زیست مستبدانه چه نسبتی با حیات دینی دارد؟

سیامک صفاتی: سخن این است که چرا حکومت های دینی که بر  اِعمال فضایل الهی و انسانی و اخلاقی در جامعه پافشاری می کنند، جوامع خویش را عملا بر خلاف آموزه های متون مقدس و یا در تضاد با اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی اداره می نمایند؟ مگر غیر از این است که آفات و رذائل اخلاقی چون ترس، تحقیر،…

سیامک صفاتی: سخن این است که چرا حکومت های دینی که بر  اِعمال فضایل الهی و انسانی و اخلاقی در جامعه پافشاری می کنند، جوامع خویش را عملا بر خلاف آموزه های متون مقدس و یا در تضاد با اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی اداره می نمایند؟ مگر غیر از این است که آفات و رذائل اخلاقی چون ترس، تحقیر، ریا، تزویر، دروغ، ظلم، تبعیض، تکبر، استبداد و خرافات و بسیاری دیگر منافی دینداری و خلاف فطرت و مانع رشد و بلوغ و تعالی انسانی است و دین آمده تا ضمن کمک به شناخت و آگاهی از خود و جهان، به خلوص و زنگار زدائی از آینه ی دل و به هر چه بهتر شدن انسان و جامعه ی بشری یاری رسانَد، ولیکن با این همه چرا ساختارها، نهادها، فرصت ها، امکانات، رفتارها، قوانین به گونه ای تنظیم، تعبیه و برقرار شده و می شود که رذائل توسعه یابد نه فضائل.

استبداد یا خودرأیی و خودکامگی که بزرگترین رذیلتهاست در جوامع مدعی دینداری حضوری بسیار پررنگ دارد، این بیماری را نه تنها باید دشمن انسان تلقی نمود بلکه بزرگترین دشمن دینی قلمداد می شود که آنان بدان قلمرو برای زیست متعالی تمسک می جویند. 

زیست استبدادی مهیب ترین آفات و بیماری ها و آسیب ها را هم در عرصه ی قدرت و هم درخوی فرد فرد آحاد جامعه پدید می آورد، زیست مستبدانه در عرصه ی قدرت هیچ روزنه و زمینه ای برای نظارت، نقد و پاسخگویی در مقابل مردم باقی ننهاده  و نمی نهد. البته ممکن است از مظاهر و نهادهای به اصطلاح دموکراتیک جهت نشان دادن وجهه ی مردمی و مشروعیت خود استفاده کند اما در عمل با ایجاد هزینه های فراوان و مهندسی نهادهای مزبور و همچنین اِعمال فشار و سرکوب مخالفان و اِرعاب و تهدید دگراندیشان و تشکیل نهادهای موازی عملا امکان نقد، نظارت، پاسخگویی و عزل حاکمانِ ناکارآمد و نالایق را از آنان سلب می نماید.

عدم گردش آزاد و برابر قدرت بدلیل ساختار متصلب و تمامیت خواهانه ی حکومت های دینی مبتنی بر زیست مستبدانه منجر به عدم ورود انسانهای صاحب  دانش، فرهیخته، توانمند و دلسوز که فهم و خوانش دیگری به غیر از ایدئولوژی مستقر دارند در زمین قدرت می گردد، این رویکرد منجر به جامعه ایی بسته، تک صدایی و تبعیض آمیز گردیده که نتیجه ی آن فقر، نابرابری، شکاف طبقاتی، محرومیت، برقراری رانت و حق ویژه برای عده ای، فساد و خشونت خواهد بود.

قدرت استبدادی خود را مافوق قانون تصور می نماید به این دلیل، که اگر در جامعه ای قانون مبنا و محور باشد ثبات، امنیت و پیش بینی پذیری و گشایش امکان تحقق می یابد، در این صورت آنان نخواهند توانست نامحدود و نامشروط عمل و حکومت کنند و همچنین با وجود ثبات و امنیت واستقرار و حاکمیت قانون ملزم اند تا  جهت اداره ی امور طرح و برنامه ارائه نمایند و مضافا در خصوص عملکرد خود نیز باید پاسخگو باشند، اما مسئله ی اساسی تر زمانی روی می دهد که دو گانگی فی مابین قانون موضوعه و قانون شریعت حادث شود و یا نمایندگانی وارد حوزه های انتخابی شوند که منتخبین واقعی ملت نبوده و به دلیل فقدان دانش و تخصص و توانمندی و عدم آگاهی از مطالبات، خواست ها و نیازهای راستین مردم و عدم آگاهی از سیر شتابناک تحولات منطقه ای و جهانی قوانینی تصویب و اجرا نمایند که نه تنها مشکلی را رفع نخواهد کرد بلکه مشکلی بر مشکلات پیشین خواهد افزود، لذا مشاهده می نماییم که تداوم وضع موجود با حاکمیت و قوانین و نهادهایی که خود را منطبق و مطابق نیازهای روزافزون جامعه و جهان نمی نمایند چه فجایع و آثار مخربی به بار خواهد آورد که البته این وضعیت باید به نفع نیروهای تحول خواه و نهادهای انتخابی و قانون موضوعه تغییر یابد تا  مشکلات به تدریج حل شود.

علماء وحاکمان دینی بر خلاف آموزه های متن مقدس بدلیل اینکه خود را ولی و سرپرست مردم تصور می نمایند و مردم را صغیر و مهجور تلقی نموده که امکان تشخیص خوب از بد خود را ندارند ، امکان رشد و بلوغ را از افراد سلب می نمایند در صورتی که تنها در شرایط و فضای آزاد و در اثر اعتماد به مردم ودر پی آزمون و خطا و در فرایند کوشش و کنش و بازیگری اجتماعی شرایط رشد و بلوغ ذهنی و فکری فراهم می گردد، نتیجه ناگزیر عدم باور به قدرت مردم در رشد و به کمال رساندن خود، این خواهد شد که قدرت قضاوت وداوری در تمیز خوب از بد و حساسیت و دغدغه مندی به وضعیت جامعه و احساس مسئولیت به حقوق و تکالیف خود و دیگران از  مردم سلب  گردیده و یا بسیار کمرنگ می شود.

 عنصر تقوا در جامعه ی استبدادی بسیار کم رمق و کم توان چه در حیات فردی و چه در ساحت اجتماعی امکان ظهور و بروز می یابد، به زعم قرآن “هیچ انسانی بر انسان دیگر برتری ندارد جز به تقوا”  تقوا در حیات اجتماعی بصورت سیستماتیک و روشمند امکان تحقق می یابد، تا هیچ کس خود را برتر از دیگران نداند. اما تقوای سیستماتیک چیست؟ جامعه ی مدنی است، احزاب، مطبوعات مستقل و نیرومند و رسانه های آزاد، ناظر، ناقد، آگاه و پروا پیشه از مجموعه رذائل است ، فعالین و کنشگران مدنی، اتحادیه ها و سندیکاهای مستقل و نیرومند و حامیان و حافظان محیط زیست اند. چرا که بطور روشمند و مضبوط جامعه را ازخطر ظلم، تحقیر، ترس، تدلیس، قیمومیت، سلطه، تحمیل، تهدید، تضییق و خشونت نگاهداری و نگاهبانی می نمایند. تفکر استبدادی از سازمان یابی و تشکل یابی مردم در غالب احزاب، جامعه مدنی، سندیکاها، اتحادیه های مستقل جلو گیری می کند تا امکان قدرت یابی و همبستگی افراد را بگیرد، چرا که در این صورت مورد نظارت و پرسش مستمر مردم قرار خواهد گرفت و موازنه قوا از قدرت مطلقش خواهد کاست و دیگر اوست که خود را باید با قدرت مردم هماهنگ کند و به آنها پاسخگو باشد. لذا مشاهده می کنیم که در نبود جامعه مدنی پویا و احزاب مستقل و توانمند و سندیکاها و اتحادیه های مستقل و نیرومند، جامعه اتمیزه، منفرد، متفرق و کم توان در پیگیری مطالباتش خواهد شد و نتیجه ی آن افسردگی، یأس، استیصال و پرخاشگری می شود.

وجود استبداد به دلیل ماهیت آن که باعث تمرکز و انباشت قدرت، ثروت، معرفت و منزلت در اختیار فرد، افراد یا طبقه ای خاص می گردد مولد شرک است زیرا باعث می شود تا مردم برای  نزدیک شدن به کانون قدرت و ثروت و برخورداری از مواهب و مناصب آن که حق خداداد همه ی انسانهاست، ماسک به چهره بزنند، دروغ بگویند، ریا بورزند، تظاهر کنند و خود حقیقی شان را پنهان نموده و تملق و چاپلوسی پیشه کنند و تن به هر ذلتی بدهند، لذا می بینیم که چگونه استبداد شخصیت و سرشت انسان ها را خُرد و متلاشی ساخته و امکان رشد و زندگی سالم و انسانی که حق طبیعی و بدیهی آنان است را از آنان سلب می نماید.

 شاخص ترین ویژگی انسان و فصل ممیزه ی انسان از حیوان قدرت تعقل و خرد ورزی اوست، اما حکومت و جامعه ی استبدادی نمی گذارد تا عقل آدمی بصورت مستقل و منتقدانه به فعالیت بپردازد زیرا پیشاپیش برای عقل محدوده و خطوط قرمز تعیین می نمایند که در حیطه ایی که حکومت تعیین می کند یا شرع عنوان می کند و یا از مقدسات تلقی می شود امکان پرسشگری و نقد و تحلیل ندارد، لذا می بینیم که  این منش و روش به منزله ی نفی عقل می باشد چرا که سرشت عقل یعنی پرسشگری، سیالیت، تکثر، جستجوگری، نوآوری و عدم ایستایی چنانچه ما با پرسش  و نو آوری مخالفت کنیم با عقل مخالفت ورزیده ایم زیرا خدایی که عقل را در فرایند تاریخی آن آفریده، به ماهیتش و به تفاوتها، اختلافات، کثرت، پرسشگری و همه ی دستآوردهای ناگزیر آن وقوف داشته است.

 آیا ترس و هراس از اغیار از رذائل اخلاقی محسوب نمی گردد، اما فشار و سرکوب موجب ترس می شود و ترس، قدرت، جسارت و نیروی اعتماد به نفس و مقاومت و پایداری انسان ها را تضعیف می نماید، لذا می بینیم انسانها برای رهایی از فشارهای جسمی و روانی و برای در امان ماندن از سرکوب و بازداشت و مجازات خود واقعی شان را پنهان می کنند و افکار و عقاید خود را مطرح نمی نمایند. با ادامه روند موجود استبداد به حیات خود ادامه می دهد، نتیجه ی قطعی و ناگزیر این نگرش مسدود شدن راه تعالی، توسعه و پیشرفت است چرا که توسعه از راه میدان دادن به همه ی اندیشه ها، دلسوزان و انسان های آزاده و توانمند و متعهد به ارزشهای انسانی و دغدغه مند به حقوق دیگران می گذرد.

 تفکر استبدادی، دین، ایده، نظر و عقیده ی خود را کامل ترین و بهترین دین و ایده می داند و بدین سبب عنصر زمان را نادیده می گیرد و با  نا دیده انگاشتن تکثر موجود در جهان وعالَم انسانی و برای تحقق سریع و جهان گستر آن، به محو و سرکوب سایر گرایشات می پردازد تا با تلقی وارونه از وحدت، جوامع انسانی را به آرمان هایش رهنمون گردد. اگر بپذیریم که انسان ها ناکامل و ناقصند، پس ایده، تحلیل، تفسیر و طی طریق آنان چه در امور دینی و چه غیر آن همواره ناکامل باقی خواهد ماند. لذا اینکه بر اساس تحلیلی ناقص از انسانی ناقص انحصار، تمامیت، خود یقین پنداری، خود شیفتگی، تنگ نظری و جزمیت پیشه کنیم بسیار فاجعه آمیز خواهد شد چرا که سر آغاز ظلم، تبعیض، حذف، تکفیر، تفسیق، تضییق، فساد و خشونت خواهد شد.

چنانکه می دانیم امر به معروف و نهی از منکر از عناصر فربه حیات دینی تلقی می شود اما در جان و جامعه ی استبدادی با استحاله و فروکاهی  به اموری غیر از هدف واضع آن، به ضد خود که همانا باید اصلاح سیاست ها، نهادها، سنن و عادات و دیدگاههای ایستا، تعصب آلود، خرافه اندود و گذشته گرا و فضای باز جهت تعامل و گفتگو ی بدون لکنت در خصوص همه ی ترجیحات، نیازها واقتضائات و مناسبات انسانی و عرصه ایی آزاد و برابر برای کنشگری و هویت یابی و رشد و تعالی شخصیت تک تک آحاد جامعه باشد، تبدیل می شود.

مع الوصف چنانکه تفکر و زیست استبدادی با این وسعت از رذائل و ژرفا ازنتایج مخرب و آثار منفی که ماهیت و سرشت آدمی را منکوب و سرکوب می سازد و از رشد و شکوفایی استعداد های انسانی باز می دارد و از پیشرفت و توسعه ی جامعه انسانی جلوگیری می کند، به چه دلیل باید با دین که به زعم متون مقدس باعث آزادی از هر نوع سلطه گری و سلطه پذیری می شود و رهاننده ی آدمی از هر زندان درونی و بیرونی است و جملگی انسان ها را خالی از جبر و زور به خداگونگی دعوت میکند، تقارن و تلائم داشته باشد؟ وقت آن رسیده که استبداد، فرد سالاری، طبقه سالاری و زیست مستبدانه را در همه ی ابعاد و زمینه های حیات فردی و اجتماعی کنار بگذاریم، خاصه در حیات دینی.

 گیرم که بود دین تو کامل

از کاملیش تو را چه حاصل

 

 

مطالب دیگر از این نویسنده:

آیا پیشوایان دینی مقدس و معصومند؟

هستی در مسیر خود آگاهی

عدم تحول فهم به معنی مرگ خدا

 

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

57 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
حجت جانان
حجت جانان
آذر ۹, ۱۳۹۷ ۶:۴۹ ق٫ظ

من کی گفتم که قبلا برده را بجای مرد ازاد قصاص میکردند؟ هرگز چنین نبوده است لابد مرد ازاد را هم بجای برده قصاص میکردند؟؟؟!!!!
هیچکس را جای دیگری قصاص نمی کردند وقران در مورد جای دیگری قصاص کردن چیزی نمی گوید بلکه شانیت در قصاص را لحاظ میکند که اگر مرد ازاد یک برده را به قتل برساند نمیتوان ان مرد ازاد را برای کشتن برده قصاص کرد
فقط مرد ازاد دربرابر مرد ازاد قصاص میشود وبرده هم دربرابربرده قصاص میشود
که چنین حکمی هرگز عادلانه نیست

مرادی
مرادی
آذر ۵, ۱۳۹۷ ۴:۳۱ ب٫ظ

جناب حجت جانان قرآن ادبیات و رسوم جاری در جامعه را بسوی راه درست هدایت میکند بدون اینکه رسم بدی را تثبیت کند: یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿۲۶﴾النساء …همانطورکه شما هم گفته اید رسم این بوده که برده بجای آزاد قصاص شود و مانند آن….اما آیه با استفاده از همان ادبیات رسم جاهلی را کنار میزند بدون اینکه رسم بدی را تایید کرده باشد… در اینجا با کاربردهای دقیق کلمات “عبد” و “حر” (که بار منفی ندارند) این کار را انجام میدهد… این شباهت کلمات در رسوم قبلی اجتناب ناپذیر… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
آذر ۳, ۱۳۹۷ ۸:۰۷ ب٫ظ

اتفاقا تقسیمی ظالمانه است انسانها مدیر باشند یا نباشند فرمانده باشند یا نباشند نباید در مجازات جرمی که مرتکب شده اند شانیت انها لحاظ شود وقتیکه بحث روی قصاص است که مجازات جرمی به نام قتل است اینجا مهم نیست که قاتل چه کسیست ویا مقتول چه کسیست وقتیکه ثابت شد قتل عمدی بوده قصاص باید بدون در نظر گرفتن موقعیت قاتل اعمال شود وفرقی میان فرمانده با فرمان پذیر ویا مدیر با زیر دست قایل نشود که اگر بشود عین ظلم وتبعیض است

حجت جانان
حجت جانان
آذر ۳, ۱۳۹۷ ۸:۰۱ ب٫ظ

شما از خودتان ترجمه درمیاورید بعد میگویید که به ترجمه ها کاری نداریم !!!! تمام ترجمه ها همانطور که بسیاری را قبلا برایتان نوشتم میگوید ازاد در برابر ازاد برده دربرابر برده یا ازاد عوض ازاد بنده عوض بنده انوقت شما از خودت ترجمه درمیاوری وهمه را حتی معنای ایه را عوض میکنید ؟!!!!اینکه شما میگویید که ایه درباره ارتکاب قتل توسط برده سخنی گفته نشده یعنی چه ؟ ایه میگوید که برای قصاص درقتل باید ازاد در برابر ازاد وبرده دربرابر برده قصاص شود یعنی شانیت افراد لحاظ شود حالا شما میخواهید معنای ایه را برگردانید دیگران مجبور نیستند… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
آذر ۳, ۱۳۹۷ ۷:۴۸ ب٫ظ

اقای عزیز عیدالله یعنی بنده ی خدا یعنی برده ی خدا برده وبنده یکی هستند عبد در مورد رابطه یک انسان با انسان بیان شود ویا رابطه یک انسان با خدا بیان شود فرقی نمیکند در هردو مورد معنای برده یا بنده دارد منتها این بندگی یا بردگی وقتیکه درمورد یک انسان با انسان دیگر است که هم شان هستند به هیچ عنوان قابل قبول نمیباشد وفرق بسیار دارد با رابطه خدا با انسان که همشان نیستند وخدا خالق انسان است نتیجتا اینکه عبددر هردو مورد به یک معنا ست ولی میان ماه من با ماه گردون تفاوت از زمین… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
آذر ۱, ۱۳۹۷ ۳:۳۹ ب٫ظ

جناب حجت جانان

تقسیم مرتکبین مذکر در قصاص به دو نوع “حر” و “عبد” تقسیمی ارتجاعی و ظالمانه نیست…

چون انسان ها یا خودشان مدیر و فرمانده هستند و سرنخ تدبیر در دست آنهاست یا کارمند و کارگر و فرمان پذیر هستند…یا مزد دهنده یا مزد بگیر…حتی در شوراها نیز چنین طرحی وجود دارد…

قرآن با استفاده دقیق و بهینه از ادبیات عصر نزول طرحی جامع ارائه میدهد…

مرادی
مرادی
آذر ۱, ۱۳۹۷ ۳:۲۸ ب٫ظ

جناب حجت جانان

شما هنوز ترجمه ۱۷۸ سوره بقره را بطور صحیح بیان نمی کنید…

این آیه میگوید اگر شخصی آزاد مرتکب قتل شد خود او باید قصاص شود(نه برده او)(و نه بنده او)(نه کس دیگری غیر از خود او)

و اگر بنده ای (عبد) مرتکب قتل شد خود آن بنده (عبد) قصاص شود…

در این آیه سوره بقره درباره ارتکاب قتل توسط برده سخنی گفته نشده است….(تشویق ضمنی برده به قیام)

ما به ترجمه ها کاری نداریم میخواهیم از گزینشی خواندن دست برداریم ببینیم انسجام و کلیت قرآن چه میگوید

57
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx