جدال «خطابه» و«استخفاف»/ مناظره ی آقاجری و قادری درباره شریعتی
مروری بر نشست بنیاد باران با موضوع شریعتی در دوران ما
اعتماد -سیاستنامه| جلسه بازنگری اندیشه و عمل دکتر شریعتی در روزگار ما که ٢٩ خرداد سال جاری، همزمان با سالمرگ این روشنفکر پر سر و صدا در بنیاد باران برگزار شد، پر تنش بود و در نهایت با هیاهو خاتمه یافت. علت نیز سخنان تند و تیز و انتقادآمیز حاتم قادری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس بود که مثل همیشه با لحن و بیانی آرام و با تبسمی بر لب بیان شد. قادری شریعتی را روشنفکر رمانتیک متعلق به طبقه خردهبورژوایی خواند که علیه وضع موجود طغیان کرده و بر اساس روح زمانه با لحنی خطابی مخاطبان خود را مرعوب میکرد و در نتیجه اجازه شنیده شدن صداهای دیگر را نمیداد. این سخنان از همان آغاز با واکنش تند و صریح هاشمآقاجری، استاد تاریخ همان دانشگاه مواجه شد که با لحن و بیانی مشابه خود شریعتی، کوشید به طیف رنگارنگ منتقدان شریعتی پاسخ دهد و استادش را از اتهامهایی چون بنیادگذاری سلفیگری یا وهابیگری مبرا کند. دیگر چهرهای که در این نشست به حرفهای قادری واکنش نشان داد، محسن آرمین، استاد علوم قرآنی و عضو بنیاد باران بود. در ادامه اهم سخنانی را که این سه چهره در آن نشست بیان کردند، از نظر میگذرانیم:
محسن آرمین:
من از سالهای اول انقلاب به این نتیجه رسیدم که اندیشه شریعتی را باید با اندیشه مطهری تجمیع کرد و بنابراین مجذوب ایشان نیستم. اما شیوه نقد شما (قادری) را نمیپسندم. معتقدم شیوه نقد شما شبیه شیوه نقد مدافعان شریعتی است و بنابراین خود شما هم در همان دامی گرفتار شدهاید که معتقدید طرفداران شریعتی به آن دچارند. شما خودتان نیز با رمه خواندن مخاطبان از شیوه ارعاب استفاده کردهاید. شما هم مثل شریعتی ادعا میکنید که همهچیز را میدانید. من به روش نقد شما انتقاد دارم وگرنه شریعتی را میتوان نقد کرد، چنان که کردهاند. شما میگویید هویت خودتان را عوض کنید، در حالی که در تاریخ اندیشه سراغ نداریم کسی از هویت خود دست بشوید. در پایان اینکه حرفهای شما تکرار مکررات است. انتظار من از شما این بود که حرف جدیدی بشنوم و متاسفانه در صحبتهای شما سخن جدید نشنیدم.
حاتم قادری:
- شریعتی نمونه بارز ارعاب با استفاده از شیوه خطابه کردن و صدا را بالا و پایین بردن و بر سرومغز مخاطبان کوبیدن است، شریعتی مخاطبان خود را رمه فرض میکند.
- من نگفتم شما (مخاطبان) را رمه میدانم، بلکه گفتم این نوع مواجهه مخاطبانش را «رمه» در نظر میگیرد. به نظر من این نوع طنین مخاطبان را «رمه» محسوب میکند. در ضمن من نگفتم هویت خود را عوض کنید، بلکه گفتم عوض کردن هویت کار فوقالعاده سختی است. من به شریعتی علاقه دارم و به همین خاطر او را جدی میگیرم.
- لازم نیست خطابه حرف زد، جرات این است که راجع به گزارهها حرف بزنیم. من البته به دکتر آقاجری بسیار احترام میگذارم، اما عمیقا مخالف شیوه او هستم. به نظر من اگر میخواهید شریعتی را جدی بگیرید، باید گزارههای او را جدی بگیرید.
- صالحی نجف آبادی تصویر جدیدی از امام حسین(ع) را با انبوهی از اسناد و مدارک به ما نشان داده بود که به خاطر تاثیرات شریعتی در محاق قرار گرفت.
- شریعتی در مواجهه با انبوهی از «خردهبورژواهای رمانتیک عصیانگر» به یک دال بزرگ تبدیل شد و چهرههایی را از اسلام و شخصیتهای اسلامی برای ما رقم زد که هنوز نیز در اذهان بسیاری البته با اندکی تغییر، تصویر اول و آخر است.
- شریعتی، یک شخصیت رمانتیک بود. نمیخواهم بگویم شریعتی پرشور و پر احساس بود و به این معنا رمانتیک بود بلکه رمانتیک بودن شاکلهای را در شریعتی ایجاد میکرد که گزارههای معرفتی او را به رنگ و بوی خود درمی آورد.
- رمانتیک از نوع شریعتی، فوقالعاده شخصیتپرداز و حتی اسطورهساز است.
- شریعتی دارد اسطورهپردازی میکند و نهایت خود شریعتی رمانتیک نیز اسطوره میشود. او درعینحال که بتشکنی میکند، خود بت میشود. او همهچیز را «ترین» میبیند، بدون آنکه به ما شخصیتپردازی انتقادی بدهد.
- آیا چیزی که شریعتی میگفت همان است که در اسلام مطرح میشود. من فکر میکنم – و تاکید میکنم که مسوولیت این حرف با من است- که ما یک اشتباه وحشتناک کردیم و همچنان در برخی فضاها میبینم که این اشتباه ادامه دارد.
- صدای شریعتی، صدایی است که احساس و خطابه در آن موج میزند اما از نوع رمانتیک آن و این با نوع خطابه آقای کافی یا آقای مطهری متفاوت است. همین عنصر رمانتیک بودن – و نه صرفا شورمندی- است که تاثیرگذار است.
- این سحری که میتوانست در نوشته شریعتی و در خلوت روشنفکر یا شبه روشنفکر یا شبه روشنفکر خردهبورژوای رمانتیک عصیانگر وجود داشته باشد، خود اعجاز میکرد و هیچگاه ما این فکر را نکردیم زیرا یک پرسش یا بنبست جدی از هزاران سال پیش وجود دارد.
- از هزاران صفحهای که شریعتی گفته ما میآییم و یک جاهایی سعی میکنیم حرفهای دیگر او را برجسته کنیم و میگوییم شریعتی کسی بود که راجع به عرفان و برابری و آزادی نیز گفت. بله، گفت اما هیچ یک را آنگونه که باید، نگفت.
- شریعتی اصلا فرصت اندیشیدن نداشت، خود او نیز میگوید من عجله دارم. روشنفکر دهه ۴٠ و ۵٠ همیشه فرصت تامل نداشت و به این دلیل متعهد بود به اینکه نسبت به همهچیز باید موضع بگیرد.
- شریعتی به عنوان یک روشنفکر، یک رمانتیک و به عنوان کسی که میخواهد درباره همهچیز موضع بگیرد فرصت تامل نداشت و مجبور بود همه اینها را بیاراید و به ما عرضه کند.
- هنوز به بلوغ لازم نرسیدهایم و هنوز جرات نگاه کردن دقیق به گزارههای خود را نداریم یا کم داریم و اگر هم داشته باشیم و بخواهیم گزارههایمان را ویرایش کنیم طوری این کار را انجام میدهیم که در نهایت چیزهای خوبی از آن باقی بماند و بنیاد آن حفظ شود و این اتفاق در رابطه با شریعتی بسیار گسترده میافتد.
- شریعتی اصلا فرصت خواندن و تامل نداشت، اصلا تب و تاب او این فرصت را به وی نمیداد. اما گونهای بر ما ظاهر میشد که میگفت منِ روشنفکر به عنوان آخرین پژوهش و نظر علمی به شما میگویم، من آخرین متدهای علمی را دیدهام و اکنون این را به شما میگویم. اما زهی افسوس! اینگونه نبود.
- چون [شریعتی] این آرایه و آن صدای رمانتیک را داشت و آن وضعیت شناور در فضا را میتوانست از آن خود کند، به دال بزرگ ما تبدیل شد و این، او را از هر فرد دیگر به طور مثال شخصی چون شهید مطهری متمایز میکرد.
- شریعتی ناخواسته – تاکید میکنم ناخواسته- به یک ارعاب عظیم در جامعه کمک کرد.
- شریعتی به ما شهامت میداد ولی شهامت او، دوسویه بوده و هست. ارعابگر است یعنی به شما اجازه نمیدهد راجع به گزارههای خود بیندیشید.
- شریعتی در آرایه اسلام فوقالعاده بود اما به ما اجازه اندیشیدن نداد و از قبل چهرهها و گزارهها را مشخص کرده و ما را برای دهها سال مرعوب کرد.
- در پیام رییس دولت اصلاحات نیز ارعاب وجود داشت. او از چپزدگی صحبت میکند اما به ما نمیگوید چپ چیست. همین فضا نیز فضای پیامها است.
- من میهمان بنیاد هستم اما ای کاش رییس دولت اصلاحات نیز به جای پیام دادن و صحبت کردن از راه دور میآمد، اینجا مینشست و با ما حرف میزد. این ادامه همین ارعابها است. شما اگر میخواهید به خدا برگردید باید تکتک گزارههای خود را مورد بررسی قرار دهید و از این ارعاب و تولید انبوه ارعابگری در قالب دست نوازش بر سر جوانان، دست بکشید.
هاشم آقاجری
- پیش از انقلاب شریعتی در حسینیه ارشاد سوگوارهای سرود و ما را به دوردستهای تاریخ و به دوران بردگی بازگرداند، بردگانی که اهرام مصر را بنا کردند.
- به حاشیه رانده شدن دکتر شریعتی در این سالها را با دو عامل میتوان توضیح داد: نخست مسائل سیاسی و دوم هژمونیک شدن نولیبرالیسم و نومحافظهکاری از اواخر دهه ١٩٩٠ میلادی در جهان و از جمله در ایران.
- شریعتی متهم درجه یک است و تمام سیئاتی را که در طول چند دهه اخیر شاهدش بودیم، بسیاری از جمله روشنفکران و منتقدان و به خصوص دشمنان شریعتی متاسفانه در نامه اعمال شریعتی مینویسند بدون اینکه توجه کنند گفتمان شریعتی گفتمان نهضت بوده است و ما امروز در یک نظام زندگی میکنیم.
- روشنفکر ما دچار نسیان تاریخی است و تاریخ را غیرتاریخی مطالعه میکند، یعنی وفادار به مبانی و روششناسی خوانش تاریخمند از پدیدههای تاریخی و در اینجا پدیده شریعتی نیست.
- امروز تمام سیئاتی که وجود دارد را تنها به پای شریعتی مینویسند. پس بقیه روشنفکران کجا هستند؟
- روشنفکری ما اساسا یک روشنفکری چپ بود. ما روشنفکری راست نداشتیم.
- یک موج نومحافظهکاری و نولیبرال در سطح جهان ابتدا در سیاست در قالب تاچریسم و ریگانیسم و بعد به تدریج در حوزههای فکری پدید آمد و گسترش پیدا کرد و به ایران رسید و جریان روشنفکری ما را نیز در خودش فرو برد. همه روشنفکران ما از جمله روشنفکران دینی تحت تاثیر این جریان قرار گرفتند.
- یکی از ویژگیهای دکتر شریعتی تنوع دشمنانش است و از این حیث عجیب است. او دشمنان ضدونقیضی از زمان حیاتش داشت.
- مرتجعترین و راستترین جریانها شریعتی را تکفیر میکنند و در مقابل به اصطلاح مترقیترین و چپها شریعتی را تکفیر میکنند.
- میتوان مطالعه خوبی راجع به گونهشناسی دشمنان شریعتی داشت: روشنفکران لیبرال، روشنفکران محافظهکار، روشنفکران هایدگری، روشنفکران هگلی، روشنفکران پوپری و… همه در میان دشمنان شریعتی دیده میشوند و وقتی همه را با هم جمع میزنیم، میبینیم حاصل جمع صفر است.
- مشخص نیست شریعتی به چه چیز متهم است، آیا چنان که امثال سیدحمید روحانی و… گفتهاند متهم است که تز اسلام منهای روحانیت را مطرح کرده و باید او را تکفیر کرد؟ یا شریعتی ریشه روحانیت را کنده و فرقان را تربیت کرده است؟
- بالاخره شریعتی کجاست و به چه جرمی متهم است؟ آیا شریعتی یک دیندار متعصب است یا یک سکولار زرنگ که از دین استفاده ابزاری کرده است؟ بالاخره او کدام است؟ آیا یک شیعه متعصب و غالی است یا یک سنی وهابی؟
- از دل همین جریانهای نولیبرال این اتهام بیرون آمده و در یک ادعای شگفتانگیز و مضحک بیان کردند که ریشه بنیادگرایی به شریعتی بازمیگردد. ایشان مدعی شدند که تفکر روشنفکری دینی و شریعتی پرورنده جریان بنیادگرایی و سلفیگری است.
- بنیادگرایی اتهامی است که کسانی بر اساس سلسله شباهتهای صوری و غیر تاریخی و غیرعلمی به شریعتی زدهاند. همچنان که در نقطه مقابل کسانی که شریعتی را متهم کردند که میخواسته با پروژه پروتستانتیسم ریشه دین را بزند.
- کسانی مثل ابوالحسنی منذر و سید حمید روحانی رسما شریعتی را کنار آخوندزاده گذاشتند و مدعی شدند که پروژه این دو یکی است و آن هم پروژه اسلامزدایی و از بین بردن دین بود.
- در گفتار روشنفکران لیبرال و نولیبرال از همین اصطلاح پروتستانتیسم استفاده میشود برای اینکه بگویند اندیشه شریعتی به بنیادگرایی راه میبرد.
- حزب النهضت راشد الغنوشی در تونس که بهشدت از شریعتی متاثرند، اسلامگرا هستند، اما ایشان را نمیتوان بنیادگرا خواند.
- آیا اندیشه شریعتی قرابتی با جریانهای افراطی دارد؟ این کمال نادانی یا غرضورزی است که بگوییم چون شریعتی گفته بازگشت به قرآن و چون سلفیها هم میگویند بازگشت به قرآن، در نتیجه این دو یکی است! این نوعی مطالعه سطحی عوامانهای است که نه شریعتی را به درستی میشناسد، نه سلفی را.
- برخی با در نظر گرفتن شباهتهای ظاهری نتیجه میگیرند که اندیشه شریعتی ادامه اندیشه سید قطب است، در حالی که این خیلی عجیب است. اگر کسی معالمالطریق سید قطب را با آثار شریعتی مقایسه کند، درمییابد که این دو به دو جهان متفاوت تعلق دارند. سید قطب از پدران نوسلفیگری است، اما مدار این جریان با او بسته نمیشود.
- اگر مولفههای اندیشه شریعتی را با عناصر بنیادگرایی مقایسه کنیم، میبینیم که اتهام همسویی شریعتی با بنیادگرایی بیانصافی است .
- مغالطه روزنامهنگاری ما مغالطه میان رادیکالیسم و افراطگرایی است.
منبع: اعتماد
پاسخ مطالب شما را به ترتیب می دهم ۱) ممنون از اخلاق مداری شما ( در بند اول خودتون )۲) سخن من در مورد بند ۲ شما این است که فرد پس از آنکه گفت فلان مکتب غلط است زیرا با سخن حق من ( به شرط داشتن دلایلی هر چند غلط برای سخن خود ) مخالف است ، کار غلطی نیست چه رسد به اینکه فرد گوینده دلایلی برای غلط بودن سخن حق فرد مخالف را داشته باشد و این کار را (تقریبا ) همه میکنند (غیر از اون مثالها که گفتم میتوانید به کتاب فقر تاریخی گری پوپر… مطالعه بیشتر»
۱-برداشت بنده از نوشته ی نخستین شما آن بود که بنا بر دلایلی که ارائه داده اید مدعی هستید می توان نتیجه گرفت که شریعتی شناخت خوبی از فلسفه غرب داشته است، اگر چنین ادعایی نداشته اید پس من سخن شما را بد برداشت کرده ام، و از این بابت پوزش می طلبم.۲- اما اینکه فرموده اید به دلیل مطرح شدن آزادی بیان و شاخه شاخه شدن فلسفه رد کردن یا نقد کردن نظریات و فلسفه های دیگران تنها بر اساس خواندن جمله ای از آنها و حتی نخواندن آن برای فیلسوفان عیب محسوب نمی شود سخنی است ناپذیرفتنی. نکته… مطالعه بیشتر»
اولا نظر اول اینجانب را در رد آقای قادری نوشتم آنجا که فرمودند(شریعتی، برای نمونه او درباره سارتر از یک مثال قدیمی و کلیشهای سارتر که گفته بود «یک افلیج اگر در مسابقه دو، اول نشود مقصر خودش است»، سارتر را توضیح میداد) ، یعنی من به آقای قادری گفته ام که اگر آوردن یک جمله از سارتر به معنای شناختن فقط آن جمله ی او بوده شریعتی جملات دیگری را نیز از سارتر بیان کرده پس (بر طبق فرض آقای قادری که بیان یا بیان نکردن جملات را مبنای شناخت میگرفت) آنهارا نیز شناخته (نه اینکه مدعای من این… مطالعه بیشتر»
اولا نه اینکه شریعتی در فرانسه بوده یا چند بار با سارتر ملاقات داشته دلیلی است بر اینکه او شناخت درستی از فلسفه های اگزیستانسیل داشته است و نه اینکه در کتابهایش موارد فراوانی درباره ی فلاسفه هست دلیلی است بر شناخت دقیق او از نظریات آنها و بر فرض هم که شریعتی سارتر را می شناخته است دلیلی بر این نیست که همه ی شاخه های فلسفه ی غرب یا اگزیستانسیل را درست می شناخته. زیرا اولا فلسفه غرب به طور عام و فلسفه اگزیستانسیل به طور خاص محدود به سارتر نیست، و بسیاری (از جمله خود هایدگر و… مطالعه بیشتر»
این تهمت آقای قادری آنهم در مورد نظرات شریعتی راجع به سارتر بسیار ناموجه است چون اولا شریعتی در فرانسه بود و با سارتر ملاقات داشت ثانیا در کتابهای شریعتی موارد بسیار متنوعی در زمینه نظرات فلاسفه خصوصا سارتر میتوان دید ثالثا اگر کسی فقط مقاله مصطفی حسینی طباطبایی به نام اسلام و اقطاب غربی را مطالعه می نمود میدانست که سارتر و فروید و راسل و مارکس و انگلس چه به راحتی اسلام را رد می کردند در حالی که خود اذعان به عدم مطالعه اسلام را داشته اند حال کسی بر آنها خرده نمی گیرد در حالی که… مطالعه بیشتر»
واقعا تاسف انگیز است که کسی مانند دکتر آقاجری می پذیرند که شریعتی بدون آنکه شناخت درستی از بسیاری از نظریات و مفاهیم فلسفی داشته باشد درباره ی آنها داد سخن سر می داده است و آنها را نقد می کرده ولی در عین حال این امر را اشکالی بر او نمی دانند، و تنها با گفتن اینکه شریعتی ایدئولوگ بوده است و نه فیلسوف از این رفتار غیرعلمی و غیراخلاقی شریعتی دفاع می کند، البته درست که شریعتی فیلسوف نمی توانسته باشه زیرا او فیلسوفان را …های تاریخ می دانست. این در حالی است که امروز ما نسل های… مطالعه بیشتر»