خنده در آموزش
مسعود صادقی: معلمان مکاتب و مدارس سنتی معمولا هر گونه خنده را مصداق لودگی و بینظمی میدانستند. طبیعتا از منظر آنها هیچ گونه پیوندی میان آموزش و خنده برقرار نبوده و حتی خنده را خطری برای یادگیری میپنداشتند. حجم گسترده تنبیه نوآموزان نشانهای گویاست از جوّ حاکم بر فضاهای آموزش سنتی. اندک تاملی در نظامهای آموزشی گذشته نشان میدهد که همواره نوعی تنش و تضاد میان آموزش و خنده و طنز احساس میشده است . خواه این نظام آموزشی در ایران حاکم بوده باشد و خواه در آمریکا یا هر جای دیگر.
درواقع با آغاز قرن بیستم و به یمن آثار و تاملات کسانی چون جان دیوئی، لودویگ ویتگنشتاین و حتی فروید بود که اهمیت طنز و خنده برای امر آموزش و تعلیم و تربیت به رسمیت شناخته شد.
دیوئی در کتاب دمکراسی و آموزش میگوید: این وظیفه مدرسه است تا محیطی فراهم آورد که بازی و تکلیف در پرتو تسهیل رشد مطلوب روانی و اخلاقی هدایت شوند. فروید نیز در رسالهاش پیرامون طنز معتقد بود که رابطه سالم میان خود و فراخود از طریق طنز و شوخی مستحکمتر میشود . ویگنشتاین نیز ظاهرا یک بار به نورمن مالکوم گفته بود: یک اثر جدی و خوب فلسفی میتواند نوشته شود که کاملا مشحون از جوک و شوخی باشد.
شاید سخن ویتگنشتاین اغراق آمیز یا حتی یک شوخی درباره اهمیت فلسفی شوخی باشد اما خالی از حکمت نیست. در ایران معاصر، درسهایی از قرآن آقای قرائتی نمونه موفقی بود از تفسیر یک متن مقدس و به غایت جدی با نهایت شوخ طبعی!
من خود این روش را بسیار دوست دارم. البته به تجربه به این نتیجه رسیده ام که تدریس باید طنزآمیز باشد اما با چند شرط:
نخست اینکه طنزآمیز بودن در طرز نگرش به موضوع بحث نهفته باشد نه در حرکات یا در مواجهه با مخاطب/ دانشجو/ دانش آموز و…
دوم آنکه طنز در قالبی جدی باشد. یعنی همواره مخاطب میان جدی بودن بحث یا طنزآمیز بودن آن دچار تردید شود و برای خندیدن یا خیره نگریستن تا حدی مردد باشد.
سوم آنکه خنداندن ابزاری برای فهماندن و خندیدن روشی برای فهمیدن باشد و الا خنده برای خنده چندان جایی در کلاس ندارد.
چهارم آنکه طنز نباید از جریان طبیعی بحث بیرون بزند یا سیر عادی کلاس را به تعلیق در آورد. یعنی طنز نباید شبیه یک زنگ تفریح باشد بلکه در ذات مباحث رسوخ کرده باشد.
شاید چنین طنز و خنده ای را بتوان خنده آموزشی نامید.
* استادیار دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
