دین و آزادی (۲۳): آیات مکتوب و روایات مجعول
ابوالفضل ارجمند: اگر پیامبر غیر از آیات قرآن رهنمودهای دینی دیگری داشت که مانند قرآن برای هدایت مؤمنان لازم بود و بدون آن مؤمنان گمراه میشدند، لازم بود که آن رهنمودها را هم پابهپای قرآن و با همان دقت و حساسیت مکتوب کند. همهی مؤمنان هم بایستی از آغاز بعثت با این دو کتاب مزدوج که یکی قرآن و دیگری «سنت» نام داشت آشنا میشدند. چنین اتفاقی نیفتاده است و پیامبر به مردم تنها یک کتاب ابلاغ کرده است، نه دو کتاب.
****
دین و آزادی (۲۳): آیات مکتوب و روایات مجعول
| ابوالفضل ارجمند |
در آیهی ۲۸۲ سورهی بقره که طولانیترین آیهی قرآن است، با ذکر جزئیات بسیار توضیح داده شده است که وقتی مؤمنان به یکدیگر قرض میدهند، باید آن را مکتوب کنند و شاهدانی هم داشته باشند. تنها در همین یک آیه، نُه بار به «کتابت» و استفاده از «کاتب» در ثبت اسناد سفارش شده است.
اگر کتابتِ اسناد مالی که موضوعی شخصی است تا این اندازه مهم است، کتابت اسناد دینی که سرنوشت مؤمنان به آن وابسته است اهمیتی صدچندان دارد. عدم وجود اسناد مکتوب، به ادعاهای دروغ و اختلافات بزرگ منجر میشود. پیامبری که مؤمنان را با این دقت و حساسیت به کتابت اسناد مالی فرا خوانده است، خود نیز باید در کتابت اسناد دینی پیشقدم و کوشا بوده باشد.
در تورات بیان شده است که خدا ده فرمان را بر دو لوح سنگی نوشت و موسی این دو لوح را در صندوق عهد قرار داد. (خروج ۲۵: ۱۶(. ده فرمان مانند اسناد مهم و باارزشی بودند که امروزه در گاوصندوق نگهداری میشوند. اگر ابلاغ شفاهی احکام کفایت میکرد، نیازی به نگارش آنها بر الواح سنگی و نگهداری در صندوق عهد نبود. لزوم کتابت اسناد مهم و اتخاذ تدابیری برای حفظ و حراست آنها از هزاران سال پیش برای بشر روشن بوده است و البته جعل اسناد هم به موازات آن رواج داشته است.
محتوای قرآن و وابستگی بسیاری از مطالب آن به حوادث سالهای دعوت پیامبر از قبل تا بعد از هجرت نشان میدهد که آیات قرآن به تدریج بر پیامبر نازل شده است و نمیتوانسته است از ابتدای بعثت به صورت کتابی کامل در اختیار مردم قرار بگیرد، به خصوص اگر در نظر بگیریم که قرآن ماهیتی دیالوگی دارد و سخنان و پرسشهای مردم از پیامبر هم در آن درج شده است. عقیدهی رایج این است که قرآن ابتدا قطعاتی جداگانه بوده است و سپس به هم متصل شده است. گفته میشود که اولین نسخههای قرآن را نویسندگانی معروف به «کاتبان وحی» با املای پیامبر مکتوب کردهاند.
اما آیا پیامبر و مؤمنان به همان روشی که آیات قرآن را ثبت و ضبط میکردند، به موازات آیات، رهنمودهایی به نام «روایات» را هم در کتابی جداگانه ثبت میکردند؟ آیا در کنار کاتبان وحی، «کاتبان روایت» هم فعال بودهاند؟ چرا در روایات همواره با چند واسطه گفته میشود که «شنیدیم که پیامبر چنین گفت»؟ آیا با توجه به تعالیم قرآن، نقل روایات شفاهی از پیامبر بدون وجود سند مکتوبی که به تأیید پیامبر رسیده باشد پذیرفتنی است؟
اگر پیامبر غیر از آیات قرآن رهنمودهای دینی دیگری داشت که مانند قرآن برای هدایت مؤمنان لازم بود و بدون آن مؤمنان گمراه میشدند، لازم بود که آن رهنمودها را هم پابهپای قرآن و با همان دقت و حساسیت مکتوب کند. همهی مؤمنان هم بایستی از آغاز بعثت با این دو کتاب مزدوج که یکی قرآن و دیگری «سنت» نام داشت آشنا میشدند. چنین اتفاقی نیفتاده است و پیامبر به مردم تنها یک کتاب ابلاغ کرده است، نه دو کتاب.
در روایات میبینیم که از اهل خانهی پیامبر گرفته تا مردم کوچه و بازار با چند واسطه ادعا میکنند که شنیدهاند پیامبر چیزی گفته است یا کاری کرده است. آنچه راویان از پیامبر نقل میکنند، به فرض صحت، سخنانی نیست که بتواند به عنوان مرجعی موازی با قرآن به آنها استناد شود، چرا که در این صورت بر پیامبر لازم بود که آنها را هم درست مانند قرآن مکتوب کند یا کاتبانی را به کتابت آنها بگمارد. پیامبری که برای کتابت اسناد مالی آن همه به مؤمنان سفارش کرده است، نمیتواند خود در کتابت اسناد دینی کوتاهی کرده باشد و آن را به روایات متناقض و پراکندهی راویانِ چند قرن بعد سپرده باشد.
از پیامبر که بگذریم میبینیم که از امامان شیعه هم کتاب مرجعی در دست نیست. کتب اربعهی شیعه و دیگر کتابهای مرجع حدیث را نویسندگانی از قرن سوم و چهارم هجری به بعد نوشتهاند. اگر پیامبر و امامان خودشان کتابی نوشته بودند، در کتاب خودشان سخنانشان را با عبارت «قال رسول الله» و «قال الصادق» و «قال الباقر» همراه نمیکردند. کسی که کتابی مینویسد، جلو هر جمله از کتابش «قال الکاتب» نمیآورد.
چرا راویان میتوانستهاند دست به قلم ببرند و کتابهایی ماندگار به نام خود بنویسند و شنیدههای منسوب به امامان شیعه را پس از چند قرن مکتوب کنند، اما امامان شیعه خود نمیتوانستهاند رهنمودهای خود را مکتوب کنند و تألیفاتی به نام خود داشته باشند؟ از پیامبر و امامان در دینی که این همه به کتاب و قلم اهمیت داده است، عملا کتاب مرجعی غیر از قرآن به جا نمانده است و روایات منسوب به آنان صدها سال پس از آنان به کتاب تبدیل شده است. نقل روایات از پیامبر و امامان همواره شفاهی است.
از دو سه قرن بعد از مرگ پیامبر، راویان احساس تکلیف کردهاند و از میان هزاران روایت که خود دروغ بودن آنها را تأیید کردهاند، درصدی را به سلیقهی خودشان غربال کردهاند و گفتهاند این روایات از نظرشان صحیح است. یکی از این کتابها «صحیح بخاری» است که بعد از غربالگری بزرگ بخاری، باز هم معلوم نیست چقدر صحیح است. گویا پیامبری که آن گونه در قرآن بر کتابت اسناد تأکید کرده است، خود نمیتوانسته است یا فراموش کرده است که روایاتی را که برای هدایت امتش ارزش حیاتی داشته است مانند قرآن مکتوب کند و به امثال بخاری و کلینی وکالت داده است که این زحمت را نه در زمان خودش بلکه چند قرن بعد متقبل شوند. راویان اگر نگران حفظ دین بودند بهتر بود ابتدا به تحلیل این پدیده میپرداختند که چرا صدها هزار دروغ ساخته شده و به پیامبر نسبت داده شده است، نه اینکه بگویند از میان این کوه دروغ، چند هزار روایت به نظرشان صحیح میآید.
«روایت» کلمهای غیرقرآنی است. بر خلاف «کتابت» که از واژههای کلیدی قرآن است و مشتقات آن صدها بار در قرآن آمده است، حتی یک بار هم به روایت اشاره نشده است. وقتی پیامبر به مؤمنان کتاب داده است، دلیلی ندارد که نیمی دیگر از تعلیماتش را به نام «سنت» به روایات شفاهی راویان موکول کرده باشد. اگر نیازی نبوده است سنت مکتوب شود، به همان دلیل هم نیازی نبوده است که قرآن مکتوب شود، و اگر قرآن مکتوب شده است، به همان دلیل هم سنت باید مکتوب میشده است.
انتساب روایات به پیامبری که آن همه در قرآن بر اهمیت کتاب و قلم تأکید کرده است، یعنی انتساب مجعولات، و «راوی» نامی دیگر برای جاعل است. سخن راوی که با چند واسطه به پیامبر منسوب میشود، حتی به فرض صحت، ارزش استناد ندارد چون اگر قرار بود مانند قرآن به آنها استناد شود، بایستی مانند قرآن با نظارت پیامبر در کتابی موازی با قرآن به نام «سنت» ثبت و ضبط میشد. بزرگترین منشأ اختلاف اهل قرآن و تبدیل آنان به فرقههای سرگردان و متخاصم کنونی، منقولات راویانی است که قرنها پس از پیامبر به نقل روایات و شایعات و مجعولات پرداختهاند. پیامبر و مؤمنان برای ثبت اسناد «کاتب» و «شاهد» میگرفتند، نه «راوی».
اگر وصیتی مکتوب و موثق از متوفی به جا مانده باشد، کسانی که میخواهند صادقانه به وصیت عمل کنند، به همان متن مکتوبی که خود متوفی یا کاتبش با نظارت و تأیید خودش نوشته است مراجعه میکنند. کسانی هم که در قلوبشان مرض دارند، چند برگ وصیت جعلی را بر اساس احتمالات و شایعات به وصیتنامهی متوفی اضافه میکنند. اینان آنچه را که برای تحریفِ وصیتنامه نیاز دارند در اصل وصیتنامه نمیبینند و ناچارند اسناد مجعولی را به وصیت الحاق کنند.
***
وقتی از قرآن سخن میگوییم، به متنی دقیق و معین اشاره میکنیم: کتابی معلوم که نمیتوان جملهای و حتی کلمهای از آن را کم و زیاد کرد. وقتی از روایات سخن میگوییم، معلوم نیست به چه متنی اشاره میکنیم: مجموعهای گسترده و نامعین از صدها جلد کتاب که همچنان بر تعداد آنها اضافه میشود. بعضی از متون روایی مانند مفاتیح الجنان و بحارالانوار در چند قرن اخیر تألیف شده است.
معتقدان به روایات، آنها را به دو دستهی کلی تقسیم میکنند: روایات معتبر و روایات نامعتبر. در تعیین اعتبار روایات، سلیقهها فرق میکند. بسیار میبینیم که حتی در یک مذهب واحد، کسی روایتی را معتبر میداند و در استدلال خود به آن تکیه میکند و کسی دیگر آن روایت را نامعتبر میداند و استناد به آن را باطل. اختلاف بر سر روایات معتبر از مذهبی به مذهبی دیگر بیشتر میشود، اما در یک مذهب واحد هم بر سر آنها اختلاف است. قرآن این گونه نیست و نمیتوان آیاتش را به دو دستهی معتبر و نامعتبر تقسیم کرد.
به کسانی که گمان میکنند بعضی از روایات معتبرند، پیشنهاد میشود که روایات معتبر را یک بار برای همیشه از روایات نامعتبر جدا کنند و آنها را مانند قرآن در کتاب مشخصی جمعآوری کنند تا همان گونه که قرآن متنی مشخص دارد، روایات معتبر هم متنی مشخص داشته باشند. امثال بخاری و کلینی همین خیال واهی را در سر داشتهاند.
روایات در اصطلاح متخصصان مذهبی «ظنی الصدور» هستند، یعنی صدور آنها از پیشوایان دینی قطعی نیست. در حقیقت وقتی کسی سخنی را از پیامبر نقل میکند، عملا یعنی شاید پیامبر آن سخن را گفته باشد و شاید هم نگفته باشد. اگر این گونه باشد، شما میتوانید هر سخنی را به پیامبر نسبت دهید، با این تبصره که شاید پیامبر آن را گفته باشد و شاید نگفته باشد! به این ترتیب راه انتساب هر سخنی به پیامبر باز میشود بدون اینکه حتی راوی یا جاعل احساس کند به پیامبر دروغ بسته است.
ذکر این نکته ضروری است که اصالت انتساب سخن به یک شخص غیر از اعتبار آن سخن است. سخن حتی اگر به خودِ خدا هم منسوب شود ممکن است در همهی زمانها و مکانها صدق نکند، چنانکه بعضی از احکام الهی از پیامبری به پیامبری دیگر و از قومی به قومی دیگر تغییر کرده است. اگر خدا در قوم بنیاسرائیل حکمی صادر کرده است، معلوم نیست که آن حکم را بتوان در قوم «بنیاسماعیل» هم جاری کرد، چنانکه در قرآن بیان شده است که به جزای ظلم یهود، بعضی از حلالها بر آنان حرام شد (نساء، ۱۶۰). از کجا معلوم است که بعضی از احکام قرآن این گونه نباشد؟
اگر خدا زمانی در قوم عرب حکمی داده است، حتی اگر بدانیم که اصالت آن حکم قطعی است، نمیتوانیم نتیجه بگیریم که آن حکم برای قوم عجم در زمانی دیگر هم صدق کند. اگر فرض کنیم اصالت انتساب روایات به پیشوایان دینی ثابت شود، تضمینی نیست که این روایات در زمان و مکانی دیگر معتبر باشد. به عبارت دیگر، بیش از آنکه توجه به «من قال» مهم باشد، توجه به «ما قال» مهم است. راویان از نام پیشوایان دینی برای فریب کسانی که «من قال» برایشان مهم است بهره میبرند.
ممکن است کسی ثابت کند که سخنی از بودا یا کنفوسیوس است، اما اثبات این اصالت مانند اثبات اصالت یک اثر عتیقه است که ارزش تاریخی و باستانشناسی دارد. حتی اطمینان کامل به اصالت قرآن و تورات و انجیل هم به این معنی نیست که هرچه این کتابها به مخاطبانشان گفتهاند در همهی زمانها و مکانها معتبر است. مرجع نهایی هدایت انسان، عقل و فطرتی است که خدا در اختیار همهی افراد بشر در اقصی نقاط جهان قرار داده است. خدا از طریق عقل با همهی مردم جهان از هر زبان و فرهنگی سخن میگوید، درست همان گونه که از طریق غریزه با جانوران سخن میگوید. وقتی عقل نباشد، تورات و انجیل و قرآن هم باری بر دوش خران میشود.
***
پیروان روایات مکررا بیان میکنند که «همهی آنچه در دین لازم است در قرآن نیامده است» تا جایی برای روایات باز کنند. شواهد متعدد قرآنی نشان میدهد که موضوع برعکس است، یعنی در قرآن بسیار بیشتر از آنچه لازم بوده است بیان شده است. یکی از این شواهد روشن، تکرار مطالب در قرآن است. بسیاری از آیات و عبارات در قرآن تکرار شده است. اگر مطالب تکراری قرآن را تنها یک بار بیان کنیم، حجم قرآن کوچکتر میشود. چرا باید بعضی از آیات و مطالب در قرآن بارها تکرار شود، اما آنچه از نظر پیروان روایات جزء دین است و اهمیت بسیار دارد، در قرآن انعکاسی نداشته باشد؟
در قرآن حتی به نحوهی دراز کشیدن سگ اصحاب کهف در غار اشاره شده است: وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید. به اینکه پیراهن یوسف از کدام طرف پاره شد اشاره شده است: وقدت قمیصه من دبر. به اینکه مریم هنگام زایمان به کدام سمت رفت اشاره شده است: إذ انتبذت من أهلها مکانا شرقیا. به اینکه موسی در دعوا با هارون کجای بدنش را گرفت اشاره شده است: قال یابن أم لا تأخذ بلحیتی ولا برأسی! بیان این جزئیات کماهمیت بر خلاف دیدگاه کسانی است که مدعی هستند در قرآن تنها به کلیات اشاره شده است.
بخشهایی از متن قرآن جنبهی ادبی و هنری دارد و دانستن یا ندانستن آن باعث هدایت یا گمراهی کسی نمیشود:
-والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، …
-والفجر، ولیال عشر، والشفع والوتر، …
-والشمس وضحیها، والقمر إذا تلیها، والنهار إذا جلیها، …
چرا باید کثیری از این گونه عبارات در قرآن بیاید، اما روایاتی که برای فرقههای مذهبی بسیار مهم است انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ منظور جاعلاِ ن از اینکه «همهی آنچه در دین لازم است در قرآن بیان نشده است»، در حقیقت این است که آنچه برای تحریف دین و فرقهسازی لازم دارند در قرآن نیامده است.
***
مرتضی مطهری در مجموعهای از سخنرانی که در کتاب «حماسهی حسینی» جمعآوری شده است، به بخشی از تحریفات عاشورا اشاره کرده است. بررسی این حجم بزرگ از تحریفات نشان میدهد که چرا و چگونه انبوهی از روایات دروغ ساخته میشود و به دین و پیشوایان دینی نسبت داده میشود، دروغهایی که تولید آنها همچنان در زمان ما هم ادامه دارد.
ادعای کسب ثواب برای عزاداری که تقلیدی از آیینهای ابداعی مسیحیان است و در تعالیم قرآن و هیچیک از پیامبران سابقه ندارد، منشأ تولید داستانهای دروغ بسیاری شده است. مطهری از شخصی به نام ملاحسین کاشفی نام میبرد و او را مردی بسیار عالم مینامد و در عین حال میگوید او کتاب «روضه الشهدا» را نوشته است که مملو از دروغ است: «به همه دروغ بسته است، حتی به ابن زیاد و عمر سعد» (حماسهی حسینی، چاپ ۲۵، ج ۱، ص ۱۲۷).
نام کتابِ «روضه الشهدا» ریشهی اصطلاح «روضهخوانی» در زبان فارسی است، چون روضهخوانان از روی این کتاب روضه میخواندهاند. پانصد سال پیش یک نفر روضهنویسی کرده است و از آن زمان تا کنون هزاران نفر بر اساس کتاب او بر منابر روضهخوانی کردهاند و میلیونها نفر با شنیدن این روضهها گریه کردهاند و بر سر و سینه زدهاند.
مطهری همچنین از ملاآقای دربندی نام میبرد و او را مرد خوب و مخلصی معرفی میکند که فقه و اصول را هم خوب میدانسته است، اما حادثهی کربلا را به کلی تحریف کرده است. کتاب دربندی «اسرار الشهاده» نام دارد. مطهری سخنان راست این کتاب را در برابر سخنان دروغ آن به چند دانه گندم در انبار کاه تشبیه کرده است (صص ۱۲۷ و ۱۲۸).
دروغ بستن به پیامبر و امامان لزوما از سوی دشمنان و مغرضان نبوده است. چه بسا دوستان نادانشان که دروغهای بزرگ بسیاری به آنان بستهاند و دشمنان را از دروغگویی بینیاز کردهاند. ممکن است آدم خوب و عالمی باشیم و بخواهیم از سر دلسوزی یا مصلحتی که خود تشخیص میدهیم، به دین و پیشوایان دینی دروغ ببندیم! دروغگویان گاهی برای حفظ دین ناچار میشوند دین را تحریف کنند!
طبعا کسانی که مطهری آنان را دروغگو میخواند خودشان معتقد نیستند که دروغگو هستند و سخنان مطهری را توهین به خود میدانند. کثیری از مردم هم پای منبر این راویان دروغگو که «انسانهای خوب و عالمی هستند» تعلیم میبینند. مطهری گفته است که کتاب اسرار الشهاده را به سختی تهیه کرده است، چون در میان اهل منبر بسیار مشتری داشته است و در کتابفروشیها نایاب بوده است (ج۲، ص ۱۷۷). دروغهای مذهبی بازار بسیار گرمی دارد و خیل عوام مشتریان آن هستند.
نکتهی مهمی که در گفتار قبل هم به آن اشاره کردیم این است که مطهری نفوذ تفکرات مسیحی در میان شیعیان را تصدیق میکند. او میگوید: «اولین تحریف این بود که این حادثه را یک حادثهی استثنایی و ناشی از یک دستور محرمانه و خصوصی دانستند. امام حسین فدای گناهان امت شد! او کشته شد تا گناهان امت بخشیده شود! بدون شک این یک فکر مسیحی است که در میان ما نیز رایج شده است» ( ج۲، ص ۱۷۱).
با وجود آنکه مطهری آخوند بالنسبه روشنفکری است، کار او در پالایش تحریفات عاشورا مانند کوشش کسانی است که خواستهاند روایات معتبر را از روایات نامعتبر جدا کنند و در نهایت روایت خودشان هم نادرست است! به این ادعای مطهری توجه کنید: «پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و زمان ائمهی اطهار دستور اکید و بلیغ دادهاند که باید نام حسین بن علی زنده بماند؛ باید مصیبت حسین بن علی هر سال تجدید شود» (ج۱، ص ۸۲).
بر اساس این ادعا، پیامبر و امامان از آیندهی خودشان و دیگران خبر داشتهاند و از دهها سال پیش میدانستهاند چه بر سرشان میآید. این در حالی است که قرآن میگوید کسی نمیداند فردا چه میشود و در چه سرزمینی میمیرد: وما تدری نفس ماذا تکسب غدا وما تدری نفس بأی أرض تموت. سخن متین قرآن از ادعای مطهری که مبتنی بر روایات است، معقولتر و پذیرفتنیتر است.
در گفتار پیشین به عزاداری در آیین پیامبران اشاره کردیم. نه عقل میپذیرد نه در تورات و انجیل و قرآن سابقه دارد که عزای هیچ شخصیتی، حتی عزای پیامبرانی که مظلومانه کشته شدند، به مناسکی سالانه و ابدی در دین تبدیل شود. مناسک دینی برای ذکر خدا یرگزار میشود. خدای مؤمنان بر خلاف خدایان مشرکان هرگز نمیمیرد و برای او نمیتوان عزاداری کرد. خدای ابراهیم نه طلوع میکرد نه افول، نه جشن میلاد داشت نه عزای رحلت.
در واقعهی کربلا طبق معمول کاتبان جای خود را به راویان دادهاند. اگر لازم بود این واقعه ثبت شود و زنده بماند، بر کسانی چون زینب و علی بن حسین که در صحنه حضور داشتند و پیامرسانان عاشورا خوانده میشوند لازم بود که بر اساس آموزش قرآن داستان عاشورا را با دقت و حساسیت مکتوب کنند و کار را به نویسندگان «روضه الشهدا» و «اسرار الشهاده» نسپارند. اما از این بزرگان فقط خطبه و روایت نقل میشود. گویی هیچیک از پیشوایان دینی اهل کتابت نبودهاند و کار را به راویان میسپردهاند.
اگر به فرض بتوانیم حقیقت عاشورا را از زیر خروارها دروغ بیرون بکشیم، این واقعه را هم میتوان مانند بسیاری از داستانهای عبرتآموز تاریخی مطالعه کرد، اما از آن نمیتوان مناسک دینی استخراج کرد. مداحی و روضهخوانی و سایر آیینهای ابداعی که با محوریت پیامبران و قدیسان برگزار میشود، پیامبرپرستی و امامپرستی را جایگزین خداپرستی کرده است و همهی اینها ناشی از جایگزینی روایات به جای آیات است. نجات از گمراهی و سرگردانی در جنگل انبوه و تاریک روایات به آسانی ممکن است: اینکه عطای روایات را به لقایشان ببخشیم.
***
بعضی از روایات به موضوعاتی میپردازند که قرآن دربارهی آنها ساکت است، اما گاهی هم دیده میشود که دربارهی موضوعاتی که قرآن به آن پرداخته است، روایاتی نقل میشود که با قرآن مغایرت دارند. پیروان روایات در این موارد به جای اینکه جانب قرآن را بگیرند، جانب روایات را میگیرند. مثالهایی را در اینجا ذکر میکنیم:
مثال اول، عید مبعث است. بنا به تصریح قرآن، نزول قرآن در ماه رمضان بوده است: شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن. شیعیان مبعث پیامبر را در ماه رجب میدانند، شاید به این علت که در شبهای قدر که شبهای نزول قرآن است، به عزاداری مشغولند و ناچارند جشن مبعث را به تاریخی دیگر موکول کنند. البته همان گونه که در خصوص عید میلاد و عزای رحلت پیامبران اشاره شد، هیچ پیامبری توصیه نکرده است که پیروانش روز بعثتش را هم جشن بگیرند. سنتگرایانی که دائما به برگزاری مراسم عیدها و عزاهای ساختگی سرگرمند، همان کسانی هستند که مبانی عقلی و اخلاقی دین پیامبران را نقض میکنند.
مثال دوم، نجاست سگ است. روایات بسیاری به نجاست سگ حکم دادهاند. قرآن در این باره ساکت نیست و در آیهی ۴ مائده به نوعی به طهارت سگ اشاره کرده است. در پاسخ به این پرسشِ مردم از پیامبر که چه چیزی حلال است، قرآن خوراکهای پاکیزه را حلال دانسته است و شکار با سگها را مثال زده است: یسئلونک ماذا أحل لهم؟ قل أحل لکم الطیبات وما علمتم من الجوارح المکلبین.
آنچه سگ شکار میکند پاکیزه و حلال است، با این شرط که نام خدا بر آن ذکر شود: فکلوا مما امسکن علیکم واذکروا اسم الله علیه. اگر سگ نجس بود، آنچه سگ شکار کرده بود مثالی از خوراک نجس بود، نه مثالی از خوراک پاکیزه. اگر چنین شکاری نجس بود، معنی نمیداد که قرآن بدون اشاره به لزوم تطهیر شکار نجس، آن را در ردیف «طیبات» قرار دهد. مثل اینکه از کسی بپرسند «چه چیزی پاک است» و او جواب بدهد «لباسی که سگ به دندان گرفته است»، و منظور او این باشد که این لباس نجس پس از شستشو پاک میشود!
مجموعهی آنچه در قرآن دربارهی سگها بیان شده است، در عرف عمومی مردم جهان به خصوص مردم کشورهای «کافر» رایج است. بسیاری از مردم به سگها علاقهمندند و به آنها آموزش میدهند: تعلمونهن مما علمکم الله. سگ اصحاب کهف، یار غارشان بود. در قرآن چند بار به این سگ و نزدیکی و همراهی او با جوانان مؤمن اشاره شده است. این در حالی است که تماس با سگها برای بسیاری از متدینان سنتی ناخوشایند است. در ایران امروز، نگهداری سگ خانگی نمادی از فرهنگ غربی و عدم تقید شرعی است. نویسنده خود به نگهداری حیوانات خانگی از جمله سگ علاقهای ندارد، اما سخن این است که راویان سخنان دروغی را به روایت تبدیل میکنند و به خدا و پیامبر و امام منسوب میکنند.
مثال سوم، اصطلاح «اهل بیت» است. از قرآن کاملا واضح است که مهمترین مصداق اهل بیت هر پیامبر، همسر یا همسران اوست. هنگامی که فرستادگان خدا به همسر سالخوردهی ابراهیم مژدهی تولد فرزند دادند، به او که تعجب کرده بود گفتند: أتعجبین من أمر الله؟ رحمت الله و برکاته علیکم أهل البیت! همسر ابراهیم اهل بیت اوست. همین قالب در خطاب قرآن به همسران محمد هم تکرار شده است. در چند آیهی متوالی که با عبارت «یا نساء النبی» آغاز میشود و تماما به احکام زنان پیامبر اختصاص دارد، قرآن آنان را با عنوان اهل بیت خطاب کرده است: وأقمن الصلوه وآتین الزکوه، وأطعن الله ورسوله، إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت.
راویان با جعل روایاتی چون «حدیث کسا» که جبرئیل را هم به زیر عبای پیامبر میآورند و در کنار «پنج تن» جا میدهند، ادعا میکنند که زنان پیامبر اهل بیت او نیستند. این حرف نه تنها با قرآن ناسازگار است، که حتی از نظر عقلی و عرفی هم مردود است: چگونه ممکن است همسر یک مرد را از خانوادهی او بیرون بدانیم؟ با روایات میتوان روز را شب نشان داد. این تحریفات عریان همان است که محمد در مناظره با تحریفگرانِ اهل کتاب از آن انتقاد میکرد. راویان ادعاهایی در دین دارند که خدا در آسمان و زمین از آن خبر ندارد: أتنبئون الله بما لا یعلم فی السماوات ولا فی الأرض؟!
***
بر خلاف روایات که متن معینی ندارند، تورات و انجیل مانند قرآن متنی معین و محدود دارند و از این نظر بر روایاتی که در صدها جلد کتاب پراکندهاند ارجحیت دارند. قرآن تورات و انجیل را تصدیق کرده است و بر اعتبار این دو کتاب افزوده است. ایمان اهل تورات و اهل انجیل به تورات و انجیل مانند ایمان اهل قرآن به قرآن است. آنان به همهی تورات و همهی انجیل ایمان دارند و این گونه نیست که بگویند بخشی از آن اصالت دارد و بخشی مجعول است. در مناظره با یهودیان و مسیحیان میتوان به تمام این دو کتاب استناد کرد بدون اینکه طرفین مناظره بتوانند بگویند بخشی از این دو کتاب معتبر و بخشی نامعتبر است. در روزگار نزول قرآن متونی چون صحیح بخاری و اصول کافی هنوز نوشته نشده بود، اما تورات و انجیل موجود بود و در قرآن از آنها به نیکی یاد میشد و به آنها ارجاع میشد.
شیعیان و سنیان بر خلاف تعالیم قرآن به کتابهایی که قبل از قرآن نازل شده است اعتماد ندارند، اما به کتابهایی که بعد از قرآن روایت شده است اعتماد دارند. محمد و اصحاب او به کتابهایی که قبل از قرآن نازل شده بود ایمان داشتند: الذین یؤمنون بما أنزل إلیک وما أنزل من قبلک. این دو جهتگیری درست بر خلاف یکدیگر است و دو مسیر معکوس را در دین ترسیم میکند. اهل قرآن متون قبل از قرآن را تکذیب میکنند، در حالی که قرآن خود کتابهای پیامبران قبل از خود را تصدیق کرده است. اهل قرآن روایاتِ بعد از قرآن را جایگزین کتابهای پیش از قرآن کردهاند.
اگر کسی از اهل قرآن بخواهد در تحقیق دینی به متون دیگری غیر از قرآن مراجعه کند، اولویت با تورات و انجیل است که جایگاهی رفیع در قرآن دارند، نه صحیح بخاری و اصول کافی که هیچ ذکری از آنها در قرآن نیامده است. متونی که قبل از قرآن نازل شدهاند و در قرآن تصدیق شدهاند، ریشههای قرآن هستند و متونی که بعد از قرآن از سوی جاعلان روایت شدهاند، حجاب قرآن هستند. رویگردانی از متونی که پس از محمد از طریق پیامبران دروغین روایت شدهاند و توجه بیشتر به متونی که پیش از محمد بر پیامبران راستین نازل شدهاند، علاوه بر آن که زمینهی درک آموزههای تمام پیامبران خدا را در قالب دینی واحد فراهم میکند، دست جاعلان را از مهمترین ابزار تحریف دین، یعنی جعل روایات، کوتاه میکند.
(ادامه دارد)
abarjm@yahoo.com
مطالب مرتبط:
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
دین و آزادی (۱۰): تجاوز اعراب به همسایگان عجم
دین و آزادی (۱۱): آنچه در قرآن نیامده است
دین و آزادی (۱۲): پیامبران و متخصصان
دین و آزادی (۱۳): خادمان و روحانیان
دین و آزادی (۱۴): حکم شرع همان حکم عقل است
دین و آزادی (۱۵): تفکیک رهبری سیاسی از رهبری مذهبی
دین و آزادی (۱۷): ای کسانی که ایمان آوردید!
دین و آزادی (۱۸): توهین به مقدسات
دین و آزادی (۲۰): تکلم انسان و خطاهای زبان
دین و آزادی (۲۱): تکوین و تشریع
دین و آزادی (۲۲): عید و عزا در آیین پیامبران
تشکر میکنم از استاد معزز جناب آقای ارجمند
به راستی که حق گفتید و ما را آگاه گردانیدید و از این جهت از شما تشکر میکنیم
کاش شرایطی فراهم کیشد تا این مقالات به طور کثیر در دسترس خیل عظیم عوام قرار میگرفت تا امثال جناب آقای مجید میدیدند که چطور مردم فوج فوج ایشان را به باد انتقاد میگرفتند و مطالعات استاد ارجمند را ارج می نهادند
بازهم تشکر از سایت وزین و معتبر نیلوفر و استاد ارجمند
جناب رحیمیالبته اگر سوالات راجع به مقاله باشد بهتر میتوان راجع به آنها بحث کرد. با این حال توضیح مختصری عرض میکنم. جسم بیجان آدمی چیزی جز خاک نیست و پس از مدتی هم به خاک بر میگردد. در قبر چیزی جز خاک وجود ندارد که بخواهد عذاب شود یا نشود. جان آدمی در قبر محبوس نیست. عذاب قبر از نظر من بیمعنی است و همان گونه که گفتید در قرآن هم چنین چیزی نیامده است. در قیامت مردم پس از محاکمه مجازات میشوند نه پیش از محاکمه، و عذاب قبر مجازات پیش از محاکمه است. در باب پوشش زنان… مطالعه بیشتر»
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته با سپاس از مطالب خوبتان جناب ارجمند ببخشید در این مورد چند تا سوال داشتم اگر بی ربط بودند معذرت میخوام در بسیاری از روایات و احادیث حرف در مورد پیش گویی هایی از حضرت محمد(ص)در مورد آخرزمان شده که در جوامع به وفور دیده میشود خواستم منشا اینان هم جعلی است یا تا جایی که اطلاع دارم در مورد عذاب قبر در قرآن چیزی ندیدم ولی در احادیث زیاد دیده میشود و یا در مورد اینکه در آخرزمان زنان با اینکه پوشیده هستند ولی عریان اند اشاره به لباسی مثل ساپورت اینان… مطالعه بیشتر»
سلام جناب مجید از زاویه جدید و ساده تر نگاه کنیم. اگر جمله میانی را از آیه ۳ سوره مائده برداریم و داشته باشیم: .. وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ… فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳) در این صورت “فسق” مورد نظر در این آیه (که آداب و سنن جاهلی است) نظیر میشود به “اثم” در حالیکه “اثم” در این جا گناه بعد از ایمان و سرپیچی از ما انزل الله است.بنابراین باید بعد از فسق دستورات داده شده بعنوان احکام دین و وظایف مسلمین اعلام شود. همچنانکه در همین سوره مائده میفرماید:… مطالعه بیشتر»
جناب مرادی: قبلا نیز به سایت شما مراجعه کلی داشتم، اما این بار مجددا به قسمت یادشده مراجعه کردم و باید عرض کنم آنچه آورده اید به نوعی همان نظرات اهل سنت است که می گوید ‘جای آیه دقیقا همینجاست و موضوع آن نیز همان حرمت گوشت خوک….’ شما بحثی [i]لغوی[/i] را مطرح می کنید درحالیکه سیاق آیه از نظر [i]محتوی[/i] با آن جمله سازگار نیست و حرمت گوشت خوک اهمیتی بدان پایه نداشته که بخواهد کامل کننده دین تلقی شود! لذا باید موضوع چیز دیگری بوده باشد، همان که اهل تشیع می گویند: مبحث جانشینی یا موردی به همان… مطالعه بیشتر»
سلام
جناب مجید
در این مورد در سایت quranmizan.com در لینک “درباره …الیوم اکملت لکم دینکم…” عرایضی دارم که اگر لطف کنید بدانجا مراجعه بفرمایید.سپس اگر انتقادی داشتید ادامه دهیم…
والسلام
جناب مرادی ،سلام مجدد:
[quote]بعنوان مثال نقض شما آیه یا آیاتی را در سوره ای بیابید که در این چیدمان و ترتیب بهم ارتباط نداشته باشند[/quote]
…….الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا…….
سوره مائده
که آشکارا به عبارات قبل و بعد آن نمی خورد!
سلام جناب مجید بنده هم از آنچه در باب کیفیت جمع آوری قرآن نقل شده و گفته میشود خبر دارم… میخواهم عرض کنم که این چیدمان به هر نحوی که صورت گرفته است تحت کنترل الهی بوده همانطور که سرنوشت یوسف با قول قائل منهم رقم خورده است حتی اگر آن گوینده بسیار با تقوی نبوده و اصلا از ایتده خبر نداشته است. ما باید اتصال آیات هر سوره را بیابیم و ببینیم حتی اگر نتیجه با مذهب خاصی سازگار نباشد. [b]بعنوان مثال نقض شما آیه یا آیاتی را در سوره ای بیابید که در این چیدمان و ترتیب بهم… مطالعه بیشتر»
جناب مرادی سلام: هم اکنون مجال بحث مفصل نیست اما حال که اصرار دارید، مختصرا به عرض می رسد:آری، به گمان من اینطور نیست که تمام آیات در [i]همین صورت و چینش فعلی[/i] تمام و کمال به هم متصل باشند…. اگر در باب چگونگی جمع آوری کتاب نظر کرده باشید می بینید که ترتیب چینش آیات [u]ظنی[/u] بوده نه [u]قطعی[/u] و به همین دلیل است که یافتن ارتباط بین آیات نزد قاطبه مفسران گاهی بسیار دشوار (و ….) می شده است. اما اگر منظور رعایت کلیت (نه جزئیت) اتصال آیات با هم و صرفا من باب مثال، برای بدست آوردن… مطالعه بیشتر»
طبق تاریخ اسلام (!) و روایات (!) و با مقایسه با قرآن نتیجه می گیریم که پیامبری بوده است که نسبت به کتابت اسناد مالی مؤمنان بسیار حساس بوده است و آنان را به گرفتن کاتب و شاهد فرا خوانده است، اما خودش قرآن را کتابت نکرده است یا برای کتابت قرآن کاتب نگرفته است. یعنی کتابت قرآن از کتابت اسناد مالی مؤمنان برای او بی اهمیت تر بوده است! این پیامبرِ ِراویان بهتر است بانکدار یا دفتردار اسناد رسمی بشود.
سلام جناب مجید درباره اینکه میفرمایید:” بحث در این باره و همینطور آنچه شما همواره (در هر کامنت) یادآوری می کنید یعنی رعایت اتصال آیات در سطح خرد و کلان انشاالله بماند برای فرصتی بهتر.” خواستم خواهش کنم اگر مطمئن هستید اشتباهی وجود دارد زودتر بگویید.هر چه بیشتر در اشتباه باشیم بیشتر زیان می بینیم و بیشتر زیان میرسانیم…شورای مومنین وظیفه است تزییناتی نیست. منظور بنده اتصال آیات هر سوره و رعایت ترتیب سور و کلیت قرآن است.به عبارت دیگر اتصال درختواره…سور شاخه ها هستند… کلمه طیبه کشجره طیبه دقیقا درخت نه بلکه مانند درخت… قرآن مکتوب تصویر یک بعدی… مطالعه بیشتر»
[quote]چه کسی چنین ادعایی را می تواند اثبات کند …..[/quote]
مصادره به مطلوب یعنی همین!
—————
اما دو کلمه هم از مادرزن بشنوید:
[quote]با عرض سلام خدمت دانشمند عزیز [جناب ایادی] باید بگویم اکثریت نوشته ها را خوانده ام بسیار راه گشاه است من که اهل…..[/quote]
[quote]محضر استاد عزیز [جناب عبدالکریم] عرض سلام و احترام دارم از تمامی مطالب تان(!) بسیار استفاده برده و کسب فیض میکنم……[/quote]
همین دو کلمه کافی نبود؟!
[quote]نه موسی نه عیسی و نه محمد هیچکدام به دست خود کتابی ننوشت![/quote]
چه کسی چنین ادعایی را می تواند اثبات کند وقتی قرآن با تفصیل بسیار بر کتابت اسناد ولو با گرفتن کاتب تاکید کرده است؟!
طبق معمول مدعاهای روایی و تاریخی با قرآن همخوان نیست.
بنا به مقایسه قرآن با انجیل نیست (مغلطه یعنی همین!) گرچه قرآن نیز فرآیندی کم و بیش مشابه انجبل را در جمع آوری طی کرده و تفاوت در چند و یا چندین سال پس از پیامبر آن بوده نه اینکه: [quote]محمد بر خلاف عیسی روایات خود را که همان قرآن است دقیقا مکتوب کرده است.[/quote]نه موسی نه عیسی و نه محمد هیچکدام به دست خود کتابی ننوشت![i]’از آنجا که انجیل روایاتی ست که سالها بعداز قول پیامبری جمع آوری و تدوین شده لذا تکرار این رویه با رعایت اصول در دیگر موارد منعی ندارد'[/i] فلذا می بینیم هرآنچه تاکنون به… مطالعه بیشتر»
سلام
اتصال قول الهی در خود قرآن نیز هست چرا که جمع بندی کننده و رافع اختلافات است.
متاسفانه برای بنده همین مقدار مقدور شده و توان و فرصت بیشتر برای جستجو و تفکیک در میان پیام های سره و ناسره مکتوب در کتب قبلی ندارم…البته کار مفید و ارزشمندی خواهد بود…
والسلام
[quote]پیام های الهی بهم متصل هستند.[/quote]
شما چقدر برای اتصال تورات و انجیل و قرآن به یکدیگر تلاش میکنید؟
سلام جناب ارجمند در سوره حمد (ریشه درختواره قرآن) راه کلیه هدایت یافتگان با عبارت کلی “الصراط المستقیم” توصیف شده است.الصراط المستقیم عبارت بسیار کلی برای شرح مشرک نبودن یعنی تنها خدا را راهنما گرفتن و از او کمک خواستن می باشد. بنابراین در مواردی که میخواهد پیروان تمام ادیان را یکجا به سوی خداوند دعوت کند و از اطاعت مبلغین رسمی که پیام های اصیل الهی را به انحراف کشانده اند باز دارد به الصراط المستقیم و مشرک نبودن دعوت میکند. بطور معادل این صراط مستقیم همان فطرت انسانی پاک اولیه است که متاسفانه با اعمال ناپاک خود آنرا… مطالعه بیشتر»
[quote]”ایمان” به پیامبران و کتب قبلی منافاتی با “ایمان و عمل طبق رسالات آخرین” ندارد…[/quote]
جناب مرادی
با سلام
یک موضوع دیگر هم این است که به فرض که خاتم را آخرین معنی کنیم که البته من چنین اعتقادی ندارم اینکه باید از آخرین پیامبر پیروی کنیم از کجا اثبات میشود؟ پس چرا محمد خود به پیروی از دین ابراهیم که یکی از اولینها بود دعوت میکند و آن را بهترین دین معرفی میکند؟
سلام جناب ارجمند در خصوص این فرمایش شما که “معنی این کلمات میتواند مطلق نباشد،” باید عرض کنم که چرا میتواند مطلق هم باشد.نمونه “مطلق بودن در اول” آیه معروف سوره حدید است:…هو الاول… بنابراین اتصال آیات سوره و سازگاری با کلیت قرآن است که میتواند نشان دهد این اول بودن نسبی است یا مطلق… البته نتایج گفتار ما بمعنی عدم ایمان و عدم احترام به پیامبران نیست و فرقی بین آنها از نظر رسولات خدا بودن وجود ندارد مسئله شروع و پایان ارسال پیام های الهی است.درجات پیامبران نزد خداست و ما باید تسلیم الگوی او باشیم: تِلْکَ الرُّسُلُ… مطالعه بیشتر»
سلام جناب مجید اگر مجاز بدانید که در بحث شما شرکت کنم باید عرض شود که شما خودتان از یک طرف روایات تحت عنوان انجیل را معتبر و از طرف دیگر از قول قرآن تورات (لابد بتبع آن انجیل) را تحریف شده میدانید. بنابراین لازم است وسیله و مرجعی الهی برای اینکه اعتبار احادیث را تشخیص دهیم وجود داشته باشد. این مرجع تحریف نشده همان قرآن است.درست است که احکام جزئی شرح توصیفی در قرآن ندارند (احکام مناسکی از قبیل نماز و حج و …)ولی در اتصال آیات خللی ایجاد نمی کنند بلکه سرنخ هایی نیز در قرآن دارند. مثلا… مطالعه بیشتر»