ما، تکنولوژی و اخلاق (۳): مصرف‎گرایی و گمشدگی معنا

نیلوفر – مرتضی طباطبایی: داستان در زمان و مکانی خیالی در آینده می‎گذرد که در آن به سبب کمبود انرژی، انسان‎ها خود در مقام کارگر، مأمور تولید و تأمین انرژی برق هستند؛ آن هم از طریق رکاب زدن دوچرخه‎های ثابت و متصل به ژنراتور. با این حال، مزدِ این رکاب‎زنی، نه پولِ رایج، بلکه امتیازاتی است که در لحظه و…

نیلوفر – مرتضی طباطبایی: داستان در زمان و مکانی خیالی در آینده می‎گذرد که در آن به سبب کمبود انرژی، انسان‎ها خود در مقام کارگر، مأمور تولید و تأمین انرژی برق هستند؛ آن هم از طریق رکاب زدن دوچرخه‎های ثابت و متصل به ژنراتور. با این حال، مزدِ این رکاب‎زنی، نه پولِ رایج، بلکه امتیازاتی است که در لحظه و بر روی صفحۀ نمایش‎های پیشرفتۀ موجود در همه جا، به افراد تعلق می‎گیرد؛ و آنان به وسیلۀ این امتیازات می‎توانند غذا و مایحتاج دیجیتال خود را خرید کنند….

 

 ***

 ما، تکنولوژی و اخلاق (۳): مصرف‎گرایی و گمشدگی معنا

خلاصۀ داستان (اپیزود دوم: ۱۵ میلیون امتیاز)

|  مرتضی طباطبایی* |

داستان در زمان و مکانی خیالی در آینده می‎گذرد که در آن به سبب کمبود انرژی، انسان‎ها خود در مقام کارگر، مأمور تولید و تأمین انرژی برق هستند؛ آن هم از طریق رکاب زدن دوچرخه‎های ثابت و متصل به ژنراتور. با این حال، مزدِ این رکاب‎زنی، نه پولِ رایج، بلکه امتیازاتی است که در لحظه و بر روی صفحۀ نمایش‎های پیشرفتۀ موجود در همه جا، به افراد تعلق می‎گیرد؛ و آنان به وسیلۀ این امتیازات می‎توانند غذا و مایحتاج دیجیتال خود را خرید کنند. غیر از غذا و خمیردندان، مابقی چیزی که امکان خریداری دارد، محصولات نرم‎افزاری و مجازی است، و هیچ چیز واقعی دیگری، حتی لباس، قابل خریداری نیست. افراد مجبورند یا امتیازات خود را بدون استفاده ذخیره کنند، یا آنها را خرجِ دیدن فیلم‎های تفریحی و غالباً پورنو، انجام بازی‎های رایانه‎ای یا در فرهیخته‎ترین حالت، خرید بسته‎های آموزشیِ «راه‎های موفقیت» کنند. برای هر فرد بر روی صفحات نمایش دیجیتال، آدمکی طراحی شده است که می‎توان برای زیباتر نشان دادنش، دائماً برایش کیف و کفش و کلاه مجازی خرید. گران‎ترین چیزی هم که در دنیای کارگری می‎توان خرید، بلیط یک مسابقۀ دشوار استعدادیابی است که اگر بخت یار باشد و کسی در این مسابقه پیروز شود، امکان رهایی از دنیای رکابزنی برایش فراهم می‎شود و می‎تواند سطح بهتری از زندگی را تجربه کند.  

      در این دنیای کاملاً دیجیتال، پرزرق و برق و در عین حال سخت‎گیر و قانونمند، یکی از کارگران باسابقه، به نام «بینگ مدسون»، عاشق دختری تازه‎وارد به نام «ابی کان» می‎شود و همۀ امتیازش (پانزده میلیون امتیاز) را به او اهدا می‎کند تا «ابی» بتواند در مسابقۀ استعدادیابی شرکت کند و بخت خود را در بخش آوازخوانی بیازماید. به رغم اجرای زیبای «ابی»، داوران صدای او را واجد شرایط تشخیص نمی‎دهند و در عوض به او پیشنهاد می‎دهند تا به سبب چهرۀ زیبایش، به عنوان ستارۀ پورنو مشغول به کار شود، و «ابی»، تحت تأثیر تشویق تماشاچیان و وعده‎های داوران مبنی بر زندگی مرفه آینده، این پیشنهاد را می‎پذیرد. در ادامه، بینگ مدسون، که عشق خود را بربادرفته می‎بیند، برای جبران، دوباره با مشقت فراوان امتیاز لازم را جمع می‎کند و این بار، خود به روی صحنۀ اجرا رفته، با تهدید به خودکشی با تکه‎ای شیشه، زبان گویای همۀ کارگران تماشاگرِ مسابقه می‎شود و اعتراض خود را دربارۀ ظلم دائمی این سیستم معیوب، به گوش هیئت داوران مسابقه و احتمالاً هیئت حاکمه بر این سیستم می‎رساند. برعکس، همین اعتراض شدید، مورد توجه داوران مسابقه قرار می‎گیرد و به مدسون پیشنهاد می‎دهند تا با اجرای هفتگی این اعتراض جلوی دوربین‎های آنان، هم خودش را برای همیشه از رکابزنی خلاص کند و به زندگی مرفه ستارگان دست یابد و هم انگیزۀ کارگران را برای کار بیشتر و تبدیل شدن به یک ستاره افزایش دهد. بدین ترتیب، اعتراض خشمگینانۀ بینگ مدسون، خود به عامل تقویت‎کنندۀ سیستم حاکم بر کارگران تبدیل می‎شود.

 

تحلیل اخلاقی

آنچه در این داستان، به نحوی بارز و روشن تأیید و تبلیغ می‎شود، جبر سیستماتیک دنیای تکنولوژیک است، که در آن، هیچ امکان تغییر و بازگشتی وجود ندارد، و سیستم، به صورت خودکار، اندک اراده‎های موجود برای تغییر را نیز در خود جذب و حل، و حتی از آنها برای تثبیت خود استفاده می‎کند. در میان فیلسوفان بزرگ تکنولوژی، کسانی همچون مارتین هایدگر و ژاک یول، مروجان چنین عقیده‎ای در باب تکنولوژی مدرن بوده‎اند. برای مثال، هایدگر در مقالۀ معروف «پرسش از تکنولوژی»، ماهیت تکنولوژی را «گشتل» معرفی می‎کند؛ یعنی سیستمی که انضباط خشک و ماشینی خود را بر بشر تحمیل می‎کند و همه چیز را به منزلۀ منبع ثابتی برای بهره‎کشی می‎انگارد. وی سپس می‎کوشد تا نشان دهد که چگونه گشتل، امری است کاملاً مقدر و بیرون از اختیار و اراده‎های خُرد انسانی (برای مطالعۀ بیشتر در این باره، ر.ک: طباطبایی، ۱۳۹۴: ۲۹۳-۲۹۵).

    اما در پس این مطلبِ کلیدی که البته درخور تأمل و بررسی بیشتر است و ارتباط چندانی با مباحث اخلاق فردی ندارد، مسائل عمیق دیگری نیز در این قسمت از سریال، به گونۀ گذرا و ظریف مطرح شده‎اند. یکی از این مسائل، ملال‎انگیزیِ دنیای تکنولوژیک است. شخصیت اصلی داستان، با شانه‎هایی افتاده راه می‎رود و نگاهی کم‎رمق به اطراف دارد؛ برنامه‎های تلویزیونی او را سر حال نمی‎آورند و حتی خنده‎های آزاردهندۀ کارگر بغل‎دستی و نگاهِ خریدارانۀ دخترِ ویلون‎نواز، کمترین واکنشی در او نمی‎انگیزند. این بی‎حوصلگی در اکثر کارگرانِ دوچرخه‎سوار یا خدمۀ نظافت‎چی، موج می‎زند و در صحنۀ ابتداییِ ورود بینگ مدسون به کارگاه (در آسانسور و در محوطۀ کارگاه)، که همراه است با تصاویر slow motion و موسیقی ملایم، به طور مؤکد و واضح توسط کارگردان بیان می‎شود.

    واقعیت آن است که در دنیای تکنولوژیک، همه چیز به راحتی و به سرعت ملال‎انگیز می‎گردد؛ چراکه قرار است ماشین‎های بی‎روح و پیش‎بینی‎پذیر، جای طبیعت بِکر و دارای احساس را بگیرند؛ طبیعتی که چه گیاهش، چه حیوانش و چه انسانش همگی نفس می‎کشند و سرشارند از روح زندگی. حتی کار کردن در دنیای تکنولوژیک، مایۀ سرگرمی نیست، و فقط بر خستگی و ملال می‎افزاید؛ بر خلاف دنیای سنتی که در آن، کار کردن معمولاً همراه بود با خلاقیت، سرگرمی و نشاط. سیدحسین نصر، در مقایسۀ درخور توجهی، این تفاوت را چنین نشان می‎دهد:

«اگر قرار شود به نقطه‌ای از جهان اسلام بروید که هنوز هم استادکاران صنعتی در آن حضور دارند، مانند اصفهان، فاس، دمشق یا نقطه‎ای شبیه آن، شخصی را می‎بینید که با یک چکش و قلم ساده نشسته و نقوش هندسی فوق‎العاده‎ای را بر روی گچ، سنگ و یا چوب ایجاد می‎کند. مهارت و هنر، به نحوی سنتی در وجود استادکار نهفته است و ابزارهای او هم بسیار ساده‎اند؛ اما اگر به یک کارخانۀ خودروسازی در دیترویت بروید، کارگران مهارت اندکی دارند و صرفاً چند دکمه را فشار می‎دهند و تمام مهارت در ماشین نهفته است. به یک معنا، هنر و مهارت انسان به ماشین منتقل شده است…. و کسانی که اشیا را تولید می‎کنند، خصوصاً در تولید انبوه، دیگر ارتباطی با خلاقیت ندارند و بدین سبب کار در یک کارخانۀ مدرن و بیشتر اماکن دیگر، ت این حد ملال‎آور شده است. علت وجود تعطیلات فراوان نیز همین نکته است. شما در جوامع سنتی به تعطیلات نمی‎روید. در این جوامع، تعطیلات با زندگی ادغام شده بود و تعطیلات آخر هفته نیز مانند وضعیت کنونی ضروری نبودند. امروزه بسیاری از مردمِ ]امریکا[ می‎گویند: «من از دوشنبه متنفرم؛ خدا را شکر که امروز جمعه است» (نصر، ۱۳۸۵: ۸-۹).

      مسئلۀ دیگر که چندین جا در فیلم بدان اشاره می‎شود، ابتذال فرهنگی و پایین آمدن سطح سلیقه و پسند مخاطبان در دنیای رسانه‎های تکنولوژیک است. اقبال شدید کارگران به محصولات کم‎ارزش رسانه‎ای همچون فیلم‎های مبتذل و بازی‎های رایانه‎ای، از اشارات اصلی کارگردان به این معضل جهان مدرن است. همچنین در صحنه‎ای که یکی از داوران مسابقه، تقاضایی کثیف از «ابی کان» می‎کند، و این تقاضا به جای تقبیح و اعتراض تماشاچیان، با خنده و تمسخر و البته نگاه‎های تشنه و شهوت‎بار آنان همراه می‎شود، این ابتذال فرهنگی به خوبی تصویر شده است.‎

