اقتضائات بشری پیغمبران از دیدگاه قرآن-۳ و ۴

ابراهیم منهاج دشتی: برای بحث حاضر، یعنی اقتضائات بشری پیغمبران از دیدگاه قرآن، در مورد حضرت آدم، بررسی آیات مربوط به او، که در یک یا دو سوره آمده کافی بود و لزومی نداشت که همه آیات وارده در این ۷ سوره مورد بررسی قرار گیرد. ولی چون در تکرار این داستان در سوره های متعدد و با عبارات مختلف،…

ابراهیم منهاج دشتی: برای بحث حاضر، یعنی اقتضائات بشری پیغمبران از دیدگاه قرآن، در مورد حضرت آدم، بررسی آیات مربوط به او، که در یک یا دو سوره آمده کافی بود و لزومی نداشت که همه آیات وارده در این ۷ سوره مورد بررسی قرار گیرد. ولی چون در تکرار این داستان در سوره های متعدد و با عبارات مختلف، نکاتی وجود دارد که می تواند در تفسیر سایر داستان های قرآن نیز مؤثر باشد، همۀ آیات این ۷ سوره را مورد بررسی قرار می دهیم.

****

 اقتضائات بشری پیغمبران از دیدگاه قرآن-۳ و ۴

  ابراهیم منهاج دشتی

۱- حضرت آدم(ع)

داستان حضرت آدم(ع) مانند بسیاری از داستان های قرآن کریم در سوره های متعدد و با عباراتی متفاوت مورد اشاره قرار گرفته. ۱- سورۀ بقره، آیات ۳۰ تا ۳۸، ۲- سورۀ أعراف، آیات ۱۱ تا ۲۵. ۳- سورۀ حجر، آیات ۲۶ تا ۴۳ ، ۴- سورۀ إسراء، آیات ۶۱ تا ۶۵ ، ۵- سورۀ کهف، آیه ۵۰ ، ۶ سورۀ طه، آیات ۱۱۵ تا ۱۲۳ ، ۷- سورۀ ص، آیات ۷۱ تا ۸۵.

توجه:

برای بحث حاضر، یعنی اقتضائات بشری پیغمبران از دیدگاه قرآن، در مورد حضرت آدم، بررسی آیات مربوط به او، که در یک یا دو سوره آمده کافی بود و لزومی نداشت که همه آیات وارده در این ۷ سوره مورد بررسی قرار گیرد. ولی چون در تکرار این داستان در سوره های متعدد و با عبارات مختلف، نکاتی وجود دارد که می تواند در تفسیر سایر داستان های قرآن نیز مؤثر باشد، همۀ آیات این ۷ سوره را مورد بررسی قرار می دهیم.

به عبارت دیگر دامنۀ بحث مختصری توسعه می یابد و به مطالب دیگری غیر از اقتضائات بشری پیغمبران نیز می پردازد.

آیات مربوط به داستان حضرت آدم به سه دسته تقسیم می شود:

آیاتی در بارۀ حکمت و هدف از خلقت آدم و نقش او در زمین.
آیاتی در بارۀ مادۀ خلقت آدم و شیطان.
آیاتی در بارۀ سجدۀ فرشتگان و تخلف شیطان و خطای آدم و خروج او از بهشت.

?  دستۀ اول: سورۀ بقره، آیات ۳۰ تا ۳۸:

(۳۰) وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.

 (۳۱) و عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ.

(۳۲) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ.

(۳۳) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ.

۳۰- آن گاه که پروردگار تو به فرشتگان خبر داد که من می خواهم جانشینی در زمین قرار دهم و آنها گفتند آیا کسی را در زمین ساکن می کنی که به فساد و خونریزی بپردازد، با اینکه ما هستیم و تو را تسبیح می گوییم و مقدس می داریم؟! که خدا در جواب آنها گفت من چیزی می دانم که شما نمی دانید.

۳۱- خدا همه اسماء را به آدم آموزش داد و بعد آنها را به فرشتگان نشان داد و گفت اگر راست می گوئید که آدم فقط مفسد و خون ریزاست و ارزشی ندارد، اسماء اینها را برای من بیان کنید.

 ۳۲- فرشتگان گفتند خدایا تو منزهی! ولی ما علمی نداریم جز آنچه خودت به ما آموخته ای. چون فقط توئی که دانا و حکیمی.

 ۳۳- خدا به آدم گفت ای آدم اسماء اینها را برای فرشتگان بیان کن! وقتی آدم اسماء آنها را برای آنها بیان کرد، خدا گفت مگر من به شما نگفتم که من امور نهفته آسمان ها و زمین را می دانم. و می دانم که چه چیزی ظاهر می کنید و چه چیزی پنهان می دارید؟!

نگاه مسلمین صدر اسلام به این آیات:

در صدر اسلام کسانی که مخاطبان مستقیم قرآن بودند و با ادبیات و فرهنگ آن آشنا بودند منظور از این آیات و امثال آن را با کم و بیش درک می کردند و آنها را به عنوان عبادت می خواندند و در حدود خود از معنویات آنها سود می بردند و فکر و ذهنشان مصروف سؤالات متفرقه و ریزه کاری های بیهوده نمی شد.

البته برای ما روشن نیست که آیا آنها این آیات را بیانگر یک جریان واقعی تحقق یافته در عالم خارج می دانستند یا اینکه اینها را نوعی تمثیل و رمز تلقی می کردند؟ ولی واقعگرایانه تر این است که بگوئیم افراد بر حسب استعداد و میزان درک، متفاوت بوده اند، بعضی این گفتکوها را واقعی و تاریخی تلقی کرده و بعضی دیگر رمز و تمثیل. ولی در هر صورت همه آنها از این آیات استفاده برده و بهره مند می شده اند.

نگاه مسلمین بعد از صدر اسلام به این آیات:

ولی وقتی جامعۀ اسلامی وارد فضای علم و تحقیق و به اصطلاح آکادمیک شد و در صدد پاسخ گوئی به سؤالات متفرقۀ واقعی یا فرضی و خیالی برآمد و علوم، یکی بعد از دیگری، و ازجمله علمی به نام علم کلام سر برآورد، و توسعه یافت، و ابداع در طرح سؤال نوعی خلاقیت و فضیلت به حساب آمد، و سؤالات و شبهات از هر طرف سرازیر شد؛ در این شرائط بود که این آیات و امثال آن زیر ذره بین رفت و مورد موشکافی قرار گرفت و در پرتو آن اقوال و مذاهب مختلف به وجود آمد و شکل گرفت. مذاهبی که تدریجا مانند احزاب سیاسی رقیب، به رقابت و بحث و جدل با یکدیگر پرداختند. که از یک طرف باعث رشد و توسعه علوم در جامعه شد و از طرف دیگر باعث تضعیف ایمان و انحراف و تشویش اذهان.

وقتی ایمان فدای علم شد:

زیان بار تر از هر چیز این است که  در این معرکه و این بازار اصطلاحات و فنون، حقایق ارزشمند و معنویاتی که روح اسلام بود آسیب دید و آن ایمان صاف و ساده کم رنگ شد و آن چهره های نورانی آرام بخش و روح افزا که چراغ جامعه بودند، تحت الشعاع دجال بازی های بازار مکارۀ معرکه گیران قرار گرفت که از باد علوم و اصطلاحات فنی، و بادۀ توهمات عرفانی و فلسفی سرمست شده و همۀ امتیازات علوم و معارف را غاصبانه در انحصار خود درآورده و به نام خود ثبت کردند.

فخر رازی و بسیاری از مفسرین بعد از او، در جهت تفسیر این آیات، مسائل گوناگون و متعددی مطرح کرده و در صدد پاسخ به آنها برآمده اند. با اینکه  هدف و مصبّ این آیات این گونه مسائل علمی یا خیالی نیست بلکه همه قصه های قرآن و از جمله این آیات در سبیل تذکر و هشدار و بیدار کردن انسان غافل است.

خلاصه اینکه طرح مسائل انحرافی در تفسیر آیات، اهداف روحانی قرآن را تحت الشعاع قرار داد و به حاشیه راند.

پیام این آیات به انسان:

با صرف نظر از اینکه این آیات در مقام بیان یک واقعیت تاریخی و یک گفتگوی واقعی باشد، یا اینکه حالت رمز و تمثیل داشته باشد، و با صرف نظر از اینکه منظور از آدم نوع انسان با شد یا شخص آدم ابو البشر، و با صرف نظر از اینکه این آیات با فرضیه تکامل سازگار باشد یا نباشد، و با صرف نظر از اینکه منظور از اسماء در اینجا حقایق اشیاء باشد یا اسماء آنها، و با صرف نظر از بسیاری از سؤالات دیگر که در تفاسیر آمده یا در ذهن و خیال خطور می کند؛ روح و عصارۀ این آیات این است که نوع انسان در عین شیوع فساد و قتل و خونریزی در بین افراد آن، و با صرف نظر از خطاها و اشتباهات خطاکاران؛ در نهاد او یک استعداد و یک شایستگی خاصی نهفته که او را از فرشتگان ممتاز می سازد. فرشتگان رشد و تکامل و قدرت بر تغییر وضع خود و تصرف در طبیعت به نفع خود ندارند. ولی آدمیزاد این استطاعت و قدرت در خود دارد که بتواند در قوای طبیعت تصرف کند و آنها را مدیریت کند و به کار گیرد و خود را به تکامل و تعالی و ترقی برساند.

زبان حال این آیات این است که ای انسان! با اینکه بسیاری از افراد تو، کافر، فاجر، فاسق، فاحشه، مخنث، سرمایه دار بی وجدان، سیاست باز شیطان صفت، یا آخوند خودپسند و ریاکار اند، با همه این اوصاف زشت، قدر خود را بدان چون روح تو  از روح خدا است و استعداد خدائی در وجود تو نهفته و ذخیره شده. و همان طور که خدا قوای طبیعت را مدیریت می کند تو نیز در حدود خود می توانی آنها را مدیریت کنی، البته در طول مدیریت خدا نه در عرض آن، و بر آن مسلط شوی و در خدمت نوع خود به کار گیری و به تکامل نسل خود  سرعت ببخشی و او را به کمالی که شایستۀ آن است برسانی.

به عبارت دیگر با اینکه بسیاری از افراد تو ننگ خلقت اند، تو قائم مقام منی و باید کدخدا بلکه خدای زمین و آنچه در آن است باشی! “هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا” خدا همه آنچه در زمین است را برای شما آفریده. (آیه ۲۹ سورۀ بقره) پس تو نباید در برابر مشکلات عاجز بمانی، یا برای حل مشکلات خود، به سحر و جادو و یا دعا و وساطت مخلوق دیگری متوسل شوی. تو خود می توانی مبدع و مبتکر و خلاق و در یک کلام خدای خود و زمین باشی. تو نیازی به پرستش و توسل به خدایان وهمی نداری. پس بیا و عزت و شرافت و کرامت روح خدائی خود را ارج بدار و از کرنش و گردن کجی و خضوع و خشوع در برابر خدایان خیالی و انسان های دیگر دست بردار.

ای انسان بدان که اگر خدا نیازی به عبادت تو داشت فرشتگان که بیشتر از تو عبادت می کردند و هیچ وقت هم به فکر معصیت او نمی افتادند. پس بدان که وظیفه تو تنها عبادت و دعا و اطاعت صرف نیست که خود را از عبودیت و بندگی دیگران رها سازی. بلکه بالا تر از عبادت و اطاعت این است که تو قدر خود را بدانی و هرچه بیشتر به خدا نزدیک و نزدیک تر شوی تا آنجا که خودت بتوانی خداگری کنی و با اتکاء به روح خدائی که به تو داده ام  و خلاقیتی که فرشتگان از آن محروم اند به مدیریت و تکامل نوع خود بپردازی.

مگر نه این است که خدا تو را به عنوان خلیفه خود آفرید و بعد از آفرینش تو را به نمایش گذاشت و فرشتگان را فراخواند و در برابر آنها به تو افتخار کرد و به آنها گفت شما که از اول مخالف آفرینش آدم بودید حالا بیائید و خلیفه و مخلوق برگزیده مرا تماشا کنید. “فتبارک الله أحسن الخالقین” ( آیه ۱۴ سورۀ مؤمنون) پس باید اعتراف کنید که من به اسراری از زمین و آسمان اطلاع دارم که شما اطلاع ندارید. و حالا بگوئید که آیا سزاوار این بوده که به او سجده کنید یا نه؟!!! “

 این است تبلور اومانیسم اسلامی.

?  داستان حضرت آدم(ع) -۲

 دستۀ دوم آیات این داستان آیاتی است که مادۀ خلقت آدم و شیطان را بیان می کند:

 ? ۱- سورۀ حجر، آیات ۲۶- ۲۸:

 (۲۶) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ.

 (۲۷) وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ.

 (۲۸) و َإِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ : إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ.

لغات:

صلصال= لایه ای از گِل خشکیدۀ روی لجن. وقتی آب گِل آلود در جایی جمع شود و به تدریج آبِ آن تبخیر شود و تَه بکشد، ته ماندۀ آن تبدیل به لجن می شود و وقتی خشک شود، ابتدا لایۀ رویی آن خشک می شود و در اثر خشکیدن ترک می خورد و تکه تکه می شود و کم کم  اطراف آن تکه ها  رو به بالا می آید مثل اینکه می خواهد جمع و لوله شود. مانند برگ درختی که خشک می شود و کم کم جمع و لوله می شود. این لایۀ نازک طوری است که وقتِ راه رفتن روی آن، زیر پا خُرد می شود، و تَق و تَق صدا می کند. به همین مناسبت به آن می گویند صلصال. صلصال متضمّن معنی صوتی است، یعنی گِل سفال مانندی که زیر پا خُرد می شود و تَق و تَق صدا می کند.

حمإ= لجن. تَه ماندۀ آب گِل آلود که مدّتی طولانی خشک نشود تدریجاً رنگش تغییر می کند و به صورت سبز مایل به سیاه دیده می شود و به آن لجن گفته می شود. این لجن همان سبزه و جُلبک است که در اثر اختلاط آب و خاک به وجود می آید و اوّلین مبدأ حیات محسوب می شود.

مسنون= تغییر یافته، فاسد شده که باکتری ها و مواد حیوی در آن به وجود می آیند و رُشد می کنند. مسنون در اینجا صفتِ توضیحی و برای تأکید همان معنی لجن است. لجنی که مدّتی طولانی به حالتِ لجن بماند اَنگل ها در آن رشد می کنند و حیواناتی مانندِ کرم ها و مارها و قورباغه ها در آن به وجود می آیند.

نار السَموم= )آتش باد) باد خُشک و سوزان. در محلّ ما (دشتی بوشهر) به آن (تش باد) می گویند. همین آتش باد است که وقتی تند بوزد شاخ و برگ های درختان را به شدّت به هم می ساید که گاهی باعثِ ایجادِ جرقّه می شود و در شرایطِ خاصّی موجب سوختن درخت و جنگل می شود. بشر از همین جا با آتش آشنا شده و به خواصّ و تأثیرات آن پی برده و تدریجاً به پختن مواد غذایی روی آورده است.

 ترجمۀ آیات فوق:

 ۲۶-ما انسان را از گِل خشکیدۀ سفال مانندی که از لجن گندیده مانده باشد، آفریده ایم.

 ۲۷-و پیش از آن جنّ را از (آتش باد) آفریده بودیم.

 ۲۸- و آن گاه که خدا به فرشتگان گفت: من، از گِل خشکیدۀ سفال مانندی که از  لجن گندیده مانده باشد، بشری خواهم آفرید.

 ? ۲- سورۀ مؤمنون آیۀ ۱۲-۱۳:

 (۱۲ ) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ.

 (۱۳) ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی‏ قَرارٍ مَکینٍ.

 سُلاله= چکیده، زُبده، خلاصه. چیزی که از چیز دیگر بیرون کشیده شده باشد. شمشیر مسلول یعنی شمشیری که از نیام بیرون کشیده شده باشد. سُلالۀ فلان شخص، یعنی نسل و اولاد او.

 ترجمۀ آیات فوق:

  ۱۲- ما انسان را از چکیده ای از گِل آفریده ایم.

  ۱۳- سپس نسل او را به صورت نُطفه در قرارگاه محفوظی (یعنی رحم) قرار داده ایم.

 ? ۳- سورۀ سجده آیات ۷-۹:

 (۷) الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ.

 (۸) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ.

 (۹) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ.

 ۷- او است کسی که هرچه را آفرید زیبا آفرید و آفرینش انسان را از گِل شروع کرد.

  ۸ – سپس نسل او را در قطره ای از آب بی ارزش ادامه داد.

  ۹- و بعد او را ساخت و پرتوی از روح خود در آن بدمید و برای شما گوش و چشم و قلب آفرید. ولی شما کمتر وقتی شکر می کنید.

 ? ۴- سورۀ صافات آیۀ ۱۱:

 (۱۱) فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ.

 حالا از این منکرین بپرس، که آیا آفرینشِ آنها سخت تر است یا آفرینش این چیزها ( اشاره به مخلوقاتی است که در آیاتِ  قبل به آنها اشاره شده)  ما آنها را از گِل به هم پیوستۀ ورز داده شده آفریده ایم.

 طین لازب= گِلِ رُسِ متماسک و به هم پیوسته، که مانند خمیر ورز داده، شده، و برای سفال سازی آماده شده باشد.

 ? ۵-سورۀ ص، آیه ۷۱:

 (۷۱) إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طینٍ.

 به یاد آور آن گاه که خدا به فرشتگان گفت : من بشری را از گِل، خواهم آفرید.

 کانال شخصی ابراهیم دشتی, [۲۹.۱۱.۱۷ ۱۰:۰۹]

? ۶ -سورۀ رحمن، آیات ۱۴- ۱۵:

 (۱۴) خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ.

 (۱۵) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ.

 فَخّار= سفال، مانند کوزه و سایر ظروف سفالی.

 مارِج= تشعشعی از آتش فروزان و سرکش.

 ترجمۀ آیات فوق:

 ۱۴- خدا انسان را از گل خشکیدۀ سفال مانندی آفرید.

 ۱۵- و جن را از تشعشعی از یک آتش فروزان.

 توضیحات:

 ?۱-  توضیحی در بارۀ کلمۀ (إذ) که در اوّل بسیاری از داستانهای قرآن آمده:

مانند آیۀ ۳۰ سورۀ بقره که می فرماید: “و إذ قالَ ربک للملائکه : إنّی خالق بشرا من طین” و آیۀ ۳۴ همین سوره که می فرماید: “و إذ قلنا للملائکه :  إسجدو لآدم” و آیه ۲۶  سورۀ حجر که می فرماید” و إذ قال ربک للملائکه : إنّی خالق بشرا من صلصال” و آیه ۱۱۶  سورۀ طه که می فرماید: ” و إذ قلنا للملائکه : اسجدو لآدم” و آیه ۷۱ سورۀ ص که می فرماید:” إذ قال ربک للملائکه : إنّی خالق بشرا من طین”و همین طور در بسیاری از داستانها و امثال قرآن که به این کلمه شروع می شود.

 کلمۀ “إذ” در لغت به معنی زمان، و برای اشاره به زمان گذشته است و لذا بعد از آن فعل ماضی می آید.یعنی آن گاه، آن وقت، که چُنین گفتیم یا چُنین کردیم یا چُنین حادثه ای اتّفاق افتاد. بسیاری از مفسّران در این موارد کلمه (اُذکُر) را پیش از (إذ) در تقدیر می گیرند. یعنی ای پیغمبر، آن جریان را به یاد بیار ، یا آن را برای مردم بازگو کن. مفهوم این کلام این است که خود حضرت پیغمبر(ص) و همین طور مخاطبان او پیش از نزول این آیات از این داستان ها مطّلع بوده اند و آنها را جزیی از فرهنگ و زبانِ خود تلقّی می کرده اند. و این آیات برای یاد آوری آن داستانها بر حسب تصوّر آنها است. نه برای اخبار از آنها یا تصدیق و تأییدِ آنها.

 دلیل رواج و شیوع این داستانها در بین عربِ حجاز که مخاطبانِ اصلی قرآن بوده اند، این است که این داستانها معمولاً در تورات و انجیل نقل شده و عربها هم با یهودیان و مسیحیان اختلاط داشته اند. قرنها پیش از  اسلام یهودیت در یمن منتشر بوده و طوایفی از یهودیان نیز در شبه جزیره عرب مانند بنی النظیر و بنی قُریظه و بنی قینقاع در اطرافِ مدینه و عدّه ای دیگر ساکن خیبر و فدک بوده اند. اهل نجران هم قرنها پیش از اسلام مسیحی بوده اند. بسیاری از عرب ساکن شام و همین طور ساکنین حیره، که نزدیک مرز ایران بوده هم، قرنها پیش از اسلام مسیحی بوده اند. این وضعیت، به اضافه مسافرتهای عرب به خصوص اهل مکّه، به شام و یمن، شرایطی فراهم می آورده که فرهنگ و لغت و تاریخ و ادبیّاتِ عرب آمیخته به فرهنگِ اهل کتاب یعنی یهودیان و مسیحیان شود.

 مطلب دیگری که زمینه و شرایط بیشتر این اختلاط فرهنگی را فراهم ساخته این است که عرب مکّه و طائف و بسیاری از ساکنین شبه جزیره عربستان خود را عرب عدنانی و از اولاد حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهم خلیل(ع) می دانستند. و به این دلیل خود را هم نژاد و عموزادگان بنی اسرئیل و یهود به حساب می آوردند. بر فرض که این ادّعا ثابت نباشد در هر صورت عرب و بنی اسرائیل و سایر اقوامی که در شمال شبه جزیرۀ عربستان می زیسته اند همه از یک نژادند و زبان عربی و عبری و سریانی از یک ریشه نشأت گرفته و با هم  مشترکاتی دارند.

 بنا بر این، این گونه داستانها جزء ادبیات و فرهنگ مخاطبان قرآن بوده و لازمۀ گفتگو با آنها در بارۀ دین ایجاب می کرده که در بین محاوره و گفتگو با آنها از این داستانها بهره برداری شود و مورد استناد قرار گیرد.

 تکرار کلمه مَثَل و امثال در قرآن، قبل یا بعد از بعضی از این داستانها نیز، همین معنی را تداعی می کند که منظور از آنها تذکر دادن به مخاطبان از طریق یادآوری همان امثال و داستانهایی است که خودشان با آنها آشنا بوده و با کم و بیش آنها را باور داشتند.

 به عبارت روشن تر قرآن در صدد خبر دادن به صحّت تاریخی این داستانها برنیامده بلکه به دلیل رُسوخ آنها در فرهنگ مخاطب، و از باب ملزم کردن خصم به چیزی که خود ملتزم به آن است،فرض بر صحّت تاریخی آنها گذاشته و از آنها به عنوان یک وسیله و ابزار برای بیدار کردن فکر و اندیشه در آنان و تذکر به آنها استفاده کرده است.

 بعضی از تعبیرات آیات مربوط به نحوۀ خلقتِ آسمان و زمین و طلوع و غروب ستارگان و خورشید و ماه که بر حسب ظاهر با واقعیت نظام فیزیکی و نحوۀ گردش ستارگان و سیارات و اقمار آنها انطباق کامل ندارد نیز، می تواند از همین باب باشد، نه از بابِ اخبار به حقایق واقعی و التزام به انطباق آنها با واقعیّت فیزیکی جهان خلقت.

?۲-در آیات مربوط به داستان حضرت آدم و فرشتگان و شیطان، چند بار به مادّه و منشأ خلقت آدم و شیطان اشاره شده ولی هیچ گونه اشاره ای به ماده و منشأ خلقت فرشتگان نشده. شاید دلیل این امر این باشد که موضوع و محور این داستان، مذمتِ تکبّر ورزی و برتری جویی بر اساس عنصر و نژاد و مادّۀ خلقت است که شیطان در برابر آدم به پیش گرفت. و این حالت بین فرشتگان و آدم اتّفاق نیفتاده بلکه فقط بین شیطان و آدم به وجود آمده. بنا بر این ماده و منشأ خلقت فرشتگان نقشی در  موضوع داستان نداشته که نیازی به یادآوری آن داشته باشد.

 ?۳- بعید به نظر نمی رسد که اشاره به لجن گندیده در بیان منشأ خلقت آدم برای تقریب اذهان مخاطبان باشد.چون آنها با لجن گندیده و به وجود آمدن موجوداتی از قبیل قورباغه و مار و امثال اینها که در بین لجن ها به وجود می آیند آشنا بودند، و از طرفی در جستجوی این بودند که منشأ خلقت نوع خود را به دست آورند. این نحوۀ آشنایی و این جستجو زمینۀ مناسبی فراهم آورده  برای توضیح منشأ خلقتِ انسان که هم در حدّ فهم و درک مخاطبان بوده و آنها را قانع می کرده و هم از واقعیّت امر به دور نبوده. کلماتِ صلصال و فخّار و طین لازب ممکن است به این دلیل باشد که می خواسته در ذهن مخاطبان چُنین خطور کند که آدم از لایۀ خشک و رویی آن لجن آفریده شده نه از لایه زیرین آن که زشت و کثیف به نظر می رسبد و قاطی با حشرات است. و چندش آور است که گفته شود بشر مانند کرم و قورباغه از لجن گندیده آفریده شده.

 ?۴- اعتقاد به وجودِ مخلوقاتی به نام جنّ و دیو در ازمنۀ قدیم رایج بوده و بسیاری هم ادّعای رؤیت آنها را داشته اند. خواه این ادّعاها واقعیّت داشته باشد یا نداشته باشد، بسیاری از آنها به صورت یک شبح و شیئی گذرا بوده که زود از نظر پنهان می شده. و امکان نداشته که شخص مدّعی دیدن، بتواند آنها را به دیگران نشان دهد و برای ادّعای خود شاهد بگیرد.

شاید این گونه رؤیتها یا توهّمات که بیشتر شباهت به جرقّه برقی داشته که همراه با رعد از ابر مشاهده می شود، باعث شده باشد که در اذهان چُنین تبادر کند که جنّ از آتشی آفریده شده که به وسیله آتش باد در درخت به وجود می آید. و بعد در طول تاریخ و در ادوار گذشته این تصوّر به نسلهای بعدی انتقال یافته و در اذهان جا افتاده و تدریجاً در بین اقوام و ملل مختلف منتشر شده و به عنوان یک حقیقتِ تاریخی واقعی در فرهنگها و باورهای مردم رسوخ کرده باشد. این برداشت فقط یک حدس و تخمین است. ولی در هر صورت مخاطبانِ قرآن به وجود جنّ باور داشته اند و این باور جزء فرهنگ و ادبیاتِ آنها بوده است.

  بنا براین، در عین حال که ممکن است شیطان و جنّ وجود خارجی داشته باشد و منشأ خلقت آن هم  به نحوی که ما توانایی فهم آن را نداریم همان تشعشعی شبیه به تشعشع آتش باشد، این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر آفرینش شیطان از تشعشع آتش برای تقریبِ اذهانِ مخاطبان باشد، که هرچند عین واقعیت امر نباشد، می تواند برای تفهیم این امر به مخاطبان که خودپسندی و تکبّر به استناد منشأ خلقت و نژاد امری نکوهیده و مذموم است، مفید و مؤثّر باشد.

+ بازدید از وب‌سایت نویسنده

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
منهاج
منهاج
آذر ۱۹, ۱۳۹۶ ۳:۱۷ ق٫ظ

فخر رازی در تفسیر آیات سورۀ ص می نویسد: بعضی از صوفیان می گویند: “فرشتگانی که مامور به سجود برای آدم شدند همان قوای نباتی و حیوانی اند که در بدن انسان در خدمت نفس ناطقه اند و ابلیسی که سجده نکرد همان قوۀ وهمیه است که با قوۀ عاقله در نزاع است” محمد تقی مدرسی در تفسیر (مِن هَدیِ القرآن) در تفسیر آیات سورۀ بقره می نویسد: “مدیریت هر یک از قوای طبیعت به یک فرشته سپرده شده و چون همه فرشتگان برای آدم سجده کردند همه آن قوا در اختیار انسان قرار گرفتند.و چون مدیریت یکی از آن… مطالعه بیشتر»

حجت جانان
حجت جانان
آذر ۱۷, ۱۳۹۶ ۳:۵۱ ب٫ظ

جناب مشفق اومانیسم دربین اهالی فلسفه مسلمان متاسفانه به بیراهه وکج فهمی منتهی شده است گفتمان اومانیسم جز این نیست که انسان بغیر از تکالیفی که برعهده دارد حقوقی نیز دارد واین حقوق مقدم بر تکالیف است ابتدا باید حقوق انسانی یک فرد مورد نظر قرار گرفته تامین شود بعد از ان انتظار انجام تکالیف را داشته باشیم البته در میان معتقدان به اومانیسم ملحد و مومن هردو ی انها را میتوان یافت ولی لزوما اومانیسم منتهی به الحاد نمیشود داستانهای قرانی هم بدلیل تناقضاتی که در بیان انها رفته ویا اصطکاکی که با عقل مدرن ایجاد میکند عده ای… مطالعه بیشتر»

اقبال مشفق
اقبال مشفق
آذر ۱۶, ۱۳۹۶ ۶:۰۸ ب٫ظ

در متن آمده: ‘ قرآن در صدد خبر دادن به صحت تاریخی این داستانها برنیامده بلکه … فرض بر صحت تاریخی آنها گذاشته و از آنها به عنوان یک وسیله و ابزار برای بیدار کردن فکر و اندیشه در آنان و تذکر به آنها استفاده کرده است’. اگر صحت تاریخی این دسته از وقایع قرآنی مورد شک قرار گیرد دیگر نمی توان حد و مرزی برای شک تعیین نمود. بنابراین صحت تاریخی تمامی وقایع مربوط به اقوام متعدد مشرکی که در سراسر قرآن به دفعات آمده اعم از قوم نوح و هود و صالح و فرعون و شعیب و اخدود… مطالعه بیشتر»

3
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx