اسلام حکومتی و کژکارکردهای ولایتمداری
امیرحسین بنـائی: تئوری ولایتفقیه، یکی از اقسام حکومت دینی است که علیرغم پیشینهای که در میان آثار برخی از فقهای گذشته دارد، اما در طول تاریخ فقط با پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ ایران، مجال بروز و ظهور یافته و تاکنون هم ادامه داشته است. این نوشتار در پی تأیید یا ردّ نظریه مزبور نیست و صحت این شکل از حکومتداری را به عنوان پیشفرض پذیرفته، و درعوض در صدد معرفی و تبیین کژکارکردهای یکی از مفاهیم مرتبط با آن یعنی «ولایتمداری» برآمده است.
****
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام حکومتی و کژکارکردهای ولایتمداری
| امیر حسین بنائی |
امیرحسین بنـائی: تئوری ولایتفقیه، یکی از اقسام حکومت دینی است که علیرغم پیشینهای که در میان آثار برخی از فقهای گذشته دارد، اما در طول تاریخ فقط با پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ ایران، مجال بروز و ظهور یافته و تاکنون هم ادامه داشته است. این نوشتار در پی تأیید یا ردّ نظریه مزبور نیست و صحت این شکل از حکومتداری را به عنوان پیشفرض پذیرفته، و درعوض در صدد معرفی و تبیین کژکارکردهای یکی از مفاهیم مرتبط با آن یعنی «ولایتمداری» برآمده است.
***
در عرف سیاسی ایران، «ولایتمداری» یعنی تسلیم محض در برابر مقام مافوق؛ البته وقتی که این مقام مافوق، ولیّ-فقیه و یا فردی در زنجیره منتصبین از سوی او باشد.
و این یعنی آنکه هیچ نظر و ایدهای مخالف با نظر و ایدهای که از «بالا» ابلاغ میشود، فرصت عرضاندام نداشته و خیلی زود تخطئه میشود و صاحب آن نیز مورد غضب حکومت قرار گرفته، تکفیر و حتی زندانی میگردد. فرقی نمی-کند این نظر مخالف و یا منتقدانه، متعلق به یک مرجع تقلید بیبصیرت!! باشد و یا یک روزنامهنگار قلمبهدست مزدور! و یا یک مصلح اجتماعی و روشنفکر غربزده! ؛ همگی اینها محکوم به فنایند.
جالب این است که دلیل شرعی این کار را معمولاً با گزارههایی نظیر: «ولایتفقیه همان ولایت رسول الله است»، «حفظ نظام از اوجب واجبات است» و نظایر اینها، بیان و آن را مستدل مینمایانند.
حال آنکه سیره رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومینعلیهمالسلام چیزی برخلاف ادعاهای گفته شده است. نصّ صریح قرآن، پیامبر را به مشورت خواستن از «مردم» فرمان میدهد (آل عمران:۱۵۹)، مساجد را خانههایی «برای مردم» معرفی میکند (آل عمران: ۹۶) و فلسفه نبوت را قیام «مردم» به قسط و عدل میداند (حدید: ۲۵). از طرفی از آنجاییکه در امور دنیوی، اطاعت بیچون و چرا از یک مقام مافوق و یا یک قدرت برتر معمولاً با تعطیلی قوّه عقل همراه است فلذا «اطاعت کامل از امام معصوم» نیز غالباً با «معطل ماندن عقل» مساوی دانسته شده و درنتیجه به «پیروی از ولایتفقیه» نیز تسرّی مییابد. در حالیکه اطاعت کامل از امام معصوم هرگز به معنای تعطیل کردن عقل نیست؛ زیرا
اولاً: شناخت مصداق امام، فرع بر شناخت مفهوم امام است فلذا تا شناخت عقلی از امامت، امام و جایگاه او حاصل نیاید، نوبت به شناختن مصداق امام و بالتبع پیروی از او نمیرسد.
ثانیاً: خود مفهوم امامت مبتنی بر شناختهای قبلی نظیر خداشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی، غایتشناسی و غیره است که همگی اینها مبتنی بر عقل و منطق بوده و غیرقابل تقلید میباشند.
ثالثاً: گفتار و کردار و پندار امام همگی برخاسته از عقل، آنهم عقل آزاد از نفس بوده و تمامی دستورات و مناهی او، تابع مصالح و مفاسد عقلانی است، فلذا تن دادن به سیره و روش امام در واقع دل سپردن به دستورات عقلی و مخالفت کردن با هواهای نفسانی و ضدّعقلی است که رشد و بلوغ عقلی را در پی خواهد داشت.
رابعاً: خود حضرات معصومینعلیهمصلواتالله همواره به تعقل و تفکر و تدبر فرمان داده و از اطاعت چشم و گوش بسته و ناآگاهانه پرهیز دادهاند.
و خامساً اینکه شناخت سیره امام، مستلزم کشف پارادایمهای حاکم بر گفتار و رفتار اوست و نه صرفاً شناخت خود گفتار و رفتار ایشان، و این عمل نیز نیازمند بکارگیری عقل و منطق، و مرهون تدبّر و تفکّر است. با این وصف، ولایتمداری و پیروی از ولیفقیه به طریق اولی هرگز نمیتواند به معنای بینظری و اطاعت مطلقه ناآگاهانه باشد.
درواقع میتوان گفت در اتمسفر سیاسی ایران امروز، گفتمان ولایتمداری، بیش از آنکه یک فلسفه و یا ساختار سلسلهمراتبی برای اداره حکومت باشد، یک فرهنگ و یک معیار گزینشی است.
شاید بتوان جدیترین آسیب این گفتمان را ضربه زدن به جایگاه و نقش دین در جامعه دانست.
لازمه ولایتمداری، ترویج و اشاعه یک قرائت واحد، رسمیشده و کلیشهای از دین است که بهحق میتوان آن را «اسلام حکومتی» نام نهاد. اسلامی که قرار نیست فهمیده شده و آنگاه متعلَّق ایمان و باور قلبی مردم قرار گرفته و سرمنشاء افکار و اعمال آنان گردد، بلکه اسلامی است که تنها باید آن را عملاً و طبق دستورالعمل ترجیحاً تصویب-شده! به اجرا درآورد و به احکام ظاهری آن گردن نهاد.
از همین رو در چنین نسخه تحریفشدهای از اسلام، احکام کماهمیتتری نظیر حجاب، و یا حتی مستحباتی نظیر: اعتکاف، شرکت در مراسم دعا، زیارت، و ….. در صدر اولویتها قرار میگیرند و دکان ریاکاری و ظاهرسازی پررونق میشود و در مقابل، محور دین که همانا «صدق حدیث» و «ادای امانت» است به فراموشی سپرده شده و آمار اعتیاد، طلاق، دزدی، سقط جنین، چک برگشتی، و ….. در جامعه سر به فلک میگذارد.
«اسلامِ حکومتی» از یکسو قرائت ناصوابی از اسلام است که با مبانی و متدولوژی معرفتشناسی دین و نیز سیره علمای سلف، در تضاد و تقابل آشکار است و از سوی دیگر از آنجاییکه مردم (خصوصاً عالمان دین) در تولید و برساخت آن نقشی نداشتهاند لذا از طرف مردم با بیتوجهی مواجه شده و هرگز از سوی اکثریت آنان مورد پذیرش واقع نمیگردد؛ به جز اندکی نانخوران حکومتی که دست در جیب حکومت دارند.
اسلامِ حکومتی به روشنی با فلسفه ختم نبوت و نیز تکلیفگرایی در عصر غیبت کبرای امام زمانعجلاللهفرجه و همچنین با سیره مراجع عظام و علمای ربانی گذشته، ناسازگاری و ناهمخوانی دارد؛ چهآنکه اگر قرار بود یک قرائت واحد و بر فرض محال ایدهآل از اسلام، از سوی یک منبع واحد و ذیقدرت تعیین و ابلاغ گردد پس رجوع به روات احادیث اهلبیت آنهم با آن شرایط ویژه ـ که مصداق آن را باید در علمای ربانی جستجو کرد ـ چه معنیای میتواند داشته باشد؟
دینی که قرار است نسخه بهروز شده آن در مواجهه با مستحدثات زمانه، در جریان یک پلورالیسم فرهنگی (و نه معرفتی) از تضارب آراء و تعامل افکار علمای زحمتکشیده حاصل شود، چگونه ممکن است محصول عمل یک فرد و یا اتاق فکر چند نفره او (متشکل از متفکرین همفکر و همنظر) باشد؟ این امر با حقیقت معرفت-شناسانه دین در عصر غیبت در تضاد است.
بر فرض محال اگر چنین اتاق فکری بتواند این کار را بکند، مردم چرا باید به آنها که صاحبان قدرت و متولیان ثروت-های عمومی هستند، اعتماد کرده و نسخه دینی آنها را بپذیرند؟ از کجا معلوم که تفسیر و تأویل آنها از دین، مشوب به منفعتطلبی و تمامیتخواهی و از روی هوای نفس آنان نباشد؟ مگر نه اینکه فقهای ربانی گذشته، بالنهایه اهل احتیاط بودند و مثلاً برای اینکه درباره «حکم آب کشیدن از چاه جهت تطهیر آن» نظر بدهند، چاه خانه خود را مسدود می-کردند؟
خیلی واضح و روشن است که مردم چنین نسخه و قرائتی از دین را پس میزنند و هرگز آن را نمیپذیرند.
علاوه بر اینها، اسلامِ حکومتی خود نیز توانایی پاسخگویی به نیازهای زمانه را ندارد و لذا مجبور میشود یا منفعلانه تئوریهای برخاسته از سایرین را پذیرفته و آنها را با ظاهر آیات و روایات ـ که البته حمّال ذو وجوهاند یعنی اصالتاً می-توانند معانی مختلف و ناهمگونی را بربتابند ـ اسلامیزه کند و یا آنکه در مقابل آنها موضعگیری خصمانه کرده و به سنتگرایی افراطی، غربستیزی، جریان بسته و هدایت شده و نظایر اینها متوسل شود؛ اسلام حکومتی برای بقای خود، ناگزیر است به تهییج احساسات دینی و مذهبی مردم متوسل شده و دست به دامن مداحانی گردد که گریاندن و جلب ترحّم مردم را ترویج دین برمیشمارند.
ولایتمداری ـ مجدداً تأکید میشود به همین معنایی که در جامعه ایران برساخته و رایج شده است ـ علاوه بر ضربه-هایی که به دین و دینداری میزند، آسیبهای اجتماعی فراوانی را نیز با خود به همراه دارد.
اگر قرار باشد که همه کارگزاران حکومتی، در برابر ایدئولوژی بخشنامهای حکومت، مطیع و گوشبهفرمان باشند و هیچ نظر مخالفی مجال سر برآوردن نداشته باشد، آنگاه رفتهرفته بدنه حکومت را عدهای کوتوله فکری عمدتاً منفعتطلب، رانتخوار و احیاناً قلدر تشکیل میدهند که سرسپردگی، تقلید و بینظری، ویژگی ذاتی آنان است (نظیر آقازادگان ظاهرالصلاحی که ولایتمداری را از پدرانشان به ارث بردهاند!)، و پس آنگاه نخبگان فکری ـ فرهنگی کشور که اصلیترین سرمایههای انسانی هر کشورند، یا دستهدسته مهاجر بلاد کفر! میشوند و فرار میکنند و یا اینکه عَلَم مخالفت و ناسازگاری با حکومت بلند کرده و متقاضی اصلاح و انقلاب میشوند.
و آنگاه لازم میآید تا نظام، عدهای از همان آقازادگان ولایتمدار خود را هزارهزار با بورسیههای ناعادلانه به دانشگاه بفرستد و آنها را به داشتن مدرک دکترا مفتخر گرداند تا مبادا از این حیث با بحران مشروعیت مواجه شود.
این مسأله درخصوص علوم انسانی نظیر: فلسفه، حقوق، علوم سیاسی، مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی و ….. ـ که عالمان آن بهواقع ادارهکنندگان اصلی اجتماعاند ـ اهمیت افزونتر مییابد و صد البته حکومت بدش نمیآید که یک رژیم تکنوکرات اسلامی (مثلاً ژاپن اسلامی) بسازد و هرازگاهی یک میمون را با هزینههای چند صد میلیاردی و با رمز «یا مهدی» به فضا بفرستد و برای بازگشت آن هم ختم صلوات بگیرد!
از سوی دیگر گسترش مرام ولایتمداری، ایجاد و توسعه طبقهای از اجتماع با نام «مزدوران حکومتی» را اقتضاء می-کند تا به اصطلاح موجب حفظ و پاسداری از نظام گردد و هر نوع مخالفتی را به شدیدترین وجه سرکوب نماید. طبقه-ای که عمدتاً از آدمهایی با بنیه اقتصادی یا پایگاه اجتماعی ضعیف تشکیل میشود. آنهایی که عدم ارضای نیازهای اولیه آنها، مجال آزاداندیشی و آزادمردی را از آنان گرفته است. کسانی که مجبورند ولایتمداری را کسبوکار خود کرده و خود را یک ولایتمدار سرسپرده و یک حزباللهی دوآتشه نشان دهند تا شاید از این رهگذر به نوایی برسند و سری در سرها در بیاورند. تشکیل چنین طبقهای که معمولاً از آنان به «امت همیشه در صحنه» یاد میشود و آنان برگزارکنندگان «تجمعهای خودجوش! مردمی» هستند، توهین و ظلم آشکار به مقام انسانیت و کرامت انسانی است که هرگز با آیین رسول الله و ائمه اطهار سر سازگاری ندارد. ضمن آنکه این مزدوران حکومتی، خواسته یا ناخواسته، عامل سلب آزادیها و تضییع حقوق مدنی مردم میشوند و بهتدریج بر نارضایتیهای عمومی دامن میزنند.
از همه اینها گذشته، سیطره ایدئولوژی ولایتمداری بر علوم انسانی و حتی علوم دینی ـ برای مثال در حوزههای علمیه که بجای آنکه خروجیهای آنها «طلبه دین» باشند، «عمله حکومت» هستند ـ نویدبخش تکرار شرایط قرون وُسطی در فضای علمی ایران طیّ چند ده سال آینده است که این به نوبه خود، یک جهش قهقرایی! محسوب میشود.
گفتمان ولایتمداری در کنار کمبودها و ضعفهایی که در قانون اساسی کشور درخصوص مسأله ولایتفقیه است ـ و قطعاً نیاز به بازنگری دارد ـ رفتهرفته کشور را به سمت یک استبداد دینی سوق میدهد؛ چیزی شبیه گفته فیلسوف آلمانی هربرت مارکوزه، که میگفت: «تأکید ماکس وبر بر تصمیم دلبخواهی و رهبری فرهمندانه (کاریزماتیک) حکمرانان، برخلاف گرایشهای لیبرالی و ضدّ سوسیالیستی او ختم به فاشیسم میشود».
*****
مبادا دینی که منادی آزادی و آزادگی برای همه انسانها است، به زندانی تبدیل شود که زندانبانانش، لباس آن دین را بر تن دارند. مباد !
۱۰/۰۹/۱۳۹۵
و من الله التوفیق
خیلی خیلی تحلیل سودمندی بود…سپاس
۱. بر اساس اندیشه دینی ـ سیاسی که پس از انقلاب مردمی و اسلامی ایران در بهمن ۵۷ مبنای نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران قرارگرفت، نظام مردمسالار دینی جایگزین نظام استبدادی و وابسته پهلوی گردید. این نوع نظام دو اصل راهبردی را در خود داشت، یکی نقش مردم در تعیین سرنوشت خود تحت عنوان مردمسالاری و دیگری مبنای مشروعیت این نظام سیاسی با نام ولایتفقیه. هر نظام سیاسی نیازمند مبنایی برای مشروعیت خود میباشد که این مشروعیت بایستی از طریق مقبولیت مردمی جامه عمل بپوشد. در نظام سیاسی اسلام مشروعیت مبنایی توحیدی دارد، زیرا بر اساس هدف خلقت، کمــال انــسان… مطالعه بیشتر»
وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا…. إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَاءُ ۚ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًاإِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَإِن یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطَانًا مَّرِیدً; لَّعَنَهُ اللَّهُ ۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِیبًا مَّفْرُوضًا:وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًایَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ ۖ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا أُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحِیصًا! (نساء: ۱۱۶ تا ۱۲۱) مردمان نادان و دکتر اسلامی های جاهل و متوهم دست بوس…. دارند بدجوری بهای اعمال این چهاردهه را… مطالعه بیشتر»
عالی بود از اون نقدها بود که از خوندنش آدم لذت میبره
جناب آقای بنایی
ضمن تشکر از توجه حضرتعالی به مسایلی از این دست، مایلم عرض کنم در قسمت ثالثاً ادعای شما ناقض مدعیات شما پیرامون عقلانگاری است. چرا که این بند، خود از مصادیق معطل ماندن عقل است. چیزی را نسبت دادهاید که با ادلهی عقلی (که در سراسر یادداشت خود به نبود آن تاختهاید و اتفاقاً من نیز با شما در بسیاری از موارد مطروحه همنظرم) نمیتوان پی به صحت و سقم آن برد.
سلام جناب بنائی تحلیل بسیار خوبی است. در تایید فرمایش جنابعالی عرض میکنم که برداشت سنتی شیعه از آیه اولی الامر (آیه ۵۹ سوره النساء) بعنوان ریشه موضوع نیز اشتباه است. کافی است اتصال اجزاء آیه را تا انتهای آیه رعایت کنیم و سپس به بیان نظر بپردازیم. متاسفانه امثال علامه طباطبایی و شاگردان ایشان در اوایل آیه توقف میکنند و اظهار میدارند که بنابراین آیه اطاعت از سه مرجع “الله” و “الرسول” و “اولی الامر” علی الاطلاق اعلام شده است و سپس برای علت “تنازع” و مرجع رفع تنازع به توجیهات و تاویلات ناقص می پردازند. حتی بعضی مانند… مطالعه بیشتر»