجام این که همه آن چه در جهان هستی در رابطه با خلق و امر در جریان است از خلقت آسمان ها و زمین و گردش ماه و خورشید تا خلقت و انشاء و تکثیر گونه های جانداران و هدایت خدا همه و همه آیات هستند برای شناخت بیشتر خدا و تعقل و تفکر و یادگیری و استفاده انسان. به بیان دیگر این انسان هوشمند است که باید رمز و راز این «خلق و امر» پویا را بفهمد و در هارمونی و رابطه با آن (بلکه جزوی از آن) خود «عامل» باشد و با احسن عمل مورد آزمون واقع شود. بخشی از «کلمات» خدا به قدر معلوم با نزول به انسان عرضه شده است و پروردگار با روح خود نیز حضور دارد تا انسان با کمک او از آیات او بیاموزد و رشد کند و راه تعالی را بپیماید. همزمان از نعمت های خدا بهره برد و از زیبایی های این جهان زیبا و با عظمت لذت ببرد.

حال باید دید با این همه آیات درباره جهان «خلق و امر» الهی و حضور خدا در این جهان و تاکید بر حقانیت و هدفدار بودن خلقت جهان و خلافت انسان و انتظار احسن عمل از انسان، چرا  از دیدگاه بعضی اندیشمندان مقام انسان به یک مخلوق مغضوب و رانده شده فروکاهیده شده است. دیدگاهی که سیاره زمین را با این همه شوکت و نعمت و زیبایی تبعیدگاهی برای رنج کشیدن و تنبیه مخلوق انسان می داند! میلیون ها سال طول می کشد تا حجم نجومی از ابرهای مولکولی و مواد سرگردان دیگر در فضا به یک ستاره و به منظومه ای با سیارات در اطراف آن ستاره تبدیل شود. سپس میلیاردها سال طول می کشد که در یک سیاره حیات پدیدار شود که هدف این خلقت و تطور چند میلیارد ساله است. حال در بین این همه مخلوقات حیاتدار، مخلوقی چون انسان با شعور و هوشمند آفریده می شود… تا آن سیاره بشود زندان و تبعیدگاهی برای رنج این مخلوق بدبخت بیچاره؟!

در هیچ آیه ای از قرآن نیامده است که انسان اشرف مخلوقات است. در آیه انعام:۳۸ به صراحت آمده است که حیوانات نیز چون انسان امت هایی هستند مثل انسان ها که نزد خدا مقام دارند و به او باز می گردند: وَمَا مِن دَآبَّهٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ. اما طبق آیات مکرر قرآن همانطور که در آیات جدول-۳ آمده است تردیدی نیست که بسیاری از موجودات و پدیده ها به نفع انسان «تسخیر» و رام شده اند و در کنترل انسان هستند. دلیل آن هم روشن است. در میان موجودات زنده ساکن کره زمین انسان هوشمند است که می تواند از محیط یا طبیعت (خلقت) بیاموزد و با انباشت تجربه و دانش بر سایر موجودات و پدیده ها کنترل خود را گسترش دهد. آیات قرآن همانطور که جدول های این مقاله آمده است به صراحت بر خلقت زمین و آن چه در آن است برای انسان تاکید می کند: هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا  (بقره:۲۹)، هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا (ملک:۱۵) و آیات دیگر که در جدول-۳ و جدول های دیگر دسته بندی شده است.

در سه جدول-۱ و جدول-۲ و جدول-۳ برخی آیات قرآن در رابطه با خلق، امر، وحی، تسخیر، و موضوعات مربوطه گردآوری شده است.  جدول-۱ شامل آیات درباره خلقت آسمان ها و زمین در شش دوره و استوی بر عرش  می باشد. در این آیات خدا خودش را با عنوان کسی که «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» معرفی کرده است. یعنی نخستین واژه معرفی خدا از خودش، «خَلَقَ» است. در آیات جدول-۱، می توان مشاهده کرد که «امر» خدا نیز در خلقت و نگهداری و تدبیر جهان دائم در کار است. در آیه اعراف:۵۴ تاکید شده است که «خلق و امر» از آن خداست: أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ.  تسخیر و رام شدن ستارگان و خورشید و ماه به امر خدا بوده است. خدا تمام امور جهان از آسمان تا زمین را تدبیر می کند. در طلاق:۱۲ (جدول-۲) آمده است که امر خدا بین آسمان ها و زمین تنزیل می شود: یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ. و در فصلت:۱۲ (جدول-۲) آمده است که که خدا امرش را در آسمان ها وحی می کند: وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا.  پس باید دریافت که «خلق و امر» چیست و هدف آن چه می باشد. خلق و امری که در همین جهان ما در کار است. نخست تلاش می کنیم تا به فهمی از «آسمان ها و زمین» در آیات قرآن دست یابیم. از طرف دیگر پرسش این است که اگر خدا جهان را خلق کرده است و امر او در اداره جهان جاری است پس نقش انسان چیست؟ آیا انسان دست بسته و بی اختیار و بی چون و چرا باید تسلیم «قضا و قدر» خود باشد!

همانطور که گفته شد قرآن کتاب علمی نیست. قرآن کتاب هدایت است و مانند سایر متن های مقدس مخاطب اصلی خودش را داشته است. هدف از طرح خلقت جهان و به ویژه خلقت «آسمان ها و زمین» و یا «هفت آسمان و زمین» در آیات قرآن، آموزش کیهان (یونیورس) نیست. هدف جلب توجه انسان به خلقت و خالق آن و هدف خالق از خلقت است. هدف آموزش آموختن از آیات خلقت است با مشاهده و تقکر و تعقل. درخلقت نعمت و رحمت و علم خدا گسترده شده است. همه مخلوقات حیاتدار از نعمت و رحمت خدا بهره می برند. اما این انسان است که قابلیت آموختن و استفاده از علم خدا را دارد. در جدول-۵ برای نمونه برخی ازآیات قرآن درباره تفکر و تعقل در آیات قرآن در مقایسه با تفکر و تعقل در آیات هستی گردآوری شده است.  بنابراین نباید انتظار داشت که قرآن به مخاطب درس کیهان شناسی یا فیزیک و یا زیست شناسی بدهد.

درباره خلقت و خلقت منظومه «هفت آسمان و زمین» و «عرش» در بخش بعد بحث شده است. خواهیم دید که این مجموعه هشت آسمان (۷+۱) تبیینی کاملا زمینی و فیزیکی دارد. با دانش امروز بشر از کائنات می دانیم که منظومه خورشیدی ما همراه با تریلیون ها ستاره دیگر در کهکشان راه شیری قرار گرفته است.  کهکشان راه شیری ما خود یکی از تریلیون ها کهکشان یونیورسی است که وسعت تقریبی آن حدود  ۱۴ میلیارد سال نوری است. تردیدی نیست که با گسترش دانش بشر فهم ما از آیات کتاب های مقدس نیز بیشتر و دقیق تر خواهد شد. علما و حکیمان و عرفای اسلامی متناسب  با دانش و فلسفه یونانی موجود در زمان خود، تفسیر و یا تاویلی از «هفت آسمان» ارائه داده اند.  در برخی از این تفاسیر و تاویل ها نظام خلقت به دنیای مجازی گسترش داده شده است. برای مثال در نظام پیشنهادی ابن عربی ورای هفت آسمان (آسمان دنیا+ شش آسمان دیگر)، «کرسی» و بعد از آن «عرش» قرار گرفته است. خود «عرش» نیز به پنج «عرش» مختلف شامل عرش کریم، عرش رحمان، عرش عظیم، عرش مجید، عرش هویت تقسیم شده است. در حالی که در قرآن  برای توصیف «عرش» صفاتی چون «کریم» و «رحمان» و «عظیم» و «مجید» و «مکین» به کار رفته است! با این روش اگر در قرآن برای «عرش» ده صفت دیگر نیز ذکر شده بود، شاید ده طبقه دیگر به عرش افزوده می گشت!

نمونه دیگر تالیف هزاران صفحه تفسیر «وجودی» درباره  گزاره هایی چون «لااله الاالله» و « اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ » در موضوع «وحدت وجود» است. مثلا گزاره «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ» در آیه حدید:۳ مادر براهین شده است برای چنین نتیجه گیری: هیچ چیز «وجود» ندارد جز خدا! در حالی که اگر به کل آیه و آیه قبل و بعد آن و آیات دیگر قرآن توجه شود به آسانی می توان فهمید که اول و آخر از اوست و نه این که خدا اول و آخر باشد: وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَهَ وَالْأُولَى (لیل:۱۳). در قرآن به روشنی و بارها تاکید شده است که آن چه در آسمان ها و زمین است از آن خداست و خدا بر هر چیزی محیط است و هر چیزی فرمانبر خدا می باشد: وَللّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَکَانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطًا (نساء:۱۲۶). وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ﴿روم:۲۶﴾.  هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ: قَدِیرٌ، وَکِیلٌ، حَفِیظٌ،  عَلِیمٌ، بَصِیرٌ، شَهِیدًا، مُحِیطًا، مُقِیتًا، حَسِیبًا، مُقْتَدِرًا…! وَکُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ (رعد:۸)؛ وسعت کل شیء رحمه (غافر:۷)؛ إِنَّمَا إِلَهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا (طه:۹۸). و این که هیچ چیز نیست مگر آن که خزائن آن نزد خداست و از آن به مقدار معلوم نازل می شود: وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ (حجر:۲۱). در این باره در بخش سخن پایانی کمی بحث شده است.

۶.  خلق و امر- «آسمان ها و زمین»

حال بیایید نگاه نزدیک تری داشته باشیم به «سماوات و ارض» یا «آسمان ها و زمین» که خدا در آیات جدول-۱ با آن خود را معرفی می کند. همان «آسمان و زمین» که مَثَل اعلای خداوند در آن است: وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (روم:۲۷). «آسمان ها و زمین» که خلق آن مشکل تر از خلق انسان بوده است! واژه «سماء» به صورت مفرد و جمع ۳۱۰ بار و واژه «ارض» ۴۱۰ بار در آیات قرآن آمده است. نمی توان از موضوع «آسمان ها و زمین» و خلقت آن سرسری گذشت! به ویژه آن که بسیاری از تلاش ها در جهت جدا کردن آسمان از زمین و این دنیا می باشد! باز هم تاکید می شود که هدف ارائه یک تبیین علمی از آیات خلقت در قرآن نیست. اما همین تبیین منسجم و سازگار با مجموعه آیات مربوطه می تواند در رها شدن از بسیاری از خرافات و موهومات رایج درباره «افلاک» کمک خوبی باشد.

اگر آیات قرآن درباره «السماوات والارض»، «سبع سماوات»، و «السماء» را کنار هم بگذاریم و با هم بخوانیم بهترین مدلی که این آیات را تبیین می کند همان منظومه شمسی خودمان است. اما باید به آسمان از منظر یک ناظر «زمینی» نگاه کرد. می دانیم تعداد سیاره های منظومه شمسی یا سامانه خورشیدی هشت سیاره می باشد: تیر، ناهید، زمین، بهرام، مشتری، کیوان، اورانوس، و نپتون.  به زبان قرآن هشت آسمان داریم که مجموع هفت آسمان به اضافه آسمان زمین (۷ + ۱) است. این مدل با آیاتی چون مومنون:۱۸، نبا:۱۲، ملک:۳ و نوح:۱۵ تایید می شود. در مومنون:۱۸ حتی صحبت از «طرائق» هفت گانه بالای زمین است:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ  (مومنون:۱۸)

وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا (نبا:۱۲)

الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (ملک:۳)

أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا (نوح:۱۵)

آیه دیگر ساماندهی «السماء» (یک آسمان) و  «سبع سماوات» (هفت آسمان) در بقره:۲۹ است: ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ. اینجا هم در مجموع هشت آسمان است که ساماندهی می شود.

برای پرهیز از ابهام در مطالعه آیات «هفت آسمان به اضافه یک آسمان» باید بین «جعل» نور خورشید و ماه و «بروج» در «السما» از یک طرف، با «خلق» هفت آسمان به اضافه «خلق» زمین از طرف دیگر فرق گذاشت. به بیان دیگر «السماء» یا آسمان زمین فضای غیر تکنیکی بالای سر ناظر زمینی را نیز شامل می شود که در شب تا دیدن ستارگان وسعت دارد. فضایی که در روز با نور خورشید روشن و در شب ستارگان و ماه در آن می درخشند. باید توجه نمود که برای وصف درخشش خورشید و ستارگان و ماه در این فضا از فعل «جعل» استفاده شده است و نه فعل «خلق». یعنی این که در خلقت و به طور واقعی برای هر سیاره منظومه خورشیدی یک آسمان یا فلک یا مدار وجود دارد که در مجموع می شود هشت آسمان. اما ناظرین فرضی مقیم هر سیاره، آسمان جعلی ورای آسمان خود را نیز دارند که در آن ستارگان می درخشند. که البته در آسمان سیاره  زمین ماه نیز می درخشد. در آیات فرقان:۶۱ و حج:۱۸ دقت می کنیم:

تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا (فرقان:۶۱)

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ (حج:۱۸)

حال اگر به حاقه:۱۷ که درباره روز واقعه (قیامت) است دقت کنیم فرض منظومه شمسی بودن «هفت آسمان و زمین» قوی تر می شود. در آیه گفته شده است که در این روز واقعه، عرش توسط «هشت» [فرشته] حمل می شود: وَالْمَلَکُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَهٌ. اینجا به تمثیل نقش ملک در روز واقعه کاری نداریم. بلکه تمرکز بر «ثمانیه» و «عرش» است.  با گذاشتن آیه حاقه:۱۷ در کنار آیات دیگر این بخش با اطمینان زیاد می توان گمانه زنی کرد که عرش همان منظومه شمسی است که دارای هشت سیاره و یا هشت آسمان می باشد. اما در ادبیات قرآن چون از منظر ناظر زمینی به عرش نگریسته می شود، اصطلاح «هفت آسمان و زمین» برای آن به کار رفته است. در آیه قبل یعنی حاقه:۱۶ گفته شده است که در آن روز واقعه آسمان سست پیوند است و از هم شکافته می شود. با این حساب با توجه به میلیاردها ستاره و احتمالا میلیاردها سیاره که حیات دار شده اند و می شوند، با تمام شدن عمر هر ستاره و در نتیجه  از هم پاشیده شدن منظومه آن ستاره یک واقعه یا قیامت رخ می دهد.

می دانیم که در نجوم بطلمیوسی خورشید و ماه هر کدام یک فلک محسوب می شود. اما با تبیین  این نوشتار به نظر می رسد قرآن به درستی منظومه شمسی را دارای هشت سیاره معرفی کرده است.  البته آشکار است تا زمانی که پلوتون اشتباها یک سیاره محسوب می شد و در نتیجه تعداد سیاره های منظومه خورشیدی را نه سیاره می دانستند، چنین تبیینی از هفت آسمان به اضافه زمین میسر نبود. که البته باز هم تاییدی است بر صحت نظر قرآن.

با این حساب منظور از «جوّ» و سقف آسمان و نزول باران از آسمان و موارد دیگر در رابطه با السماء زمین روشن تر می گردد : وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا (انبیا:۳۳)، أَلَمْ یَرَوْاْ إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِی جَوِّ السَّمَاء (نحل:۷۹). و سرانجام  توسعه پس از خلقت آسمان زمین و زمین که محیط یعنی «جو کره زمین + کره زمین» آماده شده است برای خلقت موجودات حیاتدار. می دانیم که زمین در حال حرکت به دور خورشید، جو اطرافش را نیز همراه خود دارد. یعنی در واقع حرکت زمین با جوّ زمین است به دور خورشید و نه صرفا زمین! برای مثال بنا و توسعه زمین و آسمان زمین و آماده شدن محیط برای خلقت زوج نخستین انواع مخلوقات:

ذاریات:۴۷ و ۴۸ و ۴۹

وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ

وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ

وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ

همچنین تبیین جاهایی که گفته شده است خلق سماوات بدون ستون هایی است که دیده شوند آسان است. سیاره های منظومه شمسی بدون ستون در مدار یا طبقه خود قرار گرفته اند. در آن زمان کسی از نیروی گرانش بین خورشید و سیاره های پیرامونی چیزی نمی فهمیده است: اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لأَجَلٍ مُّسَمًّى (رعد:۲)

حال ممکن است این پرسش پیش بیاید که تکلیف «نرسیدن ماه و خورشید به یکدیگر» در قرآن چه می شود؟ پاسخ این است: همانطور که در بالا بیان شده باید بین: ۱) آسمان عام مجازی یا «جعلی» شب و روز، و ۲ ) آسمان خاص هر سیاره به معنای مدار یا فلک آن سیاره؛ فرق گذاشت. نرسیدن خورشید و ماه به یکدیگر در آسمان جعلی است که شب و روز در آن برای ناظر زمینی رخ می دهد. خود پدیده شب و روز «جعل» است و ساعات آن در نقاط مختلف زمین و در فصول مختلف سال فرق می کند. بدیهی است که ماه در شب ظاهر می شود و خورشید در روز. به آیات انعام:۳۸ و ۳۹ و ۴۰ دقت می کنیم:

انعام:۳۸ و ۳۹ و ۴۰

وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ

وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ

لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

در انعام:۳۸ آمده است خورشید در «محل قراری» که برایش مقدر شده است  در حرکت می باشد. در انعام: ۳۹ گفته شده است برای ماه منزل هایی (فازهایی) در نظر گرفته شده است. در انعام:۴۰ جمع بندی می کند که خورشید و ماه مثل روز و شب اجازه ندارند به هم برسند، چرا؟ برای این که هر کدام در مدار خودش در حرکت می باشد: وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ. اتفاقا با دقت بیشتر می توان دید که در انعام:۳۸ برای خورشید عبارت استقرار خورشید را به کار برده (لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا) که با علم امروزی می خواند. در انعام:۷ نیز آمده است که شب را برای آرامش شما جعل کرد و حرکت خورشید و ماه را برای حساب کردن زمان (سال و ماه) تقدیر کرد: فَالِقُ الإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ.

باید توجه نمود که طبق قرآن جهان فقط به یک مجموعه هفت آسمان به اضافه یک آسمان (منظومه شمسی) محدود نمی شود. قرآن از ستارگان می گوید. می دانیم که سیاره ها گرد یک ستاره تشکیل می شوند. در آیه یس:۸۱ تاکید شده است که خدا قادر است مثل «سماوات و ارض» را خلق کند: أَوَلَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم . همین موضوع در آیه طلاق:۱۲ نیز تاکید شده است: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ. همانطور که می دانیم تا کنون ستاره های زیادی با سیاره پیرامونی شبیه به زمین کشف شده است و هر روز تعداد بیشتری کشف می شود. البته معلوم نیست در آن ها حیات شروع شده است یا نه. بشر در جستجوی یافتن حیات در کیهان ما به دنبال یافتن  و مطالعه سیاره هایی مثل زمین می باشد.

بسیاری از اسرار آفرینش یونیورس در مبدا  آن و تشکیل کهکشان ها و تولد ستاره ها و سیارات … هنوز برای بشر آشکار نشده است. برای مثال درباره ماده و انرژی «تاریک» که بیش از ۹۵ درصد یونیورس را تشکیل می دهد هنوز چیزی نمی دانیم. اما اگر به زمین و وضعیت حیات در زمین به عنوان محصول یا میوه نهایی کارخانه بزرگ یونیورس، یونیورس را تجسم کنیم؛ به تصویر روشنی از میان نادانسته ها و گازها و غبارهای انبوه کهکشان ها خواهیم رسید. یونیورس چون درخت بسیار بزرگی است با شاخه های بسیار که میوه اش خوشه ای و هر خوشه چیزی شبیه سامانه خورشیدی است که ما در آن مقیم هستیم. در شاخه های این درخت تعداد زیادی خوشه میوه وجود دارد. تعدادی از خوشه میوه ها در حال شکفتن است. تعدادی کال است. تعدادی رسیده است. تعدادی هم در حال جدا شدن از شاخه و در حال افتادن است. پس وسعت نجومی و شلوغی یونیورس و بیشمار کهکشان و تریلیون تریلیون تریلیون… تن گازها و مواد گدازان سرگردان در فضای کهکشان ها نباید ما را بترساند. الگوی عالی رسیدن میوه را در سیاره زمین در منظومه شمسی با چشم خود شاهدیم.  وقتی بخشی از گازها (ابرهای ملکولی) و مواد سرگردان در جابجای فضای وسیع کهکشان راه شیری و سایر کهکشان ها در کیهان ما سرگردانند در هم جمع می شوند و ستاره ای تشکیل می شود می توان تشکیل سیارات را در اطراف آن ها انتظار داشت . و این ستاره است که خود در آینده سرچشمهٔ اصلی نور، گرما و زندگی بر روی سیاره های منظومه خود خواهد شد. به بیان دیگر سیر فرآیند تبدیل و تطور گازها و غبارهای سرگردان سیر «هدفدار» است به سوی تشکیل سیارات و سرانجام خلق حیات در سیارات. اینجاست که خدا خود مختصر و شیرین بیان می کند: وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (روم:۲۷). غایت و اعلی خلق در هر گوشه یونیورس آن است که منظومه ای شکل بگیرد، قرار یابد، و حداقل در یک سیاره آن حیات جوانه زند.  آشکار است که آفرینش نظام هستی و خلقت «حیات» بدون مخلوقی هوشمند چون انسان ناتمام خواهد بود. اما نه انسان هوشمند طاغی ویرانگر، بلکه انسان هوشمند سلیم و خلاق.

حال با دقت در آیات قرآن مبنی بر «استوی» عرش و خلقت توسط خدا،  می توان سامان دادن و تعادل هر منظومه و در کل سامان دادن و تعادل و حفظ این مجموعه وسیع کائنات در حال کار را تجسم نمود. بعد از هر خلقی سامان دهی و ارتباط و وصل آن با بقیه اجزای هستی لازم است: الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى (اعلی:۲)، رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا (نازعات:۲۸)، الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (انفطار:۷). متاسفانه یکی از مواردی که در بسیاری از ترجمه های قرآن خوب فهمیده نشده است مشتفات ریشه «س و ی» است. این واژه به مفهوم integrate  نزدیک تر است تا صرفا پرداختن به امری. مفهوم اینتگریت چنین است: «شکل دادن،  هماهنگ کردن، و یا ترکیب کردن در یک کل متحدِ در حال کار»؛ همچنان که مثلا در فرهنگ واژه وبستر آمده است:

To form, coordinate, or blend into a functioning or unified whole

بنابراین می توان نتیجه گیری کرد که در قرآن واژه «عرش» برای یک منظومه ستاره-سیاره به کار رفته است. «العرش» همین منظومه خورشیدی خودمان است که سیاره زمین عضو آن می باشد. کاربرد واژه «عالمین» برای یونیورس (یونیورس ها)  معنی دار تر است. خدا «رب العالمین» است؛ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ.

در پایان این بخش به عنوان مقدمه ای بر بخش بعد نوشتار، نکات کلیدی زیر به صورت چکیده یادآوری می گردد:

۱)      آیات قرآن را باید با توجه به هدف نزول قرآن و فرهنگ و دانش جمعیت مخاطب اصلی آن فهمید. هدف اصلی قرآن «هدایت» جمعیت یا قوم ویژه ای بوده است و نه آموختن علم به آن ها.

۲)      خدا خالق و قادر بر مکان-زمان است. ذات خدای ورای مکان-زمان از حوزه فهم ما انسان ها خارج است.

۳)      تلاش این نوشتار مطالعه «خلق و امر» خدا در فضا-مکان ما می باشد که «هست شدن» یونیورس ما نقطه صفر آن است. می توان با اطمینان بالا گمانه زنی کرد که سیر تبدیل و تطور در یونیورس در جهت تشکیل واحدها یا منظومه های مستقل حیاتدار در اقصی نقاط یونیورس است. خورشید و مجموعه «هفت آسمان و زمین» پیرامونی آن مثالی است از به ثمر رسیدن این گونه منظومه ها.

۴)      مطالعه «خلق» بدون فهمیدن و منظور کردن «امر»، شاید ریشه بسیاری از سردرگمی ها در فلسفه اسلامی باشد. «خلق و امر» قرآنی در مکان-زمان ما رخ می دهد. به بیان دیگر دنیای «امر» جدا از دنیای «خلق» و به باور بعضی از فقها و حکیمان بالای دنیای خلق نیست. خلق و امر هر دو در «کتاب» ثبت است که حاصل آن روند بالفعل شدن نظام وار کلمات است در جهان ما.

۵)      قوانین نظام هستی ما (شامل علت و معلول ها)، مخلوقات ممکن، و معانی در «کتاب» خدا با بی نهایت «کلمه» ثبت است.

۶)      «کتاب» و «کلمات» خدا در «خلق و امر» بر خدا سبقت دارند. با این فرض می توان گفت که «روح» خدا و «الروح» طبق آن چه در «کتاب» ثبت است عمل می کنند و اثر می گذارند.  برای مثال حتی امر خلق معجزه وار حضرت عیسی در کتاب خدا ثبت شده بوده است. اما فرآیند خلق عیسی چون خلق نخستین انسان بوده است که به دمیدن روح نیاز داشته است- در مقایسه با  «تکثیر» نطفه ای گونه انسان که بدون دمیدن روح خدا انجام می شود.

۷)      انسان از «روح» و «الروح» چندان علمی به دست نخواهد آورد. اما با توجه به آیات قرآن می توان گفت که «الروح» تنزیل شده بخشی از «روح» می باشد در مکان-زمان ما و در نتیجه شاید بتوان گفت با دنیای ما سنخیت دارد. درباره سنخیت روح حیات دهنده با دنیای ما باید گفت: هنوز چیزی نمی دانیم!

۸)      خلق تدریجی است طبق قوانین ثبت شده در کتاب –  اما شاید بتوان گمانه زنی کرد که هر «هست شدن» نخستین (اول مره)، یا هست شدن و حیات دارشدن نخستین،  و یا جهش در تغییر و تبدیل یک مخلوق؛ با «امر» رخ می دهد. یعنی دخالت «روح»  یا «الروح»  یا هر دو  «روح» و «الروح» ضروری است. مثلا شاید بتوان گفت در خلقت یونیورس مهبانگ با دخالت خدا و یا الروح رخ داده است، اما طبق قوانین خدا گسترش پیدا می کند و ستارگان و منظومه ها طبق طراحی ثبت شده در کتاب متولد می شوند.

۹)      درباره آن چه به «قضا و قدر» موسوم است و برخی مطالب مربوطه در مقاله دیگری بحث خواهد شد. «قَدَر» به مفهموم رایج یک برداشت کاملا نادرست از  آیات قرآن است. هر چیزی نزد خداست و به «قدر» معلوم و متناسب نازل می شود و این هیچ ربطی به سرنوشت انسان ندارد.

۱۰)   با این حساب شاید بتوان گفت مفهوم «وجود»، که در فلسفه ارسطویی-اسلامی به کار رفته است، در مقایسه با «خلق و امر» جامعیت ندارد. مفهوم «وجود» نمی تواند «پویایی» نظام آفرینش (یونیورس) در حال تطور را برساند. نظامی که با تمام بی نظمی های درونیش دارای یکپارچگی، استحکام، و تعادل است و به سوی مقصد خلق حیات در جا به جای یونیورس هدفمند است. به عبارت دیگر نظام خلق و امر مساوی وجود مجموعه چیزها نیست! بیشتر از مجموعه چیزها می باشد.

۱۱)   شاید سمت و  هدف غایی نظام خلق و امر به سوی خلق بی شمار منظومه های ستاره-سیاره و شکفتن حیات در میلیاردها ها محله یونیورس باشد. ساکنین مقیم این محله ها (منظومه ها) با فاصله های نجومی زیاد شاید هیچ وقت موفق به ملاقات یکدیگر نشوند! به بیان دیگر ساکنان هر منظومه باید مسئول باشند و از محل قرار و خانه خود خوب نگه داری کنند.

۷.    آزمون انسان

نگاهی دوباره می اندازیم به آیات جدول-۱ و موضوعاتی که همراه با وصف خلقت آسمان ها  و زمین و تکمیل آن در شش دوره به آن اشاره شده است، آیه هود:۷ هدف خلقت آسمان ها و زمین را آزمون انسان با انجام بهترین عمل بیان می کند: لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. با توجه به هود:۷ و  آیات دیگر جدول-۱ می توان گفت از همان دوران اولیه خلقت منظومه هشت آسمان و زمانی که هنوز عرش شکل نگرفته بوده است، «احسن عمل» انسان هدف بوده است. اگر به  آیات هفت گانه جدول-۱  دقت کنیم، می بینیم که تنها در هود:۷ عرش بر آب بوده است. در شش آیه دیگر سخن از سامان گرفتن و استیلا بر عرش است. به هر حال اگر «عرش» را کل نظام یونیورس بدانیم و یا بخش مستقلی که در جای جای یونیورس مثل آن منظومه تکرار می شود؛ مخلوق هوشمند سیاره حیاتدار در معرض آزمون بهترین عمل قرار می گیرد.

در جدول-۲ آیات دیگری در رابطه با خقلت آسمان ها و زمین و «کن فیکون» گرد آوری شده است. آیاتی مبنی بر گسترش کرسی آسمان ها و زمین و حفظ آن را می توان در این جدول یافت. این که خدا بر هر شئی محیط است و رحمت و علم خدا در هر شئی گسترده شده است. این که خدا بر خودش رحمت مقرر کرده است و خلق آسمان ها و زمین و مابین آن بی هدف نبوده است. و این که خلقت آسمان ها و زمین و اختلاف در رنگ و زبان انسان ها همه نشانه هایی است برای دانشوران.

در جدول-۳ آیاتی درباره خلق و تسخیر  و قرار انسان در زمین گردآوری شده است.  این که آن چه در زمین است برای انسان خلق شده است و بسیاری از پدیده ها و حیوانات برای انسان رام شده اند. در این جدول همچنین می بینیم که خلق حیات و موت برای آزمون انسان است. در ملک:۲ بر آزمون انسان با بهترین عمل با گزاره « لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» تاکید شده است. در آیه انعام:۱۶۵ آمده است که خدا کسی است که انسان ها را خلائف در زمین قرار داده است تا با آن چه به آن ها داده شده است آزمایش شوند. از مقالات قبلی [۱] می دانیم انسان با عمل صالح در این دنیا کسب «فضیلت» می کند و در دنیای دیگر متناسب با آن نزد خدا «درجات» می گیرد. در ردیف آخر جدول-۳ رابطه بین آزمون انسان با عمل صالح و درجات ناشی از آن، با آیات نمونه ای چون طه:۷۵ و انعام:۱۳۲ نشان داده شده است.

بنابراین کاملا روشن است که انسان جایگاه ویژه ای در خلقت و در سیاره زمین دارد و از میان تمام مخلوقات انسان است که با احسن عمل مورد آزمایش قرار می گیرد. حال باید دید معیارهای احسن عمل چیست و از کجا می آید.

در جدول-۴ آیاتی درباره «تسبیح» و «سجده» سماوات و زمین و آن چه در آن هاست گردآوری شده است. اگر به آیات دقت کنیم می توان به آسانی نتیجه گیری کرد که تسبیح و سجده آن ها همان حرکت در مدار منظم و هماهنگ با یکدیگر و در هارمونی با نظام هستی است. مثلا اگر آیات رعد:۱۵ و آل عمران:۸۳ را با یکدیگر مقایسه کنیم، تسلیم و هماهنگی آن چه در آسمان و زمین است و «دین الله» نامیده شده است را می توان به روشنی دید:  وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا (رعد:۱۵) و أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا (آل عمران:۸۳). در آیه اعراف:۲۶ برای مثال می توان دید که روی دیگر عبادت و تسبیح و سجده همان عدم کبر و سرکشی است: إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ. حال اگر آیات تسبیح ناگزیر کلیه مخلوقات (به استثنای انسان)، به آیات «سلم» و در سمت («وجه») خدا گرفتن مانند بقره:۱۱۲ و نساء:۱۲۴  پیوند داده شود؛ می توان به همان «دین فطری» رسید. دینی که در خلقت مخلوقات و از جمله در خلقت انسان، فطرت آن ها بر آن بنا شده است و دین قیم نامیده می شود: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (روم:۳۰).

همانطور که در [۷] بحث شد، امکان انحراف انسان از «دین فطری»؛ به سبب امتیاز اختیار است که در آفرینش گونه انسان توسط خدا به انسان اعطا شده است. انسانِ مختار، در انتخاب خیر و شر  و عمل به خوب یا بد آزاد است. ویژگی و عظمت انسان در آن است که با داشتن اختیار در انتخاب و انجام شر، به عمل نیک مبادرت می ورزد. «آزمون» انسان با احسن عمل با همین اختیار انسان در انجام شر است که موضوعیت پیدا می کند. وگرنه انسانی را که مختار نباشد و فقط قادر به کار خوب باشد چگونه می توان آزمود! پس این انسان مختار است که می تواند سرکشی کند و کبر بورزد و از مسیر دین فطری خارج شود. تا جایی که با انحراف زیاد بعضی از جوامع از دین فطری، بعثت انبیا و هدایت خدا برای بازگشت آن ها به صراط مستقیم و رشد ضرورت پیدا کرده است. نقش وحی در هدایت مخلوقات و همچنین با برانگیختن پیامبران برای انذار به قوم خود در مدل نمودار-۳ منظور شده است.

در دین عمومی «ایمان و عمل صالح» همراه با «نماز و زکات» انسان را رستگار می کند. اما برای کسب فضیلت بیشتر در این دنیا و در نتیجه درجات بالاتر در دنیای دیگر، سبقت در عمل صالح یعنی «احسن عمل» انتظار می رود. برای مثال انسانی که دارای امتیاز خلافت در زمین است و بسیاری از موجودات و پدیده ها به تسخیر و کنترل او در آمده اند و می آیند باید در حفظ و نگهداری زمین و منابع آن مسئولانه عمل کند.  مثلا در تقسیم منابع زمین نه تنها بین انسان ها که حتی با سایر جاندارانی که انسان بر آن ها تسلط دارد منصف و عادل و صلح ورز باشد.  اینجاست که بار تحقق معانی و گسترش معانی بر دوش انسان گذاشته می شود. فراموش نکنیم که ما سیاره زمین را با حیوانات شریک هستیم که آن ها نیز امت هایی هستند مثل ما انسان ها. آن ها نیز سهم خود را از منابع زمین دارند. مسخر بودن انسان بر حیوانات به معنای تخصیص انحصاری منابع زمین به انسان نیست.

آیات قرآن در اکثر سوره های قرآن سرشار است از دو دوقلوی:

۱)      ایمان و عمل صالح، و

۲)      صلات و زکات.

کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، و نماز بخوانند و  زکات بدهند رستگارند. همچنین می دانیم که خدا در ایمان و انجام عمل صالح از هیچکس بیش از وسع او انتظاری ندارد: لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا؛ که این کف انتظار است. اما با «احسن عمل» میدان رقابت و سبقت در خیر را تا منتهای ظرفیت انسانی در جهد و تلاش باز می گذارد. تا جایی که پندار و گفتار و رفتار آگاهانه و عقلانی فرد در سمت خدا یکی می شوند و فرد کاملا سلیم و محسن می شود: بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ. به بیان دیگر به طور طبیعی در مداری قرار می گیرد که مختصات یا زاویه فرد در آن مدار، غیر پایوری در سمت خدا نیست. در زندگی فردی و اجتماعی به سکینه می رسد. همانی را فکر می کند و می گوید و انجام می دهد که همزمان هم نفع خود و هم نفع دیگری و هم خیر جامعه را در بر دارد. به بیان دیگر با خود، با دیگران، و با طبیعت (جهان) به صلح خلاق و فعال می رسد. نمی توان پنجره را به نزدیکان، جامعه، و طبیعت بست و در گوشه خود به صلح و سلام رسید.

در نمودار-۳ مشاده می کنیم که در جهان پویای خلق و امر، انسان بین تعقل و ارتباط با وحی سرگردان نیست. از هر دو می گیرد. با مشاهده عظمت و زیبایی و هوشمندی در «خلق» و حس کردن «امر» که در آن جریان دارد با خالق ارتباط برقرار می کند و در هارمونی با خلق و امر به صلح می رسد. غایت صلح و «سلم» است و نه عقلانیت صرف. اما باید محسن بود تا به صلح رسید. و محسن شدن با احسن عمل میسر می گردد. احسن عمل بدون عقلانیت میسر نیست. می توان هفت ۲۴ ساعت در هفته مدام حرف زد و به پشیزی عقل نیاز نداشت. اما برای احسن عمل باید آموخت و برنامه ریزی کرد.

عبادت و سجده و تسبیح انواع مخلوقات هماهنگی با یکدیگر و هارمونی با نظام آفرینش (خلق و امر) است که مبدا، خالق،  مرجع و مصیر آن خداست. «سلم» و در سمت (وجه) خدا قرار گرفتن انسان فنا نیست؛ فاعل و عامل بودن در جهانی است که به حق آفریده شده است و انسان جزو لایتجزای مختار و هوشمند این نظام شده است. اینجاست که در سمت خدا قرار گرفتن انسان، می شود خدایی عمل کردن. خدا منبع رحمت و دانش است؛ انسان می شود عامل برکت و خیر. مثلا یک دانه گندم را تبدیل می کند به هفتاد دانه! و با پایوری پیوسته و خلاقانه در مدار «سلم»،  بیشتر و بیشتر رنگ خدایی می گیرد. زیبا می شود. در نمودار-۴ تلاش شده است این فرآیند به تصویر در آید.  خدا صاحب عرش (ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ) است. خالق اشیا و قادر و محیط و حافظ بر اشیا و کارکرد یک پارچه آن ها در رابطه با هم می باشد. خلق و امر مثال بزرگی از اوست:  وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (روم:۲۷). اگر انسان می خواهد خدایی شود، باید در محدوده توانایی های انسانی چون خدا «خالق» و «پدیدآورنده» و «هنرمند» باشد:

هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى (حشر:۲۴).

شاید انحرافی ترین برداشت از مفهوم «آیات» خدا این است که آن را فقط جهت انگشت بدانیم به سوی خدا. آن هم خدای صامت خنثی لمیده بر کرسی آسمان و نیازمند عبادت ما! غافل از آن که همه این «نشانه ها» برای آموختن و «فاعلیت» و سوژه بودن انسان است. مگر می توان این همه آیات قرآن مبنی بر  «احسن عمل» به مثابه آزمون انسان را نادیده گرفت. این همه تاکید بر تفکر و تعقل در آیات خلقت و آموختن   از این آیات (جدول-۵) برای چیست؟ اگر در آیات جدول-۵ دقت کنیم می بینیم که حتی گفته است نزول قرآن برای «تعقل» مخاطب است:  إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ  تَعْقِلُونَ (یوسف:۲)، لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (انبیا:۱۰) و بقیه آیاتی که نمونه هایی از آن در جدول-۵ برای تعقل و تفکر در آیات قرآن و آیات خلقت دسته بندی شده است.  خلق و کارکرد خورشید و ماه و زمین و غیره جز حق نیست و خدا این آیات را برای آموختن انسان تفصیل داده است: مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (یونس:۵).

براستی بعد از موضوع هشدارها و بشارت های قرآن، برای کدامین موضوع بیشتر از موضوع خلقت و مشاهده و تفکر و تعقل و تدبر آیه نازل شده است؟ اگر قرار است بین دین و علم جدایی باشد چرا باید قرآن این همه بر تفکر و تعقل در آیات خلقت پافشاری کند؟ در آیه روم:۳۰ دلیل قیم و استوار بودن دین فطری را آن می داند که در «خلق» خدا تبدیلی نیست: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ. هر فرد انسانی ممکن است دچار اوهام شود. اما خلقت که حق است و در آن تبدیلی نیست خود میزان است برای تشخیص اوهام و خرافات. در این باره در بخش های پایانی قسمت سوم مقاله «برتری و سلطه مردان بر زنان؟» [۸] بحث شده است.

از طرف دیگر مگر مبنای هر مقام و درجه نزد خدا عمل انسان نیست: وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا (احقاف:۱۹، انعام:۱۳۲). و مگر نعمت های آخرت پاداش عاملین (کنشگران) نیست: و نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ (عنکبوت:۵۸، زمر:۷۴، آل عمران:۳۶). مگر خدا در بدو خلقت انسان به فرشتگان نگفت: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً (بقره:۳۰ ). و درباره نقش انسان به خود انسان یادآوری نکرد: وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ (انعام:۱۶۵). و مگر خدا به انسان اسما را نیاموخت. مگر خدا به انسان «کلمات» القا نکرد. مگر خدا به انسان «بیان» نیاموخت و … مگر علم خدا چون رحمت خدا در هر چیزی گسترده نیست. و مگر جهان نزول بخشی از «کلمات» خدا نیست. و مگر تعداد کلمات خدا بی نهایت نیست: (کهف:۱۰۹ و لقمان:۲۷). اگر این همه آیات قرآن درباه جهان و هفت آسمان و زمین و سایر مخلوقات «مقدس» است، دانش دقیق تر بشر از خلقت (که حق است)  نیز مقدس می باشد. کشف هر کلمه ای از «کلمات» تنزیل شده خدا توسط انسان، چون آیات قرآن مقدس است. مگر در سیاره زمین غیر از گونه انسان کدام موجود حیاتداری می تواند کلمات خدا را کشف کند. از کتاب بیاموزد، در عمل به کار گیرد، و با بیان به دیگران نیز منتقل کند.  بخشی ناچیزی از کلمات خدا توسط  وحی به پیامبران به انسان منتقل شد. در حالی که دانشمندان خود با فکر و زحمت و پشتکار در پژوهش، کلمات خدا را کشف و برای منافع انسان به بشریت عرضه می کنند.  کار کشف و آموختن و دانستن و بهره بردن از کلمات خدا کار انسان است: عاملیت انسان در جستجوگری، کشف، وکاربرد کلمات (قوانین هستی و  علت و معلول های هستی) و همچنین تحقق کلمات (معانی) در حیات اجتماعی. بنابراین کتاب نامتناهی کلمات خدا را به کتاب های مقدس در دست محدود کردن، فروکاهیدن عظمت و قدرت و علم خداست. مجموعه کتاب های مقدس که نسخه های محلی «الکتاب»  می باشند،  مقدار بسیار ناچیزی از «کتاب» خداست.

۸. دین رایج ضد رشد و ضد صلح است

حال بیایید نگاهی داشته باشیم به خدای مرجع و «وجه» خدایی که متولیان رسمی دین در جهان به مردم معرفی می کنند. دینشان دین به جان هم انداختن مردم و تهییج و ترغیب افراد ناآگاه است به آزار و شکنجه و قتل افراد آگاه. سران هر فرقه مذهبی اغلب به پیروان خود آموخته اند و می آموزند که دین فرقه خودشان حق است و دیگران باطلند. اکثر این متولیان رسمی دین که متاسفانه از این راه هم گذران زندگی می کنند هنوز هدف بعث انبیا را به خوبی نفهمیده اند. در آیات قرآن چون آفتاب روشن است که هدف خدا از بعثت پیامبران متعدد هدایت جمعیتی از بندگان خود بوده است. اما در عمل این پیامبران متعدد خود شده اند علت رقابت های منفی ویرانگر بین پیروان پیامبران مختلف و سوء استفاده رهبران دینی از مومنین در به جان هم انداختن و کشت و کشتار بندگان خدا! آخر این چگونه حکمتی است؟! جایی باید بدجوری لنگ بزند که دین رسمی سازمان یافته نه تنها صلح نیاورده است که خود علت قتل و کشت و کشتار بین دینداران شده است. حال یک عده آگاهانه دین را کرده اند دکان. اما عده ای از افراد شریف هم در اثر نادانی و فهم ناقص از هدف رسالت انبیا شده اند منبع ترویج جهل و خرافه!

تا آن جایی که به رهبران دینی مسلمانان مربوط می شود استدعای عاجزانه به عنوان یک راهکار این است که سعی کنند حداقل سوره بینه را خوب بفهمند. این سوره کوتاه فقط هشت آیه دارد (جدول-۶)، اما می تواند دنیا را عوض کند. اگر متولیان رسمی شریعت حضرت محمد فقط سوره کوتاه بینه را خوب فهمیده بودند بسیاری از کشت و کشتارهای مذهبی در تاریخ اتفاق نمی افتاد. چه بسیار جان های شریف که در طول تاریخ قربانی چنین نادانی شده اند: مذهب و دین من حق است و مذهب و دین تو ناحق است! سوره بینه در وهله اول می تواند بین دو فرقه عمده شیعه و سنی و در وهله بعد با پیروان سایر پیامبران محیط صلح و همکاری برقرار کند. آری سوره بینه که فقط هشت آیه دارد و در جدول-۶ آورده شده است. امید است متولیان رسمی دین همین سوره کوتاه بینه را خوب بفهمند و با بدفهمی های خود بیش از این دین را به عامل کینه و قتل و جنگ افروزی تبدیل نکنند. چکیده تمام دلایلی که در مقالات مختلف از جمله [۱] [۷]  [۸] درباره حق بودن پیروان همه پیامبران ارائه شد در این سوره کوچک وجود دارد. همچنین در این سوره به روشنی می بینیم که دین عمومی همه پیامبران «ایمان» و «عمل صالح» است. عبادات دین عمومی نیز «صلات» و «زکات» است. بقیه عبادات و مناسک، همچنین احکام؛ موقتی و محلی بوده است. خدا از بشر عمل صالح خواسته است، و عبادات عمومی ضروری برای پیروان همه پیامبران جز صلات و زکات نیست.

در سوره بینه به نکات مهم زیر که به روشنی بیان شده است دقت می کنیم:

۱)      «کفروا» در آیه بینه:۱- « الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ ». افراد مورد نظر کافران و موضوع مورد نظر «کفر» بوده است؛ فرق نمی کند کافر قریشی امی یا کافر غیرقریشی مقیم حجاز؛ در آن جامعه  غیر «امیین» به  «اهل کتاب» مشهور بودند.

۲)      «صلات و زکات» و «دِینُ الْقَیِّمَهِ» در آیه بینه:۵- وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاء وَیُقِیمُوا الصَّلَاهَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاهَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ. (عبادات ضروری در دین عمومی صلات و زکات است).

۳)      «ایمان و عمل صالح» شرط رستگاری در آیه بینه:۷- إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ. (دین عمومی ایمان و عمل صالح).

۴)      بهشت ابدی پاداش مشمولین ۲ و ۳ بالا در آیه بینه:۸- جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا  رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ. (ایمان و عمل صالح با صلات و زکات موجب رستگاری و خشنودی خدا و مومن از یکدیگر)

شوربختانه فهم نادرست از هدف رسالت انبیا در جای جای تفاسیر و تاویل ها اثر گذار بوده است. باید یک بار و برای همیشه بر اساس صدها آیه قرآن پذیرفت که پیامبران و در نتیجه بسیاری از آیات کتاب های مقدس مخاطب قومی-محلی داشته اند. بسیاری از گزاره های قرآن شرطی (conditional) است به وضعیت فرهنگی اجتماعی اقتصادی… سرزمین بعثت در عصر بعثت و قبل از آن. بسیاری از این گزاره ها در واکنش به رخدادهای محلی در عصر بعثت بوده است. پیامبران بنا بر ماهیت رسالت خود که هدایت قوم خود بوده است وارد گفتگو  و تعامل با مخاطبان خود می شدند. بسیاری از گزاره های قرآن پاسخ به قول یا عمل مخاطبین و به ویژه دشمنی ها و ستیزه گری سران و اشراف و متنفذین قریش در انکار رسالت پیامبر بوده است. تا جایی که اگر پیامبر «هاشمی» قریشی از طایفه «بنی امیه» قریشی بود، شاید بسیاری از مخالفت ها و ستیزه های طایفه ای پیش نمی آمد و تاریخ آینده نیز طور دیگری رقم می خورد! تاریخ اسلام پر است از رقابت «بنی امیه» با «بنی هاشم». رقابت ها و درگیری هایی که ریشه در تاریخ قریش قبل از بعثت داشت.

برای روشن تر شدن فرق بین گزاره هایی که در حاضر به صورت کتاب جلوی چشم ماست و همان گزاره در میدان عمل تعامل پیامبر با مخاطب عقب مانده و ستیزه گر قریش ۱۴ قرن پیش، مثالی ابتدایی و ساده آورده میشود. در نوشته روی کاغذ در دست می خوانیم: «انگشت توی دماغت نکن». این گزاره «مشروط» است به این که فرزند خانواده جلوی دیگران در حال کاویدن بینی خود بوده است. اگر فرزند جلوی دیگران انگشت توی دماغش نکرده بود، احتمال صدور چنین گزاره ای نزدیک به صفر بود. «مکتوب» شدن این گزاره چیزی را عوض نمی کند. نهی پدر یا مادر بوده است در  واکنش به انگشت فرزند در بینی اش!

مثلا چرا خدا باید منتظر شود تکه استخوان داخل دیوار تو چشم آن جوان چشم چران عرب برود تا «حکم» انداختن «خمار» روی سینه زنان را صادر کند؟! یا اصلا مگر همه زن های دنیا از «خمار» استفاده می کرده اند و یا اصلا می دانسته اند خمار چیست؟ این گزاره موسوم به «حکم حجاب»، مشروط است به نوع پوشش رایج توده مردم در آن مکان و در آن زمان. به علت فقر و عقب مانده بودن، به ویژه بادیه نشینان، استطاعت تهیه «لباس» درست و حسابی «دوخته» شده نداشتند. به جای لباس چیزی شبیه گونی دور خود می پیچیدند. وگرنه در قرآن آمده است که تنها عضو بدن مرد و زن که باید مخفی باشد عورت است. در حالی که همزمان تاکید کرده است «لباس» برای شکوه و زیبایی فرزندان آدم نیز هست [۱۰]. اگر موضوع بعثت حضرت محمد هدایت چنین جمعیتی نبود، الان در کتاب در دست این گزاره «مکتوب» پوشاندن سینه ها توسط خمار وجود نداشت. اگر آن مردم به جای «لباس» گونی دور خود می پیچیدند مشکل ویژه آنان بوده است در یک زمان خاص. وگرنه گونی برای حمل غلات است. فرزندان آدم  باید شیک «لباس» بپوشند. حتی اگر تمام بالا تنه زنان باز بود اما از سوتین امروزی استفاده می کردند، شاید کتاب مکتوب در دست فاقد گزاره پوشاندن سینه زنان با خمار بود. لباس اصولی با کارکرد مطلوب  پوشاندن سینه، سینه بند است نه گوشه های خمار که با هر حرکت و بادی ممکن است از روی سینه کنار رود.

مثال دیگر که یادآوری آن بد نیست، دیه صد شتر است برای قتل نفس در قوانین کیفری جاری. می دانیم که زمانی این دیه در جامعه قریش قبل از بعثت ده شتر بود. اما عبدالمطلب چون دید با دیه ده شتر دست از قتل و آدمکشی بر نمی دارند، دیه را به صد شتر افزایش داد. بعد از بعثت پیامبر نیز همین دیه صد شتر اجرا می شد و تغییری در آن داده نشد. حال پرسش این است که اگر قاتلان جامعه قریش قبل از بعثت آن قدر بیرحم نبودند و همان دیه ده شتر کار آن ها را در جلوگیری از آدم کشی راه می انداخت؛ آیا در زمانه ما در قانون کیفری دیه قتل نفس صد شتر تعین می گردید یا همان ده شتر؟ آقایانی که نشسته اند و از این نوع گزاره ها «حکم» آسمانی برای اقتصاد و سیاست و اداره جامعه در می آورند سخت در اشتباه اند! از نظر فردی ایمان و خلوصشان قابل درک و به طور فردی قابل ترحمند. اما میلیون ها انسانی که زندگی و کرامت شان ملعبه تصمیم گیری های ناشی از فهم این چنینی از دین شده است می توانند علیه آن ها اعلام جرم کنند.

از طرف دیگر این استدلال های شکلی برخی از نواندیشان دینی که بله قرآنِ «گفتاری»، بالاخره نوشتار شده است و ساختار سوره ای دارد؛ ناشی از آن است که محتوی بحث به خوبی فهمیده نشده است. بنابراین جای شگفتی نیست که بحث ها و براهین آن ها بسیار ابتدایی و سطح شکل قرآن در دست است؛ و نه «مخاطب محلی» داشتن بسیاری از آیات قرآن. مثلا اگر مخاطبین قرآن شهروندان متمدن یونان یک هزار سال قبل از بعثت بودند، قرآن طور دیگری نوشته شده بود. باز هم یادآوری و تاکید می شود که مخاطب محلی داشتن به معنی حرف جهان شمول نداشتن نیست. برای پرهیز از ابهام باید به فرق و تمایز بین (۱) سخن جهان شمول و (۲) مخاطب محلی؛ دقت ویژه داشت. این همه اتلاف وقت ناشی از چه می تواند باشد جز تعصب در پذیرفتن تمایز بین این (۱) و (۲) بسیار ساده؟!

بنا بر تاکید مکرر در آیات قرآن، به روشنی آفتاب مسلم است که مخاطب قرآن عربی ساکنین مکه و حومه بوده اند: وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا (شوری:۷)، وَهَذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا (انعام:۹۲). وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا (رعد:۳۷)، و آیات دیگر چون زخرف:۳ و فصلت:۴۱ و طه:۱۱۳. علاوه بر این گونه آیات، قرآن به صراحت و با روشنی آفتاب تاکید می کند پیامبری «امی» از میان جمعیت «امیین» برای هدایت آن ها مبعوث شد: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ (جمعه:۲). رحمت خدا در هدایت فقط به قوم قریش محدود نیست.  بعثت پیامبری از میان هر قوم و به زبان همان قوم، شامل اقوام دیگر نیز شده است.: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ (نحل:۳۶)،  وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ (ابراهیم:۴). ابزارِ هدایت انسان ها بیان است و زبان. هیچ فردی بدون دانستن زبان یک جامعه نمی تواند «یبین لهم» و آن ها را آموزش دهد و هدایت کند. قرآن نسخه عربی «الکتاب» برای هدایت قوم حضرت محمد بود که در مکان -زمان فرهنگی اجتماعی قریش نازل شد. خود پیامبر نیز همزمان توسط خدا هدایت می شده است: وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى (ضحی:۷). پیامبر  زیر ذره بین خدا بوده است و در مواردی مورد عتاب و تذکر خدا واقع شده است. تا جایی که مثلا در ماجرای همسر زید به پبامبر چنین تذکر معنی داری داده شده است: وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ (احزاب:۳۷). یا مثلا آیات سوره مدثر: یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. قُمْ فَأَنذِرْ. وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ. وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ. وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ. وَلَا تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ…! و آیاتی بسیار با مضمون تذکر به پیامبر که تو حافظ و وکیل بندگان من نیستی. درباره پیامبر و بسیاری از مبالغه ها درباره قرآن و افراد، در این مقاله [۱۰] با استناد به آیات بسیاری از قرآن مطالب جامعی ارائه شده است.

۹.  سخن پایانی

برای طولانی تر نشدن این نوشار بعضی از مطالب فشرده بیان گردید. اما آیات گردآوری شده در جداول در رابطه با هم روشن و مبین می باشند. مطالعه این چند دسته آیات و دقت در آنها خود کمک خوبی برای فهم بهتر مطالب است. امید است با مطالبی که در این نوشتار آمد دیوار جدایی بین «امر مقدس» و «امر دنیوی»، «معنویت» و «عقلانیت»، «دین» و «علم»، و … برداشته شود.

مشکل اصلی نظام های فلسفی اسلامی منجمله «حرکت جوهری» ملاصدرا با آن که همه چیز را در «حرکت» می داند این است که به لحاظ سیستمی نتوانسته اند بین مرحله «گذار» (مثلا تشکیل یک ستاره) و مرحله «قرار» (عمر مفید به عنوان ستاره) تمایز قائل شوند. حال عدم فهم درست «کن فیکون» در قرآن خود مزید بر علت نیز بوده است. مثلا «حرکت» در فرآیند تدریجی انشاء و خلقت «نخستین زوج» انسان با حرکت در «تکثیر» انسان از طریق نطفه دو نوع متفاوت حرکت می باشد [۵] [۶]. «اجل مسمی» یک جنین انسان جنینی حدود نه ماه است. در حالی که برای خلق نخستین نطفه انسان ممکن است هزارها سال صرف شده باشد.  خلقت انسان از «ذره» در مرداب شامل فرآیند طولانی خلق شدن زوج نخستین و سپس تولید نطفه از زوج نخستین و سپس خلقت نخستین انسان جنینی بوده است. بعد این انسان جنینی است که از طریق نطفه تکثیر می شود. همچنین می دانیم که  ستارگان طبق نوع و وزن خود دارای «اجلی» می باشند که پایان عمر سیاره های منظومه هر ستاره نیز خواهد بود. با همین تجسم زمانی (اجل مسمی) خود یونیورس ما نیز زمانی تعادلش در هم می شکند و با در هم ریختن و تصادم این همه جرم و انرژی حاصله ممکن است آغاز بیگ بنگ دیگری باشد و خلق یونیورس دیگری! پس برای خدای فرازمان و فرامکان که مسلط است بر مکان و زمان و همه چیز، یونیورس هایی به بزرگی و قدمت چندین میلیارد سال نوری مثل حبابی است که یک لحظه بر روی دریا تشکیل می شود و از بین می رود. حال می توان تجسم کرد که چندین هزار میلیون حباب ممکن است بر سطح یک دریا متولد شود و از بین برود. بنابراین بحث هایی چون خدا تا چه زمانی تنها بوده است و اولین مخلوق را چه زمانی خلق یا ایجاد و یا انشاء کرده است، بحث های بیهوده ای خواهد بود. ما می توانیم از همین مکان-زمان یونیورس خود سخن بگوییم در حالی که ممکن است هزاران یونیورس دیگر همزمان وجود داشته باشند و هزاران هزار آن از بین رفته باشند. هر چند که با عظمت یونیورس خودمان باید از واحدهای خودمختار منظومه هایی چون منظومه خورشیدی که در آن زندگی می کنیم سخن گفت.

با علم کنونی بشر می دانیم که در کهکشان های مختلف تریلیون تریلیون تریلیون… تن گازها و مواد سرگردان وجود دارد که در عین حال هدفمندند به سمت تشکیل ستاره ها و سیاره ها و قمرها و سرانجام  «حیات» که از دل بی نظمی مواد چند هزار درجه شکفته می شود. همچنین می دانیم که یونیورس در حال انبساط است و فاصله بین کهکشان ها زیادتر می شود. اما کل یونیورس پیوستگی، اینتگرتی، و تعادل خود را حفظ می کند. خدا دائم در حال خلق جدید است و امر او با روح در این فرآیند خلقت لازم و دائم در کار است. حال اگر مثلا بین خلق نخستین (اول مره) منظومه ستاره-سیاره و تکرار تشکیل منظومه ها فرق قائل شویم، بحث امر و دخالت مستقیم خدا، در مقایسه با امر خدا به مثابه قوانین از پیش تعیین شده (سبقت کتاب و کلمه بر خدا)،  عمیق تر خواهد شد. یا مثلا در مواردی خلق دیگری با «تبدیل» مخلوق موجود عملی می گردد. با این تعریف شاید حتی خلق نخستین منظومه نیز طبق قوانین حاکم بر ماده و انرژی باشد. اینجا می توان بیگ بنگ نخست را که در یک لحظه رخ داده است با دخالت مستقیم خدا دانست. به هر حال به نظر می رسد که تعاریف قدیمی به نگاهی نو نیازمندند؛ حتی تعاریفی که بین  «وجود» و «موجود» تمایز قائلند و «حرکت جوهری» را در همه اشیا جاری می دانند.

از طرف دیگر اصطلاح  «عالم تکوین» یا هستی  که برخی از فلاسفه مسلمان از اصطلاح «کن فیکون» گرفته اند با ابهامات یا بدفهی هایی همراه است. عموما این طور فهمیده شده است که خلق شدن به طور دفعی و در یک چشم به هم زدن به فرمان خدا رخ می دهد. در حالی که مثلا در همین آیات جدول-۱ می بینیم خلقت «هفت آسمان و زمین» (منظومه شمسی) در شش دوره زمانی تکمیل شده است. یا مثلا در  [۵] [۶] با آیات قرآن نشان داده شد که خلقت انسان طبق یک فرآیند و به طور تدریجی در زمین انجام شده است. اینجاست که باید بین امر خدا در هست شدن چیزی در جهان و خلقت آن چیز فرق گذاشت. هست شدن و آغاز خلقت در یک لحظه است اما فرآیند تدریجی خلقت ادامه پیدا می کند تا تکمیل شود و به دوران قرار برسد. مثلا شاید بتوان گفت در هر مرحله ای که در فرآیند خلقت جهشی رخ داده است معادل همان یک چشم به هم زدن باشد (جدول-۲). حتی اصطلاح «کن فیکون» می تواند استعاره ای باشد از قدرت خدا. بدون فهم  فرآیند خلقت تدریجی که در همین جهان ما رخ می دهد، نمی توان کارکرد «امر» و «روح» را فهمید.

اینجا بدون این قصد ورود به تعاریف «وحدت وجودی» چون Pantheism و Panentheism، اشاره ای به استناد «وحدت وجود» به قرآن با گزاره هایی چون «لااله الاالله» و « اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» شاید بد نباشد.  همانطور که در بخش قبل یادآوری شد متاسفانه اغلب فراموش شده است و هنوز هم خوب فهمیده نشده است که جمعیت مخاطب اصلی قرآن قبل از بعثت پیامبر «دیندار» بوده اند؛ اگر چه دیندار موحد نبوده اند.  جمعیت قریش چند هزاره بعد ار بت شکنی حضرت ابراهیم عموما بت پرست مشرک بودند. در حالی که بیخ گوش آن ها در یثرب و یمن و سایر بلاد اطراف جمعیت های موحد با سواد زندگی می کردند؛  «الله» قوم قریش دخترانی به اسم عزی و منات و لات داشت (بنات‌الله الثلاثه). برای بت های موسوم به دختران خدا ضریح درست کرده بودند و  آن ها را می پرستیدند و از آن ها شفاعت می خواستند. بسیاری از جمعیت قریش خود را  «عبدالعزّی» می دانستند. نام بت اعظم آن ها «عزی» بود.  حال مثلا اگر قرآن به مخاطب می گوید با خدا اله دیگری قرار ندهید جای تعجب نیست. اله هایی که با الله شریک می دانستند: یَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ (حجر:۹۶).  و یا اگر به مخاطب می گوید بنده دیگری نباشید جز خدا،  یا می گوید قربانی نکنید جز برای خدا؛ مشروط است به این زمینه دینی و فرهنگی مردمی که بنده عزی و سایر بت ها بودند.  موضوع رسالت پیامبر هدایت چنین مردمی بوده است. برای بت ها قربانی می کردند؛ به آن ها گفته شد برای خدا و با نام خدا قربانی کنند!  چه بسا  اگر «عبدالعزّی»  نبودند، به هدایت و بعثت پیامبری برای هدایت آن ها نیازی نبود. اگر  این مساله ساده و روشن فهمیده نشود تا قرن ها و هزاره های دیگر همچنان این دور باطل تولید مطالب بیهوده و بحث ها و شرح های بیهوده بعدی درباره آن ادامه خواهد یافت! دور باطلی که هیچگاه به ثمر نخواهد نشست. کلمه طیبه باید حاصل خیز باشد. اگر بعد از چهارده قرن هنوز بسیاری از مطالب پایه ای ساده و روشن تفسیر و تاویل بردار است، علت آن ضعف یا نبود سنت و فرهنگ اندیشه ورزی در مسلمانان اولیه است. با رسوخ اندیشه شکوفای یونانی و در واکنش به آن به تفسیر و تاویل های نامربوط از آیات قرآن مشغول شدند. تا جایی که محیط  اندیشه ورزی نیز  طبق سنت قریش تبدیل شد به نزاع های خونین معتزله و اشاعره و اختلافات نظری را با شمشیر حل کردن! در حالی که همین قرآن، که در تفسیر آیاتش (درباره قدیم بودن یا حادث بودن قرآن) به قتل یکدیگر مشغول شدند، با صراحت گفته است داوری اختلافات نظری خود را در آخرت به خدا واگذار کنید. در این دنیا احسن عملا آزمون است. مسلما صدور فتوای قتل یکدیگر و ترور یکدیگر آن هم به صرف اختلافات نظری، «احسن عمل» نیست!

منابع

[۱]     پلورالیسم دینی- دین حق و صراط مستقیم، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۲]     نه فیل در تاریکی است و نه از جهان راز زدایی شده است؛ «شریعت» و روشنفکران دینی، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۳]     کرامت، اختیار، و آزمون انسان – مقدمه ای بر بحث اتانازی، ، آرش سلیم، آذر ۱۳۹۱، سایت فرهنگی نیلوفر

[۴]     نگاهی به قدر و لیله القدر در قرآن، آرش سلیم، مرداد ۱۳۹۱، سایت ملی مذهبی

[۵]     قرآن و آفرینش تدریجی- انشاء در خلقت (۱) ، آرش سلیم، اردیبهشت ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه

[۶]     قرآن و آفرینش تدریجی- انشاء در خلقت (۲) ، آرش سلیم، اردیبهشت ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه

[۷]     دین فطری یا جنگ هفتاد و دو ملت- بازخوانی دین و اسلام ابراهیمی در آیات قرآن ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه

[۸]     برتری و سلطه مردان بر زنان؟ (۳) – نگاهی به علت ابهامات و برداشت‌های نادرست از آیات قرآن درباره زنان ، آرش سلیم، تیر ۱۳۹۱، سایت رادیو زمانه

[۹]     نگاهی به جزیه و آیات قتال در قرآن ، آرش سلیم، بهمن، ۱۳۹۰ سایت رادیو زمانه

[۱۰]  لباس قرآنی و مدل عورت در «حجاب» فقهی، آرش سلیم، دی ماه ۱۳۹۱، سایت ملی مذهبی

[۱۱]   پیامبر در آیات قرآن − سخنان و کردار پیامبر حجت وحیانی ندارد ، آرش سلیم، دی ماه ۱۳۹۰، سایت رادیو زمانه

اسفند ۱۳۹۱

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx