دین وحیانی در مقابل دین تاریخی – بخش ۴

 حسین میرمبینی: اغلب مسلمانان یا نمی دانند و یا فراموش کرده اند که «اسلام» اساسش بر وحی و آن آیاتی است که بر حضرت محمد نازل شده است. معنی این حرف این است که اسلام بر اساس عقل و نظر فلان مفتی ، فلان آخوند یا بهمان فقیه و آن “فیلسوف مسلمان” و من و دیگرانی که در ارتباط دین…

 حسین میرمبینی: اغلب مسلمانان یا نمی دانند و یا فراموش کرده اند که «اسلام» اساسش بر وحی و آن آیاتی است که بر حضرت محمد نازل شده است. معنی این حرف این است که اسلام بر اساس عقل و نظر فلان مفتی ، فلان آخوند یا بهمان فقیه و آن “فیلسوف مسلمان” و من و دیگرانی که در ارتباط دین خدا هبچ کاره ایم، بنا نشده است. بلکه بر حسب آن چه در قرآن آمده  [ان الدین عندالله الاسلام ] مصداق آن نزد خدا و آن آیاتی است که بر حضرت محمد به گونه وحی نازل شده است.

 


(یادآوری:  همه مفاد مقالاتی که در وب‌سایت فرهنگی نیلوفر منتشر می‌شود، لزوما مورد تایید مدیرمسئول سایت نمی‌باشد. نیلوفر به عنوان یک رسانه‌ و کرسی آزاداندیشی‌، تلاش می‌کند از باب تحری حقیقت، نگاه‌های معطوف به  مسائل فرهنگی و اجتماعی را بازتاب دهد، تا از رهگذر تعاملات فکری،  فهمی عمیق‌تر  و تفاهمی افزون‌تر حاصل آید. همواره این امکان برای ناقدان محترم فراهم است که با ارسال نقدها و نظرات روشنگر خود،  نویسندگان آثار و خوانندگان این سایت را یاری فکری نمایند.)


****

دین وحیانی در مقابل دین تاریخی – بخش ۴

| حسین میرمبینی |

 اغلب مسلمانان یا نمی دانند و یا فراموش کرده اند که «اسلام» اساسش بر وحی و آن آیاتی است که بر حضرت محمد نازل شده است. معنی این حرف این است که اسلام بر اساس عقل و نظر فلان مفتی ، فلان آخوند یا بهمان فقیه و آن “فیلسوف مسلمان” و من و دیگرانی که در ارتباط دین خدا هبچ کاره ایم، بنا نشده است. بلکه بر حسب آن چه در قرآن آمده ]ان الدین عندالله الاسلام [ مصداق آن نزد خدا و آن آیاتی است که بر حضرت محمد به گونه وحی نازل شده است. براین اساس مسلمانان نمی توانند پایه اعتقادات شان را بر پایه باوردیگران و آن حرفهایی بنا کنند که در پای منابر از این و آن شنیده یا در کتابها از قول نویسندگانی خوانده اند. چراکه از نظر قرآن هرآنچه از روایات و حرفها و نوشته ها که انسانها بگویند، در جایی که مستقیما به خدا و وحیی که او به سوی پیامبرش نازل فرموده است، مربوط  نباشند “دون الله” محسوب می شود. ازاینرو چه بسا بتوان گفت و ثابت کرد که این شیوه دینداری (رجوع به مراجع شیعه و تسنن و تصوف) به شرک و به کفر نزدیک تر است تا به اسلام. پرواضح است وقتی مسلمانی پایه اعتقاداتش را بر اساس اعتقادات و حرفهای دیگران قرار می دهد باید بداند که گفتار دیگران از آنجایی که همواره توام با حب و بغض است همیشه با غلو و یا کم و کاستی های همراه است که به هر روی نمی توانند مراتب معنوی کلام خدا و آن آیاتی که بر پیامبر به گونه وحی نازل شده است را به مخاطبانش منتقل سازند. به همین خاطر است که در جای جای قرآن می خوانیم که مسلمانان می باید فقط از خدا و از رسول او اطاعت کنند و لا غیر. در یک جا هم که به اولی الامر اشاره دارد روشن می فرماید که اگر در او اختلاف دارید باز برگردید به خدا و رسول. یعنی همواره رجوع همگان می باید به قرآن باشد و بس ۱

 

این مسئله توضبح می دهد چرایی تاسیس همه مذاهب تاریخی جدا شده از اسلام را. همینطور توضیح می دهد چرا مسلمانان در ارتباط با موضوعات اجتماعی شان، به فردیت و به خردگرایی نرسیدند. همچنین روشن می سازد چرا “جوامع اسلامی” در طول تاریخ بعد از فوت پیامبراسلام، همیشه درگیر ظلم و فساد و اعمال قدرت از ناحیه افراد مذهبی و حکومت های دینی بوده است. وضعیتی که در طول این ۱۴۰۰ سال همیشه در بین جوامع ایشان جریان داشته و آنها را باز داشته از آن که شخصا به سوادآموزی روی آورند یا که در ارتباط با دین شان به قرآن رجوع کنند. کاری که اگر در همان ابتدای بامداد اسلام صورت می گرفت آنگاه بدون شک مسلمانان می توانستند بر حقایق بیشتری از خویشتن خود و طبیعت پیرامون شان دست پیدا کنند و یا حداقل وضع شان امروزه چنین نبود که دیکتاتوران بر آنها حکومت کنند.  از اینرو به نظر من اغلب مسلمانان از این مسئله ( که پایه دین بر وحی است و هرکس می باید از مسیر وحی از مراتب دینش آگاه شود) بی اطلاعند. درحالی که “اسلام” بر حسب آنچه که در قرآن آمده به خودی خود هرمنوتیک است. به این معنا که هرکس می باید از مسیر عقل خود و تا جایی که معرفتش گنجایش دارد با رجوع کردن به قرآن ازمراتب معنوی دینش آگاهی پیدا کند.

 

با وضعی که امروزه مسلمانان دارند، می توان گفت که اغلب آنها در طول تاریخ این ۱۴۰۰ ساله نه خدا را اطاعت کرده اند و نه از رسول پبروی به عمل آورده اند. زیرا واضح است که آنها در طول این سالها دین شان را از سخن این و آن و یا آن حرفهایی گرفته اند که در پای منابر از فقیهان و مفتیان شنیده اند. فقیهان و مفتیانی که مشکل قدرت دارند و موضوع اسلام را بهانه برتری جویی های قومی و مذهبی خود قرار داده اند. این امر درعین حال توضیح می دهد چرا مسلمانان امروزه به روزی افتاده اند که می باید در جبهه های مختلف همدیگر را بکشند و یا که چراست که بر رای سرنوشت آنها دیکتاتوران تسلط پیدا کرده اند. درحالی که اگر مسلمانها بر حسب امر خدا و قرآنی که بر پیامبر وحی شده پایه اعتقادات شان را بر اساس فهم شخصی خودشان از قرآن گذاشته بودند آنها می توانستند هم به فردیت خودشان برسند و هم مراتب علمی و معرفتی شان را نسبت به دین و دنیاشان وسعت ببخشند.  اینجاست که در  ابتدای سوره بقره خداوند محرز می کنند که “آن کتاب، بدون هیچ شک، فقط پرهیزکاران را هدایت می کند.” مسلمانی که برای فهم دینش به قرآن رجوع نمی کند و یا اگر کند بگونه سطحی وار و به هدایت مفتی ها و فقیهان به آن رجوع می کند، طبیعتا نه از تقوا چیزی سرش می شود و نه از امر هدایت. چون به هر روی بر اساس آیات ابتدای سوره بقره ، قرآن تنها کسانی را هدایت می کند که پرهیزکار باشند. یعنی به غیب خدا و موضوع آخرت ایمان داشته و توانسته باشند رابطه شان را با خدا (صلات) مستقیم و محکم ساخته باشند. همینطور در ارتباط با دیگر انسانها از آنچه از خدا توشه دارند، دلسوز و انفاقگر باشند. در ادامه قرآن مشخص می سازد که نجات و رستگاری و همینطور هدایت از جانب خدا، تنها مشمول آن کسانی می شود که آنها به آنچه بر تو (ای محمد) و بر دیگر انبیای پیشین وحی شده، ایمان  داشته باشند. ۲

 

این مسئله به این مهمی نباید مسلمانان را بر آن دارد که در وضعیت دین خود تغییر به وجود آورند؟ در جایی که پایه اعتقادات اغلب آنها بر اساس اعتقادات پدران و مادران شان بنا شده و یا از آن حرفها و اعتقاداتی است که شیخ مسجد محله شان به آنها تلقین کرده، یا اگر خیلی تجددگرا باشند آنها دین شان را از فکر و اندیشه عرفا و نواندیشان مذهبی اخذ کرده باشند، ما نباید بیندیشیم که کلام قرآن با آن حرفها و حدیث هایی که از این مسیر به ما رسیده و همچنان می رسند، فرق دارند ؟ اعتقاداتی که به هر روی مربوط به ما نیست و بلکه از دون الله اخذ شده و در عین حال ربطی هم به آن آیاتی که بر پیامبر اسلام نازل شده پیدا نمی کنند.  اگر این قضیه آن چنان مهم است که قرآن هدایت مسلمین را در آگاهی و ایمان داشتن به آیاتی قرار داده که بر محمد و همچنین بر پیامبران پیش از او نازل فرموده، آنگاه چگونه است که در مذاهب تاریخی نسبت به این موضوع به این مهمی بی توجهی شده و می شود.  یا چنان سطحی و سرسری به قرآن نگاه می کنند که اغلب چیزی از آن دستگیر کسی نمی شود. به هر روی اگر مسلمانان پرهیزکار می بودند و چنان بود که خود شخصا در قرآن تدبر می کردند و در عین حال به آخرت و روز جزا یقین می داشتند، بطور مسلم آنها امروزه از زمره آن مردمانی نبودند که این همه ظلم و بی انصافی و بی علمی در  بین شان شایع و ساری باشد. همچنین چنین نبود که امروزه بر جوامع آنها دیکتاتوران حکومت کنند و یا مورد اتهام واقع شوند که دین آنها با اصول دموکراسی و آزادی های انسانی سازگاری ندارد.

 

با مطالعه در خصوص آداب و رفتار کلی مسلمانان جهان می توان فهمید که اطلاعات دینی بیشتر آنها عمدتا از افواه همدیگر و کلا از آن مطالبی گرفته شده که تاریخ نویسان و راویان اخبار و فیلسوفان از نوع افلاطونی و نوافلاطونی از اسلام و سنت به دست داده اند. اما  اگر مسلمانان سعی می کردند خود از مسیر عقل خودشان دین شان را از قرآن بفهمند قدر مسلم اعتقادات آنها هیچ منافاتی با دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر پیدا نمی کرد. چراکه بر اساس آیات قرآنی هیچ مسلمانی حقی بر دیگری نخواهد داشت که فرضا بخواهد فکرش را و یا باورش را به دیگران منتقل و یا تحمیل نماید. این طرز دینداری درواقع تنها شیوه دینداری است که قرآن انتظار دارد که مسلمین پایبندش باشند. چنانکه در آیه [۱۴/بنی اسراییل] می فرماید: «اقرأ کتابک کفی بنفسک، الیوم علیک حسیبا» [= کتاب خودت را بخوان که ترا کفایت می کند. در روز جزا نیز همان بر تو حساب می شود]. به عبارت دیگر ، درک محض هر انسان معتقد به دین توحیدی از آن کتاب نازل شده (برای ما مسلمین ، قرآن) همآن معرفتی است که خداوند بر او در روز جزا حساب خواهد کرد. این دینی است که بر حسب میثاق مسلمانی و بیان قرآن، خداوند بر مسلمین واجب ساخته تا که آنها به اصولش وفادار باشند. برای دیگران اما، هرکس آزاد است هرطور می خواهد فکر کند و باور داشته باشد. به فرموده قرآن (۲۹/کهف) «و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر» [= و بگو این حق (آزادی) از پروردگارم است. هرکس می خواهد ایمان بیاورد و هرکس می خواهد کفر بورزد.] یعنی آنکه اسلام مشکلی با دگر اندیشی و دگر باوری و حتا کفرورزی ندارد. هر کس آزاد است مسلمان باشد یا نباشد یا به هرآیینی که دوست می دارد باور داشته باشد. اما اگر انسانی بخواهد مسلمان باشد و در عین حال، برای فهم دینش به مراجع مذهبی و یا دیگرانی چون آنها و یا خودش مراجعه کند و بر پایه اعتقادات ایشان، اعتقاد دینی پیدا کند آنگاه بلاتردید دینش را از «غیرخدا» و «غیر رسول» گرفته است. معنی این سخن این است که مسلمانان در جایی که از شیخان و ملاها و مفتی ها و…«دون الله»۳ اطاعت کنند عملا خود را به ورطه ضلالت و گمراهی انداخته اند. زیرا آنها از این مسیرهای انحرافی از راه مستقیم و اعتدال «اسلام» دور شده و درنهایت گرفتار آن ظلم و فسادی می شوند که عملا خود به وجودش آورده اند.

 

شاید به من ایراد بگیرند که همه مردم آن سوادی که بتوانند شخصا به قرآن رجوع کنند، را ندارند بنابراین چگونه ممکن است اصل دینداری بر رجوع به قرآن بنا شده باشد. گرچه به نظر من مشکل بی سوادی مسلمانان و همینطور ناتوانی آنها از درک آنچه بر پیامبر اسلام نازل شده به واسطه دخالت افراد ]”دون الله”[ در امر دین خدا  و از عوارض آموزه های ناسالم مذاهب تاریخی ناشی می شود (با وجودی که می دانیم قرآن مسلمانان را به تعقل و تدبر در آیات تشویق می کند و در این رابطه بر لزوم ضرورت آموختن تاکید می کند)، به همانگونه که در میثاق مسلمانی۴ آمده، «اسلام» دینی است که معتقدانش، حداقل می باید به دو موضوع ، پیش از هرموضوعی ایمان بیاورند بلکه متعهد بشوند:

 ۱- جز خدای یکتا [الله] هیچ موجودی و مخلوقی را عبادت نکرده و اطاعتش نکنند. که این تعهد با بیان «اشهد ان لا اله الا لله» ادا می شود.

۲- با گفتن: «اشهد انَّ محمداً رسول الله» بپذیرند که «محمد» فرستاده خدا است. به این معنا که این خدای یکتا برای که بخواهد پیامش را یعنی «اسلام» را به گوش ما آدمیان برساند از میان آنها محمد مصطفی را برگزید تا که وی آن پیام را به همه ما ابلاغ نماید. این دو عهد «شهادتین» درواقع دو رکن اصلی دین شمرده می شود. به طوری که هرکس که بخواهد مسلمان شود می باید که قبل از هرچیز به این دو عهد شهادت داده بلکه پایبند باشدد.

 

با ادای «اشهد ان لا اله الا لله»، درواقع فرد مسلمان متعهد می شود هیچگاه هیچ مخلوقی [اعم از مخلوقات زمینی و آسمانی] را نه در ذهن خود و نه در بیرون از ذهن خود هرگز در جای خدا قرار ندهد و نپرستد. یعنی از هرآنچه غیر خدا است ستایش و اطاعت به عمل نیاورد. نخستین آیه از نخستین سوره قرآن [حمد] نیز به این امر اشاره دارد: «الحمد لله رب العالمین» به این معنا که «ستایش خاص خدا است». آنهم «خدایی که پروردگار همه جهانیان است.» در پیرو همین میثاق اول مسلمانی است که مسلمانان قبل از هر چیز می باید متعهد شوند که هیچ چیزی را [چون بت پرستان] در جایگاه خدا قرار نداده و هیچ کسی را [چون معتقدین به مذاهب انسان خدایی] با خدا برابر و همکف ندانسته و از آنها ستایش به عمل نیاورند. این بدان معنی است که مسلمانان (اعم از با سواد و بی سوادشان) در ارتباط با مسئله دین شان می باید فقط به خدا رجوع کرده و در عین حال از هیچ  کسی هم یاری نجویند. واژه «مسلم» نیز در بیان قرآنی اش به کسی گفته می شود که فقط و فقط به خدای یکتا تسلیم است و لاغیر. به عبارت دیگر، مسلمانان نمی توانند سرسپرده کسی که خود مخلوق است باشند و از کسی چون خودشان اطاعت به عمل آورند. مسلمانان در جایی که حتا سواد هم نداشته باشند اما باید به این دو اصل تعهد بدهند و چون چنین کنند، آنها به خودی خود مصون می مانند از آنکه وارد کفر مذاهب تاریخی بشوند.

 

علاوه بر آن مسلمانان در جایی که نماز بر پا می دارند با خواندن دو سوره از قرآن کریم یعنی حمد و توحید درواقع با خدای خود عهد می بندند که هیچ چیز و هیچ کسی را جز خدا نپرستند و ازش اطاعت به عمل نیاورند. همینطور با بیان عبارت «ایاک نعبد و ایاک نستعین» می باید فقط به خدای یکتا رجوع کنند و از او پاسخ مسائل و نیازهایشان را خواستار باشند؟ خدایی که از رگ گردن انسان به او نزدیک تر است و جواب می دهد به سئوال و درخواست هر کسی که خدا را بخواند.۵

 

توجه به این موضوع بسیار حائز اهمیت است. چراکه برحسب میثاق اول مسلمانی [اشهد ان لا اله الا لله] مسلمانان –اعم از بی سواد و با سوادشان- نمی باید به آنچه «دون خدا» و فرودست خدا است، به جهت عبودیت و اجرای دستورات دینی رجوع کنند و یا آنها را در جایی بنشانند که از آنها اطاعت به عمل آورند. به عبارت روشنتر از آنجایی که انسانها از نوع بشر و مخلوق به شمار می آیند در فرودست خدا و «دون الله» قرار می گیرند. معنی این حرف این است که در اسلام مخلوقات (حتا پیامبران) محل الوهیت و سرسپردگی قرار نمی گیرند.  

 

اما بر حسب اصل دوم میثاق مسلمانی یعنی عبارت «اشهد انَ محمداً رسول الله» مسلمانان قبول می کنند که خداوند از میان همه انسانها و افراد بشر محمد را برگزیده و به او ماموریت داده که در مقام «فرستاده خدا» آنچه را که خداوند بر او وحی کرده به انسانها ابلاغ نماید. بر این اساس، محمد نه خدا است که مورد پرستش و عبودیت قرار گیرد و نه آنکه رسالتش به همه موارد و جوانب زندگی او مربوط می شده است. به عبارت روشنتر معنی «اشهد انَ محمداً رسول الله» هیچ ربطی به سنت و روایات و اخبار و داستان هایی که مسلمانان از زندگانی پیامبر گزارش کرده اند و یا در ذهن شان به تصویر کشیده اند، ندارد و آنها همه [به غیر از کلام الله که بر او وحی شده] غیر از رسالت «رسول الله» به حساب می آیند. به عبارت روشنتر، مسلمانان تنها ملزم به پذیرش و ایمان داشتن به آن موضوعاتی هستند که بر پیامبر نازل شده است. آنهم بگونه خداترسانه. ۶

 

معنای میثاق نیز همین است که فرد مسلمان با گفتن «اشهد ان محمدا رسول الله» تعهد دهد که در ارتباط با دینش فقط به آن پیام ها و سخن ها توجه کند که بر پیامبر وحی شده است. یعنی فقط به کلام خدا باور داشته باشد و لاغیر. به عبارت دیگر هر فرد مسلمان با بیان «اشهد ان محمدا رسول الله» تعهد می دهد با کوششی که شخصا [بدون واسطه] برای درک کلام خدا [یعنی قرآن] به عمل می آورد، اعتقاد دینی پیدا کند. روشنتر اینکه هیچ مسلمانی نمی تواند به کس دیگری جز «رسول الله» مراجعه کند. یا به آنچه که دیگری از بابت امور دین برایش مطرح می سازد باورمند شود. چراکه برای یک فرد مسلمان جز «آن وحیی که بر محمد نازل شده» چیز دیگر و کس دیگری وجود ندارد که بتواند جای «رسول الله » را برای او بگیرد. توجه به این مسئله از آنرو مهم است که بدانیم «میثاق» یک قرارداد دوجانبه است. به این معنا که فرد مسلمان از یک طرف تعهد می دهد که فقط به خدا ایمان داشته و از او اطاعت به عمل آورد. و در مقابل خداوند نیز تعهد می دهد که او را به صراط المستقیم رهبری کند. درواقع رستگاری در جایی معنا پیدا می کند که شخص مسلمان با ادای«شهادتین» ایمان واعتقادش را در پیمانی که از این مسیربا خدا می بندد حداقل بر خود معلوم سازد.

 

به سخن واضح تر، بر عهده مسلمانان است که سواد فهم قرآن را پیدا کنند. همچنین بر عهده آنان است که برای فهم دینشان جز این «قرآن» به کتاب دیگری و یا شخص دیگری رجوع نکنند. این شامل همه ی انسانها از گذشتگان تا به حال است. بنابراین اگر نیاکان ما مسلمانان در ارتباط با این امر مهم مرتکب قصور شده اند و اینک بر ما فرزندان آنها است که از کفر نیاکان خود تبرا جسته و به جهت اخلاص در عبودیت و فهم دین مان همه آن مطالب و موضوعات من درآوردی در مذاهب تاریخی را کنار نهاده و از ایشان و متولیان شان پیروی به عمل نیاوریم. یعنی از همه آن کتب مذهبی حاوی اخبار و روایات و ادعیه و آن اماکن و زیارتگاه هایی  که ما را به آنها و صاحبان شان آگاهی نیست و در کتاب آسمانی مان چیزی در باره آنها بیان نشده دوری کنیم. اینجاست که قرآن [۳۶/اسراء] می فرماید: «از چیزی که شما را بدان علم نیست پیروی نکنید». زیرا هیچکس نمی تواند رابطه پیوستگی این چیزها [کتب مذهبی و زیارتگاه ها] و همینطور این اشخاص [اعم از راویان و مفسران و تاریخ نویسان و ملاها و فقیهان و مفتیان و شیخان و مراجع مذهبی] را به خدا معلوم سازد. بنابراین حق آن است که ما فقط به قرآن اعتماد داشته باشیم و بر حسب قول خدا: «از آن چیزها که ما را بدان علم نیست به آنها رجوع نکنیم و از آنها پیروی به عمل نیاوریم. »

 

در عین حال باید دانست که شهادت یک انسان مسلمان به رسول الله ، تا آنجایی است که به او وحی شده است. درنتیجه محمد نه خدا است که مورد عبودیت قرار گیرد، نه حافظ دین که بخواهد برای حفظ دین سازمان مذهبی دایر کند۷. و نه اینکه او هدایتگر است. به این معنی که محمد از پیش خودش توانسته باشدد کسی را هدایت کند۸. در عین حال محمد نه وکیل مردم بود و نه ولی[ سرپرست] نه شاه و نه پدرمعنوی جامعه بود. این یعنی اینکه مسلمانان تعهدی ندارند که بیشتر از آنچه که بر حضرت محمد وحی شده،  ایشان را در همه موارد و مسائلی که به حواشی زندگانی حضرت شان مربوط می شده، آنهم بعداز گذشت ۱۴۰۰ سال الگو قرار دهند. معنی این سخن این است که سنت جزو اسلام نیست. درست به همانگونه که قرآن [آیه ۵۴ سوره اسراء] اشاره دارد، حضرت محمد رسالتی نداشته جز آنکه کلام خدا را به آدمیان ابلاغ کند و اینکه آنها را بشارت دهنده و ترساننده باشد۹. بر این اساس می توان ثابت کرد که اسلام دینی است سکولار و اینکه اگر پیامبر در مدینه و در آن جایی که از جانب مردم مدینه برای رتق و فتق امور آنها برگزیده شده، آن ماموریت از جانب اهالی آن شهر و نهایت مردم سرزمین حجاز بوده و هیچ ربطی به رسالت الهی ایشان نداشته است. در نتیجه اگر در کتاب فلان تاریخ نویس در رابطه با جنگهایی که ایشان داشته می خوانیم که حضرت شان چه گفته اند و چه کرده اند یا فرضا چه نوع لباسی می پوشیدند و با زنان شان چگونه رفتاری داشته اند، یا در ارتباط با موضوعاتی که پیش روی شان قرار می گرفته چه نوع واکنشی از خود نشان می دادند و … ، اینها همه مربوط به تاریخ و آن چیزهایی است که تاریخ نویسان و راویان اخبار در ارتباط با حواشی زندگی پیامبر نوشته اند. یعنی آنها برای مایی که در بعداز دوران حیات پیامبر بسر می بریم جزو «دین» به حساب نمی آیند. ادای «شهادتین» که مسلمانان هر روزه آن را در نمازشان تکرار می کنند، آنها را باز می دارد از آنکه شرک بورزند و به سخن شخص ثالث جز خدا و آنچه بر رسولش وحی شده [قرآن] اعتقاد دینی پیدا کنند.

 

درواقع ، آن مواردی که مربوط به “دون الله” است، همچنین موضوعاتی که درواقع از نظر اسلام شرک مطلق اند اما در مذاهب تاریخی مشروع شناخته می شوند، و چه در تسنن و تشیع و تصوف به فراوانی یافت می شوند، همه باعث شده اند که امروزه برای اغلب مردم این تصور پیش بیاید که اسلام با دموکراسی و حقوق بشر سازگاری ندارد. درحالیکه اگر از اسلام شرک زدایی کنیم و آن را از همه آن حرفهای اضافی موجود در مذاهب تاریخی، جدا کنیم و به دور بریزیم آنگاه می بینیم که اسلام با دموکراسی و آزادی های انسانی در اعلامیه جهانی حقوق بشرخیلی هم  سازگاری دارد. چراکه  این دین از اصل برای هدایت انسان و نجات او از تعلق داشتن به چیزها و ایده ها ، یعنی تصوراتی که معمولا انسانها برای خود و گروه قومیتی شان از هر چیز منجمله از خدا و حقیقت می سازند، تا که بر رای و سرنوشت مردم مسلط شوند، ظهور پیدا کرده است.  همه ما اگر بتوانیم با نفی اله ها ]لا اله[  خودمان را از قید وابستگی به چیزها و ایده ها آزاد کنیم بطور قطع و یقین می توانیم حقیقت آزاد را در وجود خودمان (انفس) و همچنین در پیرامون طبیعتمان (آفاق) حس کنیم. این حقیقت درواقع می تواند ما را به مسیری بکشاند که با معاونت و کمک دیگر هم کیشان و همفکری همه آن کسانی که در اندیشه نجات زمین و صلح برای بشریت اند، تغییراتی را به وجود آوریم که در نهایت آن اراده ازلی خداوندی از خلق آدم و فرستادنش از بهشت به زمین را به منصه واقعیت برساند. این آن چیزی است که فرشتگان از آن بی خبر بودند و فکر می کردند که آدم (هم چون همه سلطه جویان) در روی زمین خون می ریزد و فساد و ظلم می کند، اما خداوند چون از استعدادها و توانایی های فکری، موجودی را که خود آفریده بود با خبر بود، چیزی را می دانست که آنها (فرشتگان) نمی دانستند. ۱۰

 

ادامه دارد  …..

 

پانویس

 

* مباحث این نوشتار برگرفته از کتاب «معمای اسلام» نوشته حسین میرمبینی نویسنده این مقاله است.

۱-  منظور آیه ۵۹ سوره نساء است که اشاره دارد به آنکه بعداز پیامبر می توان از اولی الامر یعنی آن کسی که از جانب رسول (در زمان حیات او) صاحب امریه است اطاعت به عمل آورد اما در جایی که در رسول نباشد و مردم در خصوص او اختلاف کرده باشند باید که به خدا و آنچه بر پیامبر وحی شده برگشت کنند و از آنها اطاعت به عمل آورند. معنای این سخن این است که پایه اعتقادات مردم می باید بر کلام الله باشد. همین و بس

 در قرآن بیش از ۳۰ آبه هست که مستقیما اشاره دارد به آنکه مسلمانان می باید از خدا و رسول اطاعت کنند. در آیه ۳۱ و ۳۲ سوره آل عمران در خطاب به پیامبر می خوانیم: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ/ قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ»،  =] بگو (به آنها) که اگر خدا را دوست دارند از من پیروی کنید تا خدا شما را نیز دوست داشته باشد و گناهانتان را (از بابت قصور در عبادت) بیامرزد و خداوند آمرزنده مهربان است. بگو (به آنها) از خدا و رسول اطاعت کنید. اما اگر رویگردان شدند (یعنی رفتند از کسان دیگری – چون ملاها و مفتیان و فقها و شیخان و قدرتمندان- اطاعت کردند) آنگاه (بدانند که) خدا کافران را دوست نمی دارد. [ در هر حال جایز نیست که مسلمانان جز از خدا و رسولش از کس و کسان دیگری پیروی و اطاعت به عمل آورند. اما اگر از دیگرانی غیر از خدا و رسول پیروی کردند آنگاه بدانند که دینشان به کفر نزدیک تر است تا به اسلام.

 ۲-  اشاره ای است به آیات ابتدای سوره بقره  تا آیه پنجم 

 ۳-  واژه «دون الله» یا «دُونِهِ» به معنی «غیرخدا» نزدیک به ۷۰ بار در قرآن تکرار شده است. در اغلب این آیات بیان شده که مسلمانها از کسانی که خودشان را در جای خدا قرار می دهند [چه به صورت بت و یا شخصیت چون فرعون] دوری کنند و به آنچه آنها و متولیان شان می گویند عمل نکنند. در آیه ۱۱۳سوره هود دقیقا معلوم می دارد که «دون الله» همان ظالمین و ستمگرانی اند که بر خدا عصیان و طغیان کرده بلکه عملا به نام خدا  به مردم ستم می کنند : « وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون»، [= و به کسانى که ستم کرده‏اند دل نبندید و میل و تکیه نکنید که آتش (ستم آنها) به شما هم مى‏رسد. در حالى که شما را از «غیر خدا» هیچ یاورى نیست و در بعد  از آن نصرت و پیروزی هم در کار نخواهد بود].

همچنین در آیات۱۹ تا ۳۰ سوره صافات دقیقا اشاره می شود که اگر مسلمانان به افراد و اشخاص رجوع کنند و از آنچه ایشان به آنها می گویند پیروی کنند به غیراز بدبختی و ضلالتی که در دنیا گرفتارش خواهند شد در روز جزا و در پیشگاه خداوند نیز شرمنده خواهند بود: «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ»، [= گردآورید آنهایی را که به مردم ظلم می کردند با همردیفان شان و آن را که اطاعتش می کردند (منظور آخوندها و مفتیان و آن رهبران مذهبی است که مردم را گمراه می کنند و از این مسیر در جامعه به ستمگری می پردازند)]. «مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ»، [= از غیر خدا (مانند آخوندها و ملاها و …که در جای خدا می نشینند) و به سوى راه جهنم رهبرى‏شان کنید] . «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» [= و بازداشت شان نمایید که آنها مسؤولند]. ….

 ۴- از آنجایی که مباحث مربوط به دین چون خدا و وحی و آخرت از مسیر استدلال علمی به اثبات نمی رسند. بر حسب آنچه از پیامبران  به باورمندان منتقل شده انسانها  در حوزه اعتقادی دین شان با خدا عهد می بندند که از دستورات نجات بخشی که به توسط پیامبران شان برای آنها آورده شده اطاعت به عمل آورند. از اینروست که در ادیان ابراهیمی بحث میثاق مطرح است. به این معنا که فرد معتقد تعهد می دهد به چند یک از آن دستوراتی که مهمتر از همه اند و آنها را خدا بر پیامبرش مشخص نموده ، چنانچه رعایت کند، خداوند نیز متعهد می شود او را مشمول رستگاری خویش نماید. مثلا فرد اگر یهودی است او می باید تمامی مفاد ده فرمان موسی [مبثاق بنی اسراییل] را در طول زندگی اش رعایت کند بلکه بجا آورد. یا اگر مسلمان است می باید خدا را به بکتایی و محمد را به رسول الهی بپذیرد و از آن حداقل دستوراتی که خداوند به توسط پیامبر برای او نازل کرده، اطاعت به عمل آورد .من معتقدم که با مذاهب و ادیان تاریخی از آنجایی که معتقدان به جای خدا به اشخاص رجوع می کنند و به چیزهایی باور دارند که پیامبران شان آنها را نیاورده است، در نتیجه میثاق و عهدشان را با خدا فراموش می کنند بلکه به تدریج به طور یک جانبه آن را ملغامی سازند. چنانکه یهودیان اغلب شان امروزه درجایی که باید همسایه فلسطینی شان را دوست بدارند و با آنها رفتار دوستانه داشته باشند، اما علی رغم ده فرمان با آنها دشمنی می کنند و خون شان را به زمین می ریزند. یا مسیحیان که نباید از خدا تصویر بسازند از خدا و عبسا تصویر می سازند و ذبل آن تصورات سازمان سیاسی مذهبی تشکیل می دهند. یا مسلمانان که اصلا خدا و کلام او را از یاد برده اند و به جای آن از مراجع شان پیروی می کنند. مراجعی که در اصل هیچکاره اند.

 ۵- ترجمان آیات ۱۶ سوره ق و ۱۸۶ سوره بقره است که می فرماید: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدَِ» [= و ما انسان را آفریده‏ایم و مى‏دانیم که به نفسش به چه صورت وسوسه می شود و [ولی] ما از رگ گردنش به او نزدیکتریم.]

— «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» [= و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند (بگو) من نزدیکم و جواب می دهم به درخواست آن درخواست کنندگانی که مرا بخوانند. پس (آنان) باید از من طلب جواب کنند و به من ایمان آورند شاید که رشد کنند.]

 ۶- این بحث عینا در همان ابتدای قرآن و سوره بقره توضیح داده شده است: «ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِین . الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ َ. والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»، [= به این معنا که قرآن تنها پرهیزکاران را هدایت می کند. آنها کسانی اند که به غیب (خدا و فرشتگان و روز رستاخیز) ایمان مى‏آورند و نماز بر پا مى‏دارند و از آنچه به ایشان روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند. آنها کسانی اند که بدانچه به سوى تو (از وحی) نازل شده و به آنچه پیش از تو (به پیامبران قبلی) نازل شده است ایمان مى آورند و آنانند که به جهان دیگر (از بهشت و جهنم) یقین دارند.]

 ۷- قرآن در آیه ۹ سوره حجر مشخص می کند: برعهده هیچ کسی ،جز خدا، نیست که بخواهد از دین خدا و ذکر او محافظت بعمل آورد: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»، [= به درستی که ما خود ذکر را نازل کردیم و خود از برای آن نگهبانیم]

۸- آیه ۵۶ سوره قصص در خطاب به پیامبر می فرماید: «إنک لا تهدی من أحببت ولکن الله یهدی من یشاء»، [= همانا تو کسی را که دوستش داری نمی توانی هدایت کنی ولیکن خدا هرکه را بخواهد هدایت می کند]. قرآن در همان سوره [۶۸/ قصص] دقیقا مشخص می کند که جز خدا کسی نمی تواند دیگری را هدایت کند: ««وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ» [= و پروردگار تو است که خلق می کند و بر می گزیند و اختیار دارد، اختیاری برای آنها (مردم یا ملاها و مفتیان در امر دین خدا و مسلمانی) نیست. خداوند منزه است (از آنچه آنها درباره دین خدا می گویند) و فراتر است از شرکی که آنها می ورزند]. به عبارت روشنتر هر ادعایی که ملایان و مفتیان و صوفیان در ارتباط با امر دین خدا و هدایت مسلمانان می کنند حرف باطل است و خداوند از شرک و ادعاء و مباحث ایشان، منزه است.

 ۹- آیه ۵۴ سوره اسراء در خطاب به پیامبر، می فرماید: «ما ارسلناک علیهم وکیلا»، [= ما ترا وکیل مردم نفرستادیم].  همچنین آیه ۵۶ سوره فرقان دقیقا بیان می دارد که خدا پیامبر را نفرستاده مگر آنکه او فقط مژده ده و بیم رسان باشد: «وما ارسلناک الَا مبشراٌ و نذیرا».

۱۰- اشاره ای است به آیه ۳۰ سوره بقره که می فرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ »، [=و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین (برای اصلاح آن) جانشین می گمارم، گفتند آیا کسی را می گماری که در آن فساد می کند و خون می ریزد؟ حال آنکه ما به ستایشت ترا تسبیح و تقدیس می کنیم. فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید.]

 

در این ارتباط

دین وحیانی در مقابل دین تاریخی – بخش ۱

دین وحیانی در مقابل دین تاریخی – بخش ۲

دین وحیانی در مقابل دین تاریخی – بخش ۳

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
علوی
علوی
مهر ۳۰, ۱۳۹۵ ۷:۴۷ ق٫ظ

استاد محترم با شما صد در صد موافقم و خیلی ممنون از اظهار نظرتان..حرف درست هم همین است که میفرمائید..خدا شما را حفظ کند

Hossein Mirmobiny
Hossein Mirmobiny
مهر ۲۸, ۱۳۹۵ ۵:۵۰ ق٫ظ

دوست گرامی جناب علوی عزیز . آنگاه که من می گویم دین وحیانی منظورم اساس قرار دادن موضوع دین بر کلام الله است. نه بر عقل فقها و نه بر اجماع نظرات ایشان نه بر سنت که روایان اخبار از آن گزارش کرده اند. کلام الله به همان اندازه با شما نزدیک است که خدا به شما نزدیک است. اگر شما به آن رجوع کنید او به شما جواب می دهد و به این طریق مردم با خدا و کلام الله پیوند می خورند و در نهایت خود شخصا به عقل و خرد الهی و تقوا می رسند. نه این… مطالعه بیشتر»

علوی
علوی
مهر ۲۶, ۱۳۹۵ ۹:۲۰ ب٫ظ

با تشکر از مطلب مفیدتان..شما وقتی می فرمائید اسلام این و یا آن نیست منظورتان این است که این تفاسیر توضیح دهنده اسلام نیستند. در اینجا میشود این سئوال را پرسید که پس این اسلام چیست؟ میفرمائیدحرفهای وحیانی. در اینصورت ما چگونه بفهمیم منظور کلام وحیانی چیست؟ این تفسیرهائی که شما همه آنانرا مردود میدانید همه دارند سعی میکنند که فهم خود را قطعی بدانند. بنظر من شما اگر بتوانبد یک متدی معرفی کنید که ما طبق آن بتوانیم حرف وحی را درک کنیم بیسار بجا است..با سپاس

Qudos Talash
Qudos Talash
مهر ۲۳, ۱۳۹۵ ۸:۳۰ ب٫ظ

۱۴th October 2016
arjmand agha mir mobini , man tenha bakhsh nokhost nabeshte-ye shama ra ,an haem chand band ra khandam. man baa shama ham-andish nistam. chon ke moselman haa hame dashwari haa-ye ke der zand-gi padid mi aayed baa dastor haa-ye quran geshode ne mi tawanand, paes naachaar and be sire yaa sirat wa gofte haa-ye peshwa haa-ye din dast be andazand. man sal haa-ye pish chand nabesht az shama der tar-gah haa-ye asre-nou wa akhbar-rooz khande am. der an nabeshte haa shama merd roshan andish dide myaa pandashte mi shodidid
baa sepas

Hossein Mirmobiny
Hossein Mirmobiny
مهر ۱۶, ۱۳۹۵ ۵:۴۱ ق٫ظ

نکته اصلی من در این مباحث تاکید بر رجوع به قرآن و تدبر در معانی آن است. آنچه را که من از قرآن می فهمم ممکن است با آن چیزی که شما یا دیگری از آن می فهمد مغایر باشد. من به اندازه عقل و معرفت خودم شما هم به اندازه عقل و معرفت خودتان منتها تاکید من آن است که در این درک و فهم از خدا کمک بگیریم یعنی از نازل کننده وحی. کلید هدایت در همین است که شما فهمتان مستقل از دیگری باشد. در عین حال اگر جامعه به آنگونه که اسلام برایش آمد می توانست… مطالعه بیشتر»

مرادی
مرادی
مهر ۱۵, ۱۳۹۵ ۳:۵۴ ق٫ظ

سلام پس از مرحله کنار زدن اغیار و قبول مرجعیت قرآن و وحی حالا میخواهیم از آن برداشت صحیح داشته باشیم. مشکل اصلی از اینجا به بعد رخ میدهد. رجوع به کتاب خدا و رسالات الهی حتی در میان افراد غیر مغرض و افراد با حسن نیت باید تابع روش و ملاک معینی باشد. از این مرحله به بعد است که لازم می آید “باور” داشته باشیم که آیا چیدمان فعلی آیات تحت کنترل الهی بوده است یا خیر؟ آیا از این چیدمان میتوانیم بفهمیم که نظر خود قرآن در روش خواندن صحیح و معتبر قرآن چگونه است؟ نمی دانم… مطالعه بیشتر»

6
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx