چند کلمه در ارتباط با «رؤیای رسولانه» دکتر سروش و منتقدان او

ابراهیم منهاج دشتی: در ارتباط با مطالبی که از طرف جناب آقای دکتر سروش و بعضی از منتقدان و موافقان او در باره شناخت کیفیت وحی و به تبع آن در باره روش تفسیر قرآن مطرح شده و نکات و مطالب بسیار حساسی در این باب بر سر زبان ها افتاده،از مدت ها پیش در نظر داشتم در پاسخ به…

ابراهیم منهاج دشتی: در ارتباط با مطالبی که از طرف جناب آقای دکتر سروش و بعضی از منتقدان و موافقان او در باره شناخت کیفیت وحی و به تبع آن در باره روش تفسیر قرآن مطرح شده و نکات و مطالب بسیار حساسی در این باب بر سر زبان ها افتاده،از مدت ها پیش در نظر داشتم در پاسخ به تقاضای بعضی دوستان در این باره مطلبی بنویسم ولی به دلیل اهمیت و حساسیت این موضوع از ورود به آن هراس داشتم. چون مطمئن نبودم که:بتوانم تمام تلقی و برداشت و احساس خودم در باره این مطلب به گونه ای که باعث ایجاد شبهه جدیدی نشود منعکس نمایم.ولی نهایتا به این نتیجه رسیدم که در عین احساس چنین واهمه و هراسی به چند نکته اشاره نمایم.

 

پیش از ورود به بحث لازم به تذکر است که همان طور که در مرامنامه سایتم نوشته ام روش و هدف من در طرح این گونه مسائل عمدتا این است که ادله و مبانی و صورت مسئله ها را در اختیار مخاطبان و پژوهشگران قرار دهم و شرائط و زمینه استنباط و نتیجه گیری را برای آنها فراهم آورم. و جز در موارد خاصی، آنهم به طور مختصر، کمتر به اصدار رای و نظر شخصی خودم بپردازم. چون اساسا با روحیه تقلید و تاثیر پذیری از نظرات اشخاص بدون تحقیق کافی موافق نیستم و آن را به جز برای مقلدان مفید نمی دانم. این گونه کارها بیش از آنکه یک کار تحقیقاتی باشد جنبه توجیه گری و تبلیغاتی دارد و برای راضی نگه داشتن عوام به کار گرفته می شود.

یک: برحسب مفاد آیات ذیل:

۱.«ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین»سوره بقره آیه۲. که هدایت یافتن از قرآن را به کسانی اختصاص می دهد که از درون خود حالت و روحیه پرهیز و احتیاط داشته باشند.

۲.« و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین و لا یزید الظالمین إلا خسارا» سوره اسراء آیه ۸۲. که شفا و رحمت بودن آیاتی از قرآن را به مؤمنین اختصاص می دهد.

.۳«إنه لقرآن کریم/ فی کتاب مکنون/ لایمسه إلا المطهرون/ تنزیل من رب العالمین» سوره واقعه آیات ۷۷تا۸۰. که فقط پاکان را شایسته تماس با حقیقت قرآن می داند.

  ۴.«کلا إنه تذکره/فمن شاء ذکره/و ما یذکرون إلا أن یشاء الله هو اهل التقوی و أهل المغفره» سوره مدثر آیات ۵۴ تا ۵۶. که متذکر شدن به قرآن را منوط به مشیت الاهی می داند

۵.إن هذه تذکره فمن شاء اتخذ إلی ربه سبیلا/و ما تشاؤن إلا أن یشاء الله إن الله کان علیما حکیما« سوره انسان آیات ۲۹-۳۰ که اتخاذ راهی به سوی خدا را متوقف بر اراده او می داند.

۶ . إن هو إلا ذکر للعالمین/ لمن شاء منکم أن یستقیم/ و ما تشاؤن إلا أن یشاء الله رب العالمین»سوره تکویرآیات ۲۷ تا۲۹ .که مستفیض شدن از قرآن را متوقف بر مشیت الاهی می داند.

برحسب مفاد این تعبیرات و امثال اینها که به طور مکرر در قرآن آمده، به هیچ وجه نمی توان انتظار داشت که همه افراد به فهم و درک حقیقت وحی و معانی قرآن موفقیت قابل توجهی داشته باشند. چون از یک طرف این امر متوقف بر لطف و موهبت خاصی از جانب خدا است که به طور یکسان شامل همه افراد نمی شود. و از طرف دیگر متوقف بر استعداد و آمادگی و شایستگی خاصی در مغز و روح خود افراد است که همه واجد آن نیستند. مضافا بر این واجدین آن هم در یک سطح نیستند.

«أم تحسب أن أکثرهم یسمعون أو یعقلون إن هم إلا کالأنعام بل هم أضل سبیلا»سوره فرقان آیه ۴۴.

 و باز از کسانی که با کم و بیش  از این موهبت بهره مند شده باشند هم نمی توان انتظار داشت که همه آنها درجه فهم یکسانی داشته باشند. حتی کسانی که به نبوت حضرت محمد «ص» و وحی بودن آن ایمان آورده باشند. بنا بر این نور قرآن به همه دل ها به طور یکسان نمی تابد. اعجاز و وحی بودن آن را همه مؤمنان در یک سطح احساس نمی کنند. حتی اصحاب آن حضرت که با او بودند و با او می زیستند نیز این چنین بودند، با اینکه به او ایمان آورده و مخاطبان مستقیم و درجه اول قرآن بودند و با ادبیات زمان نزول آن کاملا آشنا بودند و آثار وحی را در رفتار و گفتار و چهره او مشاهده می کردند.

 احادیثی که از حضرت پیغمبر«ص» در باره فضائل بعضی اصحاب از جمله امام علی«ع» و سلمان و ابوذر روایت شده از همین باب است. فضیلت یعنی برتری و امتیاز.اگر همه در یک سطح بودند که زمینه ای برای فضیلت و برتری بعضی بر بعضی به وجود نمی آمد.

 تفاوت افراد در هوش و استعداد برای درک و فهم مسائل علمی و اجتماعی از بدیهیات است و نیاز به گفتن ندارد، ولی صرف نظر از هوش و استعداد در مسائل علمی اساسا استعداد و لیاقت دریافت نور  وحی و ایمان به خدا و امور معنوی در بین افراد بشر به طور مساوی تقسیم نشده، حتی در بین پیامبران.

«تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض»سوره بقره آیه ۲۵۳.

« إن الله إصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین»سوره آل عمران آیه ۳۲.

و باز صرف نظر از تفاوت افراد در این جهات، خود آیات قرآن هم از لحاظ وضوح و روشنی و نور افکنی در یک سطح نیستند.تفضیل بعضی سور بر بعضی دیگر مانند سوره های حمد و یس و توحید و بعضی آیات بر بعضی دیگر مانند آیه الکرسی، آیه نور، آیات اول سوره حدید و آیات آخر سوره حشر، و به طور کلی تقسیم آیات به محکمات و متشابهات از همین باب است.

«هو الذی أنزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن أم الکتاب و أخر متشابهات فأما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه إبتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله والراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا أولو الالباب» سوره آل عمران آیه ۷.

با توجه به مطالب فوق احتمال اینکه مطلب صحیحی در باره مکانیسم وحی یا تفسیر قرآن به ذهن کسی خطور کرده باشد که به ذهن دیگران خطور نکرده باشد، و حتی اینکه قدرت درک و تحمل آن را هم نداشته باشند، نباید امر غریب و خلاف انتظاری تلقی شود. بلکه باید کاملا طبیعی و مطابق سنت الاهی و سیره نبوی و نتیجه و محصول تفاوت افراد در خلقت و استعداد شناخته و تلقی شود.

«و قالو لولا نزل هذ القرآن علی رجل من القریتین عظیم/أَ هم یقسمون رحمه ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیواه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعض سخریا و رحمه ربک خیر مما یجمعون»سوره زخرف آیات۳۱ و ۳۲ . مشرکین مکه در اعتراض به تو گفتند چرا این قرآن بر شخص بزرگی از این دوشهر یعنی مکه و طائف نازل نشده؟عجبا مگر تقسیم رحمت خدا به دست اینها است؟ با اینکه معیشت آنها در این دنیا را ما بین آنها تقسیم کرده ایم و بعضی را چند درجه بالاتر از بعضی دیگر قرار داده ایم که بعضی بعضی دیگر را به استخدام گیرند و رحمت خدای تو بهتر است از آنچه آنها جمع آوری می نمایند.

دوم: دلیل اینکه مسلمین از صدر اسلام تا کنون،با وجود تکرار کلماتی مانند «آیات بینات» و «بیناه للناس» و «قرآن مبین» و« لقد یسرنا القرآن للذکر فهل مدکر» در قرآن کریم در تاکید بر وحی بودن آیات قرآن، خود را نیازمند به تفسیر و تاویل قرآن دیده اند، نیازی که با وجود این همه تفسیر های گوناگون هنوز هم برطرف نشده، این است که بسیاری از آیات قرآن حالت ایماء و اشاره دارد. متضمن معانی و نکات بدیع و بی پایانی است که هیچ انسانی ظرفیت و توانائی آن را ندارد که به انتهای آنها برسد. جرقه هائی از آیات آن به اذهان بعضی از کسانی که آن را می خوانند یا می شنوند شلیک می شود.این جرقه ها در حد خود نوعی وحی و درخششی از آن وحی کلی است که عارض حضرت محمد«ص» شده است. این جرقه ها محدودیت ندارد و پایان یافتنی نیست بلکه هرچه قرائت و مطالعه قرآن تکرارشود و شخص از نکات بیشتری بهره مند شود نکات لطیف تر و ظریف تری وجود دارد که ممکن است در قرائت های بعدی نائل به آن شود.چه بسا جرقه هائی وجود داشته باشد که به دل افراد بسیار معدودی اصابت نماید. اذهان در نحوه دریافت نکات لطیف و دقیق یکسان نیستند. بسیاری افراد اصلا اهل نکته و نکته سنج نیستند. بعضی افراد توان تحمل هیچ جرقه ای ندارند و از آن می هراسند و آنها را پس می زنند. بعضی دیگر آنها را پس نمی زنند و آنها را در ذهن خود نگه می دارند ولی آن را هضم و جذب نمی کنند. و احیانا به دلیل سوء هاضمه بعد از اندکی تحمل، آنها را استفراغ می نمایند. آیات قرآن تشبیه به باران شده که بر همه جا می بارد ولی از روی بلندی ها سرازیر می شود و در گودال ها می ریزد و هر گودالی به اندازه ظرفیتش مقداری از آن را در خود نگه می دارد.

سوم: تاکید بر قرائت قرآن و تکرار آن در نماز و غیره و خواندن آن در مناسبات مختلف و ختم آن به خصوص در ماه رمضان، و تاکید بر حفظ و از بر کردن آن و سفارش اکید بر تدبر در آن، بیش از سفارش به مراجعه به تفاسیر برای فهم و تفسیر آن، برای رصد کردن و شکار همان نکته ها و جرقه ها است. ارزش و اهمیت آن جرقه ها بسیار بیشتر از اهمیت کشف شأن نزول و معنی  لغات و حتی تفسیر آیات است.این جرقه ها نور پخش می کند، ایمان به ارمغان می آورد،آرامش می آفریند.نکته می آموزد. هر چند  بسیاری از اشخاصی که از این نکته ها بهره مند می شوند قدرت بیان و بحث و جدل در باره آنها را نداشته باشند. و نتوانند آنها را به دیگران منتقل نمایند.

به عبارت دیگر کتب تفسیر معلومات و محفوظات می دهند، اصطلاحات و فنون می آموزند، بر قدرت و حرفه ی بحث و جدل و سخنوری و نویسندگی می افزایند، درجه و رتبه و مقام اجتماعی و موقعیت افراد را بالا می برند و احیانا او را در کسب عظمت و شهرت یاری می نمایند.ولی آن جرقه ها و نکته ها ممکن است افراد را به سوی انزوا، مهجوریت، محرومیت، و غربت سوق دهند و احیانا آنها را مطرود در جامعه نموده و حتی محکوم به کفر و ارتداد نمایند. بعضی از آن جرقه ها و نکته ها بالاتر و ظریف تر و لطیف تر از جرقه های معمولی عرفانی و فلسفی است که از راه عبادت و تحقیق به دست می آید.

چهارم اشاراتی به این مطلب در نهج البلاغه: در خطبه ۲۲۲ آمده که امام«ع» بعد از تلاوت آیه« یسبح له فیها بالغدو و الآصال رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله» چنین فرموده« إن الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاءً للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزت آلائه فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم فاستصبحو بنور یقظه فی الأبصار و الأسماع و الأفئده» خدای سبحان و متعالی ذکر را وسیله ای برای شفاف شدن قلوب قرار داده. که بعد از کری بشنوند و بعد از کوری ببینند و بعد از لجاجت رام شوند. خدا که نعمت هایش ارجمند است همیشه و در هر مقطعی از تاریخ حتی در ادوار خالی از دین بندگانی داشته که در فکرشان  به رازگوئی با آنها پرداخته و در عمق عقولشان با آنها صحبت کرده. به طوری که از آن نور بیداری که در چشم ها و گوش ها و دل هاشان ایجاد شده چراغ راه خود را روشن کرده اند. در حکمت شماره ۱۴۷ آمده که فرموده«أللهم بلی! لا تخلو الأرض من قائم للله بحجه إما ظاهرا مشهورا و إما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته و کم ذا و أین أولئک؟ أولئک والله الأقلون عددا و الأعظمون عند الله قدرا یحفظ الله بهم حججه و بیناته حتی یودعوها نظرائهم و یزرعوها فی قلوب أشباههم هجم بهم العلم علی حقیقه البصیره و باشرو روح الیقین و استلانو ما استعوره المترفون و أنسو بما استوحش منه الجاهلون و صحبو الدنیا بأبدان أرواحها معلقه بالمحل الأعلی أولئک خلفاء الله فی أرضه و الدعاه إلی دینه.آه آه شوقا إلی رؤیتهم!

البته زمین خالی نمی ماند از کسی که دلیلی برای خدا اقامه نماید، خواه پیدا و مشهور باشد و خواه ترسان و مخفی. برای اینکه حجت ها و بینات خدا از بین نرود. ولی مگر تعداد اینها چه قدر است و  کجاهارا اشغال می کنند؟ به خدا قسم آنها از لحاظ تعداد کمترینند و از لحاظ عظمت بزرگترین.خدا به واسطه اینها آیات خود را نگه می دارد تا اینکه به امثال خود بسپارند و در دل آنها بکارند. علم اینها را به سوی حقیقت بصیرت سوق می دهد که یقین را لمس نمایند و آنچه را که مرفهان سخت می بینند آسان بیابند و انس بگیرند با آنچه جاهلان از آن وحشت دارند. اینها با بدن هائی در این دنیا می زیند که ارواحشان با محل اعلی در ارتباط اند. اینهایند جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان به دین او. آه،آه. از شوق دیدار آنها!

چند نکته

۱.ممکن است جناب آقای دکتر سروش در ارتباط با مکانیسم وحی واقعا نکته ای به ذهنش رسیده باشد که تاکنون به ذهن کسی نرسیده باشد. این امر به خودی خود یک امر غریب و منکری نیست. حتی اگر لازمه آن این باشد که در طول این هزار و چهار صد ساله مسلمین برای تفسیر قرآن راه اشتباهی در پیش گرفته باشند. چون لازمه این اشتباه این نیست که همه برداشت های آنها از قرآن اشتباه بوده است. همان طور که هزاران سال مبانی هیئت بطلمیوس اشتباه بوده ولی در عین حال همه برداشت های حاصله از آن در باره وضعیت کیهان اشتباه نبوده است.

۲. از بیانات ایشان چنین به نظر می رسد که خودشان هم تعبیر«رؤیای رسولانه» را برای مکانیسم وحی مورد نظر خود تعبیر کاملا رسائی نمی دانند و لی تا کنون تعبیر رساتری برای آن پیدا نکرده اند. اساسا در لغات متداول بین ما تعبیراتی برای بیان این گونه مطالب در نظر گرفته نشده. بعضی از مطالب قرآنی نیز به همین منوال است و لذا مفسرین در تفسیر آنها عاجز مانده اند.

۳.اگر منظور ایشان از نیاز تفسیر قرآن به خواب گزار نیاز به روانکاوانی در رده فروید باشد ممکن است برای مؤمنان قابل تحمل نباشد ولی اگر منظور او کسانی مانند ابن عربی و سهرودی و اسپینوزا و امثال اینها باشد تحمل آن برای مؤمنان خیلی سخت نخواهد بود.

۴. بعید به نظر نمی رسد که بعضی از منتقدان و حتی موافقان منظور ایشان را درنیافته باشند. ظاهرا ایشان هنوز راهی طولانی در پیش داشته باشد تا بتواند تعبیرات مناسب تری برای ادای مقصود خود بیابد و منظور خود را تفهیم نماید. با اینکه خداوند می فرماید «و ما ارسلنامن رسول الا بلسان قومه» ولی گویا جناب آقای سروش مطلبی دارد که زبان قومش توانائی توضیح آن را ندارد.

 

+ باز دید از وب سایت نویسنده

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
حمید امیدی
حمید امیدی
مرداد ۱۷, ۱۳۹۵ ۰:۱۶ ق٫ظ

سلام جناب دشتی
بسیار منصفانه نظر خود بیان داشته اید اگر چه با برخی برداشت های شما نسبت به مقوله ی وحی همسر (به جای همدل)نیستم ولی لحن و نحوه ی گارد شما بسیارموقرانه است ودرنوشته تان بی انصافی، تندی،شتاب زدگی،و… ندیدم… رنجتان کمینه باد…

ضیا صدر
ضیا صدر
تیر ۲۶, ۱۳۹۵ ۳:۱۴ ب٫ظ

عالی بود
درود به جناب اقای دشتی
نوشته ایشان قابل دقت و تأمل است و با مدعایی که در ابتدای متن بیان شده سازگاری معناداری دارد

ali
ali
تیر ۲۵, ۱۳۹۵ ۸:۴۵ ق٫ظ

بیش از ۵۰نقد و توضیح مختلف در مورد نظریه رویای رسولانه خوانده ام ولی به این اندازه احساس همدلانه ایجاد نمی کردند ممنون و متشکر از توضیحات آقای دشتی

جوینده
جوینده
تیر ۲۰, ۱۳۹۵ ۳:۳۲ ق٫ظ

اقای منهاج دشتی برخلاف اکثرهم لباس های ایشان درنکته هاوسخننانشان انصاف وعدل ودقت علمی دیده می شودمن بسیاربهره مند می شوم خدا امثال ایشان رازیاد کناد

مصطفی۲
مصطفی۲
تیر ۱۹, ۱۳۹۵ ۱:۲۳ ق٫ظ

در چند مورد از مواردی که در آیات مورد استناد شما از کتاب صحبت شده منظور کتاب فعلی قرآن نیست. مثل مورد ذالک الکتاب لا ریب فیه …
آقای سروش هیچ وقت ادعا نکرده که تمام سخنش جدید است. ایشان در واقع می گوید پیامبر آیات را نمی شنیده بلکه می دیده و بعد بیان می کرده و دیدنش همان دیدنی بوده که عرفا به آن مثال منفصل می گویند

5
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx