انحصار یا بازار آزاد فرهنگی، …
محمد نصر اصفهانی:تنازع قدرتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به ویژه در دنیای ارتباطات، یک واقعیت غیر قابل انکار است. چه بخواهیم و چه نخواهیم دنیای امروز دنیای تعارض و استیلا و تلاش برای کسب انواع قدرت است. همانگونه که ما به عنوان یک نظام، دوست داریم بر جهان سلطه فرهنگی داشته باشیم، دیگران هم همین را میخواهند. همانگونه که ما دوست داریم انقلاب و نظام سیاسی خود را در جهان حاکم کنیم، قدرتهای دیگر منطقهای و فرامنطقهای همچنین میخواهند.
همانگونه که ما میخواهیم برای محصولات خود در جهان، بازار دست و پا کنیم دیگران همچنین میخواهند. پرسش اساسی اینجاست که آیا این گونه امور برای دیگران زشت و ناپسند برای ما زیبا و پسندیده است؟ از طرف دیگران ظلم و از جانب ما عین اجرای عدالت است؟ دیگران نباید چنین کنند و ما باید چنین کنیم؟ آیا این تنازعات طبیعی است یا راه برون رفتی از این وضعیت لرزان و غیرقابل پیشبینی جهان وجود دارد؟
در تنازعات تاریخی، چه بین انسانها و چه بین ادیان و مذاهب، دو تئوری وجود داشته است:
۱- تئوری تنازع: شیوهای احساسی با زبان زر و زور که مبتنی بر قاعده «الحق لمَن غَلَب» است. این تئوری نتیجه نظام جنگلی و میراث دوران شکار انسان بوده است، به این معنا که باید بکوشیم بر دیگران تفوق داشته باشی و تا قدرت داریم در سرکوب و تنازع با غیرخودی تلاش کنیم و نگذاریم جریان مخالف سربلند کرده، قد عَلَم کند. اگر قدرت نداشتیم، چارهای نیست باید سرکوب، شکنجه و زورگویی را، که منطق خود ما هم بود، از طرف مقابل بپذیریم. نفرت خود را در دل نگه داریم و منتظر کسب قدرت بمانیم تا روزی تلافی کنیم.
۲- تئوری رقابت: شیوهای عقلانی است که، با به رسمیت شناختن جریان مخالف طبق یک قرارداد اجتماعی نانوشته و موقعیت برابر و آزاد، عمل میشود. طرف مقابل را به رسمیت میشناسیم و او را هم به عنوان یک انسانِ صاحبِ حق میپذیریم تا همه بتوانیم در بازار سیاست، اقتصاد و فرهنگ در یک فضای قانونی، اخلاقی و انسانی در رقابتی آزاد منافع خود را پیش ببریم و برتری خود را در علم، منطق، فرهنگ، اقتصاد و سیاست عملا به اثبات برسانیم.
راه حل دوم نتیجه تمدن بشر و شیوه موفق انسان برای حل هرج و مرج در جوامع کوچک و ابتدایی بود. با گسترش ارتباطات بار دیگر جوامع کوچ شده و به نظر میرسد که راه حل رفع تنازعات فرهنگی، دینی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی جوامع انسانی هنوز هم همین است. برای از میان برداشتن هرج و مرج و نزاع باید خود را از اندیشه انحصاری خارج کرد و با طرفهای نزاع به عنوان انسانهای برابر و آزاد، وارد گفتگو و داد و ستد شویم در داد و ستد باید چیزی داد تا چیزی ستاند. اینکه بپنداریم هرچه به نفع ماست عدل و هر چه به ضرر ماست ظلم است، همه چیز را منحصراً برای خود بخواهیم راه حل تنازع نیست بلکه تاکید بر ادامه تنازع است. بر اساس عدالت باید طرف مقابل را به رسمیت شناخت تا به رسمیت شناخته شویم برای او قسط خواست تا قسط ما هم تامین شود. باید انسانیت و کرامت او را به رسمیت شناخت تا انسانیت و کرامت ما به رسمیت شناخته شود. باید حق حیات، حق سلامت و امنیت، حق آزادی، اندیشه و انتخاب، حق مالکیت و توسعه، حق داشتن دین و مذهب و حق دفاع از داشتههای طرف مقابل را به رسمیت شناخت تا آنها هم حق حیات، حق سلامت و امنیت، حق آزادی، اندیشه و انتخاب، حق مالکیت و توسعه، حق داشتن دین و مذهب و حق دفاع از داشتههای ما را به رسمیت بشناسند.
این تحول باید ابتدا از فقه مسلمانان شروع شود چنانکه در فقه غیر مسلمانان. متاسفانه تئوری فقهی غالب در جهان اسلام، داعش و غیر داعش، شیعه و سنی، شیعه و شیعه و سنی و سنی، هنوز تئوری تنازع است که اگر در عصر خود کارآمد بود است امروزه قطعاً اینگونه نیست. قرآن کریم در مورد مسلمانان میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لاَ یَعْلَمُونَ» (منافقون، ۸) بر اساس این آیه که مومن در مقابل منافق قرار گرفته است در فقه فتوا داده میشود عزت از آن مسلمانان حقیقی است و آنان که اسلام حقیقی ندارند نباید عزت داشته بلکه باید آنان را خار و ذلیل ساخت. شیعه، سنی را مسلمان واقعی نمیداند و منافق میخواند و سنی، شیعه را مشرک میداند و منافق میخواند.
داعش سنی، غیر داعش را مسلمان واقعی نمیداند و غیر داعش سنی، داعش را منافق میداند، شیعه اصلاح طلب، شیعه اصولگرا را مسلمانان واقعی نمیداند و شیعه اصولگرا، شیعه اصلاحطلب را منافق میخواند. همه عزت را حق خود و ذلت را حق طرف مقابل میداند. اینچنین است که نزاع بین مسلمانان تا ابد ادامه خواهد داشت مگر اینکه یکی برای همیشه چنان غلبه کند که دیگر قدرت نفس کشیدن نداشته باشد.
قرآن کریم در مورد غیر مسلمانان فرموده است: «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (نساء، ۱۴۲) و پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ وَ الْکُفَّارُ بِمَنْزِلَهِ الْمَوْتَى» (منلایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۳۴) فقها این آیات و روایات را ناظر به عالم واقع نمیدانند چون در طول تاریخ بر مسلمانان انواعی از ذلت رفته است و کفار زیادی بر مسلمانان استیلا پیدا کردهاند، فقها آن ادله را به عنوان دستورالعمل و حکم و قانون تلقی میکنند و آن را اینگونه معنا میکنند که قانون خدا استیلای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی غیرمسلمان را بر مسلمان مجاز نمیداند و اگر چنین استیلایی هم صورت گیرد مسلمان موظف است جان و مال خود را در جنگی خونین از کف بدهد تا خود و دیگران از این وضعیت نجات یابند و حتی بر اساس «الْإِسْلَامُ یَعْلُو» باید کفار جهان را هیچ حساب کرده و بر آنان برتری و استیلا یافته خوار و ذلیل کرد. بر این اساس برداشت، اگر حکم اولیه فقهی باعث چنین استیلایی شود، قاعده نفی سبیل و استیلا بر حکم اولی فقهی رجحان و حکومت دارد و آن را نقض میکند. چنانکه ملاحظه شد وقتی آیات و روایات فوق بر اساس تئوری تنازع معنا شود غیر از نزاع بین مسلمانان نزاع بین المذاهب و الادیان هم ابدی است.
اما اگر بازار انحصار را شکستیم و هرج و مرج و کشتار و ویرنی را نپسندیدیم باید این حقوق را برای دیگر انسانها هم در رقابتی آزاد پذیرفتیم، آیات و روایات فوق به گونهای دیگر معنا خواهد شد. اولاً به راحتی نمیتوان کسی را متهم به نفاق کرد. داوری در مورد انگیزه و باور درست و نادرست افراد با خداست. چنانکه در قرآن هم فرموده است که کسی که ادعای مسلمانی دارد را نباید نامسلمان دانست: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» (نساء:۹۴) ثانیاً بر اساس تئوری رقابت، مومنی که خدا و رسول خدا(ص) پشتوان معنوی اوست، نباید در بازار رقابت از آنکه تصور میکند اسلام یا دین درستی ندارد و تسلیم حق و حقیقت نیست کم بیاورد. پس طبق آیه فوق مومنان نباید شرایطی پیش بیاورند که در بازار رقابت سیاست، اقتصاد، فرهنگ، علم و فنآوری کافران بر مومنان پیشی بگیرند. اگر آنان پیشی گرفتهاند به این دلیل است که مسلمانان کم کاری کردهاند و خدا این موقعیت ضعیف مومنان را نمیپسندد. این خود مسلمانان هستند که مقصرند و در اثر قصورشان کالای هنری، سینمایی و … نفت و بانک و تئوری سیاسی آنان خریدار ندارد. اسلام باید در این بازار رقابت دست بالا را داشته باشد و اگر ندارد طرف مقابل مقصر نیست. طرف مقابل راه خودش را درست رفته است که موفق شده است، در اینجا مسلمانان هستند که به بیراهه رفتهاند. جستجو کنند تا مشکل را بیابند، راه حل برون رفت را بیابند و مشکل را برطرف کنند. چرایی عقب ماندگی و چگونگی پیشرفت کشورهای دیگر را کشف کنند و عقب ماندگی خود را جبران کنند. از مسلمان انتظار است که در تئوری و عمل از هر نظر نمونه و برتر باشد.
تئوری رقابت آزاد میتواند راهحل برون رفت از تنازعات بینالمللی، بین الادیانی، بین المذاهبی هم باشد و در داخل کشورها نیز به اجرا درآید. در جامعهای که اندیشههای مختلف وجود دارد یک جریان خاص با چه حقی بر اریکه قدرت نشسته و آن را در انحصار خود درآورده و خود را با زور بر همه مقدرات مردم و کشور تحمیل کرده است. در چنین جوامعی باید احزاب مختلف با تفکرات متعدد بر اساس قانون رقابت آزاد و احترام متقابل، به صورت قانونمند فعالیت داشته باشند. هر کدام که عملاً توان اداره کشور را داشته باشند و بتوانند خواست و منافع ملی را تامین کنند، بمانند و آنکه ناتوان است یا ناتوان خود را از دست داده است، تا زمانی که نتوانسته است دانش و توانمندی لازم را پیدا کند کنار بماند یا با گروههای دیگر ائتلاف نماید.
یک کشور مثل لبنان را تصور کنیم آگر آنان که تئوری مارکسیستی دارند، آنان که تئوری ملی دارند، آنان که تئوری ملی مذهبی دارند، آنان که تئوری ولایت فقیه شیعی دارند، آنان که تئوری خلافت سنی دارند و … آزاد باشند، در یک بازی قانونی با یکدیگر رقابت کنند و اگر بر اساس رای مرم به قدرت رسیدند که رسیدند اگر نرسیدند تلاش کنند تا برسند و اگر رای نداشتند، کنار بروند تا دانا و توانمند شوند و نظر مردم را به دانایی و توانمندی خود جلب کنند، آیا در این صورت اینهمه نیرو و سرمایه ملی که در تنازعات به هدر میرفت صرف پیشرفت و تعالی قرار نمیگیرد؟
خلاصه سخن اینکه؛ تنازع و انحصارگرایی راه حل مشکل بشریت و مسلمانان نیست، راه حل مشکل جهان و مسلمانان، چیزی جز بازار آزاد رقابت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نیست. امروزه، در همین دنیای نابرابر هم این راه حل قابل اجراست ولی عزم جمعی میطلبد. همه موفقیتهای بزرگ از حرکتهای خرد به نتیجه رسیده است. امروزه علم و فنآوری، این امکان را به مراتب بیشتر فراهم ساخته است.
بنام خدابرای فهم بهتر قرآن باید هدف از نزول گروه آیه های مختلف قرآن را شناخت. سوره های قرآن بسته به اینکه سوره ای کوچک , متوسط یا بزرگ باشند شامل یک یا چند یا چندین گروه آیه هستند. در غالب اکثریت این گروه آیه ها مثالهایی برای هدایت انسان ذکر میشود ” وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ۲۱:عنکبوت “. نقطه عطف گروه آیه ها خودداری از تکبر وخود پسندی و راهنمایی به تحمل پذیری و دگر پذیری میباشد. برای روشن شدن این مطلب سوره نباء قرآن کریم را مورد بررسی قرار دهیم:گروه آیه های قران با… مطالعه بیشتر»