      در واقع امکانِ تأثیرگذاری کاربران بر محتوای رسانه‎ای و اصل بودن پسندِ مخاطب در رسانه‎های دیجیتال، رفته‎رفته کار را به جایی می‎رساند که تهیه‎کنندگان و برنامه‎سازان، که هیچ دغدغۀ فرهنگی‎ای ندارند جز فروش بیشتر، تنها و تنها به ساخت برنامه‎های مفرح و بی‎محتوا روی می‎آورند. در واقع، فروش بیشتر زمانی تحقق می‎یابد که محصول رسانه‎ای معطوف به نیازهای اکثریتِ جامعه باشد؛ اکثریت کم‎درآمدی که از فرط خستگیِ ناشی از کار، تنها انتظارشان از رسانه، وقت‎گذرانی و تفریح است. پس هر چقدر زمان و فشار کار افزایش می‎یابد و کار ملال‎آورتر می‎شود، نیاز مردم به وقت‎گذرانی و تفریح نیز افزایش می‎یابد و همت برنامه‎سازان مقصور ساخت برنامه‎های مفرحی می‎شود که در کمترین زمانِ ممکن و با کمترین نیاز به تفکر و تمرکز، عطش مخاطب به لذت و تفریح و وقت‎‌گذرانی را فرو بنشانند و او را برای کار پرفشار و تکراری فردا آماده سازند. این است که دیگر کسی حوصلۀ مباحثات علمی و مستندهای خسته‎‎کنندۀ مربوط به آیندۀ محیط زیست را ندارد، و ترجیح می‎دهد برنامه‎هایی را ببیند که در آن مجری و مهمانانش، نهایت تلاش خود را برای خنداندن مخاطبان به کار می‎گیرند، و هدف مقدس خود را نیز صرفاً خنداندن مخاطب، ولو به سخیف‎ترین روشها (همچون بالا و پایین پریدن یا الزام تماشاچیان به خندیدن زورکی و بی‎دلیل برای مدتی مشخص) می‎دانند. مخاطب نیز همراهی لازم را انجام می‎دهد و با انتخاب این دست برنامه‎ها، آنها را پربیننده می‎کند تا سایر برنامه‎سازان نیز به همین سمت و سو روی بیاورند. همین زمان است که اخبار و مطالب پرکلیکِ صفحات خبری، می‎شود «اعلام پنالتی‎زن اول فلان تیم» یا «تخمین قیمت هواپیمای شخصی بهمان بازیگر». مهم این است که سرگرم شویم و وقت بگذرد؛ ولو به قیمت پیگیری خبر گم شدن «کمانِ کمانگیر سقسین».

      اما به نظر می‎رسد مهم‎ترین دغدغۀ اخلاقی مورد اشارۀ فیلم، چرخۀ مصرف‎گرایی بی‎هدف انسان معاصر است، که به‎نوعی خود علت‎العلل بسیاری از مشکلات و از جمله دو مسئلۀ قبل، یعنی ملال‎انگیزی و ابتذال اخلاقی است. در کارگاهی که همۀ دغدغۀ کارگران تأمین انرژیِ حیاتی برق است، و به نظر می‎رسد که این برق، باید کالایی بسیار ارزشمند باشد که این‎چنین، همه با تمام توانشان در تکاپو هستند تا ذره‎ذره تولیدش کنند، برق تولیدشده به‎راحتی و بدون هیچ دغدغه‎ای در بیشترین سطح ممکن به مصرف می‎رسد؛ تا حدی که دیوارهای اتاق کارگران نیز صفحه‎نمایش‎های غول‎پیکر و پرنوری هستند که دائماً روشن‎اند و از شما می‎خواهند تا به تماشا کردن برنامه‎های کم‎ارزش و تکراری‎شان ادامه دهید. به تعبیر دیگر، نویسنده در حال ریشخند کردن کار و تلاش شبانه‎روزی انسانِ مدرن است، که دستاوردش تقریباً هیچ است. البته انسانِ سنتی نیز کار و تلاش می‎کرد و بسا که رنج بدنیِ بیشتری هم می‎کشید؛ ولی مهم، چراییِ این تلاش است: انسان سنتی کار می‎کرد برای رفع نیازهای اولیه و فراهم آوردن شرایط برای پرداختن به نیازهای معنوی و رشد و تعالیِ روحی؛ ولی انسان مدرن، در رقابتی بی‎پایان، کار می‎کند برای مصرف، و مصرف می‎کند برای تولیدِ کار. به این ترتیب است که فرهنگِ مصرف‎گرا، هر گونه هدف و ارزش جدی را از انسان می‎ستاند و با گم شدنِ هدف نهایی زندگی، مهم‎ترین مسئلۀ انسان مدرن، تبدیل می‎شود به مسئلۀ «معنای زندگی».  لندو آیدو، استاد دانشگاه حیفا، که در زمینۀ «معنای زندگی» پژوهش و مطالعه می‎کند، در مقاله‎ای با عنوان «چرا مسئلۀ معنای زندگی در دو قرن و نیم اخیر مطرح شده است»، به همین مطلب اشاره می‎کند، و نشان می‎دهد که چگونه در زندگیِ مبتنی بر رقابت در دنیای تکنولوژیک نوین، همۀ ارزش‎ها به سرعت تغییر می‎کنند و رفته‎رفته به ارزش‎های غیرحقیقی تبدیل می‎شوند و معنای زندگی از دست می‎رود (ر.ک: بیات، ۱۳۹۰: ۳۹).

      البته میان بی‎هدفی ناشی از مصرف‎گرایی و اخلاق، رابطۀ مستقیم وجود دارد؛ زیرا انسانی که در زندگی هدف و ارزش حقیقی‎ای نداشته باشد و معنای زندگی‎اش را گم کرده باشد، حتی اگر هدف و آرمانی موقت برای کار و تلاشِ بی‎وقفه پیدا کند، آنقدر از لحاظ اخلاقی سست و بی‎مایه است که همانند شخصیتِ اول این داستان، به‎سادگی ابزار دست قرار می‎گیرد و به آرمانش پشت می‎کند. به تعبیر دیگر، لازمۀ اخلاقی بودن انسان، یا باز به تعبیر بهتر، لازمۀ برخورداری از روحیه و شخصیت فضیلتمند اخلاقی برای هر انسان، معناداریِ زندگی است؛ معنایی که ممکن است خودِ ارزش‎های اخلاقی باشند، یا ارزش‎های معنویِ دیگر همچون ارزش‎های دینی، عرفانی یا حتی زیبایی‎شناختی؛ ولی هر چه باشند، نمی‎توانند از سنخ ارزش‎های مادیِ رایج در دنیای تکنولوژیک باشند. احتضار اخلاق در دنیای مدرن، خبر از مرگِ معنای زندگی می‎دهد.

 

فهرست منابع

– بیات، محمدرضا (۱۳۹۰)، دین و معنای زندگی در فلسفۀ تحلیلی، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.

– طباطبایی، مرتضی (۱۳۹۴)، «امکان استخراج اخلاق تکنولوژی از اندیشه و عمل مارتین هایدگر»، فصلنامۀ اخلاق، سال پنجم، شماره ۲۰؛ موجود در آدرس: http://www.academia.edu/24819145

– نصر، سیدحسین (۱۳۸۵)، «اسلام، مسلمانان و تکنولوژی مدرن»، سیاحت غرب، ش۳۶.



*. مرتضی طباطبایی، دانشجوی دکتری فلسفه غرب، دانشگاه اصفهان.

 

در این ارتباط:

ما، تکنولوژی و اخلاق (۱)

ما، تکنولوژی و اخلاق (۲) /تحلیل اخلاقی قسمت اول مجموعۀ آینۀ سیاه: فرهنگِ دنائت

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
Nima
Nima
مهر ۳۰, ۱۳۹۵ ۸:۰۶ ب٫ظ

فصل جدید این مجموعه آینه سیاه از روز شنبه پخش خواهد شد بنابر اطلاعات سایتها، علاقمندان میتوانند دنبال کرده و تفاسیرشان را ضمیمه نمایند

غلامعلی کشانی
غلامعلی کشانی
مرداد ۲۴, ۱۳۹۵ ۱:۵۸ ب٫ظ

[quote name=”یک دوست”]سلام دوست عزیز نوشتار خلاصه و دقیقی بود…آن قسمت در سریال بسیار قابل تامل و بحث است، اما سوالی که از شما دارم، همانی است که اغلب در چنین بحث هایی پیش می آید…شما معضل را دقیق شناختید و لابد تامل زیادی هم در آن کرده اید، راهکار عملیتان برای برون رفت از این معضل دنیای مدرن چیست؟ سنت گرایی نصر؟ فرار کردن از تکنولوژی؟ تغییر نظم نوین جهانی!؟ جدا از پاسخ این سوال، توصیه میکنم اگر بحث مفصلی در این باره نیز دارید، در مقاله دیگری آن را پی بگیرید.سپاس.[/quote] با اجازه از آقای طباطبایی گرامی، “یک… مطالعه بیشتر»

غلامعلی کشانی
غلامعلی کشانی
مرداد ۲۴, ۱۳۹۵ ۱:۳۳ ب٫ظ

[quote name=”مرتضی طباطبایی”]با تشکر از جناب کشانی گرامی؛ حال که سخن از منابع مرتبط شد، بد ندیدم دو اثر نامبردار غربی را در این زمینه، یعنی نقد مصرف گرایی و تأثیرات ناگوارش بر روان انسان مدرن، معرفی کنم:
۱. «انسان تک ساحتی»، نوشتۀ هربرت مارکوزه
۲. «جامعه مصرفی: اسطوره ها و ساختارها»، نوشته ژان بودریار[/quote]
سلام جناب آقای طباطبایی گرامی،
از اعتنای تان به کامنت این کمترین ممنونم و از تکمیل آن ها با کار های مشهور هربرت مارکوزه و ژان بودریار سپاس‌گزار تر.

مرتضی طباطبایی
مرتضی طباطبایی
مرداد ۱۱, ۱۳۹۵ ۹:۴۱ ق٫ظ

با تشکر از جناب کشانی گرامی؛ حال که سخن از منابع مرتبط شد، بد ندیدم دو اثر نامبردار غربی را در این زمینه، یعنی نقد مصرف گرایی و تأثیرات ناگوارش بر روان انسان مدرن، معرفی کنم:
۱. «انسان تک ساحتی»، نوشتۀ هربرت مارکوزه
۲. «جامعه مصرفی: اسطوره ها و ساختارها»، نوشته ژان بودریار

غلامعلی کشانی
غلامعلی کشانی
مرداد ۹, ۱۳۹۵ ۱۱:۵۰ ق٫ظ

سلام به همه‌ی دوستان،سلام به آقای طباطبایی گرامی که به این موضوع مغفول خیلی مهم پرداخته اند. کارشون خیلی ارزشمنده. فارغ از هر اظهار نظری جز تشکر، در مورد این رشته تلاش های آقای طباطبایی، می خوام نگاه همه رو به فقط چند تا از منابع تکمیلی ی بحث حاضر در این صفحه متوجه کنم. منابع زیادند، ولی من خبر ندارم: ۱- سایت زیر،‌ به خوبی بخش هایی از بحث مذهب مصرف و تخریب زیست بوم و … را مطرح می کند:http://www.eco-literacy.net ۲- کتاب مستطاب “دارندگی در بسندگی است” نوشته ی صاحب همین سایت سیمپلی‌سی‌تی کالکتیو، و ترجمه ی این… مطالعه بیشتر»

مرتضی طباطبایی
مرتضی طباطبایی
مرداد ۷, ۱۳۹۵ ۵:۱۱ ب٫ظ

یک دوست گرامیسلام به شما. من فکر می کنم اگر خودِ مشکل دقیقاً شناخته شود یا دست کم جدی گرفته شود، نیمی از راه طی شده است. احساس کلی من این است که هنوز حساسیت لازم نسبت به این مسئله در جامعه ایجاد نشده است. حتی اگر منتقدان اوضاع جامعۀ تکنولوژیک هیچ راه حلی نداشته باشند، اینکه توجه عمومی را از طریق ساخت فیلم یا نگارش داستانهایی همچون «فرانکنشتاین» یا «دنیای قشنگ نو» به این سمت جلب می کنند، موجب می‎شود که متفکران دیگری، در صدد یافتن راه حل برآیند. با این همه، مدتی است که ذهنم مشغول یافتن راهی… مطالعه بیشتر»

یک دوست
یک دوست
مرداد ۷, ۱۳۹۵ ۴:۲۷ ق٫ظ

سلام دوست عزیز

نوشتار خلاصه و دقیقی بود…آن قسمت در سریال بسیار قابل تامل و بحث است، اما سوالی که از شما دارم، همانی است که اغلب در چنین بحث هایی پیش می آید…
شما معضل را دقیق شناختید و لابد تامل زیادی هم در آن کرده اید، راهکار عملیتان برای برون رفت از این معضل دنیای مدرن چیست؟
سنت گرایی نصر؟ فرار کردن از تکنولوژی؟ تغییر نظم نوین جهانی!؟ جدا از پاسخ این سوال، توصیه میکنم اگر بحث مفصلی در این باره نیز دارید، در مقاله دیگری آن را پی بگیرید.
سپاس.

7
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx