انحطاط در حوزه علمیه و روحانیت

علی هراتی: متاسفانه دیرزمانی است که روحانیت از وظیفه اصلی اش یعنی (هموار کردن زیست دینی) و (احیاء علوم دین) فاصله گرفته و دهه به دهه و سال به سال بر انحطاط و عقب ماندگی اش اضافه می شود. دین چیست؟ به جز بودنی دیگر و زیستی دیگر که امثال بزرگوارانی مانند محمدغزالی_در کیمیای سعادت_ و جلال الدین مولوی_در مثنوی…

علی هراتی: متاسفانه دیرزمانی است که روحانیت از وظیفه اصلی اش یعنی (هموار کردن زیست دینی) و (احیاء علوم دین) فاصله گرفته و دهه به دهه و سال به سال بر انحطاط و عقب ماندگی اش اضافه می شود. دین چیست؟ به جز بودنی دیگر و زیستی دیگر که امثال بزرگوارانی مانند محمدغزالی_در کیمیای سعادت_ و جلال الدین مولوی_در مثنوی معنوی_ و دیگران در آثار خود، به شکل های متفاوت آن حقیقت شگفت انگیز را جستجو می کنند. الان متاسفانه همه دغدغه و وسواس روحانیت را، سیاست و فقه، آن هم به ابتذال کشیده ترین معنا، شکل می دهد یعنی مصلحت اندیشی و توجیه تراشی و بازگویی ملال آور و گوشخراش احکام.

بله، استثنا هایی به چشم می خورد امثال بزرگوارانی مانند خمینی، مطهری، طباطبایی و بهشتی. اما اگر به طور دقیق ملاحظه کنیم متوجه خواهیم شد آنها ثمره و محصول حوزه های علمیه نبودند بلکه انسان های خودساخته ای بودند که فراتر از سطح هم لباسی های خود می اندیشیدند. عدالت طلبی و مبارزه های خمینی در ابتدا خیلی خیلی بیشتر از عالمان دینی در میان دانشگاه و دانشجویان جلب توجه می کرد. تنها در ماه های در شرف انقلاب و بعد از انقلاب و به قدرت رسیدن جناب خمینی است که عالمان و مبلغان روحانی طرفدار ایشان می شوند. علامه طباطبایی کتاب های فلسفی خود را با ترس و لرز و مقاومت در برابر فضای فقهی خشک و حرام و نجس شمردن فلسفه و فیلسوف نوشت. و مطهری وقتی مطهری شد که از فضای بسته و محدود حوزه فراتر رفت و با اندیشه های مخالف یا متفاوت دانشگاه و حتی مکتب های اروپا و غرب تا اندازه ای ارتباط برقرار کرد. عمق فاجعه وقتی مشخص می شود که مراجع تقلید فعلی را _که به هر حال برای توده مردم نقش نماینده دین را دارند_با شخصیت مطهری مقایسه کنیم.

به اعتقاد من، یکی از اتفاق هایی که باعث می شود حوزه از این وضعیت فلاکت بار نجات پیدا کند، فرو ریختن دیوار میان روحانیت و طلاب با روشنفکران دینی و معنوی است. دوستداران روح سنت اسلامی و ایرانی در میان روحانیت باید بدانند، روشنفکران دینی از علی شریعتی گرفته تا مجتهد شبستری، هم جنس و همدرد خودشان هستند و به هیچ وجه نباید اتهام نفوذی و توطئه به آنها روا داشت. رویدادگی دین، در گذشته سنتی رخ داده است و با توجه به دگرگونی های عمیقی که دنیا، چه در فرهنگ و چه در تکنولوژی، در دوران مدرن به خود دیده است، روشنفکران دینی مجاهدت می کنند وجه تاریخی دین و کتاب مقدس را از وجه فراتاریخی تفکیک کنند، تا به این طریق، میان سنت و مدرنیته هماهنگی ایجاد کنند و بر شکاف تاریخی _که در عرض چند سده، هزاران برابر از زمان انسان های غارنشین تا رنسانس، زیست جهان مردم تغییر را داده است_تا حد امکان چیره شوند.

روشفکری دینی، حقیقت طیفی و تشکیکی است و روحانیت مختار است تا حد و اندازه ای که می خواهد با آن همدلی کند. مثلا، به شخصه من با ایده های (رؤیای رسولانه) و (تجربه نبوی) دکتر عبدالکریم سروش موافق نیستم ولی این دلیل نمی شود بسیاری از بصیرت ها و نکته هایی را که می شود از ایشان یاد گرفت انکار کنم مانند: انتقاد به فقه محوری و تقلیل دین به فقه، برجسته کردن و چشمگیر کردن فقه الاکبر و بحث های معرفتی مانند ارتباط دین با علم و فلسفه و اخلاق و سیاست. بنابراین، به راحتی متصور است با بسیاری از اصطلاح ها و استدلال های فلان روشنفکر دینی همراه نباشیم ولی در همان حال، بسیاری از مفاهیم و بصیرت های بنیادین دیگری از آنها آموخت. کتاب (عقلانیت و دیانت جناب رضا بابایی) تجسم همین رویکرد است.

متأسفانه، خیلی از دوستان طلبه و بسیجی، به درستی وجه پوچ گرایانه و نیهیلیستی تمدن مدرن غربی را احساس می کنند ولی به نادرستی به جای مواجهه فعالانه و آزاد اندیشانه، هر چه بیشتر در لاک عقاید سنتی و احساسات نوستالژیک خزیده اند و این سیر قهقرایی را تا آنجایی ادامه می دهند که خیلی از امامان نماز جمعه و جماعت حتی اسمی از حافظ و مولوی هم نمی برند، چرا که آنها اهل سنت هستند و اینها شیعه. اما و هزار اما، مگر دوران گذشته و سنت، دورانی صددرصد پاک و منزه بوده است که از دوران مدرن و جدید چنین انتظاری را دارید. اگر ما تاریخ را، مجموعه ای از نقاط روشن و تاریک بدانیم، هیچ گاه نه قرون وسطی را عصر تاریکی مطلق و نه دوران مدرن را دوران روشنایی مطلق تلقی نمی کنیم و متوجه خواهیم شد چه معنویت ها و چه روشنی هایی در قرون وسطی وجود داشته است که در دوران مدرنیته ما آن را از دست داده ایم و چه عقلانیت ها و آزاد اندیشی هایی دوران روشنگری برای ما به ارمغان آورده است که باید قدردان آن باشیم.

به هر ترتیب، با روحیه دن کیشوت وار و نظام های فکری عهد دقیانوس و عقاید باز اندیشیده نشده، نمی توان به مبارزه با روزگار معاصر رفت. خوب، مگر بوعلی سینا و شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین طوسی و خوارزمی که علم و فلسفه زمانه خود را از اقصا نقاط جهان می گرفتند و با سنت و فرهنگ ایرانی و اسلامی وارد گفتگو و دیالوگ میکردند، به عنوان قهرمان های تمدن اسلامی شناخته نمی شوند ولی حالا چرا این طور به دستاورد ها و موفقیت های فکری و نظری جهان و اروپا فرو بسته اید؟ اگر مدگرایی و جو زدگی در ساحت اندیشه خطرناک است دقیقا به همان اندازه، تعصب و جزم اندیشی هم خطرناک است.

به قول استاد بیژن عبدالکریمی، در سخنرانی اخیرشان، دیگ بی عدالتی و فساد جوشان است و باید پاشنه آشیل اصلی را گیر آورد واگرنه عمر مان را هدر می دهیم و چه بسا به جای خدمت، در حق جامعه و مردم خیانت هم بکنیم. و به گمان من، پاشنه آشیل اصلی، همان شاه کلید گفتمان روشنفکری دینی است که ما (انتظار اساسی از دین) و (وظیفه اصلیِ دین) را مشخص نکرده ایم. به همین خاطر، این شعار مدرس را که: “سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست”، را تا انتهای درجه وارونه تفسیر کرده ایم و حقیقت مستتر در آن را مسخ. یعنی به جای اینکه سیاست را تا حد حق پرستی و نوع دوستی بالا ببریم، دین را تا حد شخصیت پرستی و جناح بازی پایین کشیده ایم.

همه ابعاد علوم انسانی مانند تاریخ و روان شناسی و فلسفه و ادبیات را کنار گذاشتن و این طور مضمحل شدن در سیاست و شخصیت پرستی و بازگویی مکرر احکام فقهی نجاسات و شکیات، آیا جز رسوایی به بار می آورد. خلاصه یِ توصیه من به دوستان طلبه_طالبان حقیقت، نه مالکان حقیقت_ دربرابر روشنفکری دینی، این عبارات عینِ القضات همدانی است: ((اول (به) تحقیق باید دانست که او چه می خواهد بدین، آنگاه در ابطال آن سخن راندن که پیش از فهم مقصود خصم، سخن گفتن در اثبات و نفی مذهب او نه انصاف بود… مردی نه آن است که سخن راست سالکان بر وجهی رکیک حمل کنند، آنگاه در ابطال آن خوض کنند. مردی آن بود که همه مذاهب را وجه راست بازدست آورند، و وجه تحریف هر یکی پیدا کنند، چنانکه هر کسی فهم کند. عین القضات همدانی /نامه ها)).

در شرایط اینجایی و اکنونی، در سرزمین ما ایران، عمده بحران ها و مشکلات، به (تفسیر رسمی دین) و (خوانش حکومت از دین) نهایتا گره می خورد. اگر طلبه های نوخاسته تکانی بخورند و تا حد امکان در رویه مرسوم و متعارف حوزه، تجدید نظری بکنند امید است از اصطکاک و تلفات در آینده جلوگیری بکنند و اگرنه باید چشم انتظار تاریک ترین وقایع باشیم.

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
ابراهیم کورشی
ابراهیم کورشی
خرداد ۳, ۱۳۹۸ ۱۲:۳۲ ب٫ظ

خدایا رحمتی کن تا ایمان نان و نام برایم نیاورد. قوتم بخش تا که نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم. علی شریعتی. خوب مشکل طلحه و زبیر با حضرت امیر چی بود؟؟ هیچی اونها می گفتن به خاطر سابقه مبارزه های اسلامی حق بیشتری از بیت المال دارند و حضرت امیر می گفت به هیچ وجه، همه سهم مساوی دارن. دوره نوجوان ی همش به مسجد می رفتم ولی هیچ وقت توی بسیج شرکت نکردم چرا که بوی تزویر و ریا رو کاملا احساس می کردم. نماز جماعت و زیارت عاشورا نمی اومدن ولی برای حاضر… مطالعه بیشتر»

منهاج دشتی
منهاج دشتی
اردیبهشت ۲۰, ۱۳۹۸ ۴:۴۱ ب٫ظ

بیش از شصت سال است که در حوزه نجف و قم بوده ام و در باره اصلاح حوزه با کسانی که در صدد این کار بودند مذاکره و همکاری داشته ام. خودم هم مدرسه موفقی د ر قم داشته ام. و در نهایت به این نتیجه رسیده ام که متصدیان امور حوزه فاصله بسیاری با زمان و واقعیت و اصلاحات لازم دارند. در عین حال که نباید به کلی مایوس بود نباید به انتظار اصلاح نشست و آب در هاون کوبید.

2
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx