عبد
باد بینیازی خداوند است که می وزد؟
عبدالکریم سروش: متجاوزان ،غزّه را اشغال و ویران کردند، کودکان را کشتند، بیمارستانها و دبستانها را به خمپاره ستم، پاره پاره کردند، مردان و زنان را آواره کردند، بازارها را به خون کشیدند، … اما خیمه ی غیرت و عَلَم مقاومت آن مظلومان را در هم نشکستند، بل جان غمگینشان را که چون عودی می سوخت، سوخته تر کردند، تا عطر دادخواهیشان در جهان بپیچد و وجدانهای خفته را بیدار کند
***
باد بینیازی خداوند است که می وزد؟
عطا ملک جوینی در تاریخ جهانگشا آورده است که در بحبوحه ی چیرگی و اشغال و قتل و نهب وتجاوز مغولان، چنگیزخان به بخارا درآمد و به مسجد رفت و مشایخ و ائمّه جماعت و شریعت را احضار کرد و فرمان داد تا صندوقهای قرآن را در حضور آنان، کاهدان اسبان سازند و رقاصگان و نوازندگان را به مسجد آورند و رامشگری کنند و آنگاه برخاست و مسجد را ترک گفت و “جماعتی که آنجا بودند، روان شدند و اوراق قرآن در میان قاذورات، لگدکوب اقدام و قوائم گشته. درین حالت امیر امام جمال الدین… روی به امام رکن الدین امام زاده… آورد و گفت: مولانا چه حالت است؟ این که می بینم به بیداریست یا ربّ یا به خواب؟ مولانا امام زاده گفت: خاموش باش! باد بینیازی خداوندست که می وزد. سامان سخن گفتن نیست.” (تاریخ جهانگشای جوینی، ج ۱، ص ۸۰)
هانس یوناس (۱۹۰۳ ـ ۱۹۹۳هانس jonas ) فیلسوف یهودی- آلمانی قرن بیستم که فاجعه ی هولناک هولوکاست را زیسته و چشیده بود و مادر خود را در آدم سوزیهای آشویتس از دست داده بود، پس از آن فاجعه، هیچگاه نتوانست گریبان خود را از چنگال مساله شرّ و پرسشهای مهیب تئولوژیک در باب رحمت و عدالت خداوند رها سازد. می پرسید در آن ظلمات ظلم، در آن سیاهچاله وحشت و در آن تبهکاریهای فضیلت سوز، خدا کجا بود و چه می کرد؟ نمی خواست یا نمی توانست کاری بکند؟ غایب بود؟ خفته بود؟ خسته بود؟ در خسوف بود؟ آیا نیچه راست میگفت که خدا مرده است؟…. سالها با این سؤالها در پیچید و عاقبت در سال ۱۹۸۴، در دانشگاه توبینگن، پرده از کشف خود برداشت و به پروتستانهای حاضر در مجلس گفت که خدا پس از خلقت و بر اثر خلقت ناتوان شده است، و این ناتوانی برگشت ناپذیر است. او دیگر خدای قادر تاریخ نیست و فقط به عذر عجز و ناتوانی می تواند از بیعملی خود دفاع کند و چشم بستن بر جهنّم هولوکاست را موجّه سازد. باد ناتوانی خداوندست که می وزد نه بی نیازی او!
یوناس البته به گمان خود از خدا دفاع کرد و آبروی او را به هزینه قدرتش خرید، اما بندگان را در مقابل او ناامید و بیدفاع گذاشت. نه تنها بندگان را بیدفاع نهاد، بل شریران را دلیری داد تا هرچه می خواهند ستم کنند و از آن خدای عاجز نهراسند. اشغالگران فلسطین و خاخامهای پشتیبانشان امروزه، خالصترین پیروان تئولوژی یوناس و پرستندگان آن خدای عاجزند، اگر از اصل به خدایی باور داشته باشند.
یوناس البته میتوانست به طریق دیگری مسأله را حل کند که هم آبروی خدا حفظ شود هم قدرت او، و آن اینکه شرّ بودن هولوکاست را در چشم خدا انکار کند .این هم برای خود حیله یی تئولوژیک است اما به هزینه بیاخلاق کردن خدا .لکن یوناس اینهمه جسارت نداشت و گرفتن قدرت از خدا برای او آسان تر بود تا گرفتن شرم و اخلاق از او. بیشرمی بسیار میخواهد بیشرم شمردن خداوند!
***
نسل کشی فجیع فلسطینیان محروم و مظلوم و جنایات جنگی اسرائیل در غزه ، دوباره سؤال هانس یوناس را زنده می کند: خدا در این ایّام کجاست و چه می کند؟ او از “معنی خدا پس از آشویتس”۱ سؤال میکرد و اینک به اقتفای او باید از “معنی خدا پس از غزه” سؤال نمود:
آیا خداوند این همه تبهکاری و زمین خواری و فزونخواهی و شرارت و قساوت و سفّاکی و کودک کشی و خونریزی را در غزّه می بیند و فقط غریبانه غصّه می خورد و عاجزانه می گرید، یا از اصل آن راشرّ و شرارت نمی داند و لذا بر وقوعش خشمی نمی گیرد و دریغی نمی خورد؟ باد بینیازی خداوند است که می وزد یا باد ناتوانی او؟ یا باد نادانی او؟ یوناس اگرچه به ناتوانی خدا فتوا داده بود، به بیاخلاقی او رضایت نمی داد و دست کم می پذیرفت که وی در هولوکاست، هم در ماتم آدم سوزی نشست هم بر مصیبت فضیلت ستیزی گریست! ولی گویااشغالگران فلسطین، که هولوکاست دیگری آفریده اند واز زشتی آن شرمی ندارند،از خدای عاجز یوناس هم عبور کرده اند و بیشرم بودن ونادان بودن را به عاجز بودنش افزوده اندو خدایی ناتوان و نادان ساخته اند که جانی خسته ودستی شکسته و چشمی بسته دارد و زشتیها را نه فهم میکند نه منع ، بل شرمی از تایید و تصویب آنها ندارد. خدای یوناس زشتی هولوکاست را درک میکرد اما دفع نمیتوانست کرد.اما خدای اشغالگران به زعم اشغالگران اینک هولوکاست را بد نمیداند تا به دفع وتقبیح آن بر خیزد!
***
مولانا جلال الدین فرمود:
هرکه میکوشد اگر مرد و زن است
چشم و گوش شاه ما بر روزن است
یعنی خدای بینیاز که نه نادان است و نه ناتوان، نه خسته است و نه خفته، اینک به تمام قامت در جهان زنده و حاضر است .در کجا؟ در وجدان بیدار آدمیانی که به اجماع و اتفاق، بر تجاوز و تبهکاری اشغالگران فلسطین ،خاک لعنت می افشانند و کوتاهی دستشان را از امنیت مسلوب و اراضی مغصوب فلسطینیان به دعا و به آرزو و به عمل طلب میکنند. باد بینیازی خداوند همچنان می وزد اما سامان سخن گفتن هست. شرارت شریران از قدرت و رحمت او نمی کاهد و بر شرم و عدالت او سایه تردید نمی افکند. حقیقت اینک بر شرارت غلبه کرده است وپرده ظلم ظالمان را دریده است.دیری نخواهد گذشت که عدالت هم بر شرارت پیروز شود وشرارش خارزار ستم را فروگیرد.
متجاوزان ،غزّه را اشغال و ویران کردند، کودکان را کشتند، بیمارستانها و دبستانها را به خمپاره ستم، پاره پاره کردند، مردان و زنان را آواره کردند، بازارها را به خون کشیدند، … اما خیمه ی غیرت و عَلَم مقاومت آن مظلومان را در هم نشکستند، بل جان غمگینشان را که چون عودی می سوخت، سوخته تر کردند، تا عطر دادخواهیشان در جهان بپیچد و وجدانهای خفته را بیدار کند، و همّت عدالت خواهان را برانگیزد و طشت رسوایی تبهکاران را از بام تاریخ فرو افکند و آشکار کند که اهریمن اگرچه جلوهای و جولانی دارد، اما دولت جاودان با صبوران و مجاهدان است. تا عدالت طلبی هست نشان میدهد که جهان از خدا خالی نشده است و تا عدالت طلبان هستند نشان میدهد که خداوند از بشریّت قطع امید نکرده است.
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت «مظلومان» است
عبدالکریم سروش
مرداد ماه ۱۳۹۳
منبع: وب سایت نویسنده
