قرائت نبوی از جهان (۱۳)
محمد مجتهد شبستری: نظریه معتزله این است که متن قرآن را خداوند «آفریده» است. نظریه فیلسوفان این است که متن قرآن «کلام تمثّلی» است. پیامبر اسلام با عقل فعال متصل شده و حقایق و معارف ابدی آن عالم در عالم عقل و عالم مثال و عالم حس پیامبر منعکس و متنزل شده و به صورت متن قرآن در آمده است (در مقالات پیشین قرائت نبوی از جهان این نظریهها را توضیح دادهام و نقد کردهام).حال ممکن است کسانی با استناد به نظریه معتزله و مانند آن بگویند چرا نمیتوان گفت خدا متنی از الفاظ و جملات را آفریده که به اِنذار یا تبشیر یا استفهام یا اِخبار یا امر و نهی و مانند آنها دلالت میکند؟
****
دلالتهای ذاتی متن
محمد مجتهد شبستری
۱- فیلسوفان و عارفان مسلمان درباره «حقیقت قرآن» سخنهای فراوان گفتهاند. آن سخنان، قرآن را نه یک متن تاریخی بلکه یک واقعیت متافیزیکی معرفی میکنند که در جهان تاریخی نیز ظهور و بروز یافته است. آن واقعیت متافیزیکی را »کلام خداوند» مینامند و آن پدیدار تاریخی را کتاب خداوند که هر دو یک حقیقت دارند. (از باب نمونه نگاه کنید به صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، الجزء الثانی من السفر الثالث، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ص۱۳ و مفاتیح الغیب مقدمه و تحقیق از محمد خواجوی، تهران، موسسه تحقیقات فرهنگی، ص ۳۹- ۴۲).
۲- اما اگر قطع نظر از آراء فیلسوفان و عارفان، متن قرآن را با نگاهی تجربی به عنوان یک متن زبانی (عربی) مورد مداقه قرار دهیم خواهیم دید در این متن «اظهارات زبانی» فراوانی هست که هر کدام از آنها به گونهای «فعل گفتاری ماِتن قرآن» دلالت میکند و چون ارتکاب هر فعل گفتاری از سرگذراندن یک «تجربه» است ماتن قرآن باید آنها را از سر گذرانده باشد. بخشی از تجربههائی را که اظهارات زبانی موجود در متن قرآن به آنها دلالت میکند. میتوان چنین برشمرد: ۱- تجربه الوهیت خدا و بندگی انسان. ۲- تجربه حاکمیت خدا در طبیعت و تاریخ و سرنوشت فرد و جامعه. ۳- تجربه دعا کردن. ۴- تجربه تسبیح و تنزیه خداوند ۵- تجربه اعتراف به گناه در برابر خدا. ۶- تجربه دوست داشتن مومنان و تبری از کافران. ۷- تجربه تبشیر و انذار. ۸- تجربه وعده و وعید دادن. ۹- تجربه هدایت شدن به وسیله خداوند. ۱۰- تجربه اضلال خداوند. ۱۱- تجربه قصه گفتن. ۱۲- تجربه جدال کردن. ۱۳- تجربه امر و نهی کردن. ۱۴- تجربه تصویر نعمتهای بهشت. ۱۵- تجربه تصویر عذابهای جهنم. ۱۶- تجربه ایجاد امید. ۱۷- تجربه ایجاد ترس. ۱۸- تجربه اِخبار از واقعیات. ۱۹- تجربه استفهام. ۲۰- تجربه تمنی و ترجّی. ۲۱- تجربه تسبیحگوئی آسمانها و زمین. ۲۲- تجربه بیرون آمدن زندگان از مردگان. ۲۳- تجربه عبادت کردن و …
۳- آن کس که در قرآن میگوید خدا بر طبیعت و تاریخ و سرنوشت فرد و جامعه حکومت میکند، یا خدا را تسبیح و تنزیه میکند، یا در پیشگاه خدا دعا میخواند، یا به مخاطبان امر و نهی میکند، یا آنها را انذار و تبشیر میکند و… در واقع با این افعال گفتاری تجربههائی را از سر می گذراند. تجربههائی که تا آنجا که ما میفهمیم همه آنها تجربههای بشریاند. چگونه ممکن است این تجربههای بشری را که متن قرآن، آشکارا به آنها دلالت میکند مورد توجه قرار ندهیم و قرآن را یک متن انسانی، تاریخی ـ اجتماعی به حساب نیاوریم؟! گفتههای عارفان و فیلسوفان درباره حقیقت قرآن هرچه باشد ما نمیتوانیم چشمانمان را بر این تجربههای بشری موجود در قرآن ببندیم و بگوییم این متن با همه الفاظ و جملات تألیف مستقیم خداوند است و از این نظر دفاع کنیم چنانکه در گذشته و عصر حاضر عدهای چنان کرده و میکنند (در این باره نگاه کنید به نظریه تفسیر متن از احمد واعظی بخش « اخلاقیات معنا و الزامات تفسیری متن وحیانی») حضور آشکار تجربههای بشری در متن قرآن مانع پذیرفتن چنین مدعایی است.
۴- نظریه معتزله این است که متن قرآن را خداوند «آفریده» است. نظریه فیلسوفان این است که متن قرآن «کلام تمثّلی» است. پیامبر اسلام با عقل فعال متصل شده و حقایق و معارف ابدی آن عالم در عالم عقل و عالم مثال و عالم حس پیامبر منعکس و متنزل شده و به صورت متن قرآن در آمده است (در مقالات پیشین قرائت نبوی از جهان این نظریهها را توضیح دادهام و نقد کردهام).
حال ممکن است کسانی با استناد به نظریه معتزله و مانند آن بگویند چرا نمیتوان گفت خدا متنی از الفاظ و جملات را آفریده که به اِنذار یا تبشیر یا استفهام یا اِخبار یا امر و نهی و مانند آنها دلالت میکند؟ بنا بر این فرض، تجربههای بشری در متن قرآن حضور ندارند.
مداقه در این باب مانع پذیرفتن این فرض است زیرا جملات قرآن به عینِ افعال گفتاری یعنی عین فعل اِخبار یا انذار یا تبشیر یا تهدید و مانند اینها و تجربههای مربوط به آنها دلالت میکند و نه «آفریدن» جملات دال بر اِخبار یا انذار و تبشیر و مانند آن. مدلول آن جملات فعل «آفریدن» نیست، مدلول آنها فعلهای گفتاری مذکور است. نظریه فیلسوفان هم مشکلی را در این باب حل نمیکند زیرا متن قرآن به عنوان یک متن زبانی به «تمثل» دلالت نمیکند. نشاندن نظریه تمثل هم به جای دلالتهای ذاتی متن به افعال گفتاری و تجربههای مربوط با آن، متن را از متن بودن میاندازد.
۵- اگر کسی دلالت ذاتی متن قرآن به افعال گفتاری و تجربههای بشری مربوط با آن را نفی کند در واقع «متن» را از متن بودن میاندازد. وقتی متن از «متنیّت» بیفتد هیچ معیار عقلانی برای فهم و تفسیر بین الاذهانی آن متن در دسترس نخواهد بود. در حالی که به وضوح مییابیم که متن قرآن قابل فهم و تفسیر بین الاذهانی است.
۶- نظریه «قرائت نبوی از جهان» که میگوید: متن قرآن گفتار پیامبر اسلام است که بنا به دعوی خود او، وی با امداد الهی (وحی) به انجام آن گفتار قادر شده است هر دو مشکلِ هرمنوتیکی و کلامی را در این باب حل میکند. زیرا از طرفی متن قرآنی را مجموعهای از افعال گفتاری پیامبر و نشان دهنده تجربههای نبوی ـ بشری او تلقی میکند و از طرف دیگر نقش وحی الهی در پیدایش آن متن را ممکن و از نظر عقلانی و ایمانی قابل قبول به حساب میآورد.
تاریخ انتشار اینترنتی: ۲۷/۶/۱۳۹۱
منبع: قرائت