ویژگیهای انسان جدید / نقدی بر مطلبی از استاد مصطفی ملکیان در همین باره
علی موحدیان عطار: شاید نتوان انکار کرد که انسان در دورهای که آن را دوره مدرن نام نهادهاند[۱]، از نظر معرفتی، معرفتشناختی، ارزششناختی، سبک زندگی و نیز تمایلات و گرایشها تفاوت زیادی با دورههای پیشین کرده است، تا جایی که گویی انسانی دیگر با خصوصیاتی دیگر پا به عرصه وجود نهاده است. این واقعیت برخی را بر آن داشته تا ویژگیهای انسان مدرن را مورد توجه قرار دهند. جناب استاد مصطفی ملکیان در جایی[۲] ده ویژگی را برای انسان مدرن برشمردهاند. نگارنده این سطور ضمن نقل این سخن، نکات و ملاحظاتی را نیز بر آن افزوده است که از نظر میگذرد:
۱. نخستین ویژگی انسان مدرن، التفات عظیم او به علم تجربی(science) است. مراد از علم تجربی، علمی است که به روش تجربی یعنی مشاهده، آزمایش، نظریه پردازی و آزمون نظریهها متکی باشد. تبیین مشهودها و پیشبینی نامشهودها، قدرتی است که فقط علوم تجربی به انسان میدهند. هنر اختصاصی علوم تجربی، یعنی تبیین پدیدههای بالفعل مشهود، هنر دومی میزاید و آن پیشبینی پدیدههای بالفعل نامشهود است. بر اثر این دو هنر، هنر سومی پدید میآید که با آن میتوان آینده را طراحی و برنامهریزی کرد. بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت علوم تجربی قدرت تبیین پدیدههای بالفعل مشهود، قدرت پیشبینی پدیدههای بالفعل نامشهود، قدرت طراحی و برنامهریزی، و قدرت ضبط و مهار ایجاد تغییرات مطلوب در جهان خارج را ارزانی انسان میکند.
۲. خصلت دوم انسان مدرن، رشد علوم عملی است. منظور از علوم عملی همان چیزی است که از آن به تکنولوژی یا فنآوری تعبیر میشود.
۳. خصلت سوم انسان مدرن که بر اثر رشد تکنولوژی ظهور کرد، صنعت است. برای داشتن صنعت، علاوه بر برخورداری از علوم تجربی و علوم عملی، انسان همچنین باید قصد داشته باشد که جهان را تغییر دهد.
۴. خصیصه چهارم انسان مدرن که نتیجه سه خصلت قبلی است، پدید آمدن سطح زندگی بالا و بیسابقه برای بشر مدرن است. در طول تاریخ بشر هیچ گاه سطح زندگی انسان به اندازه این پانصد سال بالا نبوده است. سطح زندگی را عوامل هشت گانه خوردن، آشامیدن، پوشاک، مسکن، خواب، استراحت، غریزه جنسی، تفریح و تفرج میسازند.
۵. خصلت پنجم، ویژگی اقتصادی انسان مدرن است. انسان جدید به لحاظ اقتصادی طرفدار رفتار سرمایهداری است. بنابراین کسی را که طرفدار اقتصاد برنامهریزیشده است به این لحاظ نمیتوان یک انسان مدرن نامید.
۶. ششمین ویژگی انسان مدرن غیر دینی دانستن زندگی است. انسان مدرن هرچه بیشتر زندگی، را سکولار کرده؛ یعنی از صحنه زندگی دینزدایی کرده است.
۷. خصیصه بعدی، ویژگی سیاسی انسان جدید است. انسان جدید از لحاظ سیاسی قائل به یک دموکراسی لیبرال است.
۸. هشتمین خصلت انسان مدرن، انسانگرایی یا انسانمحوری است . اومانیسم (humanism) یا انسانگرایی نیز تعبیری است که بیش از یک معنا دارد، و معنایی که در اینجا مورد نظر است اعتقاد به این قول است که همه چیز باید به نحوی در خدمت انسان قرار گیرد. در واقع انسان باید مخدوم غیرانسان و هرچیز باید در خدمت انسان باشد. در اومانیسم، انسان به لحاظ اوصاف اخلاقی شان خدایی پیدا کرد؛ یعنی همه باید در خدمت انسان باشند و همه چیز باید رضای انسان را جلب کند.
۹. خصلت بعدی که در انسان مدرن ظهور کرد فردگرایی، در مقابل جمعگرایی است. فردگرایی به این معناست که نه تنها همه چیز باید در خدمت انسان باشد، که باید در خدمت فرد انسان قرار گیرد. یعنی واجد حق، جامعه انسانی نیست، بلکه فرد انسانی است. از این حقوق، حق آزادی است.
۱۰. خصیصه دیگر انسان مدرن عقلگرایی، یا به تعبیر دقیقتر استدلالگرایی است. استدلالگرایی به معنای تعبدگریزی کامل است.
بنابراین، وقتی گفته میشود انسان متجدد، یعنی کسی که این ده ویژگی در او جمع شده است.
نکته دوم این است که خصلتهای ذکر شده، معرف تیپ ایدئآل انسان مدرن است، و تمام آن ممکن است هیچجا یافت نشود. (پایان مطالب استاد ملکیان)
در باره این توصیف بالنسبه دقیق از انسان مدرن، نکاتی به نظر میرسد:
۱. اگر به ویژگی نخست نظر کنیم میبینیم که این اصالت تجربه به اصل معرفتشناختی اصالت حس بر میگردد؛ انسان مدرن تنها معرفتهایی را حقیقی میداند که از طریق حس از عالم خارج به دست آمده باشد و چون علوم تجربی بر همین پایه روشگزاری شدهاند، بهتبع، انسان مدرن به علوم تجربی التفات و توجه دارد.
۲. این نشان میدهد که مواضع معرفتشناختی و دگرگونیهایی که در آن رخ میدهد تا چه اندازه میتواند موجب تحول در جامعه و تاریخ شود. مطالعه مکاتب فلسفی مختلف و حتی دورههای تاریخی و جوامع گوناگون گواه بر این حقیقت است که تحول در دیدگاههای معرفتشناختی، بهویژه اینکه اصالت و اولویت را به کدامیک از منابع معرفت بدهیم، سبب تحول در همه ابعاد زندگی انسان شده است.
۳. ویژگی نخست یک ویژگی بنیادین و اصلی باید شماره شود؛ چنانکه آشکار است، نیمی از ویژگیهای بعدی به همان ویژگی «اصالت دادن به تجربه» برمیگردد؛ مانند رشد تکنولوژی یا فنآوری، رشد صنعت، سطح زندگی بالا و بیسابقه، غیر دینی دانستن زندگی، انسانگرایی و تعبدگریزی، که همگی بهنوعی نتایج اعمال اصل معرفتشناختی اصالت حس و تجربهاند که مستقلا به آنها به عنوان ویژگیهای انسان مدرن توجه شده است.
۴. دیگر ویژگی بنیادین و اصلی در میان ده ویژگی، انسانگرایی است؛ زیرا چنانکه میبینیم، ویژگیهای غیر دینی دانستن زندگی، قائل بودن به دموکراسی لیبرال، فردگرایی، و عقلگرایی، همه به نوعی به همان انسانگرایی باز میگردند.
۵. پارهای ویژگیها نیز هست که با همان ویژگی اول پدید آمده است، اما بهطور مستقل در شمار نُه خصلت بعدی وجود ندارد (مانند تمایل به پیشبینی پدیدههای نامشهود). البته بهتر آن است که ویژگی مذکور را «تمایل به گمانهزنی پدیدههای نامشهود» بنامیم؛ زیرا این منحصر به پیشبینی آینده نیز نیست و شامل گرایش فراوان و روزافزون به گمانهزنی پدیدههای نامشهود گذشته، مثل پیدایش حیات و یا ماجرای افول دایناسورها و حتی وقایع بسیار جزئیتر نیز میشود.
۶. به نظر میرسد خصلتهای ۲و ۳ و۴، یعنی پدید آمدن فنآوری، صنعت و بالا رفتن سطح زندگی، ویژگی انسان مدرن نباشد بلکه ویژگیهای دنیای مدرن است، که البته بر انسان مدرن تاثیرات قابل توجهی داشته است. در واقع انسان مدرن شیفته فنآوری، در صدد صنعت ورزیدن یا همان تغییر جهان، و طالب بهرهمندی هرچه بیشتر از طبیعت، و در یک کلمه، عاشق «پیشرفت» است.
۷. از طرفی، نمیتوان گفت این امور تنها برای انسان جدید و در دوره مدرن رخ داده است، بلکه دقیقتر این است که بگوییم در انسان مدرن شیفتگی نسبت به فنآوری، میل به تغییر جهان و تمایل به بهرهمندی از آن، رشد بیسابقهای داشته است.
۸. علاوه بر اینها، در خصوص صنعت آنچه مهم است، نه رشد صنعت، بلکه تمایل و انگیزه تغییر جهان است، که ظاهرا هیچگاه به اندازه آنچه در دوران مدرن و در زندگی انسان مدرن میبینیم، وجود ندشته است.
۹. بنابراین، با توجه به حقایق بالا، دقیقتر آن است که ویژگیهای دوم تا چهارم را چنین عنوان کنیم: ۲. شیفتگی بیسابقه و فزاینده نسبت به علوم عملی یا تکنولوژی (فنآوری)، ۳. رشد بیسابقه انگیزه و میل به تغییر جهان، ۴. تمایل به بهرهمندی هرچه بیشتر از جهان و بالا بردن سطح زندگی تا جای ممکن. همچنین، باید به این موارد مورد دیگر را هم بیفزاییم، یعنی «تمایل به گمانهزنی پدیدههای نامشهود» را.
۱۰. در خصوص خصلت هفتم، یعنی «قائل بودن به دموکراسی لیبرال،» به نظر میرسد این خصلت جزئی از ویژگی کلی دیگری است که میتوان آن را «اعتقاد به برابری حقوقی و اخلاقی» نامید. این بدان معناست که انسان مدرن تمایزات طبیعی و غیرطبیعی انسانها، اعم از نژادی، قومی، طبقاتی و جنسیتی را برای داشتن هیچ نوع امتیاز حقوقی و اخلاقی کافی نمیداند. البته درست است که این عقیده در جامعه و در صحنه سیاست بهصورت دموکراسی لیبرال ظهور کرده است، اما اگر بناست این را بهعنوان یک ویژگی جداگانه ذکر کنیم، پس باید مثلا «اصل برابری اخلاقی و حقوقی مرد و زن در خانواده» را نیز، که مصداق دیگری از همان اصل کلی برابری است، به عنوان یکی دیگر از ویژگیهای انسان مدرن برشماریم، که ازقضا پیامدهای مهمی نیز در زندگی مدرن داشته و دارد.
۱۱. ماجرای خصایص پنجم و ششم و هفتم را از زاویه دیگری هم میتوان دید؛ چنانکه یاد شد، این ویژگیها مولود خصیصه انسانگرایی است که همه چیز را بر محور خواست و میل و اراده انسان توجیه میکند، و نتیجه این محوریت انسان، در اقتصاد، اقتصاد آزاد یا سرمایهداری، در سیاست، دموکراسی لیبرال، در جامعه، برابری جنسیتی، نژادی، طبقاتی و دینی، در خانواده برابری حقوقی و اخلاقی زن و مرد، و باز در جامعه، سکولاریزم، و در تفکر و تحقیق، تعبدگریزی از کار درآمده است.
۱۲. اگر بناست از میان لوازم انسانگرایی بر برخی خصایص مهمتر مانند دموکراسی لیبرال و یا اقتصاد سرمایهداری دست بنهیم، شاید بجا باشد خصیصه اعتقاد به برابری جنسیتی، و بهویژه، برابری زن و مرد در خانواده را نیز مستقلا یاد کنیم.
۱۳. البته پر واضح است که این ویژگیها بیشتر در ذهنیت و در عرصه نظری زندگی انسان مدرن تحقق دارد، و نه در واقعیت عینی زندگی و جامعه انسان مدرن. برای مثال، دموکراسی شاید هرگز و هیچکجا به معنای واقعی کلمه تحقق نداشته است. همچنین است در مورد برابری نژادی، طبقاتی و جنسیتی. آنچه در واقع رخ داده است، کاملا گزینشی و حسب مورد بوده و یا در برخی موارد، همراه با جایگزینی انواع دیگری از تبعیض و پذیرش صورتهای دیگری از نابرابری بوده است. پس شاید واقعگرایانهتر این باشد که بگوییم ویژگی انسان مدرن تمایل بیسابقه به انکار هرگونه امتیاز طبیعی و غیر طبیعی است.
۱۴. در باره ویژگی پنجم، یعنی طرفداری از سرمایهداری نیز به نظر میرسد بهتر باشد آن را «پذیرش اقتصاد سرمایهداری» بنامیم، و نه «طرفداری» از آن؛ تا اعم باشد از اینکه این پذیرش همراه با طرفداری است یا از سر ناچاری و یا بیخبری؛ زیرا دلیلی نداریم که انسان مدرن، چه در اوایل دوره مدرن و چه اکنون، آگاهانه طرفدار سرمایهداری بوده باشد، بلکه آنچه مشهود است، غلبه و هیمنه سرمایهداری بر سبک زندگی انسان مدرن و پذیرش خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و غیر آگانه این اقتصاد است.
۱۵. در باره ویژگی دهم، یعنی عقلگرایی نیز باید گفت، «عقل» در این مفهوم از عقلگرایی ـ همانطور که استاد بهدرستی تذکر دادهاند ـ بهمعنای استدلال است، با این توضیح اضافه که بهمقتضای حسگرا بودنِ همین انسان مدرن، نزد او صغرای استدلالهای عقلی بایستی از طریق حس و تجربه حسی و علوم تجربی فراهم آمده یا تایید پذیرفته باشد. و این یعنی انسان مدرن نهتنها به نقلیات و تعبدیات پایبند نیست، بلکه از عقل هم به عقل جزئی اصالت میدهد و برای دیگر انواع عقل، یعنی عقل فطری و عقل شهودی و … اعتبار چندانی قائل نیست.
۱۶. بهنظر میرسد، یکی از ویژگیهای مهم، اما مغفولمانده انسان مدرن، «حیوانانگاری خویش» باشد. انسان مدرن، در عین حال که خودمحوری پیشه کرده و خدامحوری را فرونهاده و به تعبیری، «خداانگاری خویش» را باور کرده است، خود را نیز بهلحاظ ماهوی فقط یک حیوان میانگارد. در دیدگاه انسان مدرن، هیچ جوهر و ذاتی برای انسان نیست که ماهیت او را از حیوانات متمایز سازد و تنها برخی خصوصیات غیر ذاتی، مانند فرهنگی بودن، اندیشیدن، دارای ۲۳ کروموزم بودن و … است که انسان را متمایز میکند. بر این اساس، نزد انسان مدرن هیچ قداست یا حرمت و یا شانی برای انسان نیست تا به سبب آن محدودیتی برایش درنظر گرفته شود. مطابق نگرش انسان مدرن، برای انسان مجاز و رواست که همه آنچه را یک حیوان مرتکب میشود، انجام دهد. برای مثال، در توجیه برهنگی به عنوان یک حق و بلکه یک فضیلت برای انسان، میگویند ما حیوانیم و طبیعت اولیهمان اقتضا میکند که برهنه باشیم.
۱۷. شاید برخی ویژگیهای مهم دیگری نیز باشد که در این فهرست به آن توجه نشده است؛ برای مثال، «عاطفهگرایی» را باید ذکر کرد؛ انسان مدرن در موارد تعارض میان عقل و اخلاق با عاطفه، جانب عاطفه را میگیرد. همچنین، «نفی گذشته» یا «نفی سنت» از دیگر ویژگیهای انسان مهم است. این بدان معناست که انسان مدرن هرآنچه که متعلق به گذشته است را بیارزش یا تاریخمصرفگذشته تلقی میکند و بهتبع از آن روی برمیتابد. حتی شاید بتوان گفت ذائقه فرهنگی و یا طبع انسان مدرن نیز بهنحو بیسابقهای متمایل به نوگرایی یا تنوعگرایی شده است، یعنی بیش از هر زمان دیگری متمایل به صورتهای دیگری از محصولات فرهنگی و انواع جدید یا غیر متعارفی از کامجویی است.
بنابراین، اگر بخواهیم بر اساس ملاحظاتی که ذکر شد فهرست ویژگیهای انسان مدرن را برشماریم، فهرستی چنین فراهم خواهد آمد:
۱. اصالت دادن به علم تجربی و بهتبع آن، تمایل به تبیین جهان مشهود و گمانهزنی در باره پدیدههای نامشهود.
۲. شیفتگی بیسابقه و فزاینده نسبت به کاربردی کردن علوم یا تکنولوژی.
۳. رشد بیسابقه انگیزه و میل به مهار طبیعت و تغییر جهان.
۴. تمایل به بهرهمندی هرچه بیشتر از جهان و بالاتر بردن سطح زندگی.
۵. پذیرش اقتصاد سرمایهداری.
۶. غیر دینی (سکولار) دانستن جامعه.
۷. طرفداری از دموکراسی در سیاست.
۸. اعتقاد به برابری حقوق و اخلاقی انسانها و بهویژه زن و مرد، در خانواده و در جامعه.
۹. انسانگرایی.
۱۰. حیوانانگاری خویش.
۱۱. فردگرایی.
۱۲. استدلالگرایی بهمعنای تعبدگریزی.
۱۳. عاطفهگرایی.
۱۴. نفی سنت.
و اما ملاحظه آخر، که شاید از جهتی از بقیه مهمتر باشد اینکه، شاید عناوین این خصایص جذاب و مطلوب بهنظر آید، اما واقعیت امر این است که اگر نگوییم همه، در بیشتر این موارد، آنچه رخ داده مفهومی غیر آنچه عنوان شده دارد؛ عقلگرایی و استدلالگرایی به معنای نفی هر گونه تعبد دینی و نفی ایمان است، نه اینکه بخواهد جانب عقل و خرد را در قبال خرافه و گزافه تقویت کند؛ شاهد این حقیقت نیز رویآوری انسان مدرن به هزار گونه افسانه بیبهره از دلیلِ خردپذیر و عمل بینصیب از توجیه عقلی میباشد. فردگرایی نه بهمعنای اصالت دادن به هویت و ارزش فردی انسانها، بل به معنای سلب مسئولیت از او در قبال حال و روز دیگران است؛ و شاهد این حقیقت نیز تبدیل شدن انسانها به مهرههای دستگاههای عظیم اقتصادی و سیاسی است. انسانگرایی نه به معنای قرار دادن انسان در جایگاه کرامت خود در مجموعه مخلوقات، بل به معنای نفی خدامحوری است؛ و شاهد اینکه آن جنبه از انسان در این انسانمحوری تقویت میشود که به حیوانیت او تعلق دارد. و قس علی هذا.
پی نوشت ها:
[۱] . در مباحث تاریخی ـ اجتماعی، دوران تاریخ بشر را به چهار قسمت میکنند. دوره مدرن یکی از چهار دورهای است که برای تاریخ بشر میشمارند. آغاز این دوره را قرن شانزدهم و پایان دوره نوزایی یا رنسانس قلمداد میکنند و تا به این زمان امتدادش میدهند. اما در مباحث زیستشناختی و انسانشناختی اصطلاح «انسان مدرن» را برای انسان هموساپینس بهکار میبرند که نسل کنونی بشر را تشکیل میدهند. مراد از دوره مدرن در مباحثی نظیر آنچه در این نوشتار در نظر است، همان اصطلاح اول، البته اوج این دوره، یعنی از قرن هیجدهم به بعد است. در دنیای غرب برای اینکه این دو اصطلاح از هم باز شناخته شود، معمولا تعبیر Modern human را برای انسان هموساپینس، و عبارت Modern age را برای مباحثی نظیر این مبحث که به ویژگیهای انسان در دوره مدرنیته میپردازد، بهکار میبرند. بنابراین، اگر ما بخواهیم این مبحث را در زبان انگلیسی و یا در غرب ارائه کنیم، باید آن را به Modern Age Characteristics تغییر دهیم.
[۲] . این مطلب در مجله بسوی فردا، شماره ۲۶ درج شده، و نشریه بازتاب اندیشه، شماره ۳۴ نیز آن را با نقد نسبتا سطحی و عجولانهای عرضه کرده است.
جای تعجب است اغلب دستاورد منطق ریاضی در عصر حاضر تحت عنوان ناتمامیت مطرح نمی شود(ناتمامیت گودل)…این در حالی است که پیامدهای فلسفی گسترده ای دارد… بعنوان نمونه در مقاله ذیل :[url]http://www.ensani.ir/storage/Files/20101207133851-19.pdf[/url] چنین میخوانیم: در این مقاله ، تاثیرات قضایای ناتمامیت اول و دوم گودل ، پس از تبیینی کوتاه ، در برخی فلسفه های مضاف ، از جمله فلسفه ی ریاضیات و فلسفه ی ذهن ، و نیز بر علیه مادی گرایی وپوزیتیویسم مورد بررسی وتحلیل قرار گرفته است. تاثیر قضایای گودل در فلسفه ی ریاضیات ، در سه حوزه منطق گرایی ، صورت گرایی و سرشت برهان بررسی… مطالعه بیشتر»
شما انچه را در خود میبینید به خصلتهای انسان مدرن افزوده اید انسان مدرن استدلالگراست تا هر چرندیاتی را به نام خدا بر او تحمیل نکنند حالا اگر فهمیدنش برای امثال شما سخت است مشکل شماست انسان مدرن به عقلانیت بها میدهد تا خود را بازیچه دست ادیان نکند تا چشم بسته مطیع فرمانهای رهبران دینی نشود تا مانند شما خود باخته نشود بیاندیشد وسبک وسنگین کند وخود تصمیم بگیرد نفی ذات گرایی نفی انسانیت نیست روی اوردن به حیوانیت نیست انسان مدرن دغدغه انسانیت دارد اصلا انسان محور است منتها انسانیت هم در شرایط مختلف ودر زمان ومکان مختلف… مطالعه بیشتر»