آیا ایرانیان هایدگر را تحریف کردند؟
سیرآنوش موسوی: بسیاری بر این امر متفقالقولند که سیداحمد فردید «مارتین هایدگر» را به جامعه روشنفکری ایران معرفی کرد اما شعاع اثرگذاری این فیلسوف در ایران پیش و بعد از انقلاب اسلامی چنان قابل توجه است که اغلب متفکران و روشنفکران ایرانی سعی کردهاند اندیشه و آثار این فیلسوف مشهور و پرحاشیه آلمانی را از دیدگاههای مختلف بازخوانی کنند.سیاوش جمادی، نویسنده و مترجم آثار فلسفی در گفتوگو با روزنامه ایران به علاقهمندان این فیلسوف، نگارش کتابی با مضمون و محتوای بررسی «سیاست در اندیشه هایدگر» را خبر داد.
او، پیش از این، آثار دیگری از هایدگر همچون «چه باشد آنچه خوانندش تفکر»، «هستی و زمان» و «متافیزیک چیست» را نیز ترجمه کرده بود به همین دلیل اغلب او را «هایدگر شناس» میخوانند. این در حالی است که او در دیگر حوزههای فلسفه و ادبیات غرب آثار تألیفی و ترجمهای بسیاری دارد که برخی از آنها برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی شدهاند. او با ما از دغدغه این روزهای خود برای اندیشیدن و نوشتن درباب «چگونگی مواجهه ایرانیان با فرهنگ و اندیشه مدرن غرب» میگوید. دلیل این دغدغه خواندنی است…
جناب جمادی شنیدهایم که اکنون در حال جمعآوری یادداشتهایی با موضوع «سیاست در اندیشه هایدگر» هستید. چه انگیزههایی شما را برای نوشتن این اثر ترغیب کرد؟
من برای اینکه دین خود را به فلسفه هایدگر ادا کنم فارغ از آنچه تاکنون نوشته شده است سعی میکنم به مسأله «سیاست در فلسفه هایدگر» بپردازم. من در این اثر میخواهم این نکته را بررسی کنم که «سیاست» در اندیشه و فلسفه هایدگر ریشه دارد یا ریشه در روزگار یا بستر تاریخی دارد که او در آن میزیست؟ به همین خاطر در این زمینه یادداشتهای بسیاری را جمعآوری کردهام و هماکنون هم نمیتوانم بگویم که این کتاب در چه زمانی روانه بازار نشر خواهد شد. در واقع این اثر یک نوع وصیتنامه و ادای دین من نسبت به هایدگر است.
متأسفانه در کشور ما وقتی نویسنده یا مترجمی چند کتاب درباره یک فیلسوف مینویسد یا ترجمه میکند حمل بر این میشود که نویسنده بر همه زوایای اندیشه آن فیلسوف آشنا است. روزنامهنگاران در ایران، من را «هایدگرشناس» و هوادار او نسبت دادهاند؛ اما من همواره سعی کردهام نظر خود را صادقانه بیان کنم ولی فکر میکنم آنگونه که باید دیدگاههای من شنیده نشده است.
من خود را موظف میدانم درمورد «فلسفه سیاسی» و «مقاصد فلسفه هایدگر» بنویسم همانطور که میدانید این کار سادهای نیست چرا که تألیف کتاب مانند مقالهنویسی و یادداشتنویسی نیست که در یک شبانهروز نگاشته شود.
کار دیگری که در دست نگارش دارم و میتوانم خبر آن را به گوش علاقهمندان برسانم این است که میخواهم با دید انتقادی به جریانهای ادبی بپردازم. بخش بسیاری از این ایدهها به انجام رسیده است اما عجلهای برای به اتمام رساندن آنها ندارم چرا که معتقدم باید کاری انجام داد که درخور انتشار باشد.
آیا در نگارش این اثر علاوه بر انگیزههای شخصی، نیازها و ضرورتهای جامعه ایرانی را مدنظر قرار دادهاید؟
بیشک این امر را مدنظر داشتهام؛ چنانکه بخشی از کتابی که درباره تفکر سیاسی هایدگر مینویسم مربوط به ایران و «چگونگی مواجهه ایرانیان با فرهنگ و اندیشه مدرن غرب» است؛ و اینکه ایرانیان تا چه میزان مسائل را تحریف، جهتدهی یا مصادره به مطلوب کردهاند.به نظر من قسمت اعظمی از منابع فکری روشنفکران ما در دهههای گذشته از سوی متفکرانی چون هایدگر، مارکس و پوپر تغذیه میشد. این نکته باید بررسی شود که روشنفکران ما با این متون چگونه برخورد کردهاند و تا چه میزان این اندیشهها جوابگوی نیازها و پرسشهای جامعه ما بودند.
من خود را نیز به نحوی مورد سؤال قرار دادهام؛ وقتی کتاب «تئودور آدورنو» را ترجمه کردم مقدمهای بر این کتاب نوشتم. در این مقدمه زمینههای ظهور فاشیسم و پوپولیسم را بررسی کردم چرا که معتقدم بسیاری از این الگوها و انگارهها جهانی است. هماکنون مقالهای میخوانم از «مجله اشپیگل» با این عنوان که «اروپا چه میخواهد؟» در این مقاله نقل قولی از استالین در دهه ۲۰ آورده شده است؛ از استالین پرسیدند: آیا گرایش چپ بدتر است یا گرایش راست؟ وی در پاسخ دستی به بینی خود کشید و گفت: هر دو بدتر از یکدیگر هستند؛ در واقع استالین میخواهد به شباهتهایی قابل مشاهده در بین سیاستهای تمامیتخواه اشاره کند که مربوط به شرق و غرب نیست.
هانا آرنت در فصل آخر کتاب «سرچشمه تمامیتخواهی» به جامعهای که «فرد» در آن معنا پیدا نکرده است و فضای عمومی در آن به وجود نیامده است میپردازد. توضیحی که وی از «جامعه تمامیتخواه» ارائه میدهد منحصر به جوامع شرق و غرب نمیشود؛ در این جامعه مردم منفعل هستند و مفهومی ندارند و به نوعی ارتباطات در بیارتباطاتی است؛ ناامیدی و اضطراب تمام آن جامعه را فرا گرفته است؛ چنین جامعهای مستعد ظهور و بلوغ فاشیسم است.
اینها چیزهایی است که عمومیت دارند منتها ما به آنها فکر نکردیم و پرسشهای اساسی در برابر آنها مطرح نکردیم ما تنها به ستایش و تعبد گذشته پرداختیم و از گذشته خود معبد ساختیم. ما معابد خود را مورد انتقاد قرار ندادیم. به نظر من، این وظیفه اهل اندیشه هرجامعهای است که به اینگونه تأملات توجه بیشتری نشان دهد.
این سخن شما این جمله هانا آرنت را به ذهن متبادر میکند که بین «فقر تفکر» و «شر» رابطه و نسبتی وجود دارد پس میتوان گفت از دید شما «جامعه بیپرسش» به سمت تمامیتخواهی پیش خواهد رفت؟
پاسخ من به این پرسش مثبت است ولی باید بیشتر در اینباره توضیح دهم. هانا آرنت این سخن را با استناد به کتاب معروفی که کانت در اواخر عمر خود به نام «دین در محدوده عقل تنها» نگاشت توضیح میدهد. بر این باورم که آرنت فیلسوفی نیست که بیدرنگ سخنی بگوید و سخنان بیپایه بر زبان آورد. وی این سخن خود را در تاریخ اندیشه سیاسی تثبیت کرده است و سخنانش قابل توجه و شنیدنی است.
در این منابعی که ذکر کردم رابطه «بیفکری» و «شر» توضیح داده شده است؛ اگر در جامعهای «بیفکری» و «تابعیت» پرورش یابد آن جامعه راهی جز «شر» پیشروی نخواهد داشت.
وجود یک دولت مقتدر که به نخبگان اجازه گفتوگو بدهد و این امکان فراهم شود که این داد و ستدهای فکری، مورد شنود افکار عمومی قرار گیرد، مانع مؤثری در برابر تفکرات تمامیتخواهانه میشود.
خواجه نظامالملک در کتاب «سیاستنامه» خود در فصل ۴۱ وقتی میخواهد اندیشه فردی را رد کند به او «اتهام میزند»! اگر رفتارهایی همچون اتهام زدن به جای «تأمل فکری» و «گفتوگوی علمی» در فرهنگ یک جامعه نهادینه شود میتواند زمینهساز «بیفکری» و بستری برای «شر» باشد و همه اینها دست به دست هم میدهد و به حاکمیت سیاستهای تمامیتخواهی منجر میشود. نخبگان و روشنفکران هر جامعه وظیفه دارند این آگاهی را ایجاد کنند تا مردم گرفتار سیاستهای تمامیتخواه نشوند.
پیش از این، کتابی با عنوان «هایدگر و امر سیاسی» ترجمه کردید، به نظر شما، این اثر همه جوانب «سیاست در اندیشه هایدگر» را مورد بررسی قرار نداده است که شما به نگارش اثر دیگری در این زمینه ترغیب شدید؟
کتاب «هایدگر و امر سیاسی» را «میگل د بیستگی» یکی از متفکرانی که درباره فلسفه قارهای و هایدگر بحثهای زیادی را مطرح کرده است به نگارش درآورده و من تنها آن کتاب را ترجمه کردهام. اما آنچه که در کتابی که میخواهم بنویسم مدنظر من است بیشتر به ایران مربوط میشود تا خود هایدگر. چرا که میخواهم طرح هایدگر را در کانتکس و بافت بزرگتری مطرح کنم؛ یعنی هرگونه فرهنگ و اندیشه مغایری که به فرهنگ ما وارد شده است؛ این یک ساختار کلی است که باید مطرح شود. من داوری نهایی را به شما میسپارم چرا که نمیخواهم چیزی را به شما القا کنم.
دلیل دیگری که مرا به نگارش چنین اثری ترغیب میکند این نکته اساسی است که بسیاری از اندیشههای متفکران برجسته غرب به زبان فارسی برگردان شدهاند اما معتقدم این اندیشهها چنانکه باید در جامعه فکری ما تحول ایجاد نکردهاند؛ این امر پرسش برانگیز است. دردی است که دست از سر ما برنمیدارد و من سعی دارم در کتاب جدید خود تحلیلی از این مسأله ارائه دهم.
در آخر لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که من به سنی رسیدهام که دیگر تنها نمینویسم تا آثارم چاپ شوند؛ من دیگر به جایی رسیدهام که خود را فارغ از سانسور فرض میکنم و تنها آنچه را که گمان میکنم حقیقت است مینویسم.
منبع: ایران
