در باب خلط انگیزه و انگیخته
۵. مغالطه چیست؟
«مغالطه»[۲۸] به معنای عرفی کلمه یعنی خطا کردن، یا به تعبیر دقیقتر، به خطا افکندن و غلط را درست جلوه دادن، اما مغالطهی منطقی یعنی خطا/نقص در استدلال. به عبارت دیگر، مغالطهی منطقی نوعی استدلال مشتمل بر خطا/نقص است، اما «خطا/نقص موجود در مغالطه چیزی بیش از صرف کذب مقدمات استدلال است».[۲۹] یعنی صرف استفاده از مقدمات کاذب یک استدلال را به مغالطه تبدیل نمیکند. مغالطهها بسیار متنوعاند و هیچ فهرست جامع و مانعی از آنها در دست نیست. منطقدانان به شیوههای گوناگون کوشیدهاند مغالطههایی را که تا کنون کشف شده طبقهبندی کنند. ما در اینجا از طبقهبندی مشهور پیروی میکنیم. در این طبقهبندی مغالطهها به دو گروه «صوری»[۳۰] و «غیر صوری»[۳۱] تقسیم میشوند و «خلط انگیزه و انگیخته» در ذیل گروه دوم جای داده میشود. همچنین مغالطههای غیر صوری به انواع و اصناف گوناگونی تقسیم میشوند که یکی از آنها «مغالطهی ناشی از عدم ربط» است. خلط انگیزه و انگیخته در ذیل همین نوع یا صنف گنجانده میشود.
به نظر میرسد که کارکرد مغالطه و چگونگی تأثیر مخرب آن در استدلال استقرایی تا حدودی با استدلال قیاسی فرق میکند، هرچند برخی از مغالطهها در هر دو نوع استدلال امکان وقوع دارند. به منظور جلوگیری از پیچیدهتر شدن غیر ضروری بحث، ناگزیریم قلمرو بحث را به استدلال قیاسی محدود کنیم. بنابراین، در این مقاله در مورد استدلال استقرایی و نحوه وقوع مغالطه در آن سخن نخواهیم گفت. اجمالاً میتوان گفت که خطا/نقص ناشی از مغالطه در یک استدلال قیاسی معمولاً از دو راه حاصل میشود: یکی استفاده از مقدمات بیربط در آن استدلال، خواه آن مقدمات صادق باشند و خواه کاذب، و دیگری، ایجاد نوعی پندار در ذهن مخاطبان که در اثر آن استدلالی بد به نظر آنان خوب برسد.[۳۲] البته این دو نوع خطا ممکن است با هم جمع شوند و استدلالی مشتمل بر هر دو نوع مغالطه باشد. ما خطای نوع اول را مغالطه به معنای اول و خطای نوع دوم را مغالطه به معنای دوم مینامیم. مغالطه به معنای اول عبارتست از «عدم ترتب نتیجه بر مقدمات»، یا «عدم ربط صدق مقدمات به صدق نتیجه».
بنابراین، برای تشخیص مغالطه در استدلال قیاسی دو معیار متفاوت میتوان ذکر کرد: اولی عبارتست از «عدم ربط» میان صدق مقدمات و صدق نتیجه، که غیر از «عدم صدق» مقدمات و نتیجه است، و دیگری عبارتست از استفاده از ابزارها/روشهای روانشناسانه برای پوشاندن ضعف معرفتشناسانهی استدلال، مثل تحریک تخیل یا عواطف و احساسات مخاطبان به منظور صادق جلوه دادن یک مقدمه کاذب. از آنجا که خلط انگیزه و انگیخته نوع خاصی از مغالطه به معنای اول است، در ادامه این بحث ما صرفاً از این نوع مغالطه سخن خواهیم گفت. برای اینکه یک استدلال قیاسی مغالطه (به معنای اول کلمه) نباشد، مقدمات آن باید مربوط باشند. بنابراین، سه مورد زیر را نباید با یکدیگر خلط کرد:
(۱) استفاده از مقدمات صادق اما بیربط در استدلال،
(۲) استفاده از مقدمات کاذب و بیربط در استدلال، و
(۳) استفاده از مقدمات کاذب اما مربوط در استدلال.
مورد اول و دوم هر دو مغالطه به معنای اول کلمهاند، با این تفاوت که در مورد دوم استدلال از دو جهت اشکال دارد؛ یکی اشکال ساختاری و دیگری اشکال محتوایی، در حالی که در مورد اول استدلال فقط به لحاظ ساختاری اشکال دارد. در مورد سوم، استدلال معیوب هست، اما مغالطه به معنای اول کلمه نیست. اگر این مورد همراه شود با استفاده از تکنیکها/شگردهای روانشناسانه برای متقاعد کردن مخاطبان، در این صورت استدلال مصداقی از مغالطه به معنای دوم خواهد بود. بنابراین، مغالطه به معنای اول همواره به ساختار استدلال/نحوهی چینش مقدمات/عدم ربط برمیگردد. از این نظر، ساختارهای منطقی به دو دسته تقسیم میشوند: ساختارهایی که در آنها صدق مقدمات به صدق نتیجه مربوطند و ساختارهایی که در آنها صدق مقدمات به صدق نتیجه ربطی ندارند. مغالطه در استدلال نشان نمیدهد که نتیجه کاذب است، بلکه صرفاً نشان میدهد که آن نتیجه را بر اساس آن مقدمات نمیتوان پذیرفت/توجیه کرد.
چنانکه پیشتر گفتیم، مغالطهها به دو دستهی «مغالطههای صوری» و «مغالطههای غیر صوری» تقسیم میشوند. مغالطههای صوری همواره به خللی در ساختار استدلال برمیگردند و آن، چنانکه گفتیم، عبارتست از «عدم ربط». اما فقط بعضی از مغالطههای غیر صوری هستند که به چنین نقصی در ساختار استدلال برمیگردند؛ در سایر مغالطههای غیر صوری، منشاء مغالطه دخالت دادن عوامل غیر معرفتشناسانه در فرایند استدلال است. تفاوت این دو نوع مغالطه صرفاً به مقام تشخیص آنها برمیگردد. مغالطههای صوری عمومیت دارند، بدین معنا که با هر مادهی خامی/مضمونی جمع میشوند، یعنی آن ساختار خاص با هر مقدمهای/محتوایی ترکیب شود، باز هم استدلال مغالطه است. بدین خاطر برای تشخیص این نوع از مغالطهها کافیست که از مضمون مقدمات صرفنظر و علائم/رموز منطقی را جایگزین آن مقدمات کنیم. به عنوان مثال به استدلال زیر توجه کنید:
(۱) اگر شامپانزهها عاقل باشند، میتوانند جدولهای معما را حل کنند،
(۲) شامپانزهها میتوانند جدولهای معما را حل کنند،
(۳) بنابراین، شامپانزهها عاقلاند.
ساختار این استدلال چنین است:
(۱) اگر الف آنگاه ب،
(۲) ب،
(۳) بنابراین الف.
به روشنی معلوم است که از ملازمهی میان الف و ب به همراه صدق ب نمیتوان صدق الف را نتیجه گرفت. پس در اینجا عدم ربط صدق مقدمات و صدق نتیجه صرفاً به ساختار/ نحوهی چینش مقدمات برمیگردد و مضمون مقدمات هیچ نقشی در کشف این عدم ربط بازی نمیکنند. و لذا اگر مقدمه (۲) و نتیجه را با مقدمه و نتیجه زیر جایگزین کنیم، این اشکال برطرف خواهد شد.
(‘۲) شامپانزهها عاقلاند،
(‘۳) بنابراین، شامپانزهها میتوانند جدولهای معما را حل کنند.
ساختار این استدلال چنین است:
(۱) اگر الف آنگاه ب،
(‘۲) الف،
(‘۳) بنابراین، ب.
اما در مغالطههای غیر صوری، کشف خطا/نقص در استدلال از رهگذر بررسی ساختار استدلال ممکن نیست، بلکه نیازمند بررسی مضمون استدلال و داشتن اطلاعاتی دربارهی مواد خام/مقدمات استدلال نیز هست. به این مثال توجه کنید:
(۱) پل سید خندان از اتمها تشکیل شده است،
(۲) اتمها غیر قابل مشاهدهاند،
(۳) بنابراین، پل سید خندان غیر قابل مشاهده است.
برای درک اینکه چنین استدلالی مغالطه است، ما باید بدانیم که پلها اشیاء قابل مشاهدهاند و غیر قابل مشاهده بودن اتمهای سازندهی آنها هیچ دلالتی بر غیر قابل مشاهده بودن خود آنها ندارد. و نیز به این استدلال توجه کنید.
(۱) شطرنجباز یک آدم است،
(۲) بنابراین، شطرنجباز بد آدم بدی است.
برای تشخیص اینکه این استدلال مغالطه و لذا نامعتبر است، ما باید بدانیم که معنای ”بد“ تابع موصوف آن است و هیچ ملازمهای بین معناهای متفاوت بدی وجود ندارد؛ کسی ممکن است شطرنجباز بدی باشد، اما اخلاقاً آدم خوبی باشد.[۳۳]
بنابراین، مغالطه کردن به معنای اولدر استدلال عبارتست از «استفاده از مقدمه/مقدمات بیربط در استدلال، خواه آن مقدمه/مقدمات صادق باشد/باشند و خواه نه». به بیان دیگر، مغالطه به معنای اول نوعی استدلال است که «منطقاً»[۳۴] معتبر نیست، یعنی در آن صدق مقدمات منطقاً مستلزم صدق نتیجه (و کذب نتیجه منطقاً مستلزم کذب بعضی از مقدمات) نیست. ممکن است همهی مقدمات چنین استدلالی صادق باشند و نتیجه آن نیز واقعاً صادق باشد، اما به خاطر اینکه استلزام منطقی بین صدق مقدمات و صدق نتیجه وجود ندارد، ساختار استدلال موجب سرایت توجیه از مقدمات به نتیجه نشود.در این صورت، منطقاً نه از صدق مقدمات این استدلال میتوان صدق نتیجهی آن را اثبات کرد و نه از رهگذر کذب نتیجهی آن استدلال میتوان کذب بعضی از مقدمات آن را نشان داد. کسی که ادعا میکند که یک استدلال قیاسی حاوی مغالطه به معنای اول است باید بتواند نشان دهد که در آن استدلال چنین استلزامی وجود ندارد و کسی که ادعا میکند استدلال مورد بحث مغالطه به معنای اول نیست باید بتواند نشان دهد که در آن استدلال چنین استلزامی وجود دارد.