دین و آزادی (۴۱): برهان های قرآنی در جدایی رسالت دینی از حاکمیت سیاسی
ابوالفضل ارجمند: یکی از عبارات مؤکد و پرتکرار قرآنی این است که پیامبران در برابر رسالتشان از مردم مزد نمیگیرند. در سورهی شعرا این عبارت از زبان هود، نوح، صالح، لوط، و شعیب در پنج آیه به شکل یکسان تکرار شده است: وما أسألکم علیه من أجر، إن أجری إلا علی رب العالمین. پیامبران همگی یکصدا اعلام میکردند که مزد رسالتشان با خداست، نه با مردم. محمد نیز از این قاعده مستثنا نبود. در سورهی انعام آمده است که او هم در این اصل به پیامبران پیش از خودش اقتدا کرد: أولئک الذین هدی الله، فبهداهم اقتده، قل لا أسألکم علیه أجرا، إن هو إلا ذکر للعالمین.
*****
دین و آزادی (۴۱): برهانهای قرآنی در جدایی رسالت دینی از حاکمیت سیاسی
|ابوالفضل ارجمند|
(۱)
یکی از عبارات مؤکد و پرتکرار قرآنی این است که پیامبران در برابر رسالتشان از مردم مزد نمیگیرند. در سورهی شعرا این عبارت از زبان هود، نوح، صالح، لوط، و شعیب در پنج آیه به شکل یکسان تکرار شده است: وما أسألکم علیه من أجر، إن أجری إلا علی رب العالمین.
پیامبران همگی یکصدا اعلام میکردند که مزد رسالتشان با خداست، نه با مردم. محمد نیز از این قاعده مستثنا نبود. در سورهی انعام آمده است که او هم در این اصل به پیامبران پیش از خودش اقتدا کرد: أولئک الذین هدی الله، فبهداهم اقتده، قل لا أسألکم علیه أجرا، إن هو إلا ذکر للعالمین.
شغل پیامبران، یعنی فعالیتی که با آن درآمد کسب میکردند و زندگی خود را میگذراندند، مستقل از رسالتشان بود. شغل پیامبران پیامبری نبود. بر خلاف روحانیان، پیامبران در قبال تبلیغ دین از مردم مزد نمیگرفتند. آنان مانند عموم مردم فعالیتهای متعارف و مشروع اقتصادی داشتند، مثلا تاجر یا چوپان بودند. بعضی از پیامبران هم به مقامات حکومتی میرسیدند و شغل دیوانی داشتند، مانند یوسف که مقام دوم مصر شد. فعالیت پیامبران در مشاغل خصوصی یا حکومتی و خدماتی که از این طریق به مردم میرساندند نمیتواند جزو رسالت پیامبران باشد، چون پیامبران در عوض این خدمات از مردم یا حکومت مزد میگرفتند.
یکی از مسؤولیتهای مهم حاکمان هر جامعه، مدیریت اقتصادی آن جامعه است. حکومت از مردم مالیات میگیرد و آن را در امور عام المنفعه هزینه میکند. حاکم و وزیران و دیگر کارگزاران حکومتی خودشان هم در ازای مسؤولیتهایی که به عهده دارند و خدماتی که ارائه میدهند، از همان مالیاتی که از مردم میگیرند ارتزاق میکنند. یوسف که خزانهدار مصر بود، از مردم مصر مالیات میگرفت و خودش هم مانند دیگر درباریان از خزانه ارتزاق میکرد. تورات میگوید که یوسف سالانه از مردم خمس میگرفت، همان مالیاتی که در قرآن هم وضع شده است (پیدایش۴۷: ۲۴).
یوسف دو دورهی کاملا متفاوت را در مصر تجربه کرد. او مدتی به زندان افتاد و سپس آزاد شد و به مقام صدارت رسید. در هر دو دوره، یوسف پیامبر بود. جالب است که دقت کنیم در سرگذشت پرماجرای یوسف در قرآن، تنها در زندان است که دعوت به یکتاپرستی از زبان یوسف بیان شده است. در آیات ۳۸ تا ۴۰ سورهی یوسف، پیام یوسف به زندانیان آمده است. این پیام، محور دعوت همهی پیامبران خداست:
-یا صاحبی السجن أأرباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار؟ ما تعبدون من دونه إلا أسماء سمیتموها أنتم وآباءکم ما أنزل الله بها من سلطان، إن الحکم إلا لله، أمر ألا تعبدوا إلا إیاه، ذلک دین القیم، ولکن أکثر الناس لایعلمون.
