دین و آزادی (۱۵): تفکیک رهبری سیاسی از رهبری مذهبی
ابوالفضل ارجمند: در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وظایف و اختیارات رهبر ایران بیان شده است. هیچیک از این وظایف و اختیارات، مذهبی نیستند. در قانون برای رهبر ایران مسؤولیتهای مذهبی از قبیل پاسخگویی به استفتائات شهروندان یا برگزاری آیینهای مذهبی ذکر نشده است. این امور را مجموعهی بزرگی از روحانیان و مراجع مذهبی در سراسر کشور به عهده دارند. وظایف و اختیارات قانونی رهبر ایران کم و بیش همان وظایف و اختیارات دیگررهبران سیاسی کشورهای جهان است:
• تعیین سیاستهای کلی نظام
• نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام
• فرمان همهپرسی
• فرماندهی کل نیروهای مسلح
• اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروهای مردمی
• نصب و عزل و قبول استعفای مسئولان کشور
• حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سهگانه
• حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست
• امضای حکم ریاستجمهوری
• عزل رئیسجمهور
• عفو یا تخفیف مجازات محکومین
جامعهی ایران مانند بسیاری از جوامع دیگر از پیروان مذاهب مختلف تشکیل شده است و از این رو این جامعه نمیتواند رهبری مذهبی واحدی داشته باشد. بخشی از جامعهی ایران را سنیان تشکیل میدهند. اگر رهبر ایران شیعه باشد، سنیان از مذهب او پیروی نمیکنند و اگر رهبر ایران سنی باشد، شیعیان از مذهب او پیروی نمیکنند. اقلیتهای دینی دیگر مانند مسیحیان و یهودیان که جای خود را دارند. در کشوری با اقوام و مذاهب گوناگون، رهبری مذهبی واحد ممکن نیست.
حتی در جامعهی شیعه هم مراجع تقلید متعددند. مقلدان شیعه به تشخیص خودشان مراجعِ اَعلَم را انتخاب میکنند و در امور مذهبی از فتاوای آنان پیروی میکنند. اگر رهبر ایران مرجع تقلید هم باشد، باز هم پیروی از فتاوای او برای شیعیانی که مقلد او نیستند الزامی نیست. علاوه بر اینها، در کنار طیفهای مذهبی مختلف این واقعیت را هم باید در نظر داشته باشیم که بخشی از مردم هم غیرمذهبی هستند.
جمع رهبری مذهبی و سیاسی در قوم یا قبیلهای کوچک ممکن است. در زمان پیامبر این اتفاق خاص پس از هجرت مؤمنان به مدینه میسر شد. مؤمنان در مدینه رهبران مذهبی مختلفی نداشتند و فرقههای مختلف شیعه و سنی هنوز ظهور نکرده بودند. همهی مؤمنان در امور سیاسی و مذهبی پیرو یک رهبر واحد بودند.
در دوران خلفا بر خلاف دوران پیامبر، حکومت بر مؤمنان تبدیل به حکومت بر سرزمینهای موسوم به اسلامی (دارالاسلام) شد. دارالاسلام به سرزمینهایی گفته میشد که خلیفه فتح کرده بود، هرچند در این سرزمینها ممکن بود هیچ مسلمانی زندگی نکند. از مشروعیت حکومت پیامبر بر مؤمنان نمیتوان مشروعیت حکومت خلفای پس از پیامبر بر دارالاسلام را نتیجه گرفت. پیامبر میتوانست پیروان خود را بردارد و از سرزمینی به سرزمینی دیگر هجرت کند و این نشان میدهد که پیامبر بر خلاف خلفا بر مؤمنان حکومت میکرد نه بر شهرها و کشورها. نظامهایی چون «ولایت فقیه» و «خلافت اسلامی» که امروزه در میان شیعیان و سنیان مطرح است، عموما از شیوهی حکومت در دوران خلفای پس از پیامبر الگوبرداری شده است.
رهبر سیاسی ایران قلمرو جغرافیایی ثابت و معینی دارد. او ولی امر مردمی است که در این قلمرو زندگی میکنند، نه ولی امر عموم مسلمین. رهبر ایران نمیتواند ولی امر کسانی باشد که در کشورهایی غیر از ایران زندگی میکنند، چون فقط شهروندان ایرانی هستند که او را انتخاب میکنند و شهروندان کشورهای دیگر حتی اگر مسلمان هم باشند دخالتی در انتخاب او ندارند. اگر قرار باشد رهبر ایران ولی امر مردمی غیر از مردم ایران هم باشد، آنان هم باید در انتخاب او مشارکت داشته باشند. از طرف دیگر باید در نظر بگیریم که در انتخاب رهبر سیاسی ایران، نه تنها شیعیان و سنیان ایرانی بلکه اقلیتهای دینی ایرانی هم که از دیدگاه فقه سنتی کافر محسوب میشوند حق رأی دارند. معنی نمیدهد که در انتخاب «ولی امر مسلمین» کافران ساکن ایران مشارکت داشته باشند اما مسلمانان غیرایرانی مشارکت نداشته باشند.
پیروی از سیاستهای کلی حاکم بر نظام ایران که از سوی رهبر سیاسی ایران تعیین میشود تنها برای شهروندان ایرانی الزامی است و واضح است که این سیاستها برای هیچیک از غیرایرانیان در کشورهای دیگر اعم از مسلمان و کافر مطاع نیست. در کشورهای دیگر مردم از نظر سیاسی تابع حکومت خودشان هستند و نمیتوانند تابع سیاستهای حاکم بر ایران باشند. در داخل ایران هم تبعیت ازسیاستهای مصوب رهبر ایران برای همهی شهروندان ایرانی مستقل از باورهای مذهبی آنان الزامی است، از این رو عنوان «ولی امر مسلمین» حتی برای داخل ایران نیز نادرست است، چون رهبر سیاسی ایران ولی امر شهروندان غیرمسلمان ایرانی هم هست و این گونه نیست که بخشی از ایرانیان از شمول حاکمیت او خارج باشند.
قلمرو رهبر سیاسی ایران با قلمرو مراجع تقلید یعنی رهبران مذهبی کاملا متفاوت است. مراجع تقلیدی که در ایران ساکنند ممکن است مقلدانی در عراق یا لبنان یا هند یا هر جای دیگر داشته باشند. عکس آن هم صحیح است: مراجع تقلید ساکن در کشورهای دیگر هم ممکن است مقلدانی در ایران داشته باشند. مقلدان هر مرجع ملزم هستند در امور مذهبی از دیدگاههای رهبر مذهبی خود اطاعت کنند. اما رهبر سیاسی ایران تنها میتواند برای نظام حاکم بر ایران سیاستگذاری کند و پذیرش سیاستهای او تنها برای شهروندان ایران الزامآور است، همان گونه که حاکمیت سیاسی رهبران کشورهای دیگر جهان هم به مرزهای کشورهای خودشان محدود میشود و نمیتوانند در امور ایران مداخله کنند.
تفکیک رهبری سیاسی از رهبری مذهبی به این معنی نیست که سیاست و حکومت از دین و اخلاق جداست. یکی از اصول جهانشمول دینی و اخلاقی که باید در سیاست و حکومت رعایت شود، عدالت اجتماعی و عدم تبعیض بین شهروندان است. از قضا رهبران مذهبی سنتی معمولا نمیتوانند بین هموطنان هممذهب و هموطنان غیرهممذهب خود به عدالت رفتار کنند و از تبعیض بپرهیزند، از این رو اینان عملا گزینههای مناسبی برای رهبری سیاسی جامعه نیستند.
حق روحانیان برای در دست گرفتن حاکمیت سیاسی کشور به اندازهی حق بقیهی شهروندان است و آنان امتیازی نسبت به دیگران ندارند. اگر روحانیان محبوبیت مردمی داشته باشند، در کنار امور مذهبی میتوانند به رهبری سیاسی هم برسند، اما روحانیت و تخصص مذهبی حق ویژهای برای آنان در حاکمیت سیاسی ایجاد نمیکند. هر شهروند ایرانی با هر دین و مذهبی میتواند در صورت داشتن صلاحیت عمومی رهبری سیاسی ایران را به دست بگیرد و پس از دستیابی به قدرت هم نباید عقاید شخصی خود را در برخورد با شهروندان مذاهب مختلف دخالت دهد .
***
انتخاب رهبر مذهبی یا امام مانند انتخاب استاد است. شما استادتان را خودتان انتخاب میکنید، اما با انتخاب شما نیست که استاد به استادی میرسد. استاد اگر هیچ شاگردی هم نداشته باشد، باز هم استاد است. در یک شهر، استادان ریاضیات یا موسیقی ممکن است متعدد باشند؛ همچنین ممکن است در اینکه چه کسی استادتر است بین شما و دیگران اختلاف نظر وجود داشته باشد. انتخاب استاد به سلیقهی شما بستگی دارد. شما میتوانید آزادانه استاد خود را انتخاب کنید و نزد او شاگردی کنید.
انتخاب رهبر سیاسی مانند انتخاب شهردار است که در نظام دموکراتیک بر اساس رأی اکثریت تعیین میشود. اگرچه شما ممکن است در انتخاب شهردار شرکت کنید، اما شهردار تنها به سلیقه و انتخاب شما شهردار نمیشود. ممکن است شما شخصا با شهردار شهرتان مخالف باشید، اما ناچارید رأی اکثریت شهر را بپذیرید. در یک شهر ممکن نیست چند شهردار همزمان حاکمیت داشته باشند. شهردار بر قطعهای از زمین، یعنی شهر، حکومت میکند و مردمی که در آن قطعه از زمین زندگی میکنند باید تابع تصمیمات شهرداری آن شهر باشند. بر خلاف شهردار که قلمرو جغرافیایی معینی دارد، قلمرو «استاد» یا «الگو» یا «امام» به شهر یا محله محدود نمیشود.
پیامبری و امامتِ دینی مانند استادی و آموزگاری است، نه شهرداری. پیامبر پیامبر است حتی اگر هیچ کس به او ایمان نیاورد. پیامبری و امامت به انتخاب اکثریت مردم نیست و در گرو این هم نیست که منطقهای جغرافیایی در دست پیامبر یا امام باشد. پیامبر اگر در قوم خود پیروان قلیلی هم داشته باشد باز هم پیامبر است و میتواند به تبلیغ دیدگاههای خود بپردازد، اما اگر از اقبال عمومی مردم برخوردار نباشد، نمیتواند حکومت بر آنان را در دست داشته باشد. به همین دلیل هم محمد در شهر زادگاه خود که مؤمنان در اقلیت بودند حکومت سیاسی را در اختیار نداشت و این امر پس از هجرت مؤمنان به مدینه ممکن شد.
پیامبران و پیروانشان به علت دیدگاههای دگراندیشانه و ساختارشکنانه معمولا در قوم خود آزار میدیدند و اگر گاهی حکومت سیاسی را هم به دست میگرفتند برای این بود که از آزار حکومتهای متعصب سنتی در امان بمانند. سنتگرایان نمیتوانستند نقد پیامبران بر آیینهای پدرانشان را تحمل کنند و آنان را تحت فشار قرار میدادند و حتی به قتل میرساندند. در حکومت عادلانه و بیطرف، دگراندیشان هم مانند بقیهی شهروندان محترمند و حاکمان عادل از نوگرایان هم مانند سنتگرایان حمایت میکنند.
بسیاری از پیامبران و امامان به حکومت سیاسی نرسیدند، اما رسالت دینی خود را به انجام رساندند. کار اصلی پیامبران ابلاغ رسالت دینی آنان است نه حاکمیت سیاسی آنان. رهبری دینی و رهبری سیاسی دو امر مستقل است که البته ممکن است در یک نفر جمع شود، چنانکه شهردار هم همزمان ممکن است استاد موسیقی یا ریاضیات هم باشد و مردم شهر بتوانند از هنر یا دانش تخصصی او در کنار خدمات شهرداری او استفاده کنند، اما کار شهرداری در حالت کلی نیازی به تخصص در موسیقی یا ریاضیات ندارد. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که اگر پیامبر یا امامی به حکومت سیاسی میرسید، وظیفهی اصلی خود را که تبلیغ دین بود به دیگران واگذار نمیکرد و وظایف او به امور سیاسی تقلیل نمییافت. این در حالی است که طبق قانون اساسی ایران، ولی امر تنها مسئولیتهای سیاسی دارد.
رهبر سیاسی میتواند مشاوران مذهبی داشته باشد، اما لازم نیست خودش متخصص مذهبی باشد. اگر بنا به تصور عدهای ضرورت دارد حاکم کشور فقیه باشد، برای شهردار و دیگر مقامات سیاسی هم همین ضرورت وجود دارد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در سال ۱۳۵۸ تصویب شد «مرجعیت» شرط رهبری بود، اما این شرط در اصلاحیهی مصوب سال ۱۳۶۸ از قانون اساسی حذف شد. بخش بزرگی از اشکالات و تناقضات قانون اساسی ایران حاصل ادغام رهبری سیاسی و رهبری مذهبی است.
انتخاب ولی امر توسط مجلس خبرگان هم رسمی جدید و ناهمخوان با سنت شیعه است. در سنت شیعه این گونه نیست که گروهی از خبرگان مذهبی جمع شوند و بر اساس رأی اکثریت، مرجع اعلم شیعه را به مردم معرفی کند و تمام شیعیان ملزم باشند که تنها از فتاوای یک مرجع واحد پیروی کنند. این سنت مسیحیان کاتولیک در انتخاب پاپ است، نه سنت شیعیان. در سنت شیعه اگرچه مقلد میتواند برای تشخیص مرجع اعلم از دیگران مشورت بگیرد، اما تصمیم نهایی در انتخاب مرجع با خود اوست. وقتی مقلدان شیعه برای تشخیص مرجع اعلم به رأی خبرگان نیازی ندارند و خودشان میتوانند تصمیم بگیرند، به طریق اولی برای تشخیص بهترین فرد برای رهبری سیاسی کشور هم به کمک و قیمومت خبرگان نیازی ندارند.
الگوی حکومتی خلفا برای ادارهی سیاسی کشورهای امروز مناسب نیست و تناقضات بسیاری را به بار میآورد. مشروعیت حکومت خلفا را حتی در زمان خودشان هم میتوان زیر سؤال برد، چرا که حکومت آنان در عمل نوعی امپراتوری بود که بر اساس کشورگشایی و تجاوز به سرزمینهای دیگران تأسیس شد. شیعیان و سنیان امروزه با تکیه بر این الگوهای غلط به دنبال برپایی حکومتهای به اصطلاح دینی هستند.
(ادامه دارد)
در این ارتباط:
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
دین و آزادی (۱۰): تجاوز اعراب به همسایگان عجم
دین و آزادی (۱۱): آنچه در قرآن نیامده است
دین و آزادی (۱۲): پیامبران و متخصصان
دین و آزادی (۱۳): خادمان و روحانیان
دین و آزادی (۱۴): حکم شرع همان حکم عقل است
(بخش نظرات این یادداشت برای بررسی بیشتر غیرفعال شده است. در حال حاضر نقد و نظر خود بر این نوشته را می توانید از طریق بخش تماس یا ایمیل سایت ارسال نمایید. )
{jcomments off}
[quote]اما مخلص کلام: حکومت مذهبی رهبر مذهبی می خواهد – واتیکان مثال آمد که سکوت کردید – و اتفاقا آنچه شما می گویید (امکان انتخاب رهبری حتی کاملا غیر مذهبی) امری غریب و خلاف عرف و عادت و عقل و قانون می نماید.[/quote] به این مورد در متن مقاله اشاره شده است که آن را بازگو میکنم. اگر به تمام مقاله دقت بفرمایید نیازی به تکرار دوباره نیست: [quote]جمع رهبری مذهبی و سیاسی در قوم یا قبیلهای کوچک ممکن است.[/quote] از قضا مدل واتیکان هم دیدگاه مقاله را اثبات میکند که این مدل در سرزمینی پهناور با اقوام و مذاهب… مطالعه بیشتر»
آری”ولی امر مسلمین جهان” بیشتر بالقوه می نمایدتا بالفعل و منظور از رهبر انقلاب نیز همان رهبر ایران است. (هرچند خوانشهای دیگری هم در باب مفهوم انقلاب و مثلا تداوم آن وجود دارد…..)[quote]دلیلی وجود ندارد که مقامات سیاسی ایران طبق قانون فارسی زبان باشند.[/quote]دارد، طبق قانون اساسی زبان رسمی کشور فارسی خواهد بود.اما منظور شما به ظاهر باید زبان مادری باشد که درین صورت نیز منعی درکار نبوده و نیست (زبان مادری مقام رهبری ، [u]اگر اشتباه نکنم [/u]، گویا آذری باشد.)[quote]شهروندان ایران در جایگاه شهروندی باید حقوق و تکالیفی برابر داشته باشند و جز این باشد تبعیض قومی و… مطالعه بیشتر»
[quote]واقعا عجیب است که این برایتان سوال شده، اکثریت قاطع با کیست؟ حتما مزاح می کنید…..[/quote] اکثریت قاطع ایرانیان فارسی زبان هستند، اما دلیلی وجود ندارد که مقامات سیاسی ایران طبق قانون فارسی زبان باشند. مزاحی در کار نیست، اما زیر بار حقیقت رفتن معمولا دشوار است. شهروندان ایران در جایگاه شهروندی باید حقوق و تکالیفی برابر داشته باشند و جز این باشد تبعیض قومی و مذهبی و خروج از عدالت است. تبعیض جنسیتی هم غلط است. نیمی از جمعیت ایران زن هستند. رهبر و رئیس جمهور هم باید بتوانند زن باشند همان گونه که میتوانند نمایندهی مجلس باشند. بار… مطالعه بیشتر»
برای رهبر ایران دو لقب تشریقاتی دیگر هم ذکر میشود که نشان میدهد این القاب حاصل تعارفات بیمعنی است نه جایگاه قانونی: ۱. ولی امر مسلمین جهان. این لقب را در گذشته به صورت «قبلهی عالم» برای پادشاهان ایرانی هم به کار میبردند. ۲. رهبر انقلاب. انقلاب ایران یک رهبر بیشتر نداشت و پس از استقرار نظام، رهبر ایران رهبر نظام حاکم بر ایران است، نه رهبر انقلاب. انقلابی کسی است که با نظام حاکم مخالف باشد و با آن مبارزه کند و خواهان سرنگونی آن باشد. قطعا رهبر ایران خواهان سرنگونی نظام ایران نیست. استفاده از القاب نادرست به… مطالعه بیشتر»
[quote]چرا ولی امر مسلمین باید شیعه باشد؟ مگر به قول جنابعالی «عزیزان اهل سنت» جزو مسلمین نیستند؟[/quote]واقعا عجیب است که این برایتان سوال شده، اکثریت قاطع با کیست؟ حتما مزاح می کنید…..[quote]رهبر ایران، ولی امر شهروندان ایران است نه ولی امر مسلمین.[/quote]آری،جواب در کامنت شماره سه آمده بود: “از آنجا که هموطنان اقلیت ما بیش از حدود نیم درصد جمعیت را شامل نمی شوند نیازی به ذکر نام ایشان در دنباله نبوده است.”[quote]«دین» و «روحانیت» دو مقولهی متفاوت است.[/quote] نیست.[quote]نه کلیسا حق ویژهای در دولت دارد، نه روحانیت حق ویژهای در حکومت.[/quote]چرا، دارد:کلیسا در “دولت واتیکان” همه کاره است، این… مطالعه بیشتر»
[quote]هرگاه به چهل درصد رسید در باره آن تصمیم مقتضی گرفته می شود، فعلا که فاصله از جنس بعید است.[/quote] چون اقلیتها نیم درصد هستند، از آنها در تعیین ولی امر مسلمین نظرخواهی میشود و اگر بیشتر شدند ولی امر مسلمین را به شکل دیگری تعیین میکنیم؟ اصلا چرا این کافران در انتخاب ولی امر مسلمین شرکت داده میشوند؟ از اینها که بگذریم چرا ولی امر مسلمین باید شیعه باشد؟ مگر به قول جنابعالی «عزیزان اهل سنت» جزو مسلمین نیستند؟ رهبر ایران، ولی امر شهروندان ایران است نه ولی امر مسلمین. جایگاهی سیاسی را به صورت تصنعی بخواهیم مذهبی جا… مطالعه بیشتر»
[quote]مجلس خبرگان ایران تقلیدی است از مجلس کاردینالهای واتیکان که پس از مرگ پاپ در رم جمع میشوند و پاپ بعدی را انتخاب میکنند.[/quote]
– اسقفها با “رای مستقیم” مردم به واتیکان نمی روند.
– پاب رهبر سیاسی نیست.
– انتخاب حضرت علی نیز بر خلاف گفته شما صرفا و منحصرا با رای عموم نبود، مطلب بحثی تاریخی می طلبد……اما با اقبال عموم توام بود.
– هرگاه به چهل درصد رسید در باره آن تصمیم مقتضی گرفته می شود، فعلا که فاصله از جنس بعید است.– در باب اینکه این رویه در کجای سنت تشیع آمده هم، جسارتا گمان نمی فرمایید سوالتان مرتبط با “شیعیان” باشد؟ شما بارها به صراحت خود را فارغ از مذهب معرفی کرده اید…..– اما اینکه وظایف رهبری مندرج در قانون چه ربطی به روحانیت دارد و اینکه چرا باید رهبر کشور حتما روحانی باشد؟ خدای ناکرده تجاهل می فرمایید! تعین سیاستهای کلی نظام بر عهده رهبریست، نظام هم که اسلامی تعریف شده، فکر نمی کنم نیاز به توضیح بیشتر باشد… مطالعه بیشتر»
بر اساس منقولات تاریخی در میان خلفای چهرگانهی پس از پیامبر به نظر میرسد که علی به شیوهای دموکراتیکتر به قدرت رسیده است و این نشان میدهد که مردم میتوانند رهبر سیاسی خود را با نظر مستقیم خود به قدرت برسانند، اما مثلا انتخاب عثمان با رأی شورایی شش نفره بوده است که تا حدودی میتوان آن را با مجلس خبرگان مقایسه کرد.
مجلس خبرگان ایران تقلیدی است از مجلس کاردینالهای واتیکان که پس از مرگ پاپ در رم جمع میشوند و پاپ بعدی را انتخاب میکنند.
[quote]”ولی امر مسلمین” یعنی زعامت سیاسی و نه الزاما مرجعیت اعلم دینی، عرض نکردم درک درستی ندارید…..از آنجا که هموطنان اقلیت ما بیش از حدود نیم درصد جمعیت را شامل نمی شوند نیازی به ذکر نام ایشان در دنباله نبوده است.[/quote] ۱. بفرمایید که آیا انتخاب ولی امر مسلمین به توزیع جمعیتی کشور ایران بستگی دارد؟ و اگر در کشوری مثلا چهل درصد مردم همین اقلیتها باشند چه باید کرد؟ این قوانین کشوری خاص ایران چه ربطی به دین دارد؟ بفرمایید که آیا به رئیس جمهور ایران هم می توان گفت رئیس جمهور مسلمین؟ ۲. انتخاب رهبر ایران در قانون… مطالعه بیشتر»
“ولی امر مسلمین” یعنی زعامت سیاسی و نه الزاما مرجعیت اعلم دینی، عرض نکردم درک درستی ندارید…..از آنجا که هموطنان اقلیت ما بیش از حدود نیم درصد جمعیت را شامل نمی شوند نیازی به ذکر نام ایشان در دنباله نبوده است.
نحوه انتخاب اظهرمن الشمس است: با مجلس خبرگان و آنها نیز مستقبما با رای مردم که اینجا، هم اقلیت عزیز اهل سنت نماینده دارند و هم اقلیتهای دینی حق رای، عرض نکردم از قانون اساسی بی اطلاعید……
[quote]قرار شد از واکنشهای عصبی بپرهیزید. [/quote]
این یک مورد نقض آتش بس را نادبده می گیرم.
[quote]ظاهرا نویسنده درک درستی از عبارت “ولی امر مسلمین” ندارد چراکه در غیر این صورت آن را با رهبری مذهبی بر پایه افتا اشتباه نمی گرفت.[/quote] شما که ظاهرا درک درستی دارید، ولی امر مسلمین را تعریف کنید و مهمتر از آن اینکه نحوهی انتخاب یا تشخیص او را در بیان کنید. [quote]اینکه رهبری سیاسی می تواند غیر مذهبی هم باشد یا “انتخاب ولی امر توسط مجلس خبرگان هم رسمی جدید و ناهمخوان……. ” هم آشکارا از بی اطلاعی نویسنده از قانون اساسی گواهی می دهد.[/quote] قرار شد از واکنشهای عصبی بپرهیزید. انتخاب ولی امر توسط مجلس خبرگان که طبق… مطالعه بیشتر»
۱-رهبری سیاسی الزاما منافاتی با رهبری مذهبی ندارد و مقاله از اثبات عدم امکان همپوشانی این دو عاجز بود.
۲- ظاهرا نویسنده درک درستی از عبارت “ولی امر مسلمین” ندارد چراکه در غیر این صورت آن را با رهبری مذهبی بر پایه افتا اشتباه نمی گرفت.
۳- اینکه رهبری سیاسی می تواند غیر مذهبی هم باشد یا “انتخاب ولی امر توسط مجلس خبرگان هم رسمی جدید و ناهمخوان…….” هم آشکارا از بی اطلاعی نویسنده از قانون اساسی گواهی می دهد.
۴- مقاله طبق معمول نکات مثبتی هم داشت اما متاسفانه نکات منفی یاد شده برآن سایه افکنده است.