پدیدهای به نام مستبصر؛ نماد هدایت یابی، یا سوژهای برای ایجاد بدبینی میان مذاهب؟!

بسم الله الرحمان الرحیم /
محمدجعفر میلان نورانی۱:
چکیده:
مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی علیرغم اتحاد و اخوتی که با یکدیگر دارند، طبیعتاً نسبت به حفظ کیان مذهب خود نیز حساسند و در صورت متزلزل شدن ارکان مذهبشان توسط برخی افراد از دیگر مذاهب، ممکن است از برادران مسلمان خود دلگیر شوند. یکی از مواردی که موجب ایجاد اینگونه تنشها میشود، خروج برخی افراد از مذهب سنی و ورودشان به مذهب شیعه است. صرف نظر از اینکه مسئله تغییر مکتب و تفکر، نه تنها آزاد است، بلکه اساساً امری تقریباً غیر اختیاری است و اگر افراد با گزارههایی مواجه شوند که مذهب و دین دیگری را برایشان ترجیح دهد، خواه ناخواه به سمت آن متمایل خواهند شد و لذا در این امر، جایی برای قضاوت در عملکردشان باقی نمیماند، ولی مسئله اینجاست که برخی از رسانهها این مسئله را به یک امر التهاب زا تبدیل و خواسته یا ناخواسته از آن برای ایجاد بدبینی میان برادران شیعه و سنی استفاده میکنند. همچنین اشکال دوم، این است که صرف نظر از غیر اختیاری بودن تغییر عقیده، ولی دلایل افراد شیعه شده، مبنی بر ورود آنها به این مذهب، عموماً دلایل محکمی نیست. یعنی اگر انگیزه آنان از اینکه دلایل شیعه شدن خود را برای دیگر افراد اعلام میکنند، این باشد که تغییر مذهبشان را صحیح نشان داده و دیگران را نیز به همین کار تشویق کنند، باید گفت گرچه ممکن است افراد با کوچکترین اسبابی مذهب و دینشان را تغییر دهند، ولی دلایلی که توسط آنان ذکر میشود، کامل نیست و منطقاً نمیتوان از آنها به عنوان سبب معقول و مشروع برای خروج از یک مذهب به مذهب دیگر، بهره برد. ضمن اینکه اگر واقعاً هدف رسانهها از پوشش دادن اخبار مربوط به افرادی که مذهب خود را تغییر دادهاند، دشمنی با اهل سنت نباشد و صرفاً این باشد که حساسیت تعصب در مذهب خاص را از بین ببرند، شایسته است در مورد کسانی که احیاناً از شیعه به سنی وارد شدهاند نیز، مطالعهای داشته باشند.
کلیدواژگان
مستبصر، سلمان حدادی، تیجانی، محمد شریف زاهدی، المراجعات، آن گاه هدایت شدم.
مقدمه
مذاهب اسلامی همواره با شیعیان رابطه صمیمی و برادرانهای داشته و دارند و شیعه نیز همیشه سعی بر احترام و مدارا با دیگر مسلمانان غیر شیعه دارد. از جمله اینکه از تکفیر آنها و توهین به مقدسات و محترماتشان خودداری میکند، در گرفتاریها به یاریشان میشتابد و در کل، از هر عاملی که در خوش بین کردن اهل سنت نسبت به شیعه مؤثر باشد، بهره میجوید؛ و این کار را نه از روی اغراض مادی، که به اطاعت از نصوص دینی انجام میدهد. متقابلاً اهل سنت نیز همواره برادری و اتحاد خود را در طول تاریخ با شیعیان حفظ کردهاند. اما در این میان، عملکرد برخی افراد، مبنی بر تغییر مذهب، موجب بدبینیهایی در فریقین نسبت به یکدیگر شده است. و همین امر ممکن است کم کم مراودات بین برادران مسلمان را کمتر کند؛ چراکه افراد خوف این را خواهند داشت، که در صورت مسافرت به شهرهای شیعه نشین یا مطالعه آثارشان، ممکن است مذهبشان را از دست بدهند و بالتبع تمام زندگیشان تحت الشعاع قرار گیرد. لذا داشتن علاقه قلبی به مذهب خود و ترس از فقدان آن و نگرانیهایی از این قبیل، باعث کمرنگ شدن اخوت در میان شیعه و سنی خواهد شد.
در این راستا دکتر محمد عبادی زاده از روحانیان جنوب کشور در اظهاراتی شفاهی عنوان کرد، حدود ۳۵ نفر از اهل سنت نزد او آمده و اظهار علاقه به تشیع کردهاند. ولی او همه آنها را رد کرده و علیرغم اصرار برخی از آنان، ایشان را به حضور نپذیرفته است! چراکه فکر میکند، زیاد شدن جمعیت و آمار شیعیان، هیچ فایدهای برای آنان ندارد و جز التهاب مذهبی چیزی نمیافزاید!۲
از طرف دیگر، آقای قزوینی در کلاسهایی که در مؤسسات مختلف برگزار میکند، معمولاً یک فایل متنی شامل پیامکهایی که در طی چند سال برایش فرستاده شده، مبنی بر اینکه آن افراد سنی بودهاند و با سخنان آقای قزوینی به تشیع راه یافتهاند، به همراه شماره تلفنشان به طلاب نشان میدهد. صرف نظر از اینکه این شمارهها در طول چند سال تغییر خاصی نکرده و فایلی که نویسنده این مقاله در سال ۹۳ از ایشان دید، همان را دوباره بدون افزایش در سال ۹۷ نیز مشاهده کرد(!) سؤال اینجاست، برفرض حقیقی بودن اشخاص مزبور، این چه ارتباطی به حقانیت شیعه دارد؟ اینکه برخی انسانها به این نتیجه رسیدهاند که مذهب الف از مذهب ب بهتر است و به آن گرویدهاند، چه فایدهای دارد؟ مگر فهم و استنباط آنان برای ما حجت است که از گرایش آنان به مذهب ب، حقانیت و برتری این مذهب را بفهمیم؟! ضمن اینکه اگر استاد بزرگوار آقای قزوینی چند نفر را به مخاطبان معرفی میکند که به واسطه برنامههای وی شیعه شدهاند، متقابلاً بنده نیز از چندین نفر از هموطنان محترم اهل سنت شنیدهام که از استاد و سخنانش اظهار نارضایتی کردهاند!۳ لذا نه رضایت افراد و نه نارضایتی آنها دلیلی برای صحت سخنان و مذهب کسی قرار نمیگیرد. با توجه به اینکه خود آقای قزوینی نیز در یک گفتگوی شفاهی اذعان کرد، سالهاست که هیچ یک از علمای غیر شیعه حاضر به مناظره با وی نیستند! و این را به حساب شجاعت خود میگذارد! ولی این رویکرد با سیره اهل بیت منافات دارد؛ زیرا مشی آن بزرگواران، رنجاندن اهل سنت نبود.
لذا نوشتار پیش رو سعی دارد اثبات کند، شیعه شدن برخی افراد اهل سنت نه تنها به نفع شیعه و حفظ حسن نیت این مذهب در برقراری اخوت بین برادران مسلمان نیست، بلکه موجب دلگیری و بدبینی روزافزون میان آنان نیز میشود. و چون به حکم قرآن، مسلمانان هرگز نباید موجب تنازع و گسست در جامعه اسلامی شوند۴، لذا اگر کسی تغییر مذهب خود را از سنی به شیعه و همچنین بالعکس اعلان کند، در صورتی که این اعلان وی موجب جدایی و تنش بین مذاهب اسلامی شود، به حکم قرآن ممنوع است!
یکی از مراجع فعلی مینویسد، مرحوم آقای امینی خدمت آیت الله بروجردی رسید و ایشان خطاب به مرحوم امینی گفت: «الغدیرِ» شما کار ما را سخت کرده است! چراکه علمای سنی آن را خوانده و شیعه میشوند و بالتبع نیز جامعه سنی آنها را طرد میکند و ما مجبور میشویم از آنها حمایت کنیم!۵
این مسئله منحصر در اسلام و مذاهب درون آن نیست و در ادیان و مکاتب دیگر نیز دیده میشود. مثلاً مورخان نوشتهاند، شخصی به نام آلبرت برخ از دوستان اسپینوزا در قرن هفدهم میلادی، از پروتستان به کاتولیک تغییر مذهب داد و خانوادهاش بهقدری از این کار آلبرت متأثر شدند که از اسپینوزا درخواست کردند وی را از تصمیمی که گرفته بود، منصرف نماید. ولی اسپینوزا علیرغم تلاشی که کرد، نه تنها در کار خود هیچ توفیقی نیافت، بلکه برخ نامهای طولانی و مملو از دشنام و طعن نسبت به وی ارسال کرد و خود نیز تبدیل به یک کاتولیک رادیکال شد و تا آخر عمر نیز در دیری ماند!۶
اساساً خروج از هر گروهی و ورود به گروه دیگر، موجب تشنج است. و دقیقاً به همین خاطر است که تیمهای ورزشی، تلاش میکنند برخی از افراد تیم مقابل را به خود جذب کنند تا از این طریق بتوانند موجب تضعیف روحیه آن تیم شوند! لذا وقتی پیروان مذهب الف از اینکه فرد یا افرادی از مذهب ب به آنان ملحق شدهاند، احساس خوشحالی و پیروزی میکنند، ناخودآگاه در افراد مذهب ب، ناراحتی و بدبینی به آنان ایجاد خواهد شد.
البته همانطور که در ادامه نوشتار نیز اشارهای خواهد شد، تغییر دین و مذهب امری شخصی است و به هیچ قاعده و قانون خاصی وابسته نیست و به قول آقای کدیور، اساساً پیدایش و استمرار هر عقیده، معلول شرایط خاص ذهنی است که خارج از اختیار انسان است! و فقط مقدمات آن است که در اختیار انسان قرار دارد.۷ لذا اگر او تحت تأثیر این دلایل قرار بگیرد، بیاختیار تغییر خواهد یافت! لذا این نوشتار قصد توبیخ کسانی را که از تسنن به تشیع وارد شدهاند ندارد؛ چراکه ممکن است تحت تأثیر دلایل و براهینی قرار گرفته باشند که آنان را بیاختیار به سمت تشیع سوق دهد. بلکه سؤال اصلی این نوشتار این است که چرا این افراد به گونهای داستان شیعه شدنشان را بیان میکنند، که موجب تنش و دلگیری بین شیعه و سنی میشود؟ و چه اصراری است که آن شخص به عنوان مستبصر (یعنی کسی که تا الان نابینا و گمراه بوده و اکنون بینا شده!) به افکار عمومی معرفی شود؟! و سوم و از همه مهمتر، اگر متقابلاً یک شهروند شیعه نیز براساس دلایل و استدلالاتی که به نظر خودش قانع کننده است، به سمت تسنن کشیده شود، آیا به همین ترتیب داستان سنی شدن وی تحت پوشش قرار خواهد گرفت؟!
و هدف بعدی از بررسی داستان شیعه شدن افراد مزبور، اثبات این نکته است که دلایلی که آنان را به سمت تشیع کشانیده، کامل نیست و قاعدتاً عموم اهل سنت با این دلایل قانع نخواهند شد؛ چراکه آنها تصور میکنند میتوان در مذهب سنی باقی ماند و خصلتهای پسندیده دیگران را نیز یاد گرفت! و به نظر میرسد، این تصور صحیح باشد.
مطلب دیگری که نیز باید در انتهای این بحث به آن تذکر داد، لزوم بازبینی در واژه «مستبصر» است! این کلمه در لغت به معنای کسی است که بعد از آنکه در مورد چیزی طلب علم نموده، عالم به آن شده است. و همچنین در مورد فردی به کار میرود که بعد از آنکه نسبت به امری ناآگاه بود، برایش علم ایجاد میشود. لذا به خداوند مستبصر گفته نمیشود؛ چون نه به چیزی جاهل بوده تا بعداً نسبت به آن عالم گردد، و نه از کسی طلب آگاهی میکند.۸ با این تعریف گفته میشود، اطلاق این واژه بر انسانی که قبلاً سنی بوده و اکنون شیعه شده، کاملاً فرقه گرایانه و خودخواهانه است! چراکه مستلزم این است که افراد مذهب مقابل، گمراه و نادان و بیبصیرت تصور شوند، تا کسی که از جرگه آنها خارج و به مذهب دیگری وارد میشود، مستبصر نامیده شود! و این نامگذاری، خلاف سیره اهل بیت است. آنها همواره اهل سنت را «مردم» نامیده۹ و خود را با آنان عضو یک جامعه میدانستند.
با این توضیحات، به برخی افرادی که از سنی به شیعه گرویدهاند و ذکر برخی از نقاط مبهم در زندگی آنها، اشاره خواهد شد.
سلمان حدادی، مولوی یا ماموستا؟!
در ۲۷ ماه رمضان سال ۱۴۳۴ق مصادف با ۱۲ امرداد ۱۳۹۲ شمسی، شبکه استانی قم اقدام به پخش برنامهای مشکوک نمود. آن برنامه در زمان خود از سوی برخی کارشناسان مذهبی (از جمله امت واحده) مورد نقد قرار گرفت.
میهمان برنامه، شخصی به نام سلمان حدادی و همسرش که خود را اهل سنندج معرفی کرده بود، میگفت سابقاً مولوی وهابی بوده و تا کنون پانصد نفر از اهل سنت را به وهابیت کشانیده است! ولی تا کنون حتی یک شیعه را نیز نتوانسته به وهابیت سوق دهد!
وی شروع به نقل داستان زندگی خود کرد و به اینجا رسید که یک روز، یکی از دوستانش که شیعه بود، به او پیشنهاد میدهد برای یک بار هم که شده، به مجلس روضه امام حسین برود. وی شب عاشورا به مجلسی در کرمانشاه میرود و با شنیدن فداکاری امام حسین، به شدت منقلب و سپس با مطالعات و مسافرتهای فراوان، شیعه میشود. وقتی پدر سلمان متوجه میشود پسرش شیعه شده، ابتدا با دادن ماشین مدل بالایی مثل ماکسیما و… اقدام به تطمیعش میکند؛ ولی وقتی میبیند پسرش در عقیده خود محکم است، همراه با ده-پانزده نفر از اقوامش سلمان را به قصد کشت زده و با چوب به سر او میکوبند و بعد از آن جریان نیز وی مبتلا به تیک عصبی و لکنت زبان و تشکیل لخته خون در مغزش میشود. همچنین همسر وی نیز که به کوچه آمده بود، در این ماجرا کتک میخورد و جنینش سقط میشود.
آن گاه این زوج خود را از سنندج به اورمیه میرسانند و سلمان در آنجا از دوست سنیاش کمک میخواهد. دوستش نیز میگوید اگر صد فقره قتل انجام میدادی شاید کمکت میکردم؛ ولی شیعه شدنت را نمیتوانم ببخشم! لذا از آنجا نیز به تهران و بعد از ۴۵ روز خوابیدن در ترمینال غرب و ترمینال جنوب و راه آهن و… به قم میآیند و چون کسی را در آن شهر نمیشناختند و پولی نیز در بساط نداشتند، خود را به جمکران میرسانند.
این زن و شوهر در بیابانهای جمکران ساکن شدند و بعد از اینکه ۴۵ روز در بیابان زندگی و از غذاهای نذری مردم ارتزاق کردند، به یکی از دفاتر مراجع راهنمایی و توسط آنها حمایت مالی شدند. و بعد نیز به مشهد رفته و بعد از مدتی در آنجا بچهدار شدند. همسرش یکی از شبها بانویی را در خواب دید که روی دست و صورتش آیات قرآن نوشته شده و زیر نوشتههای قرآن نیز، کبودی صورت و دستش مشخص بود. آن بانو دست در گردن همسر سلمان انداخت و گفت دخترم! من فاطمهام! این زن و شوهر از این خواب منقلب شدند و به همین خاطر نام بچهشان را فاطمه گذاشتند. البته قبلاً نیز شخصی به سلمان و زنش گفته بود اگر نذر کنید که اسم فرزندتان را فاطمه یا محسن بگذارید، اصلاً سقط نخواهد شد! و سرانجام توسط گروه خبری شبکه قم شناسایی و به آن شبکه دعوت شدند.
اما غیر از مطالب عجیب و فرقه گرایانهای که در زندگی وی دیده میشود، نقدهایی نیز میتوان به این ماجرا وارد کرد:
حدادی ادعا دارد مچ دست راستش توسط پدر و اقوامش با چاقو زخمی شده، و پاهایش نیز در کودکی فقط به جرم ابراز علاقه به محسن قرائتی و تماشای برنامهاش، به دست پدرش سوزانده شده! و برای اثبات ادعاهایش، اقدام به برهنه کردن کف پا و نشان دادن مچ دستش نمود. ولی چرا باید باور کنیم که اینها توسط یک غیر شیعه به وجود آمده است؟! صرفاً با نشان دادن بدن آسیب دیده، نمیتوان شخص دیگری را به آسیب زدن متهم کرد.
او همچنین میگوید، مادرش شیعه و پدرش وهابی بوده است! در صورتی که وهابیان ازدواج با شیعه را باطل میدانند!۱۰ آنان اساساً شیعه را مرتد و واجب القتل میشمارند!۱۱ چطور معقول است که انسان با شخصی که ریختن خونش را واجب میداند، وصلت کند؟! آن هم انسان قسی القلبی مثل پدر سلمان؟!
همچنین حدادی تعریف میکرد که وقتی پدرش در زندان شاه بوده، او به دنیا آمده و مادرش در غیاب شوهر، نامش را سلمان گذاشته است. و وقتی پدر از این قضیه مطلع شد، با عصبانیت گفت چرا اسم بهتر مثل خالد، عمر و ابوبکر نگذاشتی؟! در صورتی که اهل سنت و وهابیان، همه صحابه از جمله سلمان را دوست دارند و این نام مکرراً در میان وهابیان دیده میشود! به نظر میرسد سلمان بن عبدالعزیز پادشاه کنونی عربستان، بهترین شاهد برای این ادعا باشد!
او همچنین گفت که برای تکمیل مطالعات وهابیت، به زاهدان و از آنجا به راییوند در پاکستان رفته است. باید گفت، مردم سنی زاهدان، مذهب دیوبندی و یا بریلوی دارند و به شدت با وهابیت و آموزههای تکفیری آن مخالفند. به گونهای که یکی از علمای آن منطقه کتابی به نام «المهند» صرفاً در اثبات مرزبندی با وهابیت نوشته است. شهر راییوند در پاکستان نیز هیچ ربطی به وهابیت ندارد و محل اجتماع سالانه جماعت تبلیغ است که اکثراً حنفی مذهبند و آل سعود نیز شدیداً با این افراد مخالف است.۱۲ لذا سؤال اینجاست، او قرار بوده در این دو شهر کدام یک از تعالیم وهابیت را بیاموزد؟!
همچنین حدادی خود را مولوی سنندج میخواند! در حالی که روحانیان کرد، نه مولوی، بلکه ماموستا خوانده میشوند! مولوی مربوط به شرق کشور است! نه غرب کشور!۱۳ لذا داستان شیعه شدن حدادی، ابهامات بسیاری دارد و نمیتوان به صرف اینکه او با ما هممذهب است، از نقد اظهارات عجیب وی چشم پوشید!
مولوی زاهدی؛ مثلث حنفی-شافعی-شیعه!
فرد دومی که شیعه شده، محمدشریف (مرادبخش) زاهدی است. وی در کودکی از خواندن کلاس سوم محروم و به مکتب درسی اهل سنت فرستاده شد. دلیل والدین او بر این کار، اطاعت از حکم سپاه صحابه مبنی بر حرمت درس خواندن در مدارس شیعی بود.۱۴ از همان نوجوانی سؤالاتی در ذهنش بود که هیچ یک از مولویها به درستی پاسخ آن را نمیدادند. او در یکی از حوزههای اهل سنت طلبه شد و بعد به حوزه چابهار راه یافت. مشغول به تدریس در آنجا بود که به خاطر برگزاری همایش ختم بخاری در زاهدان در سال ۱۳۷۵ش، راهی آن شهر و با مولوی عبدالحلیم قاضی مواجه شد. او از مولوی حکم پوشیدن لباس سیاه و توسل به امام حسین را پرسید که قاضی، اولی را حرام و دومی را شرک دانست!۱۵ زاهدی با مطالعات فراوان بالاخره شیعه میشود و خانوادهاش به شدت با وی مقابله و او را تهدید به قتل میکنند. او نیز به قم پناهنده میشود!
اما داستان زاهدی نیز مانند ماجرای پیشین، از ابهاماتی برخوردار است که به برخی از آنها اشاره میشود.
وی ادعا میکند، سخنران شیعه که او را به سمت تشیع برد، حدیثی از حیات الصحابه (تألیف کاندهلوی) خوانده است که به این شرح است: «انکسفت الشمس کسفه و هی ظلمه»۱۶ (خورشید در عزای امام حسین کسوف کرد و تاریک شد). در صورتی که این حدیث در این کتاب یافت نشد! اگر گفته شود، این اشکالی بر زاهدی نیست و آن سخنران است که چنین اشتباهی را مرتکب شده، در پاسخ گفته میشود، خود آقای زاهدی و یا مصحح کتاب زندگی او، در پاورقی آدرس دقیق این حدیث را در کتاب حیات الصحابه نوشته است: ج۳، ص۶۷۴! و این قاعدتاً بدان معناست که حدیث را در آن کتاب یافته است! در صورتی که هیچ اثری از این حدیث در کتاب حیات الصحابه یافت نشد!
نکته بعدی این است که زاهدی ادعا میکند روحانیان شیعه اصلاً نمیگویند کتابهای اهل سنت را نخوانید! بلکه فقط مولویهای سنی هستند که به جوانانشان میگویند کتب شیعه را نخوانید!۱۷ در پاسخ گفته میشود، وقتی کسی قصد دارد کاری را از کل افراد یک مجموعه نفی کند، باید یا همه و یا حداقل درصد قابل توجهی از آنها را دیده باشد! آقای زاهدی چطور عموم روحانیان شیعه را دیده و از عملکرد آنها فهمیده که آنان جوانانشان را از خواندن کتب اهل سنت برحذر نمیدارند؟! لذا این حرف کاملاً غیر علمی و التهاب انگیز است. همچنین متقابلاً گفته میشود، نگارنده این نوشتار دیده است که یک روحانی شیعه مردم را از خواندن کتب سنی نهی میکرد! و همچنین در کتابخانه مدرسه مکی زاهدان و گشت سراوان نیز، کتابهای علمای شیعه را مشاهده کرده است! و البته اینها هیچ ربطی به حقانیت یا بطلان یک مذهب خاص ندارد.
زاهدی ادعا کرد که از طرف مولوی سربازی، امام جمعه اهل سنت چابهار به یکی از بخشهای شافعی نشین حومه میناب گسیل شده بود. البته وی توضیح نداد که آن منطقه که حنفی نیست، چرا زیرنظر آقای سربازی است، ولی صرف نظر از آن، عمویش قبل از اعزام به آن منطقه، به وی توصیه کرده که مبادا شافعی شود!۱۸ یعنی این کتاب نه تنها برادری بین سنی و شیعه را به هم میزند، که بین مذاهب سنی نیز اختلاف میافکند!
اما از بدترین ادعاهای این کتاب، این است که زاهدی میگوید وقتی در میان اهل سنت میناب از فضایل اهل بیت میگفتم، آنها ناراحت، و وقتی از فضایل خلفا تعریف میکردم، خوشحال میشدند! و بدتر اینکه این خصلت را جو غالب اهل سنت میداند!۱۹ تا اینکه به داستان شیعه شدنش میرسد و آن را به خواب پیوند میدهد! وی میگوید: در یکی از کتابهای اهل سنت (نام آن را ذکر نمیکند) دیدم که نوشته، وقتی حضرت علی حاضر نشد با ابوبکر بیعت کند، دستهایش را بسته و او را به زور برای بیعت بردند. من تعجب کردم و با خود گفتم آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟! تا اینکه در خواب دیدم چند نفر به دست مردی طناب بسته و وی را میکشند و اقدام به ذکر نوحههای جانسوز میکند و… از همین جا وی شیعه میشود!۲۰ البته مسئله بیعت امیرالمؤمنین و ضربههایی که آن روزها بر حضرت فاطمه و اهل بیت وارد شد، و همچنین پرداختن و شاخ و برگ دادن به آن، جزء مسائلی است که شدیداً بین فریقین، التهاب ایجاد کرده و این نوشتار را نیز توان پرداختن به سند و محتوای آن نیست؛ ولی همین را میتوان گفت که زاهدی، نکته التهاب زا بین شیعه و سنی را فهمیده و دقیقاً از همین راه وارد شده است! مانند حدادی!
نکته بعدی این است که وی در مواجهه با اهل سنت منطقه، دلیل روی گرداندن خود از خلیفه دوم را وجود برخی اسرائیلیات در جوامع حدیثی اهل سنت عنوان کرده است!۲۱ در مقابل باید گفت، در کتب شیعه نیز روایات بیاساسی وجود دارد و کتابهایی هستند که به نقد این احادیث در شیعه پرداختهاند که از آن میان، میتوان به «نقد کتب حدیث» تألیف سیدمصطفی حسینی طباطبایی، و «مشهورات بیاعتبار» نوشته مهدی سیمایی اشاره کرد. لذا آقای زاهدی بهتر بود قبل از شیعه شدن، این دو کتاب را نیز مطالعه میکرد!
وی همچنین فقه حنفی را به بازی کردن با دین خدا متهم کرد۲۲، که البته حرف ناصحیحی است و عموم فتاوایی که استنادشان به فقه حنفی ثابت شده است، دلایلی دارد که در ظرف خود، معتبر است.۲۳ ضمن اینکه مسائل فقهی باید در محیط علمی بررسی شوند؛ نه محیط احساسی.
زاهدی همچنین ادعا کرده است که علیرغم نهی مردم روستا از ورود به مسجد بعد از شیعه شدن، با دوستان شیعهاش به آنجا وارد شده و نماز را نیز به فقه شیعه اقامه کرده است.۲۴ البته عملکرد زاهدی به خودی خود حرام نیست ولی سؤال اینجاست، اگر در یکی از روستاهای قم، یک مولوی سنی با شاگردانش وارد شده و در آنجا نماز جماعت بر فقه اهل سنت بگزارد، مردم آن روستا چه واکنشی نشان خواهند داد؟!
وی از اینکه نمیتوان به راحتی تغییر مذهب داد، ابراز نگرانی میکند و علاقمند است تا حساسیت نسبت به این مسئله کم شود.۲۵
او در جایی دیگر ادعا میکند، برخورد علمای شیعه با جوانان و نحوه جواب دادن به پاسخهای آنها، تفاوت زیادی با رویکرد مولویهای سنی دارد. روحانیان شیعه در حوزهها و دانشگاهها کرسیهای آزاد اندیشی دارند و جوانان هر سؤالی که دوست دارند میپرسند و حتی مسلمات شیعه را زیر سؤال میبرند! ولی روحانیان هرگز آنها را تکفیر نمیکنند. ولی بعضی از مولویهای سنی وقتی در پاسخ سؤال میمانند، فتوا به قتل شخص میدهند!۲۶
اولاً درست است که کرسی آزاداندیشی در دانشگاهها برپاست، ولی در حوزه، خبر خاصی از چنین کرسیهایی نیست! ثانیاً اگر یک یا چند مولوی نتوانستهاند پاسخ بدهند، در عوض مولویهای دیگری میتوانند به خوبی از پسِ جواب دادن بربیایند! و اگر یک یا چند روحانی شیعه توانستهاند شبهات را دفع کنند و سعه صدر داشتهاند، در عوض روحانیان دیگری وجود دارند که نه سواد دارند و نه سعه صدر! غرض این است که این مسائل، ربطی به بد یا خوب بودن یک مذهب ندارد.
در ادامه نیز مانند ماجرای سابق، مسائل بیاساس بسیاری مطرح میشود که پرداختن به آنها از حوصله این نوشتار خارج است! مثلاً میگوید من به اهل سنت میگویم برای اثبات مذهبتان نیازی نیست اشخاص خیالی درست کرده و مدعی شوید که اینها شیعه بودهاند و سنی شدهاند! مثل سیدحسین موسوی!۲۷ و در ادامه با دلایلی که بعضیشان بسیار سطحیاند، سعی در این دارد که وجود این شخص را از اساس انکار کند!۲۸ غافل از اینکه مشابه همین اشکال به برخی آثار شیعه نیز وارد است! از قبیل ساختن مناظرات خیالی با اهل سنت مثل شبهای پیشاور، حسنیه و…۲۹ و پیروز نشان دادن شیعه در انتهای داستان!
در آخر وی به دو سنی دیگر نیز اشاره میکند که به تشیع گرویدند و ظاهراً به همین دلیل نیز کشته شدند: محمداسلام زومک زهی و شیرمحمد طاطار.۳۰ البته کشتن این دو نفر و هر انسان بیگناه دیگری شدیداً محکوم است، ولی چرا برخورد عناصر افراطی یک گروه، به حساب تمام افراد آن گروه گذاشته میشود؟ این دو انسان یقیناً توسط عناصر افراطی و تکفیری کشته شدهاند؛ نه توسط شهروندان عادی اهل سنت.
نکته دیگری که در کتاب آقای زاهدی آمده، داستان شیعه شدن آقای زومک زهی است که آن نیز مانند دو داستان پیشین است! یعنی در تشیع پاسخ سؤال خود را دیده است.۳۱ این نوشتار اصلاً سخن وی را تکذیب نمیکند؛ ولی سؤالی که پیش میآید این است که اگر یک شهروند شیعه، پاسخ سؤال خود را در مذهب سنی بیابد، دیگر هممذهبانش چه برخوردی با وی خواهند داشت؟!
شحاته؛ شیعه برائتی در مصر!
فرد بعدی که میتوان وی را جزء التهاب آفرینترین افرادی دانست که از سنی به شیعه درآمدند، حسن شحاته از روحانیان مصری است. این نوشتار به بررسی دلایل شیعه شدن وی نمیپردازد؛ بلکه صرفاً به ریشههای مرگ وی نظر میکند. وی توسط برخی از اهل سنت مصر کشته شد؛ ولی نه توسط افراد افراطی و تکفیری؛ بلکه به دست مردم عادی! اما دلیل اینکه جریانهای درون شیعی نتوانستند به خوبی از این قضیه به نفع خود بهره ببرند، این بود که آقای شحاته در منزل خود در مصر، مراسم فحاشی به مقدسات اهل سنت را برپا کرده بود! و به همین دلیل هم توسط مردم کشته شد.۳۲ بسیاری از انسانهای شاخص و مشهور شیعه، به مرگ او اعتراض و بیانیه صادر کردند، ولی آیت الله خامنهای سکوت نمود.
سؤال اینجاست، چرا آقای شحاته که تا دیروز دوستدار خلفا بود، امروز بهقدری در تشیع پیشتاز میشود که حتی از رهبری نیز پیشی گرفته و برخلاف دستور وی، به خلفا ناسزا میگوید؟!
تیجانی؛ امام المستبصرین!
مورد دیگری که میتوان جزء معروفترین اشخاصی دانست که به تشیع وارد شدند، دکتر محمد تیجانی تونسی است. داستان شیعه شدن این شخص مفصلتر از آن است که در این نوشتار بگنجد؛ و البته نکته مهمی نیز در داستان وی یافت نشده است. ولی آنچه که بسیار مشکوک است، سخنان این شخص پس از شیعه شدن اوست! او در مصاحبههایی که در تلویزیون داشته و در کتابهایی که منتشر کرده، سخنان عجیبی بر زبان و قلم آورده، که بدبینی بسیاری را بین فریقین سبب شده است. از جمله در برنامه ماه عسل ۱۳۸۶ش گفتگویی با وی ترتیب داده شد و در آن برنامه، او دلایلی بر شیعه شدن خود آورد، که خالی از ابهام نیست. مثلاً گفت از آنجا که هیچ یک از مالک و ابوحنیفه و شافعی و احمد، رسول خدا را ندیدهاند ولی حضرت علی دیده است، پس تشیع بهتر از مذاهب چهارگانه است! همچنین گفت: آیا دوازده امام که در همه چیز اتفاق نظر دارند، شایستگی بیشتری برای پیروی دارند، یا چهار پیشوای فقهی اهل سنت، که اختلاف نظر بسیاری دارند؟!۳۳ و دلایلی از این قبیل.
صرف نظر از اینکه سخنان تیجانی اعتراضات شدید علمای اهل سنت را برانگیخت و مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی و عبدالعلی خیرشاهی از سخنرانان معروف اهل سنت به آن تاختند۳۴، همچنین دارای مغالطه بزرگی است. و آن این است که وی نباید ابوحنیفه و دیگر پیشوایان فقهی را با دوازده امام میسنجید، بلکه باید با مراجع بزرگوار شیعه قیاس مینمود! و حقیقت این است که این بزرگواران نیز در برخی مسائل فقهی با یکدیگر اختلاف نظر دارند! و البته این امری طبیعی است.
علاوه بر اینکه برخی فقهای اهل سنت یک گام جلوتر هستند و برای کم کردن اختلافات مزبور، راهکارهایی ارائه دادهاند. یکی از آنها شکستن انحصار در مذهب خاص است. به گونهای که ادعا میشود برخی از علمای سنی مثل آقایان زحیلی و شلتوت اعتقاد دارند، انسان میتواند از هر یک از مذاهب اسلامی تقلید کند؛ از جمله مذهب شیعه (إن مذهب الجعفریه المعروف بمذهب الشیعه الإمامیه الاثنا عشریه مذهب یجوز التعبد به شرعا کسائر مذاهب أهل السنه). حتی برخی از اندیشمندان اهل سنت پا را فراتر گذاشته و رأی به جواز تلفیق بین مذاهب دادهاند! به گونهای که انسان میتواند در برخی مسائل از مذهب الف و در برخی دیگر از احکام از مذهب ب یا ج تقلید کند!۳۵ در همین راستا ماموستا خاتمی امام جمعه اهل سنت اشنویه میگوید:
«منِ شافعی چه زمانی موفق خواهم شد؟ زمانی که از فقه مالکی و… هم مطلع باشم. ولی وقتی که در فقه فقط از منظر شافعی و در کلام فقط از منظر اشعری نگاه کنم و به سایر مذاهب توجه ننمایم، عینکم تنگ و محدود میشود. ولی وقتی یک عالم شیعی در کنار کافی و من لایحضر و… مسلم و احمد هم داشته باشد، و یا بالعکس، وقتی یک عالم سنی به آثار شیعیان هم توجه کند، مثلاً در کنار فقه نووی، حداقل تحریرالوسیله امام را هم مطالعه کرده و ببیند که آیا مذاهب اسلامی در مسائل فقهی از هم دورند یا نزدیک، نگاهها بسیار عوض میشود. ولی وقتی یک عالم شیعی جسارت نگاه کردن به آثار سنی، یا یک عالم سنی جسارت نگاه کردن به آثار شیعی را نداشته باشد، ایجاد وحدت در قالب اجلاس و… ضعیف میشود».۳۶ همچنین دیگری مینویسد:
«اگر حکم مسئلهای میان ابوحنیفه و یاران او مورد اختلاف باشد، کار مجتهد تخریج این است که در میان آرای آنان، سخنی را انتخاب کند از لحاظ دلیل قویتر، و نسبت به حال مردم آسانتر باشد. به همین خاطر است که گروهی از فقهای حنفی، فتوای شیبانی شاگرد ابوحنیفه را در مورد پاک بودن آب مستعمل، قبول کرده و به آن فتوا دادهاند. همچنین در فقه شافعی، اصل بر این است که ذوی الارحام ارث نمیبرند؛ ولی علمای متاخر این مذهب، فتوا دادهاند که در صورت فقدان نظم بیت المال، آنان نیز ارث خواهند برد».۳۷ نویسنده در ادامه با بررسی اقوال علما در اینکه آیا تقلید از یک مذهب معین جایز است یا خیر، خود به این نتیجه میرسد که چنین کاری مجاز است! زیرا هیچکس ملتزم به یک مذهب خاص نیست و فقط حکم خدا و رسول است که لازم الاتباع است!۳۸
این در حالی است که هنوز هیچ یک از مراجع تقلید شیعه نه اجازه دادهاند شیعیان از هر مذهبی که صلاح بدانند تقلید کنند! و نه فتوا دادهاند که آنها مثلاً بتوانند در مسائل نماز به مرجع تقلید الف، و در مسائل اجتماعی و معاملات به مرجع تقلید ب یا ج رجوع نمایند! و نه میپذیرند که فتوای شاگرد در جای استاد بنشیند! ولی در میان دیگر نویسندگان شیعه افرادی وجود دارند که متوجه این خلأ شدهاند. از باب نمونه آقای سروش مینویسد:
«اگر بنا بر تقلید است، باید از فقه تفلید کرد؛ نه از فقیهی خاص! لذا اهل تقلید، میتوانند به همه فقیهان اعم از زنده و مرده و شیعی و سنی و زن و مرد مراجعه کنند و آسانترین حکم شرعی را برگیرند».۳۹
و البته این نه دلیل بر ناحق بودن شیعه است، و نه دلیل بر باطل بودن مذاهب غیر شیعی. به عبارت بهتر، کثرت پیروان یک مذهب، یا سیاست علمای آن در نحوه تعامل با دیگر مذاهب، ارتباطی به حقانیت یا بطلان آن مذهب ندارد و سخنان تیجانی، ارائه آدرس غلط است.
وی علاوه بر برنامه تلویزیونی نامبرده، در کتابهای خود نیز مسائل عجیبی را ادعا کرده است. یکی از نویسندگان تکفیری به نام موصلی در کتابی که در رد اعتقادات شیعیان نوشته، سخنان همین شخص را به عنوان دیدگاههای ضد تقریبی علمای شیعه و به نیت بدنام کردن شیعیان، گرد آورده است.
موصلی مینویسد، که تیجانی گفته: سنتی که مد نظر اهل حدیث است، همان دشمنی با امیرالمؤمنین و لعن نمودن و بیزاری جستن از آن حضرت است.۴۰ اکثر اهل سنت از عترت رسول خدا منحرف شدهاند!۴۱ اهل سنت، اهل بیت را رها کرده و به پیشوایان چهارگانه روی آوردند! سنیها همان کسانیاند که به دستور بنی امیه و بنی عباس، با اهل بیت جنگیدند.۴۲ انسان وقتی کینهورزیِ اهل سنت نسبت به اهل بیت، و تحریف شدن فضایل آنان را توسط اهل سنت میبیند، به کنه ذات آنها پی میبرد. آن گاه موصلی خود میگوید: تیجانی چگونه این ادعا را میکند؟ در حالی که آثار اهل سنت مملو از فضایل اهل بیت است!۴۳ و سپس در نقل قول دیگری از وی میگوید: آنان بهقدری با حضرت علی دشمن بودند، که شعارشان این بود که در هر چیزی با آن حضرت و شیعیانش مخالفت کنند؛ حتی اگر توسط سنت نبوی نزدشان اثبات شده باشد.۴۴
البته پاسخی که اجمالاً میتوان به موصلی داد، این است که این سخنان، نظرات شخصی خود تیجانی است؛ نه مواضع رسمی شیعه؛ و نمیتوان آرای یک یا چند نفر از یک فرقه و گروه را به منزله دیدگاه کل آن معرفی کرد؛ ولی روی هم رفته، این سخنان ضد سنی، از جانب کسی که خود در خانوادهای سنی به دنیا آمده، مشکوک است. شبیه یکی از کشیشان جدیدالاسلام در زمان صفوی به نام «آنتونتیو دوژزو» که ضمن اعلان ورود به اسلام، کتابی در نقد بخش نخست کتاب مقدس نوشت و ضمن تمجیدهای مفصل از شاه سلطان حسین، هر ناسزایی هم که میتوانست نثار یکی از بزرگان مسیحی موسوم به «جرانیم» نمود! دوژزو حتی وی و مسیحی دیگری به نام «پادری» را «ولدالزنا» نامید!۴۵ و این سخنان از جانب کسی که تا دیروز مسیحی بوده، مشکوک است! این فرد جدیدالاسلام در اظهارنظری بسیار تأمل انگیز، پولس یکی از بزرگان مسیحیت را «سگ کافر» و مسیحیان را «مگس نجس» نامیده است!۴۶ یعنی او با این سخن حتی به خانواده و والدین خود نیز جسارت کرده است! و بعد از همه این فحاشیها، حقانیت دین اسلام و بعد از آن مذهب تشیع را نتیجه میگیرد!۴۷ گویا به مخاطب چنین القا میکند که نتیجه شیعه شدن این است که باید به دیگر ادیان و مذاهب، توهین کرد! و البته این سیاست همیشگی صفویان بوده است!
ولی آنچه باید در نظر داشت، این است که نوشتار پیش رو هرگز آقای تیجانی و دیگر تغییر مذهبدهندگان را با این شخص مقایسه نمیکند؛ ولی غرض، تصور بهتر از جوی است که این افراد ناخواسته ایجاد میکنند.
اشاره به افرادی دیگر
در ادامه به برخی دیگر از تغییر مذهب دهندگان، به صورت اجمالی پرداخته خواهد شد.
یکی از این اشخاص، عصام العماد است که با اینکه ادعا میکند وهابی بوده و بعد از آن به مذهب شیعه وارد شده، و اهل سنت از آن جهت که وهابیت را جزء بدنه اصیل خود نمیدانند، قاعدتاً نباید نسبت به شیعه شدن این شخص حساسیتی نشان دهند، ولی وی دلایل شیعه شدن خود را به گونهای بیان میکند، که نه صرفاً وهابی، بلکه اعتقادات عموم اهل سنت زیر سؤال برود!۴۸ العماد همچنین چیزهایی را به وهابیت نسبت میدهد، که عاری از واقعیت است! مثلاً ادعا میکند آنان صرفاً با مسلمانان به دشمنی می پردازند و با بهاییها و کمونیستها کاری ندارند!۴۹ در حالی که سعودی بهقدری با کمونیست مخالف بود، که در دوران جنگ سرد حاضر نشد رابطهای با شوروی داشته باشد!۵۰ وهابیان همچنین کتابی نیز در رد عقاید بهاییت نوشتهاند!۵۱
فرد دیگری که میتوان به وی اشاره کرد، محمدامین انطاکی است. داستان شیعه شدن این شخص به طور مفصل و مستقل در کتابی به نام «چرا شیعه شدم» به چاپ رسیده است. ولی در این کتاب نکته خاصی که وی را متمایز کند، به چشم نمیخورد و بیشتر به کتاب تبیین عقاید شیعه و نقد اهل سنت در قالب داستان، شباهت دارد!
او متعلق به یکی از روستاهای انطاکیه از شهرهای معروف ترکیه بود و با اینکه ترکهای این کشور معمولاً حنفیاند، ولی ادعا دارد در خانوادهای شافعی به دنیا آمده و بعد از مقایسه مذاهب فقهی اهل سنت با یکدیگر و مشاهده اختلاف بین آنان، و مطالعه در برخی آثار شیعه مانند المراجعات، به این مذهب علاقمند شده و آن را پذیرفته است.۵۲ گویا وی همان اشتباه آقای تیجانی را تکرار و پیشوایان مذاهب فقهی را با اهل بیت مقایسه کرده است!
نفر بعد نیز صالح الوردانی از اهل سنت مصر است. داستان شیعه شدن وی نیز کتاب مستقلی را به خود اختصاص داده و در ذکر دلایل خود مبنی بر خروج از تسنن، مواردی از قبیل مسائل فوق مطرح کرده است! از قبیل اینکه در کتب اهل سنت مسائلی در مورد اصحاب و همسران پیامبر وجود دارد که نمیتوان آنها را قبول کرد؛ و سخنانی از این دست.۵۳
همچنین مجمع جهانی شیعه شناسی اثری در معرفی اشخاصی تهیه کرده که از مذهب سنی به مذهب شیعه گرویدهاند. اولین نفر احمد حسین یعقوب از شوافع اردن است که به خاطر مطالعه چند کتاب از جمله المراجعات مرحوم شرف الدین، به تشیع گروید.۵۴
نفر دوم خانم بنت الهدی رفیق الموسوی است که در اردن به دنیا آمد و در پی دیداری که با سید جلیل القدری از عراق داشته (نامی از وی ذکر نمیکند) متوجه میشود که راهش اشتباه بوده و مطالعه کتب ششگانه اهل سنت و یکی از آثار آقای تیجانی، وی را به سمت تشیع سوق میدهد.۵۵
نفر سوم که او نیز شافعی و اردنی است، مروان خلیفات نام دارد. وی روزی با حدیثی مواجه میشود که در آن میگوید، یکی از بزرگان اهل سنت تقابلی با رسول خدا داشته۵۶ و بعد از آن، مروان خود را در دوراهی انتخاب بین سخن آن شخص و قول پیامبر میبیند، و سخن پیامبر را انتخاب میکند! و در ادامه با مطالعه آثار تیجانی شیعه میشود.۵۷
شخصیت بعدی، رحمت الله مهاجری کردستانی گلولانی از اهل سنت ایران است. وی هم مانند مورد پیشین، یکی از روزها ضمن مطالعه آن حدیث به تعجب رفته و از استاد خود سؤالاتی در مورد آیات ولایت میپرسد. استادش نیز پاسخ میدهد که اینها جزء مسائلی است که سالها و قرنها مخفی بوده است. آن گاه چیزهایی میگوید که امیرالمؤمنین را در تقابل با دیگر اصحاب سرشناس قرار میدهد!۵۸
مورد دیگری که میتوان به وی اشاره نمود، سید عبدالمحسن السراوی است که در سوریه متولد شد. وی که تعصب مذهبی را کنار گذاشته بود، مذهب تشیع را انتخاب کرده و اکتفا نمودن بسیاری از دانشمندان به مذاهب چهارگانه را مایه تأسف میدانست!۵۹ با اینکه سابقاً ذکر شد، که برخی از علمای اهل سنت، نظریه تلفیق بین مذاهب فقهی را ارائه کردهاند.
نفر ششم هشام آل قطیط، متولد سوریه است. وی با مطالعه کتاب المراجعات و همچنین یکی از آثار تیجانی، به شیعه متمایل شد ولی هنگامی که محتوای آن کتابها را با علمای مذهب خویش در میان گذاشت، جز طرد و بداخلاقی، چیزی ندید.۶۰
افراد دیگر نیز محمد سلیم عرفه، لمیاء حماده، یاسین المعیوف بدرانی، باسل بن خضراء الحسنی، محمد گؤزل الحسن الآمدی ترکیهای، سعید یعقوب، اسعد وحید القاسم، صباح علی البیاتی، صائب عبدالحمید، سعید السامرائی و بسیاری دیگر هستند که عموماً با مطالعه کتابهای تیجانی و مرحوم شرف الدین و ایجاد تشکیک در مسائلی که بازگو کردن آنها به ایجاد تنش بین شیعه و سنی میانجامد، تغییر مذهب داده و شیعه شدهاند!۶۱
اما آنچه از ذکر نام و زندگی نامه آنها مهمتر است، دلایل تغییر مذهب آنان است. نویسنده چند دلیل در این قسمت برمیشمارد که هیچ یک از آنها خالی از مناقشه نیست. دلیل اول، این است که آنها عقیده داشتند در تشیع، شخص بهتر میتواند اهل بیت را بشناسد و به معارف و جایگاه ایشان واقف گردد. و اینکه قیام امام حسین در برابر یزید، آنان را علاقمند به تشیع کرده است.۶۲ آنچه اجمالاً در مورد این دو دلیل میتوان گفت، این است که انسان میتواند سنی بماند و همزمان محب و رهرو راه اهل بیت و امام حسین نیز باشد! حضرت سیدالشهداء برای فرقه گرایی و غلبه یافتن شیعه بر سنی قیام نکرده بود که علاقمند شدن به نهضت ایشان، مشروط به تغییر مذهب باشد! و اساساً قاتلان آن حضرت نیز سنی راستین نبودند تا بیزاری از آنان و از یزید، مشروط به دوری از تسنن باشد! لذا این دو دلیل برای تغییر مذهب، کافی نیستند!
در ادامه علتهای تغییر مذهب، به ذکر نقاط ضعف مذهب اهل سنت میپردازد. اولین چیزی که به عنوان نقطه ضعف اهل سنت برشمردهاند، همراهی آنان با حکومت، و متقابلاً ایستادگی شیعه در برابر حاکمان جور است. یعنی افرادی که شیعه شدهاند، چون در مذهب خودشان اعتراض در برابر ظلم را ندیدهاند و متقابلاً شیعیان را دارای چنین خصلتی یافتند، به مذهب آنان درآمدند.۶۳ در بررسی این دلیل باید گفت، شاید برخی بزرگان اهل سنت، قیام در برابر حاکم را ممنوع بدانند، ولی گروهی دیگر از علما و مردم سنی در طول تاریخ علیه حاکمان ظالم قیام کردهاند که اعتراض ابوحنیفه به مروان و منصور عباسی۶۴، و همچنین قیامهای عربی در دهه اخیر را میتوان بهترین شواهد آن دانست. درست است که برخی از علمای سنی اجازه ندادهاند کسی در برابر حاکم بشورد، ولی عدهای از جوانانِ آنها توانستند بدون خدشه دار نمودن مقام و احترام دانشمندان خود، از نظرات سیاسی آنها عبور کنند. یعنی قبول نکردن نظرات برخی از علمای مذهب، به منزله خروج از آن مذهب نیست. همانطور که بسیاری از شیعیان نیز نظرات سیاسی متفاوتی با بزرگان خود دارند و سنی هم نیستند! لذا برای مقاومت در برابر ظلم، نیازی به شیعه شدن نیست. یکی دیگر از مواردی که میتواند شاهد این ادعا باشد، این است که امیرالمؤمنین هنگامی که حاکم بود و قصد مقابله با خوارج را داشت، از لشکریان خود که متشکل از سنی و شیعه بود، درخواست نکرد که همگی شیعه شوند!
از جمله نقطه ضعفهای دیگر، این است که اهل سنت خود را به نام «اهل سنت و جماعت» نامیدند و خود را جماعت بزرگ مسلمانان دانستند۶۵، و دیگر اینکه در تسنن شکافها و اختلافات بسیاری وجود دارد۶۶ و… در نقد این دلایل میتوان چنین گفت، که اینها مربوط به مصادیق اهل سنت است؛ نه عقاید و اصول آن. یعنی برخی علما و سردمداران سنی کارهایی انجام دادند که به مذاق دیگر افراد خوش نیامده؛ همانطور که وجود چنین بدسلیقگیهایی در مذهب شیعه نیز قابل انکار نیست. لذا عملکرد افراد یک مذهب، به خود آن مذهب ارتباطی ندارد.
جمعبندی نوشتار
بعد از مطالعه در سیره و ادله تغییر مذهب دهندگان، باید یک تقسیمبندی کلی در این زمینه ارائه نمود:
کسانی که از سنی به شیعه وارد میشوند، از دو حالت خارج نیستند: یا بدون دلیل قانع کنندهای این کار را انجام میدهند، که این مسئله کاملاً به خودشان مربوط است و حق ندارند آن را به مثابه غلبه یک مذهب بر مذهب دیگری معرفی کنند. لذا اگر صد میلیون نفر سنی بدون دلیل شیعه شوند، هیچ افتخاری برای شیعیان و هیچ سرشکستگیی برای اهل سنت نخواهد داشت! و همچنین بالعکس! اما اگر تغییر مذهب دهندگان دلیل قابل توجهی داشته باشند، از دو صورت خارج نیست: یا اینکه نقیصههایی را در مذهب اهل سنت دیدهاند و یا نقطه قوتهایی در مذهب شیعه. گزینه اول نیز دو حالت دارد: یا نقیصه مربوط به افراد اهل سنت است، و یا مربوط به اصول و باورهای بنیادین آن مذهب. اگر مورد اول باشد، ربطی به خود مذهب ندارد و انسان میتواند با سعی در اصلاح آن نقیصه، در همان مذهب نیز باقی بماند. همانطور که نویسنده این نوشتار از تعصبات درون شیعی دور شده و در عین حال شیعه مانده است! ضمن اینکه در افراد مذهب مقابل نیز ممکن است نقیصههایی پیدا شود! اما اگر مربوط به خود مذهب و اساس آن باشد، مثل اینکه صحابه و خلفا جایگاهی در نزد اهل سنت دارند که شیعیان آن دیدگاه را ندارند، باید توجه داشت اولاً انسان میتواند عقاید مزبور را به گونهای تعدیل کند که هیچ ضربهای به تسنن وارد نشود؛ مثلاً چنین تقریر کند که امهات المؤمنین و صحابه با اینکه انسانهای جلیل القدری بودند، ولی به هر حال معصوم نبودند و احتمال دارد کارهایی از آنها سربزند که جای تأمل و بررسی داشته باشد. یعنی نه آنها را معصوم و آسمانی، و نه فاسق و بدکار بداند!
اما اگر دلیل تشویق شدن افراد بر ورود به مذهب شیعه، نه وجود ضعف در مذهب سنی، بلکه وجود نقطه قوتهایی در مذهب تشیع باشد، اینها را نیز انسان میتواند در خود ایجاد کند بدون اینکه از مذهبی به مذهب دیگری وارد شده و ایجاد حساسیت کند!
و نکته مهمی که نباید از آن غافل ماند، این است که اساساً برخی از چیزهایی در تشیع موجب مرزبندی عمیق و پررنگ بین فریقین شده و بدون شیعه شدن نمیتوان به آنها معتقد شد، که اساساً علمای بزرگ شیعه آنها را رد کرده و عمل صحیحی نمیدانند! یکی از این کارها بدگویی از صحابه است. هیچکس نمیتواند سنی بماند و در عین حال به صحابه بیحرمتی کند. در حالی که آیت الله خامنهای همین کار را حرام میداند!۶۷ یعنی برخی موارد به عنوان دیوار بلند بین فریقین حساب میشوند، که انجام آنها ممنوع است! و دستهای دیگر نیز ممنوع نیستند؛ ولی برای اعتقاد یا انجام آن، نیازی به تغییر مذهب نیست! مثلاً آقای سروش مینویسد:
معتزله که مانند شیعه قائل به حدوث قرآن بودند، در مقابل معتقدان به قدم قرآن شکست خوردند. ولی امروزه میبینیم اصلاحگران سنی به این نظریه شیعیان متمایل میشوند.۶۸ یعنی نیازی نیست که برای اعتقاد به حدوث قرآن، حتماً شیعه و یا حتی معتزلی شوند!
لذا انسان میتواند سنی بماند، و در عین حال نقاط قوت مذهب شیعه را برگیرد؛ و متقابلاً میتواند شیعه بماند، و در عین حال زیباییهای مذهب اهل سنت، مانند پرهیز از ایستادن در صف دوم نماز جماعت قبل از پر شدن صف اول، را اخذ کند.
سیره اهل بیت نیز معمولاً این بود که در برشماری مؤلفههای تشیع، انجام برخی کارهای پسندیده را ملاک آن بدانند؛ نه صرفاً گرویدن به یک مذهب خاص و به عبارت بهتر، فرقه گرایی! مثلاً مردی به خدمت امام صادق -علیهالسلام- رسید و سلام عرض کرد. امام حال برادران شیعهاش را از وی جویا شد و او در جواب ثناخوانی آغاز نهاد و آنان را تحسین مینمود و در مدحشان راه مبالغه میپیمود.
امام -علیهالسلام- فرمود: عیادت ثروتمندان از تنگدستان چگونه است؟ جواب داد: کم است. فرمود: زیارت اغنیا از فقرا چگونه است؟ عرض کرد: کم است. فرمود: بخشش توانگران از ثروتی که در دست دارند، چگونه است؟ عرض کرد: شما اخلاق و رفتاری را ذکر میفرمایید که در همشهریان ما خیلی کم است! امام فرمود: پس چگونه آنان تصور میکنند که شیعه هستند؟۶۹ لذا میبینیم اهل بیت درصدد جدا کردن مذاهب اسلامی از یکدیگر نبودهاند و مشخصه پیروان خود را در انجام کارهای انسان دوستانه تعیین میکردند. اعمالی که هم شیعیان و هم اهل سنت انجام میدهند! نه اینکه داشتن برخی برچسبها را شاخصه آنها معرفی کنند؛ چراکه ممکن است افرادی نیز در تشیع یافت شوند که برخی از باورهای مشهور شیعه را رد کنند و در عین حال ادعای خروج از این مذهب را نیز نداشته باشند.
سخن آخر این است که خوب است برطبق حدیث امیرالمؤمنین که میفرماید، با دیگران همانگونه رفتار کن که دوست داری با تو به همان شکل رفتار شود۷۰، با اهل سنت نیز همانطور برخورد شود که خودمان تمایل داریم با ما آنگونه رفتار گردد.
نتیجهگیری
برادران سنی و شیعه از قرنهای گذشته تا به امروز، به خوبی در کنار یکدیگر زیسته و توانستهاند بحرانها را با مشورت و همفکری، مدیریت نمایند. اما یکی از مسائلی که التهابات جدی در همگرایی بین برادران مسلمان پدید آورده، خروج یک یا چند نفر از اعضای یک مذهب و ورودشان به مذهب دیگر است. البته این مسئله به خودی خود نه تنها حرمتی ندارد، بلکه اساساً آن را نمیتوان دارای حکم شرعی معینی دانست و شاید بتوان گفت، امری غیراختیاری است. یعنی اساساً انسان، هم امکان دارد در مواجهه با دلایل قوی تحت تأثیر قرار نگیرد، و هم اینکه میتواند با واهیترین دلایل و حتی بدون هیچ دلیل قانع کنندهای، مکتب فکری خود را عوض کند و این قضیه امری شخصی است. همانطور که نقل میشود، یکی از بانوان سنی بعد از ورود به مناطق جنگی خوزستان و مطالعه در سیره و فداکاری شهدا، شیعه میشود.۷۱ ولی مسئله در جایی جدی و غیر قابل چشمپوشی میشود، که مشاهده میشود افراد، دلایلی برای تغییر مذهب خود میآورند، که یا موجب تفرقه و بدبینی بین فریقین میشود، و یا جزء ادلهای است که با منطق و نصوص دینی موافق نیست. از قبیل اینکه با مطالعه برخی کتابها یا شنیدن ماجرای رشادت امام حسین و انتقاد به برخی از مقدسات اهل سنت و دلایلی از این قبیل، نسبت به مذهب خود بدبین و به تشیع علاقمند شدهاند! در نقد کلی اینگونه مسائل باید گفت، اگر نقطه قوتهایی که در شیعه وجود دارد، آنان را به تشیع علاقمند کرده، میتوان با عمل و التزام به همانها در مذهب سنی باقی ماند و التهاب و بدبینی بین سنی و شیعه را نیز به وجود نیاورد. همانگونه که شیعیان نیز میتوانند نقاط قوت برادران سنیِ خود را یاد بگیرند و در مذهب خود باقی بمانند.
منابع
- قرآن کریم
- ابن قیم الجوزیه، محمد، اغاثه اللهفان؛ فی مصاید الشیطان، تحقیق: محمد عزیر شمس، مکه: دار عالم الفوائد، چاپ اول، ۱۴۳۲ق.
- اسلامی، رضا، مدخل علم فقه؛ ادوار منابع مفاهیم کتابها و رجال فقه مذاهب اسلامی، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ سوم، ۱۳۹۴ش.
- انطاکی، محمدامین، چرا شیعه شدم؟، ترجمه: سید محمدحسن مرعشی شوشتری، تهران: انتشارات خرسندی، چاپ دوم، ۱۳۹۱ش.
- بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، بیروت: دار طوق النجاه، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- بن عتیق، اسماعیل بن سعد، هدایه الطریق؛ من رسائل و فتاوی الشیخ حمد بن علی بن عتیق، بیجا: بینا، چاپ چهارم، ۱۴۰۸ق.
- تیجانى سماوى تونسی، سیدمحمد، آن گاه هدایت شدم، ترجمه: سید محمدجواد مهری، قم: بنیاد معارف اسلامی، چاپ چهل و دوم، ۱۳۸۷ش.
- تیجانى سماوى تونسی، سیدمحمد، الشیعه هم اهل السنه، قم: مؤسسه انصاریان، چاپ دهم، ۱۴۲۸ق.
- جدیدالاسلام، علی قلی (آنتونیو دوژزو)، ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش تورات؛ سیف المؤمنین فی قتال المشرکین، قم: انتشارات انصاریان، چاپ سوم، ۱۳۸۸ش.
- جهانگیری، محسن، فلسفه غرب؛ مجموعه مقالات۳، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه؛ الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق: مؤسسه آل البیت، قم: مؤسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- رضوی سلدوزی، محمدامین، بالاترین نظام زندگی؛ از نظر قرآن و حدیث در پیرامون اقتصاد اسلامی، تحقیق: محمدجعفر میلان نورانی، کانال رضوی سلدوزی، ۱۳۹۰ش. t.me/marazavi
- زاهدی، محمدشریف، باید شیعه میشدم؛ حکایت زیبای شیعه شدن ملا محمدشریف زاهدی از علمای اهل تسنن، تحقیق:محمدهادی حیدری نسب، قم: مجمع جهانی شیعه شناسی، ، چاپ دوم، ۱۳۹۲ش.
- سروش، عبدالکریم، کلام محمد رؤیای محمد، فضای مجازی: انتشارات صقراط، چاپ اول، ۱۳۹۷ش.
- عسکرى، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، بیروت: دار الآفاق الجدیده، چاپ اول، ۱۴۰۰ق.
- غامدی، عبدالله بن عبشان، السیاط اللاذعات؛ فی کشف کذب و تدلیس صاحب المراجعات، کویت: مکتبه السنه، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.
- فولادی، مجید، امام حاضر مدیر ناظر، تحقیق: واحد تحقیق و پژوهش بیت المهدی، قم: انتشارات مهدی جویان، چاپ چهارم، ۱۳۹۰ش.
- قفاری، ناصر بن عبدالله، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه؛ عرض و نقد، جیزه- مصر: دار الرضا، چاپ چهارم، ۱۴۳۱ق.
- کاندهلوى، محمدیوسف، حیاه الصحابه، ترجمه: مجیب الرحمان رحیمی، تحقیق: محمد احمد عیسی، سایت عقیده، بیتا.
- کدیور، محسن، مجازات مرتد و آزادی مذهب؛ نقد مجازات ارتداد و سب النبی با موازین فقه استدلالی، وبسایت رسمی محسن کدیور، ۱۳۹۳ش. kadivar.com
- کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: على اکبر غفارى- محمد آخوندى، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گرامی قمی، محمدعلی، خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، تحقیق: محمدرضا احمدی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- محمدی آشنانی، علی، شناخت عربستان، تهران: نشر مشعر، چاپ هفتم، ۱۳۸۶ش.
- ملاموسی میبدی، علی، جماعه التبلیغ، قم: دار الاعلام لمدرسه اهل البیت، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- موصلی، عبدالله، حتی لاننخدع؛ حقیقه الشیعه، اسماعیلیه- مصر: دار الایمان، چاپ دوم، بیتا.
- میلان نورانی، محمدجعفر، چالشهای مذهبی استان آذربایجان غربی؛ با تکیه بر جریانهای سلفی و تکفیری، پایان نامه سطح سه حوزه علمیه قم، ۱۳۹۵ش.
- نعمتی، احمد، اجتهاد و سیر تاریخی آن، تهران: نشر احسان، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- نورمحمدی، میرمحسن، بررسی علل گرایش مستبصرین به تشیع در پنجاه سال اخیر، قم:مجمع جهانی شیعه شناسی، چاپ اول، ۱۳۹۴ش.
- وردانی، صالح، فریب؛ کاوشی در اسلام پیامبر و اسلام سیاست بازان، ترجمه: سید محمدجواد مهری، قم: بنیاد معارف اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۹ش.
پاورقیها:
۱پژوهشگر و منتقد جریانهای افراطی و تکفیری، کارشناسی ارشد مؤسسه مذاهب اسلامی (دوره یازدهم)
bna4086@gmail.com
۲. دفتر امام جمعه بندرعباس، ۱۳۹۸/۱۰/۲۹.
۳. میلان نورانی، محمدجعفر، چالشهای مذهبی استان آذربایجان غربی، ص۱۰۴.
۴. «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُم»(انفال: ۴۶). «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُم»(حجرات: ۱۰).
۵. گرامی قمی، محمدعلی، خاطرات، ص۱۴۶.
۶. جهانگیری، محسن، فلسفه غرب، ص۱۰۱.
۷. کدیور، محسن، مجازات مرتد و آزادی مذهب، ص۱۷.
۸. عسکرى، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، ص۷۴.
۹. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۶.
۱۰. الموقع الرسمی لسماحه الشیخ عبد الله بن عبد الرحمن الجبرین، فتوای ۸۷۴۸.
۱۱. بن عتیق، اسماعیل بن سعد، هدایه الطریق، ص۱۳۷-۱۳۸؛ قفاری، ناصر بن عبدالله، مسأله التقریب، ج۲، ص۲۷۷؛ ابن قیم الجوزیه، محمد، إغاثه اللهفان، ج۲، ص۷۷۹. برای مطالعه بیشتر در مواضع ضد شیعی بزرگان وهابی، نک: نوشتاری از این جانب تحت عنوان: «نقد نظریه موصلی در کفر منکران امامت»(پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر).
۱۲.ملاموسی میبدی، علی، جماعه التبلیغ، ص۱۷-۱۸.
۱۳.برای دیدن فیلم اظهارات حدادی و همسرش، نک: تارنمای آپارات، سلمان حدادی درشبکه استانی قم ماه مبارک رمضان بخش۱.
۱۴.زاهدی، محمدشریف، باید شیعه میشدم، ص۲۷.
۱۵.همان، ص۴۴.
۱۶.همان، ص۴۸.
۱۷.همان.
۱۸.همان، ص۶۰.
۱۹.همان، ص۶۳.
۲۰.همان، ص۶۵.
۲۱.همان، ص۶۷.
۲۲.همان، ص۷۶.
۲۳.برای اثبات این مطلب که فتاوای عجیبی که به فقه حنفی نسبت میدهند، اصالت ندارد، نک: نوشتاری از این جانب به نام «بررسی انتسابات قابل تأمل در مورد ابوحنیفه در کلام نویسندگان غیر حنفی».
۲۴.زاهدی، محمدشریف، باید شیعه میشدم، ص۶۸.
۲۵.همان، ص۹۱.
۲۶.همان، ص۹۵.
۲۷.همان، ص۹۸.
۲۸.همان.
۲۹.برای مطالعه در شواهدی که وقوع مناظرات یاد شده در این کتابها را زیر سؤال میبرد، نک: نوشتاری از این جانب به نام: «نگاهی نقادانه به نوشتارهایی با موضوع مناظره بین شیعه و سنی».
حتی برخی افراد ادعا میکنند کتاب المراجعات نیز، که گفتگویی بین مرحوم شرف الدین و مرحوم شیخ سلیم است، جعلی است. و برای ادعایشان نیز دلایلی میآورند(از باب نمونه، نک: غامدی، عبدالله بن عبشان، السیاط اللاذعات، ص۱۱) البته دکتر فرمانیان ادعا میکند، روزنامههای مصری وقت، تمام این گفتگوها را منتشر کردهاند.
۳۰.زاهدی، محمدشریف، باید شیعه میشدم، ص۹۵. برای مطالعه بیشتر در زندگی آقای طاطار و داستان تغییر مذهب و فوت وی، نک: فرد، طیبه، شیرجان؛ مردی که با ولایت امیرالمؤمنین علی سعادتی جاودانه یافت.
۳۱.همان، ص۹۶.
۳۲.تارنمای رهیافته، افشاگری آیت الله اراکی از نقش فرقه شیرازی در شهادت شهید شحاته در مصر.
۳۳.تارنمای آپارات، برنامه ماه عسل-دکترتیجانی.
۳۴.تارنمای یوتیوب، مولانا عبدالحمید رد دروغهای تیجانی و شبکه سلام؛ همان، مولوی خیرشاهی قسمت دوم؛ تارنمای دالفک، مولانا خیر شاهی:وضعیت مسلمین و لزوم وحدت شیعه و سنی.
۳۵.اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص۵۱۷ تا ۵۲۲. و نک: تارنمای اخوت، شیخ الازهر و مفتی اعظم مصر اختلاف مذاهب در فروع است نه اصول؛ تارنمای پارسینه، فتوای تاریخی شیخ محمود شلتوت.
۳۶.میلان نورانی، محمدجعفر، چالشهای مذهبی استان آذربایجان غربی، ص۱۰۳.
۳۷.نعمتی، احمد، اجتهاد و سیر تاریخی آن، ص۲۰۹. جالب اینجاست آقای تیجانی در زمانی که هنوز شیعه نشده بود، اخذ کردن فتاوای مطلوب از هر مذهب فقهی را، مصداق پیروی از هوا و هوس میدانست!(تیجانى، سیدمحمد، آن گاه هدایت شدم، ترجمه، ص۲۲۸)
۳۸.همان، ص۲۷۶-۲۷۷.
۳۹.سروش، عبدالکریم، کلام محمد رؤیای محمد، ص۱۷۹.
۴۰.تیجانى سماوى، محمد، الشیعه هم أهل السنه، ص۷۹.
۴۱.همان، ص۱۶۱.
۴۲.همان، ص۲۹۵.
۴۳.همان، ص۱۶۴.
۴۴.همان، ص۲۴۹. نک: موصلی، عبدالله، حتی لاننخدع، ص۴۸ تا ۵۰.
۴۵.جدیدالاسلام، علی قلی (آنتونیو دوژزو)، ترجمه شرح و نقد سفر پیدایش تورات، ص۱۰۷-۱۱۹.
۴۶.همان، ص۱۶۸-۲۴۱.
۴۷.همان، ص۲۴۷.
۴۸.تارنمای رهیافته، عصام العماد: حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) عامل شیعه شدن من بود.
۴۹.تارنمای پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب، زندگینامه دکتر عصام العماد.
۵۰.محمدی آشنانی، علی، شناخت عربستان، ص۱۲۸.
۵۱.نک: وکیل، عبدالرحمان و دیگران، فضائح و اسرار الصهیونیه و البابیه و البهائیه و القرامطه و الباطنیه.
۵۲.انطاکی، محمدامین، چرا شیعه شدم؟، ترجمه، ص۲۰ تا ۳۴.
۵۳.وردانی، صالح، فریب، ص۱۲۱ تا ۱۶۵.
۵۴.نورمحمدی، میرمحسن، بررسی علل گرایش مستبصرین به تشیع در پنجاه سال اخیر، ص۱۰۷.
۵۵.همان، ص۱۱۹.
۵۶.بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۴، ح۱۱۴.
۵۷.نورمحمدی، میرمحسن، بررسی علل گرایش مستبصرین به تشیع در پنجاه سال اخیر، ص۱۲۲.
۵۸.همان، ص۱۲۸.
۵۹.همان، ص۱۳۶.
۶۰.همان، ص۱۳۹-۱۴۰.
۶۱.همان، ص۱۴۸ تا ۳۳۴.
۶۲.همان، ص۳۳۷ تا ۳۵۶.
۶۳.همان، ص۳۵۷.
۶۴.برای مطالعه بیشتر در مبارزات ابوحنیفه علیه حاکمان ظالم مروانی و عباسی، نک: نوشتاری از این جانب با نام: «همراهی و اتحاد احناف با شیعیان، در انزجار از موجودیت و جنایات رژیم صهیونیستی».
۶۵. نورمحمدی، میرمحسن، بررسی علل گرایش مستبصرین به تشیع در پنجاه سال اخیر، ص۳۶۳.
۶۶. همان، ص۳۶۸.
۶۷. تارنمای انگلیسی آیت الله خامنهای، Ayatollah Khamenei’s fatwa: Insulting the Mother of the Faithful Aisha is prohibited.
برای مطالعه بیشتر، نک: تارنمای ویکی پدیا، فتوای حرمت اهانت به مقدسات اهلسنت.
۶۸. سروش، عبدالکریم، کلام محمد رؤیای محمد، ص۱۹.
البته برخی نقاط افتراق بین فریقین نیز قابل رفع نیست مگر با تغییر مذهب! مثل عقیده به امامت یا خلافت! که این از بحث خارج است.
۶۹. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۱۷۳. برای مشاهده روایات دیگری از این قبیل، نک: رضوی سلدوزی، محمدامین، بالاترین نظام زندگی، ص۱۰۱.
۷۰. شریف رضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، ص۳۹۷.
۷۱. فولادی، مجید، امام حاضر مدیر ناظر، ص۱۷۶.
نمی دانم چرا نویسنده مطالب فوق هرکسی را که شیعه شده، صحبت هایشان را مثل ادعا کردن یا التهاب بین مذاهب یا مسائل دیگر می آورد،برادر من بیا از نزدیک ببین که در شهرهای سنی نشین به شیعیان گجر می گویند واگر کسی ازشیعیان رئیس یا معاون یا کارمند ارشدی در یکی از ادارات باشد به چشم دشمن به ایشان نگاه میکنند،نمی خواستم اینارو بگم ولی دیدم شما همش دارید شیعه را زیر سوال می برید بنده تمام اقوام پدی ام سنی هستند و ما شیعه هستیم واقعا شیعه همه جا حتی در کشور خودمون ایران هم مظلوم هستیم در… مطالعه بیشتر»