گفتاری از ملکیان در جلسه دفاعیه پایان‌نامه‌ای با موضوع مولانا و هایدگر

«… اما با این وجود به یک خطای عظیم تفکر هایدگر که قطعا محقق نسبت به آن اطلاع داشته، توجه‌نشده و آن نتیجه گرفتن واقعیت‌های انتولوژیک از واقعیت‌های زبان شناسی است و این امر در عرفان نظری و دینی و در آثار صدر‌الدین قونوی و امثال اوست؛ اینکه وقتی یک واقعیتی در زبان محرز است بلافاصله متناظر یک واقعیت در…

«… اما با این وجود به یک خطای عظیم تفکر هایدگر که قطعا محقق نسبت به آن اطلاع داشته، توجه‌نشده و آن نتیجه گرفتن واقعیت‌های انتولوژیک از واقعیت‌های زبان شناسی است و این امر در عرفان نظری و دینی و در آثار صدر‌الدین قونوی و امثال اوست؛ اینکه وقتی یک واقعیتی در زبان محرز است بلافاصله متناظر یک واقعیت در جهان هستی را هم فکر می‌کنید، وجود دارد و هایدگر کل تفکرش مبتلا به این خطاست.»

پایان نامه دکتری امید همدانی در رشته زبان و ادبیات فارسی با عنوان “از تاملات عرفانی مولوی تا عناصر عرفانی در طریق تفکر مارتین هایدگر” با حضور مصطفی ملکیان دفاع شد.*

امید همدانی دانشجوی دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی روز گذشته در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد به ارائه پایان نامه خود که دکتر تقی پورنامداریان به عنوان استاد راهنما، دکتر محمدجعفر یاحقی و دکترعلی حقی به عنوان استادان مشاور و دکترغلامرضا اعوانی و مصطفی ملکیان به عنوان استادان داور رساله وی بودند، پرداخت.

امید همدانی با بیان اینکه موضوع این رساله و روش تحقیق و نظرگاه من در تحلیل اندیشه‌های مولوی و هایدگر می تواند در ذهن ادیان سنتی و کسانی که در قید سنت ادبی حاکم بر ایران پرورش یافته اند، پرسش برانگیر باشد، افزود: پژوهش های ادبی نزد این افراد معنای خاص و بسیار محدودی دارد، از این رو مایلم در مخالفت با چنین برداشت ناموجهی، از پژوهش‌های ادبی حمایت کنم.

وی تصریح کرد: در حالی که پژوهش‌های ادبی بیش از هر چیز با مساله فهم متون ادبی سر و کار دارد و فهم همواره، فهم در پرتو نظریه ها و جهانبینی ها است و همان گونه که فهم ما از جهان بدون پیش فرض و نظریه نیست و حتی مشاهدات ما نیز گرانبار از نظریه است، فهم متن هم در قلمرو خاص خود تنها در تضاد خوانش ها و با وجود نظریه هایی برای خوانش متون معنا می یابد و می توان گفت فهم متن بدون نظریه‌ها نابینا است.

وی گفت: فیلسوفان از دیرباز بر آن شکل که می توان آن را “فلسفه ادبیات” خواند، پرداخته اند. آنچه “فلسفه ادبیات” خوانده می شود، ۳ معنا دارد که یک معنای آن تلاش‌هایی است که معمولا معطوف به قرار دادن ادبیات در باب نظام فلسفی بوده است.

وی با بیان اینکه “فلسفه ادبیات” می تواند به معنای “فلسفه” و “ادبیات” باشد، گفت: به این معنا فلسفه و ادبیات دو امر مستقل از یکدیگراند که در عین استقلال با یکدیگر پیوند هایی نیز دارند؛ در واقع “فلسفه ادبیات” دراین معنا می کوشد تا هم فصول ممیز ادبیات از فلسفه را و هم پیوند میان آنها را مشخص نماید.

این دانشجوی دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی در ادامه به نظریات گوناگون ارایه شده در این خصوص پرداخت.

امید همدانی از نوع سوم فلسفه ادبیات با عنوان “فلسفه در ادبیات” یعنی کوشش در جهت کشف مسائل فلسفی در متون ادبی نیز یاد کرد.

وی در ادامه با بیان اینکه مثنوی یکی از برجسته ترین آثار عرفانی زبان فارسی و جهان و یکی از منظومه های شکوهمند و سرشار از اندیشه های الهی است، گفت: عرفان به هیچ روی بازی هنری با مذهب و الهیات نیست بلکه مجموعه‌ای است از آمیخته های متافیزیکی در باب جهان، انسان، مطلق و ارتباط میان آنها که بر بنیاد تجربه عرفانی شکل می‌گیرد و بسط و گسترش می یابد.

وی افزود: در واقع تمام مذاهب عرفانی هم به وجود واقعیتی فرا پدیداری معتقدند و هم به وجود قوه‌ای به نام “شهود” که می‌تواند به فراسوی جهان پدیداری نفوذ کند.

وی اظهار داشت: به محض آن که تجربه عرفانی در قالب زبان و گزاره‌های زبانی در می یاید، با تعابیر معرفتی و وجودشناختی همراه می شود که بسیار با بازی هنری و با مذهب و دعایا فاصله دارد.

وی یادآور شد: این پژوهش از نظرگاه فلسفی، در باب مثنوی و به مثابه متنی ادبی که حاوی جهان بینی است صورت پذیرفته که همراه با انتقادهای فلسفی از منظر عقلانیت انتقادی و نقد ایدئولوژی در معنای وسیع آن است.

وی با اعتقاد بر اینکه هدف این رساله هم بلند پروازانه و هم فروتنانه است، گفت: بلند پروازانه است چون برای نخستین بار در قلمروی وارد می شود که تا کنون در آن گام برنداشته‌و فروتنانه است چون در این رساله تنها به شباهت‌های ساختاری و محتوایی بسنده می کنم. این رساله نه درآمدی بر اندیشه های مولوی و نه مارتین هایدگر است بلکه تنها آن جوانبی مورد بررسی قرار می گیرد که بتواند زمینه را برای مقایسه میان آنها در بافت پژوهش میان متنی و تطبیقی فراهم آورد و بر این نکته دلالت دارد که هایدگر عارف نیست بلکه نوعی عنصر عرفانی در تفکر او وجود دارد و این عنصر، امکان سنجش میان مولوی و هایدگر را فراهم می آورد.

وی با بیان اینکه در این رساله این حق را برای خود محفوظ داشته ام که ضمن روشن نمودن طریق تفکر هایدگر به دنبال طریق تفکر خویش که مبانی متفاوتی از هایدگر است، بروم، گفت: فرض بیان این پژوهش آن است که می توان از رهگذر دقیق بررسی اندیشه های مولوی و درونمایه‌های عرفانی تفکر هایدگر، به شباهت‌های ساختاری و خانوادگی میان این دو در باب انسان، جهان و وجود میان آنها پی برد.

وی اذعان داشت: این پژوهش تحلیلی است و ناظر به تحلیل اندیشه‌های دو متفکر مورد بحث است و فراهم آوردن نوعی وضوح، تا در پرتو آن امکان دیالوگ میان دو متفکر که متعلق به دو سنت فکری گوناگون هستند، مشخص شود.

وی گفت: آنچه در تحلیل و تفسیر اندیشه مولوی و هایدگر انجام شده، نوعی بازسازی اندیشه های آن دو، درچهارچوب بررسی تطبیقی است؛ جنبه انتقادی این پژوهش نیز مبتنی بر این بحث است که اگر چه مولوی و هایدگر هر دو به دنبال ساختن متافیزیک در دنیایند اما امکان بحث عقلانی و نقص و جرح در سنجش عقلانی اندیشه‌های مولوی و هایدگر وجود دارد و به این منظور فصل آخر رساله، فصل «مقایسه میان مولوی و هایدگر»، می‌کوشد تا از منظر عقلانیت انتقادی و مباحث معرفت شناختی، نارسایی برخی از بنیادهای متافیزیکی تفکر مولوی و هایدگر را نشان دهد که این بحث را می‌توان سرآغازی برای نوعی هرمونتیک تحلیلی – انتقادی دانست یعنی هرمونتیک تنها به بازسازی نظامند و اندیشه نهفته در یک متن از رهگذر زبان نمی‌پردازد بلکه افزون بر آن می‌کوشد با ارزیابی انتقادی اندیشهها یا بنیادهای آن هم بپرازد.

امید همدانی با طرح این پرسش که تفکر انتخابی هایدگر با چه بخشی از اندیشه‌های مولوی قابل مقایسه است و اینکه چه عناصری در طریق تفکر هایدگر وجود دارد و آیا شباهت میان عنصر عرفانی در تفکر هایدگر و اندیشه‌های مولوی از نوع شباهت‌های ساختاری است یا افزون بر آن می‌تواند شامل نوعی از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین بشود؟.

وی گفت: این پژوهش بر اساس پاسخ به این پرسش‌ها و پرسش های ذیل آن شکل گرفته و در این پژوهش ضمن نشان دادن عناصر عرفانی در تفکر مارتین هایدگر به این نکته اشارت می‌دهد که شبات‌های ساختاری و شبات‌های خانوادگی، مفاهیم مناسبی میان اندیشه‌های مولوی و هایدگر است.

وی یادآور شد: آنچه از این پژوهش حاصل می‌شود، در واقع افق تازه‌ای در بررسی اندیشه‌های مولوی و هایدگر می‌گشاید.

وی با بیان اینکه مفهوم تطبیق برای من معادل “مقایسه” است، افزود: مقایسه هم چنانچه به‌آن پرداخته شده، تنها مبتنی بر عناصر نسبت و شباهت خانوادگی معنا می‌یابد، هر چند عناصر عرفانی در تفکر هایدگر اشکار و هویدا است اما “جان دی. کاپیتو” تنها از شباهت ساختاری میان هایدگر و تفکر “دکارت” سخن می‌گوید.

وی در ادامه گفت: در ایران از دیرباز هایدگر را چنان با سنت عرفانی و اندیشه‌های “ابن عربی” تحسین کرده‌اند که گویی هایدگر، ابن عربی است که به ناگاه در قرن ۲۰ از خاک آلمان سر برآورده و به زبان آلمانی همان چیزی را تکرار می کند که ابن عربی سال‌ها پیش بیان داشته است.

این دانشجوی دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی تاکید کرد: مقایسه برای من همواره متضمن بیان شباهت‌ها و تفاوت‌ها، با هم بوده است.

امید همدانی به ترجمه معادلاتی برای متون هایدگر با توجه به نسخه ‌اصلی از سوی خود نیز اشاره کرد و گفت: تمام ترجمه‌های متن رساله از زبان‌های آلمانی، فرانسه و انگلیسی، ترجمه خود من است و با وجود ترجمه‌های معتبری که وجود داشت، نگارنده مراجعه به متون اصلی را ترجیح داده است و خود معادلاتی را برای اصطلاحات هایدگر پیشنهاد کرده‌ام یا از معادلاتی جز آنچه در برخی آثار به چشم می‌خورده، استفاده شده است.

وی معتقد است: رهایی از این اصطلاحات و معادلات یعنی رهایی از برداشت خاص به تفکر هایدگر که آلوده بر اصطلاحات غیر آکادمیک و علمی است و کمکی هم به شناخت هایدگر نمی‌کند.

به گزارش ایسنا ـ منطقه خراسان در ادامه مصطفی ملکیان به عنوان استاد داور این رساله گفت: بسیار نکات از این رساله آموختم و این یکی از بهترین رساله‌هایی بود که از سال ۶۵ تا الان در دانشگاه دیدم و طرح این ایرادات از باب نوع سپاس تلقی شود و صرفا با روش تحلیلی خود نکاتی را اشاره می‌کنم.

ملکیان افزود: اول نکته در باب تفسیر و تبیین رساله است و باید یکی از دو کار ترجیح داده می‌شد که یا ابتدا به یکسری صحنه سازی‌ها، محقق می‌پرداخت و مجموعه آنچه می‌خواست از مولانا بگوید، یکجا می‌گفت و بعد مطالب مربوط به هایدگر، و سپس به مقایسه این دو تفکر می‌پرداخت و دوم اینکه رساله را براساس شخصیت تنظیم نمی‌شد و به جای اینکه شخصیت محور باشد، موضوع محور می‌بود، اما در این رساله آمیزه‌ای میان شخصیت محوری و موضوع محوری است.

وی با بیان اینکه در این رساله ما با عرفان سرو کار داریم، گفت: اعم از اینکه تجارب عرفانی و یا هر تعبیر دیگری بکار ببریم، جالب این است که ما اصلا در این رساله دقیقا توجه به این نکرده ایم که عرفان یعنی چه؟ اگر مراد از عرفان در اینجا “تجارب عرفانی” است اصلا نباید بحث می‌شد که هایدگر عارف هست یا نه، چون شک نیست که او دارای تجربه‌های عرفانی نبوده اما اگر مراد از عرفان، “گزاره‌های عرفانی” است، باید مشخص شود گزاره عرفانی چه فرقی با گزاره فلسفی و این دو چه فرقی با گزاره‌های زیباشناختی دارند و این سه نیز چه فرقی با گزاره‌های علمی و چه فرقی با گزاره‌های ادبی دارند.

وی با اعتقاد بر اینکه در آثار هر دو متفکر ما با گزاره سرو کار داریم، گفت: اول باید نشان دهیم سنخ عرفانی گزاره‌های عرفانی به چه چیزی است؟ آیا گزاره‌عرفانی تنها گزاره‌ای است که حاصل تجربه عرفانی است که در این صورت می‌توان هم گزاره ‌عرفانی گفت و هم غیر عرفانی؛ ما نمی‌توانیم بگوییم گزاره‌هایی که فرآورده فرایند‌ی هستند به نام “تجربه عرفانی” است چون اگر چنین کنیم در تمیز گزاره‌های عرفانی و فلسفی و حتی گزاره‌های علمی وا می‌مانیم.

وی افزود: آیا گزاره‌های عرفانی به لحاظ منشا و خاستگاهشان نیست که عرفانی است بلکه به لحاظ مطلبی است که به ما القا می‌کنند، پس باید بدانیم چه مطلبی گزاره‌را عرفانی می‌کند. بحث گزاره‌های مورد بحث محقق به گزاره‌های “روانشناختی” شبیه است.

مصطفی ملکیان در ادامه با بیان اینکه امید همدانی به حق گفته که هاید‌گر عارف نیست اما گفته است عناصری از عرفان در تفکر هایدگر می‌باشد که به نظرم اینجا خطایی ارتکاب شده و آن این است که اگر بگوییم element در متون انگلیسی “عنصر” است، این عنصر باید در کل ترکیب جریان داشته باشد. در واقع عنصر وقتی عنصر شد باید در تمام ترکیب حضور داشته باشد با اینکه کسانی می‌خواهند بگویند المان‌های عرفانی در هایدگر وجود دارد، می‌خواهند بگویند که تولید تفکرش عرفانی نیست.

وی گفت: element به معنای “عنصر” هست اما در تمام زبان‌های اروپا این واژه به معنای “رایحه” یا معنای دقیق آن “شمه” از مشام است یعنی بوی عرفان و رایحه‌ای از عرفان در تفکر مارتین هایدگر هست و اگر این تعبیر به کار می‌رفت با کل انچه در رساله هست، سازگارتر می‌بود.

ملکیان افزود: نکته دیگر بحث مقایسه مولانا با هایدگر و بحث سنجش پذیری است که محقق برای این مقایسه تمهید مقدمه کرده است، و برای این کار از آرای دیویدسُن در باب سنجش پذیری استفاده کرده اما آرا این شخصیت را به نظرم زود پذیرفته است. هر چند می‌دانست اشکالاتی در آرای دیویدسُن وجود دارد و محقق خود واقف بوده است به این اشکالات، چون به آنها اشاره کرده ولی چرا به این اشکالات جواب نگفته‌است. محقق می‌توانست این آرا را پیش فرض قرار دهد و در واقع با استدلال پیش فرض را از پیش فرض بودن خارج کند.

وی افزود: نکته دیگر استفاده از “شباهت خانوادگی” ویتگنشتاین است که اگر این کار را نمی‌کرد، کار به سامان نمی‌رسید اما شباهتی که ایشان در رساله استفاده کرده‌اند، شباهت خانوادگی ویتگنشتاین نیست ، بلکه “شباهت خانوادگی” دارد با “شباهت خانوادگی ویتگنشتاین” چون شباهت خانوادگی ویتگنشتاین در الفاظ است و او می‌گوید وقتی لفظ “بازی” را بکار می‌برد تمام مسمی‌های به اسم “بازی”، یک عنصر مشترک با هم دارند البته ویتگنشتاین این را قبول نداشت که چیزی به نام شباهت خانوادگی را قائل شد اما شباهت خانوادگی او بین الفاظ است.

وی در ادامه گفت: به عنوان مثال مولانا از بحث “وجود” یا “هستی” استفاده می‌کند ولی هایدگر که فارسی زبان نیست که از لفظ “وجود” استفاده کند، او از لفظ دیگری استفاده می‌کند آن وقت نمی‌توان یک شباهت خانوادگی قائل شد پس باید شباهت خانوادگی را به عالم معنا شیفت کرد و این کاری است که اشتاین نکرده ولی محقق انجام داده است ولی باید به این توجه داشت که این استفاده از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین است.

نکته دیگر اینکه امید همدانی درباره “متافیزیک”، “فلسفه” و “انتولوژی” مدام از دیدگاه‌های مختلف سخن گفته‌است اما این مسائل مبهم است و این ابهام به نظرم از هایدگر است و نیاز به دفاع از او نیست. یکجا در رساله گفته می‌شود متافیزیک دو شاخه دارد: الهیات و عرفان و جای دیگر گفته می‌شود شما متافیزیک را با عرفان فرقش را قائل باشید و جای دیگر از فلسفه به عنوان همان انتولوژی یاد کرده شده و جایی گفته می‌شود فلسفه نوعی از انتولوژی است، پس اگر انتولوژی بنا به نظر هایدگر یعنی وجود شناسی نه موجود شناسی و الهیات، یکی از موجودات به نام خدا و نوعی موجود شناسی است پس چرا در صفحات ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ رساله از هایدگر باید دفاع کرد که او سخنانش “الهیات” نیست و “انتولوژی” است؛ این ابهام در این واژه‌ها مطرح است.

وی گفت: محقق وقتی راجع مولانا بحث می‌کند در خصوص اینکه مولانا هم به فریبندگی خدا قائل است در صحفه ۴۷ رساله، در واقع سخن مولانا به این شکل ترجمه شده است که خدا در ما “باورهای ناموجهی” ایجاد می‌کند در حالی ‌که مولانا نمی‌خواهد بگوید خدا “باورهای ناموجه” ایجاد می‌کند بلکه می‌خواهد بگوید “باورهای کاذب” ایجاد می‌کند.

وی افزود: تمام باورهای ما از نظر مولانا “موجه” است اما “صادق” نیست و “صدق” ندارد و همه ما با همه آنچه در اختیار داریم اعم از شش قوه ادراک اتفاقا سخنانمان کاملا موجه هست اما عنصر صدق در آن وجود ندارد، به عبارتی خدا به جای اینکه باور ناموجه در ما ایجاد کند، جهل مرکب ایجاد می‌کند یا یک نوع مکر جهانی یعنی یکسری واقع‌ها را انسان‌ها غیر واقع می‌بینند و مولانا در این خصوص تعبیر “خدعه خدا” را بکار برده است.

مصطفی ملکیان افزود: جایی که محقق درباب انسان شناسی سخن گفته‌، انسان شناسی فلسفی، عرفانی، ‌تجربی و … مطرح است اما گویی انسان شناسی فلسفی،‌عرفانی، تجربی و … میزش به تعریفی است که از انسان می‌کنند. در واقع کسانی که انسان را گفته‌اند که حیوان متفکر است، اینها در “انسان شناسی فلسفی” کار می‌کردند چون به تفکر بها داده شده است و کسانی که می‌گویند انسان، حیوان طالب بی‌نهایت است به خاطر توجه به طالب بی‌نهایت این” انسان شناسی عرفانی” است، در حالی که “انسان شناسی عرفانی” بودنش به ماده‌اش نیست بلکه به متد آن است.

وی به بحث رویداد یا رویدادگی که تعبیر مناسب “رویداد” را محقق در این رساله به کار برده، اشاره کرد و گفت: محقق رویداد را با process یا فرایند یکی قلمداد کرده‌اما به نظر می‌اید به لحاظ متافیزیک جدید مثلا در انگلیسی EVENT بسیار متفاوت با process است. توضیحاتی که می‌توان در مورد رویداد داد، می‌تواند عینا در مورد process تکرار کرد و من در حیرتم دقیقا مراد هایدگر از “رویداد” چیست که آن مراد، در باب فرایند یا process صدق کند.

وی همچنین گفت: بحث بی بنیان بودن هستی که در هایدگر وجود دارد و اشارتی کرده و نکته اینجاست که ایشان گفته‌اند بی‌بنیان بودن همان فراتر از عقلانیت بودن است که ابهام دارد .

وی با انتقاد از اینکه محقق از این ابهامات با اصطلاح “راز آلودگی” در سخنان هایدگر یاد کرده است، گفت:معتقدم راز آلودگی که یک مفهوم هیبت انگیز است را نباید با “ابهام” خلط کنیم و چرا نباید بگوییم که هایدگر در ابهام سخن گفته و او را به یک عیب در سخنوری متهم نکنیم.

وی گفت: سخن هایدگر یک عیب بلاغی دارد و دارای ابهام، ایهام و غموض است و این سه عیب سخن اوست اما راز آلودگی یک مقام منی است و قائل شدن این مقام برای هایدگر موجه نیست.

وی در خصوص ترجمه‌های انجام شده در این رساله از سوی محقق گفت: یک سری از ترجمه‌ها بسیار دقیق انجام شده و خود پسندیده است اما بعضی ترجمه‌ها صحیح نیست مثل اصل “charity” که در فلسفه زبان از مباحث مهم است، به اصل “نیک اندیشی” ترجمه شده است که صحیح نیست هر چند این اصل در الهیات مسیحی به معنای نیک خواهی و نیک اندیشی است اما در بحث دیویدسن و کواین این بحث به معنای “حمل به احسن” است.

ملکیان در ادامه با اعتقاد بر اینکه مهمترین نکته این است که محقق موضع انتقادی دارد و این موضع هم به هایدگر و هم به مولانا است و بسیار عالمانه و دقیق و با کمال انصاف و دست آموزانه کار شده ‌است، گفت: اما با این وجود به یک خطای عظیم تفکر هایدگر که قطعا محقق نسبت به آن اطلاع داشته، توجه‌نشده و آن نتیجه گرفتن واقعیت‌های انتولوژیک از واقعیت‌های زبان شناسی است و این امر در عرفان نظری و دینی و در آثار صدر‌الدین قونوی و امثال اوست؛ اینکه وقتی یک واقعیتی در زبان محرز است بلافاصله متناظر یک واقعیت در جهان هستی را هم فکر می‌کنید، وجود دارد و هایدگر کل تفکرش مبتلا به این خطاست.

وی در این خصوص گفت: مثلا اگر از ابن عربی بپرسید چرا زن‌ها، همسرانشان را دوست دارند و این یک واقعیت انتولوژیک است، جواب می‌دهد زن از دنده مرد آفریده شده و دنده هم منحنی است و منحنی در زبان عربی با “حنو” یعنی مهربانی از یک ریشه‌اند پس اینکه زن شوهرش را دوست دارد به این دلیل است؛حال چرا مردان، همسران خود را دوست دارند؟ چون وقتی دنده را از بدن آدم بیرون کشیدن، خلا ایجاد شد و طبیعت از خلا وحشت می‌کند و تکه‌ای از بدن خالی شد و وقتی خالی شد، این جای خالی را “هوا” پر کرد و “هوا” در زبان عربی با “هوا” به معنی عشق از یک ریشه است! در حالی که از اشتقاق زبان نمی‌شود یک واقعیت زبانشناسی را دال بر یک واقعیت انتولوژی و دینی گرفت.

وی تاکید کرد: هر واژه‌کاوی اگر چیزی را نشان دهد، نشان دهنده جهانی است که آن واژه را بکار می‌برد و جهان بینی کسانی که آن واژه را بکار می‌بردند غیر از جهان بینی است.

وی در ادامه با انتقاد از اصطلاح “تفکر شهودی” در این رساله گفت: “تفکر شهودی” یعنی چه، می‌توان گفت “تفکر” داریم و “شهود” اما “تفکر شهودی” یعنی دیدن و تفکر در حالی که تفکر، حرکت است و با دیدن فرق می‌کند.

ملکیان با بیان اینکه منکر” شهود”و “تفکر” نیستم، گفت: با این وجود منکر “تفکر شهودی” هستم و این دو واژه در کنار هم یک پارودکسیکال است.

به گزارش ایسنا ـ منطقه خراسان در ادامه دکترتقی پورنامداریان – استاد راهنما – ضمن اشاره به موضوع این مساله، آن را تا حدی جسورانه ذکر کرد و گفت: با این وجود آمادگی دانشجو و تسلط وی به زبان آلمانی و فرانسه در تبیین موضوع باعث شد که کار به نحو مطلوب پیش رود. دکتر علی حقی – استاد مشاور این رساله – نیز گفت: اهمیت این رساله این است که دانشجو الگو نداشته و گواهی می‌دهم، ایشان وقتی رساله را شروع کرد، بر خود سخت گرفت و نتایجش در کار مشاهده می‌شود، کار بدیعی که اگر چاپ شود، سر فصل جدیدی در زبان فارسی است.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) – منطقه خراسان، دکتر محمدجعفر یاحقی – استاد مشاور – با بیان اینکه امید همدانی، قابلیت‌های بسیاری برای این موضوع داشته‌اند که کار بدیع و ناشناخته‌ای است به ویژه در رشته زبان و ادبیات فارسی و امیدوارم کار ترجمه برخی از متون‌مارتین هایدگر را به فارسی نیز بر عهده بگیرند.

دکتر یاحقی در پایان جلسه بعد از طرح سوالات هیات داوران و دفاع امید همدانی از رساله خود، به قرائت ارزیابی هیات داوران در خصوص این رساله پرداخت و گفت: امید همدانی بنا به شور و نظر اساتید، موفق به دریافت درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی با درجه عالی، معادل ۲۰ شد.

_____________________________________________________

* این گزارش در دوازدهم مهرماه امسال (۸۶) در خبرگزاری ایسنا منتشر شده است.
گفتاری از ملکیان در جلسه دفاعیه پایان‌نامه‌ای با موضوع مولانا و هایدگر

نو

شته شده در جمعه بیست و پنجم آبان ۱۳۸۶ ساعت ۱۰:۲۴ شماره پست: ۱۷۷

«… اما با این وجود به یک خطای عظیم تفکر هایدگر که قطعا محقق نسبت به آن اطلاع داشته، توجه‌نشده و آن نتیجه گرفتن واقعیت‌های انتولوژیک از واقعیت‌های زبان شناسی است و این امر در عرفان نظری و دینی و در آثار صدر‌الدین قونوی و امثال اوست؛ اینکه وقتی یک واقعیتی در زبان محرز است بلافاصله متناظر یک واقعیت در جهان هستی را هم فکر می‌کنید، وجود دارد و هایدگر کل تفکرش مبتلا به این خطاست.»

پایان نامه دکتری امید همدانی در رشته زبان و ادبیات فارسی با عنوان “از تاملات عرفانی مولوی تا عناصر عرفانی در طریق تفکر مارتین هایدگر” با حضور مصطفی ملکیان دفاع شد.*

امید همدانی دانشجوی دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی روز گذشته در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد به ارائه پایان نامه خود که دکتر تقی پورنامداریان به عنوان استاد راهنما، دکتر محمدجعفر یاحقی و دکترعلی حقی به عنوان استادان مشاور و دکترغلامرضا اعوانی و مصطفی ملکیان به عنوان استادان داور رساله وی بودند، پرداخت.

امید همدانی با بیان اینکه موضوع این رساله و روش تحقیق و نظرگاه من در تحلیل اندیشه‌های مولوی و هایدگر می تواند در ذهن ادیان سنتی و کسانی که در قید سنت ادبی حاکم بر ایران پرورش یافته اند، پرسش برانگیر باشد، افزود: پژوهش های ادبی نزد این افراد معنای خاص و بسیار محدودی دارد، از این رو مایلم در مخالفت با چنین برداشت ناموجهی، از پژوهش‌های ادبی حمایت کنم.

وی تصریح کرد: در حالی که پژوهش‌های ادبی بیش از هر چیز با مساله فهم متون ادبی سر و کار دارد و فهم همواره، فهم در پرتو نظریه ها و جهانبینی ها است و همان گونه که فهم ما از جهان بدون پیش فرض و نظریه نیست و حتی مشاهدات ما نیز گرانبار از نظریه است، فهم متن هم در قلمرو خاص خود تنها در تضاد خوانش ها و با وجود نظریه هایی برای خوانش متون معنا می یابد و می توان گفت فهم متن بدون نظریه‌ها نابینا است.

وی گفت: فیلسوفان از دیرباز بر آن شکل که می توان آن را “فلسفه ادبیات” خواند، پرداخته اند. آنچه “فلسفه ادبیات” خوانده می شود، ۳ معنا دارد که یک معنای آن تلاش‌هایی است که معمولا معطوف به قرار دادن ادبیات در باب نظام فلسفی بوده است.

وی با بیان اینکه “فلسفه ادبیات” می تواند به معنای “فلسفه” و “ادبیات” باشد، گفت: به این معنا فلسفه و ادبیات دو امر مستقل از یکدیگراند که در عین استقلال با یکدیگر پیوند هایی نیز دارند؛ در واقع “فلسفه ادبیات” دراین معنا می کوشد تا هم فصول ممیز ادبیات از فلسفه را و هم پیوند میان آنها را مشخص نماید.

این دانشجوی دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی در ادامه به نظریات گوناگون ارایه شده در این خصوص پرداخت.

امید همدانی از نوع سوم فلسفه ادبیات با عنوان “فلسفه در ادبیات” یعنی کوشش در جهت کشف مسائل فلسفی در متون ادبی نیز یاد کرد.

وی در ادامه با بیان اینکه مثنوی یکی از برجسته ترین آثار عرفانی زبان فارسی و جهان و یکی از منظومه های شکوهمند و سرشار از اندیشه های الهی است، گفت: عرفان به هیچ روی بازی هنری با مذهب و الهیات نیست بلکه مجموعه‌ای است از آمیخته های متافیزیکی در باب جهان، انسان، مطلق و ارتباط میان آنها که بر بنیاد تجربه عرفانی شکل می‌گیرد و بسط و گسترش می یابد.

وی افزود: در واقع تمام مذاهب عرفانی هم به وجود واقعیتی فرا پدیداری معتقدند و هم به وجود قوه‌ای به نام “شهود” که می‌تواند به فراسوی جهان پدیداری نفوذ کند.

وی اظهار داشت: به محض آن که تجربه عرفانی در قالب زبان و گزاره‌های زبانی در می یاید، با تعابیر معرفتی و وجودشناختی همراه می شود که بسیار با بازی هنری و با مذهب و دعایا فاصله دارد.

وی یادآور شد: این پژوهش از نظرگاه فلسفی، در باب مثنوی و به مثابه متنی ادبی که حاوی جهان بینی است صورت پذیرفته که همراه با انتقادهای فلسفی از منظر عقلانیت انتقادی و نقد ایدئولوژی در معنای وسیع آن است.

وی با اعتقاد بر اینکه هدف این رساله هم بلند پروازانه و هم فروتنانه است، گفت: بلند پروازانه است چون برای نخستین بار در قلمروی وارد می شود که تا کنون در آن گام برنداشته‌و فروتنانه است چون در این رساله تنها به شباهت‌های ساختاری و محتوایی بسنده می کنم. این رساله نه درآمدی بر اندیشه های مولوی و نه مارتین هایدگر است بلکه تنها آن جوانبی مورد بررسی قرار می گیرد که بتواند زمینه را برای مقایسه میان آنها در بافت پژوهش میان متنی و تطبیقی فراهم آورد و بر این نکته دلالت دارد که هایدگر عارف نیست بلکه نوعی عنصر عرفانی در تفکر او وجود دارد و این عنصر، امکان سنجش میان مولوی و هایدگر را فراهم می آورد.

وی با بیان اینکه در این رساله این حق را برای خود محفوظ داشته ام که ضمن روشن نمودن طریق تفکر هایدگر به دنبال طریق تفکر خویش که مبانی متفاوتی از هایدگر است، بروم، گفت: فرض بیان این پژوهش آن است که می توان از رهگذر دقیق بررسی اندیشه های مولوی و درونمایه‌های عرفانی تفکر هایدگر، به شباهت‌های ساختاری و خانوادگی میان این دو در باب انسان، جهان و وجود میان آنها پی برد.

وی اذعان داشت: این پژوهش تحلیلی است و ناظر به تحلیل اندیشه‌های دو متفکر مورد بحث است و فراهم آوردن نوعی وضوح، تا در پرتو آن امکان دیالوگ میان دو متفکر که متعلق به دو سنت فکری گوناگون هستند، مشخص شود.

وی گفت: آنچه در تحلیل و تفسیر اندیشه مولوی و هایدگر انجام شده، نوعی بازسازی اندیشه های آن دو، درچهارچوب بررسی تطبیقی است؛ جنبه انتقادی این پژوهش نیز مبتنی بر این بحث است که اگر چه مولوی و هایدگر هر دو به دنبال ساختن متافیزیک در دنیایند اما امکان بحث عقلانی و نقص و جرح در سنجش عقلانی اندیشه‌های مولوی و هایدگر وجود دارد و به این منظور فصل آخر رساله، فصل «مقایسه میان مولوی و هایدگر»، می‌کوشد تا از منظر عقلانیت انتقادی و مباحث معرفت شناختی، نارسایی برخی از بنیادهای متافیزیکی تفکر مولوی و هایدگر را نشان دهد که این بحث را می‌توان سرآغازی برای نوعی هرمونتیک تحلیلی – انتقادی دانست یعنی هرمونتیک تنها به بازسازی نظامند و اندیشه نهفته در یک متن از رهگذر زبان نمی‌پردازد بلکه افزون بر آن می‌کوشد با ارزیابی انتقادی اندیشهها یا بنیادهای آن هم بپرازد.

امید همدانی با طرح این پرسش که تفکر انتخابی هایدگر با چه بخشی از اندیشه‌های مولوی قابل مقایسه است و اینکه چه عناصری در طریق تفکر هایدگر وجود دارد و آیا شباهت میان عنصر عرفانی در تفکر هایدگر و اندیشه‌های مولوی از نوع شباهت‌های ساختاری است یا افزون بر آن می‌تواند شامل نوعی از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین بشود؟.

وی گفت: این پژوهش بر اساس پاسخ به این پرسش‌ها و پرسش های ذیل آن شکل گرفته و در این پژوهش ضمن نشان دادن عناصر عرفانی در تفکر مارتین هایدگر به این نکته اشارت می‌دهد که شبات‌های ساختاری و شبات‌های خانوادگی، مفاهیم مناسبی میان اندیشه‌های مولوی و هایدگر است.

وی یادآور شد: آنچه از این پژوهش حاصل می‌شود، در واقع افق تازه‌ای در بررسی اندیشه‌های مولوی و هایدگر می‌گشاید.

وی با بیان اینکه مفهوم تطبیق برای من معادل “مقایسه” است، افزود: مقایسه هم چنانچه به‌آن پرداخته شده، تنها مبتنی بر عناصر نسبت و شباهت خانوادگی معنا می‌یابد، هر چند عناصر عرفانی در تفکر هایدگر اشکار و هویدا است اما “جان دی. کاپیتو” تنها از شباهت ساختاری میان هایدگر و تفکر “دکارت” سخن می‌گوید.

وی در ادامه گفت: در ایران از دیرباز هایدگر را چنان با سنت عرفانی و اندیشه‌های “ابن عربی” تحسین کرده‌اند که گویی هایدگر، ابن عربی است که به ناگاه در قرن ۲۰ از خاک آلمان سر برآورده و به زبان آلمانی همان چیزی را تکرار می کند که ابن عربی سال‌ها پیش بیان داشته است.

این دانشجوی دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی تاکید کرد: مقایسه برای من همواره متضمن بیان شباهت‌ها و تفاوت‌ها، با هم بوده است.

امید همدانی به ترجمه معادلاتی برای متون هایدگر با توجه به نسخه ‌اصلی از سوی خود نیز اشاره کرد و گفت: تمام ترجمه‌های متن رساله از زبان‌های آلمانی، فرانسه و انگلیسی، ترجمه خود من است و با وجود ترجمه‌های معتبری که وجود داشت، نگارنده مراجعه به متون اصلی را ترجیح داده است و خود معادلاتی را برای اصطلاحات هایدگر پیشنهاد کرده‌ام یا از معادلاتی جز آنچه در برخی آثار به چشم می‌خورده، استفاده شده است.

وی معتقد است: رهایی از این اصطلاحات و معادلات یعنی رهایی از برداشت خاص به تفکر هایدگر که آلوده بر اصطلاحات غیر آکادمیک و علمی است و کمکی هم به شناخت هایدگر نمی‌کند.

به گزارش ایسنا ـ منطقه خراسان در ادامه مصطفی ملکیان به عنوان استاد داور این رساله گفت: بسیار نکات از این رساله آموختم و این یکی از بهترین رساله‌هایی بود که از سال ۶۵ تا الان در دانشگاه دیدم و طرح این ایرادات از باب نوع سپاس تلقی شود و صرفا با روش تحلیلی خود نکاتی را اشاره می‌کنم.

ملکیان افزود: اول نکته در باب تفسیر و تبیین رساله است و باید یکی از دو کار ترجیح داده می‌شد که یا ابتدا به یکسری صحنه سازی‌ها، محقق می‌پرداخت و مجموعه آنچه می‌خواست از مولانا بگوید، یکجا می‌گفت و بعد مطالب مربوط به هایدگر، و سپس به مقایسه این دو تفکر می‌پرداخت و دوم اینکه رساله را براساس شخصیت تنظیم نمی‌شد و به جای اینکه شخصیت محور باشد، موضوع محور می‌بود، اما در این رساله آمیزه‌ای میان شخصیت محوری و موضوع محوری است.

وی با بیان اینکه در این رساله ما با عرفان سرو کار داریم، گفت: اعم از اینکه تجارب عرفانی و یا هر تعبیر دیگری بکار ببریم، جالب این است که ما اصلا در این رساله دقیقا توجه به این نکرده ایم که عرفان یعنی چه؟ اگر مراد از عرفان در اینجا “تجارب عرفانی” است اصلا نباید بحث می‌شد که هایدگر عارف هست یا نه، چون شک نیست که او دارای تجربه‌های عرفانی نبوده اما اگر مراد از عرفان، “گزاره‌های عرفانی” است، باید مشخص شود گزاره عرفانی چه فرقی با گزاره فلسفی و این دو چه فرقی با گزاره‌های زیباشناختی دارند و این سه نیز چه فرقی با گزاره‌های علمی و چه فرقی با گزاره‌های ادبی دارند.

وی با اعتقاد بر اینکه در آثار هر دو متفکر ما با گزاره سرو کار داریم، گفت: اول باید نشان دهیم سنخ عرفانی گزاره‌های عرفانی به چه چیزی است؟ آیا گزاره‌عرفانی تنها گزاره‌ای است که حاصل تجربه عرفانی است که در این صورت می‌توان هم گزاره ‌عرفانی گفت و هم غیر عرفانی؛ ما نمی‌توانیم بگوییم گزاره‌هایی که فرآورده فرایند‌ی هستند به نام “تجربه عرفانی” است چون اگر چنین کنیم در تمیز گزاره‌های عرفانی و فلسفی و حتی گزاره‌های علمی وا می‌مانیم.

وی افزود: آیا گزاره‌های عرفانی به لحاظ منشا و خاستگاهشان نیست که عرفانی است بلکه به لحاظ مطلبی است که به ما القا می‌کنند، پس باید بدانیم چه مطلبی گزاره‌را عرفانی می‌کند. بحث گزاره‌های مورد بحث محقق به گزاره‌های “روانشناختی” شبیه است.

مصطفی ملکیان در ادامه با بیان اینکه امید همدانی به حق گفته که هاید‌گر عارف نیست اما گفته است عناصری از عرفان در تفکر هایدگر می‌باشد که به نظرم اینجا خطایی ارتکاب شده و آن این است که اگر بگوییم element در متون انگلیسی “عنصر” است، این عنصر باید در کل ترکیب جریان داشته باشد. در واقع عنصر وقتی عنصر شد باید در تمام ترکیب حضور داشته باشد با اینکه کسانی می‌خواهند بگویند المان‌های عرفانی در هایدگر وجود دارد، می‌خواهند بگویند که تولید تفکرش عرفانی نیست.

وی گفت: element به معنای “عنصر” هست اما در تمام زبان‌های اروپا این واژه به معنای “رایحه” یا معنای دقیق آن “شمه” از مشام است یعنی بوی عرفان و رایحه‌ای از عرفان در تفکر مارتین هایدگر هست و اگر این تعبیر به کار می‌رفت با کل انچه در رساله هست، سازگارتر می‌بود.

ملکیان افزود: نکته دیگر بحث مقایسه مولانا با هایدگر و بحث سنجش پذیری است که محقق برای این مقایسه تمهید مقدمه کرده است، و برای این کار از آرای دیویدسُن در باب سنجش پذیری استفاده کرده اما آرا این شخصیت را به نظرم زود پذیرفته است. هر چند می‌دانست اشکالاتی در آرای دیویدسُن وجود دارد و محقق خود واقف بوده است به این اشکالات، چون به آنها اشاره کرده ولی چرا به این اشکالات جواب نگفته‌است. محقق می‌توانست این آرا را پیش فرض قرار دهد و در واقع با استدلال پیش فرض را از پیش فرض بودن خارج کند.

وی افزود: نکته دیگر استفاده از “شباهت خانوادگی” ویتگنشتاین است که اگر این کار را نمی‌کرد، کار به سامان نمی‌رسید اما شباهتی که ایشان در رساله استفاده کرده‌اند، شباهت خانوادگی ویتگنشتاین نیست ، بلکه “شباهت خانوادگی” دارد با “شباهت خانوادگی ویتگنشتاین” چون شباهت خانوادگی ویتگنشتاین در الفاظ است و او می‌گوید وقتی لفظ “بازی” را بکار می‌برد تمام مسمی‌های به اسم “بازی”، یک عنصر مشترک با هم دارند البته ویتگنشتاین این را قبول نداشت که چیزی به نام شباهت خانوادگی را قائل شد اما شباهت خانوادگی او بین الفاظ است.

وی در ادامه گفت: به عنوان مثال مولانا از بحث “وجود” یا “هستی” استفاده می‌کند ولی هایدگر که فارسی زبان نیست که از لفظ “وجود” استفاده کند، او از لفظ دیگری استفاده می‌کند آن وقت نمی‌توان یک شباهت خانوادگی قائل شد پس باید شباهت خانوادگی را به عالم معنا شیفت کرد و این کاری است که اشتاین نکرده ولی محقق انجام داده است ولی باید به این توجه داشت که این استفاده از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین است.

نکته دیگر اینکه امید همدانی درباره “متافیزیک”، “فلسفه” و “انتولوژی” مدام از دیدگاه‌های مختلف سخن گفته‌است اما این مسائل مبهم است و این ابهام به نظرم از هایدگر است و نیاز به دفاع از او نیست. یکجا در رساله گفته می‌شود متافیزیک دو شاخه دارد: الهیات و عرفان و جای دیگر گفته می‌شود شما متافیزیک را با عرفان فرقش را قائل باشید و جای دیگر از فلسفه به عنوان همان انتولوژی یاد کرده شده و جایی گفته می‌شود فلسفه نوعی از انتولوژی است، پس اگر انتولوژی بنا به نظر هایدگر یعنی وجود شناسی نه موجود شناسی و الهیات، یکی از موجودات به نام خدا و نوعی موجود شناسی است پس چرا در صفحات ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ رساله از هایدگر باید دفاع کرد که او سخنانش “الهیات” نیست و “انتولوژی” است؛ این ابهام در این واژه‌ها مطرح است.

وی گفت: محقق وقتی راجع مولانا بحث می‌کند در خصوص اینکه مولانا هم به فریبندگی خدا قائل است در صحفه ۴۷ رساله، در واقع سخن مولانا به این شکل ترجمه شده است که خدا در ما “باورهای ناموجهی” ایجاد می‌کند در حالی ‌که مولانا نمی‌خواهد بگوید خدا “باورهای ناموجه” ایجاد می‌کند بلکه می‌خواهد بگوید “باورهای کاذب” ایجاد می‌کند.

وی افزود: تمام باورهای ما از نظر مولانا “موجه” است اما “صادق” نیست و “صدق” ندارد و همه ما با همه آنچه در اختیار داریم اعم از شش قوه ادراک اتفاقا سخنانمان کاملا موجه هست اما عنصر صدق در آن وجود ندارد، به عبارتی خدا به جای اینکه باور ناموجه در ما ایجاد کند، جهل مرکب ایجاد می‌کند یا یک نوع مکر جهانی یعنی یکسری واقع‌ها را انسان‌ها غیر واقع می‌بینند و مولانا در این خصوص تعبیر “خدعه خدا” را بکار برده است.

مصطفی ملکیان افزود: جایی که محقق درباب انسان شناسی سخن گفته‌، انسان شناسی فلسفی، عرفانی، ‌تجربی و … مطرح است اما گویی انسان شناسی فلسفی،‌عرفانی، تجربی و … میزش به تعریفی است که از انسان می‌کنند. در واقع کسانی که انسان را گفته‌اند که حیوان متفکر است، اینها در “انسان شناسی فلسفی” کار می‌کردند چون به تفکر بها داده شده است و کسانی که می‌گویند انسان، حیوان طالب بی‌نهایت است به خاطر توجه به طالب بی‌نهایت این” انسان شناسی عرفانی” است، در حالی که “انسان شناسی عرفانی” بودنش به ماده‌اش نیست بلکه به متد آن است.

وی به بحث رویداد یا رویدادگی که تعبیر مناسب “رویداد” را محقق در این رساله به کار برده، اشاره کرد و گفت: محقق رویداد را با process یا فرایند یکی قلمداد کرده‌اما به نظر می‌اید به لحاظ متافیزیک جدید مثلا در انگلیسی EVENT بسیار متفاوت با process است. توضیحاتی که می‌توان در مورد رویداد داد، می‌تواند عینا در مورد process تکرار کرد و من در حیرتم دقیقا مراد هایدگر از “رویداد” چیست که آن مراد، در باب فرایند یا process صدق کند.

وی همچنین گفت: بحث بی بنیان بودن هستی که در هایدگر وجود دارد و اشارتی کرده و نکته اینجاست که ایشان گفته‌اند بی‌بنیان بودن همان فراتر از عقلانیت بودن است که ابهام دارد .

وی با انتقاد از اینکه محقق از این ابهامات با اصطلاح “راز آلودگی” در سخنان هایدگر یاد کرده است، گفت:معتقدم راز آلودگی که یک مفهوم هیبت انگیز است را نباید با “ابهام” خلط کنیم و چرا نباید بگوییم که هایدگر در ابهام سخن گفته و او را به یک عیب در سخنوری متهم نکنیم.

وی گفت: سخن هایدگر یک عیب بلاغی دارد و دارای ابهام، ایهام و غموض است و این سه عیب سخن اوست اما راز آلودگی یک مقام منی است و قائل شدن این مقام برای هایدگر موجه نیست.

وی در خصوص ترجمه‌های انجام شده در این رساله از سوی محقق گفت: یک سری از ترجمه‌ها بسیار دقیق انجام شده و خود پسندیده است اما بعضی ترجمه‌ها صحیح نیست مثل اصل “charity” که در فلسفه زبان از مباحث مهم است، به اصل “نیک اندیشی” ترجمه شده است که صحیح نیست هر چند این اصل در الهیات مسیحی به معنای نیک خواهی و نیک اندیشی است اما در بحث دیویدسن و کواین این بحث به معنای “حمل به احسن” است.

ملکیان در ادامه با اعتقاد بر اینکه مهمترین نکته این است که محقق موضع انتقادی دارد و این موضع هم به هایدگر و هم به مولانا است و بسیار عالمانه و دقیق و با کمال انصاف و دست آموزانه کار شده ‌است، گفت: اما با این وجود به یک خطای عظیم تفکر هایدگر که قطعا محقق نسبت به آن اطلاع داشته، توجه‌نشده و آن نتیجه گرفتن واقعیت‌های انتولوژیک از واقعیت‌های زبان شناسی است و این امر در عرفان نظری و دینی و در آثار صدر‌الدین قونوی و امثال اوست؛ اینکه وقتی یک واقعیتی در زبان محرز است بلافاصله متناظر یک واقعیت در جهان هستی را هم فکر می‌کنید، وجود دارد و هایدگر کل تفکرش مبتلا به این خطاست.

وی در این خصوص گفت: مثلا اگر از ابن عربی بپرسید چرا زن‌ها، همسرانشان را دوست دارند و این یک واقعیت انتولوژیک است، جواب می‌دهد زن از دنده مرد آفریده شده و دنده هم منحنی است و منحنی در زبان عربی با “حنو” یعنی مهربانی از یک ریشه‌اند پس اینکه زن شوهرش را دوست دارد به این دلیل است؛حال چرا مردان، همسران خود را دوست دارند؟ چون وقتی دنده را از بدن آدم بیرون کشیدن، خلا ایجاد شد و طبیعت از خلا وحشت می‌کند و تکه‌ای از بدن خالی شد و وقتی خالی شد، این جای خالی را “هوا” پر کرد و “هوا” در زبان عربی با “هوا” به معنی عشق از یک ریشه است! در حالی که از اشتقاق زبان نمی‌شود یک واقعیت زبانشناسی را دال بر یک واقعیت انتولوژی و دینی گرفت.

وی تاکید کرد: هر واژه‌کاوی اگر چیزی را نشان دهد، نشان دهنده جهانی است که آن واژه را بکار می‌برد و جهان بینی کسانی که آن واژه را بکار می‌بردند غیر از جهان بینی است.

وی در ادامه با انتقاد از اصطلاح “تفکر شهودی” در این رساله گفت: “تفکر شهودی” یعنی چه، می‌توان گفت “تفکر” داریم و “شهود” اما “تفکر شهودی” یعنی دیدن و تفکر در حالی که تفکر، حرکت است و با دیدن فرق می‌کند.

ملکیان با بیان اینکه منکر” شهود”و “تفکر” نیستم، گفت: با این وجود منکر “تفکر شهودی” هستم و این دو واژه در کنار هم یک پارودکسیکال است.

به گزارش ایسنا ـ منطقه خراسان در ادامه دکترتقی پورنامداریان – استاد راهنما – ضمن اشاره به موضوع این مساله، آن را تا حدی جسورانه ذکر کرد و گفت: با این وجود آمادگی دانشجو و تسلط وی به زبان آلمانی و فرانسه در تبیین موضوع باعث شد که کار به نحو مطلوب پیش رود. دکتر علی حقی – استاد مشاور این رساله – نیز گفت: اهمیت این رساله این است که دانشجو الگو نداشته و گواهی می‌دهم، ایشان وقتی رساله را شروع کرد، بر خود سخت گرفت و نتایجش در کار مشاهده می‌شود، کار بدیعی که اگر چاپ شود، سر فصل جدیدی در زبان فارسی است.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) – منطقه خراسان، دکتر محمدجعفر یاحقی – استاد مشاور – با بیان اینکه امید همدانی، قابلیت‌های بسیاری برای این موضوع داشته‌اند که کار بدیع و ناشناخته‌ای است به ویژه در رشته زبان و ادبیات فارسی و امیدوارم کار ترجمه برخی از متون‌مارتین هایدگر را به فارسی نیز بر عهده بگیرند.

دکتر یاحقی در پایان جلسه بعد از طرح سوالات هیات داوران و دفاع امید همدانی از رساله خود، به قرائت ارزیابی هیات داوران در خصوص این رساله پرداخت و گفت: امید همدانی بنا به شور و نظر اساتید، موفق به دریافت درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی با درجه عالی، معادل ۲۰ شد.

منبع:  خبرگزاری ایسنا، ۱۲ مهرماه ۱۳۸۶

صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید: