در فراق فلسفه اسلامی به سر میبریم
نصرالله حکمت: به عقیده من در زمان فعلی ما در فراق فلسفه اسلامی به سر میبریم. اینکه از آن هنوز یاد میکنیم و در دانشگاه و حوزه تدریس میشود به معنای جاندار بودن آن نیست. وضعیت فلسفه اسلامی در ایران بسیار رنجور و مهجور است. اینکه در دانشگاههای ما متون فلسفه اسلامی مثل «بدایهالحکمه» تدریس شود به معنی زنده بودن فلسفه اسلامی نیست.
***
همایش وضعیت فلسفه در ایران در تالار مولوی دانشکده ادبیات دانشگاه شهید بهشتی با پخش کلیپی که در آن دانشجویان فلسفه مستقیما با دوربین درباره نحوه ورودشان به فلسفه و تجربهشان از دانشگاه سخن میگفتند، آغاز شد. در این کلیپ این دانشجویان چندان از وضعیت نظام آموزشی فلسفه راضی نبودند و آن را واجد نقصهای متعدد میشمردند. بعد از آن سخنرانان که استادان فلسفه در دانشگاهها و مراکز آموزشی خصوصی بودند، هر یک به ارایه سخنان خود پرداختند.
آیا فلسفه ضرورت دارد؟
علی زارعی، مدرس فلسفه در دانشگاه بندرعباس نخستین سخنران این نشست بود که بحث خود را با اشاره به معضل همیشگی و سردرگمی رایج در فلسفه درباره نقش فلسفه در جامعه به خصوص در ایران آغاز کرد و گفت: : معمولا وقتی صحبت از فلسفه به میان میآید غالبا مباحث مربوط به آموزش و پژوهش عنوان میشود و به مقایسه وضعیت آموزش فلسفه در ایران با کشورهای غربی میپردازند. اما مساله اساسیتر آن است که یک گام به عقب برگردیم و به این پرسش بپردازیم که چه زمانی نیاز به فلسفه مطرح میشود؟ برای پاسخ به این پرسش به هگل رجوع کردم. هگل میگوید که فلسفه برخاسته از نوع خاصی از دوپارگی است. دوپارگی یا شقاق است که منشا نیاز به فلسفه است. زمانی که گسست و بحران ایجاد شود، فلسفه اهمیت مییابد. این کثرات، محرومیتها، شکافها و گسستهاست که نیاز به یک اندیشه متافیزیکی را ایجاد میکند.
وی در ادامه به دشواری طرح وضعیت فلسفه در ایران در مقایسه با پرداختن به آرای فیلسوفانی خاص اشاره کرد و گفت: این احساس نیاز به فلسفه و احساس بحران و شکاف در ایران کجا احساس شده است. آیا در ایران چنان که باید چنین ورطه هولناکی درک شده است و زان پس اندیشهای مجال بالیدن و نظر کردن جدی در این مساله بنیادین را یافته است تا با مراجعه به آن از وضعیت فلسفه و دستاوردها و شکستهایش سخن بگوییم؟ مساله بعدی با مراجعه دوباره به پیشگفتار پدیدارشناسی روح این است که آیا در جایی که از سنت حکمی فلسفی خود دور افتادهایم، کسی برای توصیف وضع خود به تامل در نفس پرداخته است؟ به عبارت دیگر کجا میتوان از ظهور سوژه ایرانی سخن گفت؟ نکته سوم بار دیگر با تاکید بر هگل این است که فلسفه از گذرگاه خانواده و دین شکل میگیرد. حقیقت فلسفی همواره از پی دین و خانواده میآید.
زارعی پس از بیان این سه نکته به متن بوف کور صادق هدایت به مثابه متنی که میتوان این سه پرسش را در آن مطرح کرد، پرداخت و پس از نشان دادن اینکه این سه موضع در این کتاب مشهود است، گفت: البته در این کتاب یک دستگاه فکری بنا نمیشود، انتظار آن نیز از یک متن ادبی نیست. در این متن دهلیز هگلی خانواده و دین نیز دیده میشود. بنابراین شاهدیم این سه موضع در یکی از متونی که مواجهه جدی با وضعیت جدید دارد، شکل گرفته است. وی در پایان گفت: مساله این است که وقتی با ورطه میان سوژه متفکر ایرانی و دیگریاش مواجه میشویم، شاهد چندین چرخش هستیم. چرخش نخست سوژه دکارتی در برابر رئالیسم قرون وسطایی است، مساله دوم ایدهآلیزم کانتی است و مساله سوم چرخش «عملی» هگلی است. مساله بعدی فلسفههای پساهگلی (نیچه، هایدگر، پساساختگراها و…) است. بنابراین با در نظر داشتن این چرخشها مواجهه با فلسفه و اندیشیدن به فلسفه در ایران بغرنجتر میشود. با بررسی این مقدمه است که میتوان به وضعیت فلسفه در ایران پرداخت.
بیتوجهی به مسائل بینالمللی دلیل وضع ناگوار فلسفه در ایران است
امیر صائمی از پژوهشکده فلسفه تحلیلی، دیگر سخنران این نشست بود که درباره فلسفه تحلیلی و مقایسه اوضاع فلسفه بین ایران و سایر کشورها سخنرانی کرد. وی نخست به دو بدفهمی درباره فلسفه تحلیلی در ایران اشاره کرد و گفت: نخست اینکه فکر کنیم فلسفه تحلیلی، فقط تحلیل زبان است. این اشتباه است چون فلسفه تحلیلی روشی است که با دقت درباره گزارههای فلسفی بحث میکند. دومین بدفهمی این است که فکر کنیم فلسفه تحلیلی فلسفه پوزیتیویستی نیست.
وی در ادامه گفت: فلسفه یک علم نظری است که راجع به یکسری سوالات و مباحث بحث میکند و علاقهمندان به این سوالات میتوانند جهانی یا منطقهای باشند. در تحقیقی که چندی پیش منتشر کردم، مشخص شد که در میان ۳۰۰ ژورنال برتر دنیا اوضاع انتشار مقاله ما خیلی بد است یعنی حتی در مقایسه با ترکیه هم اوضاع ما بدتر است فقط نسبت به امارات اوضاع انتشار مقالهمان بهتر است که جمعیت آنجا با کشور ما قابلمقایسه نیست.
این اوضاع نامطلوب در حالی وجود دارد که ما در حوزه علوم دیگر مثل فیزیک جایگاه بسیار خوبی داریم پس معلوم میشود که مشکل ما مربوط به فلسفه است نه همه علوم. اینکه چرا ما در حوزه فلسفه اینگونهایم و مقصر کیست دلایل مختلفی دارد، برخی از دلایل آن مربوط به اوضاع و شرایط جامعه میشود ولی نمیتوان همه تقصیر را به گردن آن انداخت؛ مشکل دیگر به خود ما دانشگاهیها برمیگردد. من وقتی دپارتمان فلسفه در بهترین دانشگاههای دنیا مثل هاروارد، کمبریج و استنفورد را نگاه کردم، متوجه شدم که در همه این دانشگاههای معتبر به موضوعاتی مثل متافیزیک تحلیلی، اخلاق تحلیلی، فلسفه ذهن، زیباییشناسی، اخلاق و فلسفه سیاسی توجه ویژه میشود.
در حالی که ما در دانشگاههایمان به خیلی از این موضوعات توجه نداریم. این متخصص فلسفه تحلیلی گفت: با بررسی وضعیت فلسفه در دانشگاههای معتبر دنیا این سوال پیش میآید که در دانشگاههای معتبر ایران مثل دانشگاه تهران، شهید بهشتی و صنعتی شریف چند نفر به مسائلی چون فلسفه ذهن، اخلاق، متافیزیک تحلیلی و… گرایش دارند یا حداقل با گشودگی از آن استقبال میکنند. بنابراین مشخص میشود که ما نسبت به خیلی از مسائل بیتوجهیم، این بیتوجهی و انفصال از دنیا دلیل پیشرفت نکردن ما است. وی در ادامه به وضعیت فلسفه اسلامی پرداخت و گفت: این اوضاع نابسامان را در فلسفه اسلامی هم میبینیم. وقتی به مدخل فلسفه اسلامی دانشگاه استنفورد نگاه میکنیم هیچ مقالهای درباره فلسفه اسلامی از یک ایرانی یا یک مسلمان نمیبینیم. بنابراین مشخص است که ما زبان فلسفه معاصر در جهان را بلد نیستیم و به پژوهشهای جهانی بیتوجهیم. با این اوضاع میبینید که که ما به جای پرداختن به موضوعاتی که برای دنیا مهم است و موضوعات فلسفه اسلامی به موضوعاتی از قبیل سنت و مدرنیته پرداختیم که تازه به زعم من در آن حوزه هم خیلی موفق نبودهایم.
فلسفه اسلامی در ایران بسیار رنجور و مهجور است
نصرالله حکمت، استاد فلسفه اسلامی در دانشگاه شهید بهشتی آخرین سخنران این نشست بود. وی گفت: به عقیده من در زمان فعلی ما در فراق فلسفه اسلامی به سر میبریم. اینکه از آن هنوز یاد میکنیم و در دانشگاه و حوزه تدریس میشود به معنای جاندار بودن آن نیست. وضعیت فلسفه اسلامی در ایران بسیار رنجور و مهجور است. اینکه در دانشگاههای ما متون فلسفه اسلامی مثل «بدایهالحکمه» تدریس شود به معنی زنده بودن فلسفه اسلامی نیست. اگرچه من معتقدم که اصلا کتاب «بدایهالحکمه» علامه طباطبایی برای تدریس در دانشگاهها نوشته نشده و برای تدریس در مدرسه حقانی نوشته شده است. این اثر ارتباطی به زمانه ما ندارد، به عبارتی این کتاب هیچ سنخیتی با مسائل و موضوعات عصر ما ندارد.
وی گفت: فلسفه اسلامی یک جریان است که از زمان کندی آغاز شده و به ملاصدرا رسیده است و ما بعد از ملاصدرا فقط آن را تکرار کردهایم و حرف تازهای نزدیم. درست است که یکسری مسائل اجتماعی و سیاسی در آن دخیل است اما گذشته از آن مشکل دیگر این است که جامعه ما احساس نیاز به فلسفه و فیلسوف ندارد. اینکه بگوییم به خاطر شرایط نمیتوان متفکر پدید آورد اشتباه است چون بسیاری از متفکران ما در همین شرایط آفریده شدهاند و اثر خلق کردند. اینکه من توقع داشته باشم همهچیز فراهم شود تا من فکر کنم و مورد حمایت قرار بگیرم امری غیرقابل تحقق است چون فیلسوف آینه پنهان زمان خویش و عقل یک سرزمین است.
حکمت درباره علت مهجوریت فلسفه اسلامی گفت: فلسفه اسلامی امروز دو ویژگی دارد که موجب شده ما دچار فراق و مهجوریت آن باشیم؛ انجماد و انسداد. به بیان دیگر فلسفه اسلامی امروز از یکسو یخ زده است و نشاط ندارد، از سوی دیگر راههایش به زندگی امروز بشر بسته شده است. عامل انجماد فلسفه خلط میان دین و فلسفه است. به این معنا که نفس فلسفه ملاصدرا ما را به عبور کردن دعوت میکند و خود او هم از میرداماد عبور کرده ولی ما چند دهه است که در ملاصدرا ماندیم و اصالت وجود و حکمت متعالیه جزو عقاید دینی ما شده است و کسی هم جرات ندارد با اینها مخالفت کند و این یک عامل مهم برای انجماد فلسفه اسلامی است.
منظور من از انسداد این است که در زمانه فعلی همه در و پنجرههای فلسفه بسته شده و فلسفه نه ارتباطی با خارج از کشور دارد – که البته این دغدغه من نیست- و نه ارتباطی با فلاسفه داخل کشور. به بیان دیگر فلسفه اسلامی هیچ ارتباطی با مسائل زندگی امروز ما ندارد. ما دلمان خوش است که درباره مبادی و مبانی فلسفه اسلامی صحبت میکنیم ولی هیچگاه بین این مبادی و زندگی روزمرهمان ارتباط برقرار نمیکنیم. حکمت در پایان گفت: عامل اصلی انسداد در فلسفه اسلامی مطالعاتی است که در چند دهه اخیر شرقشناسان درباره فلسفه اسلامی داشتند.
تاریخ فلسفه اسلامی موجود نهتنها به هیچوجه نشاندهنده چهره اصیل فلسفه اسلامی نیست بلکه همهچیز فلسفه اسلامی را به صورت وارونه میگوید. تاریخ فلسفه اسلامی موجود از فلسفه اسلامی یک فلسفه بیربط و حاشیهنشین یونانی معرفی کرده است در حالی که فلسفه اسلامی ماهیتا با فلسفه یونان تفاوت دارد و فلاسفه مسلمان فلسفهای تاسیس کردند که هم در ساختار و هم در محتوا با فلسفه یونان متفاوت است.
منبع: اعتماد