رواداری به سبک تولستوی
سمانه برجسته: لئو نیکولایویچ تولستوی، نویسنده و نمایشنامهنویس مطرح روس و خالق شاهکار «جنگ و صلح» در سال ۱۸۲۸ در تولا گوبرینا -شهر مرکزی روسیه- در خانوادهای اشرافزاده چشم به جهان گشود. او یکی از مشهورترین نویسندگان و شخصیتهای تاریخ روسیه است که رمانهای «جنگ و صلح» و «آناکارنینا»ی او جزو برترین آثار داستانی ادبیات جهان هستند.
در عرصه فلسفی نیز تولستوی بهخاطر تفکراتش در باب «پایداری بدون توسل به خشونت» که در بعضی آثارش از جمله «پادشاهی خداوند درون شماست» به چشم میخورد، شناخته شده است. تولستوی در سال ۱۸۶۲ مجلهای منتشر کرد که در آن به تبلیغ عقاید خاص خود میپرداخت. در سال ۱۸۸۰ او دست به نگارش کتاب «اعتراف» زد و در این کتاب رسما برگشت خود را از مذهب ارتدوکس اعلام کرد. تولستوی مذهب تازه خود را عشق به مسیح و اعتقاد به رستگاری بشر بدون تسلط کلیسا اعلام کرد و همین امر موجب شد که کلیسای ارتدوکس او را تکفیر کند. اما بزرگی و جایگاه تولستوی تنها در میان کتابهایش نبوده است. فئودور داستایوفسکی دیگر نویسنده مشهور روسیه تولستوی را بزرگترین نویسنده معاصر میدانست.
گوستاو فلوبر نیز پس از خواندن «جنگ و صلح»، تولستوی را با شکسپیر مقایسه کرد. ایوان تورگنیف تولستوی را نویسنده بزرگی میدانست و همواره به او توصیه میکرد تا هنگام مرگ از نوشتن دست برندارد. تولستوی در طول دوران حیات ادبیاش، ۱۱ رمان و رمان کوتاه، هفت اثر فلسفی، سه نمایشنامه و بیش از ۲۵ داستان کوتاه نوشت. از آثار معروف او به «تمشک»، «قزاقها»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «ارباب و نوکر» میتوان اشاره کرد. سیزدهمین جلسه شورای فرهنگی ایراس (موسسه مطالعات ایران اوراسیا) به مناسبت ۱۸۵سالگی لئو تولستوی به بررسی اندیشههای فلسفی این نویسنده بزرگ اختصاص داشت. در این مراسم دکتر سنایی رییس موسسه اوراسیا، دکتر آبتین گلکار و سپس سیاوش فراهانی مترجم کتاب «خیر در آموزه تولستوی و نیچه» نوشته لف شیستوف که بهتازگی از سوی انتشارات ققنوس به بازار نشر آمده است، درباره جایگاه تولستوی و نیز اندیشههای فلسفی این نویسنده سخن گفتند. گزارشی از این مراسم را در ادامه میخوانید.
نویسندهای فراتر از مرزها
نخستین سخنران نشست، دکتر سنایی رییس مرکز مطالعات ایران و اوراسیا بود. او گفت: «بحث تولستوی در ادبیات روسی فراتر از ادبیات این کشور است و این نویسنده بزرگ در دهه اول و دوم هزاره سوم برای روسها اهمیت ویژهای پیدا کرده است. در سالهای اخیر در روسیه صحبت از هویت نوین روسی و هویت جدید روسیه میکنند و اعتقاد بر این است که این هویت بخشی از هویت غربی نیست بلکه خاستگاه این هویت کاملا روسی و با مرزبندی مشخصی با اروپاست.» سنایی با اشاره به صحبتهای اخیر ولادمیر پوتین رییسجمهوری روسیه که در آن از همگرایی اقتصادی کشورش با اروپا و نیز مرزبندی روسیه از جهت سیاسی و فرهنگی با دیگر کشورهای اروپایی تاکید کرده، گفت: «این بحث به نظر من متفاوت با نوع نگاهی است که در این دو دهه بر روسیه حاکم بوده است زیرا در این دو دهه بیشتر، نگاهِ معطوف به غرب در روسیه حاکم بوده و روسیه را بخشی از هویت اروپایی و غربی میدانستند یا اینکه روسیه را دارای خاستگاه بیزانسی میدانستند اما آنچه اخیرا از چالشهایی که روسها با اروپا و آمریکا دارند برمیآید صحبتی است که آنها از دموکراسی بومی میکنند و معتقدند مبتنی بر مولفههای بومی است. پوتین در اجلاس «والدای» در سخنرانی شفافی صحبت از هویت روسی بر مبنای اندیشههای تولستوی، پوشکین و… کرد.»
عدم خشونت تولستوی یعنی نفی مقابلهبهمثل
سخنران دوم این نشست دکتر آبتین گلکار بود. او سه موضوع کلی را برای سخنان خود مطرح کرد. یک موضوع مباحث فلسفی است که با اسم تولستوی پیوند خورده و در ایران با عنوان فلسفه عدم خشونت یا عدم مقاومت در برابر شر مطرح است که معمولا هم مورد بدفهمی قرار گرفته است. موضوع دوم هم بحث کوتاهی درباره رواداری دینی از نگاه تولستوی و در پایان نگاهی به زن در آثار تولستوی است. او گفت: «فلسفهای با نام عدم مقابله با شر را به تولستوی نسبت میدهند. اکثرا برداشتی هم که میشود این است که تولستوی میگوید هر شری که نسبت به شما روا داشته میشود، نباید هیچ واکنشی از سمت شما داشته باشد، در حالی که این تعبیر درستی نیست. فلسفهای که تولستوی بنیان گذاشته نقطه آغازش رمان «جنگ و صلح» است.
در بخشهای پایانی رمان «جنگ و صلح» آنجایی که فرانسویها حمله میکنند، یکی از شخصیتهای اصلی داستان بهنام پتر بزوخوف اسیر میشود. این قهرمان در اسارت کنار یک فرد دهقان روس قرار میگیرد بهنام پلاتون کاراتایف. پلاتون همان لفظ روسی افلاطون است. کاراتایف دهقان سادهای است که یک فلسفه روشنی برای زندگی خودش دارد. او معتقد است که هر چیزی در زندگی پیش بیاید باید با روی باز پذیرفت. بهعبارتی لازم نیست که آدم تلاشی برای تغییر شرایط کند. تولستوی در «جنگ و صلح» با این قهرمان همدلی نشان میدهد و بهنوعی با آن همذاتپنداری میکند. همان زمان منتقدان روس بسیار به این طرز فکر حمله کردند.»
گلکار گفت: «سال ۱۸۶۱، سال الغای حق بردهداری در روسیه بود؛ یکی از آن آرمانهایی که روشنفکران روس تلاش بسیاری برای تحقق آن کردهاند. بعد از الغای حق بردهداری مبارزه یک هدف جدیدی پیدا کرد، آن براندازی حکومت تزاری بود. جمعیتهای مخفی زیادی تشکیل شدند که به مبارزات مسلحانه علیه تزار دست میزدند و چندینبار تزار را ترور کردند. بنابراین در چنین زمانهای نویسندهای از شخصیتی بنویسد که بگوید هیچ نیازی به مبارزه نیست و حکومت تزار را باید همینگونه که هست پذیرفت، در زندگی هیچ مقاومت و مبارزهای نباید انجام داد، قابل بحث است. این نگاه بسیار مورد انتقاد نویسندگان دموکرات انقلابی روس قرار گرفت از جمله سالتیکوف شدرین که بسیار علیه این مساله واکنش نشان داد. در ادبیات روس واژهای درست شد مثل کاراتایفمآبی، همانطور که واژه آبلوموفمآبی را داشتیم. در مسلک کاراتایفمآبی اعتقاد بر این بود که همهچیز را باید پذیرفت.»
مترجم کتاب «بازرس» با اشاره به این نکته که این تنها نقطه آغازین فلسفه تولستوی است، گفت: «تولستوی در ۳۰سال آخر عمرش دچار یک تحول روحی شد و در دیدگاههایش تجدیدنظر کرد، از جمله همین مسالهای که به آن اشاره شد. تولستوی میگوید من بارها و بارها انجیل را میخواندم و به این جمله برمیخوردم که میگوید اگر کسی به گونه راستت سیلی زد گونه دیگرت را هم بهسوی او بگردان. از نظر تولستوی این جمله با طبیعت انسان سازگار نیست. دلیلی برای تحمل این رنج توسط انسان وجود ندارد. تولستوی بالاخره این نگاه را اینگونه تفسیر میکند که برخورد خشونتآمیز در این جمله نفی میشود. تولستوی انفعال و نیز مقابلهبهمثل را تایید نمیکند. او تنها یکی از راههای مبارزه با خشونت را نفی میکند که همان مقابلهبهمثل است.
تولستوی معتقد است که هر نهاد یا سازمانی که مروج خشونت است نباید از آن پیروی کرد. نهادی که او مثال میزند کلیساست. کلیسا در آن زمان پرچمدار جنگ بود. بیان این دیدگاهها از سوی تولستوی باعث شد تا او از سوی کلیسا تکفیر شود. آموزههای ضدخشونت تولستوی در روستاها بیشتر میتوانست اجرایی شود بهطوری که او اواخر عمرش را در روستاها و ترغیب روستاییان به این آموزهها پرداخت.» موضوع دیگری که آبتین گلکار به بررسی آن پرداخت نگاه تولستوی به جایگاه زن در جامعه است. او در اینباره گفت: «تولستوی در این نگاه کمی سنتی است زیرا ناتاشا در رمان «جنگ و صلح» بهعنوان زن ایدهآل تولستوی نمود پیدا میکند؛ ناتاشایی که تمام رسالت خویش را در خانهداری و تربیت فرزندان خویش میبیند. در آن دهه که تولستوی رمان «جنگ و صلح» را نوشت جنبشهای فمینیستی فعال شده بودند، از جمله کتاب «چه باید کرد؟» چرنیشفسکی که قهرمان زن در آن بهعنوان زنی مستقل وارد اجتماع میشود.
تولستوی به نوعی با آفرینش ناتاشا در «جنگ و صلح» او را در تقابل با قهرمان داستان قرار میدهد.» مترجم «قلب سگی» گفت: «مساله دیگری که در اندیشه تولستوی جالب به نظر میرسد این است که او ازدواج را نفی میکند و آن را غیراخلاقی میداند حتی اگر نسل بشر رو به سوی انقراض رود زیرا او معتقد است مساله برابری در انتخاب وجود ندارد. به باور تولستوی از آنجایی که زنها توسط مردها انتخاب میشوند، منجر به این میشود که زنها برای انتخاب شدن دست به روشهایی برای فریب مردان بزنند.» آبتین گلکار در پایان سخنانش گفت: «نوشتههای تولستوی در سه دهه آخر عمرش در ایران کمتر ترجمه و کمتر شناختهشده است. «رستاخیز» یکی از کتابهایی است که تولستوی در سالهای آخر عمرش نوشت و در آنجا ناکارآمدی سیستم قضایی را نشان میدهد که هیچ نقشی در اصلاح مجرم ندارد.»
نیچه و تولستوی دو قطب متضادند
در پایان این نشست، سیاوش فراهانی مترجم کتاب «خیر در آموزه تولستوی و نیچه» نوشته لف شیستوف در جایگاه سخنران قرار گرفت. او با اشاره به اینکه این کتاب توسط لئو شیتسوف در زمان حیات تولستوی نوشته شد و انتقادات زیادی در این کتاب بر تولستوی وارد شده که بعضی صحیح است، گفت: «بسیاری از اهالی حکمت و ادب معتقدند که نیچه و تولستوی در وادی اخلاق، دو قطب مخالفند و هیچوجه اشتراکی میان آنان نیست؛ نیچه اخلاقستیزی نستوه و تولستوی اخلاقگرایی ترشرو بودهاند. کتاب «خیر در آموزه تولستوی و نیچه» نیز میکوشد با بررسی تلقی تولستوی و نیچه از خیر در مراحل مختلف اندیشهورزان، درستی عقیده بیانشده را بسنجد.» او گفت: «کتاب حاضر اگرچه اثر سادهای به نظر میرسد اما مخاطب آن باید تا حدودی به فلسفه در ادبیات اروپا و نیز کتاب مقدس آشنایی داشته باشد.»
* به مناسبت ۱۸۵سالگی لئو تولستوی، اندیشههای فلسفی او بررسی شد؛ رواداری به سبک تولستوی، روزنامه بهار، سه شنبه,۲۳ مهر ۱۳۹۲، شماره ۲۴۹