آشتی پذیری/ ناپذیری معنویت با عقلانیت

نیلوفر – مصطفی ملکیان: از سال ۱۳۷۹ به بعد پروژه روشنفکری دینی را ‏رها کردم. بزرگ ترین نقدم به روشنفکری دینی ‏این بود که روشنفکری قوامش به عقلانیت است و ‏دینی بودن قوامش به تعبد است و عقلانیت با تعبد ‏سازگار نیست. نوعی پارادوکسیکالیته در مفهوم ‏روشنفکری دینی را ادعا کردم چون می دیدم. لب ‏سخن این است که اگر…

نیلوفر – مصطفی ملکیان: از سال ۱۳۷۹ به بعد پروژه روشنفکری دینی را ‏رها کردم. بزرگ ترین نقدم به روشنفکری دینی ‏این بود که روشنفکری قوامش به عقلانیت است و ‏دینی بودن قوامش به تعبد است و عقلانیت با تعبد ‏سازگار نیست. نوعی پارادوکسیکالیته در مفهوم ‏روشنفکری دینی را ادعا کردم چون می دیدم. لب ‏سخن این است که اگر بخواهیم روشنفکر باشیم باید ‏پاس عقلانیت را بداریم. از زمانی که روشنفکری ‏در آلمان ظهور کرد و هم در سنت روشنفکری ‏فرانسوی و روسی و انگلیسی که سنتهای بزرگ ‏روشنفکری اند وجه اشتراکشان این است که ‏روشنفکر باید پاسدار عقلانیت بشری باشد.

چه ‏روشنفکر کسی باشد که فکر او روشن است یا ‏کسی باشد که فکر دیگران را روشن میکند مراد، ‏روشن کنندگی با چراغ عقل است. روشنفکران از ‏بدو پیدایش این پدیده در قرن هجدهم همیشه ‏نمایندگان عقلانیت بودند. از سوی دیگر در دین ‏ورزی و دین داری همیشه تعبد است یعنی نمی ‏شود کسی را دیندار نامید مگر اینکه به شخص یا ‏اشخاصی تعبد بورزد یعنی سخن آن شخص یا ‏اشخاص را چون سخن آنان هست بپذیرد و در آن ‏سخن چون و چرا نکند. مثلا یک بودایی معتقد ‏است که هر سخن بودا را باید بپذیرد اگر بخواهد ‏راجع تک تک سخنان بودا استدلال کند دیگر ‏بودایی نیست یک فیلسوف است. او سخنان بودا را ‏فصل الخطاب می داند. می گوید سخن بودا را می ‏پذیرم. مسلمان سخن خدا در قران یا سخن پیامبر ‏در قران یا حدیث را بدون چون و چرا می پذیرد. ‏فرم و صورت و شکل سخن یک انسان متعبد به ‏زبان حال و قال این است که الف ب است چون ‏فلان شخص گفته است که الف ب است. اگر تعبد ‏را نداشته باشید به هیچ دینی متعبد نیستید. پروژه ‏روشنفکری دینی دستخوش تناقض درونی است. به ‏خاطر روشنفکری باید استدلال داشته باشد و به ‏خاطر دینی بودن باید تعبد در آن باشد و جمع بین ‏استدلال گرایی و تعبد گرایی جمع متناقضان یا ‏لااقل جمع متضادان است. به جای این پروژه بعد از ‏تطوراتی، بحث عقلانیت و معنویت را طرح کردم. ‏یعنی روشنفکری معنوی، به خاطر روشنفکری، ‏عقلانیت در آن است و همراه با معنویت است. ‏اینجا این سوال ممکن است مطرح شود که آیا بین ‏عقلانیت و معنویت ناسازگاری وجود ندارد. ممکن ‏است بین این دو نیز پارادوکسیکال وجود داشته ‏باشد و جمعشان امکان پذیر نباشد. باید نشان دهم ‏که این دو سازگارند. این موضوع سخن امروز بنده ‏است.

امروز به جنبه خاصی از این موضوع می ‏خواهم توجه کنم. اول باید معنای این دو کلمه را ‏روشن کرد. مراد از عقلانیت یعنی تبعیت از ‏استدلال و نه هیچ چیز دیگر. پذیرفتن یک سخن ‏فقط بر مبنای قوتی که دلیل این سخن داراست نه ‏بر مبنای اینکه سخنگوی آن کیست. عقلانیت این جا ‏عقلانیت نظری است و مؤدّای آن این است که ‏پایبندی و دلبستگی به سخن باید به میزانی باشد که ‏ادله به سود آن موجود است. هرچه ادله ای که به ‏سود یک سخن باشد قوی تر باشد میزان پایبندی و ‏دلبستگی ات باید افزوده شود. یعنی من وقتی ‏عقلانیت نظری دارم که میزان دلبستگی و پایبندی ‏ام به یک عقیده را متناسب کنم به تناسب واقعی ‏ریاضی با میزان قوت ادله ای که به سود آن سخن ‏اقامه شده است. عقلانیت یعنی رد و قبول من یا اثبات ‏و نفی یا تایید و انکار یا جرح و تعدیل یا حک و ‏اصلاح من یا تقویت و تضعیف من، یعنی هر یک ‏از این هفت کار، نسبت به یک باور بر اساس ادله ‏ای باشد که به سود یا زیان آن سخن اقامه شده اند.

‏معنویت یعنی چه؟ وقتی انسانی معنوی است که ‏اولا همه جهان هستی را منحصر در آنچه قوانین ‏فیزیک، شیمی، زیست شناسی ابراز میکنند نداند. ‏اگر کسی معتقد باشد که کل جهان هستی منحصر ‏در واقعیاتی است که به وسیله قوانین فیزیک، ‏شیمی، زیست ایضاح می شوند این شخص معنویت ‏نخواهد داشت. مجرم نیست ولی معنوی نیست. ‏معنویت یعنی جهان هستی را وسیع تر از عالم ‏طبیعت بدانم. نکته دوم اینکه معنوی کسی است که ‏به وضع کنونی خود راضی نیست بلکه همیشه ‏معتقد است می توانم بهتر از اینکه الان هستم شوم ‏و مهمتر اینکه باید هم بشوم. به وضع کنونی خود ‏نباید دلخوش باشم و معتقد باشم که من به آنجا که ‏باید برسم رسیدم. انسان معنوی در طلب بهروزی ‏شخصی خودش است و معتقد است بهتر از اینکه ‏هستم باید باشم و بنابراین من در پی یک وضع ‏بهترم. وضع موجود را مطلوب نمیدانم و تمام ‏زندگی ام گذر از وضع موجود نامطلوب به وضع ‏ناموجود مطلوب است. قبلا این را در سخنرانی ها ‏گفته بودم حالا می خواهم بسطش دهم. ‏

معنویت را به صورتهای مختلفی می توان تعریف ‏کرد و در این جا بیشتر در مقابل دین آن را تعریف ‏میکنم و دلیلش همان نکته ای است که در اول ‏عرایضم گفتم زیرا بحث بر این بود که دینداری ‏ناسازگار با عقلانیت است و معنویت با عقلانیت ‏سازگار است. توصیف معنویت را در تقابل با ‏دین و مقایسه با دین تعریف میکنم و البته راه های ‏دیگری هم وجود دارد مثلا جناب آقای دکتر ‏صاحبی معنویت را با مولفه های روانشناختی و ‏روان درمانگرانه مورد مداقه قرار دادند. معنویت پدیده ای ‏است که از جنبه و منظرهای مختلفی می توان آن ‏را دید. معنویت یک تفاوت عمده اش با دین در این ‏است که متدین از آن رو که متدین است از ‏موجودی بیرون خودش توقع کمک و یاری ‏دارد. امید را به موجودی بیرون خودش بسته ‏است. من اگر یک متدین عادی باشم یعنی طبق ‏متون مقدس ادیان جهان زندگی میکنم به موجودی ‏در جهان قائلم که با تعابیر مختلف الله، خدا ، یهوه، ‏پدر آسمانی نام برده شده است که غیر من است که ‏من او نیستم و او من نیست و البته هر کمکی، از او ‏به من می رسد و چشمداشت من به موجودی بیرون ‏من است. معنویت درست خلاف این سخن است. از ‏خود بطلب هر آنچه که خواهی تویی هیچ موجودی ‏بیرون تو نیست به خود تو نامی داده اند و من و تو ‏گمان می کنیم نامبردار به آن نام و مسما به آن اسم ‏یک موجود بیرون ماست. ای نسخه نامه الهی که ‏تویی. ای آینه جمال شاهی که تویی. بیرون ز تو ‏نیست هرچه در عالم هست. از خود بطلب هر آنچه ‏که خواهی که تویی.

از خود طلبیدن یعنی یک ‏فریادرس دارم که خودم هستم چه فریادرس در مقام ‏عمل چه در مقام نظر. هرکه دست به سوی خدا ‏دراز میکند باید دست به سوی خود دراز کند. از ‏خود بطلبد هر آنچه می خواهد. آن خود بدن، ذهن ‏و نفس خود نیست بلکه چیزی است که در ‏روانشناسی ژرفا امثال یونگ و دیگران از آن ‏تعبیر می کنند به ژرف ترین ژرفای وجود خود. ‏بدن من ژرف ترین ژرفای من نیست ذهن و نفسم ‏نیست بلکه آن چیز دیگری است. در هر مساله و ‏مشکلی باید تمام اعتماد و تکیه و رکونت به او ‏باشد. اگر رکون و اعتماد و تکیه ات به غیر ‏موجود دیگری باشد بر وفق تلقی معنوی از جهان ‏راه را خطا رفته ای. آن ژرف ترین ژرفای وجود ‏را گاهی عرفا تعبیر میکردند به روح، spirit ‏گاهی به جان جهان، گاهی به هستی، در واقع ‏درون هر کدام ما بدن و ذهن و نفسی است که ‏اختصاص به خود آن شخص دارد و آن نیرومندی ‏را که بخواهیم به آن اعتماد و اتکا کنیم ندارد. اگر ‏عمیق تر شویم در من چیزی به نام روح هست که ‏اختصاص به من ندارد. این روح یعنی ژرف ترین ‏ژرفای وجود من که با ژرف ترین ژرفای وجود هر ‏انسانی و هر موجودی یکی است. ادیان به این، خدا ‏گفته اند. رکون و اعتماد و تکیه و اتکا و اتکالمان ‏باید به آن باشد. بدن، ذهن و نفس محتاج روح ‏هستند. از این سه تا باید گذشت تا به روح رسید تا ‏تمام نابسامانی هایی که در بدن و ذهن و نفس دارم ‏از طریق او درمان شود. از خود می طلبم که ‏درمان شوم هم بیمار، خودم و هم طبیب، خودم هستم. ‏سخنی به حضرت علی نسبت داده شده است که ‏”اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی عالم الاکبر” ‏تو گمان می کنی موجود کوچکی با اینکه ‏بزرگترین جهان در تو پیچیده شده است. “دوائک ‏فیک و لاتبصر …” هم دوای تو از توست و هم درد ‏تو از توست و نمیدانی. اگر پی ببرم که فقط دادرس ‏خود، خودم هستم ولی خودی که هر انسانی در آن ‏ژرفا دارد یکی است، نتیجه این میشود که اولا به ‏هیچ چیز بیرون خود در هیچ جهتی نه در حل مساله یا رفع مشکل نباید چشم بدوزم.

دوم اینکه نباید ‏به این سه ساحت اختصاصی خودم اعتماد و رکون ‏کنم. در ساحت چهارم همه ی ما با هم رفیق و ‏آشناییم و بالاتر از آن به معنای دقیق کلمه همه ی ‏ما یکی هستیم در آن ساحت. با این نگاه علاوه بر ‏اینکه تمام تمرکزم بر خودم می شود یک نتیجه ‏دیگر هم دارد اینکه با شما احساس یکی شدن می ‏کنم. احساس میکنم نباید با شما دارای پیوند شوم ‏بلکه باید پیوند داشته را کشف کنم. پیوندی که ‏داشتم و تا الان با خبر نبودم باید باخبر شوم. من و ‏تو یکی هستیم و کل هستی یک موجود است. ما با ‏آن یک موجود یگانه ایم. طبعا ما هم با یکدیگر ‏یگانه ایم.‏

نکته سوم اینکه اگر بخواهم به این یگانگی پی ببرم ‏باید هر نوع انانیت و ایگو (به معنای خاصی) و ‏هر نوع نفسانیت را در خودم تضعیف بلکه محو ‏کنم. تا وقتی به اتکای به بدنم و ذهنم یا نفس خودم، ‏خودم را نه تنها متمایز بلکه ممتاز ‏بدانم به آن ساحت چهارم نخواهم رسید. باید از این ‏سه گردنه ی جسم، ذهن و نفس گذر کنم تا بیابم ‏همه یک موجودیم. ایگو- به یک معنای از آن- چون ‏در روانشناسی و روان درمانگری معانی متعددی ‏دارد، یعنی خودم را با بدن و ذهن و نفس یکی بدانم ‏و به این واسطه نسبت به دیگری برای خود امتیاز ‏قائل شوم. رسیدن به ساحت چهارم وقتی است ‏که با بدن و ذهن و نفس خود احساس یگانگی نکنم. ‏در این صورت دیگر خود را از تو متمایز هم ‏نمیدانم چه برسد ممتاز هم بخواهم بدانم. این را به ‏نفی انانیت و نفسانیت تعبیر میکنند و امروز ‏تضعیف و کوچک تر کردن ایگو هم می گویند. ‏اینگونه که شود اگر داوری رخ دهد از منظر ‏ایگوی خود نیست از منظر کل هستی است. مثلا ‏اگر به گرما حساس باشم از منظر خودم نگاه کرده ‏و می خواهم درها و پنجره ها باز شود و اگر شما ‏به سرما حساس باشید از منظر خودتان ‏نگاه می کنید و می خواهید درها و پنجره ها بسته ‏شود. در حالیکه اگر به آنجا برسم که هر چیزی را از ‏منظر جهانی می بینم داوری هایم بر اساس میزان ‏نفع و لذتی که به من برسد نیست. با اینکه ما تا در ‏این ایگو به سر می بریم یعنی با بدن و ذهن و ‏نفسمان احساس یگانگی می کنیم همه چیز را از ‏منظر منفعت یا لذت یا هر دو می بینیم. هر چه ‏انانیت من ضعیف تر شود داوری های من ‏جهانگیرتر می شود بنابراین می توانم داوری هایی ‏پیدا کنم که دو ویژگی دارند اولا با واقع نزدیک ‏ترند و ثانیا با سایر همنوعانم مرا در آشتی بیشتر ‏قرار می دهند. انسانها احساس هم سرنوشتی می ‏کنند چون هم سرشت هستند. در این صورت اولین ‏اثرش این است که شما به خدای متشخص انسان ‏وار قائل نیستید در حالیکه ادیان بیشتر به خدای ‏متشخص انسان وار قائلند. می گویند آن ابر است..آن ‏انسان است…آن سنگ است و خدا نیستند و در هستی موجودی ‏هست که خدا هست و هیچ یک از آنها نیست. در این نگاه ‏کهکشان و چوب و انسان در عین اینکه خودشان ‏هستند خدا هم هستند. اول تفاوت این اعتقاد این ‏است که موجود خاصی به نام خدا در کار نیست نه ‏اینکه خدا در کار نیست بلکه موجود خاصی به نام ‏خدا در کار نیست یعنی هستی را یک موجود پر ‏کرده است اسم آن را می توان خدا، جان جهان، ‏حق یا روح، فرجامین واقعیت، حقیقت الحقایق ‏گذاشت. وقتی اینطور شود آن موجود ربط و نسبتی ‏با هیچ گروهی متفاوت با گروه دیگر ندارد. این ‏تفاوت دیگر معنویت و ادیان هست. متدینان چه به ‏زبان بیاورند و چه نیاورند معتقدند که رابطه خدا با ‏متدینان متفاوت با غیر متدینان است. در دل آن دین ‏هم ارتباط خدا با آن مذهبی که ما داریم ارتباطی ‏است که با سایر مذاهب ندارد. در رمان معروفی ‏گفته بود که وقتی می گویم دین، مرادم مسیحیت ‏است. وقتی می گویم مسیحیت مرادم مسیحیت ‏پروتستان است و بعد مرادم کلیسای انگلیکن ‏انگلیس و بعد مرادم کلیسایی که من کشیش آن هستم ‏می باشد. معنویت هر گونه مرزگذاری را از میان ‏می برد چون وقتی همه هستی خداست خویشاوندی ‏خدا با تو بیشتر از خویشاوندی با من نیست. ‏معنویت مرزشکنی دارد که ادیان نه تنها ندارند ‏بلکه خودشان مرز ایجاد می کنند. در ادیان مومن ‏و کافر متفاوت تلقی می شود. در معنویت باید با ‏گذشتن از این سه عقبه به خدایی خود پی ببریم. ‏سیر و سلوک معنوی روشی است که پس از طی ‏عملی و التزام عملی به آن انسان ناآگاه از خدایی ‏خودش از خدایی خودش آگاه می شود. انسان ناآگاه ‏از وحدت و یگانگی با انسانها به یگانگی اش با ‏سایرین آگاه می شود. انسان از خودش که نمی ‏تواند بگذرد چطور از این سه بگذریم. بدانیم که ‏بدن و ذهن و نفسمان دارایی های ماست. خود ما ‏همان روح است. من روحم و دارای بدن و من ‏روحم و دارای نفس و ذهن هستم. اینها داشته های من ‏است نه خودم. اگر داشته های من هستند پس ‏معامله ی داشته با آنها انجام دهم. اگر کسی خانه ی ‏شما را بگیرد و خانه ی بهتر دهد شما استقبال می ‏کنید. اگر کسی معلم بی معلومات گرفت و معلم با ‏معلومات داد استقبال کنید. اگر اینطور شد و ‏باورهایی از من گرفتید و باورهایی مطابق با واقع ‏به من دادید من استقبال می کنم. اگر احساسات و ‏عواطف و هیجانات نا به جایی را از من گرفتید و ‏احساس و عاطفه به جایی دادید استقبال می کنم و ‏اگر خواسته های نامعقول مرا گرفتید و به جای آن ‏خواسته های معقول به من دادید استقبال می کنم. ‏چون معتقدم این سه ساحت جزو دارایی های من ‏هستند و خوب هست که دارایی ها را گرفته و بهتر ‏از آن را به من بدهند. علت اینکه مقاومت می کنیم ‏در برابر باورها و احساسات و خواسته ها این ‏هست که آنها را خودمان تلقی می کنیم.

نزاع های ‏من و شما در این جاست که می خواهید باوری را ‏بگیرید و من نمی خواهم با این نگاه آشتی بین ما ‏ایجاد می شود. نزاع ها و صف بندی ها و جناح ‏بندی های ما به این هست. ادیان نه فقط موفق ‏نبودند که مرزها را از بین ببرند بلکه تقریبا به ‏شهادت تاریخ بزرگ ترین مرزگذاری را بین ‏انسان ها ایجاد کرده اند. اخیرا محققی کتابی نوشته ‏است تحت عنوان “چرا انسان های خوب را سیاست ‏مداران و روحانیون از هم جدا می کنند؟” سیاست ‏مداران و رجال دینی به خاطر منافعی سبب جدایی ‏می شوند. اگر سیاست و دین نبود ما مرزگذاری ‏نداشتیم. معنویت مرزگذاری ها را بر می دارد. می ‏گوید ما یگانه ایم و می گوید هر سودی به شما ‏برسانم به شما رسانده ام و هر ضرری به شما بزنم ‏به خودم زدم. این معنا در قران آمده است “لها ما ‏کسبت و علیها ما اکتسبت” هر که نیکی کرده است ‏به خود کرده است و بدی که کرده است به خود کرده ‏است.

آخرین نتیجه این است که چون خدا ‏خویشاوندی با کسی ندارد همه می توانند مستقیما و ‏شخصا با او در ارتباط باشند. معنویت یک ارتباط ‏شخصی و بلاواسطه است با آن چیزی که به آن می ‏گوییم جان جهان، خدا، هستی یا هر چه گفته می ‏شود. من نیازی ندارم برای ارتباط با او خدم و ‏حشمی داشته باشم. ادیان خدا را پادشاهی تصویر می کنند ‏که دورش ساختمان های عدیده ای است و ‏حاجب هایی دارد. عارفی گفته است تا چه زمانی می ‏گویید حدثنی عن فلان عن فلان عن فلان، من می ‏گویم حدثنی قلبی عن ربی. یعنی من ارتباط مستقیم ‏و شخصی و بلاواسطه دارم. من خودم می توانم ‏مستقیما با حاق واقع خودم تماس بگیرم. کتاب ‏مقدس هر کسی و روحانی هر کسی از درون ‏خودش است. آموزه های هر کسی باید از درون ‏خودش منبعث شود. آنچه به لحاظ نظری و عملی می خواهم ‏باید از درونم منبعث شود. نیاز نداریم که دائما ‏واسطه باشد. همه می توانند با خدا ارتباط مستقیم ‏داشته باشند. ‏

در دین به دو جهت عقلانیت خدشه دار می شود. ‏یکی به جهت فرایندی یکی به جهت فراوردی. در ‏معنویت نه تعارض فرایندی است نه تعارض ‏فراورده ای. ‏
تعارض فرایندی این بود که یک فرایند غلطی در ‏دین وجود دارد و آن این است که “الف ب است” ‏چون فلان شخص گفته است الف ب است. در ‏معنویت حقانیت یک سخن به این نیست که چون ‏فلان شخص گفته است، حقانیت دارد. بنابراین وقتی ‏می گویم نیاز نیست که تعبد بورزیم به این معنا ‏نیست که گوشمان را به هر سخنی ببندیم. ما نیاز ‏به تعالیم و آموزه های بنیان گزاران ادیان و ‏مذاهب، عارفان، فرزانگان، عالمان علوم تجربی، ‏مورخان، هنرمندان حتی منطقیون و ریاضی دانان ‏هم داریم. اما به این معنا هست که سخن آنان را ‏می شنوم بعد به ترازوی عقلم مراجعه می کنم و ‏ببینم که در میان آنها کدام را باید بپذیرم. نه اینکه ‏چون فلان شخص خاصی گفته است بپذیرم.

به ‏لحاظ فراورده کتاب های مقدس چون حاوی علوم و ‏معارف عصرهای خودشان هستند الان برای ‏پذیرش آن ها، با آخرین دستاوردهای علوم و ‏معارف تعارض وجود دارد. هر متدینی برای ‏رجوع به متون مقدس ادیان و مذاهب چون هر کدام ‏در یک مختصه زمانی و مکانی و وضع و حالی ‏خاصی نوشته شده است تحت تاثیر معارف آن زمان ‏هستند و اگر بخواهم متدین باقی بمانم باید چیزی ‏قائل بشوم در حالی که آخرین دستاوردهای علوم و ‏معارف بشری چیزی دیگر می گوید. جمع بین این ‏دو جمع بین اضداد یا نقایض است. آخرین علوم و ‏معارف بشری مثلا نمی گوید هر موجود زنده ای ‏نر و ماده دارد یا نطفه استخوانی است که بعدا ‏گوشت دورش بوجود آمده است. مشکل بعدی این ‏است که متون مقدس تحت تاثیر علوم و معارف ‏زمانه ای نوشته شده اند و امروز به راه حل و راه ‏رفع هایی رسیده ایم که جمع بین داده های وحیانی ‏و یافته های انسانی ناشدنی است. متون مقدس در ‏باب فیزیک و شیمی و زیست شناسی و روان ‏شناسی و غیره حرف هایی زده اند که آخرین علوم ‏و معارف بشری اجازه نمی دهد که آنها را بپذیرم. ‏جمع بین روشنفکری و دین داری به لحاظ فراورده ‏های عقل و دین قابل جمع نیست. در معنویت متن ‏مقدسی ندارد که بخواهیم التزام به آن داشته باشیم. ‏جهات دیگری هم وجود دارد. دو جهت را گفتم. ‏فرایندی به نام تعبد وجود ندارد و فراورده های ‏وحیانی هم وجود ندارد. ‏

دو نکته باید بگویم. این مطالب به معنای تخطئه ‏دین نیست فقط مقایسه ای صورت گرفته است که ‏چرا دین با عقلانیت سازگار نیست و معنویت ‏سازگار است. اگر کسی نخواست عقلانی باشد ‏اشکال ندارد. ابولعلا معری می گوید دو دسته آدم ‏در زندگی دیدم یکی دین داران بی عقل و یکی عقلای ‏بی دین. ملتزم به عقل می توان نبود ولی اگر ‏متدین بودید دم از عقلانیت نزنید. ‏
نکته دوم اینکه معنویت و عقلانیت هم به لحاظ ‏دکترین یعنی امور نظری و هم متد یعنی امور ‏عملی هم پوشانی دارند. آدم معنوی در بعضی ‏آموزه ها با متدینان شریک است و در بعضی ‏قواعد عملی هم شریک است. اما تفاوت این جاست ‏که متدین می گوید تمام اموزه های نظری و روش ‏های عملی را پیش می گیرم تا اثبات بندگی خودم ‏را به خدا کرده باشم. انسان معنوی می گوید من ‏همه آموزه های نظری و دستور العمل عملی را در ‏پیش می گیرم تا خدا بودن خود را کشف کنم. می ‏خواهم بفهمم که من خدا بوده ام.

تعریف دومی که ‏از سیر و سلوک عرفانی کرده ام این است که ‏روشی است که بین خودم و دانایی های خودم تمایز ‏قائل باشم. تا قبل آن دارایی های خودش را خودش ‏می داند. داشته ها آیند و روندشان مخل به من ‏نیست. مثلا اگر صورت تان چین بخورد و یا ‏حافظه تان ضعیف شود تصور می کنید اینها ‏خودتان هست ولی من بالای اینها نشسته ام. ما هیچ ‏وقت تاسف بر لباس کهنه نمی خوریم ولی نسبت به ‏چیزهایی که مثل لباس دارایی ما هستند تاسف می ‏خوریم. معنویت مرا نسبت به هر چه پیش آید پذیرا ‏می کند و ثانیا یگانگی با شما ایجاد می کند و ثالثا ‏همه ی ما را با خدا یگانگی می دهد و فاصله ما با ‏یکدیگر و با خدا را از بین می برد. ‏*

 

* متن سخنرانی استاد مصطفی ملکیان به تاریخ  ۳۰ بهمن  ۱۳۹۵ در تالار فرهنگ و هنر تهران
این مراسم به اهتمام موسسه سروش مولانا برگزار گردید.
 
تهیه و تنظیم توسط : فرزانه دشتی

 

۵ ۱ رأی
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

39 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
آشنا
آشنا
اردیبهشت ۹, ۱۳۹۶ ۱۱:۳۴ ق٫ظ

[quote name=”پاشا”]در صورتی که شخصی بگوید هدهد با انسان حرف زده عقل شما میگوید یا دروغ میگوید یا اینکه آن شخص قارچ جادویی (ماده توهم زا) مصرف کرده یا اینکه ….[/quote] “در صورتی که شخصی بگوید …” ؟؟؟بنده از[b] هر شخصی[/b] صحبت نکردم. صحبت از پیامبران و انسان هایی بود که به درستی و صداقت و امانت داری معروف بوده اند. شما در کامنتها دقت نمی فرمایید و این باعث می شود شائبه ی مجادله به ذهن برسد به جای حقیقت جویی ، به کامنت من دقت بفرمایید: [quote name=”آشنا”]… [b]تعبد [/b]یعنی عقل من می فهمد که پیامبران که در… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اردیبهشت ۴, ۱۳۹۶ ۵:۲۹ ب٫ظ

گزارههای دینی یقینی باید باشند پنجاه درصدی نیستند نمیشود گزارههای دینی را پنجاه درصدی پذیرفت وقتیکه قران از ازدها شدن عصا میگوید از مخاطب یقین طلب میکند نه پنجاه درصدی وبر اساس یقینی که طلب میکند قانون بنا میکند ومیگوید چون او عصا را ازدها کرد پیامبر است پس باید به حرف او گوش کنید مطیع قوانین او باشید این یقینی که دین طلب میکند را مخالف نمیپذیرد چون گزاره یقینی نیست عقل انرا نفی میکند یک نفر چندی پیش از طبقه ۴۵ یک برج به پایین سقوط کرد عقل زنده ماندن چنین فردی را رد میکند ولی اتفاق افتاد… مطالعه بیشتر»

پاشا
پاشا
اردیبهشت ۴, ۱۳۹۶ ۱:۳۰ ب٫ظ

[quote]حد عقل همین است: پنجاه درصد[/quote]

حد عقل این نیست.
در صورتی که شخصی بگوید هدهد با انسان حرف زده عقل شما میگوید یا دروغ میگوید یا اینکه آن شخص قارچ جادویی (ماده توهم زا) مصرف کرده یا اینکه ….

واقعا عقل شما میگوید که پنجاه درصد ممکن است حقیقت داشته باشد!؟

آشنا
آشنا
اردیبهشت ۳, ۱۳۹۶ ۱:۲۳ ب٫ظ

[quote name=”پاشا”] اما اگر ببینید…؟! گزاره های دینی همه مربوط به گذشتگان است که می تواند تحریف شده باشد ، دروغ باشد …[/quote] در فرض مسئله دیدن و شنیدن با هم فرق ندارند. دقت بفرمایید، من دیدن را به شنیدن تقلیل دادم. مگر شما این جور مسائل را از نزدیک ببینید باور می کنید؟من که اگر ببینم هم می گویم [b]شاید[/b] جادو و سحر و شعبده باشد. این کلمه [b]شاید[/b] که بکار بردم مفهومش اینست که شاید هم واقعی باشد و من علتش را ندانم. حد عقل همین است: پنجاه درصد شما هم در قبال [b]شنیدن[/b]، این برخورد را کردید… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اردیبهشت ۲, ۱۳۹۶ ۴:۲۲ ب٫ظ

تعبد امری انفرادیست تعبد را نمیتوان به دیگری تعمیم داد وبه او دیکته کرد براساس تعبد نمیتوان فقه بنیان نهاد وایدیولوزی بنیان نهاد براساس تعبد نمیتوان برای دیگران باید ونباید تعیین کرد کسیکه تعبدا خدا را ستایش میکند وادله اثباتی نمیتواند ارائه نماید نمیتواند براساس دیدگاه تعبدی خویش که دیدگاهی شخصی است برای دیگر مردم تعیین تکلیف کند قانون بگذارد باید ونباید شرعی تعریف نماید چونکه زیربنای تفکرش دربسته وتعبدی وبدون استدلال است کی یر کیگور خدا باور بود ولی خدای کی یرکیگور با خدای ادیان فرق بسیار داشت کی یر کیگور معتقد بود ایمان از طریق استدلال بدست نمی… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اردیبهشت ۱, ۱۳۹۶ ۳:۵۵ ق٫ظ

به اشنا سطح فرهنگ واخلاق شما پایین است که بجای حرف علمی زدن بدنبال حاشیه میروید به توچه مربوط است که فلانی چه گفته است ؟ فلانی ادب ندارد پاسخ هم نگرفت وتوهم دنبال او میروی واصلا خود او هستی کسیکه میخواهد یاد بگیرد با فکری باز وبدون تعصب وبا احترام سخن میگوید ابتدای یک گفتگوی علمی احترام متقابل است که شما ندارید اینکه عصای موسی وهد هد ضد عقل هست یا نه خوانندگان محترم سایت برای شما میگویم موقعی مشخص میشود که فرد یا افرادی یا یک جناح فکری بخواهد انرا بصورت دربسته بخورد مردم بدهد که مردم بدون… مطالعه بیشتر»

پاشا
پاشا
فروردین ۳۱, ۱۳۹۶ ۱۲:۳۲ ب٫ظ

[quote]اما اگر ببینید مرده زنده شده یا عصا تبدیل به اژدها شده یا سلیمان با هدهد حرف زده، آیا براحتی می گویید که این دروغ و یا ضد عقل است؟ [/quote]

اما اگر ببینید…؟!

گزاره های دینی همه مربوط به گذشتگان است که می تواند تحریف شده باشد ، دروغ باشد …
در حال حاضر امثال هری پاتر در فیلمها می توانند چوب را عصا کنند و در صفحه نمایش تلویزیون من و شما ببینیم .
احتمالا سرگذشت ساتیا سای بابای هندی را می دانید.

آشنا
آشنا
فروردین ۳۱, ۱۳۹۶ ۹:۱۳ ق٫ظ

[quote name=”پاشا”]برای یک فرد مسلمان حرف زدن و جاسوسی کردن هدهد , یا مار شدن یک چوب … فراعقلی است.برای فرد غیر دیندار موارد فوق دروغین و ضد عقل است. آیا واقعا عقل به ضد خود ادراک دارد؟[/quote] ضد عقل سفاهت است. آیا شما به عنوان یک آدم عاقل ، یک آدم سفیه و بی عقل و دیوانه را به راحتی و در اولین برخورد تشخیص نمی دهید؟ پس عقل به ضد خود ادراک دارد. اما اگر ببینید مرده زنده شده یا عصا تبدیل به اژدها شده یا سلیمان با هدهد حرف زده، آیا براحتی می گویید که این دروغ… مطالعه بیشتر»

آشنا
آشنا
فروردین ۲۹, ۱۳۹۶ ۵:۵۵ ب٫ظ

[quote name=”حجت جانان”]

هرچه لایق خودش است به دیگران حواله میدهد …شما هم همان راه را ادامه میدهید …

جواب سخن اقای پاشا را دادم ارتباطی به شما ندارد …
سیمین هم بگذار در خماری بماند …
هروقت یاد گرفت مودب باشد جوابش را میدهم …

پاسخ بدهم پرت وپلا هم بشنوم بگذار در جهل مرکب بماند[/quote]

من اگر می دانستم سطح فرهنگ تان تا این اندازه پایین است با شما همکلام نمی شدم.

سپاسگزارم که میزان فرهنگ و اخلاقتان را در این کامنت، بطور روشن به نمایش گذاشتید. بدرود

پاشا
پاشا
فروردین ۲۹, ۱۳۹۶ ۵:۰۸ ب٫ظ

[quote]اینها مباحث فوق عقلانی است نه ضد عقلانی (که این دو تا با هم فرق دارند) عقل این مباحث را تشخیص نمی دهد اما می فهمد که اینها بالاتر از ظرفیت ادراک اوست. اینها ضد نیست زیرا اگر ضد بود عقل به ضد خود ادراک دارد[/quote]

برای یک فرد مسلمان حرف زدن و جاسوسی کردن هدهد , یا مار شدن یک چوب … فراعقلی است.
برای فرد غیر دیندار موارد فوق دروغین و ضد عقل است.

آیا واقعا عقل به ضد خود ادراک دارد؟

حجت جانان
حجت جانان
فروردین ۲۸, ۱۳۹۶ ۵:۴۸ ب٫ظ

اشنای عزیز من نمیدانم شما همان سیمین هستید یا نه والبته این احتمال را میدهم ولی زیاد مهم نیست وفرقی نمیکند فقط این را بدان جواب کسی را میدهم که ادب را رعایت نماید سیمین هرچه لایق خودش است به دیگران حواله میدهد بجای گفتگوی ارام جدل میکند وشما هم همان راه را ادامه میدهید کامنهایتان را مودبانه تر وبا هجمه کمتر بنویسید وبدانید که اگر بخواهم بسیار شدیدتر از چیزی که فکرش را بکنید پاسختان را میتوانم بدهم پس مهربانانه تر ومودبانه تر سخن بگویید اما اینکه جواب سخن اقای پاشا را دادم ارتباطی به شما ندارد من دیدم… مطالعه بیشتر»

آشنا
آشنا
فروردین ۲۸, ۱۳۹۶ ۴:۰۰ ب٫ظ

[quote name=”حجت جانان”]اقای پاشا عقل اینقدر هم گسترده وفراخ وبی هویت نیست اگر اینطور باشد هرکسی حتی جانی وقاتل ودزد هم میتواند کار و عملش را عقلانی بداند پس چرا گروه عقلا وقضات وحاکمان حرفهای دزد وجانی را قبول نمیکنند ؟…[/quote] شما به جای اینکه زحمت بکشی و از طرف من به اقای پاشا جواب بدهی ( که البته سپاس، چون درست هم گفتی ولی جواب سوال آن بنده خدا نیست! ) سوالی که از خودت شده را جواب بده! منظورم سوال بانو سیمینه که دو سه هفته پیش مطرح کرد و جواب ندادی. آن سوال سوال من هم هست.در… مطالعه بیشتر»

آشنا
آشنا
فروردین ۲۸, ۱۳۹۶ ۳:۴۷ ب٫ظ

[quote name=”حجت جانان”]…ملکیان الان میگوید که فکر انموقعش اشتباه بوده ودینداری که تعبد دارد با عقلانیت همخوانی ندارد درانموقع که چنین فکر نمیکرد درانزمان چون استاد ملکیان تحصیلکرده حوزه بودند وبنا بر پیش زمینه فکریشان کلاسهای متعدد اثبات وجود خدا برگزار میکردند …اینکه عقل ابزاری نیست که تمام وکمال باشد وبی عیب ونقص باشد وهمه را در هر موقعیت پوشش دهد کاملا حرف درستی است ولی دوست گرامی عقل تنها ابزار بشر برای تشخیص دین از نادین وصحیح از غلط میباشد ترازوی دیگری بشر دراختیار ندارد دوست عزیز عقل بدیلی ندارد اگر دارد معرفی نمایید[/quote] جالب است که شما همان… مطالعه بیشتر»

آشنا
آشنا
فروردین ۲۸, ۱۳۹۶ ۳:۲۲ ب٫ظ

[quote name=”پاشا”][quote]تلازم عقل و شرع، یعنی کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، همین معنا را در ادیان آسمانی می رساند.[/quote] شما چه برداشتی / مفهومی از عقل دارید؟در صورتیکه عقل را حاصل بر هم کنش نورونها (ترکیب عوامل ژنتیکی و محیطی)میدانید پس باید قبول کنید که در طول زمان عقل یک شخص خاص می تواند متفاوت باشد ، همچنین عقل افراد مختلف با هم متفاوت خواهد بود…[/quote] . إنَّ لله علی الناس حُجَتین حُجهً ظاهرهً و حُجّهً باطنه؛ خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار (رسولان الهی) و حجت پنهان (عقل)/کافی، ج ۱، ص ۱۵بر اساس قاعده… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
فروردین ۲۳, ۱۳۹۶ ۴:۱۳ ب٫ظ

اقای پاشا عقل اینقدر هم گسترده وفراخ وبی هویت نیست اگر اینطور باشد هرکسی حتی جانی وقاتل ودزد هم میتواند کار و عملش را عقلانی بداند پس چرا گروه عقلا وقضات وحاکمان حرفهای دزد وجانی را قبول نمیکنند ؟عقل وگزارههای عقلانی از یکسری اطلاعات ومعلومات نتیجه گیری میکند حرکت از معلوم بطرف مجهول ونتیجه گیری ان سیر عقلانی را تشکیل میدهد سیر عقلانی را همه ی عقلا ویا اکثریت انها قبول دارند اینکه هد هد بتواند با سلیمان صحبت کند ویا برای او جاسوسی کند حرفی نیست که بتوان با ادله عقلانی انرا اثبات کرد بلکه فقط انرا میتوان بصورت… مطالعه بیشتر»

پاشا
پاشا
فروردین ۲۲, ۱۳۹۶ ۶:۲۲ ب٫ظ

[quote]تلازم عقل و شرع، یعنی کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، همین معنا را در ادیان آسمانی می رساند.[/quote] شما چه برداشتی / مفهومی از عقل دارید؟در صورتیکه عقل را حاصل بر هم کنش نورونها (ترکیب عوامل ژنتیکی و محیطی)میدانید پس باید قبول کنید که در طول زمان عقل یک شخص خاص می تواند متفاوت باشد ، همچنین عقل افراد مختلف با هم متفاوت خواهد بود. اگر عقل را چیزی بیشتر از بر هم کنش نورونها در طول زمان می دانید لطفا در مورد آن توضیح دهید؟ عقل مسلمانان می پذیرد که نورونهای مغز هدهد (به اذن خدا)… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
فروردین ۲۲, ۱۳۹۶ ۴:۵۶ ق٫ظ

دوست گرامی اشنای عزیز ابتدا کمی از تعصبتان کم کنید تا مطلب را راحتتر تجزیه وتحلیل نمایید ملکیان الان میگوید که فکر انموقعش اشتباه بوده ودینداری که تعبد دارد با عقلانیت همخوانی ندارد درانموقع که چنین فکر نمیکرد درانزمان چون استاد ملکیان تحصیلکرده حوزه بودند وبنا بر پیش زمینه فکریشان کلاسهای متعدد اثبات وجود خدا برگزار میکردند این تغییر زمانه منظور تغییر زمان وتاثیر ان بر افکار استاد ملکیان است وربطی به ترافیک و… ندارد ایشان در هر دوره زندگیشان تغییراتی داشته اند تا به این وضعیت فعلی رسیده اند البته چون من هم همین دوره را طی کردم بیشتر… مطالعه بیشتر»

آشنا
آشنا
فروردین ۲۱, ۱۳۹۶ ۵:۴۶ ب٫ظ

[quote name=”حجت جانان”]اینکه استاد ملکیان در دورههای مختلف تغییر عقیده که نه رشدعقیدتی داشته اند این عین صداقت وسلامت تفکر وشخصیت ایشان است که خود را به گفته های پیشینشان سنجاق نکردند ودر هر موقعیت اگر حقیقتی دیدند بصراحت از ان طرفداری کردنددوست عزیز عقل در موقعیت تصمیم میگیرد کاری وعملی در شرایطی ومحیطی ممکن است عقلانی باشد در زمان ومکان دیگری وموقعیت دیگری ممکن است عقلانی نباشد [/quote] آقای ملکیان نگفته در آن موقعیت نظرم درست بوده و اکنون غلط است بلکه گفته من در اصل و اساس اشتباه کردم چون عقلانیت و تعبد با هم ناسازگارند. اما شما… مطالعه بیشتر»

سیمین
سیمین
اسفند ۱۲, ۱۳۹۵ ۷:۰۱ ب٫ظ

[quote name=”حجت جانان”]…روح قابلیت اثبات ندارد استاد ملکیان نگاه خود به هستی را شرح میدهند … [/quote] دفاع از یک نظریه به فراوانیِ حرف و سخن و کامنت نیست بلکه به دلیل و منطق و استدلال است. بد نبود دست کم یکبار این مقاله را میخواندید. آقای ملکیان گفتند که: قوام روشنفکری به عقلانیّت است و عقلانیّت اقتضا می‌کند که اگر کسی مدّعی شد “الف ب است”و دیگری از او دلیل خواست بگوید: «الف ب است؛ چون الف ج است و ج ب است». من هم بر اساس همین فرمِ استدلال، درخواست اثبات ادعاهای پروژه ی معنویت و عقلانیت را… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۱۱, ۱۳۹۵ ۷:۳۳ ب٫ظ

دوست گرامی فضول عقل حکم به جنایت نمیدهد جنون ودیوانگی حکم به جنایت میدهد قتال به معنی جنگیدن تا سرحد مرگ است یعنی کشتن فرد یا افراد پیش رو

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۱۱, ۱۳۹۵ ۶:۴۴ ب٫ظ

دوست گرامی جناب رضازاده عزیز من هم عرض ارادت قلبی خود را نسبت به شما اعلام داشته همواره موفقیت روزافزون شما ارزو دارم جناب رضازاده عزیز هر فردی ممکن است برای خود خدایی شخصی داشته باشد وبا او راز ونیاز کند واو پشتوانه معنوی وروحی فرد درگیر ودار زندگی باشد نوع نیایش وخدای ترسیمی ممکن است کاملا شخصی واختصاصی باشد که البته اینها بسیار خوب وراهگشاست اما وقتیکه در مورد دین وخدا در محافل علمی وفلسفی ویا میان عامه مردم ویا اهل فن ومتخصصین صحبت میکنیم منظور دینیست که اکثریت مردم حالا اگر از شیعیان میگوییم اکثریت شیعیان حداقل در… مطالعه بیشتر»

رضازاده
رضازاده
اسفند ۱۰, ۱۳۹۵ ۷:۴۱ ق٫ظ

دوست عزیز دراین فاصله دورا دور ارادت خاصی نسبت به شما و نکته سنجی های شما پیدا کردم. ما با هم حد اقل در آنچه شما در ابتدا فرمودید توافق دارم: ب[u]اور بفرمایید کسی با دین رحمت دشمنی ندارد کسی با اخلاقمداری ونیکی کردن به دیگران مشکلی ندارد کسی با نیایش پروردگار که ارامش میاورد مشکلی ندارد این همین دین ماست که ظرفیت برداشت کج ومعوج وخشن را دارد [/u]
بقیۀ ماجرا مربوط میشود به تسلط و قدرت ما فوق طبیعی فقاهت بر زندگی دینی مردم.
همواره شاد و موفق باشید.
مخلص شما
رضازاده (از شهر بارانی هامبورگ)

فضول
فضول
اسفند ۱۰, ۱۳۹۵ ۷:۳۸ ق٫ظ

[quote]دوست گرامی اقای فضول دلیلش اینست که هیچگاه عقل حکم جنایت کردن ودستور جنایت کردن صادر نمیکند واصولا جنایت کردن کاری غیر عقلانیست اما دین متاسفانه حکم قتال دارد دستور کشتار دارد یعنی این منحصر به تاریخ دینداران نیست بلکه تاریخ دینداران موید انست مشکل اصلی وجودظرفیت جنایت کردن درمتون دینی است عباسیان وامویان با نام اسلام جنایتها کردند وبسیار کمتر به ان پرداخته میشود چون همه حتی مخالفان انها را نماینده اسلام نمیدانندبحث طرفداران دین نیست خود دین ظرفیت جنایت دارد ظرفیت برداشت چندگانه دارد صراحت لازم را برای جلوگیری ندارد که هیچ زمینه مساعد را هم دارد همانطور… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۹, ۱۳۹۵ ۸:۰۳ ب٫ظ

اگر کسی گفته استادملکیان را نپذیرد به جهنم نمیرود اگر کسی هم گفته ایشان را بپذیرد به بهشت نخواهد رفت با نپذیرفتن گفته ملکیان کسی کافر نمیشود وبا مرگ ومجازات دنیوی واخروی روبرو نخواهد شد با نپذیرفتن خدا ودین هم مجازات دینوی وهم اخروی در انتظار است روح قابلیت اثبات ندارد استاد ملکیان نگاه خود به هستی را شرح میدهند برپایه جهان بینی ملکیان فقهی وقانونی بنا نشده است وهر که دوست نداشت میتواند نپذیرد اما وقتی از خدا میگوییم مسئله فرق میکند اگر فردی خدا را نپذیرد کافر میشود ومستوجب مرگ است عذاب اخروی وجهنم در انتظار اوست فقها… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۹, ۱۳۹۵ ۷:۵۰ ب٫ظ

دوست گرامی اشنای عزیز حکم به العقل حکم به الشرع وحکم به الشرع حکم به العقل را بسیاری از فقها قبول ندارند هرجا به نفعشان باشد از ان استفاده میکنند وهرجا علیه انها تمام شود انرا نمیپذیرند اینکه استاد ملکیان در دورههای مختلف تغییر عقیده که نه رشدعقیدتی داشته اند این عین صداقت وسلامت تفکر وشخصیت ایشان است که خود را به گفته های پیشینشان سنجاق نکردند ودر هر موقعیت اگر حقیقتی دیدند بصراحت از ان طرفداری کردنددوست عزیز عقل در موقعیت تصمیم میگیرد کاری وعملی در شرایطی ومحیطی ممکن است عقلانی باشد در زمان ومکان دیگری وموقعیت دیگری ممکن… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۹, ۱۳۹۵ ۷:۱۹ ب٫ظ

دوست گرامی اقای فضول دلیلش اینست که هیچگاه عقل حکم جنایت کردن ودستور جنایت کردن صادر نمیکند واصولا جنایت کردن کاری غیر عقلانیست اما دین متاسفانه حکم قتال دارد دستور کشتار دارد یعنی این منحصر به تاریخ دینداران نیست بلکه تاریخ دینداران موید انست مشکل اصلی وجودظرفیت جنایت کردن درمتون دینی است عباسیان وامویان با نام اسلام جنایتها کردند وبسیار کمتر به ان پرداخته میشود چون همه حتی مخالفان انها را نماینده اسلام نمیدانندبحث طرفداران دین نیست خود دین ظرفیت جنایت دارد ظرفیت برداشت چندگانه دارد صراحت لازم را برای جلوگیری ندارد که هیچ زمینه مساعد را هم دارد همانطور… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۹, ۱۳۹۵ ۷:۰۹ ب٫ظ

دوست ارجمند جناب رضازاده عزیز باور بفرمایید کسی با دین رحمت دشمنی ندارد کسی با اخلاقمداری ونیکی کردن به دیگران مشکلی ندارد کسی با نیایش پروردگار که ارامش میاورد مشکلی ندارد این همین دین ماست که ظرفیت برداشت کج ومعوج وخشن را دارد حکم ارتداد تنها حکمی سیاسی که قوه قضاییه انرا اجرا کند نیست دوست من یک مرجع تقلید براحتی میتواند بدون دخالت قوه قضاییه حکم ارتداد فردی را بدهد وان حکم توسط مقلدان ان مرجع تقلید انجام شود ما دین را در بدترین حالت در نظر نمیگیریم این متون دینی هستند که حاوی چنین احکام خشنی هستند واین… مطالعه بیشتر»

آشنا
آشنا
اسفند ۹, ۱۳۹۵ ۲:۲۹ ب٫ظ

اگر آقای ملکیان بتواند به یک سوال بنده جواب بدهد،حقیر به طور حتم به نظریه ی معنویت و عقلانیت ایمان می آورم. نقل قول از آقای ملکیان : “ما نیاز ‏به تعالیم و آموزه های بنیان گزاران ادیان و ‏مذاهب، عارفان، فرزانگان و … هم داریم. اما به این معنا هست که سخن آنان را ‏می شنوم بعد به [b]ترازوی عقلم[/b] مراجعه می کنم و ‏ببینم که در میان آنها کدام را باید بپذیرم. نه اینکه ‏چون فلان شخص خاصی گفته است بپذیرم.” سوال: اگر این [b]ترازوی عقل [/b]درست کار می کرد و برای تمیز حق از باطل و [b]درست… مطالعه بیشتر»

فضول
فضول
اسفند ۹, ۱۳۹۵ ۱۱:۲۰ ق٫ظ

[quote]هیتلر و دیگران وکمونیست ها چه کردند هرکسی مسئول اعمال خودش است وخودش باید پاسخگو باشد وبا چه نامی جنایت کردند واسم انرا عقلانیت گذاشتند از اعتبار عقلانیت چیزی نمیکاهد بی اعتباری ودروغگویی خودشان ثابت شد [/quote]

معلوم نیست چرا اگر عقلگراها جنایت کردند چیزی از اعتبار عقلانیت کاسته نمی شود اما اگر دینگراها جنایت کردند دین زیر سوال می رود !!!!

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

رضازاده
رضازاده
اسفند ۹, ۱۳۹۵ ۱۱:۰۵ ق٫ظ

دوست عزیز جناب حجت جاناناز تبادل افکار با شما خیلی خوشحال و سپاسگذارم. آنچه فرمودید کلمه به کلمه مورد قبول من است.دوست عزیز، ما در دوره یی زندگی می کنیم که تعریف مقوله ها جا به جا و نا روشن شده است. اگر من میگویم ایمان (دینی-عرفانی) با تعبد همراه نیست، درک حودم را از آن منظور دارم. من میتوانم هر وقت خواستم دین و ایمان و اعتقاد خود را بهینه کرده و حتی دینم را عوض کنم. این که در بعضی جوامع این کار توسط قوۀ قضائیۀ آن کشور تحت تعقیب قرار می گیرد یانه، موضوعی سیاسی و حقوقی… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۸, ۱۳۹۵ ۵:۱۴ ب٫ظ

دوست گرامی اقای رضازاده عزیز تعبد در دین با پیروی از یک پزشک متخصص واستفاده از دایرئالمعارف وفرهنگ لغت چون به ان اعتماد میکنیم .متفاوت است از پزشک متخصص اگر پیروی میکنیم اگر درحین معالجه بفهمیم که نسخه او حال ما بدتر میکند هروقت خواستیم دیگر ادامه نمیدهیم وبه پزشک دیگری ونسخه دیگری روی میاوریم در نهایت این ما هستیم که انتخاب میکنیم که پزشک خود را عوض نماییم یا خیر واین حق مسلم هر بیمار است ولی در دین شما به این راحتی نمیتوانید دین خود را عوض نمایید مرتد گشته حکم مرگ صادر میکنند اطلاعات دائرالمعارف وفرهنگ لغت… مطالعه بیشتر»

رضازاده
رضازاده
اسفند ۸, ۱۳۹۵ ۹:۲۶ ق٫ظ

جناب حجت جانانباید تعبد را تعریف کنیم و بین تهبد کورکورانه و تعبد آگاهانه تفاوت قائل شویم. اگر ما از نسخۀ یک دکتر متخصص، از سفارش خیرخواهانۀ یک دوست، از خواستۀ یک کودک نیازمند به کمک ما، از اطلاعات یک فرهنگ لغت و یا دائره المعارف مورد اعتماد، از استاد خطاطی و نقاشی و …. پیروی می کنیم، آگاهانه و از روی اعتماد است و نه پیروی کورکورانه. متأسفانه ما در یک د.رۀ مطلق گرایی بسر می بریم که باید یا این و یا آنرا بپذیری. حقیقت همیشه در بین سیاه و سفید قرار گرفته و رنگی است. من بهرۀ… مطالعه بیشتر»

سیمین
سیمین
اسفند ۸, ۱۳۹۵ ۵:۱۲ ق٫ظ

طبق نظراستاد ملکیان قوام روشنفکری به عقلانیّت است و میزان پایبندی به یک عقیده باید متناسب باشد با میزان قوت ادله ای که ‏اقامه شده است و عقلانیّت اقتضا می‌کند که اگر کسی مدّعی شد “الف ب است”و دیگری از او دلیل خواست بگوید: «الف ب است؛ چون الف ج است و ج ب است». بسیار خوب.اکنون استاد بفرمایند ادله ی شان در خصوص موارد ادعایی چیست؟این ادعاهای ملکیان، نیاز به ادله دارد : ” اگر ‏عمیق تر شویم در من چیزی به نام روح هست که ‏اختصاص به من ندارد” ” این روح یعنی ژرف ترین ‏ژرفای وجود من… مطالعه بیشتر»

عقلگرا
عقلگرا
اسفند ۷, ۱۳۹۵ ۸:۵۷ ب٫ظ

انسان موجودی گونه ای از موجودات روی کره زمین بوده و تنها در پروسه تکامل به موجودی متفکر و دارای قوه تعقل تبدیل شده است. تفکر و تعقل متناسب با رشد و تکامل زمان بوده. معنویت هم پسوند بی موردی است. عقلانیت به تنهایی کفایت میکند در مورد این جانور روی کره زمین. انسان توسط خدایی تخیلی برای هدف و تعالی خاصی آفریده نشده. آقای ملکیان بعد از ده سال معنویت را هم حذف خواهند کرد. مسئله به همین سادگی است.

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۷, ۱۳۹۵ ۵:۱۰ ب٫ظ

اقای رضازاده عزیز عرفان هم تعبد دارد ابتدای عرفان با تعبد شروع میشود عارف باید خدایی را متعبدانه بپذیرد پیامبر ووحی را متعبدانه بپذیرد متون دینی را متعبدانه بپذیرد بعد خدایی را که متعبدانه پذیرفته نیایش کند ودر عین حال تهذیب نفس نماید تا گشایشی حاصل شود وچیزی ببیند که انسانهای معمولی نمیتوانند ببینند ابتدای عرفان با تعبد اغاز میشود وگفته استاد ملکیان که دین تعبد دارد صحیح است

حجت جانان
حجت جانان
اسفند ۶, ۱۳۹۵ ۸:۰۳ ب٫ظ

دوست عزیزاقا ایمان در تناقض هشت وحدت شرط دان وحدت موضوع ومحمول ومکان شرط واضافه جزوکل وقوه وفعل ودراخر زمان خدای وحدت وجودی هیچ ارتباطی با تناقض ندارد برای اینکه تناقض اتفاق بیافتد هشت فاکتور همزمان باید باشد تا تناقض اتفاق افتاده باشد اینکه درخت سیب ماهیتش اوردن میوه سیب است با اینکه بلحاظ وجودی وابسته به یک منبع ومنشا دیگری باشد وخود شته ای ونمودی از او باشد منافات ندارد نمیخواهم بگویم که خدای وحدت وجودی را نمیتوان اشکال به ان وارد کرد بلکه میخواهم بگویم تناقضی درکار نیست متاسفانه هم به استاد ملکیان وهم به دکتر سروش ایراداتی… مطالعه بیشتر»

ایمان
ایمان
اسفند ۵, ۱۳۹۵ ۱۱:۰۹ ق٫ظ

در سخنان استاد ملکیان در رابطه با سازگاری میان معنویت و عقلانیت همیشه برای من پرسشی مطرح بوده است که در این سخنرانی هم پاسخی پیدا نکردم. ایشان هنگام صورت بندی معنویت به گونه ای از وحدت وجود قائل می شوند. اگر بپذیریم اصل اساسی عقلانیت اصل عدم تناقض است پرسش آن است که چگونه می توان میان نگرش وحدت وجودی و اصل عدم تناقض سازگاری برقرار کرد. زیرا بر اساس وحدت وجود همه ی امور عالم خدا هستند، بنابراین تفاوتی ماهوی میان امور عالم برقرار نیست، یعنی می توان گفت به لحاظ ماهیت هر چیزی با هر چیز دیگری… مطالعه بیشتر»

رضازاده
رضازاده
اسفند ۵, ۱۳۹۵ ۱۰:۴۹ ق٫ظ

استاد عزیز جناب ملکیان،شما در چند جا برای اثبات معنویت و رد دیانت نقل قول هائی آورده اید که همگی ریشۀ دینی دارند:سخنی به حضرت علی نسبت داده شده است که ‏”اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی عالم الاکبر” ‏تو گمان می کنی موجود کوچکی با اینکه ‏بزرگترین جهان در تو پیچیده شده است. “دوائک ‏فیک و لاتبصر …” هم دوای تو از توست و هم درد ‏تو از توست و نمیدانی. هر سودی به شما ‏برسانم به شما رسانده ام و هر ضرری به شما بزنم ‏به خودم زدم. این معنا در قران آمده است “لها ما ‏کسبت… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
اسفند ۴, ۱۳۹۵ ۵:۴۱ ب٫ظ

سلام یک سوال از استاد محترم آقای ملکیان آیا افراد دارای ارواح یکسانی هستند؟ یکسان از نظر خصلت ها و رفتار و سیر وسلوک و قائل به احترام به دیگران و …؟ کسانی که براحتی آدم میکشند و حرث و نسل ها را نابود میکنند تا خودشان از لذات بیشتری بهره مند شوند (قدرت محور هستند) با کسانی که به رضایت دیگران ارزش قائلند و متواضع هستند و ….از روح یکسانی بهره مندند؟ “…اگر ‏عمیق تر شویم در من چیزی به نام روح هست که ‏اختصاص به من ندارد. این روح یعنی ژرف ترین ‏ژرفای وجود من که با ژرف… مطالعه بیشتر»

39
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx