ملکیان: موحد یک اثر هنری است(+ فایل صوتی و گزارش تکمیلی)

  متن کامل سخنان استاد مصطفی ملکیان در این مراسم «عرض سلام وادب دارم خدمت همه ی خانم ها و اقایان،و مفتخرم که در مراسم بزرگداشت استادم و استاد استادانم آقای دکتر موحد شرکت میکنم و سخنی خواهم گفت و هم شرمنده ام که در محضر اساتید خودم سخن خواهم گفت که سخنان من برای آنها هیچ فایده ای نخواهد…

 

متن کامل سخنان استاد مصطفی ملکیان در این مراسم

«عرض سلام وادب دارم خدمت همه ی خانم ها و اقایان،و مفتخرم که در مراسم بزرگداشت استادم و استاد استادانم آقای دکتر موحد شرکت میکنم و سخنی خواهم گفت و هم شرمنده ام که در محضر اساتید خودم سخن خواهم گفت که سخنان من برای آنها هیچ فایده ای نخواهد داشت که سخنان من مصداقی از مصادیق تذهیب شریف شان خواهد بود.

شک نیست که دکتر محمد علی موحد، هم حقوق دان بزرگیست، هم عرفان پژوهش بزرگی، و هم تاریخ نگار، على الخصوص تاریخ نگار ایران معاصر، و هم شاعر گران قدر سیت.

مجموعه ی آثار تا کنون منتشر شده ی ایشان که تا جایی که من استسقا کردم دقیقا چهل عنوان اند،

همه ولو یک ناظر مدقق بی طرف بهترین گواه اند در تایید این که حقوق دان بودن،عرفان پژوهش بودن،تاریخ نگار بودن، ادیب بودن و شاعر بودن این مرد بزرگ شکی باقی نمی گذارند.

 

من به دو جهت قصد ندارم که به ٱثار آقای دکتر موحد بپردازم،جهت اول آن است که من در هیچ کدام از حوزه های آقای موحد هیچ گونه تخصص و خبرویت ندارم،به صلاح من نیست که در حوزه هایی اظهار نظر کنم که شایستگی اظهار نظر و ارزیابی را ندارم.

آثاری که از ایشان خوانده ام فقط به من لذت بخشیده اند، و فقط بدون اندکی مبالغه بر دانش من افزوده اند.

اما داوری در باب کارشان مرتبه ای از صلاحیت را میطلبد که من به جد فاقد آن هستم.

اما جهت دوم این است که استاد موحد بیشتر و بسیار بیشتر مرا مجذوب میکند، آثار منتشر شده ی ایشان نیست، بلکه زندگی خود دکتر موحد می باشد.

اگر سو تعبیری نشه میخوام عرض کنم که عنوان خوبی برای این چند کلمه که خواهم گفت این باشد که زیبایی که من در اثری هنری به نام محمد علی موحد دیدم.

محمد علی موحد خودش یک اثر هنریست.

بنابراین اگر کسی مثل من با چشمانی ضعیف بتواند وجوهی از زیبایی های این اثر هنری را ببیند

و با بیان الکن خودش بتواند آن دیده های خودش را بازگو بکند به مراتب به گمان خودم ارزشمند تر از این است که نقاط قوت آثار علمی و فکری ایشان بپردازد.

همه ی سروران حاضر در این جلسه اعتراف می کنند به این نکته که ما در طول زندگی های خودمان کوتاه یا بلند قاعده ای را به کرات و مرات آزموده ایم و آن اینکه هر چه با یک انسان به لحاظ فیزیکی و جسمانی نزدیکیمان بیشتر بشود، از لحاظ عاطفی دوریمان از او بیشتر میشود. بسیار بسیار بسیار نادراند انسان هایی که شما به لحاظ فیزیکی و حضور جسمانی به آنها نزدیک تر میشوید، به لحاظ عاطفی به آنها هم نزدیکتر می شوید.

معمولا انسان ها از دور دوست داشتنی تر اند،از دور زیبا تراند، این نکته ی حکیمانه ی راسل به نظر من ناظر به همین نکته است که می گفت:

به نظر من راسل دوست داشتن انسانیت کار چندان دشواری نیست، أما دوست داشتن تک تک انسان ها کاری محال است.

هر چه به انسان ها نزدیک تر میشوید میبینید تصوری که از ایشان داشته اید، تصوری زیبا تر از حد واقع، دوست داشتنی تر از حد واقع بوده است.

اما هر کدام از ما سعادتی داشته باشیم در طول عمرمان به معدود افرادی برخورده ایم که ناقض این قاعده اند، خلاف این قاعده اند و هر چه به آنها نزدیک تر میشویم عظمت بیشتر و عظمت روحی بیشتر در آنها ادراک میکنیم،جلال و شکوه روحی بیشتر در ایشان ادراک می کنیم،و جمال و زیبایی روحی بیشتر.

این بزرگی روحی، این شکوه روحی و این زیبایی روحی، این سبست روحی باعث می‌شود که ما به لحاظ عاطفی مجذوب شان میشویم.

و من در واقع سعادت این را در طول عمرم داشته ام که با چهار تن در طول زندگیم مواجه باشم که این ویژگی را داشته اند و اینجا میخواهم بگویم که میان چهار تن بدون سر سوزنی مبالغه، بزرگترین این چهار تن استاد موحد می باشد.

من هر چه از لحاظ حشر و نشر با ایشان و معاشرت با ایشان، بیشتر نزدیک شدم به ایشان بیشتر مجذوب شدم به لحاظ عاطفی.

واقعا وقتی با ایشان آشنا تر شدم، دیدم این روح چه قدر عظمت و بزرگی دارد و چه قدر جلال و شکوه دارد، چه قدر جمال و زیبایی دارد.

بنابراین دکتر موحد را یک اثر هنری می بینم که به دست خودش ساخته شده،و این اثر هنری زیباست فوقالعاده، با شکوه فوق‌العاده و عظیم در نظر ما جلوه می‌کند فوق‌العاده.

نیچه فیلسوف آلمانی، حتى اخلاق را به زیبایی شناسی فرو می کاهند،و می گفت اصلا اخلاقی زیستن یعنی از خودت یک اثر هنری زیبا بسازی.

اخلاقی زیستن جز زیبا زیستن نیست.

کسانی که اخلاقی زندگی می کنند، اثر هنری زیبایی از خودشان می آفرینند.

در واقع در توضیح سخن نیچه و حتی در جایی در تعبیر سخن نیچه، وقتی به دنیا می آییم تکه سنگی، صخره ای به دنیا می آییم، بعد این تکه سنگ خودش باید چکشی به بگیرد و از دل این صخره، از دل این تکه سنگ یک پیکره ی زیبا پدید برآورد.

با هر فعالیتی و با هر حسن نیتی و با هر اخلاقی زیستنی خود این صخره به دست خودش چکشی بر خودش می زند و اندکی خودش را نمودار تر میکند و بعد می بینی در پایان عمرش از دل این صخره از دل این تکه سنگ بی شکل یا دارای شکلی نه چندان مطلوب، یک پیکره بسیار زیبا بیرون آمده است.

تمام سخن بر سر این است که صخرههای ما آدمیان هنگام تولد کمابیش مثل هم اند اما به هنگام وفات مجسمههایی همانند از دل این صخره ها بیرون تراشیده نشده اند،برای اینکه هنرمندی که بخواهد بزرگترین اثر هنری اش شخص خودش باشد، یک عمر ریاضت روحانی، ریاضت معنوی، ریاضت اخلاقی وریاضت ذهنی، فکری و علمی باید داشته باشد تا بتواند از سنگ وجود خودش یک ماهیت زیبا بیرون بیآورد و دکتر موحد الحق و الإنصاف، به صداقت و بدون سر سوزنی مبالغه شهادت میدهم که این کار را کرد و از دل همین این تکه ی سنگ یک پیکره ی بسیار زیبا پدید آورد.

البته این پیکره زیبا را هر کس به قدر زیبایی شناسی خودش می شناسد و منم به قدر زیبایی‌شناسی خودم.

تنها چیزی که خواهم گفت اینه که آنچه بر زبان می آورم زیبایی هایی است که واقعا در ویش دیده‌ام اما زیبایی های او منحصر به زیبایی هایی نیست که من دیده ام.و هر کسی با ایشان هر گونه حشر و نشری داشته، حتماً زیبایی هایی دیده که از چشمان ضعیف من آن فوت شده من فقط میخواهم زیباییهایی را در این پیکره در این اثر هنری بزرگ،باشکوه و زیبا دیده‌ام تصویر کنم.

من به سرعت هر چه تمام تر این وجوه زیبایی را اسم میبرم.

اول وجه زیبایی شاخصی که در این مرد هست، فروتنی وتواضع اوست.اکثر دوستان من اهل فرهنگند و حتما به حضور بسیاری از مشاهیر فرهنگی رسیده اند. بعضی وقتها هست که تو وقتی از حضور یکی از بزرگان فرهنگی بیرون میای باید به یاد خودت بیاری منی که این قدر صمیمانه، دوستانه با این شخص صحبت کردم باید به یاد بیارم که این شخص همان کسیست که کتاب ها را تالیف کرده، فلان کتاب ها را تصحیح کرده، فلان کتاب را ترجمه کرده، چه قدر جایزه برده، چه قدر تقدیر شده از آن کتاب ها، بعد باید به یاد بیارم که چون حضور خود او اصلاً یاد من نمیآرد که من کی ام.

وقتی در محضرشم یک انسان می بینم واقعاً از قماش خودم،در سطح خودم،با او ممکنه مطایبه کنم، با او ممکنه انتقاد بکنم،ممکنه موضع برابر در برابر اون بگیرم صمیمانه درد دل کنم،بعد که میام بیرون باید به خودم تذکر بدهم که تو حواست نبود که در حضور کی نشسته ای؟

این را مقایسه کنید با کسانی که وقتی شما به محضرشان میرسید زبان بدنشان اصلا به شما میگوید: دست نگه دار، حواست باشه که در حضور مؤلف فلان آثار نشسته ای.

اگر زبان گفتار شان نگوید اگر زبان کردارشان هم نگوید، زبان بدنشان، طرز نگاه کردن شان به تو میگوید حواست را جمع کن از فلان شعاع نزدیک تر بهم نشو،من در یک مقام دیگرم تو در یک مقام دیگر.

اما انسانهای خلاف این که آدم در حضورشان یادش میرود که چه قدر علم دارد این مخاطب، چه قدر قدرت تفکر دارد، چه قدر عمق فهم دارد چه قدر تیز بینی دارد،اینها واقعاً نادرند.

و من در حضور دکتر موحد همیشه این احساس را داشته ام.بار ها وقتی بیرون میآمدم باید به یاد خودم میآوردم که ایشان مؤلف فلان آثار، محقق فلان آثار برنده ی فلان جوائز، دارای فلان شاگردان، دارای فلان نقاط فکری جدی ایست چون که شما احساس می کنید که در حضور کسی هم تراز خودتان نشسته آید.

این تواضع به نظر من شگفت انگیزه و نخستین خصیصه ای است که جلب نظر هر منصفی را میکند.

بعد ادب، أدب نه به معنای رعایت آداب ورسوم، أدب به معنای پاسداشت حضور،این که حضور تو را کسی پاس بدارد،حضور تو برای او فرق بکند. نه اینکه وقتی در محضر او وارد می شوی بادمجادی، یا نباتی مواجه شده است. و وقتی که تو وارد محضرش می شوی حضور تورا با تمام وجودش احساس بکند و پاسدار این حضور توست و توجه او به تو چنان است که تو همیشه گمان می کنی که محبوب ترین دوست او هستی. این اتنشن به تعبیری که سیمون وی متفکر فرانسوی به کاریکاتیر میبرد، اتنشن به أین معنا که با تو چنان سخن می‌گوید که صمیمی ترین دوست او تویی وحال آنکه با هر کسی همین حال را دارد هر کسی گمان میبرد که من نزدیک ترین دوست دکتر موحدم.

دکتر موحد نه تنها رعایت پاسداشت حضور تو را دارد بلکه توجهش به تو یونیک، منحصر بفرد وبه نظر خودت بی بدیل، جانشین ناپذیر و بی همتاست.

ویژگی سومی که در ایشان هست وفا داریه چون در عالم دوستی ست. من هیچ وقت تا کنون نشنیده ام که ایشان دوستان خودشان در غیاب خودشان به بدی یاد بکند، حتی بعضی از کسانی که در نظر بعضی دوستان ایشان مورد نقد ایشانند ایشان واقعا بدون اعتنا می گذرند بدون اینکه آن نقد را ناوارد بدانند، أما این حفظ الغیبی که یکی از علائم وفاداری آدم به یک انسانه، اینکه در غیاب از شخصیت و منش آن کس حفظ و حراست بکند،در عینی که جانب انصاف را رعایت بکند گمان بکند آن کس اگر اینجا بود و کسی به او حمله میکرد من چگونه در حضورش دفاع میکردم حالا هم باید در غیابش ازش دفاع بکنم و لااقل به دم کسانی ندمم که دارند آن کس را از آبرو از حیثیت از وجه اجتماعی از جاه و مقام از محبوبیت از شهرتش میخواهند بکاهند، میخواهند تصویر دیگری ازش به دست بدهند،من این وفاداری را تقریبا در باب هرکسی که از دوستان ایشان درمحضر ایشان ذکری ازش به میان امده من دیدم.

در عین حال ویژگی چهارم که با ویژگی وفاداری جمعش خیلی مشکله، ویژگی انصافه،که در عین حال بتوانند انصاف بدهند.

وقتی که دوستی از دوستان ایشان با دیگری مخالفتی دارد نظر متفاوتی با نظر دوست صمیمی ایشان دارد بتواند انصاف عینی را رعایت کنند و دادگرانه داوری بکنند که در اینجا اگر که فلان کس دوست منه، نقدی که دیگری از لحاظ علمی و فکری بهش وارد کرده، حتى نقدی که دیگری به خود من وارد کرده،نقد واردی است.

ویژگی پنجم، ویژگی میانه روی ایشان است،من هیچ چیزی که از افراط یا تفریط در رفتار ایشان اعم از کردار و گفتار ایشان باشد من ندیدم. همیشه یک نوع میانه روی یک نوع اعتدال، یک نوع حد وسط را رعایت کردن و گریختن حتی المقدور وحتى الإمکان از دو جانب و دو منتهی و طرف یک طیف، طرف وسط به میانه طیف گرایش پیدا کردن،که این نشانه ی هم انسان هایی که اخلاقی اند و هم علاوه بر اخلاقی بودن، یک نوع عقلانیت عملی را پاس میدارند.اقتضای نوع عقلانیت عملی،این میانه داری و میانه گیری و میانه روی در شخص دیده می شود.

بعد از این ویژگی، یعنی ویژگی میانه روی ایشان، ویژگی دیگری که به نظر من در ایشان خیلی شاخصه،دوراندیشی است.من هیچ وقت ندیده ام چه در گفته ها وچه در نوشته های ایشان، که داوری شان، داوری باشد در حوزه های نزدیک. همیشه هر نکته ای را در دورترین سپهر،در دورترین ساحت ممکن قرارش میدهند و از آنجا به آن نگاه می کنند ودر بابش داوری می‌کنند، یعنی هیچ در واقع متعلق داوری نیست بااینکه ایشان در بابش داوری می کنند، این متعلق داوری را در یک کاتکست حتی المقدور بزرگ قرار می دهند. کانتکستی که تا می تواند بزرگه، برای اینکه داوری شان بتواند نوعی عاقبت اندیشی در آن باشد. داوری هایی که ما وقتی انجام میدهیم که تا فردا را می بینیم یا ماه آینده را می بینیم یا فقط تا سال آینده را می بینیم من در ایشان ندیدم،

و از این نظر خیلی وقتها در گفت‌وگوهایی که بین دوستان ایشان، شاگردان ایشان با ایشان پیش میاد،ایشان رایی را خلاف رأی بقیه اظهار می کنند، ما بقیه از فاصله های نزدیک می بینیم آن ابژه را و ایشان در دورترین فاصله ممکن، و در بزرگ ترین گستره ممکن داوری می کنند.

ویژگی دگری که در ایشان هست، ویژگی حسن نیت است.حتما شما در زندگی تان به کسانی بر خورده اید که ظاهرشان باشما تندی می کنند اما شما هیچ به دل نمی گیرید. چون میدانید این تندی ناشی از یک حسن نیت عمیق است. یکی از معنویان عالم روزگار ما می گفت در عالم معنویت پنج پارادوکس بزرگ وجود دارد. یکی از این پارادوکس ها خشونت عشق است. گاهی کسی به تو چون عاشق است، خشونت می ورزد. اگر این عشق نبود با تو خشونت نمیکرد. اما وقتی خشونت ناشی از عشق است، مثل خشونت من نسبت به فرزند خودم می کنم، خشونت را در اینجا به این معنا می گیرم مقدم کردن مصلحت فرزند خودم بر خوشایندش. هر وقت کسی مصلحت شما را به خوشایند شما مقدم کرد، آن وقت شما با یک امر ناخوشایند از قبل او مواجه می شوید و این امر ناخوشایند را تلقی می کنید به عنوان مصداقی از مصادیق خشونت. اما گاهی هست که ما خشونتی را که از دیگری میبینیم از عشق اوست به ما، که از عداوت او خصومت او نفرت أو و خشم او نسبت به ما ناشی از این است که او ما را دوست دارد و از این بس دوست ماست دغدغه ی حال ما را دارد و بنابر گفته ی شاعر عرب تا زمانی که عتاب هست بدان محبت هست. واگر محبتی بهت نداشتن بدان که عتابت نمی کردند.تو را به حال خودت وا می رساندند.

این حسن نیت در دکتر موحد هست.برای اینکه وقتی دکتر موحد در جایی با تو سخن میگوید و یکه میخوری از بس حسن نیت می بینی،نه فقط شادی بلکه مفتخری که مورد این عتاب قرار گرفته ای،هنوز می فهمی که محبوب دکتر موحدی.این خشونتِ عشق را در دکتر موحد در حدی دیدم که در هیچ کس در طول عمر خودم ندیده ام.

ویژگی دیگر ایشان حقیقت طلبی است.دوستان بعضی وقتها دیده اند که دکتر موحد پای سخنرانی کسانی نشسته اند که شاگردشون محسوب می شده،ولی چنان به دقت به این سخنران نگاه می کنند که مثل اینکه در حضور استاد بی بدیلی هستند من این را در هیچ کس ندیدم. حقیقت طلبی که افلاطون از آن یاد می کرد یا چیزی که در روانشناسی کنجکاوی علمی می گویند در دوران کودکی در ما فقط وجود دارد که چرا این این جوره و…..

بعد این حقیقت طلبی یا کنجکاوی علمی در ما زود می میرد. معمولا نوجوانی را به پایان نرسانیده در ما میمیرد، به اقتضای اینکه باید شغل و حرفه‌ای داشته باشیم. و نسبت به بقیه امور بی تفاوت هستیم. اما دکتر موحد نسبت به هر نکته ای کنجکاوی نشان می دهند.

ویژگی دیگر واقعیت پذیرند.معمولا ما با واقعیت ها کنار نمیآییم.مخصوصا آن دسته از واقعیت ها که به تعبیر یونگ نیمه تاریک ناخودآگاه ما هستند.دکتر موحد هر واقعیتی را در باب خودش می پذیرند.و گذشته ی خودشان را هرگز انکار نمیکنند.

و ویژگی دیگر حق گذاری نسبت به هستی ست.سپاس مندی از هستی.یک سپاس مندی عمیق نسبت به هستی و بدون گلایه از آن.

و به تعبیری دینی یک نوع شکر به هستی دارند.

و آخرین ویژگی ایشان چیزی است که به آیرونی سقراطی تعبیر میکنیم.

اثر این آیرونی سقراطی اینه که تو نقش خودت را در زندگی به جدیت هر چه تمام تر بازی میکنی در حالی که خود نمایش نامه را خیلی جدی نمگیری. این آیرونی در دکتر فراوان هست که باید نقش را جدی بازی کرد اما کل نمایش نامه جدی نیست.

 

منبع: بخارا

 

۱.۵ ۲ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
علی قدیمی
علی قدیمی
اردیبهشت ۱۶, ۱۳۹۴ ۵:۱۵ ق٫ظ

خداوند عمر طولانی به جناب آقای موحد اعطا کناد. در سال گذشته جلسه ای در شهر کتاب برگزار شد که جناب آقای موحد، دکتر پازوکی و دکتر بشردوست از سخنرانان بودند که به ترتیب درباره مولوی صحبت کردند. نظری که آقای موحد درباره سخنرانی دو بزرگوار دیگر دادند جالب و سوال برانگیز بود. ایشان فرمودند که من کمی از صحبت های آقای پازوکی را متوجه شدم که درباره عقل از دیدگاه مولانا بود، اما هیچ از صحبت های آقای بشردوست نفهمیدم. این بیان ایشان نشان داد که ظاهر ایشان تعابیر و تفاسیر جدید هرمنوتیکی از بزرگان و آثار ایشان را… مطالعه بیشتر»

سهیل
سهیل
اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۴ ۳:۵۷ ب٫ظ

متاسفانه مشروح سخنان استاد ملکیان، به شدت بد و پرغلط تایپ شده است و تقریباً در هر خط، یک غلط پیدا می شود. اگر ممکن است بازبینی و اصلاح فرمایید. بسیار آزاردهنده است.

———-
در اولین فرصت بررسی می شود. با تشکر.

رحیم مطلبی
رحیم مطلبی
اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۴ ۱:۴۹ ق٫ظ

با عرض سلامدر قسمت تیتر زیر یک کلمه در تایپ جا افتاده است: موحد: در این روزهای آخر عمر مراقبت می‌کنم گرفتار بیماری لاعلاج توهم شوم! کلمه مبادا حذف شده و معنی جمله فرق کرده و کمی بی ادبانه شده، در جمله اصلی داخل متن ، کلمه مبادا یک جمله قبل آمده ولی اشتباها بعد از حرف ربط “و” در انتهای آن جمله، نقطه گذاشته شده است احتمالا به همین علت ادیتور ، کلمه مبادا را در ابتدای جمله قبل ندیده استجمله تیتر می تواند به شکل زیر نوشته شود:موحد: در این روزهای آخر عمر مراقبت می‌کنم مبادا گرفتار بیماری… مطالعه بیشتر»

رحیم منظمی
رحیم منظمی
اردیبهشت ۱۴, ۱۳۹۴ ۱۲:۱۱ ب٫ظ

از بخت شکر دارم و از روزگار هم امروز خیلی مسرورم که با اندیشمندی فرزانه اشنا می شوم به قول نیوتن بر شانه ی غولها ایستاده دستی به سوی کذشته ورویی به سوی اینده دارد حلقه ای از حلقات اتصال اندیشه وفرهنگ اعصار گذشته به اینده است .
تاریخ ما و کا لبد زمان ما و نسل های فردای ما به فکر تو محتاج است. جناب دکتر محمد علی موحد.
چو تو دوباره بیاید کسی محال محال
هزار سال بمانی چو دیر چو دیر

جواد
جواد
اردیبهشت ۱۴, ۱۳۹۴ ۵:۰۴ ق٫ظ

کاش ایران بیشتر و بیشتر امثال ایشان را داشت و کاش موحد ها در دانشگاه های ما حضور پر رنگ تری داشتند.

5
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx