درباره “شروط خواندن فلسفه”

 محمد علی عبداللهی*: استاد محمد رضا حکیمی مقاله ای با عنوان “شروط خواندن فلسفه” در روز نامه اطلاعات(دوشنبه ۲ اردیبهشت ۹۲)منتشر کرده است ، البته استاد حکیمی پیش از این نیز محتوای این مقاله را، کم وبیش، دراثار مختلف خود بویژه مقالات” مکتب تفکیک” در کیهان فرهنگی و سپس درکتابی به همین نام، منتشر کرده بود ونگارنده این سطورهمان روزگار…

 محمد علی عبداللهی*: استاد محمد رضا حکیمی مقاله ای با عنوان “شروط خواندن فلسفه” در روز نامه اطلاعات(دوشنبه ۲ اردیبهشت ۹۲)منتشر کرده است ، البته استاد حکیمی پیش از این نیز محتوای این مقاله را، کم وبیش، دراثار مختلف خود بویژه مقالات” مکتب تفکیک” در کیهان فرهنگی و سپس درکتابی به همین نام، منتشر کرده بود ونگارنده این سطورهمان روزگار این مطالب را خوانده،تا اندازه ای با مرا م،مسلک و دغدغه های استاد حکیمی در باب فلسفه دانی وفلسفه خوانی اشنایی دارد ودر باب شرایطی که ایشان در باره خواندن فلسفه لازم می دانند، گاهی، با دوستان اهل علم ودانشجویانم گفتگو می کردم ،این بار که مقاله را خواندم تصمیم گرفتم فهم خود را از این شروط با او در میان بگذارم ودر باب انچه استاد حکیمی شروط خواندن فلسفه می دانند نکاتی یاد داشت کنم:

۱)استاد حکیمی به خوبی می دانند که وجهه اصلی و غالب رویارویی تمدن اسلامی با تمدن مغرب زمین، در روزگار ما، عقلی وفلسفی است وباز هم ایشان به خوبی می دانند که امروز جوانان و فرهیختگان، بیشتر، از نسبت دین وسیاست ،دین وعلم ،دین واقتصاد،دین ونهادهای اجتماعی، قلمرو دین،قبض و بسط دین ،انتظار بشر از دین،دین و روان ،دین ومعنای زندگی ،دین واجتماع  و ده ها مسئله دیگر از این دست ، می پرسند وتمام این مسایل جنبه فلسفی دارد وشخص فلسفه نخوانده صلاحیت ندارد در این مسایل اظهار نظر کند. بی شک دستگاه های فکری- فلسفی نمی توانند در برابر این  پرسش ها  بی تفاوت باشند ومخالفان فلسفه نیز نمی توانند به بهانه کفر و الحاد ویا تفکیک و جدایی عقل از وحی(علی الادعاء) جوانان، به خصوص طلاب جوان را از خواندن فلسفه بر حذ ر دارند ویا انان را محدود کنند،برهمه اینها این نکته را هم بیفزایید که دیگر در روزگار ما که عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات است نمی توان درب کلاس ها را بست. امروز دیگر درب ها  پنجره ها و دیوارها نمی تواند مانع درز اطلاعات شوند، دیوارها گوش و چشم دارند.

۲)همین که استاد حکیمی برای خواندن فلسفه شرط هایی می گزارند منطقا معلوم می شود که خواندن فلسفه را لازم ولی مشروط به شرایطی میدانند، اگر خواندن فلسفه از نظر ایشان غیر ضروری ویا حرام بود که دیگر خواندن مشروط معنا نداشت،با این حال به نظر می رسد شرایطی که استاد حکیمی در مقاله اخیر خود برای خواندن فلسفه وضع کرده اند در عمل چندان با توصیه به نخواندن فلسفه تفاوت ندارد.برای وضوح مقصود خود ناچارم دلیل یا ادله ای را وارسی کنم که،علی الادعاء، سبب شده اند استاد حکیمی خواندن فلسفه را به شرایطی مشروط کند، سپس به سراغ خود شرایط خواهم رفت ونشان خواهم داد که تحقق این شرایط در عمل غیر ممکن  ودر حقیقت وضع این شرایط روی دیگر وبیان دیگری است از توصیه بل دستور به نخواندن فلسفه.

۳)ادعای استاد حکیمی را تا اندازه ای که من می فهمم می توان به صورت زیر صورت بندی کرد:

ادعا: عقل(بخوانید فلسفه چون فلسفه مدعیات خود را به روش عقلی اثبات می کند) از درک حقایق عاجز است . وحی عین حقیقت و واقع است،باید حقایق را از وحی گرفت نه از عقل.

استدلال:

مقدمه ۱) فلسفه به شهادت تاریخ از اغاز تا کنون دچار اختلاف بوده است  وبه گفته خواجه نصیر طوسی “مسایل حکمت نظری چه طبیعی و چه الهی میدان اراء متخالف  و محل برخورد گرایشهای متقابل است وحتی امید نمی رود که اهل زمانه در مورد ان مسایل توافق و نوع انسان در باره انها به تصالح دست یابد”(خواجه نصیر طوسی،در:ابن سینا،الاشارات والتنبیهات،ص ۱۴۷).

مقدمه ۲) “هرچه در فضای فکری و شناختی،درگیری واختلاف نظر و تفاوت دید و درک ، افزون تر باشد ،رسیدن به حقیقت به وسیله این افکار از دسترس دورتر است”(حکیمی،روز نامه اطلاعات،۲ اردیبهشت ۹۲)

نتیجه:عقل( فلسفه) ،خواننده را به حقیقت نمی رساند.باید ان معارفی را که فلسفه در پی درک وکشف انها است ازطریق وحی(قران) و کلام شارحان وحی(احادیث معتبر) گرفت،(همان).

استاد حکیمی مقدمه اول استدلال را مستظهر به شواهد بسیار از کلمات فیلسوفان وحکیمان مشرق و مغرب کرده اند، اما مع الاسف در باب مقدمه دوم که کبرای استدلال است چیزی نگفته اند.استاد حکیمی نتیجه استدلال را نیز با ادعای مکتب تفکیک برابر دانسته اند به این معنا که خود فیلسوفان وازجمله ملا صدرا دربسیاری از مباحث فلسفی ازجمله بحث معاداعتراف کرده اند که”اطلاع از معاد،جز از راه وحی و نبوت(ایات و احادیث) میسر نیست،زیرا عقول بشری از درک ان عاجز است”(همان) واین همان ادعای مکتب تفکیک است.

استدلال بالا ونتیجه ان به رغم تلاشی که برای تنسیق و تنظیم منطقی ان کردیم از ضعف هایی رنج می برد:

اول:این تنها فلسفه نیست که در ان اختلاف نظر و تشتت اراء وجود دارد، هر دانشی را که در نظر بگیریم ،کم و بیش با همین وضع و حال روبرواست.در فقه،برای مثال،  ضروریات احکام را که کنار بگزاریم دیگر مسئله ای نمی یابیم که در ان اختلاف نباشد. اگر اختلاف اراء و انظار نتیجه اش عجز از درک  حقیقت است در همه علوم باید چنین سخنی گفت. ایا جناب استاد حکیمی به صرف وجود اختلاف در میان فیزیک دانان و پزشکان و اختر شناسان حکم می کنند در این علوم باید به ایات و روایات رجوع کرد؟

دوم:عجز عقل ازدرک مسئله ای به دلیل اینکه حوزه درک ان نیست، دلیل نمی شود که از درک مسایل دیگر نیز عاجز باشد،البته  متعاطی فلسفه مانند هر کس دیگری باید دقت به خرج دهد که هر مسئله ای را مصد اق حکم کلی درک شده توسط عقل نداند ، روش شناسی و منطق استدلال در ان قلمرو را رعایت کند . این اسیب شناسی منحصر به فلسفه نیست، حتا اگر منحصر هم بود نتیجه اش ان چیزی نبود که استاد حکیمی بیان داشته اند .

سوم: واز همه مهمتر اینکه استدلال یاد شده حتا اگر پذیرفته شود نتیجه اش این نیست که باید برای اثبات حقایق مورد ادعای فلسفه به وحی مراجعه کرد زیرا مگر در درک وحی و فهم ان اختلاف وجود ندارد.اجازه دهید این نکته را بیشتر توضیح دهم.مقصود استاد حکیمی از وحی چیست؟ اگر مراد از وحی مجموعه حقایقی الهی باشد که نزد پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام است، این حقایق هر چند خطا ناپذیر و عین حقیقت اند اما  ما انسانهای معمولی به انها راهی نداریم. اما اگر مقصود وحی منقول باشد که علی القاعده باید مقصود ایشان نیز همین باشد،هرچند وحی منقول در دسترس ما است اما در این صورت دیگر فرقی میان عقل و وحی منقول وجود ندارد.در فهم وحی منقول به همان اندازه خطا واختلاف راه دارد که در ادراکات عقل(برای تفصیل بیشتر در این باب بنگرید به کتاب جذاب و خواندنی ایت الله جوادی املی،منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص ۳۳).علاوه بر این برای فهم وحی منقول چاره ای جز استفاده از عقل و احکام عقلی نیست،به این مثال توجه کنید: برای پاسخ به مسئله ای عقیدتی بنا به توصیه استاد حکیمی به سراغ قران وروایات می رویم، فهم دلالت یک دلیل لفظی، اعم از قران وروایات،بر قوانین و قواعد عام حاکم بر زبان مبتنی است ،اغلب این قوانین یا فلسفی اند ویا مربوط به زبانشناسی ،استاد حکیمی با علم اصول ومباحث الفاظ ان به خوبی اشنایند ومی دانند که استفاده از دلیل لفظی برای استنباط هر مطلبی خواه شرعی یا عقیدتی یا اخلاقی، بر چه قوانین و قواعدی مبتنی است وهمانگونه که شهید سید محمد باقر صدر تذکر داده است اگر مباحث فلسفی و زبانشناختی مربوط به زبان در فلسفه اسلامی وعلم اللغه(زبانشناسی)به طور کافی طرح شده بودند ،شاید عالمان اصول با این طول و تفصیل به مباحث الفاظ نمی پرداختند(صدر سید محمد باقر، در:هاشمی سید محمود ،بحوث فی علم الاصول ،الجزءالاول،تقرات اصول شهید صدر،ص۲۲۱) .این نکته نشان می دهد که برای رجوع به وحی منقول چاره ای جز تمسک به عقل و فلسفه نیست.

۴) استدلالی که استاد حکیمی را واداشته است خواندن فلسفه را مشروط کنند وما در بند ۳ ان را صورت بندی ونقد کردیم  اگر درست باشد، نتیجه اش این است که  نباید فلسفه خواند، با این حال استاد حکیمی از این استدلال، به ظاهر، نتیجه حد اکثری استنتاج نکرده اند بلکه تنها لازمه ای حد اقلی بر ان بار کرده اند و برای خواندن فلسفه شروطی را معین کرده اند.استاد حکیمی کلام خود را به تایید خواجه طوسی و میر داماد نیز رسانده اند تا نشان دهند که در مشروط کردن فلسفه خوانی تنها نیستند.

 کافی است خواننده اهل فن شرط های ان دو فیلسوف را با شرط های استاد حکیمی بسنجد تا تفاوت را فهم کند،شرط های خواجه و میر داماد هیچ ربط و نسبتی با شرط های استاد حکیمی ندارند ،در ماهیت ، سنخ و غایت با یکدیگر متفاوت اند،شرط های استاد حکیمی، درواقع،با زبان بی زبانی شخص را ازخواندن فلسفه منع می کنند ولی شرط های خواجه و میرداماد شخص را اماده فلسفه خوانی وفلسفه دانی می کنند.استاد حکیمی شرط های خود را برای خواندن فلسفه به صورت زیر اورده است:                       

” گوینده و نویسنده و خواننده فلسفه نیز باید به این جهات مقیّد و معتقد باشد:
۱. هدایت عقلی و شرعی که کمال انسان به پیروی از آن است، منحصر است در قرآن کریم و احادیث معتبر؛
۲. توجه و تدبر و تفقه در آیات و احادیث، در هر مسئله شناختی و فلسفی و عقیدتی، بر هر چیز مقدم است؛
۳. اطلاع از تاریخ ترجمه فلسفه و اسرار سیاسی آن در نظام خلافت عباسی لازم است، و همچنین شناخت مترجمان یهودی و نصرانی و زنادقه حرّانی و … اهداف آنان، و اغراض خلفای عباسی، از آن همه کوشش و هزینه‌گذاری، و دایر کردن «بیت‌الحکمه» در بغداد، مقابل «بیت‌القرآن» در مدینه. اینها همه باید تحلیل شود، و با تحلیل تاریخی ـ فرهنگی ـ سیاسی همراه باشد؛
۴. اطلاع از «محکمات اسلامی»، در هر زمینه مربوط؛
۵. نظرات فلسفه و فلاسفه را قابل «نقد» دانستن، و قدرت بر فهم عمیق فلسفه، و نقد فلسفی آن (نه فقط نقد اعتقادی) داشتن؛
۶. اختلافات فلاسفه را دانستن و مقایسه کردن؛ مثلاً نظر ابن‌سینا درباره «اتحاد عاقل و معقول» و «حرکت جوهری» که آنها را حشو و باطل می‌داند، یا نظر جناب ملاصدرا که آنها را اثبات می‌کند
۷. اطلاع از مبانی اخلاق دینی، و مبانی اخلاق فلسفی (و مقایسه آن دو)؛
۸. مقایسه آسمان‌شناسی و طبیعیات قدیم، با آسمان‌شناسی و طبیعیات جدید، و اینکه قدما و فلاسفه قائل به دو ـ سه هزار ستاره و یک منظومه بوده‌اند و زمین را مرکز عالم می‌دانسته و عناصر را چهارتای می‌شمرده‌اند و اکنون علمای تجربی در این باره‌ها چه‌ها می‌گویند، سرسام‌آور و غیرقابل محاسبه با ارقام عادی، و زمان غیرنوری.
و هنگامی که فیلسوفان و متفکران بزرگ بشری، درباره امور مادی و عوالم طبیعی دم‌دست تا این اندازه اشتباه فکر کرده باشند، آیا می‌توان به نظر آنان درباره علوم الهی اعتماد کرد؟ “(حکیمی،روزنامه اطلاعات دوشنبه ۲اردیبهشت ۹۲)

به شرط های ۲،۳،۵،۶،۷،و۸ در فهرست بالانگاه کنید وانها را با شرایط خواجه و میر داماد بسنجید:

شرایط خواندن فلسفه در نگاه خواجه نصیر:

. تجرید (پالایش) هرچه بیشتر عقل خویش؛

۲. پاکسازی ذهن؛

۳. شفّاف کردن فکر؛

۴. هرچه دقیق‌تر کردن نظر؛

۵. بریدن از امیال و شهوات حسی؛

۶. و دوری جستن، از وسوسه‌های دنیا…

شرایط خواندن فلسفه در نگاه میر داماد:

۱.قلب خود را، از همه گونه آلایش پاک کند

۲. باطن و سرّ خود را (با عبادات و ریاضات شرعی و خلوات و فرار از شهوت و مقامات و مناصب…)، نورانی گرداند؛

۳. قریحه و ذوق خود را تلطیف کند (و مستعد درک حقایق و معارف سازد)؛

۴. از جهان طبیعت مهاجرت کند (و از خواسته‌های طبیعی، و انواع امیال نفسانی، و تصدی مقامات بگریزد…)؛

۵. از عالم حس به عالم عقل منتقل شود؛

۶. و به درگاه خدای متعال برگردد و روی بدان درگاه انقطاع نهد.

شرایط خواجه و میر داماد را می توان در دو موضوع اصلی که هر دو از شرایط لازم فلسفه ورزی اند جای داد وبه صورت زیر تقریر کرد:

الف) دور کردن ذهن از عالم حس و جزئیات.شاید به همین دلیل بوده است که در گذشته کسی که می خواسته فلسفه بخواند اول باید ریاضیات می خوانده تا ذهن او که در زندگی روزمره با امور عرفی انس گرفته اماده درک امور محض و کلی گردد.

ب)دور کردن دل وقلب ازهواها شهوت ها وامیال نفسانی. حقایق الهی در قلب الوده و ذهن پلید جای نمی گیرد.

در حقیقت  خواجه و میر داماد پس از تشویق به فلسفه خوانی شرط هایی را توصیه می کنند تا خواننده فلسفه  با کسب انها بهتر بتواند فلسفه بخواند. شرط های استاد حکیمی،اما، به شخص هشدار می دهند واورا گویی از چیزی بالذات بد بر حذر می دارند.تصور کنید به شخصی که می خواهد فلسفه بخواند بگوییم: برای خواندن فلسفه، اولا باید توجه کنی که فلسفه به حقیقت نمی رسد ، ثانیا خلفای بنی عباس برای مقابله با قران و مکتب اهل بیت ان را از یونان ترجمه کرده اند، ثالثا در هر مسئله فلسفی نخست باید به سراغ احادیث و روایات بروی، رابعا بخش عظیمی از فلسفه مبتنی بر طبیعیات قدیم است که اکنون دیگر بطلانش معلوم شده است، طبیعی است که ان شخص خواهد گفت که صریحا بگویید فلسفه نخوانیم، چرا مطلب را  در خم و پیچ شرایط  می پیچانید.

به نظر نگارنده این سطور، شرط هایی که استاد حکیمی برای خواندن فلسفه قایل شده اند در حقیقت دستور به نخواندن فلسفه است،با این حال چند نکته در باب خود این شرایط یاد داشت می کنم:

۱.فلسفه جریان ازاد عقلانی تفکر است، در اغاز متصف به هیچ صورتی نیست، نه الحادی است نه الاهی، نه شرقی است نه غربی، نه مشایی است نه اشراقی و نه هیچ چیز دیگری ، فلسفه با حیرت اغاز می کند و در سیر خود به پیش، صورت خود را تعیین می کند، فی المثل اگرفلسفه بتواند مبدأیی واجب برای هستی اثبات کند، الهی وگر نه الحادی است، اگر توانست دخالت مبدأ در عالم را تشریعا و تکوینا اثبات کند خدا باوری  دینی و توحیدی است وگرنه طبیعی .

۲. چنانکه در بند۳ و در نقد استدلال استاد حکیمی اوردم شرط دوم ایشان بی معنا وغبر ممکن است زیرا توصیه به اینکه پیش از فلسفه ورزی به سراغ وحی بروید ،در حقیقت، کر علی ما فر(فرار به همان چیزی است که ازان گریزان بودید) است زیرا تامل درواستفاده از وحی منقول تنها به مدد عقل و فلسفه میسور است.

۳. بی گمان شخص فلسفه خوان به طور طبیعی با نقد اراءو افکار اشنا می شود،اگر در فلسفه نقد و بررسی نبود این همه اختالف نظر وجود نداشت،با این حال برای رد و نقد مسایل عقلی باید فلسفه خواند، به گفته سقراط حکیم، اگر فلسفه باید پس فلسفه باید و اگر فلسفه نباید نیز فلسفه باید. در هیچ درس فلسفه ای تقلید اراء وانظار فیلسوفان تعلیم نمی دهند ،ازاداندیش ترین مردان عرصه فکر و دانش فیلسوفانند.

۴. بطلان صغرای استدلال های فلسفی و خطا در تطبیق کبرای استدلال فلسفی بر صغری در مواردی  که فیلسوفان به اقتضای علم روز گار خود کرده اند آسیبی به کبریات فلسفی و قوانین کلی ان نمی رساند، این اتفاق در تمام علوم کم و بیش افتاده است و دلیل تغییر و تحول و پیشرفت هر علمی نیز همین است( نگاه کنید به:طباطبایی محمد حسین ،فلسفه و روش رئاایسم،ج ۱ ص ۴۵).

۵. در پایان مایلم به نکته ای اشاره کنم. اسیب شناسی خواندن فلسفه غیر از انکار فلسفه است ،دغدغه های استاد حکیمی از سنخ اسیب شناسی است و البته خواندن هیچ دانشی از اسیب بر کنار نیست ،اسیب شناسی غیر از غوغا و جنجال، تکفیر و لعن است.وصد البته در اثار استاد حکیمی کوچکترین نشانه ای از خروج از منطق بحث و گفتگو، دیده نمی شود تا چه رسد به تکفیر و لعن،اما مع الاسف در میان هم مشربان و هم مسلکان ایشان کم نیستند کسانی که خطابه و جدل را جای برهان نشانده اند، تکفیر و لعن را وجهه همت خود کرده اند.این چه شیوه ای است که در روزگار ما رواج پیدا کرده است که جمله ای و بندی از یک کتاب مفصل ویا گزاره ای  از مکتبی با مبانی و مبادی معین بر می گیرند و همان را در کوی و برزن جار می زنند و فتوی بر کفر و الحاد می گیرند؟ از استاد حکیمی باید پرسید ایا این چیزی جز التقاط است؟ ایا برای دوری از تعصب،التقاط و کج فهمی راهی دیگر جز جریان ازاد عقلانی تفکر وجود دارد؟ ایا قوم و ملتی را سراغ دارید که بدون فلسفه و تفکر عقلانی تمدن داشته باشد؟ ببینید مبارزه ابن تیمیه با فلسفه و منطق به کجا انجامیده است،امروز در سوریه و نقاط دیگر بیخ تا بیخ گردن مسلمان بی گناهی را می برند ،پهلوی زن حامله بیگناه را با ندای تکبیر پاره می کنند در حالیکه به سنت استناد می کنند. بی شک، در غیبت فلسفه  راه برای انواع تعصب ها و تحجرها و کج فهمی ها باز میشود.

مقاله را با عباراتی از حکیم خواجه نصیرالدین طوسی به پایان می برم، همان عباراتی که استاد حکیمی تنها بخش مورد پسند خود را نقل کرده اند.

“بدانکه این دو نوع حکمت نظری،  الهی و طبیعی،خالی از دشواری های بسیار و خطا های بزرگ نیستند زیرا (قوه) وهم در منشأ این دو با عقل تعارض می کند وباطل در بحث های این دو خود را شبیه حق می کند،به همین دلیل مسایل حکمت نظری چه طبیعی و چه الهی میدان اراء متخالف  و محل برخورد گرایشهای متقابل است وحتی امید نمی رود که اهل زمانه در مورد ان مسایل توافق و نوع انسان در باره انها به تصالح دست یابد.شخصی که در این دو حکمت، نظر می کند محتاج است به پالایش هر چه بیشتر عقل، پاکسازی ذهن،صاف کردن فکر،دقت نظر،بریدن از شائبه های حسی و جدایی از وسواس های متعارف و معمولی، پس کسی که برایش در این دو حکمت بصیرت حاصل اید به فوز عظیم دست یافته است و در غیر این صورت دچار خسران اشکار شده است،زیرا کسی که به این فوز عظیم برسد به مرتبه حکیمان محقق بار یافته است همان کسانی که برترین مردم اند وکسی که دچار خسران و زیان شد به مرتبه فیلسوف نمایان مقلد که پست ترین مردم اند نزول کرده است”( خواجه نصیر طوسی،در:ابن سینا،الاشارات والتنبیهات،ص ۱۴۷).

فهرست منابع:

۱.جوادی املی،عبدالله،منزلت عقل در هندسه معرفت دینی،مرکز نشر اسراء،۱۳۸۶

۲.صدر،سید محمد باقر،تقریرات اصول،در هاشمی سید محمود،بحوث فی علم الاصول،المجمع العلمی لشهید صدر،۱۴۰۵ ه ق

۳.طبا طبایی محمد حسین،فلسفه و روش رئالیسم،انتشارات صدرا،۱۳۶۸

۴.طوسی نصیر الدین،شرح اشارات ، در:ابن سینا،الاشارات و التنبیهات،تحقیق د. سلیمان دنیا موسسه النعمان-بیروت،۱۴۱۳ه ق

* دانشیار دانشگاه تهران-گروه فلسفه

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx