عزلت گزینی یا در گود نشینی؟
عظیم محمودآبادی: این درست است که روشنفکران (به معنای اعم آنکه شامل اساتید دانشگاه، نویسندگان، مترجمان، کارگردانان، فیلمسازان، شاعران، روزنامهنگاران و… میشود) باید استقلال خود را از حکومتها حفظ کنند و اساسا با قدرت نباید نسبتی غیر انتقادی داشته باشند. اما اگر همین اصل درست و اساسی در جایی نامناسب به کار رود و نابجا مورد استناد قرار گیرد، کمترین آفتش این خواهد بود که باعث فهم غلط مساله میشود و در نهایت تحلیلی که ظاهرا بر یک اصل درست و پذیرفته شده بنا شده بود، نتیجهای به کلی نادرست و گمراهکننده به بار خواهد آورد.
روشنفکران نباید دولتی باشند به این معنا که نباید چک سفید امضا به دولتها بدهند وگرنه اگر دولتی بر سر کار باشد که با پروژههای آنها همسو باشد چرا نباید از آن حمایت و پشتیبانی کنند؟ و اساسا چرا مراوده با دولت – دولتی که در پی گشایش فضای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است- باید تبدیل به اتهام و برچسب شود؟ این نوع از تلقی رابطه بین روشنفکران و قدرت را شاید بتوان در همان نظریه «تضاد دولت- ملت» محمد علی همایون کاتوزیان فهمید. نظریهای که معتقد بر بیاعتمادی متقابل بین جامعه و قدرت در ایران است که ریشههای آن را باید در تاریخ چندهزار ساله کشورمان جست. وگرنه در جوامع پیشرفته و غربی اینطور نیست که هر نوع همکاری با نهادهای دولتی امری مذموم و منفور تلقی شود. چنانچه آیزایا برلین (۱۹۰۹ –۱۹۹۷) فیلسوف برجسته و روشنفکر صاحبنام روسی تبار بریتانیایی در رزومه خود، سابقه همکاری با «ام.ای. سیکس» را دارد و این واقعیت را هیچگاه کتمان نمیکرد.
بازتاب منتقدانه به همنشینی روشنفکران با روحانی
از زمانی که دولت حسن روحانی روی کار آمدهنسبت روشنفکران با قدرت (دولت) دوباره در جامعه روشنفکری ما مطرح شده و بعضا مورد بحثهای انتقادی قرار گرفته است. چه در ١٩ دی ماه سال ٩٢ که محمود دولتآبادی، شهرام ناظری، بهمن فرمان آرا و… در دیدار رییسجمهور با هنرمندان شرکت کردند و پای سخنرانی او نشستند و چه در ٢٠ تیرماه امسال که مسعود کیمیایی، سید محمد بهشتی، رضا کیانیان و… دعوت روحانی را برای نشستن بر سفره افطار نهاد ریاستجمهوری پذیرفتند. هم زمستان ٩٢ و هم رمضان ٩۴ برخی روشنفکران قلم به دست گرفتند و در مذمت نویسندگان و هنرمندانی نوشتند که در دیدار با رییسجمهور یا حضور در مراسم افطار او شرکت کرده بودند. چرا که احتمالا این کار را با رسالت روشنفکری در تعارض دیدهاند. البته بودند کسانی که پا را حتی از این هم فراتر گذاشتند و هدف هر آنکه از سلک روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان را که به این میهمانی رفته بود صرفا در جهت منافع شخصی و با نیت برخورداری از موهبات قدرت و از آنجمله مجوز ساخت فیلم یا نشر کتاب و… پنداشتند. منتقدان حضور روشنفکران در ضیافت روحانی که برخیشان سالهاست جلای وطن کردهاند حتی به این هم بسنده نکردند و یکی از آنها در صفحه فیسبوک خود در یک حکم کلی و بدون اینکه هیچ استثنایی برای کسی قایل باشد هر هنرمندی را که پایش را به افطاری رییسجمهور گذاشته بود به «ریا کاری» متهم کرد. در واقع او برخی از مشهورترین کارگردانان و هنرمندان کشورمان را به صفتی متهم کرد که بیتردید پستترین و قبیحترین رذیلت اخلاقی به شمار میرود. پرداختن به نقد نیت خوانی قایلان به چنین نظری که بر طبق آن هیچ هنرمند یا نویسندهای با رییسجمهور دیدار نداشته مگر در راستای منافع شخصی و گرفتن امتیازهایی که به برکت همنشینی با صاحبان قدرت برای آن افراد – و نه آن اصناف- حاصل میشود، قطعا دغدغه این یادداشت نیست. بلکه اینجا میخواهیم به مسالهای مهمتر از آن بپردازیم و آن اینکه به نظر میرسد لازم است از تعریف کلیشهای و شاید لوث شده رابطه روشنفکران و قدرت عبور کنیم و به تعریف جدیدتر و واقعنگرانهتری از نوع رابطه روشنفکران و قدرت فکر کنیم. اهمیت این مساله وقتی نمایانتر میشود که به ویژگیهای خاص و بومی سیاست و قدرت در کشورمان توجهی دوباره و دقیقتر داشته باشیم. اینکه با پایان دولت احمدینژاد مجددا یک دست بودن قدرت در کشور ترک برداشت و چنانچه میدانیم اکنون بین نهادهای انتخابی نظام سیاسی ما با برخی نهادهای انتصابی آن، در پارهای از مسائل تفاوتهای نظری جدی و روشنی وجود دارد. تفاوت دیدگاههایی که بیتردید لازمه حفظ و افزایش پویایی هر نظام سیاسی است. مصادیق این تفاوت دیدگاهها با وجود تعددشان و البته اهمیتشان در این مقال نمیگنجد و تنها اشارهای به تفاوت نوع نگاه دولت با برخی قوای دیگر در مواردی نظیر شبکههای اجتماعی، کنسرتهای موسیقی، تئاتر، سینما، سرعت اینترنت، انتخابات، ماهیت وظیفه پلیس و… کفایت میکند. در واقع وضعیت فعلی کشور ما اینطور نیست که برخلاف دوره احمدینژاد – به استثنای چند ماه آخر دولتش- از طرفی فعالان حوزه سینما، تئاتر، نشر، داستان، موسیقی، شعر و… در مورد ماهیت و کارکرد حرفهشان و نحوه عرضه آن در جامعه نگاهی واحد داشته باشند و از طرف دیگر تمامی ارکان حکومتی بهطور کلی و از همه مهمتر دستگاههایی که متولی رسمی و حاکمیتی این حوزهها هستند، نگاه دیگری داشته باشند. بلکه امروز اگرچه بخشهایی از حاکمیت به برخی فعالیتهای هنری و فرهنگی همچنان به عنوان تهدید بالقوه نگاه میکنند اما از آن طرف افراد شاخص دولت و صاحب نظر و نفوذ در این حوزه نگاه دیگری به این عرصه دارند که شاید کمتر تفاوتی با نظر فعالان این عرصه داشته باشد. حال اگر هنرمندان و روشنفکرانی باشند که تقویت نگاه دولت را به نفع صنف و حرفه خود بدانند و برداشتن هر گامی در راستای زدودن شایبه تهدید سیاسی و امنیتی را برای بهبود زمینه فعالیتشان لازم بدانند آیا باید تخطئه شوند؟ آیا رواست نویسندگان و هنرمندانی که با وجود برخورداری از امکان مهاجرت به خارج از کشور و ادامه فعالیتهایشان در وضعیتی به مراتب مناسبتر از داخل، ماندن را ترجیح دادهاند مورد هجمه قرار بگیرند؟ آیا نیتخوانی کسانی که رنج ماندن را به جان خریدهاند تا پرچم هنر این مرز و بوم را با همه دشواریهایش همچنان افراشته نگاه دارند اخلاقی است؟ نگارنده البته اصلیترین علت وجود چنین نگاهی (نگاهی که مخالف دیدار روشنفکران و هنرمندان با رییسجمهور است) را صرفا در اینکه گروه اول از کشور مهاجرت کرده و در کشورهای غربی سکنا گزیدهاند نمیداند. البته این عامل حتما بیتاثیر نیست. یعنی دور یا نزدیک بودن از فضای کشور حتما در میزان دقت و اعتبار تحلیل نقش موثری دارد اما همه ماجرا این نیست. چرا که میدانیم هستند روشنفکرانی که هیچگاه مهاجرت نکردهاند و با مشکلات طبقه روشنفکر از نویسنده و استاد دانشگاه گرفته تا هنرمند و… به خوبی آشنایی دارند اما در عین حال منتقد هر نوع نشست و برخاست با صاحبان قدرت هستند. کما اینکه ما نیز در همین پرونده روشنفکران و قدرت سعی کردهایم در صفحه «سیاستنامه» نگاههای متفاوت و گاه متعارض از هر سو را در این زمینه منعکس کنیم. به نظر میرسد پایه اصلی نقدهای بعضا تحقیرآمیز به روشنفکرانی که مراوده و حمایت محدود و مشروط از دولت را نافی شأن روشنفکریشان نمیدانند نه به بیرون گودنشینی آنها بلکه به استناد – شاید نا به جا – به همان اصل درستی بر میگردد که در ابتدای این یادداشت به آن پرداختیم و باز چنانچه پیشتر هم اشاره شد شاید بتوان این مساله را در چارچوب نظریه تضاد دولت – ملت تحلیل و تبیین کرد.
آیا روشنفکران باید به قبض و بسط مناسبات سیاسی – اجتماعی بیاعتنا باشند؟
همان طور که اشاره شد حفظ استقلال روشنفکران از قدرت ضروری است اما نمیتوان با این قاعده کلی همه رفتارها و کنشهای فعالان حوزههای فکری و هنری را داوری و برای آن حکمی واحد صادر کرد. در واقع مناسبات قدرت در ایران پیچیدهتر از آن است که بتوان با این تعابیر کلیشهای احکام کلی صادر و تکلیف همهچیز و همه کس را یکجا مشخص کرد. روشنفکران در این کشور مانند دیگر اقشار جامعه در حال زیست هستند و آیا میتوانند نسبت به قبض و بسطی که در مناسبات سیاسی – اجتماعی به وجود میآید بیتفاوت باشند؟ آیا آنها باید در برابر دولتی که درصدد است تا زمینه بهتر و مناسبتری برای نشر، سینما، تئاتر، موسیقی و… مهیا کند همان موضعی را داشته باشند که پیش از آن با دولتی داشتند که محدودیتهای زیادی را بر فعالیتهایشان تحمیل کرد؟ آیا روشنفکران باید در متن و بطن جامعه حضور داشته باشند یا در برجهای عاج و بیاعتنا به آنچه در جامعه از سویی و از سوی دیگر مناسبات قدرت میگذرد نظارهگر امور باشند و تنها و تنها به استقلالشان از قدرت فکر کنند؟
حمایت از دولت روحانی وظیفه اخلاقی روشنفکران است
شاید توجه به همین مساله بود که شخصیت برجستهای همچون استاد محمد مجتهد شبستری بدون کوچکترین تردید و ملاحظه کاری در یادداشتی به مناسبت دومین سال روز تحلیف ریاستجمهوری حسن روحانی در روزنامه دولتی «ایران» به تصریح بر اینکه حمایت از روحانی وظیفه اخلاقی ما است تاکید کرد و نوشت: «از باب تُعرف الاشیاء باضدادها (اشیا را با ضدهای آنها باید شناخت) وقتی میبینم مخالفان این دولت، گروههایی هستند که به قدرت رسیدن آنها در کشور ما نتیجهای جز بهنابودی کشاندن امکانات زیست انسان در این جهان ندارد به این باور میرسم که تایید و پشتیبانی از این دولت فریضه اخلاقی همه ما است تا آن گروههای اهل خرافه و تخریب زندگی، دوباره به قدرت نرسند.» (روزنامه ایران، ١۴ مرداد ٩۴) آری حمایت از دولتی که تمام سرمایهاش را نه ارکان قدرت بلکه آن نهادهای مدنیای تشکیل میدهند که در هشت سال دولت «مهرورزی» در حالت احتضار قرار گرفتند، وظیفه اخلاقی روشنفکرانی است که به حیات جامعه خود میاندیشند و در این مسیر چه باک اگر «متملق» و «ریاکار» خوانده شوند؟ با توجه به اینکه در آستانه برگزاری دو انتخابات مهم قرار داریم به احتمال زیاد بار دیگر باید شاهد نزاعی در میان جریان روشنفکری باشیم و ببینیم آنهایی که تمام فضیلتشان در این است که ردای خود را از نشستن گرد قدرت بر آن محفوظ و مصون نگه داشتهاند، به مصاف آن بخش از فعالان فکری و فرهنگی جامعه و روشنفکرانی بروند که بهترین و کمهزینهترین و در عین حال مطمئنترین راهکار اصلاح امور را در صندوق رای میبینند. پرواضح است نه آنهایی که با چشم تحقیر در انتخابات و صندوق رای- به دلایل وجود برخی نابسامانیهای سیاسی- مینگرند، روشنفکرترند و نه آنها که آن را مفیدترین راهکار اصلاح جامعه و امور میدانند لزوما در سودای قدرت هستند.
منبع: اعتماد