خشونت در ادیان و راههای گذار از آن

اکبر گنجی: این مقاله در دو بخش عرضه میشود. در بخش اول گزارشی از خشونتهای کتاب مقدس (Bible) ارائه میشود. در بخش دوم نشان میدهیم که یهودیان و مسیحیان به چه روشهایی این خشونتها را کنار گذاشتند و مسلمانها هم میتوانند به همان روش ها- یا روشهایی دیگر- این نوع خشونتها را کنار بگذارند.
طرح مسئله: واژه معنایی جز “کاربرد” ندارد (ویتگنشتاین). واژه دین حداقل سه کاربرد متفاوت دارد که مشخص میشوند با:
- متن مقدس (تورات، انجیل، قرآن، و…).
- فهم و تفسیر مؤمنان در طول تاریخ از متن مقدس خود.
- رفتار و تاریخی که مؤمنان براساس فهم و تفسیرشان از متن مقدس آفریدهاند.
وقتی مؤمنان متن مقدس خود را میخوانند و تفسیر میکنند، “یهودیتها”، “مسیحیت ها” و “اسلامها” زاده میشوند. هریک از اینها نیز سه طیف بسیار وسیع “دین سنتگرا”، “دین بنیادگرا” و “دین تجددگرا” را ساخته و اختراع کردهاند.
در سطح رفتاری و تاریخ سازی نیز باید توجه کرد که هیچ دینی تمامی هویت فرد را تشکیل نمیدهد. هویت افراد و گروهها از منابع مختلف تشکیل میشود. به همین دلیل وقتی به تاریخ یهودیان، مسیحیان و مسلمانان نگریسته میشود، باید نشان داد که دقیقاً کدام رفتارهای آنان “معلول انحصاری” فهم آنان از متن مقدس شان شان بوده و کدام رفتارشان “برخلاف” فرامین متن مقدس شان صورت گرفته است.
در سطح اول، یعنی متن مقدس، تبلیغات وسیعی به راه انداختهاند که قرآن مانیفست خشونت و جنگ است. گویی تورات و انجیل پیراسته از آنهاست. از این منظر میتوان این سه متن را با یکدیگر به طور تطبیقی مقایسه کرد.
یهودیت و مسیحیت و اسلام متعلق به سنت ادیان ابراهیمی هستند. قرآن در آیات بسیاری خود را ادامه این سنت به شمار آورده و خود را تصدیق کننده تورات و انجیل معرفی کرده است. فهم و تفسیر قرآن، بدون فهم و تفسیر تورات و انجیل، و روابط محمد و پیروانش با یهودیان و مسیحیان جزیره العرب، بسیار دشوار است.
محمدبن عبدالله بسیاری از داستان ها، احکام و فرامین تورات و انجیل را با اندکی اصلاح وارد قرآن کرده است. اصلاحات او داستانها را عقلایی تر کرده و از خشونتهای فرامین و احکام کاسته است. اما در هر صورت، قرآن نیز متنی متعلق به دنیای ماقبل مدرن بوده و در سیاقی (context) که زاده شده، باید مورد داوری قرار گیرد.
این مقاله در دو بخش عرضه میشود. در بخش اول گزارشی از خشونتهای کتاب مقدس (Bible) ارائه میشود. در بخش دوم نشان میدهیم که یهودیان و مسیحیان به چه روشهایی این خشونتها را کنار گذاشتند و مسلمانها هم میتوانند به همان روش ها- یا روشهایی دیگر- این نوع خشونتها را کنار بگذارند.
***
خشونت در ادیان و راههای گذار از آن- قسمت اول
خشونتهای کتاب مقدس
| اکبر گنجی |
وقتی از خشونتهای متون مقدس دینی سخن گفته میشود، منظور رویدادها و فرامین و مجازاتهایی است که انسانهای دوران مدرن، براساس اخلاق و حقوق بشر کنونی آنها را خشونت به شمار میآورند، در حالی که آن رویدادها و فرامین و مجازاتها در زمان خود عرف همگانی بودهاند. به عنوان مثال، بردهداری تا قرن نوزدهم تداوم داشته است. زنان با موج اول و دوم و سوم جنبشهای فمینیستی به بسیاری از حقوق مردان دست یافتند. بدین ترتیب نمیتوان از تورات و انجیل و قرآن انتظار داشت که مردسالار نباشند و نگاه زنانه به عالم و آدم داشته باشند، یا فاقد رویدادها و فرامینی که در دوران مدرن خشونت به شمار میروند، نباشند.
ابتدأ به شواهد دوازده گانه زیر از کتاب مقدس بنگرید:
شاهد اول- قتل عام همهی مردم مدیان:
خداوند به موسی فرمود:”از مدیانیها به دلیل این که قوم اسرائیل را به بت پرستی کشاندند انتقام بگیر. پس از آن، تو خواهی مرد و به اجداد خود خواهی پیوست”. پس موسی به قوم اسرائیل گفت:”عدهای از شما باید مسلح شوند تا انتقام خداوند را از مدیانیها بگیرند. از هر قبیله هزار نفر برای جنگ بفرستید”. این کار انجام شد و از میان هزاران هزار اسرائیلی، موسی دوازده هزار مرد مسلح به جنگ فرستاد. صندوق عهد خداوند و شیپورهای جنگ نیز همراه فینحاس پسر الغازار کاهن به میدان جنگ فرستاده شد. تمامی مردان مدیان در جنگ کشته شدند. پنج پادشاه مدیان به نامهای اوی، راقم، صور، حور و رابع در میان کشته شدگان بودند. بلغام پسر بعور نیز کشته شد. آن وقت سپاه اسرائیل تمام زنان و بچهها را به اسیری گرفته، گلهها و رمهها و اموالشان را غارت کردند.سپس همه شهرها، روستاها و قلعههای مدیان را آتش زدند. آنها اسیران و غنایم جنگی را پیش موسی و الغازار کاهن و بقیهی قوم اسرائیل آوردند که در دشت موآب کنار رود اردن، روبروی شهر اریحا اردو زده بودند. موسی و الغازار کاهن و همهی رهبران قوم به استقبال سپاه اسرائیل رفتند. ولی موسی بر فرماندهان سپاه خشمگین شد و از آنها پرسید:”چرا زنها را زنده گذارده اید؟ اینها همان کسانی هستند که نصیحت بلعام را گوش کردند و قوم اسرائیل را در فغور به بت پرستی کشاندند و قوم ما را دچار بلا کردند. پس تمامی پسران و زنان شوهردار را بکشید. فقط دخترهای باکره را برای خود زنده نگهدارید” (کتاب مقدس، اعداد، ۳۱، آیات ۱۸-۱).
شاهد دوم- مرتد شدن یهودیان و مجازات آنها: حضرت موسی جهت دیدار با خداوند به کوه سینا میرود. بازگشت او به طول میانجامد. هارون گوسالهای برای آنها از طلا میسازد و یهودیان گوساله پرست میشوند. خداوند به شدت خشمگین شده و به موسی میگوید:”می دانم این قوم چقدر سرکشند. بگذار آتش خشم خود را بر ایشان شعله ور ساخته، همه را هلاک کنم” (کتاب مقدس، خروج، ۳۲، آیات ۱۰-۹). موسی واسطه شده و خشم خدا را میخواباند. به نزد قوم بازگشته و گوساله را در آتش انداخته و ذوب میکند. سپس به یهودیان مرتد گفت:
“خداوند، خدای بنی اسرائیل میفرماید: شمشیر به کمر ببندید و از این سوی اردوگاه تا آن سوی اش بروید و برادر و دوست و همسایه خود را بکشید” لاویها اطاعت کردند و در آن روز در حدود سه هزار نفر از قوم اسرائیل کشته شدند” (خروج، ۳۲، آیات ۲۸-۲۷).
روز بعد موسی به نزد خدا رفته و خواستار بخشش یهودیان میشود. خدا به او میگوید:
“هرکس نسبت به من گناه کرده، اسم او را محو خواهم کرد…من به موقع قوم را به خاطر این گناه مجازات خواهم کرد”. خداوند به خاطر پرستش بتی که هارون ساخته بود، بلای هولناکی بر بنی اسرائیل نازل کرد” (خروج، ۳۲، آیات ۳۵- ۳۳).
شاهد سوم- شکست عوج پادشاه:
“سپس به جانب سرزمین باشان روی آوردیم. عوج، پادشاه باشان لشکر خود را بسیج نموده، در ادرعی به ما حمله کرد. ولی خداوند به من فرمود که از او نترسم. خداوند به من گفت:”تمام سرزمین عوج و مردمش در اختیار شما هستند. با ایشان همان کنید که با سیحون، پادشاه اموریها در حشبون کردید”. بنابراین خداوند، خدای ما عوج پادشاه و همه مردمش را به ما تسلیم نمود و ما همه آنها را کشتیم. تمامی شصت شهرش یعنی سراسر ناحیه ارجوب باشان را به تصرف خود درآوردیم. این شهرها با دیوارهای بلند و دروازههای پشت بنددار محافظت میشد.علاوه بر این شهرها، تعداد زیادی آبادی بی حصار نیز بودند که به تصرف ما درآمدند. ما سرزمین باشان را مثل قلمرو سیحون پادشاه واقع در حشبون، کاملاً نابود کردیم و تمام اهالی آن را چه مرد، چه زن و چه کودک، از بین بردیم؛ ولی گلهها و غنایم جنگی را برای خود نگه داشتیم” (کتاب مقدس، تثنیه، ۳، آیات ۷-۱).
شاهد چهارم- قوم خاص خدا: گویی قوم برگزیده خداوند وظیفهای جز نابودی دیگران ندارد:
“هنگامی که خداوند شما را به سرزمینی که در شرف تصرفش هستید، ببرد، این هفت قوم را که همگی از شما بزرگتر و قویترند نابود خواهد ساخت:حیتیها، جرجاشیها، اموریها، کنعانیها، فرزیها، حویها و یبوسیها. زمانی که خداوند، خدایتان آنها را به شما تسلیم کند و شما آنها را مغلوب نمایید، باید همهی آنها را بکشید. با آنها معاهدهای نبندید و به آنها رحم نکنید، بلکه ایشان را بکلی نابود سازید. با آنها ازدواج نکنید و نگذارید فرزندانتان با پسران و دختران ایشان ازدواج کنند. چون در نتیجه ازدواج با آنها جوانانتان به بت پرستی کشیده خواهند شد و همین سبب خواهد شد که خشم خداوند نسبت به شما افروخته شود و شما را بکلی نابود سازد. قربانگاههای کافران را بشکنید، ستونهایی را که میپرستند خرد کنید و مجسمههای شرم آور را تکه تکه نموده، بتهایشان را بسوزانید؛ چون شما قوم مقدسی هستید که به خداوند خدایتان اختصاص یافته اید. او از بین تمام مردان روی زمین شما را انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید…خداوند آنانی را که از او نفرت دارند بی درنگ مجازات و نابود میکند…تمامی قومهایی را که خداوند، خدایتان بدست شما گرفتار میسازد نابود کنید. به ایشان رحم نکنید و خدایان ایشان را پرستش ننمایید، وگرنه در دام مهلکی گرفتار خواهید شد…خداوند، خدایتان زنبورهای سرخ و درشتی خواهد فرستاد تا آن عده از دشمنانتان را نیز که خود را پنهان کرده اند، نابود سازد…شما هم به آن قومها حمله نموده، آنها را از بین خواهید برد” (کتاب مقدس، تثنیه، ۷، آیات ۲۴- ۱).
شاهد پنجم- قوانین جنگ:
“هنگامی که به شهری نزدیک میشوید تا با آن بجنگید، نخست به مردم آنجا فرصت دهید خود را تسلیم کنند. اگر آنها دروازههای شهر را به روی شما باز کردند، وارد شهر بشوید و مردم آنجا را اسیر کرده، به خدمت بگیرید؛ ولی اگر تسلیم نشدند، شهر را محاصره کنید. هنگامی که خداوند، خدایتان آن شهر را به شما داد، همه مردان آن را از بین ببرید؛ ولی زنها و بچه ها، گاوها و گوسفندها، و هرچه را که در شهر باشد میتوانید برای خود نگه دارید. تمام غنایمی را که از دشمن بدست میآورید مال شماست. خداوند آنها را به شما داده است. این دستورات فقط شامل شهرهای دور دست میباشد و نه شهرهایی که در خود سرزمین موعود هستند. در شهرهای داخل مرزهای سرزمین موعود، هیچ کس را نباید زنده بگذارید. هر موجود زندهای را از بین ببرید. حیثیها، اموریها، کنعانیها، فرزیها، حویها و یبوسیها را بکلی نابود کنید. این حکمی است که خداوند، خدایتان داده است” (کتاب مقدس، تثنیه، ۲۰، آیات ۱۷- ۱۰).
شاهد ششم- خداوند خطاب به سموئیل:
“حال برو و مردم عمالیق را قتل عام کن. بر آنها رحم نکن، بلکه زن و مرد و طفل شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ، همه را نابود کن” (کتاب مقدس، اول سموئیل، ۱۵، آیهی ۳).
شاهد هفتم- تسخیر و خرابی شهر عای:
“لشکر اسرائیل پس از این که افراد دشمن را در خارج شهر کشتند، به عای وارد شدند تا بقیه اهالی شهر را نیز از دم شمشیر بگذرانند. در آن روز، تمام جمعیت شهر که تعدادشان بالغ بر دوازده هزار نفر بود، هلاک شدند، زیرا یوشع نیزه خود را بسوی عای دراز نموده بود، به همان حالت نگاه داشت تا موقعی که همه مردم آن شهر کشته شدند. فقط اموال و چهارپایان شهر باقی ماندند که قوم اسرائیل آنها را برای خود به غنیمت گرفتند. یوشع شهر عای را سوزانیده، به صورت خرابهای در آورد که تا به امروز به همان حال باقیست” (کتاب مقدس، یوشع، ۸، آیات ۲۸- ۲۴).
شاهد هشتم- نگاه داشتن آفتاب برای کشتار بیشتر: خداوند آفتاب را یک روز تمام در آسمان نگاه میدارد تا اسرائیلیان بتوانند دشمنان بیشتری را نابود سازند:
“آفتاب و ماه از حرکت باز ایستادند تا بنی اسرائیل دشمن را نابود کردند. این واقعه در کتاب یاشر نیز نوشته شده است. پس آفتاب، تمام روز در وسط آسمان از حرکت باز ایستاد” (کتاب مقدس، یوشع، ۱۰، ۱۳).
شاهد نهم- مجازات اورشلیم:
“آن گاه شنیدم که خداوند به مردان دیگر فرمود:”به دنبال او به شهر بروید و کسانی را که بر پیشانی شان علامت ندارند، بکشید. هیچ کس را زنده نگذارید و به کسی رحم نکنید. پیر و جوان، دختر و زن و بچه، همه را از بین ببرید؛ ولی به کسانی که بر روی پیشانی شان علامت هست، دست نزنید. این کار را از خانهی من شروع کنید”. پس با کشتن بزرگان قوم که در خانهی خدا بودند، کشتار را شروع کردند. خداوند ایشان را گفت:”این عبادتگاه را آلوده کنید! حیاط آن را از جنازه پر سازید! دست به کار شوید! ” پس ایشان فرمان خدا را در تمام شهر اجرا کردند” (کتاب مقدس، حزقیال، ۹، آیات ۷- ۵).
شاهد دهم- قتل عام هفتاد و پنج هزار ایرانی: هامان رئیس وزرأ خشاریار شاه توطئهای میچیند تا یهودیان را بکشد. استر همسر یهودی خشایار شاه وی را از توطئه آگاه میسازد و با تغییر حکم، حکم کشتن مخالفان یهودیان را از خشایار شاه میستاند. آن گاه یهودیان ۷۵ هزار ایرانی را قتل عام کرده و به یاد آن از همان زمان تاکنون همه ساله جشن پوریم را برگزار میکنند:
“به این ترتیب یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را از دم شمشیر گذرانده، کشتند. آنها در شهر شوش که پایتخت بود، ۵۰۰ نفر را کشتند. ده پسر هامان، دشمن یهودیان، نیز جزو این کشته شدگان بودند. اسامی آنها عبارات بود از: فرشنداتا، دلفون، اسفاتا، فوراتا، ادلیا، اریداتا، فرمشتا، اریسای، اریدای و ویزاتا. اما یهودیان اموال دشمنان را غارت نکردند. در آن روز، آمار کشته شدگان پایتخت بعرض پادشاه رسید. سپس او ملکه استر را خواست و گفت:”یهودیان تنها در پایتخت ۵۰۰ نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آنها بودند، کشته اند، پس در سایر شهرهای مملکت چه کرده اند! آیا درخواست دیگری نیز داری؟ هر چه بخواهی به تو میدهم. بگو درخواست تو چیست.” استر گفت:”پادشاها، اگر صلاح بدانید به یهودیان پایتخت اجازه دهید کاری را که امروز کرده اند، فردا هم ادامه دهند، و اجساد ده پسر هامان را نیز به دار بیاویزند.” پادشاه با این درخواست استر هم موافقت کرد و فرمان او در شوش اعلام شد. اجساد پسران هامان نیز به دار آویخته شد. پس روز بعد، باز یهودیان پایتخت جمع شدند و ۳۰۰ نفر دیگر را کشتند، ولی به مال کسی دست درازی نکردند. بقیه یهودیان در سایر استانها نیز جمع شدند و از خود دفاع کردند. آنها ۷۵ هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و از شر آنها رهایی یافتند، ولی اموالشان را غارت نکردند” (کتاب مقدس، استر، باب ۹، آیات: ۱۶- ۵).
شاهد یازدهم- قتل عام ۴۵۰ پیامبر بت پرست در یک روز: ایلیا به سامره میرود و به پادشاه آنان میگوید که همه قومش با ۴۵۰ پیامبرشان را جمع کند. ایلیا آنان را از بت پرستی نهی کرده و میگوید:
“از انبیای خداوند تنها من باقی مانده ام، اما انبیای بعل چهارصد و پنجاه نفرند” (اول پادشاه، ۱۸: ۲۲).
سپس دو گاو را تکه تکه میکنند تا ایلیا و ۴۵۰ پیامبر بعل معجزه کرده و آتش را روشن کنند. آنان شکست میخورند:
“آنوقت ایلیای نبی به آنها گفت:”این انبیای بعل را بگیرید و نگذارید یکی از ایشان نیز فرار کند”. پس همه آنها را گرفتند و ایلیا آنها را کنار رود قیشون برد و آنها را در آنجا کشت” (اول پادشاهان، ۱۸: ۴۰).
شاهد دوازدهم- برده داری:
“اجازه دارید بردگانی از اقوامی که در اطراف شما ساکنند خریداری کنید و همچنین میتوانید فرزندان غریبانی را که در میان شما ساکنند بخرید، حتی اگر در سرزمین شما به دنیا آمده باشند. آنان بردگان همیشگی شما خواهند بود و بعد از خودتان میتوانید ایشان را برای فرزندانتان واگذارید. ولی با برادرانتان از قوم اسرائیل چنین رفتار نکنید” (لاویان، باب ۲۵، ۴۶- ۴۴).
“اگر غلامی عبرانی بخری فقط باید شش سال تو را خدمت کند. سال هفتم باید آزاد شود بدون این که برای کسب آزادی خود قیمتی بپردازد. اگر قبل از این که غلام تو شود همسری نداشته باشد و در حین غلامی همسری اختیار کند در سال هفتم فقط خودش آزاد شود. اگر قبل از این که غلام تو شود همسری داشته باشد، آن گاه هر دو آنها در یک زمان آزاد شوند. ولی اگر اربابش برای او زن گرفته باشد و او از وی صاحب پسران و دخترانی شده باشد، آن گاه فقط خودش آزاد شود و زن و فرزندانش پیش او بمانند. اگر آن غلام بگوید: من ارباب و زن و فرزندانم را دوست دارم و آنها را بر آزادی خود ترجیح میدهم، آن وقت اربابش او را پیش قضات قوم ببرد و در حضور همه گوش او را با درفشی سوراخ کند تا از آن پس همیشه غلام او باشد” (خروج، باب ۲۱، ۶- ۲).
“اگر مردی دختر خود را به کنیزی بفروشد، آن کنیز مانند غلام در پایان سال ششم آزاد نشود. اگر اربابش که آن کنیز را خریده و نامزد خود کرده است، از او راضی نباشد، باید اجازه دهد تا وی بازخرید شود، ولی حق ندارد او را به یک غیر اسرئیلی بفروشد، چون این کار در حق او خیانت شمرده میشود” (خروج، باب ۲۱، ۸-۷).
“اگر کسی غلام یا کنیز خود را طوری با چوب بزند که منجر به مرگ او گردد، باید مجازات شود. اما اگر آن غلام یا کنیز چند روزی پس از کتک خوردن زنده بماند، اربابش مجازات نشود، زیرا آن غلام یا کنیز به او تعلق دارد” (خروج، باب ۲۱، ۲۱- ۲۰).
“اگر کسی با وارد کردن ضربهای به چشم غلام یا کنیزش او را کور کند، باید او را به عوض چشمش آزاد کند. اگر کسی دندان غلام یا کنیز خود را بشکند، باید او را به عوض دندانش آزاد کند” (خروج، باب ۲۱، ۲۷- ۲۶).
“زمانی که به جنگ میروید و خداوند، خدایتان دشمنان شما را به دست شما تسلیم میکند و شما آنها را به اسارت خود در میآورید، چنان چه در میان اسیران، دختر زیبایی را ببینید و عاشق او بشوید، میتوانید او را به زنی بگیرید. او را به خانه خود بیاورید و بگذارید موهای سرش را کوتاه کند، ناخنهایش را بگیرد و لباسهایش را که هنگام اسیر شدن پوشیده بود عوض کند. سپس یک ماه تمام در خانه شما در عزای پدر و مادرش بنشیند. بعد از آن، میتوانید او را به زنی اختیار کنید” (تثنیه، باب ۲۱، ۱۳- ۱۰).
“شما خدمتکاران، باید مطیع اربابان خود باشید و به ایشان احترام کامل بگذارید، نه فقط به اربابان مهربان و با ملاحظه، بلکه به آنانی نیز که سختگیر و تندخو هستند” (اول پطرس، باب ۲، ۱۸).
“غلامان را نصیحت کن که از دستورهای ارباب خود اطاعت کنند و بکوشند تا در هر امری رضایت خاطر ایشان را فراهم سازند؛ در مقابل گفتههای ارباب خود نیز جواب پس ندهند؛ یادآوری کن که دزدی نکنند، بلکه در عمل نشان دهند که از هر جهت درستکار میباشند. با مشاهده رفتار مناسب شماست که مردم علاقه مند میشوند تا به نجات دهنده ما خدا ایمان بیاورند” (تیطوس، باب ۲، ۱۰- ۹).
“ای غلامان، در هر امری مطیع اربابان خود در این دنیا باشید. نه تنها در حضور ایشان به وظایف خود خوب عمل کنید، بلکه به سبب محبت و احترامتان به مسیح، همیشه از صمیم قلب خدمت نمایید. هر کاری را از جان و دل انجام دهید، درست مانند این که برای مسیح کار میکنید، نه برای اربابتان. فراموش نکنید که شما پاداشتان را از مسیح خداوند دریافت خواهید کرد، یعنی همان میراثی را که برای شما نگاه داشته است، زیرا شما در واقع غلام مسیح هستید. پس اگر مسیح را خوب خدمت نکنید، خدا نیز پاداش خوبی به شما نخواهد داد، چون کسی که در انجام وظیفه اش کوتاهی کند، خدا به او رحم نخواهد نمود (کولسیان، باب ۳، ۲۵- ۲۲).
“شما اربابان نیز باید با عدل و انصاف با غلامان خود رفتار کنید. فراموش نکنید که خود شما نیز در آسمان ارباب دارید که همیشه ناظر بر رفتار شماست” (کولسیان، باب ۴، ۱).
شاهد سیزدهم: برخی از مجازاتهای کیفری کتاب مقدس: مجازات مرگ به سه روش سنگسار، سوزاندن و به دار آویختن آمده است.
۱– مجازات سنگسار: این مجازات در دین یهود برای موارد زیر وضع شد:
قربانی کردن کودک: “هر کس اگر بچهی خود را برای بت مولک قربانی کند، قوم اسرائیل باید او را سنگسار کنند” (کتاب مقدس، لاویان، ۲۰، آیهی ۲).
جادوگری: “احضار کننده روح یا جادوگر، چه مرد باشد چه زن، حتماً سنگسار شود. خون او به گردن خودش است” (لاویان، ۲۰، ۲۷).
کفرگویی: فردی در حال نزاع کفرگویی میکند:
“خداوند به موسی فرمود:او را بیرون اردوگاه ببر و به تمام کسانی که کفر او را شنیدند، بگو که دستهای خود را بر سر او بگذارند. بعد تمام قوم اسرائیل او را سنگسار کنند. به قوم اسرائیل بگو که هر کس به خدای خود کفر بگوید باید او را سنگسار کنند. این قانون هم شامل اسرائیلیها میشود و هم شامل غریبه ها” (لاویان، ۲۴، آیات ۱۶-۱۳).
کار کردن در روز شنبه: کار کردن در روز شنبه ممنوع بوده و مجازات آن مرگ است:
“پس در روز سبت، استراحت و عبادت کنید، چون روز مقدسی است. آن از این آیین سرپیچی نماید و در این روز کار کند باید کشته شود. در هفته فقط شش روز کار کنید و روز هفتم که روز مقدس خداوند است استراحت نمایید. این قانون، عهدی جاودانی است و رعایت آن برای بنی اسرائیل نسل اندر نسل واجب است” (خروج، باب۳۱، آیات: ۱۶- ۱۴).
“یک روز که قوم اسرائیل در بیابان بودند، یکی از آنها به هنگام جمع آوری هیزم در روز سبت، غافلگیر شد. پس او را گرفته، پیش موسی و هارون و سایر رهبران بردند. ایشان او را به زندان انداختند، زیرا روشن نبود که در این مورد چه باید کرد. خداوند به موسی فرمود:”این شخص باید کشته شود. تمام قوم اسرائیل او را در خارج اردوگاه سنگسار کنند تا بمیرد“. پس او را از اردوگاه بیرون برده، همانطور که خداوند امر فرموده بود وی را کشتند” (اعداد، ۱۵، ۳۶-۳۲).
بت پرستی :
“اگر بشنوید مرد یا زنی در یکی از شهرهای سرزمینتان از عهد خدا تخلف نموده، بت یا خورشید و ماه و ستارگان را که من پرستش آنها را اکیداً قدغن کرده ام عبادت میکند، اول خوب تحقیق کنید و بعد که معلوم شد چنین گناهی در اسرائیل بوقوع پیوسته است، آنگاه آن مرد یا زن را به بیرون شهر ببرید و سنگسارش کنید تا بمیرد” (تثنیه، ۱۷، ۵).
تبلیغ بت پرستی: هر کس تشویق به بت پرستی کرد:
“او را بکشید. دست خودتان باید اولین دستی باشد که او را سنگسار میکند و بعد دستهای تمامی قوم اسرائیل. او را سنگسار کنید تا بمیرد، چون قصد داشته است شما را از خداوند، خدایتان که شما را از مصر یعنی سرزمین بردگی بیرون آورد دور کند” (تثنیه، ۱۳، ۱۰-۹ ).
پسر لجوج و سرکش:
“و بگویند:”این پسر ما لجوج و سرکش است، حرف ما را گوش نمیکند و به ولخرجی و میگساری میپردازد”. آن گاه اهالی شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد. به این طریق، شرارت را از میان خود دور خواهید کرد و همه جوانان اسرائیل این واقعه را شنیده، خواهند ترسید” (تثنیه، ۲۱، ۲۱-۲۰).
زنا: زنا در موارد زیر:
زنی که ازدواج کرده و سپس روشن میشود که باکره نبوده است:
“اگر فردی با همسر شخص دیگری زنا کند، مرد و زن هر دو کشته شوند” (تثنیه، باب ۲۰، آیه ۱۰).
“ریش سفیدان، دختر را به در خانه پدرش ببرند و مردان شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد، چون او در اسرائیل عمل قبیحی انجام داده است و در زمانی که در خانه پدرش زندگی میکرد، زنا کرده است. چنین شرارتی باید از میان شما پاک گردد” (تثنیه، ۲۲، ۲۱-۲۰).
“اگر مردی در حال ارتکاب زنا با زن شوهرداری دیده شود، هم آن مرد و هم آن زن باید کشته شوند” (تثنیه، ۲۲، ۲۲).
“اگر دختری که نامزد شده است در داخل دیوارهای شهر توسط مردی اغوا گردد، باید هم دختر و هم مرد را از دروازه شهر بیرون برده، سنگسار کنند تا بمیرند. دختر را بخاطر اینکه فریاد نزده و کمک نخواسته است و مرد را بجهت اینکه نامزد دیگری را بی حرمت کرده است” (تثنیه، ۲۲، ۲۴- ۲۳).
صاحب گاو قاتل:
“اگر گاوی به مرد یا زنی شاخ بزند و او را بکشد، آن گاو باید سنگسار شود و گوشتش هم خورده نشود، ان وقت صاحب آن گاو بی گناه شمرده میشود. ولی اگر آن گاو قبلاً سابقه شاخ زنی داشته و صاحبش هم از این موضوع با خبر بوده، اما گاو را نبسته باشد، در این صورت باید هم گاو سنگسار گردد و هم صاحبش کشته شود…اگر گاوی به دختر یا پسری شاخ بزند و او را بکشد، همین حکم اجرا شود” (خروج: ۲۱ : ۲۸ و ۲۹ و ۳۱).
مطابق دستور تورات مجازات سنگسار باید توسط همهی مردم اجرا شود:
“تمام جماعت باید او را سنگسار کنند” (لاویان، ۲۴، ۱۶)، “تمام قوم اسرائیل او را در خارج اردوگاه سنگسار کنند تا بمیرد” (اعداد، ۱۵، ۳۵).
تورات موارد عدیدهای از اجرای حکم سنگسار را خبر داده است. به گزارش کتاب مقدس، عیسی سخنانی بر زبان میراند که از نظر علمای یهود کفرآمیز و ارتدادی است. آنان خشمگین شده و میخواهند او را سنگسار کنند:”آن گاه سنگها برداشتند تا او را سنگسار کنند اما عیسی خود را مخفی ساخت” (کتاب مقدس، یوحنا، ۸، ۵۹).
۲- مجازات سوزاندن: مجازات برخی گناهان سوزاندن گناهکار است:
“اگر مردی با زنی و با مادر آن زن نزدیکی کند، گناه بزرگی کرده است و هر سه باید زنده زنده سوزانده شوند” (لاویان، ۲۰، ۱۴).
“اگر دختر کاهنی فاحشه شود به تقدس پدرش لطمه میزند و باید زنده زنده سوزانده شود” (لاویان، ۲۱، ۹).
کتاب مقدس مواردی از مجازات سوزاندن را گزارش کرده است:
“آن گاه تمام بنی اسرائیل آنها را سنگسار نمودند و بعد بدنهایشان را سوزاندند” (یوشع، ۷، ۲۵).
“به یهودا خبر دادند که عروسش تامار زنا کرده و حامله است. یهودا گفت:”او را بیرون آورید و بسوزانید” (پیدایش، ۳۸، ۲۴).
۳– قصاص: قصاص یکی دیگر از مجازاتهای تورات است:
“هر که صدمهای به کسی وارد کند، باید به خود او نیز همان صدمه وارد شود. شکستگی در برابر شکستگی، چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان” (لاویان، ۲۴، ۲۰-۱۹).
“هر وقت کسی قاتل شناخته شد باید کشته شود و خونبهایی برای رهایی او پذیرفته نشود” (اعداد، ۳۵، آیه ۳۱).
قطع دست هم یکی از مجازاتهای تورات است:
“اگر دو مرد با هم نزاع کنند و همسر یکی از آنها برای کمک به شوهرش مداخله نموده، عورت مرد دیگر را بگیرد، دست آن زن را باید بدون ترحم قطع کرد” (تثنیه، ۲۵، ۱۲-۱۱).
“اگر عدهای با هم درگیر شوند و در جریان این دعوا، زن حاملهای را طوری بزنند که به سقط جنین او منجر شود، ولی به خود او آسیبی نرسد، ضارب هر مبلغی را که شوهر آن زن بخواهد و قاضی آن را تأیید کند، باید جریمه بدهد. ولی اگر به خود او صدمهای وارد شود، باید همان صدمه به ضارب نیز وارد گرددد: جان به عوض جان، چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست، پا به عوض پا، داغ به عوض داغ، زخم به عوض زخم، و ضرب به عوض ضرب” (خروج: ۲۱ : ۲۵- ۲۲).
۴– حجاب و مجازات زنان عشوه گر: به گزارش تورات، چادر حجاب یهودیان بوده است:
“به تامار خبر دادند که پدر شوهرش برای چیدن پشم گوسفندان به طرف تمنه حرکت کرده است. تامار لباس بیوگی خود را از تن در آورد و برای این که شناخته نشود چادری بر سر انداخته، دم دروازه عینایم سر راه تمنه نشست، زیرا او دید که هر چند شیله بزرگ شده ولی او را به عقد وی در نیاورده اند” (پیدایش، ۳۸، ۱۴-۱۳).
“و از خادم پرسید: “آن مردی که از صحرا به استقبال ما میآید کیست؟ “. وی پاسخ داد:”اسحاق، پسر سرور من است.” با شنیدن این سخن، ربکا با روبند خود صورتش را پوشانید” (پیدایش، ۲۴، ۶۵).
مجازات زنان خودنما:
“خداوند زنان مغرور اورشلیم را نیز محاکمه خواهد کرد. آنان با عشوه راه میروند و النگوهای خود را به صدا در میآورند و با چشمان شهوت انگیز در میان جماعت پرسه میزنند. خداوند بر سر این زنان بلای گری خواهد فرستاد تا بی مو شوند. آنان را در نظر همه عریان و رسوا خواهد کرد. خداوند تمام زینت آلاتشان را از ایشان خواهد گرفت گوشواره ها، النگوها، روبندها، کلاه ها، زینت پاها، دعاهایی که بر کمر و بازو میبندند، عطردانها، انگشترها و حلقههای زینتی بینی، لباسهای نفیس و بلند، شالها، کیفها، آئینهها دستمالهای زیبای کتان، روسریها و چادرها. آری، خداوند از همهی اینها محرومشان خواهد کرد. به جای بوی خوش عطر، بوی گند تعفن خواهند داد. به جای کمربند، طناب به کمر خواهند بست. به جای لباسهای بلند و زیبا، لباس عزا خواهند پوشید. تمام موهای زیبایشان خواهد ریخت و زیبایی شان به رسوایی تبدیل خواهد شد و شهر متروک شده، در سوگ آنان خواهد نشست و ناله سر خواهد داد” (کتاب مقدس، اشعیا، ۳، ۲۶-۱۶).
۵– همجنس گرایی : مجازات همجنس گرایی مرگ است.
روایت کتاب مقدس از قوم لوط و مجازات آنان توسط خداوند، گزارش قومی متجاوز است که به دیگران تجاوز میکردند. خداوند دو فرشته را برای مجازات آنان اعزام میکند. همه مردان قوم به منزل لوط هجوم میآورند تا به آن دو تجاوز کنند. آنان فریاد میزدند:
“ای لوط، آن دو مرد را که امشب مهمان تو هستند، پیش ما بیاور تا به آنها تجاوز کنیم” (پیدایش، باب ۱۹، ۵).
لوط به آنها پیشنهاد میکند که به جای عمل تجاوز به میهمانهایش، همان عمل را با دختران دارای نامزدش انجام دهند:
“ببینید، من دو دختر باکره دارم. آنها را به شما میدهم. هر کاری که دلتان میخواهد با آنها بکنید؛ اما با این دو مرد کاری نداشته باشید، چون آنها در پناه من هستند” (پیدایش، باب ۱۹، ۸).
مردان متجاوز شهر این پیشنهاد را رد کرده و هجوم خود را آغاز میکنند. خداوند لوط و دو دخترش را نجات داده و کل شهر و ساکنانش را نابود میسازد. این داستان با اصلاحاتی وارد قرآن شده است. موضوع بحث، فقط و فقط مجازات قومی است که به مردان و پسران تجاوز میکردند. اما مستقل از این داستان، مجازات همجنس گرایی در کتاب مقدس مرگ است:
“هیچ مردی نباید با مرد دیگری نزدیکی کند، چون این عمل، بسیار قبیح است” (لاویان، باب ۱۸، آیه ۲۲). “اگر دو مرد با هم نزدیکی کنند، عمل قبیحی انجام دادهاند و باید کشته شوند، و خونشان به گردن خودشان میباشد” (لاویان، باب ۲۰، آیه ۱۳).
“آیا نمیدانید که ظالمان وارث ملکوت خدا نمیشوند. فریب مخورید زیرا فاسقان و بت پرستان و زانیان و متنعمان و لواط و دزدان و طمعکاران و میکساران و فحاشان و ستمگران وارث ملکوت خدا نخواهند شد” (قرنتیان اول، باب ۶، ۱۰- ۹).
۶- مجازات مرگ برای جرائم زیر:
زدن پدر و مادر:”هر که پدر یا مادرش را بزند، باید کشته شود” (خروج، ۲۱: ۱۵).
آدم ربایی: “هر کس انسانی بدزد، خواه او را به غلامی فروخته و خواه نفروخته باشد، باید کشته شود” (خروج:۲۱: ۱۶).
لعنت کردن پدر و مادر:”هر کس پدر و مادر خود را لعنت کند، باید کشته شود” (خروج: ۲۱ : ۱۷).
“اگر مردی با زن پدر خود همبستر شود به پدر خود بی احترامی کرده است، پس آن مرد و زن باید کشته شوند؛ و خونشان به گردن خودشان است” (لاویان، باب ۲۰، ۱۱).
“اگر مردی با عروس خود همبستر شود، هر دو باید کشته بشوند، زیرا زنا کرده اند؛ و خونشان به گردن خودشان است” (لاویان، باب ۲۰، ۱۲).
“هر انسانی که با حیوانی نزدیکی نماید، باید کشته شود” (خروج، باب ۲۲، ۱۹).
تمرد از حکم کاهن و قاضی:
“اگر محکوم از قبول حکم قاضی یا کاهن که خادم خداوند است، خودداری کند مجازات او مرگ است. اسرائیل را باید از وجود چنین گناهکارانی پاک نمود” (تثنیه، ۱۷، ۱۲).
یهودیان و مسیحیان چگونه از خشونتهای کتاب مقدس گذر کردند؟
خشونت در ادیان و راههای گذار از آن- قسمت دوم
| اکبر گنجی |
در بخش اول این مقاله گزارشی از خشونتهای کتاب مقدس (Bible) ارائه شد. اینک در بخش دوم و پایانی نشان میدهیم که یهودیان و مسیحیان به چه روشهایی این خشونتها را کنار گذاشتند و مسلمانها هم میتوانند به همان روش ها- یا روشهایی دیگر- این نوع خشونتها را کنار بگذارند.
یهودیت و مسیحیت و اسلام همانی نیستند که موسی، عیسی و محمد آوردند. این سه دین در طول تاریخ توسط پیروانشان برساخته شدهاند و نمیتوانند نسخه برابر اصل باشند. به هر مکان/کشوری که وارد شده اند، رنگ و بوی فرهنگ آن مردم را به خود گرفتهاند. به تعبیر دیگر، رشد معرفتی و تکنولوژیک بشریت، موجب تغییر فهم و تفسیر مؤمنان از متن مقدسشان شده است.
فرایند مدرنیزاسیون، در تعاملی دو سویه با دین، هم یهودیت و مسیحت را تغییر داد، هم- به تعبیر ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری– از آن تأثیر پذیرفت.
یکی از مدعیات ناپذیرفتنی این است که جهان ماقبل مدرن، جهان تک منبعی دین بود. هیچ عرصه بیرون دینی وجود نداشت. صدق و کذب مدعای تماماً دینی بودن دوران ماقبل مدرن موضوع این نوشتار نیست. اما با آغاز عصر جدید، رقیبان جدی از راه رسیدند و عرصههای مستقل از دین تشکیل شد و ادیان از قلمروهای گوناگون عقب نشستند.
جامعه شناسانی چون کارل مارکس، ماکس وبر و امیل دورکهایم، دوران مدرن را دوران فرایند گسترده تفکیک (differentiation) به شمار آوردهاند. طی فرایند تفکیک، دین از سیاست، اقتصاد، فرهنگ (که خود زاده تفکیک است) و حتی “سنت” (که اختراع مدرنیته و تفکیک قدیم و جدید است) متمایز میشود. سازمان دین، از دیگر سازمانها جدا میشود.
در این دوران، ایدههایی چون دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، پلورالیسم، رواداری، فمینیسم، سکولاریسم، و…برساخته شد، و سپس گسترش و مشروعیت یافت. دین هم خود را با این ایدهها و نهادهایی که از نظر بشر جدید اخلاقاً موجه اند، روبرو دیده و مؤمنان مجبور به بازخوانی متن مقدس خود شدهاند. در چنین سیاقی خوانشهای جدید از متون مقدس دینی شکل گرفت:
یکم- نقد تاریخی تورات و انجیل: نقد تاریخی نشان داد که تورات و انجیل توسط آدمهای متفاوت و در زمانهای بعد نوشته شدهاند و آنها را نمیتوان سخنان خداوند به شمار آورد. متون مقدس یهودی ششصد تا هزار سال بعد از موسی نوشته شدهاند. انجیلهای چهارگانه هم طی دهههای ۷۰ ۸۰ و ۹۰ میلادی نوشته شدهاند. گفتهاند که انجیل متی و یوحنا توسط دو حواری عیسی، انجیل لوقا توسط طبیبی از صحابه پولس رسول و انجیل مرقس توسط یکی از اصحاب پطرس حواری نوشته شده است. این امر بدیهی، برجستگی نقش عامل انسانی در روایت متن مقدس (تورات و انجیل) را نشان داد.
دوم- تعارض علم و دین: تعارض دادههای متون مقدس دینی با یافتههای علوم تجربی مدرن نیز مسئله تعارض علم و دین را زاد. مدعیات صدق و کذب بردار جهان شناسانه متون مقدس دینی با یافتههای علوم تجربی جدید تعارض داشت و کاذب به شمار میرفتند. راه نجات ساده بود. گفته شد که متون مقدس دینی کتاب ساینس نیستند و نباید از آن مدعیات تفسیری ظاهری به دست داد. این رویکرد به ناواقع گرایی (nonrealism) دینی انجامید.
سوم- متون مقدس دینی کتاب تاریخ نیستند: وقایع تاریخی به شمار آوردن داستانهای متون مقدس دینی از جنبههای گوناگون مسئله آفرین است. نه تنها مسئله تعارض معجزات با علم تجربی باقی خواهد ماند، بلکه مسئله نقض حقوق بشر و نسل کشی زاده خواهد شد.
به عنوان نمونه، پیتر سینگر- فیلسوف لیبرال آمریکایی- مجازات مدیانیان (شاهد اول) را “نسل کشی” به شمار آورده و ابتدأ دو علت برای انجام آن نسل کشی ذکر میکند. اول- برقراری روابط جنسی با بنی اسرائیل. دوم- داشتن دینی متفاوت که برخی از بنی اسرائیل را به سوی خود کشانده بود. اما وی دلیل اصلی را امر دیگری به شمار آورده است. تعداد زنان محدود بود و آنها تعداد محدودی فرزند میتوانستند به دنیا آورند. مردان و پسران مدیانی رقیب یهودیان بودند، موسی دستور داد تا همه آنها را بکشند. زنان شوهردار را هم کشت تا زن حاملهای باقی نماند:
“این راه موثری بود برای این که در نسل بعدی هیچ کس که تماماً از نسل مدیانی باشد به دنیا نمیآید…در اینجا ما با موردی از نسل کشی روبه روایم که مزیت ژنتیکی آن برای عاملان نسل کشی کاملاً روشن است” (پیتر سینگر، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، فصل چهارم، قانون واحد).
راه حل مسئله نسل کشی و خشونتهای تاریخی این است که آن داستانهای باورناکردنی، گزارشهای تاریخی نیستند و برای اهداف دیگری از آنها استفاده شده است. این مدعا که متون مقدس دینی کتاب تاریخ نیستند، زمینه اسطورهای به شمار آوردن داستانهای تاریخی متون مقدس را فراهم آورد. ویتگنشتاین، جان هیک، هانس گونگ، راجر تریک، ردولف بولتمان، و…هر یک به گونهای از این مدعا دفاع کردهاند.
جان هیک واقعی بودن این قصهها را نمیپذیرد. میگوید که تفسیر ظاهری این داستانها و واقعی به شمار آوردن آن ها، یهودیان را بدان سو میراند که معتقد باشند:
“خداوند بارها و بارها خانوادههای بی گناه مصری را مبتلا به طاعون نمود، همه کودکان نخست زاده آنها را از دم تیغ گذراند، با این وحشت مضاعف که خداوند عامدانه باعث شده بود که فرعون اجازه ندهد که عبرانیان بروند برای این که هم او و هم اتباع او را به کیفر برساند:”ای موسی نزد فرعون باز گرد. من قلب او و درباریانش را سخت کرده ام تا این معجزات را در میان آنها ظاهر سازم، و تو بتوانی این معجزات را که من در مصر انجام داده ام برای فرزندان و نوههای خود تعریف کنی تا همه شما بدانید که من خداوند هستم” (خروج، ۱۰: ۲-۱). چنین خدایی سرمشقی برای جباران ستمگر و بی رحم است اما نه “نوری برای روشنی بخشیدن به امت ها”، سپس داستان به قتل عام بی رحمانه ساکنان فلسطین اشاره میکند. خداوند به شائول فرمان میدهد:”حال برو و مردم عمالیق را قتل عام کن. بر آنها رحم نکن، بلکه زن و مرد و طفل و شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ، همه را نابود کن” (اول سموئیل، ۱۵: ۳). و موجب میشود که آفتاب یک روز تمام از حرکت باز ایستد تا به اسرائیلیان فرصت بیشتری بدهد با فراغ بال به کشتار دشمنان خود بپردازند” (ص ).
جان هیک وجود تاریخی فردی به نام ابراهیم را هم تقریباً انکار میکند. برای تأیید مدعای اسطورهای بودن این شخصیت، به سخنان کارل یوزف کوشل استناد میکند که نوشته:
“هر کسی که میخواهد ابراهیم را به شیوه صرفا تاریخی “درک کند” هیچ چیزی را درباره او نخواهد فهمید…داستانهای مربوط به ابراهیم داستانهای ایمانی قومی است که رابطه خداوند را با آن از طریق این داستانها توضیح میدهد…داستانهای ابراهیم در کتاب مقدس عبری…”اعلامهای دینی” هستند، نه “تاریخ نگاری”.” (ابراهیم، صص ۵-۴).
جان هیک میگوید که عیسی خود را خدا نمیدانست و این آموزه بعدها توسط نویسندگان انجیل “به زبان او گذاشته شد”. او تمامی مدعیات زیر را انکار میکند، تولد عیسی در الف- سال اول میلادی، ب- در ۲۵ دسامبر، پ- در بیت لحم، ت- فقدان پدر، ث- خدای متجسد (God Incarnate)، ج- زنده شدن دوباره مسیح پس از به صلیب کشیدن او، چ- همزمان:”قبرها باز شدند و بسیاری از مقدسین خدا که مرده بودند، زنده شدند؛ و پس از زنده شدن عیسی، از قبرستان به اورشلیم رفتند و بسیاری ایشان را دیدند” (متی، ۲۷: ۵۳- ۵۲).
هانس کونگ- الاهی دان و فیلسوف کاتولیک سویسی- نیز با این که به وجود تاریخی مسیح باور دارد، اما انجیل را گزارشی تاریخی نمیداند. او مینویسد:
“اناجیل یک گزارش تاریخی از عیسی ارائه نمیدهند…تمام هم و غم آنها اعلام پیام بشارت عیسی است… اناجیل گواهیهای متعهدانه بر ایمان هستند که هدف آنها این است که خوانندگان را متعهد سازند” (ص ۱۵۸).
به گمان او، ایمان نیازمند برهان و شواهد تاریخی نیست. هدف برانگیختن انسان به ایمان آوردن است. داستانهای اناجیل هم از نظر تاریخی قابل تأیید نیستند:
“با یک تحلیل جامع تاریخی از اناجیل سه لایه به دست میآید: آنچه تأویل انجیل نویسان بعدی است (تأویل تاریخ)؛ آنچه تفسیر یا توضیح و حتی تأویل جامعه بعدی است؛ و سرانجام آنچه مربوط به اقوال و اعمال و خود عیسی است” (ص ۱۵۸).
مردخای کاپلان (۱۹۸۳- ۱۸۸۱)- فیلسوف و الاهی دان یهودی- در کتاب یهودیت به مثابه یک تمدن همه داستانهای تاریخی تورات و حتی خود خدا را اسطورهای به شمار میآورد. او رهبری شاخه یهودیت بازسازی گرا (Reconstructionist Judaism) را بر عهده داشت. به تعبیر دیگر، آرای او آن چنان گسترش یافته که خودشان به یک شاخه از یهودیت معاصر تبدیل شدهاند. البته یهودیان سنتی آنها را قبول ندارند. کاپلان کوشیده است تا معنایی اخلاقی به باور “قوم برگزیده خداوند بودن” ببخشد.
جریانهای سنت گرا هم به کار خود مشغولند. پال کوپان در کتاب Is God a Moral Monster? کوشیده است تا از طریق تأویل، خشونتهای تورات را ناخشونت به شمار آورده و نشان دهد که خدای عهد عتیق هیولا نیست.
چهارم- باطن گرایی عرفانی در برابر ظاهر گرایی شریعتمدار: نگاه باطنی عرفانی به متون مقدس دینی در برابر نگاه ظاهرگرای شریعت گراست. گرشوم گرهارد شولم (۱۹۸۲- ۱۸۹۷)- دین شناس یهودی- گفته است که تورات سینایی ۶۰۰ هزار وجه دارد که به ازأ هر روحی معنایی دارد. قرنها پیش از آن متفکران مسلمان گفته بودند:”الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق“. از یک منظر، یهودیان به دین خود به دو نحو نگریسته اند: تلمودی (تفسیر فقهی تورات) و قبالایی (سنت عرفانی که آن را روح تورات به شمار میآورند). میان این دو گرایش همیشه نزاع وجود داشته است. شولم که به نحله دوم تعلق داشت، گفته بود:”نقض شریعت تورات، نوعی کمال است”. در سنت اسلامی نیز گفته شده است:”اذا ظهر الحقایق بطلت الشرایع“. شولم دربارهی تفسیر عرفانی تورات مینویسد:
“تمام عارفان یهودی، از تراپویا گرفته که تعالیم ایشان را فیلون اسکندرانی تشریح کرده است، تا آخرین عارفان حسیدی، همه در این خصوص مشترکند که مایلند تا تفسیر عرفانی از تورات به دست دهند؛ تورات از نظر اینان منظومهای حی است که در حیات رمزی خویش جان میگیرد که در طی معانی حیات بخش خویش در لابلای قشر ظاهری نامحدودی میجوشد و میتپد تا به معنای عمیق و معنوی تورات که تطابق دین مکنون با سر بدیع نیز هست، میرسد. به عبارت دیگر تورات تنها شامل فصول و عبارات و کلمات صرف نیست، بلکه افزون بر اینها به مثابه تجسد حی حکمت الهی لحاظ میشود که از ازل انعکاسات بدیع نور را همواره ساطع میسازد. تورات فقط قانون تاریخی قوم برگزیده خدا نیست، اگر چه این نیز هست، و شامل این نیز هم میشود ولی افزون بر این، قانون الهی کیهان است که حکمت الهی یا عقل فعال آن را آفریده است” (گرشوم شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمهی فریدالدین رادمهر، انتشارات نیلوفر، صص ۶۱-۶۰).
دان کیوپیت در کتاب عرفان پس از مدرنیته، رویکرد عرفانی به متن مقدس را نوعی اعتراض زنانه علیه مردسالاری تمام عیار و بیگانه آموزههای رسمی و نیز علیه اقتدار اجتماعی و البته اقدامی اصلاحی در آن جهت به شمار میآورد. سنت عرفانی نمایانگر حرکتی اعتراضی علیه سنت شریعتمداری جزمی است.
پنجم- متون مقدس دینی کتاب حقوقی نیستند:حقوق اساس زندگی جمعی است و قوانین میکوشند تا حقوق همگانی را روشن سازند. احکامی که در متون مقدس دینی برای زندگی جمعی آدمیان آمده اند، زندگی انسانهای عصر خویش را سامان میبخشیدند، اما آن احکام متعلق به جوامع ساده و قبیلگی گذشته اند، نه جوامع توسعه یافته بعدی که دارای نهاد غیر شخصی دولت گردیده و جوامع مدرن را آفریدند.
گذار مسلمانان از خشونتهای قرآن
در مورد اسلام باید توجه کرد که قرآن فاقد بسیاری از خشونتهای کتاب مقدس است. در واقع پیامبر اسلام تا حدود بسیاری داستانهای تاریخی و احکام کیفری تورات را پس از اصلاح و کاهش خشونتهای آنها وارد قرآن کرد. داستانها و احکام کیفری تورات و انجیل برای این که وارد قرآن شوند، تا حد مقدور آن زمانه، خشونت زدایی و عقلایی شدند. این اولین گام اصلاحات بود.
در روزگار کنونی نیز، برخی از مفسران قرآن (از جمله محمد عبده و محمد عابد الجابری) “واقع گرایی” داستانهای قرآنی را انکار کرده و گفتهاند که قرآن فقط و فقط از آن داستانهای اسطورهای برای “تأیید نبوت محمد” و “هدایت انسان ها” استفاده کرده است. استفاده قرآن از آن داستانها نیز در حد آگاهی مردم زمانه ازآن قصههای اسطورهای بوده است. این داستانها در قرآن حتی فاقد نظم و ترتیب کتاب مقدس هستند، برای این که قرآن کتاب تاریخ نیست، کتاب هدایت است.
احکام فقهی کیفری قرآن نیز احکام کیفری تورات و برساختههای اعراب پیش از اسلاماند که با اصلاحاتی توسط پیامبر اسلام “امضا” شدهاند. همه آن احکام برای سامان بخشیدن به زندگی مردم همان جامعه یا عصراند، نه زمانهای بعد. اگر استثنائاً حکمی دائمی باشد، باید با دلایل قوی دائمی بودن آن حکم را اثبات کرد، اما چنان دلایلی موجود نیست.
پیامبر اسلام الگوی مسلمانان است. او برساختههای عقلای عصر خود را “امضا” کرد، مسلمانان کنونی نیز با تبعیت از حضرت محمد، باید برساختههای عقلای دوران مدرن (دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، رواداری، پلورالیسم، فمینیسم، و…) را امضا کنند.
پیامبر اسلام تأکید داشت که برای گسترش فضایل اخلاقی مبعوث شده است. آموزههای اخلاقی قرآن، بر ارزشهایی چون عدالت، کرامت انسان ها، رحمت، شفقت، و…تأکید کرده است. بدین ترتیب قرآن میتواند همچنان نقشهای معنابخشی به زندگی مسلمانان و ساختن افراد اخلاقی را حفظ نماید.
تفسیرهای عرفانی قرآن در برابر تفسیرهای ظاهرگرایان قرار گرفته است. این گونه تفسیرها در جهان مدرن مشتاقان بسیار دارد. در تفسیرهای عرفانی، جهاد نیز به جهاد با نفس فروکاسته میشود:
“این اشارات چیزی جز معانی و یافتههای ایشان هنگام تلاوت قرآن نیست، مثل این که در آیته “یا ایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار: ای مؤمنان، با آن دسته از کافران که اطراف شمایند جنگ کنید” (توبه، ۱۲۳)، میگویند مراد نفس آدمی است؛ چه ما به جنگ با نزدیکترین دشمنان مأمور شده ایم و نزدیکترین فرد به آدمی، نفس خود اوست” (زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۱۷۰).
خلاصه و نتیجه گیری
در سالهای اخیر با ظهور بنیاد گرایی دینی تروریستی و گروههای جهادی، مسئله احکام خشونت آمیز در کتب مقدس ادیان ابراهیمی- خصوصا در تورات و قرآن- به یک چالش جدی علیه باورهای دینی درآمده است. کثیری از خداناباوران میگویند که باید از انتقادات فلسفی و علمی مودبانه علیه دین فراتر رفت و تعارفات با پیروان ادیان را کنار گذاشت. باید بی پرده و به طور صریح به آنها متذکر شد که کتاب مقدسشان حاوی چه باورها و اعمال خشونت بار، هولناک و ضد بشری است. آنها میافزایند که نادیده گرفتن و غفلت از چنین انتقاداتی به رفتارهای ضد اخلاقی و خشونت بار روز افزونی منجر میشود. افرادی مانند ریچارد داورکین، دانیل دنت، کریستوفر هیتچنز، تام هریس، بل ماهر و پیتر سینگر که حلقه اصلی جریان موسوم به خداناباوران جدید ) New Atheists (را تشکیل میدهند، شیوه استدلال مذکور را دنبال میکنند.
از سوی دیگر کثیری از روشنفکران و فیلسوفان دینی معاصر کوشیدهاند تا به انتقادات قدرتمند و تند و تیز این گروه پاسخهای شفاف و موجه ارائه دهند. مسئله از این قرار است که چگونه بخشهایی از کتاب مقدس- عهد عتیق- که با انتقادات اخلاقی جدی مواجه شدهاند را میتوان تفسیر کرد؟ به این مدعا که خدای کتاب مقدس به چنان اعمال بی رحمانه و ضد بشری فرمان داده است، چه پاسخهای معقولی میتوان ارائه داد؟
از آنجایی که این مسائل چند جانبه هستند، پاسخ بدانها هم با کوششهای بین رشتهای روبرو بوده است. از یک سو، فیلسوفان دین به بررسی این نکات پرداختهاند که تحت چه شرایطی میتوان یک متن را وحی، الهام الهی یا تجربه دینی به شمار آورد؟ آیا این باور که “خدا خیر مطلق است”، با این باور که “احکام و فرامین اخلاقاً و عقلاً ناموجه و نامعقول از خداوند صادر شده است”، سازگار است؟ آیا باور به خیر مطلق بودن خداوند، جایی برای باور به وحیانی بودن متونی (تورات، انجیل، قرآن) باقی مینهد که متضمن فرامین خشونت آمیز هستند؟
از سوی دیگر پاسخ به چنین پرسشهایی با مطالعات تاریخ دین و کتاب مقدس مرتبط است. باید نسبت به واقعیتهای اجتماعی، دین و فرهنگ جوامع کهن خاور نزدیک که این متون در بطن آنها پدید آمدهاند دانش وسیعی فراهم آورد. و همچنین آگاهی از سنتهای تفسیری و هرمنوتیک نیز امری ضروری است.
به طور کلی، در مواجهه با احکام و فرامین خشونت بار کتاب مقدس سه استراتژی ارائه شده است :
اول- انکار وحیانی بودن آن متون.
دوم- قبول مشروط وحیانی بودن آنها بدین ترتیب که الف) ظاهر احکام و فرامین خشونت بار در کتاب مقدس مقصود خداوند نبودهاند. ب) تصدیق این امر که بخشهایی از متن مقدس که عاری از خشونت اند، به طور کلی وحی و پیام الهی هستند.
سوم- تصدیق وحیانی بودن آنها و این که احکام و دستورات اخلاقا مسئله دار در کتاب مقدس به طور کلی با قصد خداوند سازگار هستند. استدلالهای متعددی برای موجه سازی این رویکرد ارایه شده است. بدین قرار که گفته میشود که احکام مذکور در جهت تحقق خیر بیشتری بوده اند؛ یا این که مجازاتهای عادلانهای بودهاند برای گناهان آن اقوام؛ یا به طور کلی با مسئولیتهای خدای خیر مطلق نسبت به بشریت سازگاری دارند.
هر کدام از استراتژیهای سه گانه فوق متشکل از رویکردهای درونی متفاوت بسیار است که بر محور مسائل خاصی پدید آمدهاند. استراتژی اول در تاریخ مسیحیت قدمت دیرینی دارد. در قرن دوم میلادی، مارسیون سیناپی رهبر برجسته مسیحی، کتاب مقدس یهودیان را رد میکرد. زیرا بر این باور بود که در این کتاب، خداوند به صورت موجودی خشن، بی رحم، حقیر، بوالهوس، و واجد بسیار رذایل دیگر توصیف شده است. همچنین پارهای از افراد در دوران معاصر مانند ادولف فن هارناک، هکتور اوالس این استراتژی را دنبال میکنند.
این استراتژی برای مؤمنان عصر جدید میتواند جذابیت داشته باشد زیرا که آنها را به آسانی از شر آن احکام و اعمال مسئله دار در متون مقدس به سلامت عبور میدهد. اما رویکرد مزبور که گزینشی و دلبخواهی است با سنت پذیرفته شده دینی حتی نزد مسیحیان مغایرت دارد. با دور زدن سنت دینی نمیتوان به نتایج دلخواه در باره معیار وحیانی بودن متن دست یافت و ادعا کرد که متون مسئله دار کتاب مقدس وحیانی نیستند اما متنی دیگر (یعنی عهد جدید) وحی و الهام الهی است (صص ۲۱۳- ۱۸۷).
استراتژی دوم در برگیرنده رویکردهای کثیری است. پارهای از صاحب نظران میگویند که آن متون را نباید به منزله گزارشهای تاریخی واقعی و دقیق تلقی کرد. بلکه باید به آنها به منزله روایتهای تمثیلی و نمادین نگریست. آنها میگویند که مقصود از آن احکام خشونت آمیز (مثلا در تثنیه ۱۰ تا ۱۸) این نیست که خداوند واقعا در مقاطعی تاریخی به نابودی آموریها و دیگر اقوام فرمان داده است. بلکه خداوند خواسته است به خوانندگان متن مقدس (یعنی بنی اسرائیل) بگوید که گناه را در زندگی خویش از بین ببرند. و مصداق این زندگی گناه آلود، آموریها بودهاند.
پارهای دیگر از محققان همین استراتژی میگویند که بخشهای مسئله دار کتاب مقدس ممکن است به طور کلی از لحاظ تاریخی درست باشد، اما نه تمامی جزئیات آنها. والتر برگمن میگوید که معقول تر این است که بپذیریم که روایتهای تاریخی درباره فتوحات قوم بنی اسرائیل که به پی زدن اسبان و نابود کردن ارابههای جنگی اشاره دارند، در واقع خداوند خواستار نابودی قدرتهای ستمگرانه پادشاهی (که اسب و ارابه نماد آن بودهاند ) شده است. او میگوید چنان توصیفاتی از خداوند در کتاب مقدس، برآمده از تفسیر بنی اسرائیل از وحی الهی است که در پرتو پیش زمینههای فرهنگی و اجتماعی، پیش داوریهای آنان، و محفوظات خطاپذیر از کلمات موسی و نیز درک نادرست آنها از مفاهیم خوب یا بد، پدید آمده است. از نقطه نظر برگمن، پیامی که ما از متن مقدس میگیریم این است که خداوند در کنار ضعیفان و مظلومان ایستاده است و علیه قدرتمندان و ستمگران.
پارهای از معتقدان به این استراتژی میگویند که تحقیقات تاریخی نشان میدهند که در واقع اقوامی مانند کنعانیان از بین نرفتهاند. و این که شاید حکم به تحریم و نابودی آنان مانند قوانین دیگر به قصد اجرا صادر نشده اند، بلکه از این جهت صادر شدهاند که بر برتری و اولویت اخلاقی خداوند و مرجعیت احکام او دلالت کنند. مطابق این دیدگاه، حکم تحریم کنعانیان در واقع حکمی است دال بر تحریم دین آنان، و نه اتخاذ یک شیوه جنگی علیه آنها.
از این رو، اصولا چنان احکام خشونت باری از سوی خداوند صادر نشده است، بلکه با ارایه تفسیر درستی از متن مقدس ضمن توجه به واقعیتهای مرتبط تاریخی میتوان نشان داد که برخلاف بدفهمیهای پارهای از دانشمندان معاصر، احکام کتاب مقدس، به مراتب ملایم تر و لطیف تر بودهاند.
به نظر میرسد که این استراتژی از همان مشکل استراتژی اول رنج میبرد. زیرا مطابق با این دیدگاه ها، معنای ظاهری متن (از این جهت که آنچه که رخ داده است و آن پیامی را که خداوند قصد داشته با مخاطبانش برقرار کند) کاملاً گمراه کننده است. به هر حال، این دیدگاهها متضمن آن است که بخشهای مسئله دار متون مقدس چیزی نیست که از وحی الهی یا سروش غیبی میتوان انتظار داشت. اما مشکل این استراتژی این است که اصولا چرا خداوند اجازه داده است که چنان احکام خشونت باری به کتاب مقدس راه یابند.
استراتژی سوم برخلاف دو استراتژی پیشین بر این باور است که در حقیقت خداوند احکام مسئله دار را صادر کرده است، اما میکوشد به نحوی آنها را موجه سازد. یک قرائت رایج در این استراتژی میگوید که دستور خداوند برای نابودی اقوامی مانند کنعانیان به خاطر مجازات گناهانی بوده است که آنها مرتکب شده بودند و همچنین برای ممانعت از تأثیرپذیری بنی اسرائیل از آنها بوده است. گناهان کنعانیان شامل نهادینه شدن قربانی کردن فرزندان، رفتارهای جنسی بدون ضابطه، و بسیاری رذایل دیگر.
منتقدان این قرائت میگویند که از نظر تاریخی معلوم نیست که کنعانیان بدتر از همسایگانشان- از جمله بنی اسرائیل- بوده باشند. به علاوه حتی اگر کنعانیان چنان اعمالی را مرتکب میشدند مجازاتهای بی رحمانه- شامل کشتن زنان و کودکان و پی کردن اسبان- بسیار فراتر از گناهان آنان است یعنی هیچ تناسبی بین جرم و مجازات وجود ندارد.
پارهای از صاحب نظران متعلق به این استراتژی می گویند که احکام خشونت آمیز تورات به واسطه خیر بیشتری که هدف آنها بوده است، قابل توجیه و دفاعاند. آنها میگویند شاید قتل عام مردم کنعان، به یک معنی، به منظور ایجاد یک نظم اجتماعی برای غلبه بر هرج و مرج صورت گرفته است.
شاید مانع از این میشد که کنعانیان به واسطه اعمال گناه آلودشان روح شان را بیشتر غرق در فساد و نابودی نکنند (یا آنها را از رنج روحی عمیق تری نجات دهند). اما نظریه مذکور با این اشکال جدی مواجه است که چگونه نابودی کودکان کنعانیان و پی کردن اسبان میتواند به هدف نجات روح آنان منتهی شود. در واقع، بسیار دشوار است که قبول کنیم که چنان احکام و فرامینی اصولا هیچ گونه خیری در بر داشته باشند. پاسخی که به این اشکال داده شده است از این قرار است که دانش ما همین اندازه است که آن احکام برای خیرهای نامعلوم (برای ذهن بشر) هستند که نهایتاً به سود خود آن افراد بوده است. اما فقط کسی که شناخت عمیقی از زندگی کنعانیان داشته باشد میتواند این موضوع را درک کند (در خصوص این نظریه به منابع یک و دو بنگرید).
با عطف نظر به آنچه که گذشت میتوان گفت که به طور کلی، در برخورد با بخشهای اخلاقاً مسئله دار کتاب مقدس با دو پرسش اساسی مواجه هستیم :
نخست)- آیا میتوان تبیینی ارائه کرد که آن مسائل را تعدیل و موجه سازد و در عین حال سازگار با این باور باشد که آن متون وحیانی هستند و ظواهر متن حجیت دارد؟
دوم)- آیا میتوان برخلاف ظاهر متن، تفسیرهای معقولی از آنها به دست داد و کماکان آنها را وحی الهی به شمار آورد؟
استراتژی سوم به سئوال اول پاسخ مثبت ولی به سئوال دوم پاسخ منفی میدهد. و به عکس، پاسخ منفی و به سئوال اول و مثبت به سئوال دوم، راهی است که استراتژی دوم در پیش گرفته است.
درباره برخی عبارات غامض و مسئله دار متون مقدس پاسخ به هر دوسوال میتواند مثبت باشد. این امر از تفسیرهای متعدد و گوناگون و همچنین از معانی چند لایه آن متون ناشی میگردد. باور به معانی چند لایه متن مقدس از سوی کثیری از مفسران سنتی هم پذیرفته شده است. این نکته استراتژی دوم را تایید و تقویت میکند. زیرا مطابق با آن، در غیاب تبیین معقول، آنچه که همواره به طور طبیعی از معنای آشکار متن میفهمیم را نمیتوان قصد خداوند تلقی کرد. اما، این امر مانعت الجمع نیست که میتوان از آنها تبیینهای معقول و موجه به دست داد و در عین حال به نظریه معانی چند لایه متن باور داشت. بدین ترتیب، با جمع استراتژی دوم و سوم میتوان به ابزارها و روشهایی برای تبیین معقول بخشهای اخلاقا مسئله دارمتون مقدس دست یافت.
در این بررسی اجمالی که از رویکردهای متعدد به بخشهای اخلاقاً مسئله دار تورات ارائه شد میتوان به چند جانبه و کثیرالاضلاع بودن این مسئله پی برد. از مسائل پیچیده و دشواری که برخی از صاحبنظران درباره تفسیر این متون مطرح ساختهاند تا مسائلی درباره معرفت شناسی وحی و مرجعیت کتاب مقدس. ضمن این که در این بررسی کوتاه، کثیری از دیدگاههای بدیل و مسائل مرتبط با فلسفه زبان، هرمنوتیک و معرفت شناسی دینی سخنی به میان نیامده است.
پایان
منبع: زمانه
سلام مجددا در جواب “ایمان” عزیز عرض میکنم که : تفاوت کتاب ریاضی با قرآن واضح است بنده هم عرض کردم تقریبا. عمده منظور بنده داشتن روش و دقت و استمرار در خواندن قرآن است. در مقابل قرآن ما با “ایمان” و “باور” روبرو هستیم.هر چه بیشتر قرآن را بخوانیم البته با روش اشاره شده خودش و تسلیم بیانات آن باشیم و در میانه خواندن طرح خود را پیش نکشیم با طرح های زیبای خود قرآن روبرو خواهیم شد. البته زیبایی تنها دلیل نیست طرح های خلقتی آن نیز بر “باور” ما می افزاید. عقل ما را در زمینه فهم… مطالعه بیشتر»
با عرض سلام خدمت جناب مرادی و تشکر از شما که نقد بنده را پاسخ داده اید. الف: فرموده اید: “اثبات اینکه قرآن سخن خداست تقریبا مشابه این است که بگوییم ریاضیات زیباست. ریاضیات برای کسی زیباست که از نزدیک با آن کار میکند. باید با روش مندرج در کتب ریاضی آنهارا مطالعه کرده و ترتیب و انسجام را رعایت نمود… با استمرار در خواندن و با رعایت روش مندرج در قرآن که “اتصال قول” است زیبایی هایی در قرآن مشاهده میکنیم بنحوی که نمی توانیم عادی بودن این کتاب را نتیجه بگیریم…طرح های خلقتی در آن از طرح هایی… مطالعه بیشتر»
سلام در جواب “ایمان” عزیز عرض میکنم که : اثبات اینکه قرآن سخن خداست تقریبا مشابه این است که بگوییم ریاضیات زیباست. ریاضیات برای کسی زیباست که از نزدیک با آن کار میکند. باید با روش مندرج در کتب ریاضی آنهارا مطالعه کرده و ترتیب و انسجام را رعایت نمود… با استمرار در خواندن و با رعایت روش مندرج در قرآن که “اتصال قول” است زیبایی هایی در قرآن مشاهده میکنیم بنحوی که نمی توانیم عادی بودن این کتاب را نتیجه بگیریم…طرح های خلقتی در آن از طرح هایی که خود انسان ارائه میدهد یا حدس میزند بسیار منطقی تر… مطالعه بیشتر»
سلام جناب مرادیاولا، شما اول اثبات کن قرآن سخن خداست بعد من خودم در کشتن کافران پیش قدم می شوم. دوما شما با همین قرآن هم گزینشی برخورد میکنی. توی همین قرآن “لا اکراه فی الدین” هم هست، اگر قرآن را مثل شما بفهمیم این آیه را باید از قرآن حذف کرد. آیه هم هست که بیان می کند که بروید سخنان مختلف را بشنوید و بهترینش را انتخاب کنید. اگر قرآن را مثل شما بفهمیم نیاز به چنین کاری نیست زیرا همه از اول مجبورند سخن قرآن را بپذیرند، پس دیگر برای چه سخنان دیگر را بشنوند؟ سوما لطفا… مطالعه بیشتر»
سلام از بین بردن مستکبرین و کافرین از میان افراد جامعه مانند یک عمل هماهنگ با حفظ محیط زیست است.دستور قرآن به قتال با کافرین و مفسدین دستوری است که برای مسلمین کراهت دارد: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ ۗ وَاللَّـهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿٢١۶﴾ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ ۖ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللَّـهِ ۚ وَالْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمْ… مطالعه بیشتر»