محمد ذوقی : وحی برنامهی توسعه نیست. آن که «لتنذر امالقری و من حولها» را دریافته دقیقاً چون عیساست که رسالتِ خود را منحصر به بنیاسرائیل میدانست. اما در این حال با «لیکون للعالمین نذیرا» چه کنیم؟ آیا با تناقضی مواجه گشتهایم؟ یا باید به نظراتِ متکلمانه دل خوش کنیم که رسالت، اول برای اهلِ مکه بوده، و بعد کلِ گیتی؟
خصلتِ قومیِ انذار در قرآن

| محمد ذوقی |
وحی برنامهی توسعه نیست. آن که «لتنذر امالقری و من حولها»۱ را دریافته دقیقاً چون عیساست که رسالتِ خود را منحصر به بنیاسرائیل میدانست.۲
اما در این حال با «لیکون للعالمین نذیرا»۳ چه کنیم؟ آیا با تناقضی مواجه گشتهایم؟ یا باید به نظراتِ متکلمانه دل خوش کنیم که رسالت، اول برای اهلِ مکه بوده، و بعد کلِ گیتی؟ آن هم در حالی که هر دو مکیاند و گویی هنوز تکلیف مشخص نیست که قرآن میخواهد کلِ گیتی را انذار دهد، یا مکه و اطرافش را. ولی اولی به قدری با منطقِ قرآن و تأکیدش در همانجا بر زبانِ عربی۴ هماهنگ است که آدمی وسوسه میشود با آن یکی کلنجار برود تا شاید معنای تازهای در آن و در لغتِ «العالمین» بیابد.
به نظر میرسد وقتی محمد از تعبیرِ «رب العالمین» استفاده میکند نگاهی گیتیانه به موضوع دارد؛ فرعون از موسی میپرسد: «ما رب العالمین؟» و موسی پاسخ میدهد: «رب السماوات و الارض و ما بینهما».۵
البته «العالمین» میتواند معنای «تمامیِ انسانها» را نیز افاده کند، بهویژه آنجا که سخن بر سرِ برگزیدگی،۶ یا توصیفِ سلطهی شاملِ خدا۷، و یا تأکید بر بیمانندیِ قومِ لوط۸ است.
ولی لغتِ «العالمین» نه در همه جای قرآن در کنارِ «رب» به کار رفته تا معنایی گیتیانه بیابد و نه در معنای «تمامی انسانها»؛ مشخصاً آنجا که قومِ لوط به او میگویند: «اولم ننهک عن العالمین؟»۹، و یا آنجا که لوط به قومش میگوید: «أتأتون الذکران من العالمین؟»۱۰ که خیلی ساده به معنای «انسانهای در پیرامون» است.
باقیِ مواردِ استفاده از «العالمین» به قرآن و محمد۱۱ بازمیگردد. آنها را چگونه بفهمیم؟ در معنای دوم یا سوم؟
در نگاهی متکلمانه و برونمتنی، البته که «العالمین» ظرفیتِ بینظیری برای فهم در معنای دوم دارد، اما در نگاهی درونمتنی چه؟
قرآن خود محورِ اصلیِ سازوکارِ انذار را قومیت میداند، و البته با تعابیرِ مختلف (قوم، قریه، امه و اصحاب) از آن یاد میکند.۱۲
هر پیامبری در قرآن قومی دارد۱۳، و یا به تعبیرِ بهتر، هر پیامبری به سوی قومی برانگیخته میشود.۱۴ از همین رو، «یا قومِ» یکی از متداولترین خطابهای پیامبران در قرآن است۱۵ و محمد نیز از این قاعده مستثنا نیست.۱۶
از منظرِ قرآن هر پیامبری در قریهی مرکزیِ قومِ خود برانگیخته میشود۱۷ تا قوم را که لابد در آن و نیز قرای اطرافش ساکناند انذار دهد؛۱۸ کاملاً سازمند با آنچه در بابِ خودِ محمد بیان شده است (لتنذر امالقری و من حولها)، و محمد نیز در قیامت، برای مهجوریتِ قرآن تنها از قومِ خود گلهمند خواهد بود۱۹، و این منطقی است، زیرا خود را تنها مبعوث بر آنها میداند. بر قیدِ «تنها» تأکید میکنم زیرا خصلتِ قومیِ انذار چنان در جانِ محمد ریشه دوانده که علاقهای به اندیشیدن در بابِ انذارِ سایرِ اقوام و جستنِ سازوکاری برای آن (ترجمه) ندارد و چنین تعبیر میکند که اگر این قرآنِ عربی بر غیرعربزبانان نازل میشد و او برای آنها میخواندش، بدان ایمان نمیآوردند۲۰، نه از سرِ دشمنی، بلکه برای ندانستنِ زبانش.
اینجاست که به مهمترین وسیله در سازوکارِ قومیِ انذار میرسیم: زبان. البته برای ما که اسلام را با بیش از یکونیم میلیارد دینورز در نقاطِ مختلفِ جهان و کتابی با ترجمه به دهها زبان به عنوانِ دینی «جهانی» در پیشِ چشم داریم، شاید چنین تأکیدی از سوی قرآن بر عربیتِ خود به عنوانِ امتیاز۲۱ و نه صرفاً توصیف غریب بنماید، اما با عطفِ توجه به خصلتِ قومیِ انذار در قرآن، دلیلِ اهمیتِ زبان یا به تعبیرِ بهتر همزبانی در قرآن آشکار میشود. قرار نیست چیزی ورای قوم باشد. هرچه هست قوم است و انذارِ قوم. بیهیچ سودای جهانگیرانهای. از این رو گرچه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»۲۲ در نگاهِ اول از جنسِ توضیحِ واضحات به نظر میرسد، اما بر این زمینه، معنای شایستهی خود را بازمییابد.
(ولی هنوز هم در بابِ تأکیدِ قرآن بر زبانِ عربی قلبم آرام نگرفته و حس میکنم ناگفتهای باقی است: جدای از بحثِ خصلتِ قومیِ انذار و ابزارِ مناسب برای آن (در اینجا زبانِ عربی)، به نظر میرسد این تأکید بر عربیتِ قرآن جنبهای تحدیگونه در مقابلِ اهلِ کتاب، بهویژه یهودیان، نیز داشته باشد. اکنون اُمیین/جِنتیلها۲۳ بر خلافِ انتظارِ یهودیان۲۴ صاحبِ پیامبری شدهاند که با آنها به زبانِ خودشان سخن میگوید و آیات را به زبانِ خودشان میآورد. و این از منظرِ هویتیابی دینی بسیار مهم است. به اعتبارِ «فصلت:۴۴»۲۵، روشنیِ آیاتِ قرآن (فصلت آیاته) دقیقاً به عربیتِ آن بازمیگردد و نه هیچ چیزِ دیگر؛ امری که قاعدتاً برای مخاطبِ غیرعربزبانِ قرآن فاقدِ هرگونه روشنی است، چه رسد به آنکه بخواهد امتیاز به شمار آید، اما برای یک «امالقری و من حولها»ی عربزبان که در جستوجوی هویتی مجزا از سایر اهلِ کتاب است، نهایتِ اهمیت را دارد. حال بهتر میتوانیم تعبیرِ «تفصیلِ آیات»۲۶ را بهویژه در کنارِ عبارتِ «لقوم یعلمون/یفقهون»۲۷ بفهمیم: «آیات را به عربی میگوییم، برای کسانی که آن را بلدند».)
با تأکیدِ قرآن بر خصلتِ قومیِ انذار، به نظر میرسد لغتِ «العالمین» نیز در مواردِ بهکاررفته در بابِ قرآن و محمد، تنها در معنای سوم بتواند با روحِ کلی این کتاب سازگار باشد: «انسانهای در پیرامون».
اما در قرآن شاهدِ مواردی نیز هستیم که ظاهراً بر عمومیتِ خطاب (تمامیِ انسانها) تأکید دارد و اطلاق معنای سوم بر «العالمین» را در بابِ مخاطبانِ خود به چالش میکشد.
مثلاً در «سبأ:۲۸»۲۸ به ارسالِ محمد برای «کافه للناس» اشاره میکند، اما ادامهی آیات در این سوره، با این معنا سازگار نیست و بر دیدگاهِ محلیِ قرآن در زمینهی انذار تأکید میکند. (در «سبأ:۳۴»۲۹ به ارسالِ نذیر برای قریهها (قوم) اشاره میکند و در «سبأ:۴۴»۳۰ به قومِ محمد، که پیش از او نذیری نداشتهاند.)
اینجا در پرتوِ «سبأ:۳۱»۳۱ و اشارهاش به تورات، من «کافه للناس» را نوعی ظرافت در تبلیغ میانگارم؛ اعلامِ همجبهگی با اهلِ کتاب در برابرِ کافران و در عینِ حال، تذکاری برای آنها که بدانند خود نیز طرفِ خطابِ قرآن قرار دارند و این دعوت تنها منحصر به اُمیین نیست. (جالب است که در «اعراف:۱۵۸»۳۲ نیز که شاهدِ تأکیدِ دیگری بر عمومیتِ مخاطبانِ قرآنیم، سخن بر سرِ اهلِ کتابی است که «او را نزدِ خود مکتوب، در تورات و انجیل مییابند.»۳۳)
ضمنِ اینکه در جای دیگر و بر همان سیاقِ «سبأ:۲۸» (انا ارسلناک بالحق بشیرا و نذیرا) دوباره شاهدِ تأکید بر خصلتِ بومی و قومیِ انذاریم (و ان من امه الا خلا فیها نذیر)۳۴.
در «انعام:۱۹»۳۵ نیز به تأکیدِ دیگری بر عمومیتِ مخاطبان برمیخوریم. لیکن در همان سوره (۴۲، ۶۶، ۸۰، ۸۳، ۱۲۳-۱۲۴، ۱۳۵) خصلتِ قومیِ انذار نیز یادآوری میشود، ضمن اینکه یکی از دو «لتنذر امالقری و من حولها»ی قرآن، دقیقاً در همین سوره قرار دارد (۹۲). جالب نیست؟ و آیا ما را بر آن نمیدارد که «من بلغ» را نه متکلمانه، که انسانی و متناسب با مقتضیاتِ متن و گوینده درک کنیم؟
نکتهی دیگر اینکه پس از «انعام:۱۹» نیز بلافاصله به اهلِ کتاب اشاره میشود که محمد را چون پسران خود میشناسند (۲۰)، و این مرا هرچه بیشتر به ارتباط میانِ «عمومیتِ خطاب» و «اهلِ کتاب» در ذهنِ محمد و تعبیرش از وحی معتقد میسازد.
اما از همهی اینها چه حاصل؟ هیچ.
همانگونه که نگاهِ عیسی به رسالتش مشروعیتِ تبلیغِ جهانیِ مسیحیت را زیرِ سؤال نمیبرد، نگاهِ محمد به رسالتِ خود نیز مانعی در تبلیغِ جهانیِ اسلام به شمار نمیآید، چراکه هیچ دینی نیست که در مسیرِ تکاملِ خود، از مؤسسش درنگذرد و او را دوباره – و به معنای واقعیِ کلمه – تأسیس نکند. و این همان قدر طبیعی است که بارانِ بهار و برگریزِ پاییز.
اما در عینِ حال نگاهِ ما را به تعابیرِ قرآنی دقت میبخشد و به درکِ بهتری از انگارههای محمد از خود میرساند، و مثلاً دیگر نامهنگاریهای تبلیغیِ محمد با پادشاهانِ جهان را بر اساسِ منطقِ قرآن بلاوجه و از مقولهی داستان میسازد.
همچنین توجه به خصلتِ قومیِ انذار ما را به دیدنِ انسجامی دیگر در بافتِ قرآن توانا میسازد؛ انسجامی که میتواند ایدهی جمعِ قرآن در سدههای بعدتر را به چالش بکشد، زیرا برای کسانی که در امپراتوریِ اسلام و جعرافیای پهناورش میزیستهاند، هیچ چیز بدیهیتر از تمرکز بر اشاراتِ جهانی و جهانگیرانه در جمعِ قرآن نبوده است؛ دقیقاً خلافِ آنچه هماکنون در این کتاب شاهدیم.
——————————————————————
پینوشتها:
- انعام: ۹۲، شوری: ۷
- «جز بر میشهای گمشدهی خاندانِ اسرائیل گسیل نشدهام»؛ متی: ۱۵ / ۲۴، ترجمهی پیروز سیار
- فرقان: ۱
- شوری: ۷
- شعرا: ۲۳ و ۲۴
- بقره: ۴۷ و ۱۲۲ و ۲۵۱، آلعمران: ۳۳ و ۴۲ و ۹۶، مائده: ۲۰، انعام: ۸۶، اعراف: ۱۴۰، انبیا: ۷۱ و ۹۱، عنکبوت: ۱۵، صافات: ۷۹، دخان: ۳۲، جاثیه: ۱۶
- آلعمران: ۹۷ و ۱۰۸، مائده: ۱۱۵، عنکبوت: ۶ و ۱۰
- اعراف: ۸۰ و عنکبوت: ۲۸
- حجر: ۷۰
- شعرا: ۱۶۵
- انعام: ۹۰، یوسف: ۱۰۴، انبیا: ۱۰۷، فرقان: ۱، ص: ۸۷، قلم: ۵۲، تکویر: ۲۷
- گاهی در یک آیه و مترادف با هم به کار میروند: مثلاً قوم و احزاب و امه در «غافر:۵»، و قوم و قریه در «انبیا:۱۱».
- برای نمونه: حج: ۴۴-۴۲، توبه: ۷۰
- یونس: ۷۴، مؤمنون: ۴۴، روم: ۴۷
- نوح: «اعراف: ۵۹ و ۶۱، یونس: ۷۱، هود: ۳۰-۲۸، مؤمنون: ۲۳، نوح: ۲»
ابراهیم: «انعام: ۷۸»
شعیب: «اعراف: ۸۵ و ۹۳، هود: ۸۵-۸۴، ۸۹-۸۸، ۹۳-۹۲، عنکبوت: ۳۶»
موسی: «بقره: ۵۴، مائده: ۲۱-۲۰، یونس: ۸۴، طه: ۸۶، صف: ۵»
هارون: «طه: ۹۰»
هود: «اعراف: ۶۵ و ۶۷، هود: ۵۲-۵۰»
صالح: «اعراف: ۷۳ و ۷۹، هود: ۶۱ و ۶۴-۶۳، نمل: ۴۶»
لوط: «هود: ۷۸»
- انعام: ۱۳۵، زمر: ۳۹
- و ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا (قصص: ۵۹)
- با توجه به چنین شیوهای، معنای «ولو شئنا لبعثنا فی کل قریه نذیرا (فرقان: ۵۱)» نیز بهتر درک میشود، زیرا علیالظاهر بر خلافِ نگرشِ کلیِ قرآن در لزومِ برانگیختنِ پیامبری در هر قوم است (یونس: ۴۷، رعد: ۷، نحل: ۳۶، فاطر: ۲۴).
- فرقان: ۳۰
- شعرا: ۱۹۹-۱۹۸
- یوسف: ۲، رعد: ۳۷، نحل: ۱۰۳، طه: ۱۱۳، شعرا: ۱۹۵، زمر: ۲۸، فصلت: ۳ و ۴۴، شوری: ۷، زخرف: ۳، احقاف: ۱۲
- ابراهیم: ۴
- به گمانم «اُمی» به معنای «جِنتیل (غیریهودی)» است و در «آلعمران: ۷۵» نیز دقیقاً همین معنا را افاده میکند.
- بقره: ۸۹
- و لو جعلناه قرآنا اعجمیا لقالوا لولا فصلت آیاته
- انعام: ۵۵ و ۹۸-۹۷ و ۱۱۴ و ۱۲۶، اعراف: ۳۲ و ۵۲ و ۱۷۴، توبه: ۱۱، یونس: ۵ و ۲۴، هود: ۱، رعد: ۲، روم: ۲۸، فصلت: ۳ و ۴۴
- انعام: ۹۸-۹۷، اعراف: ۳۲، توبه: ۱۱، یونس: ۵، فصلت: ۳
- و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا
- و ما ارسلنا فی قریه من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون
- و ما آتیناهم من کتب یدرسونها و ما ارسلنا الیهم قبلک من نذیر
- و قال الذین کفروا لن نؤمن بهذا القرآن و لا بالذی بین یدیه
- قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا
- اعراف: ۱۵۷
- فاطر: ۲۴
- و اوحی الیّ هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ
تبلیغ جهانی اسلام در خود بافت قرآن وجود دارد و نظر شخصی منسوب به پیامبر نیست: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَهً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ ﴿۱۴۳﴾ بقره کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۱۱۰﴾ آل عمران وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ… مطالعه بیشتر»