حکومت علوی ایده عدالت اسلامی را برای آیندگان زنده نگه داشت

{jcomments on}{jcomments off}ابراهیم منهاج دشتی: وقتی خلافت به علی رسید، اصل عدالت و برابری و برادری اسلامی ضربه عمیق خورده و اختلافات و فتنه های مترتبه بر آن به اوج خود رسیده بود و امتیازات فردی و نژادی مبتنی برفرهنگ کفر و شرک، با تمام قد در برابر امتیازات مبتنی بر ایمان و تقوی قد علم کرده و ارکان جامعه…

{jcomments on}{jcomments off}ابراهیم منهاج دشتی: وقتی خلافت به علی رسید، اصل عدالت و برابری و برادری اسلامی ضربه عمیق خورده و اختلافات و فتنه های مترتبه بر آن به اوج خود رسیده بود و امتیازات فردی و نژادی مبتنی برفرهنگ کفر و شرک، با تمام قد در برابر امتیازات مبتنی بر ایمان و تقوی قد علم کرده و ارکان جامعه توحیدی را متزلزل ساخته بود. این بود که امام علی)ع( با تمام وجود با این امتیازات و تبعیضات به مقابله برخاست و نظرات و اخطارهای دوستان خود که عواقب خطرناک این اقدامات را به او گوشزد می کردند نادیده گرفت و مجدانه به راه خود ادامه داد و همه خطرات و پیامدهای آن را به جان خرید.

 

****

حکومت علوی ایده عدالت اسلامی را برای آیندگان زنده نگه داشت

|ابراهیم منهاج دشتی|

 

 

توجه: این مقاله در همایش حکومت علوی که در دانشگاه مفید برگزار شد، از سوی نویسنده  ارائه شده است. 

 

منظور از عدالت اسلامی چیست؟

یکی از اساسی ترین اهداف عالیه اسلام که در تبدیل جامعه مبتنی بر فرهنگ شرک به جامعه توحیدی نقش کلیدی داشت حذف امتیازات مبتنی بر تبعیضات ناروا و فرهنگ و ارزش های نشئت گرفته از شرک، و جایگزین کردن امتیازات مبتنی بر تقوی و فرهنگ و ارزش های برآمده از توحید بود.

پیش از اسلام امتیازات افراد و خانوارها و نژادها در همه جوامع اعم از متمدن و غیر متمدن مبتنی بر تبعیض و زورمداری یا ارزش های وهمی و کاذبی بود که از شرک و ظلم و جاه پرستی نشئت می گرفت. افراد و خانوارها و اقوام قویتر از امتیازات بیشتری برخوردار می شدند و بر اساس آن امتیازات، خود را از سایرین برتر می دانستند و مستکبرانه بر آنها حکومت می کردند. و افراد و خانوارها و اقوام مستضعف و محروم، محکوم به ذلت و فرو دستی و اطاعت مطلق از مستکبران بودند.

اسلام امتیازات مستکبران را لغو کرد و برتری جوئی آنها را سرکوب نمود و همه افراد و خانوارها و قبائل و نژادها را در یک سطح قرار داد و تنها ایمان و تقوی و اخلاق حسنه را ملاک برتری و امتیاز قرار داد.

آیه ۱۳ سوره حجرات می فرماید “یَأَیهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمُ مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثىَ‏ وَ جَعَلْنَاکمُ‏ْ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکمُ‏ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ” ای مردم ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و تقسیم به تیره ها و قبیله ها نمودیم که بتوانید همدیگر را بشناسید،) نه برای اینکه بعضی بربعضی گرامی تر باشند( چون کسانی نزد خدا گرامی ترند که پرهیز کارتر باشند

در تفسیر “الدرالمنثور” در تفسیر این آیه از جابر بن عبد الله روایت کرده که گفته حضرت رسول )ص( در حجه الوداع در بین ایام تشریق برای ما سخنرانی کرد و گفت “یا أیها الناس ألا إن ربکم واحد،ألا إن أباکم واحد،ألا لا فضل لعربی علی عجمی و لا لعجمی علی عربی و لا لأسود علی أحمر و لا لأحمر علی أسود إلا بالتقوی ـ إن أکرمکم عند الله أتقاکم. ألا هل بلٌغت؟ قالوا بلی یا رسول الله. قال فلیبلٌغ الشاهد الغائب” ای مردم خدای همه شما یکی است.پدر شما هم یکی است.پس نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب. و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید مگر به واسطه تقوی.و بعد، از شنوندگان پرسید:آیا آنچه باید برسانم رساندم؟ آنها گفتند بلی ای رسول خدا. و او گفت: پس حاضران این مطلب را به غائبان برسانند.

خدای متعال در آیات اول سوره “عبس” بی التفاتی به یک نابینا، به دلیل توجه بیشتر به تعدادی از اشراف، آنهم، به خاطر ترغیب آنها به اسلام، از جانب خدا به شدت مورد تقبیح و توبیخ قرار گرفته.

“عَبَسَ و تولّی أن جائه الأعمی و ما یُدریک لعلّه یَزّکّی أو یَذّکَّر فتنفعَه الذّکری أما من إستغنی فأنت له تصدَی و ما علیک ألاّ یَزّکَّی و أما من جائک یسعی و هو یخشی فأنت عنه تَلَهّی”چهره درهم کشید که نابینا بر او وارد شد! تو چه می دانی؟شاید او بخواهد پاکیزه شود یا متذکر شود و تذکر به او سود دهد؟ اما کسی که خود را بی نیاز می پندارد تو به او می پردازی! با اینکه به تو مربوط نسیت که او نخواهد پاکیزه شود. اما آن کس که شتابان بر تو وارد می شود و از خدا می‏ترسد تو به او بی اعتنائی می کنی!

اختلاف سنی و شیعه در مرجع ضمیر “عَبَسَ” که آن کس که چهره درهم کشیده چه کسی بوده، در این جهت تفاوتی ایجاد نمی کند. اهل سنت مرجع این ضمیر را حضرت پیغمبر می دانند و می گویند روزی او مشغول صحبت با تعدادی از سران بود و آنها را دعوت به اسلام می کرد و امید داشت که آنها اسلام را بپذیرند. در این بین إبن أم مکتوم نابینا چند بار از آن حضرت خواست چیزی به او تعلیم دهد. حضرت ناراحت شد و به او اعتنا نکرد که این آیات نازل شد و آن حضرت را مورد ملامت قرار داد. شیعیان که مقام پیغمبر و امامان را بالا تر از این می دانند که از جانب خدا مورد ملامت قرار گیرند، مرجع ضمیر “عبس” را شخص دیگری می دانند نه حضرت پیغمبر(ص)

آیه ۸۳ سوره قصص می گوید: ” ُ تِلْکَ الدَّارُ الاَخِرَهُ نجَعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَه للمُتَّقِین” بهشت را به کسانی اختصاص می دهیم که در صدد برتری بر دیگران و فسادبر نیایند و سرنوشت اختصاص به متقین دارد.

در قرآن کریم به طور مکرر آمده که مکذبین پیغمبران،مَلأَ، یعنی اشراف و اعیان بوده و پیروان آنها، مستضفان بوده اند. از جمله، آیه ۷۵ سوره اعراف، که در باره قوم صالح می گوید:” قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبرَواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنهْمْ أَتعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُون” مستکبران از روی تمسخر به مستضعفان می گفتند آیا خبر دارید که صالح از جانب خدایش به پیغمبری مبعوث شده؟و مستضعفان در جواب می گفتند ما به آنچه او به آن مبعوث شده ایمان داریم.

و از جمله، در آیه ۸۸ سوره اعراف، که در باره قوم شعیب می گوید:” قَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبرَواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَاشُعَیْبُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فىِ مِلَّتِنَا قَالَ أَ وَ لَوْ کُنَّا کَارِهِین” مستکبرین قوم شعیب به او گفتند ای شعیب ما تو و مؤمنین به تو را از شهر بیرون می کنیم مگر اینکه به دین ما بر گردید. شعیب گفت حتی اگر ما از دین شما کراهت داشته باشیم؟

و از جمله، در آیات ۴۷ و ۴۸ سوره غافر، که در باره مشاجره اهل دوزخ می گوید ” وَ إِذْ یَتَحَاجُّونَ فىِ النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفَؤُاْ لِلَّذِینَ اسْتَکْبرَواْ إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِیبًا مِّنَ النَّارِ(۴۷) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبرَواْ إِنَّا کلُ‏ٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَینْ‏َ الْعِبَادِ(۴۸)” وقتی در جهنم با هم صحبت می کنند ضعفا به مستکبران می گویند ما در دنیا تابع شما بودیم آیا شما حالا بخشی از آتش ما را ما برمی دارید؟ مستکبران می گویند ما هم در آتشیم. خدا بین همه بندگان حکم کرده.

از این آیات و امثال آنها که در قرآن کریم بسیار است و تکرار لفظ”ملأ” که به عنوان گروهی که در برابر پیغمبران می ایستادند. و همین طور تکرار الفاظ استکبار و استضعاف و مستکبر و مستضعف در قرآن کریم به خوبی استفاده می شود که اسلام تقسیم و طبقه بندی جامعه به مستکبر و مستضعف را عمده ترین منشأ فساد جوامع می داند.

این عدالت از کجا ضربه خورد؟

این مطلب از اصول و مسلمات جامعه نوپای اسلامی بود و در زمان حضرت رسول)ص( و خلیفه اول و قسمت عمده زمان خلیفه دوم به آن تکیه و عمل می شد و مورد خدشه قرار نمی گرفت و فضائلی که در قرآن کریم برای مهاجرین و انصار و مجاهدین بیان شده بود مبنای امتیازات مادی و دنیوی قرار نمی گرفت. ولی از زمانی که بر اساس این امتیازات معنوی، بیت المال به صورت “تفاضل” بین مسلمین توزیع شد، تدریجا زمینه تزلزل این اصل فراهم شد و فساد، جامعه اسلامی فرا گرفت .

منظور از “تفاضل” و “تسویه”چیست؟

تفاضل یعنی برتری بعضی بر بعض دیگر و منظور از آن که به صورت یکی از سرفصل های تاریخ اسلام درآمده تبعیض و تفاوت بین افراد در برخورداری از بیت المال است که در سال آخر خلافت خلیفه دوم با اجتهاد فقهی و از روی مصلحت اندیشی توجیه و برنامه ریزی و اجرا شد و تا آخر دوره خلیفه سوم ادامه داشت. در مقابل آن، عنوان و سر فصل “تسویه”قرار می گیرد که منظور از آن یکسان قرار دادن مستمری های همه افراد از بیت المال است. در زمان حضرت رسول(ص) و خلیفه اول تا اواخر خلیفه دوم بیت المال به طور یکسان توزیع می شد. و بعد از خلیفه سوم علی(ع) مجددا آن را احیا کرد و بیت المال را به طور یکسان بین افراد تقسیم نمود . از این تاریخ بود که عنوان “تسویه” در برابر عنوان “تفاضل” قرار گرفت و به صورت یک سرفصل در تاریخ اسلام درآمد.

آیا این امر یک مسئله اجتهادی است؟

در زمان حضرت رسول”ص” نه عنوان “تسویه» به صراحت مطرح شده بود و نه عنوان”تفاضل” بلکه بدون اینکه بحث و مذاکره یا انتقادی در باره این مطلب مطرح شود حضرت پیغمبر غنائم و اموال را به طور مساوی بین افراد تقسیم می کرد. به همین دلیل است که اهل سنت این مطلب را یک مسئله اجتهادی وابسته به تشخیص حاکم می دانند. که او حق دارد به اجتهاد و تشخیص خود در این مسئله عمل نماید. و لذا هم تفاضل را حمل بر صحت می کنند و هم تسویه را.

ولی آن طور که از پاسخ امام(ع) به طلحه و زبیر که در خطبه ۲۰۵ نهج البلاغه آمده استفاده می شود، او این مسئله را اجتهادی نمی دانسته و عمل و سیره حضرت پیغمبر در این امر را قطعی و غیر قابل اجتهاد و تغییر، تلقی می کرده. و لذا در پاسخ به انتقاد آنها از برقراری تسویه به جای تفاضل می فرماید” و أما ما ذکرتما من أمر الأسوه فإن ذالک أمر لم أحکم أنا فیه برأیی و لا ولیته هوی منی بل وجدت أنا و أنتما ما جاء به رسول الله(ص) قد فرغ منه فلم أحتج إلیکما فیما قد فرغ الله من قسمه و أمضی فیه حکمه فلیس لکما والله عندی و لا لغیرکما فی هذا عتبی” و اما آنچه در باره تسویه گفتید پاسخ آن این است که من در این امر به رأی و نظر خودم عمل نکرده ام و از روی هوای نفس هم به آن اقدام نکرده ام بلکه من و شما آنچه پیغمبر آورده را مفروغ عنه یافته ایم. پس در چیزی که خدا از تقسیم آن راضی شده و حکم خود را در آن جاری کرده نیازی به رأی شما نداشته ام. بنا بر این راهی برای تامین نظر شما و غیر شما در این امر وجود ندارد.

ابن ابی الحدید در شرح خطبه ۱۲۶ نهج البلاغه می نویسد “و اعلم أن هذه مسأله فقهیه و رأی علی ع و أبی بکر فیها واحد- و هو التسویه بین المسلمین فی قسمه الفی‏ء و الصدقات- و إلى هذا ذهب الشافعی رحمه الله- و أما عمر فإنه لما ولی الخلافه فضل بعض الناس على بعض- ففضل السابقین على غیرهم- و فضل المهاجرین من قریش على غیرهم من المهاجرین- و فضل المهاجرین کافه على الأنصار کافه- و فضل العرب على العجم- و فضل الصریح على المولى- و قد کان أشار على أبی بکر أیام خلافته بذلک- فلم یقبل و قال إن الله لم یفضل أحدا على أحد- و لکنه قال إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ- و لم یخص قوما دون قوم- فلما أفضت إلیه الخلافه- عمل بما کان أشار به أولا- و قد ذهب کثیر من فقهاء المسلمین إلى قوله- و المسأله محل اجتهاد- و للإمام أن یعمل بما یؤدیه إلیه اجتهاده- و إن کان اتباع علی ع عندنا أولى- لا سیما إذا عضده موافقه أبی بکر على المسأله- و إن صح الخبر أن رسول الله ص سوى- فقد صارت المسأله منصوصا علیها- لأن فعله ع کقوله” این یک مسئله فقهی است. نظر علی ع و ابو بکر هم در آن یکی است و آن تسویه بین مسلمین در تقسیم بیت المال است. شافعی رحمه الله علیه هم همین نظر دارد. ولی عمر وقتی متصدی خلافت شد بعضی از مردم را بر بعضی دیگر ترجیح داد. سابقین در اسلام را بر دیگران ترجیح داد.مهاجرین قرشی را بر دیگران ترجیح داد و همه مهاجرین را بر انصار ترجیح داد. عرب را بر عجم و شخص آزادی که سابقه بردگی نداشت را بر کسی که سابقه بردگی داشت ترجیح داد.عمر در ایام خلافت ابو بکر هم این کار را به او پیشنهاد کرده بود ولی او نپذیرفت و گفت خدا کسی را بر کسی ترجیح نداده فقط گفته صدقات متعلق به فقرا و مساکین است و قومی را بر قومی ترجیح نداده. ولی وقتی خلافت به خودش رسید به آنچه سابقا به ابو بکر پیشنهاد داده بود اقدام کرد. بسیاری از فقهای مسلمین هم نظر او را پذیرفته اند و این یک مسئله اجتهادی است. حاکم حق دارد به اجتهاد خود عمل نماید. هر چند پیروی از علی ع در نظر ما اولی است. و اگر این خبر که رسول خدا ص تسویه برقرار کرده صحیح باشد، مسئله از موارد منصوص می شود و جائی برای اجتهاد در ان باقی نمی ماند چون عمل آن حضرت مانند قول او حجت است.

و باز ابن ابی الحدید در شرح خطبه ۲۰۵ نهج البلاغه که مشتمل بر مذاکره امام با طلحه و زبیر است می نویسد: “…ثم تکلم فی معنى التفضیل فی العطاء- فقال إنی عملت بسنه رسول الله ص فی ذلک- و صدق ع فإن رسول الله ص سَوٌى فی العطاء بین الناس- و هو مذهب أبی بکر” و بعد در باره برتری دادن بعضی از مردم بر بعضی در توزیع بیت المال صحبت کرده و گفته من در این کار به سنت رسول خدا ص عمل کرده ام. و راست گفته چون رسول خدا ص بیت المال را به طور مساوی بین مردم تقسیم کرد. نظر ابو بکر نیز همین بود.

این تفاضل و تبعیض با چه اجتهادی توجیه و اجرا شد؟

جریان از این جا شروع شد که اولا در اواخر دوره خلیفه دوم به دلیل غنائم فوق العده ای که با فتح ایران و شام و مصر، به سوی مدینه سرازیر شد، ثروت فوق العاده ای نصیب مسلمین شد،به طوری که فقیر و مستمندی در جامعه نمانده و همه بی نیاز شده بودند، و ثانیا افراد گوناگونی از اقوام و نژاد های مختلف در مدینه جمع شده بودند و این شهر به صورت یک پایتخت، مانند یکی از پایتخت های دنیا درآمده و صورت متمدنانه بخود گرفته و بعضی از عرفیات و عادات ملل متمدن به آن راه یافته بود. ثالثا امتیازات سابقین در اسلام که در آیاتی از قرآن آمده یا از حضرت رسول)ص( نقل شده بود بر سر زبان ها افتاده و عده ای را متمایز و متشخص ساخته و به صورت اشرافی درآورده و شؤنات خاصی برای آنها ایجاد کرده بود. از جمله مقتضیات این شرائط، این بود که وضع زندگی این دسته ی متمایز و اشرافی مانند اشراف و اعیان کشورهای متمدن با افراد معمولی متفاوت و متمایز باشد. از این تاریخ بود که فضائل و امتیازات معنوی مهاجرین و انصار و به طور کلی سابقین در اسلام و همچنین قرابت با حضرت رسول(ص) مبنای امتیازات مادی قرار گرفت و بیت المال بر حسب اختلاف درجات در آن فضائل و تفاوت درجات اشخاص در داشتن سابقه در اسلام، و میزان قرابت آنها با حضرت رسول(ص) به طور متفاوت بین مسلمین توزیع شد و در اثر آن تدریجا یک طبقه اشرافی کاملا متمایز، در جامعه اسلامی به وجود آمد.

در اوائل اجرای این برنامه، مفاسد مترتبه بر آن روشن و آشکار نبود. در تاریخ هم نقل نشده که علی(ع) به آن اعتراض کرده باشد. و نقل نشده که سهم خود و حسنین(ع) که بر حسب همان درجه بندی، بیش از سهم سایرین بود به دلیل اعتراض به این کار رد کرده باشد. با اینکه اگر چنین اعتراضی رخ داده بود مسلما در تاریخ نقل می شد و مسکوت نمی ماند. ولی در سال های آخر دوره خلیفه سوم که بذل و بخشش های خلیفه به نزدیکان خود هم بر آن اضافه شد، تدریجا جامعه بی طبقه اسلامی تبدیل به جامعه طبقاتی شد و مفاسد این برنامه روز به روز آشکار تر شد. این وضعیت باعث غرور و برتری جوئی بعضی از طبقه اشراف و بستگان آنها و متعاقبا باعث بروز خشم و نارضایتی در بین مردم شد که می گفتند خلیفه دین ما را تغییر داده و با امتیاز دادن به بنی امیه و هواداران آنها، آنها را بر ما مسلط نموده و سر نوشت اسلام و مسلمین را به نااهلان سپرده است. این نارضایتی تدریجا به شورش انجامید و خلیفه وقت به قتل رسید و در پی آن فتنه ها و اختلافات عظیمی به وجود آمد و برای اولین بار جنگ های داخلی بین مسلمین به راه افتاد و باعث جنگ های جمل و صفین و خوارج و کشته شدن بسیاری از اصحاب حضرت رسول(ص) شد. و بعد از آن هم، جامعه اسلامی برای همیشه دچار اختلافات ریشه دار و عمیق شد که متاسفانه هنوز هم ادامه دارد.

مشکلات علی(ع) در اجرای این عدالت:

علی(ع) از همان روزهای اول خلافت با سه جریان متضاد و سرسخت روبرو بود،

۱ـ تعدادی از شورشیان افراطی که به عنوان نهی از منکر و مبارزه با تبعیضات ناروا و مفاسدی که مترتب بر آن شده بود بر خلیفه وقت یعنی عثمان شوریده که در اثر آن شورش، شرائط قتل او فراهم شد و او به قتل رسید. این دسته که تندرو و افراطی و متهم به قتل عثمان بودند از طرفداران او بودند و در بین سپاهیان او حضور فعال داشتند. و به خاطر مواضع افراطی و تندروی هائی که داشتند، مشکلاتی برای او ایجاد می کردند. تعدادی از آنها همان هائی بودند که در برابر او شوریده و جنگ خوارج به راه انداختند.

به طوری که در خطبه ۱۶۸ نهج البلاغه آمده امام (ع) در باره این دسته، در پاسخ به تعدادی از صحابه، که به او پیشنهاد کرده بودند، عده ای از شورشیان بر عثمان را مجازات نماید می فرماید” یَا إِخْوَتَاهْ إِنِّی لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ وَ لَکِنْ کَیْفَ لِی بِقُوَّهٍ وَ الْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْکَتِهِمْ یَمْلِکُونَنَا وَ لَا نَمْلِکُهُمْ وَ هَا هُمْ هَؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُکُمْ وَ الْتَفَّتْ إِلَیْهِمْ أَعْرَابُکُمْ وَ هُمْ خِلَالَکُمْ یَسُومُونَکُمْ مَا شَاءُوا وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَهٍ عَلَى شَیْ‏ءٍ تُرِیدُونَهُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرُ جَاهِلِیَّهٍ وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مَادَّهًإِنَّ النَّاسَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِذَا حُرِّکَ عَلَى أُمُورٍ فِرْقَهٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَهٌ تَرَى مَا لَا تَرَوْنَ وَ فِرْقَهٌ لَا تَرَى هَذَا وَ لَا ذَاکَ فَاصْبِرُوا حَتَّى یَهْدَأَ النَّاسُ وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَهً فَاهْدَءُوا عَنِّی وَ انْظُرُوا مَا ذَا یَأْتِیکُمْ بِهِ أَمْرِی وَ لَا تَفْعَلُوا فَعْلَهً تُضَعْضِعُ قُوَّهً وَ تُسْقِطُ مُنَّهً وَ تُورِثُ وَهْناً وَ ذِلَّهً وَ سَأُمْسِکُ الْأَمْرَ مَا اسْتَمْسَکَ وَ إِذَا لَمْ أَجِدْ بُدّاً فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی‏” ای برادران آنچه ذهن شما را به خود مشغول کرده از من پنهان نیست ولی چگونه می توانم به این کار اقدام نمایم با اینکه این دسته شورشیان هنوز بر قدرت خود باقیند. بر ما تسلط دارند و ما بر آنها تسلط نداریم. بندگان شما هم با اینها به شورش پرداخته و اعراب شما هم به دورشان جمع شده اند. اینها در بین شما حضور دارند و هر چه بخواهند بر شما تحمیل می کنند. آیا با این وضع قدرتی بر آنچه می خواهید می یابید؟ این جریان، جریانی است برخواسته از جاهلیت و این دسته ریشه و پشتوانه دارند. اگر مجازات اینها مطرح شود، مردم در باره آن چند دسته می شوند. دسته ای همین رای شما دارند. دسته دیگری مخالف رای شمایند و دسته سوم نه با رای شما موافقند و نه با رای مخالفان شما. پس صبر کنید تا مردم آرام بگیرند و دل ها در جای خود قرار گیرد و وقتی اوضاع هموار شد حقوق به آسانی در یافت شود. پس درباره این امر با من صحبت نکنید و ببینید چه دستوری از جانب من به شما می رسد و کاری نکنید که قدرتی را متزلزل و نیروئی را ضایع و باعث وهن شود. من اوضاع را تا آنجا که ممکن است حفظ خواهم کرد. و زمانی که چاره ای نیابم داغ آخرین درمان است.

۲ـ هوا داران عثمان یعنی بنی امیه و طرفداران آنها که در اثر قتل عثمان، ضربه خورده و مورد تحقیر قرار گرفته و منافعشان از دست رفته بود و از هر فرصتی برای انتقام جوئی و برگشت به قدرت از دست رفته استفاده می کردند.

۳ـ طلحه و زبیر و امثال آنها که در دوره عثمان از ناراضیان و منتقدان به او بودند، و بعد از بیعت با علی بیعت خود را نقض کرده و به بهانه انتقام از قاتلان عثمان فتنه جنگ جمل را به راه انداختند.

علی(ع) چگونه عدالت اسلامی را در این جامعه پر آشوب احیا کرد:

وقتی خلافت به علی رسید، اصل عدالت و برابری و برادری اسلامی ضربه عمیق خورده و اختلافات و فتنه های مترتبه بر آن به اوج خود رسیده بود و امتیازات فردی و نژادی مبتنی برفرهنگ کفر و شرک، با تمام قد در برابر امتیازات مبتنی بر ایمان و تقوی قد علم کرده و ارکان جامعه توحیدی را متزلزل ساخته بود. این بود که امام علی)ع( با تمام وجود با این امتیازات و تبعیضات به مقابله برخاست و نظرات و اخطارهای دوستان خود که عواقب خطرناک این اقدامات را به او گوشزد می کردند نادیده گرفت و مجدانه به راه خود ادامه داد و همه خطرات و پیامدهای آن را به جان خرید.

راهکارهای امام (ع)در پیگیری این هدف:

۱ـ اولین اقدام او در جهت لغو این امتیازات این بود که املاک طبقه اشراف را که به عنوان قطیعه و طعمه یا تیول از املاک دولتی در اختیارشان قرار گرفته بود مصادره کرد و به بیت المال برگرداند.به طوری که در خطبه ۱۵نهج البلاغه آمده، در پاسخ کسانی که این اقدام را خطرناک و باعث خشم و کینه بیشتر مخالفین او دانسته بودند گفت: ” وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَهً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ” به خدا قسم اگر آن املاک را جائی بیابم که مهریه زنانشان قرار گرفته باشد، یا در برابر آن کنیزانی خریده باشند، هم، مصادره خواهم کرد. چون میدان عدالت وسیع است. و هر که عدالت او را در تنگنا قرار دهد ظلم او را در تنگنای بیشتری قرار خواهد داد.

۲ ـ بزرگترین اقدام او در این مسیر، این بود که “تفاضل” یعنی امتیازات طبقه اشراف در برخورداری بیشتر از بیت المال را لغو کرد. امتیازاتی که بر حسب سابقه در اسلام محاسبه شده بود و به مهاجرین و انصار و بدریون و بنی هاشم و زوجات حضرت رسول)ص( بیشتر از دیگران پرداخت می شد. و با استدلال به اینکه پیغمبر اسلام، از قریش و از عرب است، به قریش نسبت به غیر قریش و به عرب نسبت به غیر عرب، و به بنی هاشم نسبت به سایرین امتیاز داده شد. به طوری که در خطبه ۱۲۶ نهج البلاغه آمده علی (ع) در جواب مصلحت اندیشانی که مصلحت حکومت او را در ترک این کار می دانستند گفت” أتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً” آیا می خواهید مرا وادار کنید که پیروزی خود را از طریق ظلم بر کسانی که بر آنها حکومت می کنم به دست آورم!؟ به خدا قسم هیچ وقت گرد آن نخواهم رفت.

این نکته حائز اهمیت است که سنگینی لغو این امتیازات بر امتیازداران، عمدتا به خاطر خسارت مادی نبود بلکه به خاطر حذف شؤنات و حیثیت مستکبرانه ای بود که به دلیل باز گشت به فرهنگ شرک و جاهلیت به دست آورده بودند و این احساس به آنها دست داده بود که علی (ع) از طریق لغو امتیازات مالی،شخصیت آنها را تحقیر کرده و آنها را در ردیف طبقات پائین جامعه حتی غیر عرب و کسانی که سابقه بردگی داشتند قرار داده. این نکته در لابلای انتقادات معترضین به این امر، که در کتب تاریخی نقل شده به خوبی مشهود است.

مرحوم مغنیه در شرح خطبه ۲۰۵ در کتاب فی ظلال نهج البلاغه در باره این مطلب می نویسد:”ساوى النبی (ص) فی العطاء بین المسلمین، و مثله فعل أبو بکر من بعده، و خالفهما عمر و عثمان، و لما انتهت الخلافه الى الإمام عاد الى سیره رسول اللّه (ص) فعارض طلحه و الزبیر و أصحاب المراکز الممتازه، عارضوا لا من وجهه اقتصادیه و کفى، بل کرها لمبدإ المساواه،لأن التقسیم بالسویه معناه ان علیا ینفذ سنّه النبی فی تساوی البشر فی جمیع الحقوق، فلا فضل لعربی، و لا لقرشی، و لا لصحابی إلا بالتقوى و إلا یوم القیامه حیث الحساب و الجزاء، لا فی الدنیا و هذا هو الهدم و التهدید لنفوذ طلحه و الزبیر و غیرهما من «الشامخین» و کان عمر قد خوّفهم و حذّرهم من ولایه علی بقوله: “إن ولیها الأجلح لیحملنکم على المحجه البیضاء و الصراط المستقیم” پیغمبر (ص) بیت المال را به طور مساوی بین مردم تقسیم کرد و بعد از او هم ابو بکر همان کار کرد ولی عمر و عثمان با آنها مخالفت کردند و وقتی خلافت به امام رسید، در این امر به روش رسول خدا(ص) باز گشت و طلحه و زبیر و سایر امتیاز داران با او به مخالفت برخواستند نه به دلیل اقتصادی تنها، بلکه به خاطر ناراحتی از قاعده مساوات، چون معنی تقسیم به صورت مساوی این بود که علی سنت رسول خدا(ص) در تساوی بشر در همه حقوق را به اجرا می گذارد که فضلی برای عربی و قرشی و صحابی نباشد مگر به تقوی و مگر در روز قیامت، ،آنجا که حساب و جزا وجود دارد، نه در دنیا و این همان تهدید و تخریب نفوذ طلحه و زبیر و سایر اشراف است. عمر هم آنها را از حکومت علی ترسانده و بر حذر داشته بود. با این کلام که گفته بود: اگر” أجلح” یعنی آنکه موی سرش ریخته (علی) حکومت را به دست بگیرد شما را به مسیر روشن و راه مستقیم وامیدارد.

۳- استکبار ستیزی و مبارزه با تفوق طلبی اشراف:

مبارزه امام با امتیاز خواهی و تفوق طلبی مستکبران برای احیاء اصل عدالت اجتماعی اسلام،منحصر به مصادره املاک تعدادی از آنها و لغو “تفاضل” در مستمری ها از بیت المال و تبدیل آن به “تسویه” نبود بلکه این جهت گیری او در سایر موارد هم به طور مستمر ادامه داشت که به چند مورد آن اشاره می شود:

۳.۱ـ به طوری که در نامه ۲۷ نهج البلاغه آمده امام به محمد بن ابی بکر می گوید”…و آس بینهم فی اللحظه و النظره،حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم…” در مجلس خود به همه مردم به طور یکسان نگاه کن تا بزرگان طمع نکنند که به آنها توجه بیشتری داشته باشی.

۳.۲ ـ شبیه جمله فوق در نامه ۴۶ آمده که خطاب به یکی از عمال خود می فرماید”…و آس بینهم فی اللحظه و النظره و الأشاره و التحیه حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم…” در نگاه و اشاره و سلام با همه مردم به طور یکسان برخورد کن تا بزرگان طمع نکنند که به آنها تمایل بیشتری داشته باشی.

در اینجا می بینیم که امام (ع) نه تنها در توزیع بیت المال اصرار داشته که به طور مساوی بین مردم توزیع شود بلکه با تاکید از والیان خود می خواهد که در نحوه نگاه و اشاره و سلام کردن و توجه به حاضران در مجلس هم، همه حاضران را یکسان در نظر بگیرند و بعضی را به خاطر عظمت و سیادت بر دیگران ترجیح ندهد تا امید به توجه بیشتر در دلشان هم خطور نکند.

۳.۳ـدر عهدنامه مالک اشتر آمده که به او می فرماید”…ثم إن للوالی خاصه و بطانه فیهم إستئثار و تطاول و قله إنصاف فی معامله،فاحسم ماده أُولائک بقطع أسباب تلک الأحوال…” حاکم خواص و اطرافیانی دارد که حالت خودخواهی و برتری جوئی و کم انصافی در وقت تعامل با دیگران دارند. وظیفه تو این است که ریشه این حالات را بخشکانی.

۳.۴ـ در همین عهدنامه در باره نحوه تقدیر از خدمات قابل تقدیر سپاهیان به مالک می فرماید”…و لا یدعونک شرف اْمرءٍ إلی أن تُعْظِم من بلائه ما کان صغیرا و لا ضعه اِمرءٍ إلی أن تستصغر من بلائه ما کان عظیما…” بزرگی کسی تو را وادار نکند که کار کوچک او را بزرگ جلوه دهی و همین طور کوچکی کسی تو را وادار نکند که کار بزرگ او را کوچک جلوه دهی.

۳.۵ـ از همه جا صریح تر و قاطعانه تر در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه معروف به قاصعه آمده که می فرماید”…ألا فالحذر الحذر من طاعه ساداتکم و کبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم و ترفعوا فوق نسبهم و ألقوا الهجینه علی ربهم و جاحدوا الله ماصنع بهم مکابره لقضائه و مغالبه لآلائه! فإنهم قواعد اساس العصبیه و دعائم أرکان الفتنه و سیوف اعتزاء الجاهلیه…” همانا بپرهیزید و باز هم بپرهیزید از اطاعت اشراف و بزرگان خود که با تکیه بر حسب و نسب خود، خود را بالاتر از دیگران به حساب آورده. و خود را بالا تر از نسب خود قرار دادند و با عیب جوئی از دیگران عیب را به خدا نسبت دادند و در برابر آنچه که خدا به آنها داده بود کفر ورزیدند که از روی تکبر با تقدیر او بستیزند و بر نعمت های او غالب شوند.چون اینها پایگاه های تعصب اند و ستون های فتنه و شمشیرهای انتساب به جاهلیت.

امام(ع) در این بیانات با صراحت و قاطعیت تمام مو ضع خود در برابر طبقه اشراف و اعیان را اظهار می کند که با صرف نظر از مسائل مالی هم آنها را شایسته هیچ گونه امتیاز و احترام خاصی نمی داند و هر گونه اطاعت از آنها به عنوان بزرگی و آقائی و سروری را منشأ فساد و تباهی جامعه و باز گشت به شرک و کفر می داند و با شدت تمام از آن نهی می کند.

۴- جلو گیری از انجام تشریفات در برابر بزرگان:

به طوری که در حکمت ۳۷ نهج البلاغه آمده امام)ع( خطاب به بزرگان انبار که وقتی به راه افتاد، برای بزرگداشت او جلو او دویدند گفت” مَا هَذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا یَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُکُمْ وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّهَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ وَ أَرْبَحَ الدَّعَهَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ ” این چه کاری بود که کردید؟ گفتند عادتی است که برای تعظیم فرمانروایان خود انجام می دهیم. امام (ع) گفت فرمانروایان شما سودی از این کار نمی برند. شما با این کار خود را در این دنیا به زحمت می اندازید و در آخرت به واسطه آن زیانکار می شوید. چه زیان بار است زحمتی که عقاب داشته باشد و چه سودمند است استراحتی که توام با امان از آتش باشد.

و در حکمت ۳۲۲ نهج البلاغه آمده که وقتی سوار بود و حرب بن شرحبیل پیاده با او راه می رفت به او گفت ” ارْجِعْ فَإِنَّ مَشْیَ مِثْلِکَ مَعَ مِثْلِی فِتْنَهٌ لِلْوَالِی وَ مَذَلَّهٌ لِلْمُؤْمِنِ” برگرد! چون همراهی پیاده ای مثل تو با سواری مثل من حاکم را گمراه می کند و مؤمن را ذلیل.

۵ ـ جلوگیری از ستایش و تعظیم نسبت به خودش:

به طوری که در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه آمده که وقتی امام(ع) در باره حق والی بر رعیت و حق رعیت بر والی مطالب جالبی بیان کرد و یکی از اصحاب تحت تاثیر قرار گرفت و به ستایش او پرداخت، به او گفت” إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِی نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ یَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِکَ کُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ کَانَ کَذَلِکَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَیْهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَهُ اللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَیْهِ عِظَماً وَ إِنَّ مِنْ‏أَسْخَفِ حَالَاتِ الْوُلَاهِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ کَذَلِک”‏ بدترین حالات حاکمان در نظر صالحان این است که در مظنه فخر دوستی قرار گیرند و رفتارشان حمل بر تکبر شود. از اینکه به ذهن شما خطور کرده که من دوست دارم مدح و ستایش بشنوم ناراحت شدم ولی بحد الله چنین نیستم. پس به نحوی که با جبابره صحبت می شود با من صحبت نکنید و آن طور که در برابر پرخاشگران احتیاط می شود در برابر من احتیاط نکنید و با سازش کاری با من معاشرت نکنید. و گمان مبرید که شنیدن حرف حق بر من سنگینی می کند و نه اینکه می خواهم شما مرا بزرگ بدارید چون کسی که شنیدن حرف حقی یا عدالتی که به او پیشنهاد شود را سنگین بشمارد عمل به آنها بر او سنگین تر خواهد بود.

امام(ع) در این بیانات عظمت خود در نظر اصحاب خود را پائین می آورد تا از این طریق، هم فاصله طبقاتی که در ذهن مردم جا افتاده بود را از بین ببرد.

۶ تقاضای انتقاد به خود:

در این باره در خطبه ۲۱۶ می گوید” فلا تَکُفّوا عن مقاله بحق أو مشوره بعدل فإنی لست فی نفسی بفوق أن أخطئ و لا آمن ذالک من فعلی…” پس، از گفتن هیچ حرف حقی یا تذکری در باره اجرای عدالتی خودداری نکنید چون من به خودی خود بالا از خطا نیستم.

امام (ع) در این جملات خود را در برابر دوستان کوچک می کند که در بزرگداشت و تعظیم او زیاده روی نکنند تا این مطلب در اذهان جا بیفتد و فاصله طبقاتی حتی بین امام و سایرین از بین برود. یعنی از عظمت و موقعیتی که اصحاب و سپاهیان او برای او در نظر گرفته بودند صرف نظر می کند تا بتواند این مطلب را به آنها آموزش دهد و این اصل اساسی اسلام را احیا نماید.

چرا امام(ع) برای اجرای تسویه و لغو تفاضل این همه اصرار کرد و این هم هزینه پرداخت:

هدف امام(ع) از پیگیری این مطلب و هزینه هائی که برای آن پرداخت که جنگ های جمل و صفین و خوارج را در پی داشت و تعداد زیادی از یارانش کشته شدند و تا آخر هم حاضر نشد برای فرو نشاندن این درگیری ها امتیازی به معاویه و امثال او بدهد و در اثر اصرار بر این مواضع تعدادی از سران سپاه خودش هم به معاویه ملحق شدند، این بود که می خواست یکی از اصول اساسی اسلام یعنی اصل برابری افراد و خانوارها و نژادها مگر به ایمان و تقوی،که به شدت آسیب دیده بود و امتیازات مبتنی بر شرک و ظلم جای آن را گرفته بود، احیا نماید. امتیازاتی که باعث تسلط مستکبران و فساق بر جامعه اسلامی شده و عده ای را وادار به شورش و آشوب نموده بود که منجر به قتل خلیفه شد. آرام کردن این جامعه پر تلاطم و امیدوار کردن مردم به عدالت اسلامی مستلزم یک انقلاب و پرداخت هزینه های سنگینی بود که بدون آن، اسلام مسخ و تحریف و چهره آن وارونه می شد.

در نامه ۶۲ نهج البلاغه، امام (ع) هدف خود از بسیج سپاه در برابر مخالفان را این چنین توضیح می دهد “وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً..” من برای از دست رفتن حکومت غمی ندارم. بلکه غم من به خاطر این است که می ترسم جاهلان و فاسقان بر امور این امت مسلط شوند که مال خدا را به غنیمت بگیرند و بندگان او را به بردگی،و با فاسقان به تشکیل حزب بپردازند و با صالحان بجنگند.

پاسخ به کسانی که او را سیاستمدار نمی دانستند:

به دلیل اصرار و تاکید شدید امام(ع) در حذف امتیازات طبقه اشراف و عدم اعتنا به شؤنات و انتظارات آنها، هم در زمان خودش و هم در ازمنه بعد برای عده ای این شبهه پیش آمده که او در سیاست و مدیریت ضعیف بوده. اینها می گویند اگر او سیاست گام به گام در پیش گرفته و مصادره املاک و حذف امتیازات سران و مشاهیر را ولو برای مدتی به تاخیر انداخته بود و با عده ای از آنها کنار آمده و سمتی به آنها واگذار کرده بود، در ابتدای کار با این همه مشکلات مواجه نمی شد و می توانست برنامه خود را در مدت چند سال مرحله به مرحله اجرا نماید. در پاسخ به این اعتراض دو مطلب در نهج البلاغه نقل شده یکی در خطبه۴۱ که می گوید: “وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ الْحِیلَهِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَهِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَهِ عَلَیْهَا وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِیجَهَ لَهُ فِی الدِّینِ.”ما در زمانی قرار گرفته ایم که اکثر اهل آن، غدر را زیرکی می دانند. جاهلان هم غدر آنها را حسن سیاست تلقی می کنند. اینها را چه شده؟ خدا با اینها بجنگد! گاهی چاره دان مجرب یک راه حل سیاسی را می بیند ولی در برابر آن مانعی وجود دارد، امر یا نهی خدا، و لذا از آن می گذرد. با اینکه می تواند آن را به کار گیرد. ولی کسی که پروای دین ندارد آن سیاست را غنیمت می شمارد و آن را به کار می گیرد.

و دیگری در خطبه ۲۰۰ که می گوید: “…وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ… “به خدا قسم معاویه از من زیرک تر نیست ولی او غدر می کند و دروغ می گوید و اگر من از غدر کراهت نداشتم از زیرک ترین مردم بودم .

هدف امام(ع) احیای این اصل عدالت اسلامی بوده که تساوی در حقوق برای همیشه به عنوان جزئی از دین بلکه به عنوان یکی از اساسی ترین ارکان آن برای همیشه باقی بماند. این هدف وقتی محقق می شود که به عنوان یک عقیده دینی پذیرفته شود و آن متوقف بر این است که از راهی که مطابق دستورات دینی باشد پیگیری شود. در غیر این صورت مردم آن را به عنوان یک سیاست تلقی می کنند نه به عنوان یک دستور دینی. و لذا امام(ع) اصرار داشته که این هدف را مطابق دستورات دینی که با غدر سازگار نیست پیگیری نماید.

توضیحی در باره عدالت مورد نظر امام(ع)

۱-محل نزاع درآمدها نبود: امام «ع» در باره نحوه درآمد اموال دولتی نظر خاصی نداشت بلکه درآمدها در دوره آن حضرت همان ها بود که از زمان حضرت پیغمبر تعیین شده بود و در زمان خلفای پیش از او هم ادامه داشت. این درآمدها عبارت بود از خمس غنائم جنگی که ۴خمس آن در بین خود سپاهیان همان جنگ توزیع می شد و یک خمس آن به دولت پرداخت می شد. و دیگری زکات یا صدقات بود که از دام ها یا محصولات کشاورزی بخش خصوصی دریافت می شد. و راه سوم درآمد اراضی خراجیه بود که بر حسب قرارداد بین دولت و کشاورزان در آن زمین ها، بخشی از محصولات آنها در اختیار دولت قرار می گرفت. اراضی خراجیه به زمین هائی اطلاق می شد که توسط سپاه مسلمین فتح شده باشد. مانند زمین های خیبر و عراق و مصر و جاهای دیگر. کلیه این زمین ها ملی بود و دولت آنها را با قراردادی در اختیار کشاورزان می گذاشت که بخشی از محصولات آنها را به دولت بپردازند.

۲ -اختلاف نظر در باره مستحقین و شرائط استحقاق هم نبود. امام «ع» اسم هیچ کس از حقوق بگیرانی که در دوره خلفای سابق حقوق بگیر بودند را از دفاتر حذف نکرد. اموال بیت المال متعلق به همه کسانی بود که در پیروزی اسلام و استقرار و نگهداری و اداره آن سابقه و نقش داشتند.

۳-محل نزاع سه چیز بود: یکی تساوی به جای تبعیض، و دیگری حذف بخشش های خلیفه و سوم لغو تبعیض نژادی: در زمان حضرت پیغمبر و خلافت ابو بکر تا اواخر خلافت عمر حقوق همه افراد از بیت المال، اعم از مهاجر و غیر مهاجر، و اعم از انصار و غیر انصار، و اعم از هاشمی و غیر هاشمی، و اعم از قرشی و غیر قرشی، و اعم از عرب و غیر عرب، به طور تساوی پرداخت می شد. ولی در اواخر دوره خلیفه دوم و تمام دوره خلیفه سوم بیت المال با تبعیض اشراف بر دیگران توزیع شد که از تبعیض نژادی سر درآورد.

عدالت مورد نظر امام «ع» در مرحله اول متمرکز بود بر نحوه توزیع بیت المال که “تفاضل” را لغو و به جای آن تساوی را بر قرار ساخت. یعنی برتری و امتیازات اشراف در استفاده از آن را لغو کرد. و در مرحله دوم که نتیجه مرحله اول بود تبعیضات نژادی و خانوادگی را لغو کرد. یعنی همه افراد جامعه اسلامی، اعم از قرشی و غیر قرشی، و هاشمی و غیر هاشمی، و عرب و غیر عرب را در یک سطح قرار داد که در اثر آن عده ای از سران که عمدتا از قبیله قریش بودند به دماغشان برخورد و به بهانه قصاص از قاتلان عثمان به مخالفت با او برخاستند و جنگ جمل و صفین را به راه انداختند. و در مرحله سوم بخشش های خلیفه به عده ای از خواص و مقربین را حذف کرد. و ریشه اطماع آنها را قطع کرد. اجرای این سه برنامه که به نظر امام«ع» زیر بنای عدالت اسلامی بود خشم شدید اشراف و مستکبران را بر انگیخت و بغض و کینه آنها نسبت به امام را شعله ور ساخت و آنها را به سوی مخالفت و جنگ با او سوق داد.

افراط و غلو هواداران امام «ع»در محبت به او و افراط دشمنان او در بغض و کینه نسبت به او از همین جا نشئت گرفته است. خود امام«ع» در خطبه ۱۲۷ در این باره می فرماید:..” سَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَ خَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَه و إیّاکم و الفرقه…” در باره من دو صنف گمراه می شوند، دوست افراطی، که دوستی، او را به غیر راه حق می کشاند، و دشمن افراطی، که دشمنی، او را به غیر راه حق می کشاند. بهترین روش مردم در باره من روش میانه رو ها است پس به همان ملتزم شوید و به سواد اعظم بچسپید چون دست خدا با جمع است و بپرهیزید از تفرق.

مهم ترین میراث حکومت علی(ع)

هرچند بر حسب ظاهر، این اصل، یعنی اصل عدالت اسلامی، جز در زمان خود امام و در محدوده حکومت خود او اجرا نشد و بعد از او برای همیشه در محاق رفت و لی با فداکاری او ایده و ریشه این اصل برای همیشه زنده ماند. و از برکات حکومت او است که ما امروز می توانیم اصل عدالت اجتماعی اسلام را در برابر مکاتب اجتماعی عصر حاضر مطرح نمائیم و به بازگشت و اجرا و شکفته شدن آن امید داشته باشیم و مسلمین را به احیا و بازگشت عظمت اسلام امیدوار سازیم.

هیچ عیب و ایرادی ندارد که ما با مشاهده تجارب مکاتب گوناگون و سنجش نکات ضعف و قوت آنها بخواهیم مکتب اسلام را بهتر بشناسیم و بهتر معرفی نمائیم. و نباید اینگونه آموزش و آموختن را برای خود ننگ بدانیم. خدا بندگان خود را به طرق مختلف آموزش می دهد و می پروراند. همان طور که با تحریک یک کلاغ، به قابیل آموزش داد که چگونه جسد برادر خود هابیل را زیر خاک دفن نماید.

بعید به نظر نمی رسد که دو مکتب سوسیالیزم عدالت‌خواه و کاپیتالیسم سود‌پرست در رقابت طولانی مدت و بررسی و مقایسه تجربیات یکدیگر و با نوعی دیالوگ پیدا و پنهان و تعامل تدریجی،به نوعی توافق و تقارب دست یابند و یک سیستم جدید و بینابینی را ارائه و اجرا نمایند که نقاط قوت هر دو مکتب در آن لحاظ شده باشد و از نقاط ضعف هردو آنها مبرا باشد و جامعه بشری تدریجا به مرحله ای برسد که همه کشورهای جهان با سیستم واحدی اداره شوند.

وظیفه ما در این عصر،که عصر ارتباطات و تفاهم و تعامل نامیده می شود این است که در این دیالوگ جهانی حضور فعال داشته باشیم و با کوشش و تلاش همه جانبه و با مقایسه تعالیم مکتب اسلام با تعالیم سایر مکاتب و با اجتهاد پویا و سازنده که شرائط زمان و مکان را در نظر بگیرد، نقاط قوت و معیارها و مبانی مکتب اسلام را بهتر بشناسیم و بهتر معرفی نمائیم و مسلمین را بیشتر از این، به دین خود امیدوار سازیم. شاید بتوانیم از این طریق قسمتی از دین خود به اسلام و مسلمین را ادا نمائیم.

توجه:

توضیح دیگری در باره تفاوت عدالت اسلامی مورد نظر امام(ع) با عدالت مکتب سوسیالیزم لازم است که انشاء الله در مقاله دیگری به آن پرداخته می شود.

 

+ بازدید از وب سایت نویسنده

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

guest

20 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
علوی
علوی
خرداد ۲۱, ۱۳۹۴ ۷:۵۰ ق٫ظ

باسلام
گویا آقای حجت جانان تاکنون منابع معتبر تاریخی و تحقیقات محققین تارخ را ندیده اند نمی دانم از کدام منبع تاریخی استفاده نموده اند بهتر است ایشان قدری به متون معتبر و گزارشات محققین در مورد اعتبار موض.ع مورد گفتگو مراجعه نمایند . از ایشان خواهش می کنم اینقدر از روی تعصب و کینه ورزی مطلب ننویند و مرتب دیگران را متهم نکنند قدری خود و انیشه هایتان را مورد نقد و ارزیابی قرار دهید شاید به نتایج بهتری برسید.

جواد الف
جواد الف
خرداد ۲۰, ۱۳۹۴ ۷:۵۹ ب٫ظ

[quote]جریان از این جا شروع شد که اولا در اواخر دوره خلیفه دوم به دلیل غنائم فوق العده ای که با فتح ایران و شام و مصر، به سوی مدینه سرازیر شد، ثروت فوق العاده ای نصیب مسلمین شد،به طوری که فقیر و مستمندی در جامعه نمانده و همه بی نیاز شده بودند، …. و بیت المال بر حسب اختلاف درجات در آن فضائل و تفاوت درجات اشخاص در داشتن سابقه در اسلام، و میزان قرابت آنها با حضرت رسول(ص) به طور متفاوت بین مسلمین توزیع شد و در اثر آن تدریجا یک طبقه اشرافی کاملا متمایز، در جامعه اسلامی… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
خرداد ۲۰, ۱۳۹۴ ۳:۳۳ ب٫ظ

به این میگویند اوج اعتبار علمی تاریخ یکی پیدا شده از اصل همه را منکر شده یعنی این همه سال به ما میگفتند که امام حسن یکی از سردار سپاه لشکر حمله به ایران بوده دروغ بود این همه میگفتند که امام حسین در عقبه جنگ حضور داشت دروغ بود ؟ اینهمه میگفتند که این جنگ مورد تایید حضرت علی بود دروغ بود ؟ به این میگویند اوج اعتبار علمی تاریخ وشما با تکیه به همین تاریخ میخواهید بگویید علی اسوه عدالت بود؟ بعد پس فردا بگویید دروغ بود تاریخ هرگز قابل اتکا نبوده ونخواهد بود راستی شما چطور اینهمه… مطالعه بیشتر»

علوی
علوی
خرداد ۱۹, ۱۳۹۴ ۹:۰۳ ق٫ظ

باسلام– حضور امام حسن و امام حسین در جنگ علیه ایرانیانهیچیک از منابع و مآخذ متقدم و معتبر[۱] شیعی از حضور حسنین در فتوحات ایران، شام و یا آفریقا سخنی نگفته‌اند. اما برخی از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در بعضی از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علی(ع)) خبر داده‌اند که به عنوان نمونه به موارد ذیل اشاره می‌شود:۱- بلاذری با عبارت «برخی چنین می‌گویند» به نقل این خبر می‌پردازد: حسن و حسین دو پسر علی بن ابی طالب در این جنگ(فتح طبرستان) با سعید بن عاص همراه بوده‌اند.[۲]۲- طبری… مطالعه بیشتر»

منهاج دشتی
منهاج دشتی
خرداد ۱۹, ۱۳۹۴ ۳:۰۴ ق٫ظ

عدالت اسلامی مورد بحث در مقاله دو بعد داشت، یکی تساوی حقوق همه حقوق بگیران از بیت المال، و دیگری حذف تبعیض نژادی و خانوادگی. بنا بر این بحث در باره عدالت اسلامی در سایر جهات خارج از موضوع مقاله است. در ضمن صحبت، اشاره به این مطلب شد، که بعضی از علما جهاد ابتدائی را اشتباه دانسته اند یعنی اینکه ممکن است بگوئیم جنگ تهاجمی مسلمین بر خواسته از اجتهاد حاکمان بعد از پیغمبر و شاید یک اشتباه بوده. شخصا هم در باره این مطلب تحقیق و اظهار نظر نکردم. بلکه فقط یک نقل قول بودباز یادآوری می کنم… مطالعه بیشتر»

جواد الف
جواد الف
خرداد ۱۸, ۱۳۹۴ ۴:۲۰ ب٫ظ

دوست گرامی جناب منهاج با سلام و ضمن سپاس از پاسخ شما، اگر مایل باشید برای این که بحث مسیر مشخصی بگیرد جنابعالی به عنوان مولف مقاله و در رابطه با [b]«عدالت»[/b] مورد بحث تان، بیایید لطفا نظر خودتان را در باره آیات فرار نخست سوره ممتحنه و به ویژه ممتحنه:۷ و ۸ و ۹ بیان کنید. این فراز سوره ممتحنه، ماهیت جنگ جاری بین مومنین پیرو پیامبر و مشرکان اردوگاه دشمن و علت (مشروعیت) این منازعه را برای اردوگاه حضرت محمد تبیین کرده است. تاکید شده است که: – – مومنان اردوگاه حضرت محمد، مشرکان اردوگاه دشمن را «ولیّ»… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
خرداد ۱۷, ۱۳۹۴ ۴:۰۴ ب٫ظ

جناب منهاج دشتی شما میگویید که بعضی علما از جمله اقای محمد رضا حکیمی جهاد ابتدایی را اشتباه دانسته ایا ان علما و اقای محمد رضا حکیمی جهاد ابتدایی حمله به ایران را اشتباه میدانند؟ ایا ان را محکوم میکنند ؟ در کجا ایشان جهاد ابتدایی را محکوم کرده اند ؟ جهاد ابتدایی حمله به ایران که امام حسن سردار سپاه ان بود وامام حسین در عقبه جنگ حضور داشت و حضرت علی که نه تنها از ان جنگ جلو گیری نکرد که حتی فرزندانش را هم به جنگ گسیل داشت اقای منهاج دشتی چطور ادعای گل و بلبل میکنید… مطالعه بیشتر»

منهاج دشتی
منهاج دشتی
خرداد ۱۷, ۱۳۹۴ ۵:۱۹ ق٫ظ

۱- در متن مقاله آمده که عدالت اسلامی مورد نظر امام بعد از او برای همیشه به محاق رفت.۲- انتقادات شما به جهاد ابتدائی باز می گردد که در زمان حضرت پیغمبر انجام نگرفته. همه جنگ های زمان آن حضرت دفاعی بود نه ابتدائی و برای توسعه اسلام. به همین دلیل نزاعی بین او و مسیحیان ساکن شهر نجران به وجود نیامد. جهاد ابتدائی بعد از او انجام گرفته که به نظر بعضی علما از جمله استاد محمد رضا حکیمی یک اشتباه بوده. ولی همان جنگ های ابتدائی اشتباهی هم همراه با غارت شهر ها و مناطق مغلوب نبوده. غنیمت… مطالعه بیشتر»

جواد الف
جواد الف
خرداد ۱۶, ۱۳۹۴ ۹:۱۲ ب٫ظ

[quote]در مقاله آمده که پیش اسلام امتیازات افراد و خانوارها و نژادها در همه جوامع…چنین بوده نه در همه ادیان و مکاتب و ایده ها. و این منافاتی با این ندارد که حضرت عیسی با «حوارییون» چنین برنامه ای داشته است. برحسب تاریخ مسیحیت یکی از همان حواریون به حضرت عیسی خیانت کرد و در برابر چند درهم او را به مامورین حکومت که در پی بازداشت او بودند نشان داد تا او را به صلیب کشیدند.حضرت عیسی و حواریون موفق به تشکیل جامعه ای نشدند. بعد که حاکمان روم دین مسیحیت را پذیرفتند جوامع مسیحی به وجود آمد. آن… مطالعه بیشتر»

منهاج دشتی
منهاج دشتی
خرداد ۱۶, ۱۳۹۴ ۲:۴۴ ق٫ظ

در مقاله آمده که پیش اسلام امتیازات افراد و خانوارها و نژادها در همه جوامع…چنین بوده نه در همه ادیان و مکاتب و ایده ها. و این منافاتی با این ندارد که حضرت عیسی با «حوارییون» چنین برنامه ای داشته است. برحسب تاریخ مسیحیت یکی از همان حواریون به حضرت عیسی خیانت کرد و در برابر چند درهم او را به مامورین حکومت که در پی بازداشت او بودند نشان داد تا او را به صلیب کشیدند.حضرت عیسی و حواریون موفق به تشکیل جامعه ای نشدند. بعد که حاکمان روم دین مسیحیت را پذیرفتند جوامع مسیحی به وجود آمد. آن… مطالعه بیشتر»

رحمت
رحمت
خرداد ۱۵, ۱۳۹۴ ۱۱:۵۰ ق٫ظ

دوست عزیز اگر استدلال شما صحیح باشد و عدالت علی و آرمان شهر اسلامی رویایی بیش که فقط در تاریخ باید یه دنبال آن گشت نباشد، آن هم در نگاهی نه چندان مطمئن به اسانید و شواهد تاریخی، در آن هنگام اصل اسلام و نهضت اسلامی هم بی فایده و نهایتا زمان مند خواهد بود چرا که در عصر انسان مدرن هیچ کدام از این آموزه ها به درد نخواهد خورد.اما اگر وعده قرآن که می‌فرماید« لیظهره علی الدین کله » را باور دارید و ایمان دارید که وعده های الهی حق بوده و قابلیت اجرا دارند باید از این… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۱۱:۲۸ ق٫ظ

با عرض حضور محترم اقای منهاج دشتیمسئله همین است شما با تکیه بر تاریخ و احادیث و روایات مدینه فاضله یا اتوپیایی را ترسیم میکنید که عدالت علی در ان جاریست در حالی که چنین چیزی هرگز تحقق نیافته و نمییابد و این اتوپیا سرابی بیش نیست شما که حضرت علی را درک نکرده اید ودر ان زمان نزیسته اید فقط داستانی واخباری از هزاروچهارصد سال پیش به شمارسیده چطور مطمئن بر عدالت علی به عنوان یک اسطوره هستید همانطور که عرض کردم تاریخ علم نسبی است شمابراساس تاریخ نمیتوانید حکم دهید شما از کدام عدالت اسلامی دفاع میکنید وانرا… مطالعه بیشتر»

جواد الف
جواد الف
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۱۰:۵۶ ق٫ظ

[quote]پیش از اسلام امتیازات افراد و خانوارها و نژادها در همه جوامع اعم از متمدن و غیر متمدن مبتنی بر تبعیض و زورمداری یا ارزش های وهمی و کاذبی بود که از شرک و ظلم و جاه پرستی نشئت می گرفت. افراد و خانوارها و اقوام قویتر از امتیازات بیشتری برخوردار می شدند و بر اساس آن امتیازات، خود را از سایرین برتر می دانستند و مستکبرانه بر آنها حکومت می کردند. و افراد و خانوارها و اقوام مستضعف و محروم، محکوم به ذلت و فرو دستی و اطاعت مطلق از مستکبران بودند.اسلام امتیازات مستکبران را لغو کرد و برتری… مطالعه بیشتر»

رحمت
رحمت
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۶:۴۱ ق٫ظ

ظاهرا سوء تفاهمی پیش آمده
نظر بنده در پاسخ به مطالب حجت جانان بود و نه در نقد مقاله حضرتعالی.
همیشه از مطالب شما استفاده می‌کنم و مباحث استاد را پیگیری.
البته این عامل این سوءتفاهم تفاهم خودم هستم که مخاطب سخنم را مشخص نکرده‌ام.
با تشکر

دوست
دوست
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۶:۳۷ ق٫ظ

سلام بر جناب آقای منهاج دشتی
خطاب و نقد من و آقا رحمت به دوست گرامی‌مان جناب حجت جانان بود، نه نوشته شما، فکر میکنم اشتباه برداشت کردید.
شما اصول و قواعد نگارشی را رعایت میکنید دوست عزیز.
با سپاس

حجت جانان
حجت جانان
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۳:۰۷ ق٫ظ

خطاب به دوست مهربان و خیر خواه
حق با شماست من رعایت اصول نگارشی را نمیکنم و نقد بجای
شما را میپذیرم واین مشکل بدین دلیل است که بداهه نویسی
میکنم من ابتدا باید روی کاغذ بنویسم بعد پس از تنظیم انرا تایپ کنم که اینطور نیست ومن بخاطر تنبلی واینکه دوباره نویسی نکنم مستقیما تایپ میکنم از توجه و لطف شما ممنونم

منهاج دشتی
منهاج دشتی
خرداد ۱۴, ۱۳۹۴ ۲:۳۵ ق٫ظ

با سلام و تشکر از نقد دوستاناولا این مقاله نه به منظور دفاع از عملکرد جمهوری اسلامی نوشته شده و نه به منظور دعوت به حکومت اسلامی دیگری که قدرت بر اجرای عدالت اسلامی داشته باشد. و من نه تنها مبلغ هیچ یک از دو مطلب نیستم بلکه منتقد آن هم هستم. چون با این فقه موجود عدالت اسلامی قابل اجرا نیست و امید به فقه دیگری هم وجود ندارد. در خود مقاله هم آمده که عدالت اسلامی مورد نظر امام علی(ع) بعد از او برای همیشه به محاق رفت. نه این مقاله جنبه تبلیغی داشت و نه این همایش.… مطالعه بیشتر»

رحمت
رحمت
خرداد ۱۳, ۱۳۹۴ ۱۲:۵۱ ب٫ظ

سلام دوست عزیز
نمی‌دانم از چه رو مباحث علمی را با میول سیاسی غیر عمیق خلط می‌کنید.
از طرفی در کلمات خود حضرتعالی تشویش و تناقض موج می‌زند کهنشاندهنده نگاه غیر علمی شما به مسئله است که فکر می‌کنم اگر خود یک با دیگر کلمات خود را مطالعه کنید به همین نتیجه خواهید رسید.
از طرفی برای اثبات یک گزاره علمی در این مقاله به تاریخ مراجعه نشده بلکه صرفا مویداتی از تاریخ برای مدعا گفته شده که به نظرم حاکی از عدم درک درست شما تسبت به مسائل دینی و علمی است.

دوست
دوست
خرداد ۱۳, ۱۳۹۴ ۷:۳۵ ق٫ظ

سلام
دوست عزیز، حیف نیست کسی چون شما با این شیوه تفکر و نقد، مطالبش را اینگونه بنویسد!؟ فکر نکنید چون میخواهید معنا را برسانید، علائم نگارشی مهم نیستند. لطفأ اصول و قواعد نگارشی را رعایت کرده و جدی بگیرید.
با سپاس

حجت جانان
حجت جانان
خرداد ۱۳, ۱۳۹۴ ۳:۳۵ ق٫ظ

بسیار اسان است تمام فضایل را به فردی نسبت دادن واورا از تمام اشتباهات مبری دانستن اسلام با همین شعائر پا گرفت اینکه بگویید در اسلام کسی برکسی برتری ندارد مگر در تقوی فقط داستان تعریف میکنید فقط ادعا میکنید این شعارها چون بوی عدالت دارد ووجدان بشری را قلقلک میدهد یادم میاید ابتدای انقلاب این حرفها موی برتن خام و نا پخته و ساده و صادق ما راست میکرد واقعا فکر میکردیم که هر چه میشنویم وهر چه متولیان دین میگویند حقیقت دارد وانها عین واقع را میگویند ولی درعمل دیدیم که اینها شعاری بیش جهت عوامفریبی نبود ایا… مطالعه بیشتر»

فهرست
20
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx