نگاهی به محاجه ابراهیم و نمرود درباره خدا
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ/ آیا ندید کسی را که با ابراهیم در رابطه با خدایش محاجه کرد ؟ ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ: ((ﺧﺪﺍﻯ ﻣﻦ ﺁﻥ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﻣﻴﺮﺍﻧﺪ)). ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ((ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﻭ ﻣﻰ ﻣﻴﺮﺍﻧﻢ!)) ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ: ((ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻓﻖ ﻣﺸﺮﻕ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ، ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻰ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﻰ ﺗﻮﻳﻰ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﺑﻴﺎﻭﺭ!)) (ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ) ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻛﺎﻓﺮ، ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻭ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﺷﺪ. ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﻗﻮم ﺳﺘﻤﮕﺮ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ.(۲۵۸،بقره)
همینطور که میبینید قرآن در این آیه از کسی سخن میگوید که با ابراهیمِ پیامبر محاجه می کند درباره خدا. ابراهیم به او می گوید: خدای من کسی است که زنده میکند و میمیراند. به عبارتی یعنی جان آدمیان در دست اوست. طرف گفتگوی ابراهیم که مبتنی بر روایات ما او را به نام نمرود میشناسیم در پاسخ ابراهیم می گوید من هم زنده می کنم و میمیرانم و جان آدمیان در دست من است. از روایات برمیآید که نمرود ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺛﺒﺎﺕ سخن خود ﻭ ﻣﺸﺘﺒﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ امر ﺑر مردم ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺩﻭ زﻧﺪﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺣﺎﺿﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺁﺯﺍﺩﻯ ﻳﻜﻰ ﻭ ﻗﺘﻞ ﺩﻳﮕﺮﻯ را داد. به یکی حیات دوباره داد و جان دیگری را گرفت.
البته تفاوتی میان این دو وجود دارد. زنده کرده خدای ابراهیم احتمالاً به آفرینش اشاره دارد هر چند در نگاه انسان معتقد خدا می تواند کسی که مرده را نیز زنده کند( اما احتمالا این برای نمرود معنا ندارد). میراندن خدای ابراهیم نیز به مرگ آدمیان و موجودات اشاره دارد. البته ابراهیم در اینجا سخن علمی برای نمرود نمی آورد و به قول علمیِ امروزی و به زبان پوپری سخن او ابطال پذیر نیست. او فقط یک واقعه طبیعی را به خدایش منتسب میکند. نمرود هم به شکل جالب و زیرکانه و به قول قرآن مکارانه آن پاسخ را میدهد:« من هم میمیرانم و زنده میکنم» و به این شکل با خدای ابراهیم ادعای همآوردی دارد. از منظر اساطیری البته شاهان در جهان کهن داعیه خدایی یا هم نشینی با خدا داشتند و سایه خدا بر زمین بودند و واقعا چنین تصوری از خود داشتند که البته بحث تاریخی و باستانی شناسی اش بماند برای وقتی دیگر.{بنگرید:خاستگاه آگاهی، جولیان جینز،جلد ۲} ازاین منظر اساطیری که بگذریم وقتی ابراهیم با پاسخ زیرکانه این مرد کافر روبرو می شود از راه دیگر وارد میشود و از دیگر قدرت خدا سخن می گوید: «خدای من خورشید را از مشرق بیرون میآورد، تو اگر می توانی آن را از مغرب بیرون بیاور!»
شخصا شک دارم که کلمات مشرق و مغرب در معنای جهات جغرافیاییِ امروزی مد نظر بوده باشد. اساسا در مورد فهم جغرافیای آنان به شکل امروزین تردید دارم(هرچند سابقه این امر را از منظر تاریخی بررسی نکرده ام) اما آنچه مشخص است آن است که ابراهیم به نمرود می گوید خدای من خورشید را از این سو بیرون می آورد و در آن سو فرو میبرد،( فارغ از فهم جغرافیایی، سویه بصری و دیداری مدنظر است) حال تو اگر میتوانی این جهت را برعکس کن و مثلاً فردا خورشید را از محل فروشدِ آفتاب(همان مغرب) بیرون بیاور!
ادامه ی آیه عبارت جالبی است: «…آن که حق را میپوشاند (کفر میورزید) بهت زده شد و در پاسخ درماند»
برای اینکه سخنم را برسانم بگذارید یک سوال بپرسم: اگر شما جای نمرود بودید آیا در مقابل این سخن ابراهیم در میماندید؟کمی فکر کنید!
به نظر می رسد که جواب سخن ابراهیم ساده است و حتی شاید بتوان گفت حرف ابراهیم ساده انگارانه است. مثلا اگر من در جایگاه نمرود بودم، به ابراهیم فورا پاسخ میدادم: «اگر راست میگویی، بگو خدایت فردا خورشید را از مغرب بیرون آورد تا من هم این کار را بکنم.». آن وقت احتمالا آن من نبودم که بهت زده، می شد.
اما چرا این پاسخ یا پاسخی شبیه این به ذهن نمرود نمی رسد؟و چرا ابراهیم لحظه ای به خود نگفت شاید نمرود چنین تقاضایی از او بکند؟
فعلا از این سوالها میگذریم و نمرود و ابراهیم را از زوایای مختلف بررسی می کنیم.
دستکم میشود از دو منظر به آیه نگریست :
۱-دیدگاه باورمندانه (دیندارانه):
در این دیدگاه میشود این سخن ابراهیم را ناشی از زیرکی او بدانیم. ابراهیم مبتنی بر آیات قرآن و روایات ، انسان زیرکی است. به قول امروزی ها خوب بلد است حرفش را به کرسی بنشاند. بازی بت شکنی که بعد از جر و بحث با پدرش (آزر) راه می اندازد را به یاد بیاورید! او بتها را میشکند و تبر را بر دوش بت بزرگ می اندازد تا تقصیر را گردن او اندازد و به این شکل حماقت مردم را به رخ ایشان میکشد. الحق کار زیرکانه ای است به مردم بگویی بت بزرگ از سر حسادت یا خشم بتهای دیگر را شکسته و آنها بگویند مگر بت میتواند حرکت کند و بشکند؟ و از همین سخن ایشان استفاده کنی که پس چرا سنگی را میپرستید که توانایی حرکت و پس زدن یک مگس را هم ندارد؟
او در جای دیگر و در نقد روش ستاره پرستان نیز با زیرکی تمام یک بار ستارگان را می پرستد وقتی خاموش میشوند میگوید: «از خدای افول کننده خوشم نمی آید».بعد به سراغ ماه میرود و همین سخن را در باب ماه میگوید و سپس سراغ خورشید میرود و این چنین خدای مورد پرستش آنان را به چالش میکشد. چون خدایی که گاهی هست و گاهی نیست و افول میکند، خود مقهور است و سزاوار پرستش نیست. { آیات ۷۴ تا ۷۹ انعام}
حال اگر ابراهیم را چنین شخصیت زیرکی بدانیم بعید نیست این سخنش به نمرود هم از سر همین زیرکی باشد. او میداند که نمرود چگونه می نگرد و راه شکست دادن حریف چیست. او میداند که نمرود به مخیله اش هم نمی رسد که چنین جوابی بدهد که مثلاً منِ انسانِ امروزی به او می دهم.او خوب میداند که نمرود به فکرش هم نمیرسد که از خدای ابراهیم بخواهد که خورشید را از مغرب بیرون آورد،که اگر چنین میشد به احتمال بسیار زیاد ابراهیم از آوردن چنین معجزه ای درمیمانند. اتفاقی که در سپهر قرآن نیز شاید مخصوص روز قیامت باشد و هیچ رسولی چنین معجزه ای نیاورده است. هستی شناسی( جهان شناسی) نمرود سادهانگارانه است، به همان سادگی که خود را خدا می داند به همین سادگی نیز عالم هستی را تحلیل میکند.
نمرود گمان می کند که خورشید یک توپ آتشین است که کسی هر روز صبح با دست راستش آن را به هوا می اندازد و غروب با دست چپش و از طرف مقابل آن را میگیرد. او منکر خدای ابراهیم نیست. فقط میخواهد از خدای او برتر باشد. خدای ابراهیم در نظر نمرود یک غول بزرگ است. به همین خاطر در جای دیگر میخوانیم که میخواهد خدای ابراهیم را را با تیر بکشد و با او جنگ کند. مانند فرعون که به هامان وزیر دستور میدهد که بنای بلندی بسازد تا به خدا نزدیکتر شود و تیرش به خدا بخورد.{غافر،۳۶}
میبینید… خداشناسی و هستیشناسی نمرودیان بچه گانه است. (مثل خیلی از ما امروزی ها). فرشتگان این جهان ساده انگارانه بال دارند و از آسمان هفتم بال میزنند و پایین میآیند و وحی را به گوش رسول می رسانند. خدای این جهان از هرچیز ناچیزی ناراحت می شود و از بشر زمینی انتقام میگیرد. از اینکه اعراب بادیه نشین دخترانشان را به او نسبت میدهند شاکی میشود و میگوید چرا پسرها را برای خودتان برمیدارید و دخترها را به من منتسب میکنید ؟
۲-دیدگاه بی طرفانه:
در این دیدگاه ابراهیم هم به اقتضای زمانه خود از جهانشناسیِ کهن برخوردار است. او نیز چنین نگاه ساده ای به هستی و جهان و سیارات و خورشید دارد. نگاه امروزین ناشی از هیئت کپرنیکی به هیچوجه در ذهن ابراهیم نبوده است. او هم تصور میکرده است که خورشید از راست بیرون انداخته میشود و هر شب در سمت دیگر آرام میگیرد و خدا هروقت بخواهد آن را برعکس میکند.
از میان این دو دیدگاه انتخاب با شما.
اگر به تفسیر اول قائل باشید ساده ترین نتیجه آن است که ایمان و هدایتگری با زیرکی منافاتی ندارند.
اما اگر به تفسیر دوم گرایش داشته باشیم به نظر می رسد جهان شناختِ حاکم بر قرآن یا دست کم ابراهیم مثل دیگر مردم آن روزگار، ساده انگارانه و کهن است و با یافته های علمی امروزی ما نمی سازد. بنابراین همان طوریکه جهان شناسی و هستی شناسیمان در نتیجه پیشرفتهای علمی تغییر کرده نیازمندیم که خداشناسیمان را نیز تغییر دهیم حتی اگر این خداشناسی از سوی پیامبران الهی باشد.(البته اگر با وجود این دیدگاه به خدا باور داشته باشیم)
هرچند شخصا به تکامل نوع انسان باور دارم و گمانم بر آن است که انسان های کهن از نظر جسمانی ، مغزی، ذهنی و… تفاوت های بسیاری با ما امروزی ها دارند و بسیار بعید است درکشان از جهان این چنین باشد که ما داریم، اما با این وجود گرایشم به تفسیر اول بیشتر است. من ابراهیم را مرد زیرکی می دانم که از نگاه جهان شناسی کودکانه نمرودیان زمانش آگاه است،حتی اگر هستی شناسی او چون ما امروزی ها نباشد. بخش انتهایی آیه نیز تاییدی است بر انتخاب تفسیر اول: «…فبُهِتَ الذی کفَر والله لایهدی القوم الظالمین»(…خدا ستمگران را هدایت نمیکند ) ضمن آنکه این عبارت نهایی با رویکرد تفسیری اول ، پاسخی به سوالاتی است که همان ابتدا پرسیدیم؛ اینکه چرا به ذهن نمرود نرسید که پاسخی ساده به ابراهیم بدهد؟و چرا ابراهیم یقین داشت که نمرود چنین حرفی نخواهد زد؟
در نظر اول ذهن به این سمت میرود که خدا نمرودیان را گمراه کرده و لذا ایشان حقیقت دین و ایمان را در نمی یابند و هدایت نمیشوند. بنابراین وقتی ابراهیم با نمرود گفت و گو می کند خدا مهری بر قلبش زده است که به خدا ایمان نمی آورد.
اما واژه «یهدی» را میتوان به نوعی دیگر نیز فهم کرد. منظور از آن هدایت الهی و معنوی نیست. بلکه هدایت به سمت پاسخی است که میتوانست بدهد، اما نداد و عقلش به آن نرسید. او نمیتواند در مقابل زیرکی ابراهیم پاسخ زیرکانه بدهد و بگوید اگر راست میگویی به خدایت بگو خورشید را از مغرب بیرون آورد. انتهای آیه میگوید:«ما ظالمان را به پاسخ های این چنینی و پاسخ های زیرکانه در مقابل ایراد های زیرکانه رسولانمان، هدایت نمی کنیم» یعنی نمیگذاریم بفهمند. شاید معجزه ابراهیم همین بوده است. اینکه جاهل را در جهل خودش نگاه دارد.
با این خوانش آیه رنگ دیگری میگیرد و خلاصه این سخن آن است که ما به ستمکاران علم نمیدهیم. علمی که به واسطه آن جهان شناختِ درستی داشته باشند. همین علم طبیعی و تجربی. که قرآن با عبارتی جالب وصفش کرده است : (سنریهم آیاتنا فی الآفاق: آیاتمان را در آفاق و جهان بیرون(طبیعت) به آنها نشان خواهیم داد)
حال با این نتایجی که از این آیه گرفتم میخواهم نکته ای دیگر نیز بیافزایم و آن اینکه اگر این خوانش از بخش نهایی آیه را بپذیریم، گویا مقاومت در برابر علم معیاری میشود تا ستمگران را بشناسیم و این نکته بسیار مهمی است. با این رویکرد آیا وقتی آن مفتی مسلمان میگفت زمین ثابت است و این تلسکوپها و ماهواره ها دروغ میگویند از ظالمین و ستمگران نبود؟آیا اینان که به اسم دین در برابر حقایق علمی قد علم میکنند ظالم نیستند؟!
تا شما کدام تفسیر را پذیرا باشید !
مهدی رضوی

ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﮔﻔﺖ: ((ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻓﻖ ﻣﺸﺮﻕ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ، ﺍﮔﺮ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻰ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﻰ ﺗﻮﻳﻰ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﺑﻴﺎﻭﺭ!)) ادعا می کنید اگر در جایگاه نمرود بودید، به ابراهیم فورا پاسخ میدادید: «اگر راست میگویی، بگو خدایت فردا خورشید را از مغرب بیرون آورد تا من هم این کار را بکنم.». آن وقت احتمالا شما نبودید که بهت زده، می شدید! یعنی واقعا فکر می کنید نمرود نمیتونست به این پاسخ شما برسه؟!! نمرودی که تونست با حیله جواب ادعای اول رو بده چطور نتونست برای ادعای دوم جوابی پیدا کنه؟ چون جواب خیلی… مطالعه بیشتر»
سلام بر آقای ارجمند و با آرزوی توفیق شاید بهتر باشد روال این مدعی را ترکیبی از شارلاتانی و عقیده وی و متناسب با عقاید جمعی حاکم نامید. زیرا امر مشترک دیگری نیز بین فرعون محاجه کننده با موسی و این کافر محاجه کننده با ابراهیم وجود دارد و آن اینکه هر دو خود را رب و نه اله می پندارند و می نامند. احتمالاً این دو فرد مدعی ربوبیت را می توان در رده بندی اعتقادی در شمار افرادی دانست که امروزه deist نامیده می شوند، یعنی جهان و موجودات را محصول خلقت خدایی واحد می دانند که فقط… مطالعه بیشتر»
در همین کامنتها می بینیم که طرفین گفتگو منظور یکدیگر را متوجه نمی شوند. درک منظور یک گفتگو در متنی کهن بسیار دشوارتر است.
به جز چند جزء اول و انتهای قرآن، بخش اعظم قرآن به شرح و تفصیل اقوام اولیه مبتلا به شرک و نفی انواع صورتهای آن اختصاص یافته است. منظور و هدف و ثمره اصلی ظهور قرآن در حجاز را باید جایگزین شدن توحید با شرک دانست. بنابراین، به نظر می رسد در بخش های عظیمی از جهان فعلی که تمام یا بسیاری از صورتهای شرک توصیف شده در قرآن از میان رفته و در عوالمی توحیدی زیست می کنند، اصولاً دیگر امکانی برای درک و فهم حقیقی نحوه زیست شرک آلود اقوام اولیه گذشته برای آدمیان امروزی این بخشها وجود… مطالعه بیشتر»
[quote name=”رضوی”]بگذارید کمی ساده تر حرفم را بزنم. صرفنظر از هر گونه بحث صرف فلسفی و انتزاعی من به شما قول می دهم که خورشید همواره از شرق بیرون میآید و در غرب فرو میشود. سخنان هیوم صرفا طرحی بود از مقوله شکی دستوری، برای بنیاد افکندن طرحی نو در فلسفه غرب تا به قول کانت فلاسفه غرب را از خواب جرمیت بیدار کند وگرنه حتی یکی از فرضیاتش هم به تجربه تاریخی اثبات نشد.با سپاس[/quote] سلام و تشکر از توضیحات شما. اما چگونه می توان به قول شما اطمینان داشت؟ کیهان شناسان امروزی می گویند طلوع خورشید از شرق… مطالعه بیشتر»
جناب رضوی عزیزپاسخ روشن است و آزمایش هیچ کمکی نمی کند. کسی که بیرون آزمایشگاه میگوید من هستم که اجسام را پایین می کشم، داخل آزمایشگاه هم همین ادعا را تکرار می کند. شما باز هم ادعای مخاطب ابراهیم را در مناظره ندیده گرفتید.[/quote] جناب ارجمند! آزمایش جواب نمیدهد!؟ گمان میکنم شما با امور آزمایشگاهی و مهندسی غریب نیستید. به همین خاطر سخنتان کمی برایم عجیب است. گویا ساختار علوم طبیعی را نفی میفرمایید و منکرید!!من اگر به نیوتن ایراد کنم نمیتوانم در آزمایشگاه همان ایراد را تکرار کنم و ایرادم برای دیگران پذیرفتنی باشد. در این صورت همه من… مطالعه بیشتر»
نویسنده هم در آوردن نام نمرود در عنوان مقاله دقیق عمل نکرده است. می توانست بگوید محاجه ابراهیم با کافری که دعوی خدایی داشت.
«طرف گفتگوی ابراهیم که مبتنی بر روایات ما او را به نام نمرود میشناسیم در پاسخ ابراهیم می گوید من هم زنده می کنم و میمیرانم و جان آدمیان در دست من است.»
بخشی از نوشتار
با سپاس
– ابراهیم به خدای خالقی [b]ایمان[/b] دارد که حیّ قیوم و هستی بخش هستی است. – ابراهیم در جریان بحث به طرف بحث می گوید خدای من حیات می دهد و حیات را می گیرد. – طرف مکالمه هم ادعا می کند که می تواند حیات دهد و حیات را بگیرد. که آشکار است فقط می تواند حیاتی را با قتل هلاک کند و نه این که قادر باشد خالق حیاتی باشد. – اینجا ابراهیم دامنه بحث را، از ممکن هلاکت حیات فردی در ید قدرت فرد مدعی، گسترده تر می کند و به پدیده ای فراتر و بسیار بزرگتر… مطالعه بیشتر»
[quote]اگر در مثال شما که نیوتن جاذبه را مطرح میکند، من نوعی به او ایراد بگیرم و نظرات او را مزخرف بدانم دستم را میگیرد و در آزمایشگاه و طی آزمایش های متعدد سخنش را اثبات میکند وگرنه قوانین نیوتنی را امروز نمی شناختیم .[/quote] جناب رضوی عزیزپاسخ روشن است و آزمایش هیچ کمکی نمی کند. کسی که بیرون آزمایشگاه میگوید من هستم که اجسام را پایین می کشم، داخل آزمایشگاه هم همین ادعا را تکرار می کند. شما باز هم ادعای مخاطب ابراهیم را در مناظره ندیده گرفتید. برای مواجهه با بشری که ادعاهای گزاف فوق بشری دارد، نهایتا… مطالعه بیشتر»
یک نکته ی مهم دیگر این است که اساسا معلوم نیست ابراهیم در زمان مواجهه با آن مدعی، به جمعبندی نهایی خود درباره ی خدا رسیده بوده است. ابراهیم جستجوگر بود و در جامعهی او مردم خدایان بسیاری را می پرستیدند. در میان اجرام آسمانی و بتهای سنگی که به خدایی گرفته می شدند، یکی هم خودش ادعای خدایی می کرد و ابراهیم با او وارد بحث شد. از این دیدگاه محاجه ابراهیم تفسیری به کلی متفاوت پیدا می کند. وقتی ابراهیم میگوید خدای من کسی است که می میراند و زنده میکند، یعنی خدایی که من به دنبالش می… مطالعه بیشتر»
جناب شهرامبا سلامشکاکیت امری طبیعی و ضروری است. بر خلاف تصور رایج، این ابراهیم بود که شخصیتی شکاک داشت. فراموش نکنیم که او مدتی با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان که بر خلاف ابراهیم در عقاید کودکی خود ثابت و راسخ هستند همراه شد ولی از آنان جدا شد.طرف ابراهیم در این داستان به معنی دقیق کلمه یک شارلاتان است. او بر سر اثبات وجود خدا با ابراهیم بحث نمی کند و ابراز شکاکیت نمی کند. او صریحا می گوید من هستم که زنده می کنم و می میرانم. در جهان قدیم پادشاهانی بودند که ادعای خدایی… مطالعه بیشتر»
بحث خدا را فراموش کنید. فرض کنید نیوتون بگوید نیرویی به نام جاذبهی زمین باعث کشش اجسام به سمت زمین میشود. یکی هم بگوید اینها مزخرف است و من هستم که اجسام را به پایین میکشم. نیوتون به او بگوید، اگر تو هستی که چنین میکنی، کاری کن که اجسام برعکس به بالا پرتاب شوند! حال آیا از دیدگاه شما پاسخ به نیوتن میتواند این باشد که اگر نیوتن راست میگوید به جاذبه بگوید که برعکس عمل کند؟! مغالطه روشن است.با تشکر[/quote] جناب ارجمند بزرگوار! دو روز پیش پاسخی دادم و نمی دانم چرا در سایت درج نشده است. با… مطالعه بیشتر»
[quote name=”شهرام”]با سلام،حتی اگر فرض کنیم که نمرود، نه تنها فردی بدوی و صاحب فیزیک و متافیزیکی بینهایت نازل و ابتدایی، بلکه فرد مدرن و کاملاً شکاکی چون هیوم بوده، که هیچ متافیزیک علمی را در دستگاه فکری خود مسلم نمی گرفته، باز هم نمی توانسته تغییر سیر خورشید را امری محال منطقی گرفته و ادعای خداییش را بر محال بودنش استوار نماید. بنابراین می توان نمرود را هیومی مدرن و امروزی تلقی نمود که به نحو کاملاً ناسازگاری مدعی ربوبیت و خدایی نیز شده، و لذا با همان پایه هیومی تفکرش می توان او را در مقابل امری جدلی… مطالعه بیشتر»
با سلام، برای تحلیل بهتر این ماجرا باید روش تحقیق جامعتری به کار برد، به این شکل که سایر آیاتی مربوط به ابراهیم پیامبر و آیات کتب عهد عتیق و جدید که در ابواب مرتبط زندگی وی آمده، به همراه آثار تاریخی مکتوب مورد اعتمادی که بتوان یافت، همگی در کنار هم قرار گیرند و جایگاه روشن تر این مناظره در کلیت حیات و دوره ابراهیم پیامبر به دست آید. اگر به چند آیه مورد اشاره شما اکتفا شود هنوز شرط اول تحقیق به جا آورده نشده است. ارتباط این آیات با قبل و بعد خود نیز مبهم است، و… مطالعه بیشتر»
چه ربطی بین جاذبه زمین وخدا وجود دارد ؟! جاذبه زمین نیرویی فاقد اختیار است درحالیکه خدا قادرمطلق است جاذبه زمین نمیتواند خارق عادت کاری انجام دهد اصلا اراده ندارد نیرویی درجریانست ولی خدا افعال خارق العاده انجام میدهد اختیار دارد اراده دارد قیاس خدا با جاذبه زمین سفسطه است همانقدر ادعای نمرود برای خدایی کافی نیست که ادعای ابراهیم برای اثبات خدایش کافی نیست اینکه افعالی را که درجریانست منتسب به خدا کنیم فقط یک ادعا ست که نیاز به اثبات دارد
[quote name=”ابوالفضل ارجمند”]موضوع را سادهتر بیان میکنم: به فرض جناب رضوی میگوید من خدا هستم.پاسخ میدهیم اگر تو خدا هستی کاری کن که خداییات را نشان دهی. خدایی در اینجا به معنی تسلط بر مرگ و حیات مخلوقات و حرکت کائنات و اموری از این قبیل است. در اینجا یک مدعی وجود دارد که ادعا میکند خداست و به روش ابراهیم به سادگی میتوان نشان داد که او دروغ میگوید. [quote]با لحاظ این نکته میخواهم سوالی بپرسم: اگر نمرود به ابراهیم میگفت: « من نمی توانم. مگر خدایت میتواند»؟ آن وقت ابراهیم چه پاسخ می داد؟ به احتمال قوی میگفت:… مطالعه بیشتر»
موضوع را سادهتر بیان میکنم: به فرض جناب رضوی میگوید من خدا هستم.پاسخ میدهیم اگر تو خدا هستی کاری کن که خداییات را نشان دهی. خدایی در اینجا به معنی تسلط بر مرگ و حیات مخلوقات و حرکت کائنات و اموری از این قبیل است. در اینجا یک مدعی وجود دارد که ادعا میکند خداست و به روش ابراهیم به سادگی میتوان نشان داد که او دروغ میگوید. [quote]با لحاظ این نکته میخواهم سوالی بپرسم: اگر نمرود به ابراهیم میگفت: « من نمی توانم. مگر خدایت میتواند»؟ آن وقت ابراهیم چه پاسخ می داد؟ به احتمال قوی میگفت: «می تواند».… مطالعه بیشتر»
ابراهیم برچه اساس خدا را گرداننده خورشید میداند؟ ابراهیم خدای خالق وگرداننده خورشید را فرض گرفته ومیگوید تو برعکس انرا بگردان !!! هیچ دلیل قانع کننده ای ابراهیم برای عرضه ندارد منتها چون مردمان اندوره بسیار مبتدی بودند با استدلالهای بچه گانه خاموش میشدند یا حداقل قران چنین ادعا میکند که انها خاموش میشدند هیچ دلیل قانع کننده ای که خدای خالق را اثبات کند درقران نیست
جناب مرادی عزیز! نگفته ام علم به ظاهر حیات از کسی گرفته می شود. سخن این است اگر تفسیر دوم را پذیرا باشیم یکی از نتیایجی که میتوان گرفت آن است که ستمکار از علمی که انسان را به جهان شناسی سالمی میرساند، محروم می ماند. ضمنا در متن آورده ام که «ستمکار» از این علم محروم میماند. «کافر» مدنظر نیست. (ستمکار نه در مفهوم مقابل مومن که شما آورده اید) البته فارغ از باورهای دینی نیز گمان میکنم این ادعا چندان سخن غریبی نباشد. در واقع ستمکاران و جباران تاریخ که به زبان امروزی دیکتاتورهای جهان مان هستند، واقعا… مطالعه بیشتر»
عباس بزرگوار!بنده از وجود خدا سخن نگفتم. بحث بر سر حداشناسی است و چگونگی خدایی که به آن باورمندیم نه صرف وجود داشتن خدا. به قول ابن عربی که در نقد غزالی میگفت: عقل وجود خدا را ثابت میکند اما خدایی که ما عارفان میپرستیم و با او عشق میورزیم از دسترس اثبات عقل خارج است.در متن و در بند «نگاه بیطرفانه» آورده ام که اگر به این نگاه گرایش داشته باشید که ابراهیم جهان شناخت و یزدان شناختی ساده و کهنی دارد در نتیجه باید تغییرش داد. اگر هم مطابق نگاه باورمندانه معتقدیم که او جهان شناخت وسیعی دارد… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند عزیز! بنده هم در نوشتار به باور ابراهیم اشاره کرده ام. اینکه ابراهیم سخنی علمی در میان نمی آورد و صرفا یک ادعای ابطال ناپذیر مطرح میکند. مثل اینکه مانند باورمندان روم و یونان باستان بگوییم باران حاصل شلاق خدایان بر ابرهاست. این ادعا نیز همان طوری که خودتان به آن اشاره کردید صرفا در باور ابراهیم است. با لحاظ این نکته میخواهم سوالی بپرسم: اگر نمرود به ابراهیم میگفت: « من نمی توانم. مگر خدایت میتواند»؟ آن وقت ابراهیم چه پاسخ می داد؟ به احتمال قوی میگفت: «می تواند». آن وقت نمرود میگفت: «خوب اگر راست میگویی… مطالعه بیشتر»
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی [b]فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ[/b]… حجت پایه ای ابراهیم دیترمینیزم و قوانین لایتغیر حاکم بر هستی است که خالق و فاطر و حافظ … دارد. ابراهیم با “دیدن” SEEING (و نه نگاه کردن صرف) حرکت ماه و خورشید و غیره به نظم حاکم بر خلقت و این که خالقی دارد باورمند شده بود و با همین حجت با قوم خودش قبلا بحث کرده بود (انعام:۷۴-۸۳). و از این موضع است که با فرد طرف مکالمه بحث می کند. بتی که می توان با تبر آن را شکست… ماه و ستاره و خورشیدی که افول می کند باید سر… مطالعه بیشتر»
[quote]به نظر می رسد که جواب سخن ابراهیم ساده است و حتی شاید بتوان گفت حرف ابراهیم ساده انگارانه است. مثلا اگر من در جایگاه نمرود بودم، به ابراهیم فورا پاسخ میدادم: «اگر راست میگویی، بگو خدایت فردا خورشید را از مغرب بیرون آورد تا من هم این کار را بکنم.». آن وقت احتمالا آن من نبودم که بهت زده، می شد.[/quote] این گونه نیست. جواب ابراهیم دقیق و محکم و مبهوت کننده است و شما هم پاسخی برای آن ندارید. ابراهیم خدا را گردانندهی خورشید میداند. حال اگر بشری ادعای خدایی کند، میتوان به او گفت که اگر تو… مطالعه بیشتر»
علم به ظاهر حیات دنیا از کسی گرفته نمی شود چه ظالم چه مومن… [b]باور[/b] به عالم غیب و وجود خدای نادیدنی و حیاتی در پی این حیات برای دیدن مکافات عمل مسئله ماست…هدایت یعنی رسیدن به این باور… متکبرین و اغنیاء غیر مومن سرگرم قدرت و ثروت می شوند فقط خود را میبنند و توانایی های خود را…و علم قدرت آور خود را … انباشت ثروت در زمین ایجاد فساد میکند…پیامبران میخواهند به آنها هشدار بدهند …قدرت غیبی گرداننده طبیعت را یادآور شوند… حیات بعدی را تذکر دهند و بگویند که با روحیه استکباری طیبات نفوس خود را از… مطالعه بیشتر»
به توهم و دور و تسلسل انداختن بحث چه فایده ای دارد؟
ابراهیم و نمرود هر دو الگوی عملی و فعلی و واقعی را قبول دارند و نمی خواهند الگوی فرضی را مورد بحث قرار دهند…..
این امروزی های مغرور و لجباز هستند که بر سر حوادث فرضی با هم اختلاف میکنند…
الآن خورشید از این طرف می آید از آن طرف میرود…اگر میتوانی جهت را عوض کن…حاشیه و فرضیه های توهمی چه فایده ای دارد؟