میبینیم که پیامبر همواره و در هر شرایطی پیامبر است و رسالتش را ابلاغ میکند: چه حکومت کند، چه زندانی باشد، چه زندگی عادی داشته باشد. تبلیغ دین به شغل و جایگاه حکومتی پیامبر وابسته نیست. در زندان، فعالیتهای اقتصادی متوقف میشود و نمیتوان به تجارت یا زراعت پرداخت یا شغل دولتی داشت، اما میتوان برای زندانیان پیامبری کرد و فعالیت تبلیغی را ادامه داد. یوسف در زندان همچنان مبلغ دین بود و واضح است که از زندانیان برای تبلیغ دین مزد نمیگرفت. پیامبری از جنس موعظه و نصیحت است: أبلغکم رسالات ربی وأنا لکم ناصح مبین. بسیاری از مردم به نصیحت پیامبران توجه نمیکردند، چه رسد به اینکه بخواهند یا موظف باشند به این ناصحان برای نصیحتشان مزد بدهند.
محمد نیز دو دورهی مشابه با یوسف را تجربه کرد. پیش از هجرت، او و پیروانش در جامعهای زندگی میکردند که تحت تسلط مشرکان بود. مؤمنان با آزار مشرکان مواجه بودند و سرانجام هم از شهرشان اخراج شدند. پس از هجرت و آزادی از سلطهی مشرکان، محمد در جایگاه حاکم و مدیر جامعهی نوظهور مؤمنان قرار گرفت. او اکنون از پیروانش مالیات میگرفت و علاوه بر رسیدگی به نیازمندان جامعه، خودش هم از همین مالیات ارتزاق میکرد.
حکم خمس در سورهی مدنی انفال آمده است: واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل. دقت کنید که بخشی از خمس به پیامبر میرسید، همان پیامبری که تأکید میکرد در برابر رسالتش از مردم مزد نمیگیرد. خمس تمام خصوصیات مالیات در جوامع عرفی امروزی را دارد. کلمهی «خمس» یعنی یک پنجم یا بیست درصد. این مالیات کم و بیش در همان حدودی است که امروزه از شهروندانِ شاغل دریافت میشود. از قرآن در مییابیم که پیامبر در مقام حکومت، بجز مدیریت اقتصادی جامعهی مؤمنان، مسؤولیتهایی چون فرماندهی جنگ و قضاوت را هم به عهده داشت. در جوامع عرفی امروزی هر یک از این مسؤولیتها به تنهایی یک شغل محسوب میشود. شاغلان در بخشهای اقتصادی و نظامی و قضایی برای خدماتشان حقوق میگیرند، و پیامبر هم در برابر خدماتش سهمی از خمس داشت.
هیچیک از فعالیتهای شغلی پیامبران، یعنی فعالیتهایی که در ازای آنها مزد میگیرند، ربطی به رسالت دینی آنان ندارد. فرقی نمیکند که این فعالیتها زراعت و تجارت باشد یا امارت و صدارت. رسالت دینی پیامبران همان است که یوسف در زندان هم انجام میداد و ابلاغ این رسالت مشروط به تشکیل حکومت یا حضور در حکومت نبود.
شواهد قرآنی نشان میدهد که مردم و حاکمان مصر در عصر یوسف کافر و مشرک بودند. یوسف اگرچه سالهای اول کودکی را در کنعان نزد پدرش یعقوب زندگی کرده بود، اما در مصر در خانوادهای کافر بزرگ شد، مانند موسی که در دربار فرعون بزرگ شد. از این سخن یوسف در زندان میتوان برداشت کرد که او در قومی کافر زندگی میکرد، هرچند دین آن قوم را ترک کرده بود: إنی ترکت مله قوم لا یؤمنون بالله وهم بالآخره هم کافرون. زندانیان هم مشرک بودند و یوسف آنان را نصیحت میکرد که شرک را رها کنند. زندانیان نمونهای از مردم مصر بودند. یوسف در همین جامعهی کافر و مشرک به مقام صدارت رسید، پس پیامبر میتواند در یک حکومت غیردینی یا عرفی هم به کار مشغول شود و با حاکم و مردم همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد.
وظیفهی مؤمنان این است که در عین دعوت مشرکان و کافران به اصلاح باورهای دینی، به آنان احترام بگذارند. این احترام تا زمانی است که مشرکان و کافران هم به باورهای مؤمنان احترام بگذارند و اجازه دهند که آنان آزادانه باورهای خود را تبلیغ کنند. در این صورت مؤمنان نه نیاز دارند که مانند پیروان محمد از شهرشان هجرت کنند، نه نیاز دارند که حکومت مستقلی تشکیل دهند. اما معمولا مشرکان و کافران، مؤمنان را تحمل نمیکردند و کار به آزار و خشونت کشیده میشد. با این حال، موردِ یوسف در مصر نشان میدهد که همزیستی پیامبر با مردمی که در باورهای دینی با او اختلاف دارند، ممکن است. پیامبر نه تنها با حاکمان چنین جامعهای درگیری ندارد، بلکه آن حکومت را به رسمیت میشناسد و در همان حکومت به کار مشغول میشود و از خزانهی همان حکومت هم ارتزاق میکند.
در حالت کلی، پیامبران نه تکلیفی برای تشکیل حکومت دارند نه حق ویژهای در حکومت. حکومت نیاز اجتماعی همهی جوامع است و هر کسی، اعم از پیامبر و غیرپیامبر، اگر صلاحیت عمومی داشته باشد میتواند با رضایت و انتخاب مردم به حکومت برسد. ورود پیامبران به حکومت مانند ورود آنان به سایر مشاغل است. لازمهی حکومت بر مردم دریافت مالیات از مردم است، اما رسالت پیامبران مبتنی بر دریافت مزد از مردم نیست. پیامبران تعالیم دینی خود را به رایگان عرضه میکنند و جز این رسالتی ندارند: وما علی الرسول إلا البلاغ.
(۲)
بسیاری از کلمات و اصطلاحات قرآنی در طول زمان تغییر معنی دادهاند. به عنوان نمونه، کلمهی «ملت» در قرآن به معنی آیین و روش است، اما امروزه به معنی مردم است. «ملت ابراهیم» در قرآن یعنی آیین ابراهیم: فاتبعوا مله إبراهیم. امامت نیز یکی دیگر از مفاهیمی است که معنی قرآنی آن با معنی مصطلح مذهبی آن فرق میکند. امامت، آن گونه که در قرآن آمده است، به معنی مرجعیت دینی است، نه حاکمیت سیاسی.
در قرآن برای «امام» دو مصداق بارز بیان شده است. یکی از این دو، ابراهیم است: وإذ ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما. دومین امامی که قرآن معرفی کرده است از جنس بشر نیست، بلکه از جنس کتاب است! قرآن در دو آیه، کتاب موسی را هم امام خوانده است: ومن قبله کتاب موسی إماما و رحمه.
بسیار مهم است که توجه کنیم امام در زبان قرآن، هم میتواند بشر باشد هم کتاب. در اصطلاح ما عنوان امام فقط به بشر اطلاق میشود، اما در اصطلاح قرآن این عنوان به کتاب هم تعلق میگیرد. با توجه به مصادیق قرآنی امام، معادل مناسب فارسی برای کلمهی امام «راهنما»ست. راهنما، هم میتواند بشر باشد هم کتاب. بدیهی است که کتاب نمیتواند حاکمیت سیاسی داشته باشد، اما میتواند مرجعیت دینی داشته باشد، به این معنی که میتوانیم برای آشنایی با تعالیم دینی و پاسخ به پرسشهای دینی به کتاب مراجعه کنیم.
امامتِ ابراهیم هم مانند امامتِ کتابِ موسی نمیتواند به معنی حاکمیت سیاسی باشد. ابراهیم از پیامبرانی است که نه در قرآن نه در تورات نشانی از حاکمیت سیاسی او بر مردم به چشم نمیخورد. ابراهیم با خانوادهی خودش و مردم قومش بر سر شرک و بتپرستی درگیری داشت و هنگامی که بتها را شکست، میخواستند او را در آتش بسوزانند. امامت ابراهیم به معنی مرجعیت دینی او و الگو بودن او برای مردم است، نه حاکمیت سیاسی او بر مردم.
در قرآن دعای جالبی از زبان مؤمنان بیان شده است که میتواند به اصلاح دیدگاه سنتی ما نسبت به مفهوم امامت کمک کند: ربنا هب لنا من أزواجنا وذریاتنا قره أعین واجعلنا للمتقین إماما. در این دعا، از خدا میخواهیم که ما را امام متقین قرار دهد! پس ما هم میتوانیم امام باشیم، به این معنی که راهنما و معلم و مبلغ دین باشیم، یا به این معنی که الگوی دینی مردم باشیم.
امامت در قرآن مفهومی عام دارد. در فرهنگ شیعه امامت را به افرادی خاص منحصر کردهاند، هرچند شاخههای مختلف شیعه بر سر همین امامان خاص هم اختلاف دارند. شیعیان زیدی پس از امام چهارم یعنی علی بن حسین، زید بن علی را امام پنجم میدانند. اینان امام را کسی میدانند که بتواند شمشیر به دست بگیرد و قیام کند، از این رو امامت کودکان را نمیپذیرند. بر اساس اعتقادات شیعیان دوازدهامامی، چند تن از امامان در کودکی به امامت رسیدهاند، یعنی زمانی که کمتر از ده سال داشتهاند. .
شیعیان اسماعیلی معتقدند که امامت پس از امام ششم به فرزندش اسماعیل رسید. گروهی از اسماعیلیان که هفتامامی هستند معتقدند که هفتمین و آخرین امام یعنی اسماعیل زنده و غایب است. گروهی دیگر بعد از اسماعیل فرزندش محمد را امام میدانند و امامت را در نسل او تا به امروز ادامه میدهند.
سنیان هم امامانی دارند که هویت مذهبی خود را از آنان میگیرند. چهار امام اهل سنت ابو حنیفه، محمد بن ادریس شافعی، مالک بن انس، و احمد بن حنبل هستند و مکاتب فقهی آنان به نامهای حنفی، شافعی، مالکی، و حنبلی شناخته میشود.
گاهی پرسیده میشود که چرا نام امامان در قرآن نیامده است. این پرسش همان قدر جاهلانه است که کسی بگوید چرا نام پیامبران در قرآن نیامده است! نام امامان بسیاری به صراحت در قرآن آمده است، اما هیچیک از این امامان در فرقههای پنجامامی و هفتامامی و دوازدهامامی شیعه و مذاهب چهارگانهی سنی به عنوان امام شهرت ندارند. شاید شاخصترین امام در قرآن ابراهیم باشد، اما بقیهی پیامبران هم امام هستند. در قرآن پیامبرانی چون لوط و یعقوب و اسحاق هم امام خوانده شدهاند: وجعلناهم أئمه یهدون بأمرنا. اگر از شیعیان یا سنیان بپرسیم که امامشان کیست، به هیچیک از امامانی که در قرآن معرفی شدهاند اشاره نمیکنند.
امامانِ پیش از محمد به صراحت در قرآن نام برده شدهاند و در امامت آنان اختلافی نیست. امامان پس از محمد، اعم از امامان شیعه و سنی، نشانی در قرآن ندارند و اختلاف بر سر آنان به واگرایی و تفرق اهل قرآن منجر شده است. اقتدا به امامانِ پیش از محمد به جای امامان پس از محمد، سبب همگرایی بیشتر در دین میشود. محمد و اصحابش بر خلاف شیعیان و سنیان به امامانِ پیش از محمد اقتدا میکردند.
(۳)
از قرآن و دیگر متون مقدس دیده میشود که دو یا چند پیامبر میتوانستنند همزمان در یک قوم واحد به تبلیغ دین بپردازند، مانند موسی و هارون که برادر بودند و همزمان در قوم بنیاسرائیل به پیامبری مبعوث شدند. پیامبران در مقام تبلیغ دین میتوانند همزمان در میان مردم به فعالیت تبلیغی بپردازند، اما بدیهی است که نمیتوانند همزمان بر مردم فرمانروایی کنند. از اینجا نیز دیده میشود که رسالت دینی پیامبران جدا از حاکمیت سیاسی بر مردم است.
در عهد عتیق نقل شده است که در زمان پادشاهی اخاب، همسرش ایزابل که بتپرست بود قصد داشت تمام پیامبران را به قتل برساند. مردی خداترس در دربار اخاب به نام عوبدیا صد نفر از پیامبران را در غاری پنهان کرد تا جانشان را نجات دهد (کتاب اول پادشاهان، باب ۱۸، بندهای ۳ و ۴). یعنی در آن زمان دست کم صد پیامبر در میان مردم آن قوم حضور داشتند!
امامانِ پس از محمد از دیدگاه شیعیان نمیتوانند همزمان امامت کنند، یعنی مثلا تا حسن امام است حسین به امامت نمیرسد. این تلقی از امامت که بیشتر به معنی حاکمیت سیاسی است تا مرجعیت دینی، با مفهوم قرآنی امامت همخوان نیست.
بسیاری از پیامبران و امامان نه حکومت کردهاند نه به دنبال حکومت بودهاند، اما زمانی که چند پیامبر یا چند امام در جامعه حضور داشته باشند، به فرض اینکه یکی از آنان حاکمیت سیاسی را در دست بگیرد، راه برای حاکمیت سیاسی بقیه بسته میشود. تبلیغ دین این گونه نیست. همزمان چند پیامبر و امام میتوانند به تبلیغ دین در جامعه بپردازند بدون اینکه راه را بر یکدیگر ببندند.
این نکته در نقد نظریه ولایت فقیه هم به کار میآید. فقیهان بسیاری همزمان در جامعه حضور دارند و هریک از آنان هم پیروانی دارد. در این میان، ولایت حق کدام فقیه است؟ چرا یک فقیه ولایت داشته باشد و بقیه نداشته باشند؟
(ادامه دارد)
– ارجمند! پاسخ اینکه چرا نام امامان معصوم علیهم السلام یا مثلا نام حضرت علی علیه السلام در قرآن نیامده خیلی ساده و روشن است. چون آنموقع معاویه می شد امام اول و امامان بعد از او نیز همه از خلیفه های دجال و تبهکار اموی و عباسی معرفی می شدند. زیرا تبلیغات معاویه که آنقدر قوی بود که برجسته ترین و نخستین مرد ایمان آورنده یعنی امام علی علیه السلام را کافر و بی نماز معرفی کند و به قتل برساند با هزاران شاهد دروغین و سند جعلی به مسلمانان نشان می داد که اسم اصلی او علی است… مطالعه بیشتر»
چیزی بنام احکام الهی نداریم خداوند از اسمان احکام برای ما انهم به جهت همه ی اعصار وقرون نفرستاده است هر چه بوده نظر پیامبر وبنا بر مصلحت زمانه وبر وفق قومیت و شرایط زمانی ومکانی بوده است
احکام ثابتی بنام احکام الهی وجود خارجی ندارد که شما نگران وضعیت ان باشید
تجسم کنید که تمام کشورهای دنیا برای تامین بودجه سالیانه خود سالی یک بار به هم حمله کنند و از محل یک پنجم غنائم جنگی بودجه هر کشور تامین شود. این است راه حل قرآن برای تامین بودجه کشورها؟؟؟؟؟؟؟؟ – در سنت جاهلی قبائل قریش صد در صد غنائم بین جنجگویان مشارکت کننده در همان جنگ تقسیم می شده است. قرآن سهم آنان را به چهارپنچم کاهش داده است تا یک پنچم بقیه صرف امور عمومی شامل نیازمندان به مدیریت پیامبر شود. موردی هم که قبائل یهودی طرف جنگ منطقه را ترک کردند و کسی برای غنائم به جامانده آنان… مطالعه بیشتر»
در این صورت وضعیت احکام الهی چه می شود؟