انتقادِ پیامبر از ذوب شدن در ولایت
امیر ترکاشوند: ذوب شدن در ولایت یعنی در مواجهه با فرمانِ خدا، رسول و امام و فقیه “بر عواطف و اخلاق و عقل و خِرَد قفل زدن! و به چیزی جز اطاعت از آنها نیندیشیدن”. ذوب شدن در ولایت یعنی پا نهادن بر فطرت. ذوب شدن در ولایت یعنی پذیرشِ بیچون و چرا و بیقیدِ “حقِ مطلق آنان بر جان و مال و عِرض مردم”؛ یعنی صاحباختیاریِ مطلقِ آنان.
شیعۀ تنوری
نمونۀ روشنِ این “ذوبخواهی” را در حدیث موسوم به شیعۀ تنوری میتوان سراغ گرفت:
«گویند یکی از یارانِ خراسانی امام جعفر صادق، نزد وی آمد و حقِ حضرت برای حکومت را یادآور شد و گلایه کرد که چرا با وجود یاران بیشمارِ شمشیر بهدست، اقدام به قیام نمیکند. حضرت دستور داد تنور را از آتش برافروختند و برای سنجش میزان خلوص آن خراسانی، از وی خواست داخل تنور شود. خراسانی حرف خود را پس گرفت و امام نیز او را از رفتن به تنور معاف کرد. در همین هنگام یکی از یاران مخلص و مکیِ حضرت وارد شد و امام به او دستور داد وارد تنور شود و او نیز بیدرنگ درون آتش رفت و در همانحال حضرت و خراسانی به مابقیِ گفتوگو پرداختند!! و سپس که خراسانی به خواستِ امام، درون تنور را نگریست، دید که آن مردِ مکی با خیالی آسوده و بیآنکه صدمهای دیده باشد درون آتش نشسته و هیچ نمیسوزد و سپس سالم بیرون آمد و در اینجا بود که امام به خراسانی خطاب کرد که در خراسان چند نفر همچو این مرد مکی پیدا میشود و چون خراسانی گفت هیچ، امام فرمود: تا زمانی که پنج فرد مثل این مرد مکی نباشد ما قیام نمیکنیم» (ر.ک: مناقب ابن شهر آشوب)
گرچه برخی متخصصان، این روایت را ضعیف و غیر قابل اعتماد شمردهاند (الروایه ضعیفه لا یعتمد علیها: معجم رجال خوئی) امّا مهم این است که ایندست جعلیات، اثر خود را در میان مذهبیها گذاشته و ساختار تفکر مذهبی و نیز تلقیمان از رابطۀ مردم و اولیاء بر همین پایهها شکل گرفته و به روشنی بیمرز بودن ولایت را تحکیم میکند و مدارج عالی ذوبخواهی را نشان میدهد.
الطاعه فی المعروف
فرض کنید پیامبر یا امام، ما را به چیزی خِلافِ عقل و عاطفه و انسانیّت فراخوانند، آیا ما باید چشم و گوش بسته سمعاً و طاعهً بیکنکاش و مناقشه اطاعت کنیم و درون آتش رویم و …؟
حضرت علی بنا به نقل شیعه و سُنی، پاسخ پرسش ما را در قالب نقل بسیار مهمی از پیامبر گرامی میدهد:
«او گفت: رسولخدا گروهی را به کارزار فرستاد و مردی از انصار را به عنوان فرمانده بر آنها گمارد و به رزمندگان گوشزد کرد که از آن مرد انصاری حرفشنوی داشته باشند و مطیعِ اوامرش باشند. روزی در خلال مأموریت، فرماندهِ انصاری از رزمندگان به خشم آمد و به آنها یادآوری کرد که مگر رسولخدا به شما دستور نداد که از من اطاعت کنید؟ آنها پاسخ آری دادند و به دنبالِ آن، انصاری امر به جمعآوری هیزم و برافروختن آتش کرد و چون چنین شد به آنها دستور داد واردِ آتش شوند! همینکه برخی (در مقام اطاعت از فرد منصوبِ پیامبر) تصمیم گرفتند وارد آتش شوند برخی دیگر جلوی آنها را گرفتند و گفتند: “ما از دستِ [همین جهالتها و] آتش بود که به رسولخدا روی آوردیم [و حالا شما دارید دستی دستی خود را به آتش میاندازید؟]” (فررنا إلی رسولالله من النار). این کش و قوس ادامه یافت تا خشم انصاری فرو نشست و آتش نیز خاموش شد. موضوع به آگاهی رسولخدا رسید و ایشان ضمن تمجید از گروهِ معترض، به انتقاد از گروه ذوب در ولایت (= شیعیان تنوری) پرداخت و فرمود: اطاعتپذیری در امور معروف (عقلایی و قابل درک) است و نه در معصیت! اگر واردِ آن آتش میشدید، تا قیامت از آن درنمیآمدید». (ر.ک: دعائم الاسلام ج۱ ص ۳۵۰ صحیح بخاری ج۵ ص ۱۰۷).
منصوبِ پیامبر که جای خود دارد بلکه حتی اگر قرآن (که از سوی خداست) چیزی بگوید نباید سراسیمه و بیفکر، متعهد به آن شد: والذین إذا ذکروا بآیات ربّهم لمیخرّوا علیها صمّاً و عمیاناً.
پس امیرِ منصوب از سوی رسولخدا با دعوت رزمندگان به ورود به آتش، مرتکب معصیت گردید و بر مردم بود که از وی پیروی نکنند (لا طاعه فی المعصیه).
خلاصی از جهل مقدس
همواره چنین بوده که در میان ما مذهبیها این، “پیامِ اولیاء” بوده که نشر و پخش میشده؛ اینک نوبت نشر “پیام پیروان و ایمانآورندگان” است!
بر اساس آنچه مرور شد پیام پیروان راستین پیامبر این است:
ما به او ایمان آوردیم چرا که دعوت او را همسو با دعوت رسول درونیمان و فطرتمان یافتیم
ما به او ایمان آوردیم چون سرمایههای درونی فرد چه عواطف و چه عقول را به رسمیت میشناخت و خواهان شکوفا شدنشان و از خواب بیدارشدنشان بود.
ما با همین کورسوی عواطف و عقل و اخلاق بود که در روز اول دینداری به او ایمان آوردیم و توقعِ بعدیمان تقویت این نهادهاست و نه لگدکوب کردنِ آنها.
ما به او ایمان آوردیم تا از این آتش و آتشبازی و از این جهل مقدس! رهایی یابیم.
ذوب شدن در ولایت یعنی با تمام وجود “شرک” را پذیرفتن
اگر کارنامۀ چهار دهه استقرار نظام جمهوری اسلامی را پیشِ رو گیریم و بخواهیم صرفاً به نمرههای منفی و بد نگاه اندازیم، بیگمان یکی از بدترین نمرهها مربوط به سیاستِ “اطاعت طلبی” است. ما مذهبیها در این چهل سال، خود و دیگران را دعوت و بلکه ناچار به اطاعتِ محض از رهبری نظام (چه رهبر پیشین و چه رهبر کنونی) کردیم و آن را به یک ارزشِ بیچون و چرا و بلکه به اصلیترین ارزش در نظام دینی تبدیل کردیم.
کرامت و ارجمندی را از آحاد مردم و بزرگان ستاندیم و به جای آن پیروی نشاندیم. به جای آنکه به آنان شخصیت دهیم و بزرگشان بداریم و راهِ بزرگتر شدن و شخصیتمندتر شدن را بسترسازی کنیم، آنها را مطیع و پیرو بار آوردیم و عملاً دعوت به بندگی رهبران کردیم.
سیدمحمدباقر صدر میگفت: «ذوبوا فی الخمینی کما ذاب هو فی الاسلام»؛
حال آنکه قرآن ذوبشدگیِ مردم در شخصیت علمای دینی را محکوم کرده:
«إتخذوا أحبارهم و رُهبانهم ارباباً مِن دون الله …»
آیا او ، ما و بزرگان سیاسی مذهبیِ کشورمان، این آیه را ندیده بودیم!؟
قرآن بر داستان دور و درازِ اطاعت محض از رئیس قبیله و علمای دینی خط بطلان کشید و اطاعت را محدود به در برابر خدا و رسولش (حامل پیام خدا) کرد و حتی اطاعت از امامان و امیرانی که خاصّاً و نصّاً از سوی خودِ پیامبر گرامی منصوب شدند را نیز مشروط! کرد و دستورات اینان را قابل مناقشه دانست و اختلاف با آنها را پذیرفت:
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فإن تنازعتم فی شیئ فرُدّوه الی الله والرسول …».
امید که در کارنامۀ یادشده تجدیدیمان به مردودی نینجامد و سیاستها عوض شود و نظاممان در شهریور قبول شود.
جناب ترکاشوند کمی از خدا بترس و روایات را مصادره به مطلوب نکن
روایت شیعه تنوری را بررسی سندی میکنی آنهم با استناد به آقای خویی که مبانی محکم و سختی دارد، بعد روایت صحیح بخاری که برای اهل سنت است که ۱۰۰ سال منع حدیث داشتند را هیچ بررسی سندی نمیکنی.
آن وقت روایت اول پرت میشود در سطل زباله و روایت دوم روی سر گذاشته میشود چراکه با نظر شخصی شما سازگاری دارد
اموختن با سوال نکردن اتفاق نمیافتد اموختن با اطاعت محض اتفاق نمیافتد خضر اگر علم الهی هم داشته باشد حق ندارد کسی را که هنوز گناهی مرتکب نشده به قتل برساند ومهم تر ازان اینکه اجازه اشکال کردن وسوال کردن را هم به موسی نمیدهد!!!چیزی اصلا سانسور نشده فرض بر اینست که مخاطب داستان را میداند اینکه خضر علم الهی داشته چیزی را عوض نمیکند خضر مرتکب قتل عمد شده انهم بدون انکه مقتول هنوز گناهی مرتکب شده باشد وبسیار بدیهی وعقلانیست که عملش مورد اعتراض واقع شود مسئله مورد بحث اطاعت محض وبدون چون وچراست که حتی در مواردی… مطالعه بیشتر»
عجبا که داستان موسی (ع) و خضر (س) را با داستان مولانا و شمس قیاس میکنید! و عجیبتر آنکه مقدمهٔ داستان موسی (ع) و خضر (س) را سانسور کرده تا مصادره به مطلوب نمایید. مگر نهآنکه در قرآن کریم آمده است که ابتدا موسی (ع) خضر (س) را بندهای از بندگان خدا یافت که علمی به وی آموخته شده بود: پس(در آنجا)بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود،رحمتی(عظیم)به او عطا کرده بودیم و از نزد خود علمی(فراوان)به او آموخته بودیم. (کهف ۶۵) پس از آن موسی که در علم خود نقصی یافته بود که خضر میتواند… مطالعه بیشتر»
ضمنا در مورد مثال شیعه تنوری احتمال دارد دلیل امام بر عدم قیام استناد به قیام ناموفق افرادی همچون زید ابن علی باشد که هزاران شیعه غیر تنوری به فرماندهی اش گردن گذاشتند و در هنگامی که باید وارد تنور نبرد می شدند گریختند و تنهایش گذاشتند و قیامش ناکام شد. روایت شیعه تنوری را باید در متن تاریخ و زمانه اش بررسی کرد.
جناب ترکاشوند: ذوب سرباز در فرمانده در هنگام جنگ ضروری است، مثلا اگر ذوب نباشد سرباز به دستور فرمانده از آتش و شمشیر دشمن عبور نمی کند. دو مثال شما ذوب سرباز در فرمانده است و چاره ناپذیر است و در همه جنگها لازم بوده و رخ داده. شما لازم است مثال های غیر جنگی از ذوب نابجا بیاورید. بنابراین نتیجه گیری شما هم فعلا مشکوک است
مورد غیر جنگی نامه امیرالمومنین به مردم مصر است زمانی که مالک اشتر را به سوی شان میفرستد و میگوید تا زمانی که بر حق دستوز میدهد از او اطاعت کنید
ذوب در پیامبر با ذوب در مقدس نماها فرق دارد…
حتی ذوب در پیامبری که پیامش تدریجا نازل میشود با ذوب در پیامبری که پیام هایی کلی بر او القاء شده و خط مشی تعیین شده و بقیه کارهای او اجرایی هستند…فرق میکند.
اشاره به “اولی بودن پیامبر” اسلام بر پیروانش اشاره به “اولی بودن” پدر بر فرزندان است:
النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ[b]أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ[/b] وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا ﴿۶﴾احزاب
اتفاقا قران مومنین را تشویق به اطاعت محض از پیامبر میکند النبی اولی بالمومنین من انفسهم نبی از خود مردم برانها اولی تر است !همان اشکالی را که بدرستی درباره اطاعت محض از امامان وامیران بدرستی مطرح کردید درباره پیامبران نیز صدق میکند اصلا معنی ندارد که پیامبر از خود مردم بر انها اولی تر باشد صاحب جان ومال وناموس مومنین باشد چرا ؟ برای چه؟این سبک دینداری ریشه قرانی دارد که هرقدر عقل را تعطیل کنید ومطیع باشید از ایمان بالاتری برخوردار هستید !داستان خضر وموسی را در قران بازخوانی نمایید موسی حتی حق سوال پرسیدن نداشت وبه محض… مطالعه بیشتر»