اکثریت و اقلیت

معین مشکات:‌ تاریخ مواجهۀ گروه های اقلیت با اکثریت همانندی های جالبی از نمونه های مختلفش به دست می دهد که می توان از دل آنها الگویی برآورد. منظورم از اقل و اکثر اعم از مورد جمعیت یا قدرت یا ثروت است و به طور کلی می توان آن را در تسلط خلاصه کرد. بنابراین در مواجهۀ دو انسان نیز…

معین مشکات:‌ تاریخ مواجهۀ گروه های اقلیت با اکثریت همانندی های جالبی از نمونه های مختلفش به دست می دهد که می توان از دل آنها الگویی برآورد. منظورم از اقل و اکثر اعم از مورد جمعیت یا قدرت یا ثروت است و به طور کلی می توان آن را در تسلط خلاصه کرد. بنابراین در مواجهۀ دو انسان نیز می توان از اکثر مسلط سخن گفت. برای مثال در زناشویی به طور معمول مرد اکثر (در تسلط) است و زن اقل. یا در تربیت فرزندان، مادر اکثر (در اثرگذاری)است و پدر اقل و به طور معمول مادر تسلط بیشتری –هر چند به شکل نرم- دارد.

انسان به هر حال به ستم کردن تمایل نشان می دهد و چنانچه پشتوانه ای داشته باشد که او را نسبت به این زورگویی قوت قلب بدهد، جرأت بیشتری خواهد یافت. این پشتوانه می تواند جمعیت زیاد دوستان، ثروت تغییر دهندۀ معادلات و یا قدرت سیاسی- نظامی برتر باشد. لذا در روایت ها می بینیم که راجع به آداب سلام کردن توصیه می کنند که گروه کوچکتر به گروه بزرگتر سلام کند. (برای مثال ر.ک: اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج ۴ صفحه ۴۶۳) این ابتدا به صلح و سلامت از طرف تسلطزدگان رغبت تسلط یافتگان بر ستمگری را فرو خواهد کاست.

شک نیست وقتی انسان بی تهذیب در اکثریت قرار بگیرد ستم می کند و از هر آنچه به اکثر شدن آن اقلیت کمک کند وحشت دارد. لذا با هویت اقلیت درگیر می شود و اجازۀ استقلال به آن نمی دهد تا مبادا روزی اقلیت جرئت مواجهه و تلافی بیابد. اکثریت اگر قدرت و رغبت داشته باشد، می کوشد اقلیت را در خود هضم و هویت او را به کلی در خود ذوب کند. اما گاهی قدرت چنین کاری ندارد یا شاید رغبت آن را نداشته باشد. به طور مثال اگر داعیۀ پاکی نژادی داشته باشد، نمی خواهد که با بیگانۀ اقلیت درآمیزد. بنابراین او را در حصار فشار قرار داده و از یک طرف در دل اقلیت القای رعب و هیبت کرده و از طرف دیگر او را به خود وابسته می کند و دار و ندار او را در اختیار می گیرد تا اقلیت احساس بی نیازی از این اکثریت نکند.

اما در این بین واکنش اقلیت هم جالب است. وقتی توان مقابله ندارد، خود نیز دیوار حصار را ضخیم تر می کند و سر در لاک فرو می برد؛ اقدامی که اکثریت به شدت از آن وحشت دارد و به آن مشکوک است. می ترسد که اقلیت در حال پی ریزی توطئه باشد یا گمان های بدی به او می برد. به طور مثال اکثریت رومی تصور می کند که اقلیت طرفداران آیین های رازآلود در حال انجام آیین های سری و جادوست. اکثریت عثمانی تصور می کند که اقلیت علوی در “خانه جمع” ها در حال انجام کارهای خلاف عفت است. اکثریت مشهدی تصور می کند که اقلیت یهودی در حال محمدی کردن بچه های مسلمان در آن خانه های تو در توست و… (محمدی کردن: در زمانی که در مشهد اقلیتی یهودی می زیستند مردم به پسربچه هایشان می گفتند که نباید تنها به خیابان بروند؛ زیرا یهودی ها آنها را پیدا می کنند و به خانه های خود می برند. بعد یک نفرشان با وسیلۀ نوک تیزی به پسر می زند و یک نفر دیگر به ظاهر برای پسرک دل می سوزاند و به آن فرد می گوید: «چرا محمد را اذیت می کنی؟!» و به پسر می گوید: «محمد جان! بیا پیش من عزیزم!» و وقتی پسر به او پناه می برد او هم با شیء نوک تیزی به وی می زند و باز فرد دیگری همین کار را انجام می دهد. آنها همۀ پسران در دام افتاده را “محمد” می نامند تا پیامبر اسلام را مسخره کنند و آنقدر تیزی در بدن پسر فرو می کنند تا او را بکشند! سپس می پزند و نان فطیر از بدنش درست می کنند و می خورند.)

اما اقلیتی که سر در لاک فرو برده نیز تمام تلاش خود را برای حفظ هویتش به کار می بندد. شاید از همین بابت است که گاهی اقلیت های دینی در بین کسانی از اکثریت که با آنها دشمنی ندارند به اخلاقمداری خوشنام می شوند؛ زیرا آن اقلیت دینی با سعی همه جانبه بر پایبندی به هویت دینی، به آموزه های اخلاقی دینش نیز پایبند تر خواهد ماند. وقتی اقلیت از جانب اکثریت احساس امنیت نکند با تمام کوشش مشترکات را به محاق می برد و تفاوت ها و اختلافات را برجسته می کند. مدام می گوید که ما با آن اکثریت زمین تا آسمان فرق می کنیم و شباهتی نداریم. اگر تعدادی از آن اقلیت در پی حاکم کردن صلح و صمیمیت باشند، تعدادی دیگر به شدت وحشتزده می شوند که هویتشان در هویت اکثریت ذوب شود و لذا مدام تفاوت ها را غلیظ تر و پررنگ تر می کنند و اختلافات تاریخی را آب و تاب می دهند. در مظلومیت خود اغراق می کنند و مدام به یاد می آورند که به آنها ظلم و حق آنها غصب شده و اکثریت همیشه خطرناکند. بنابر همین است که شیعیان تبرایی در برابر اهل سنت، یهودیان صهیونیست در برابر غیر یهودی ها و زنان فمنیست در برابر مردان مدام بر رنجی که پیشینیان آنها برده اند انگشت می نهند تا عقده بگشایند و چیزی فراتر از حقشان بگیرند. بدا به روزگاری که مسلط شوند و دوران تسویه حساب در فضایی که احساسات و هیجانات بر آن حکومت می کند شروع شود؛ آنوقت است که تقاص شیعه کشی ناصبیان را سنیانی باید پس بدهند که سرشان در قرآن و سجادۀ خودشان بوده است! تقاص یهودستیزی اروپاییان را عربهایی باید پس بدهند که نجاتبخش یهودیان بوده اند! تقاص زنده به گور شدن دختران عرب عصر جاهلی را مردانی باید بدهند که با همسرانشان به اعتدال رفتار کرده اند…

هر قدر که هویت اقلیت برای او ارزشمند باشد برای حفظ آن بیشتر خواهد کوشید. به طور مثال برای عموم مردم دیندار، مسئلۀ زبان اهمیت خیلی کمتری از دین دارد. اگر به فرض یک آقای ایرانی همسری لبنانی داشته باشد و زن زبان بچه ها را با کلمات عربی بگشاید، شاید آقا قدری ناراحت شود و در این مورد جر و بحث کند، اما کشمکش را چندان طولانی نخواهد کرد. به احتمال زیاد کنار خواهد آمد و بلکه شاید نفعی در عربی آموزی فرزندان ببیند و همسرش را آزاد بگذارد. لذا در تغییر هویت ها مورد زبان رایج تر است و یک نمونۀ عینی اش در کشور خود ما آذربایجان است: زبان ترکی چنان بر آنجا مسلط شد که گویش آذری زبان فارسی را یکسره از رواج انداخت.

ولی مسئلۀ دین به این راحتی حل نمی شود. اگر مرد ایرانی مورد فرض ما مسلمان پایبندی باشد و همسری مسیحی اختیار کند و زن برای القای گرایشات مسیحی در دل فرزندان اقداماتی انجام بدهد، به احتمال با واکنش شدید آقای مسلمان روبرو خواهد شد، تا آنجا که امکان دارد به مرحلۀ طلاق برسند. این مسئله اختصاص به اسلام ندارد و طرف مقابل هم چنین رویکردی دارد. یک نفر از راهبه های مسیحی می گفت: «ازدواج مسلمان و مسیحی خوب نیست؛ چون به مشکل بر می خورند. مگر اینکه مسلمان کوتاه بیاید!» اقلیت دینی شاید بتواند دست از زبان محلی خود بردارد و به زبان اکثریت سخن بگوید اما بعید است که به راحتی دست از دین خود بشوید و آن را در خفا و دور از چشم اکثریت مخالف پاس می دارد. زمانی که حکومت شوروی فرو پاشید و دین آزاد شد، روسها با کمال تعجب دیدند که از بدویان بوریات تعداد اندکی به آیین بودا گرویده و مابقی به طریقت بدوی وفادار مانده اند، در حالی که چنین چیزی پیشبینی نمی شد (دایره المعارف ادیان زندۀ جهان، ماری پت فیشر، ترجمۀ مرضیه سلیمانی، ص ۶۰)

اگر اقلیت در نهایت کار تسلیم دین جدید شود، به احتمال بسیار رگه هایی از دین سابق را به دین جدید خواهد افزود و رنگ و لعاب دین جدید را به فرهنگ سابق خود می زند تا آن را زنده نگه دارد. نمونۀ جالب آن مسیحیان آفریقا بودند که شمایل مقدسات بدوی را پشت شمایل مسیحی نهان کردند. (همان، ص ۶۷) آیین بودا برای آنکه در ژاپن آسوده نفس بکشد خود را با شینتو تطبیق داد و جلوه های کامی را ظهورات بودا معرفی کرد. ایرانیان مسلمان که نتوانستند از صفر تا صد فرهنگ زردشتی دل بکنند آن را در قالب فرهنگ اسلامی پاس داشتند. به طور مثال برای نوروز روایت ساختند تا برای پاسداشت آن توجیهی اسلامی داشته باشند. (گفتنی است که این به معنای مخالفت شخص من با سنت نیکوی نوروز نیست؛ اما نسبت دادن آن به امام صادق از طریق معلی بن خنیس جعل حدیث بود. یکی از پژوهشگران معاصر ما –آیت الله محمد محسن حسینی طهرانی- مسأله را به تفصیل در کتاب “نوروز در جاهلیت و اسلام” بررسی کرده است. ایشان از مخالفان نوروز هستند.)

به هر حال اقلیت به همان میزانی که به هویت خود دلبسته باشد آن را در برابر اکثریت حفظ می کند و به همین مناسبت در پایان اشاره می کنم: دین در برابر مدرنیت به لحاظ قدرت در اقلیت است؛ بنابراین هر قدر بتواند کارآمدتر باشد، اضطراب انسان مدرن را رفع کند، نیازهای معنوی او را پاسخ بدهد و موجبات رضایت او را به دست آورد سهم بیشتری خواهد گرفت. و هر قدر که با سرگرم شدن به بحث های انتزاعی محض و بی توجهی به انسان او را دلسرد کند یا بدتر از آن: با دمیدن در تعصبات آسایش و آرامش انسان را بر هم بزند، خود را به احتضار نزدیک و برای سلطنت تمام عیار دنیای منهای دین فرش قرمز پهن خواهد کرد…

۱/۷/۹۵

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
فرقان
فرقان
مهر ۵, ۱۳۹۵ ۶:۴۸ ق٫ظ

در حد مقاله های نشریه دبیرستانی یا دانشجویی!چه لزومی است که اکثریت و اقلیت در تسلط تعریف شود!!از کجا می گویید انسان طبیعتا به ظلم کردن گرایش دارد؟!! این پیشفرض توماس هابز بود که در لویاتان نمود پیدا کرد و منزوی شد!! گفتید “اگر اقلیت در نهایت کار تسلیم دین جدید شود، به احتمال بسیار رگه هایی از دین سابق را به دین جدید خواهد افزود و رنگ و لعاب دین جدید را به فرهنگ سابق خود می زند تا آن را زنده نگه دارد. نمونۀ جالب آن مسیحیان آفریقا بودند که شمایل مقدسات بدوی را پشت شمایل مسیحی نهان… مطالعه بیشتر»

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx