دموکراسی و زیست موحدانه

سیامک صفاتی: ولایت و قیمومیت فکری و عقیدتی بر دیگران نیز مترادف به عبودیت و به بندگی کشیدن و مالکیت بر آنان می باشد. این امر منافی انسانیت انسان و انکار هویت او که آزادی، خردورزی، حق انتخاب و اختیار که عین هستی اوست می باشد و به همین دلیل نیز با زیست موحدانه سر ستیز دارد. همانا خدا انسان…

سیامک صفاتی: ولایت و قیمومیت فکری و عقیدتی بر دیگران نیز مترادف به عبودیت و به بندگی کشیدن و مالکیت بر آنان می باشد. این امر منافی انسانیت انسان و انکار هویت او که آزادی، خردورزی، حق انتخاب و اختیار که عین هستی اوست می باشد و به همین دلیل نیز با زیست موحدانه سر ستیز دارد. همانا خدا انسان را در تعیین سرنوشت و حاکمیت بر مقدراتش آزاد آفریده است. مع الوصف هیچ قومی، صنفی، طبقه ای، دستگاهی، فرد یا افرادی حق ندارند که خود را مالک سیاست، فکر و فرهنگ، اقتصاد، دین و عقیده دیگران بدانند.

***

دموکراسی و زیست موحدانه

| سیامک صفاتی |

 صرفنظر از تعاریف این دو مولفه که در این خصوص کتب،رسالات ومقالات بسیار فراوانی به رشته تحریر درآمده ،این سطور سعی دارد تا از منظر دیگری به تلائم و همپوشا‌نی دموکراسی و حیات موحدانه بپردازد. البته غرض از زیست موحدانه انضمام هیچ قیدی به صورت پیشینی یا پسینی بر دموکراسی نمی باشد بلکه مراد، نوع نگرش هستی شناختی بر جهان همبسته و به هم پیوسته است.

۱-  جامعه ی دموکرات اگرچه جامعه کاملی نیست اما بهتر از جوامع دیگر می تواند زیست موحدانه را هموار سازد. زیرا که نگاه خدا، نظارت، داوری، میزان، صدا و راه او در غالب نهادها، تشکیلات، سازمانها، جامعه مدنی، فعالین، کنشگران، مطبوعات و رسانه های آزاد، ناظر، آگاه، ناقد، حساس وپروا پیشه (با تقوا) از ظلم، تحقیر، تبعیض، خشونت، قیمومیت، ترس، تهدید، تظاهر، سلطه‌‌‌ و‌‌‌‌‌ زور و البته مردمی متعهد، بیدار و حساس به حقوق خود و دیگران و حافظ حقوق اقلیتها، زنان، نیازمندان و اقشار آسیب پذیر، محیط زیست و حقوق حیوانات انعکاس یافته و اعِمال می شود. فی‌الواقع حضور فعال خداوند را در متنِ زندگی و در هر لحظه ایی که انسان بعنوان خلیفه او بسانِ او بیافریند از حق انتخاب، اختیار، اراده آزاد، حق تعیین سرنوشت، استقلال و تفکرمستقل و دسترسی آزاد به دانش و اطلاعات و سیر در آفاق و انفس برخوردار باشد، مشاهده می نماید و بستن راه خدا، تلاش برای خفه کردن صدای او و به حصر و انزوا کشاندن و مانع حضور و تجلی او شدن را در آن می داند که انسانی را از حق خواهی، آزاده زیستن، خلاقیت، نوآوری، عدالت طلبی، برابری خواهی،  عشق، عقلانیت مستقل وحق متفاوت زیستن وکوشندگی و پرسشگری محروم کنیم و نهادها و تشکیلات پیش گفته را به محاق ببریم و تبعیض و رانت را به سود قشر و طبقه ای خاص  برقرار نماییم.

۲-  جامعه ی دموکرات جامعه توحیدیست، زیرا از شاخصه های بنیادین دموکراسی کـثرت گرایی است همان‌گونه که خداوند در سوره حجرات آیه سیزدهم می فرماید: “ای مردم ما همه شما را از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و فِرَق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید بزرگوارترین شما نزد خدا با تقوا‌ترین مردمند”

و در آیه هشتم سوره شوری نیز بر آن گواهی می دهد چنانکه می دانیم شناخت حاصل تفکر است و تفکر در ذات و سرشتش پرسشگر، نقاد، سیال، نو ‌شونده، جستجوگر و نسبت به آدمیانِ مختلف متکثٌر، متفاوت و متنوع است. لذا به همین دلیل به قلمرو و فضای آزاد و امنیت فیزیکی و روانی احتیاج دارد تا در اثر تعامل و تبادل افکار و عقاید(کثرت گرایی) در بستر و زمینه ایی از (تقوا) پرواپیشگی از تهدید، تحقیر، سرکوب، خودکامگی قیمومیت، عبودیت به مخلوقات و ظلم و تحمیل و همچنین در به رسمیت شناختن حقوق دیگری، تسامح و رواداری  تثبیت، تضمین و تحکیم گردیده و بسط و توسعه یابد. بدین سبب هیچ انسانی حق ندارد تا  خود را مالک و صاحب اختیار دیگری قلمداد نماید، همچنانکه نسلی بر نسل دیگر چنین حقی نداشته و نخواهند داشت.

ولایت و قیمومیت فکری و عقیدتی بر دیگران نیز مترادف به  عبودیت و به بندگی کشیدن و مالکیت بر آنان می باشد. این امر منافی انسانیت انسان و انکار هویت او که آزادی، خردورزی، حق انتخاب و اختیار که عین هستی اوست می باشد و به همین دلیل نیز با زیست موحدانه سر ستیز دارد. همانا خدا انسان را در تعیین سرنوشت و حاکمیت بر مقدراتش آزاد آفریده است. مع الوصف هیچ قومی، صنفی، طبقه ای، دستگاهی، فرد یا افرادی حق ندارند که خود را مالک سیاست، فکر و فرهنگ، اقتصاد، دین و عقیده دیگران بدانند.

 هر حکومت با هر ایدئولوژی و مرامی که برای سایر اندیشه ها (اندیشه های ناهمسو واساسأ از سنخی دیگر) حق حیات قائل نگردیده واجازه فعالیت ندهد، قطعأخود را عقل کل پنداشته وبرای خود جایگاه خدایی تعریف نموده است و به همین جهت با مردم ومحیط زیست تحتِ حاکمیتش (بر خلاف آفرینش و نگاه خدا) همانند اموال و ابزار برخورد خواهد کرد. این رویکرد در تضادِ عمیق با زیست موحدانه است ( اگرچه ادعای توحیدی داشته باشد ) به این دلیل، همچنان که در طول تاریخ مالکیت بر افراد به  سیستم برده داری و سپس آپارتاید انجامیده است، مالکیت برادیان، مذاهب، سیاست، فکر و فرهنگ واقتصاد و تمامیت یک کشور به ساختار برده داری نوین، تبعیض و آپارتایدِ سیاسی، جنسیتی، عقیدتی، فرهنگی، دینی و اقتصادی و اقلیمی و استقرارنظام فرعونی، تمامیت خواه و انحصارطلب منجر شده و خواهد شد. چنانکه خوانده ایم و تجربه نموده ایم و می دانیم هرقِسم و گونه از تبعیض و رانت و امتیاز به نفع عده ای به تجمیع ثروت، قدرت، معرفت، اعتبار و منزلتِ اجتماعی در یکسو و فقر، ترس، تحقیر، ناآگاهی وسایر رذائل اخلاقی در سوی دیگر می انجامد. اگر خدا، خدای همگان است بنابراین همه ی مواهبِ حیات و مناصبِ اجتماعی نیزباید برای همگان باشد نه در انحصار قوم، قبیله، طبقه، فرد یا افرادِ خاص . لذا از پدیده های اجتماعی باید به تدریج و با شیوه ی مسالمت جویانه و خشونت پرهیزانه رفع مالکیت صورت گیرد.

۳- از اندیشه های کانونی دموکراسی آزادی است و آنان‌که آزادی‌ ‌را مصادف ولنگاری و رنگ باختن ارزشها و ضایع و زایل شدن عمل اخلاقی و دینی می دانند بر این نکته تفطن ندارند که در سایه استبداد، خود کامگی و تمامیت طلبی، انحصار و عدم آزادی بوده که پیامبر در انجام رسالتش با آن‌همه تهدید و توهینِ جنون و دیوانگی و سِحر مواجه گردید و سه سال در شِعب ابی طالب محصور شد و ظلم، فشار و تضییق و تهدید و انواع خشونتِ فیزیکی و روانی را در راه ترویج و اشاعه رسالتش از اصحاب زر و زور و تزویر متحمل شد؟ آنها که منکر آزادیند با خود نیندیشیده اند که اگر امام حسین آزاد بود تا مرام، عقیده و اندیشه اش را در فضای آزاد و برابر بدون فشار و تهدید و سرکوبِ اربابان قدرت به میان آوَرد بدان‌سان با آن فاجعه روبرو نمی شد و آنچنان خود و حواریونش راهی قتلگاه نمی شدند؟ پیامبران، امامان، مصلحان، روشنفکران، آزادی‌خواهان، صلح‌طلبان، دگراندیشان و عدالت طلبان در طول تاریخ با انواع ظلم، تبعیض، تضییق، سرکوب و تهدید مواجه نمی‌شدند؟ حضرت موسی سر به بیابان نمی نهاد و آن‌همه فشار، ارعاب و تهدیدرا از دستگاه ظلم پرور و حق ستیز فرعون متحمل نمی‌گردید؟ بر حضرت عیسی آن همه جفا نمی رفت؟ حلاج، عطار، سهروردی، برونو، ژان‌دارک، مانی و مزدک و… به مسلخ و قربانگاه برده نمی‌شدند؟  همه ی عناوین و مثالهایی که ذکر شد تنها به‌ عنوان روایت تاریخ و مطالعه تفننی سرگذشت نیاکانمان نبوده و نیست، بلکه آموزه‌ای‌ست همیشه و همواره برای همه دوران‌ها تا اصحاب قدرت، ثروت و منزلت و اساساً تمامیت مردم و جوامع و حکومتها از آن عبرت آموزند و خود را مستثنی از این قاعده ندانند  و نگویند که صرفاً این گذشتگان ما بودند که حقیقت ستیز، عدالت گریز و در مناقشه و خصومت با آزادی و آزادی‌خواهان بودند و وظیفه امروز ما  فقط ثناگویی، عزاداری و مداحی و بزرگداشت مقام والای آنان است و لا‌غیر و ما مبرا از این ظلم ها و حق کُشی‌ها  هستیم.

آیا ما می توانیم و حق داریم از فشارها، تضییقات و محدودیت ها و خشونتی که  بر آنان اِعمال شد متأثر شویم و آن را ننگِ بشریت بدانیم اما خود در همان ورطه بیداد و چرخه سرکوب بیفتیم؟ هیهات! بر جبینِ مصلحان روزگار ما نوشته نشده است که او چون محمد یا عیسی و برونو و سهروردی و حسین و … است، به او محبت کنید! اگر امروز دریافتیم که نباید بر آن بزرگان و مفاخر بشریت این همه جفا می رفت چرا ما با بزرگان اندیشه و آزادی خواهان و مصلحان و عدالت طلبان امروز این گونه برخورد می کنیم؟

صرفنظر از این آموزهای قرآنی که” دین اکراه پذیر نیست” (۲۵۶ بقره) و خطاب خداوند به پیامبر در نفی دیکتاتوری و تحمیل نظر و عقیده (سوره ی انعام آیات ۳۵ و ۳۶ و ۵۴ اسراء) قول امام حسین (ع) و حضرت موسی (ع) نیز الگویی تاریخی و سازنده است: “اگر دین ندارید آزاده باشید”  و “اگر به اندیشه ی من ایمان نمی‌آورید مرا به حال خود واگذارید(۲۱ دخان).

البته مفهوم آزادی در دموکراسی که مقوم انسانیت و مستعد زیست موحدانه است بسیار فراتر از آن چیزی است که در بالا به آن اشاره شد، به این معنی که هم به جامعه سیاسی باز و قابل دسترس برای همگان اعتقاد دارد و مشروعیت حکومت را در هر صورت مبتنی بر خواست و اراده ی مردم می داند که حق نصب، نظارت، نقد و عزل حاکمان در هر سطحی را دارا می باشند و… وهم به اقتصاد باز وقابل دسترس برای همگان معتقد است، نقش بازیگران اجتماعی مانند اتحادیه ها و سندیکاها و فرهنگ گفتگو و مذاکره را بسیار پر رنگ تلقی می نماید. و به طور کلی آزادی را به آزاد بودن فرد از اجبارها و فشارهای بیرونی، آزادی از فقر، ترس،گرسنگی، نادانی، فقدانِ بهداشت و درمان، کار و مسکن و حقِ مشارکت حداکثری در تصمیم گیریها، آزادی در انتخابِ مسیر و سرنوشت خود، آزادی در رشد وتعالی شخصی و بهره گیری از حق انتخاب در کلیه سطوح تعریف می نماید.

 ۴-  از دیگر بنیادهای جامعه دموکرات این است که جامعه ای است انسانی تر که درآن نابرابری هایش اعم از نابرابری سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و هرقِسم نابرابری دیگر کمتر به چشم می خورد. تمایز طبقاتی در آن کمتر وجود دارد زیرا تمایز طبقاتی، امتیازات طبقاتی را افزایش می دهد و امتیازات طبقاتی به اعمال سلطه، نفوذ وسیطره ی صاحبان امتیاز می انجامد که پیامد آن شرک اجتماعی است. خشونت و نزاع و دیگر آسیب های اجتماعی در آن کمتر اتفاق می افتد، روحیه ی صلح، مدارا، تعاون، همکاری و مشارکت حاکم است، جامعه ای  است بدون تحقیر و  تبعیض و  تفکیک جنسیتی، مذهبی، قومی، نژادی و فکری، آزاد از سلطه گری و سلطه پذیری، هر کس از کرامت و ارزشِ برابر، آزادی برابر، فرصت ها و امکانات برابر برخوردار است تا بتواند رشد کند و انسانی مستقل و آزاد گردد .

این ایده و سلوک منشاء و مبداء همه موجودات را یکی می داند و عالم را تجلی قدرت، علم و اراده تدریجی خدا می داند. بر همین اساس هیچ موجودی را کوچک نشمرده و تحقیر نمی نماید و به آنها ظلم و تبعیض روا نمی دارد، به تکریم، احترام و  پذیرش حق آنان اهتمام می نماید و در ایجاد بستر و زمینه های رشد، بالندگی و بروز استعدادها و تحقق ظرفیتهای خود وهمگان می کوشد. به جهانی برای همگان معتقد است و شدیدأ بر این باور است که عدم توزیع امکانات به طور برابر و عدم دستیابی همگان به فرصت های آزاد و برابر به دور از شرایط اتفاقی، تصادفی و انحصارِ مناصب و هر موقعیتی دیگر در دستانِ عده ای خاص که فهم خود را ممتاز در شناختِ حقیقت می دانند، در ستیز با زیست موحدانه است. چرا که محروم کردن طیفی، طبقه ای، فرد یا افرادی و همچنین اِعمال تبعیضِ جنسیتی، مذهبی، قومی، نژادی، عقیدتی و فکری و هر نوع دیگری از آن به تمرکز و انباشته شدن قدرت، ثروت، منزلت و معرفت در یکسو و محرومیت، درد و رنج و مصیبت و تیره روزی خیلِ عظیمی از مردم در سوی دیگر می شود. حال آنکه خدا،  خدای همگان است نه عده ای خاص و منابع، فرصت ها، امکانات، مواهب و مناصب، ثروت و سرمایه و قدرت ومعرفت ومنزلت نیز به همگان تعلق دارد نه عده ای خاص.

 به قول سعدی :

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست         عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

باری، هیچ  صنف، قوم، قبیله، طبقه، شخص و ساختاری دارای موقعیت ممتاز در فهم حقیقت نیست. فهم حقیقت و البته هر گونه فهمی مستلزم تعامل، گفتگو، تواضع، جستجوگری، اشتیاق، امید، صبر، همکاری و مشارکت، مدارا و رواداری است. تجارب گذشته نشان می دهد اگر تواضع پیشه نکنیم و فهم خود را بهترین فهم و عملکرد خود را پرهیزگارانه ترین عملکرد تلقی کنیم جهنم آفریده ایم و راه جستجوگری حقیقت و مجموعه فضایل که به خدا منتهی می شود را سلب نموده و درد و رنج و  مصیبت و تیره روزی را بر مردم و کل هستی گشوده ایم.

همچو مستسقی ز آبش سیر نیست             بر هر آنچه یافتی بالله ما یست

بی نهایت حضرتست این بارگاه                     صدر را بگذار صدر توست راه

مولانا

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
Guest
Guest
تیر ۱۱, ۱۳۹۸ ۷:۱۹ ق٫ظ

دی شیخ با چراغ همی کشت کرد شهر کز دیو ودد ملولم و انسانم آرزوست .
انچه در این متن تبلور یافته آرزوها و آمالی است که با هیچ جستجویی در عالم واقع به آن نمی توان رسید حتی در جوامع دموکراتیک در اتوپیای افلاطون می توان رویایش را دید . با وجود عدم تحقق آن خواندن این گونه متون مثل حلوا دهان را شیرین می کند

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx