وجوه آسیب در اندیشه ی آیت الله خمینی

علی هراتی:  خمینی شخصیتی بزرگ بود و چند بعدی بود هم اهل فلسفه و هم اهل عرفان، هم اهل شریعت و هم اهل سیاست. به هیچ وجه نباید خیال کنیم، ایشان حکومت دینی را پیاده سازی ساده حجاب و برداشتن میخانه ها می پنداشت. بله، فقه و وزنه فقهی در نظام فکری ایشان، مانند همه روحانیت زمان ایشان و حتی…

علی هراتی:  خمینی شخصیتی بزرگ بود و چند بعدی بود هم اهل فلسفه و هم اهل عرفان، هم اهل شریعت و هم اهل سیاست. به هیچ وجه نباید خیال کنیم، ایشان حکومت دینی را پیاده سازی ساده حجاب و برداشتن میخانه ها می پنداشت. بله، فقه و وزنه فقهی در نظام فکری ایشان، مانند همه روحانیت زمان ایشان و حتی حالا، بسیار سنگین(۱) است، اما انصافا، اولا فقه خیلی فراتر از حجاب و شراب خواری و امثالهم هست و ثانیا این بزرگواران هم علم اخلاق می خواندند و استقلال اقتصادی و پرورش معنوی از اهداف انقلاب آنها بوده است. ولی خوب، پس کجای کار می لنگد؟؟

به اعتقاد من، دو جا که مانند پاشنه آشیل نقطه آسیب پذیر اصلی است. یک، اینکه ایشان در صحنه عمل مانند “اهل تفکیک” می اندیشند و فلسفه و عرفان ایشان در فقه و نظام حقوقی شان به هیچ وجه تاثیری ملموس ندارد. گویی هرچندان که آموزه های عرفانی، عدالت بخش، تبعیض زدا و توجه به اصل و معنا و حذر از ظاهرگرایی را بهمراه داشته باشد، انگار هیچ دخلی به احکام فقهی ندارد(٢).

دو، اینکه این بزرگوار و هم چنین سایر روحانیون، هنوز به معنای واقعی کلمه، جهان جدید و شکاف تاریخی و فرهنگ و تمدن های دیگر را به رسمیت نمی شناسند. روحانیت و از جمله آقای خمینی “تفکر تاریخی” ندارند و متوجه نیستند که فقه زمان شیخ طوسی و غزالی نه تنها امکان دینداری و معنویت را افزایش نمی دهد، بلکه چه بسا بر دین زدگی و سکولاریسم معاصر هم دامن بزند.

فقه سنتی که با حقوق جدید هماهنگ نشده باشد اصلا روح و پیام دین را خفه می کند. خشونت ناموجه، پیامد ضروری فقه اصلاح نشده سنتی است، حالا یا آن را سرپوش و بزک می کنیم یا به صورت عریان در بنیادگراهایی مانند داعش ظهور می کند.

البته شاگرد ایشان جناب مطهری، تا اندازه قابل توجهی، در مسیر آشنایی با تفکر جهانی و بین المللی و چند فرهنگی اندیشیدن، حرکت کردن اما متاسفانه در نسل های بعدی حوزه راه ایشان رهرویی پیدا نکرد. تازه از زبان مطهری است که می شنویم واضعان حقوق بشر، بزرگترین حق را بر گردن انسان ها دارند.(نویسندگان و متفکران قرن هفدهم و هجدهم، افکار خویش را درباره حقوق طبیعی و فطری و غیر سلب بشر با پشتکار قابل تحسینی در میان مردم پخش کردند…این گروه حق عظیمی بر جامعه بشری دارند. شاید بتوان ادعا کرد که حق اینها بر جامعه بشری از حق مکتشفان و مخترعان بزرگ کمتر نیست)(٣).

آقای جوادی آملی در مقایسه با مطهری، به این اعتبار، پسرفت است چرا که ایشان تنها در سنت اسلامی ایرانی خوض می کند. ایراد اساسی در بداخلاقی جناب خمینی نیست، بلکه موضوع خیلی ریشه های عمیق در جهان بینی و متافیزیک این بزرگوار دارد. اینکه در همان جهان بینی سنتی، بین سطوح مختلف علوم دینی، بین عرفان نظری و احکام فقهی عملی هماهنگی بوجود نیامده است(۴) و نکته دیگر اینکه در ذهنیت ایشان، جهان بینی مدرن و همه دستاورد های نظری و فکری آن به رسمیت شناخته نمی شود.

روحانیت و جناب خمینی که نماینده روحانیت می تواند باشد، فرهنگ اروپا را از صنعت آن تفکیک کردند و می گفتن اولی را نمی خواهیم ولی دومی را چرا. خوب اما این بیش از اندازه، ساده سازی مطلب بود. حالا نگوییم به طور مطلق ولی بخش مهمی از صنعت به فرهنگِ صنعت وابسته است و از آن برآمده است. بله کوگیتو محض توهم است ولی گسترش دادن عقلانیت انتقادی و کمرنگ شدن اتوریته های مذهبی، زمینه مدرنیته و به تبع ثمرات آن است. تکنولوژی و توسعه یافتگی در ابزار و ماشین خلاصه نمی شود، و این خیال خام است که بدون زمینه چینی های لازم_ مانند دموکراسی و حضور حداکثری مردم در همه صحنه های تولید و نظارت و غیره، داشتن حداقل خودآگاهی عمومی درباره مسائل روز، کاهش فاصله طبقاتی، از میان رفتن قطب ثروت و قدرت، رشد طبقه متوسط، ارتباط ارگانیک و زنده میان سپهرهای دانشگاه و کارخانه و مسائلی از این دست_ با دستور صرف می توان به آنها نائل ش.

پشتِ تکنولوژی و توسعه یافتگی، نظم اجتماعی خاصی است که بدون این نظم و ساختار، همه چیز تصنعی و زورکی و نیم بند و پادر هوا می شود. در جامعه ای که تبعیض‌های صوری مذهبی و سیاسی تا حد خفقان آور وجود دارد، خوب نمی توان شایسته سالاری و اعتبار داشتن نخبه ها را هم انتظار داشت. البته تاریخ امری استمراری است و گسستن از سنت تاریخی خود و پیوستن به سنت تاریخی به ظاهر جهانی اما در واقع اروپایی و غربی و خودمانی، آمریکا را مطلق دیدن، ازخود بیگانگی و بی ریشه شدن است. اصالت و خود بودگی در ارتباط با وطن_ نه به معنای مرزبندی های روی زمین بلکه به معنای سنت، فرهنگ و زبان_ معنا پیدا می کند و اگرنه همه چیز می شود تقلید برده وار و ترجمه های ملانقطی. در ضمن اینکه، چشم پوشی از بحران های اخلاقی دوران مدرنیته غرب و ستایش و پرستش کورکورانه آن، تعصب از نوع سکولارش است.

——————–

(۱)اساسا در روزگار ما تفسیری از دین قابل قبول تر است که هم کلام و هم فقه هر چه سبک تر و ساده تری داشته باشد. مسیحیت اسکولاستیک، کلام و متافیزیک خیلی پیچیده و اسلام حوزوی، فقه و احکام خیلی سنگین دارند که باید، در حدامکان تا وسع انسان معاصر، تقلیل داده شوند. زمانه ما، اگرچه به لحاظ مادی آسایش بیشتری آورده است اما به مراتب بحران های روحی و معنوی بزرگتری هم باخود داشته است، حالا دین یا باید خود باری روی بارها باشد یا اینکه ما را سبکسار و آزاد کند. قرآن کریم می فرماید: مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى* إِلَّا تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشَى * [سوره طه : ٢و٣]

(٢)این جدایی نظر و عمل در جای دیگر هم به شدت خودش را نشان می دهد به این ترتیب که عالمان و مراجع شیعه اگر چه ظاهرا عقل را به عنوان منبع جداگانه و مستقل از نقل، قبول دارند و مشی اعتزالی را تصدیق می کنند، ولی در صحنه عمل تا حد افراط اشعری و اخباری هستند که برای همه چیز باید آیه و روایتی جور کنند حتی اگر وجدان جمعی به وضوح آن را تأیید کند. برای مثال درباره موضوع هنرهای گوناگون موسیقی، نقاشی و مجسمه سازی و رقص، به قدری موشکافی و سختگیری در پیدا کردن دلیل روایی می کنند که یک هزارم آن هم به اخلاق و عقل عرفی رجوع نمی کنند.

(٣)مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱٢

(۴)آن کس که به زعم خویش، عارف باشد
غوّاص به دریای معارف باشد
روزی اگر از حجاب آزاد شود
بیند که به لاک خویش واقف باشد

علمی که جز اصطلاح و الفاظ نبود
جز تیرگی و حجاب، چیزی نفزود
هر چند تو حکمت الهی خوانیش
راهی به سوی کعبه عاشق ننمود

مثلا این رباعیات جناب خمینی، می تواند بسیار نقش ساختارشکنانه و عبور از سنت کتابی متصلب را ایفا کند اگر صرفا دیدگاهی عرفانی جدا افتاده نباشند.

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
محمد میم
محمد میم
اردیبهشت ۶, ۱۳۹۸ ۱۱:۳۸ ق٫ظ

سلام بر هادی گرامی، موضع نویسنده از این جهت قابل نقد است که کلیتی مبهم از مسائل را مطرح نموده و نتایجی مبهم نیز اخذ نموده، مثلاً خواستار سازگار سازی فقه و عرفان در منظومه ای واحد گردیده، بدون اینکه امکان ذاتی سازگاری عرفان دنیا گریز و فقه دنیا معطوف را پیش بکشد. و شما نیز بر حجم این کلی گویی ها افزوده اید. می گویید موجب خجالت است که فقه باید خود را با حقوق جدید سازگار نماید. پس چگونه بود که آیت الله خمینی خود پیشگام چنین سازگار سازی شد و حقوق جدیدی همچون اصل انتخابات شورا و… مطالعه بیشتر»

هادی
هادی
اردیبهشت ۵, ۱۳۹۸ ۸:۱۳ ب٫ظ

اول برو نسبت فقه و حقوق و نحوه کشف هر یک از اینها رو یاد بگیر بعد بیان از این حرفای بزرگتر از دهنت بزن. خوب یه ذره فکر کن ببین این حرفی که میزنی آیا مشکلی علمی رو حل میکنه یا مشکلی اجتماعی یا اعتقادی رو. هیچ کدوم!فقط جهل تو رو برای همه آشکار میکنه.میفهمیم که نه میدونی فقه چیه، نه عرفان و نه از اینکه حقوق جدید چیه خبر داری!میدونی حقوق جدید چیه و از کجا ناشی میشه؟ خوب با این ادعایی که کردی فقه باید خودش رو با حقوق جدید هماهنگ کنه واقعاً حجالت میکشم به سایت… مطالعه بیشتر»

2
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx