دین و آزادی (۲۵):هسته و پوستهی تورات
نیلوفر – ابوالفضل ارجمند : در هر یک از سه کتاب تورات و انجیل و قرآن قطعهای کوتاه و متمایز وجود دارد که اساس و محور تعالیم موسی و عیسی و محمد را بیان میکند و به وضوح بر اهمیت این قطعه نسبت به بقیهی متن تأکید شده است. ما این بخش از کتاب را هسته و بقیهی کتاب را پوسته مینامیم. در این گفتار به تبیین هسته و پوستهی تورات میپردازیم و در دو گفتار آینده تحلیلی مشابه را برای انجیل و قرآن ارائه میکنیم.
بخش بسیار کوچکی از تعالیم تورات را احکامی تشکیل میدهد که، بنا به نقل تورات، با انگشت خدا بر الواح سنگی نوشته شد و به موسی داده شد (خروج ۳۱: ۱۸). هیچ بخش دیگری از تورات این گونه ثبت نشده است. موسی الواح سنگی را بالای کوه سینا برد و خدا احکام را با دست خودش بر آنها نوشت. سپس موسی از کوه پایین آمد و آن احکام را به بنیاسرائیل ابلاغ کرد. الواح سنگی در صندوقی چوبی به نام «صندوق عهد» گذاشته شد که پوششی از طلا داشت (خروج ۲۵: ۱۰-۲۲). شیوهی متفاوت نگارش الواح سنگی و تشریفات خاص مراقبت از آنها به وضوح بیانگر اهمیت و برجستگی این بخش از تورات نسبت به بقیهی آن است.
ما امروز این قطعهی کوچک از تورات را در لابلای انبوهی دیگر از مطالب میخوانیم و از نظر نوشتاری هیچ تمایزی بین آن با بخشهای دیگر تورات نمیبینیم، اما در زمان موسی چنین نبود. الواح سنگی اشیایی متمایز بود و احکام مندرج بر آن اهمیت و برجستگی خاصی داشت.
موسی و بنیاسرائیل کتابی به نام تورات، آن گونه که امروز در دست ماست، در دست نداشتند. دست کم بخشی از تورات پس از موسی نوشته شده است، چون گزارش مرگ موسی هم در آن آمده است. این سخن به معنی عدم اصالت تورات نیست، چون بنیاسرائیل پیامبران زیادی داشتند که پس از موسی ظهور کردند و شاید سرگذشت موسی را آنان نوشته باشند، همان گونه که سرگذشت عیسی در انجیل هم پس از عیسی نوشته شد. اما در این میان بخشی از تورات هم هست که به تصریح خود تورات در زمان موسی و آن هم با انگشت خدا بر الواح سنگی نوشته شد.
برای ما نگارش احکام دین با دستخط خدا بر الواح سنگی تنها میتواند معنی نمادین داشته باشد. در روزگار باستان سخنان و فرمانهای مهم پادشاهان را بر سنگ مینوشتند، سنگنبشتههایی که هنوز هم پس از هزاران سال باقی ماندهاند و نمونههایی از آنها را میتوان در اماکن باستانی ایران هم مشاهده کرد. در ادبیات متون مقدس، خدا پادشاه جهان است و مانند پادشاهان بر تخت مینشیند، از این رو نباید عجیب باشد اگر در تورات بخوانیم که مهمترین فرمانهای خدا هم به دست خودش بر سنگ نوشته شد. نگارش فرمانهای خدا بر الواح سنگی از سویی بیانگر اهمیت ویژهی آنها و از سویی بیانگر جاودانگی آنهاست.
علاوه بر شیوهی خاص نگارش الواح سنگی، محتوای آنها هم که به «ده فرمان» معروف است، اهمیت و جاودانگی آنها را تأیید میکند. این احکام از قومی به قومی دیگر و از عصری به عصری دیگر تغییر چندانی نکرده است و ستون فقرات دعوت پیامبران خدا و کتابهای آنان را تشکیل میدهد. ده فرمان دو بار در تورات تکرار شده است، در کتاب خروج، باب ۲۰، آیات ۳ تا ۱۷، و در کتاب تثنیه، باب ۵، آیات ۷ تا ۲۱. از هریک از پیامبران خدا که پیروی کنیم، با ده فرمان کم و بیش آشنا هستیم، حتی اگر تورات را نخوانده باشیم و این فرمانها را به نام «ده فرمان» نشناسیم. ده فرمان از زبان خدا این گونه بیان شده است:
من، یهوه، خدای تو هستم، همان که تو را از بندگی در سرزمین مصر بیرون آورد.
- غیر از من خدایان دیگری نداشته باش.
- هیچ مجسمهای به شکل آنچه در آسمان یا بر زمین یا در دریاست برای خودت نتراش، در برابر آن خم نشو و آن را خدمت نکن، چون من خدای غیرتمندی هستم و انتقام کسانی را که با من دشمنی کنند، تا نسل سوم و چهارم میگیرم، اما کسانی را که مرا دوست بدارند و فرمانهایم را رعایت کنند تا هزار پشت رحمت میکنم.
- نام خدا را بیهوده نبر. خدا کسی را که نامش را بیهوده ببرد مجازات میکند.
- به یاد داشته باش که روز سبت را محترم بداری. شش روز کار کن، اما در روز هفتم که سبتِ خداست، هیچ کاری نکن: نه خودت، نه پسرت، نه دخترت، نه کنیزت، نه غلامت، نه چارپایت، نه مهمانت. چون خدا آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آن است در شش روز آفرید و در روز هفتم استراحت کرد. او روز سبت را مبارک و مقدس کرد.
- پدر و مادرت را احترام کن تا در سرزمینی که خدا به تو میدهد عمری طولانی داشته باشی.
- قتل نکن.
- زنا نکن.
- دزدی نکن.
- بر ضد همسایهات شهادت دروغ نده.
- چشم طمع به خانه و زن و غلام و کنیز و خر و گاو و مال همسایهات نداشته باش.
ده فرمان شامل مهمترین اصول اعتقادی و اخلاقی در دین موسی است. این احکام قدمتی هزاران ساله دارد و به نظر نمیرسد که تا هزاران سال دیگر هم خللی در اعتبار آنها وارد شود. از منظر انسانی میتوان گفت اصول و قوانینی را که بشر با تأملات عقلی و اخلاقی در طول هزاران سال به آن رسیده است، فرمانهای خدا نامیده است. فرمانهای خدا با فطرت یا «آفرینش انسان» هماهنگ است و از دیدگاه دینی رعایت آنها موجب خشنودی «آفریدگار» میشود.
برای پذیرش و رعایت اصول اعتقادی و اخلاقی ده فرمان لازم نیست کسی به خودش فشار زیادی بیاورد، اگرچه بشر برای نقض این فرمانها وسوسه میشود و لازم است که در برابر وسوسهها مقاومت کند. این مقاومت و خویشتنداری در دین «تقوی» و پرهیزکاری نامیده میشود.
در حالی که تورات در قرآن جایگاهی ارجمند دارد، اهل قرآن با زبان و ادبیات تورات چندان آشنا نیستند و حتی از سر ناآگاهی به تمسخر و تکذیب آن میپردازند. به دلیل قدمت تورات و مشکلات ترجمه، بعضی از کلمات و عبارات ده فرمان برای خوانندگان امروزی نامأنوس است و ممکن است باعث سوء تفاهم شود، از این رو بعضی از احکام به توضیحات بیشتری نیاز دارد که در اینجا به آن میپردازیم.
در میان احکام دهگانه در الواح موسی، شاید تصور شود که حکم سبت منسوخ شده است، اما میتوان نشان داد که این حکم نه تنها همچنان به قوت خود باقی است، بلکه مقبولیت عامتری هم پیدا کرده است. بر خلاف ترجمههای رایج، کلمهی «سبت» در تورات عامتر از کلمهی «شنبه» در اصطلاح امروزی ماست. شواهد روشنی در تورات برای این ادعا وجود دارد، از جمله اینکه علاوه بر «سبت هفتگی» به «سبت سالانه» هم اشاره شده است، به این معنی که پس از هر شش سال، یک سال به زمین استراحت دهند و در آن کشت نکنند (لاویان: ۲۵). اگر سبت هفتگی را به «شنبه» ترجمه کنیم، سبت سالانه چنین ترجمهای را بر نمیتابد. سبت در تورات یعنی «تعطیل» و «استراحت»، و روز سبت یعنی روز تعطیل و روز استراحت. روزهای سبت دیگری هم در تورات تجویز شده است که نمیتوان آنها را به شنبه ترجمه کرد، از جمله روز اول از ماه هفتم هر سال که آن هم روز تعطیل و استراحت است (لاویان ۲۳: ۲۳-۲۵). روز اول ماه هفتم میتواند با هر یک از روزهای هفته مصادف شود، یعنی سبت میتواند هر یک از روزهای هفته باشد.
در قرآن هم به حکم سبت اشاره شده است، اما کلمهی همخانوادهی دیگری که معنی سبت را بهتر آشکار میکند، «سُبات» است: وجعلنا نومکم سباتا. خواب سبات است، یعنی استراحت است. روز هم معاش است: وجعلنا النهار معاشا. سبات در برابر معاش قرار گرفته است که یکی به معنی استراحت است و دیگری به فعالیت روزانه برای کسب روزی اشاره میکند.
روز سبت و روز جمعه دو روز متفاوت نیستند. روز جمعه به معنی روز اجتماع است، و مردم در روز جمعه برای برگزاری نماز اجتماع میکنند. در تورات هم آمده است که در روز سبت که روز تعطیل است، مردم با شنیدن صدای شیپور در اجتماع مقدس حاضر شوند (لاویان ۲۳: ۲۳-۲۴). این آیین تورات با آنچه در آیهی ۹ سورهی جمعه آمده است مشابهت دارد:
- اذا نودی للصلوه (صدای فراخوان)
- من یوم الجمعه (روز اجتماع)
- فاسعوا إلی ذکر الله و ذرو البیع (رها کردن کسب و کار و شرکت در آیین دینی)
یک روز واحد میتواند نامهای متعددی داشته باشد، چنانکه روز قیامت در قرآن نامهای گوناگونی دارد. یوم الدین، یوم الخروج، یوم الحساب، یوم الآخر، یوم الفصل، … همگی نامهای یک روز واحد هستند. یکی از نامهای روز قیامت هم یوم الجمع است که به اجتماع مردم در آن روز اشاره میکند: یوم یجمعکم لیوم الجمع، ذلک یوم التغابن. یوم الجمعه و یوم السبت هم میتواند دو نام برای اشاره به دو ویژگی از یک روز واحد باشند.
در قرآن صریحا به «یوم السبت» اشاره نشده است، بلکه از دو عبارت «یوم سبتهم» و «یوم لایسبتون» استفاده شده است. در هر دو عبارت فصیح تر آن است که سبت را به جای اینکه به شنبه ترجمه کنیم، به تعطیل یا استراحت ترجمه کنیم. «یوم سبتهم» یعنی روز تعطیلشان یا روز استراحتشان، نه روز شنبهشان؛ و «یوم لایسبتون» یعنی روزی که تعطیل نمیکردند یا روزی که استراحت نمیکردند، نه روزی که شنبه نمیکردند:
- واسألهم عن القریه التی کانت حاضره البحر إذ یعدون فی السبت إذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا ویوم لا یسبتون لا تأتیهم. کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون. (اعراف: ۱۶۳)
مسیحیان نیز مانند یهودیان یک روز از هفته را تعطیل میکنند، یعنی آنان هم به سنت سبت به مفهوم عمومی آن پایبندند، اما تغییری در این روز دادهاند که هیچ مبنایی در انجیل و تعالیم عیسی ندارد: اینکه آنان روز تعطیل خود را به یک روز بعد از روز تعطیل یهودیان منتقل کردهاند. کلیسا در توضیح این جابجایی توضیح روشنی ندارد. عیسی خود یهودی بود و سبت را رعایت میکرد، اگرچه ملاحظاتی در چگونگی رعایت احکام سبت داشت که با فقه سنتی یهودیان همخوان نبود، اما در هیچ جای انجیل نمیبینیم که عیسی یا شاگردانش روز سبت را جابجا کرده باشند. در انجیل لوقا میخوانیم که عیسی «طبق معمول» روز سبت به کنیسه رفت و از کتاب اشعیا برای جماعت خواند (لوقا ۴: ۱۶).
جابجایی رسمی روز تعطیل مسیحیان از شنبه به یکشنبه در قرن چهارم میلادی از سوی کنستانتین امپراتور روم صورت گرفت. پیش از آن روم پیرو آیین مهرپرستی یا میتراییسم بود، آیینی که در آن خورشید مقدس است. یکشنبه (Sunday) در زبانهای اروپایی به معنی روز خورشید است. مهرپرستی در ایران باستان هم رواج داشت و یلدا که واژهای سریانی و به معنی تولد است، یادگاری از همین آیین است که در آن تولد خورشید پس از عبور از طولانیترین شب سال جشن گرفته میشود. بعضی بر این عقیدهاند که تقارن جشن یلدا با جشن تولد مسیح هم حاصل نفوذ مهرپرستی در مسیحیت است. در گفتارهای پیشین اشاره کردیم که برگزاری مراسمی چون جشن تولد برای پیامبران مبنایی در تعالیم دینی آنان ندارد و یکی از کارکردهای منفی چنین آیینهایی جداسازی و تبعیض بین پیامبران و تبدیل دین واحد آنان به ادیان متفرق است که قرآن با آن مخالف است. اکنون میبینیم که این آیین که در مسیحیت برای عیسی برگزار میشود احتمالا سر از خورشیدپرستی در میآورد!
به نام روزهای هفته در زبان عربی توجه کنید: السبت، الأحد، الإثنین، الثلاثاء، الأربعاء، الخمیس، الجمعه. نام روزها یک شماره جابجا شده است، یعنی مثلا به روز دوم هفته أحد میگویند در حالی که روز اول باید أحد باشد. این جابجایی نشان میدهد که ترتیب روزها دستکاری شده است و روز سبت از آخر هفته به اول آمده است. اگر همان گونه که تورات میگوید سبت را به روز هفتم هفته منتقل کنیم، نام روزهای هفته با جایگاه ترتیبی آنها هماهنگ میشود، یعنی روز اول أحد میشود. از نظر واژگانی هم سبت در زبان عربی مانند زبان عبری به معنی استراحت و تعطیل است و معنی نمیدهد که روزی که سبت نامیده شده است یکی از روزهای کاری هفته باشد.
سبت در زبان عبری شبّات تلفظ میشود که به تلفظ شنبه در زبان فارسی نزدیک است، به خصوص که این کلمه در قدیم «شَنبَد» یا «شَنبَذ» تلفظ میشده است که هنوز هم در گویش محلی بعضی از نقاط ایران مرسوم است. منوچهری، شاعر ایرانی قرن پنجم هجری، قصیدهای با این مطلع دارد:
به فال نیک و به روز مبارک شنبَد
نبیذ گیر و مده روزگار نیک به بَد
اگرچه شواهدی بر جابجایی ناموجه روز تعطیل هفتگی وجود دارد، اما از طرفی هم از نظر قراردادی فرقی نمیکند که تعطیل هفتگی در روز اول هفته باشد یا روز دوم یا روز آخر. هفته قراردادی انسانی است و نمیتوان تعیین کرد که کدام روز آن اول است و کدام روز آخر. روزها پشت سر هم میآیند و میروند و بنا به قرارداد میتوان یک روز را روز اول نامید، همان گونه که در شمارش سالها هم مبدأ میتواند عوض شود و شمارهی سال تغییر کند. در حکم دینی سبت، مهم این بوده است که در یک روز از هفت روز کار تعطیل شود و به استراحت و نیایشِ جمعی و اموری غیر از کسب معاش پرداخته شود. اختلاف اهل تورات و اهل انجیل و اهل قرآن که برای کسب هویتی متمایز روزهای تعطیل هفتگی خود را از هم جدا میکنند، انگیزهای غیردینی دارد. روزهای هفته هفت روز بیشتر نیستند، اما تعداد پیامبران خدا بسیار بیشتر از هفت نفر بوده است. ممکن نیست که هر پیامبر بخواهد روز تعطیل هفتگی خود را از بقیه متمایز کند.
روز سبت به دلایل متعددی در دین مهم است. از دیدگاه طبیعی میتوان حدس زد که برای بشر اولیه روزها فرقی نمیکرده است و او هم مانند بسیاری دیگر از مخلوقات خدا هفت روز هفته به دنبال روزی میگشته است. ظهور روز تعطیل هفتگی زمانی ممکن است که بشر به سطحی از رفاه برسد که بتواند یک روز در هفته از کسب روزی دست بکشد. پس از فراغت از تلاش برای رفع نیازهای مادی است که بشر به فکر نیازهای معنوی خود میافتد، از این رو روز تعطیل هفتگی از هزاران سال پیش روز پرداختن به آیینهای معنوی هم بوده است. در روزگار قدیم همهی روزهای تعطیل روزهای مقدسِ دینی بودهاند (holiday = holy day).
طبق حکم تورات، در روز سبت مالک نمیتواند برده را به کار بگمارد و این قانونی بسیار مهم در مناسبات بردهداری جهان قدیم است. در حقیقت حکم سبت قدیمیترین قانون کار جهان است که در آن تسلط مالک بر برده یک روز در هفته تعلیق میشود و به برده حق استراحت داده میشود. این که بنا به قانونی دینی مالک در یک روز هفته نتواند از مالکیت و حاکمیت خود بر برده استفاده کند به سادگی برای او پذیرفتنی نبوده است.
در تورات میخوانیم که بعضی از افراد بنیاسرائیل زیر بار حکم سبت نمیرفتند و نمیتوانستند از کسب و کار هفتروزه دست بکشند، حتی زمانی که خدا در روز ششم رزق کافی برای روز هفتم را هم در اختیار آنان قرار میداد. برای مردم در جهان قدیم، نقض قانون سبت به اندازهی نقض سایر احکام ده فرمان وسوسوسهانگیز بود، یعنی شرایطی برای آنان پیش میآمد که مانند دروغ و دزدی و قتل و زنا بخواهند حکم سبت را هم زیر پا بگذارند. خدا مردم را در این شرایط امتحان میکرد. آیهی ۱۶۳ سورهی اعراف دربارهی ماهیگیری در روز سبت را از این دیدگاه میتوان تحلیل کرد.
روز سبت به مفهوم عمومی آن، یعنی تعطیل رسمی یک روز از هفت روز، امروزه به قانونی جهانی تبدیل شده است. جالب است بدانیم که در خاورمیانه اسنادی از دوران تمدن بابل و آشور یعنی قرنها پیش از میلاد به دست آمده است که در آنها به «هفته» اشاره شده است، حال آنکه در متون هندی و چینی اشاره به هفته تا چند قرن پس از میلاد دیده نمیشود، یعنی به نظر میرسد که استفاده از «قرارداد هفته» از منطقهی بعثت پیامبران در خاور میانه آغاز شده است و سپس به سراسر جهان سرایت کرده است. احکام ده فرمان همگی ماندگار و جهانشمولاند.
از دیگر عبارات ده فرمان که برای ما نامأنوس است و نیاز به توضیح بیشتر دارد، این است که خدا غیور خوانده شده است. کلمهای که در متن عبری تورات آمده است (קנא) هم حامل معنی غیرت است هم حسادت، چنانکه برای بیان حسادت پسران یعقوب به برادرشان یوسف هم از همین ریشه استفاده شده است (پیدایش ۳۷: ۱۱). در بعضی از ترجمهها به جای خدای غیور از خدای حسود سخن گفته میشود. غیرت یا حسادت خدا زمانی برانگیخته میشود که مردم به خدایانی غیر از او توجه کنند.
در قرآن هم گاه صفاتی برای خدا به کار رفته است که ممکن است نامناسب به نظر برسد، از جمله اینکه گفته شده است خدا «جبار» و «متکبر» است. جبار و متکبر در قرآن صفاتی منفی برای انسان است: کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار. اما از همین صفات منفی به عنوان صفاتی مثبت برای ستایش خدا هم استفاده شده است: هو الله الذی لا إله إلا هو الملک القدوس السلام المؤمن العزیز الجبار المتکبر.
در متون مقدس خدا انسانانگاری شده است، یعنی صفات و افعال انسانی به خدا نسبت داده شده است. حقیقت این است که حتی نسبت دادن صفات مثبت انسانی هم به خدا صحیح نیست و او را به انسان شبیه میکند، اما اگر خدا به کسی یا چیزی تشبیه نشود هیچ سخنی دربارهی او نمیتوان بیان کرد. خدا از صفات ناپسند مبراست، اما اگر گفته شود که خدا حسود است به این معنی است که او نمیپذیرد مردم غیر از او محبوبی در پرستش داشته باشند و از این عمل مشرکانه به خشم میآید. در قرآن هم گفته شده است که مشرکان محبوبهایی غیر از خدا دارند: ومن الناس من یتخذ من دون الله أندادا یحبونهم کحب الله، والذین آمنوا أشد حبا لله.
خدای حقیقی جنسیت ندارد، اما در زبان و ادبیات متون مقدس خدا مذکر است. یکی از علتهای ذکوریت مجازی خدا میتواند این باشد که سرپرست خانواده معمولا مرد است و اوست که روزی خانواده را تأمین و از آنان مراقبت میکند. خدا در دین همین نقش را برای بندگانش ایفا میکند. اکنون زن ناسپاس و هرزهای را در نظر بگیرید که به شوهرش خیانت کند و به مردان دیگر متمایل شود. شرک که اضافه کردن خدایان کاذب به خدای حقیقی است، مانند اضافه کردن مردان دیگر به شوهر است! بنیاسرائیل بارها از خداپرستی به بتپرستی روی آوردند و شهر اورشلیم را به شرک آلوده کردند. اشعیا، یکی از پیامبران بنیاسرائیل، اورشلیم را این گونه توصیف کرده است: شهر مؤمنی که فاحشه شده است (اشعیا ۱: ۲۱). دیگر پیامبران بنیاسرائیل همچون ارمیا، حزقیال، و هوشع نیز سخنانی در تشبیه بتپرستی به زناکاری و خیانت زن به شوهر دارند. حزقیال در توصیف اورشلیم میگوید: تو زن زناکاری هستی که مردان دیگر را به جای شوهرت گرفتهای (حزقیال ۱۶: ۳۲). در زبان عبری نام شهرها مؤنث است، یعنی اورشلیم مؤنث است. وقتی اورشلیم به بتها رو میکند، مانند زنی است که به آغوش مردان دیگری غیر از شوهرش پناه میبرد. امروزه هم در شهرهای مذهبی مردم در آرامگاههای قدیسان نذورات و هدایای خود را به نمادهای مردگان تقدیم میکنند و حاجات خود را از آنان میطلبند. در دین پیامبران، قربانی تنها به خدا تقدیم میشود و نیایش تنها رو به خدا برگزار میشود.
عبارت نامأنوس دیگر در ده فرمان این است که خدا پس از شش روز خلقت، در روز هفتم استراحت کرد. استراحت خدا در روز هفتم به این معنی نیست که خدا نیاز به استراحت دارد. در توصیف قرآنی خلقت هم گفته شده است که خدا پس از شش روز خلقت، بر تخت نشست، اما از این عبارت نتیجه نمیگیریم که خدا مانند بشر مینشیند و برای نشستن به تخت نیاز دارد. اگر بخواهیم به ظاهر متن استناد کنیم، از این عبارت قرآنی میتوان نتیجه گرفت که خدا قبل از نشستن بر تخت، شش روز ایستاده بوده است، همان گونه که کارگر معمولا در زمان کار نمینشیند و ایستاده است!
در تورات ابتدا داستان آفرینش جهان در شش روز و استراحت خدا در روز هفتم نقل شده است و سپس گفته شده است که مردم هم در کار و استراحت هفتگی از همین الگو پیروی کنند، اما از دیدگاه واقعیت تاریخی توالی این دو باید برعکس باشد، یعنی ابتدا در میان مردم این اندیشه پیدا شده است که در هفته شش روز کار کنند و یک روز را به استراحت و امور معنوی بپردازند و سپس در متون مقدس، این قانون را فرمان خدا خواندهاند، همان گونه که بشر بنا به فطرت و خلقت خود رذایلی چون دروغ و دزدی را بد میداند و پرهیز از این «معاصی» را به «احکام الهی» تعبیر میکند. پیشتر در بحث کلام خدا اشاره شد که خدا از طریق عقل و فطرت انسان با او سخن میگوید، و انسان، دست کم در روزگار ما، چنین امری را تجربه نمیکند که خدا به زبان انسانی با او تکلم کند و فرمانهایش را به او ابلاغ کند.
پیدایش جهان در شش روز برای بشر امروز مبنای علمی ندارد، یکی از آن جهت که آفرینش فرآیندی دائمی است و جهان همواره در حال تغییر و تحول و ظهور پدیدههای جدید است و دیگر اینکه روز و شب حاصل چرخش زمین در برابر خورشید است: جهان قبل از خلقت زمین هم وجود داشته است و در آن دوران سخن گفتن از روز وشب معنی نداشته است. دانشمندان عمر جهان را حدود پانزده میلیارد سال و عمر زمین را حدود پنج میلیارد سال تخمین میزنند. داستان آفرینش جهان در شش روز و استراحت خدا در روز هفتم تنها میتواند اسطورهای برای بیان چرایی و چگونگی پیدایش قانون هفته باشد. نویسندگان متون مقدس با خلق این داستان، به برنامهی هفتگی بشر برای شش روز کار و فعالیت و یک روز استراحت و معنویت، رنگی دینی و خدایی زدهاند.
در میان احکام ده فرمان حکم دیگری هم هست که معنی آن تا حدودی برای ما مبهم است، اینکه نام خدا را بیهوده به زبان نیاوریم. یکی از مصادیق این حکم که مفسران از متن تورات استخراج میکنند این است که مردم حرمت نام خدا را نگه دارند و به نام او قسم دروغ نخورند (لاویان ۱۹: ۱۲). با این حال سوء استفاده از نام خدا تنها به قسم دروغ محدود نمیشود. واقعیت این است که در طول تاریخ «به نام خدا» خباثتها و جنایتهای بسیاری روی داده است. حتی قاتلان پیامبران هم به نام خدا آنان را به قتل میرساندند. نام خدا میتواند پوششی برای ارتکاب گناهان بزرگ باشد، از این رو یکی از فرمانهای دهگانهی تورات هشدار به کسانی است که حرمت نام خدا را نگه نمیدارند و از آن سوء استفاده میکنند.
نام خدا در قرآن هم قداست و حرمت دارد. در عباراتی از قرآن، به جای اینکه گفته شود خدا را تسبیح کنید یا خدا را یاد کنید، گفته شده است نام خدا را تسبیح کنید، یا نام خدا را یاد کنید: سبح اسم ربک الأعلی/ واذکر اسم ربک بکره وأصیلا. این عبارات میتوانست به این شکل باشد: سبح ربک الأعلی/ واذکر ربک بکره وأصیلا. روشن است که در این آیات، توجه خاصی به نام خدا شده است، نامی که مبارک و با شکوه و گرامی است: تبارک اسم ربک ذی الجلال والإکرام. نام خدا که از سرمایههای معنوی دین است نباید با سوء استفادهی دروغگویان و فریبکاران بیاعتبار شود.
***
ما با مردم جهان قدیم اشتراکات و افتراقاتی داریم، از این رو بخشهایی از تعالیم و توصیههای متون قدیمی برای ما همچنان معتبر است و بخشهایی منسوخ است. هستههای مرکزی تورات و انجیل و قرآن حاوی مهمترین اصول و ارزشهای دینی هستند که اعتبارشان همچنان به قوت خود باقی است، اما در کنار این اصول، انبوهی از مطالب حاشیهای و احکام فرعی را هم در متون مقدس میخوانیم که اگرچه در جای خود مهم بودهاند، امروزه بسیاری از آنها کارآیی و کاربرد چندانی ندارند و با دیدگاهها و رویکردهای جدید جایگزین شدهاند.
به عنوان مثال، بخشی از احکام تورات، مقرراتی برای رعایت بهداشت است. بهداشت که در جهان امروز از دغدغههای بزرگ جوامع بشری است، در جهان قدیم هم اهمیت داشته است، اما مقرراتی که در این باره در تورات بیان شده است متناسب با زمان و مکانی است که قوم بنی اسرائیل در آن زندگی میکردند. به چند حکم تورات در این زمینه توجه کنید:
- کسی که جذام دارد باید لباس پاره بپوشد و سرش را برهنه کند و دهانش را بپوشاند و فریاد بزند: نجس! نجس! تا زمانی که جذام باقی است او نجس است و باید در بیرون اردوگاه تنها باشد. (لاویان ۱۳: ۴۵-۴۶)
- گوشت قربانی را همان روز یا روز بعد بخورید. آنچه تا روز سوم باقی مانده است، بسوزانید. (لاویان ۱۹: ۶)
- مستراحها باید بیرون اردوگاه باشد. هرکس باید در ابزارش وسیلهای برای کندن زمین داشته باشد و با آن گودالی بکند و پس از قضای حاجت آن را بپوشاند. (تثنیه ۲۳: ۱۳-۱۴)
اینها تمهیداتی است که چند هزار سال پیش، متناسب با شرایط زندگی و طرز فکر آن دوران برای دوری از آلودگیها و جلوگیری از شیوع بیماریهای مسری اندیشیده شده است. از خود این احکام روشن است که مربوط به زمانی است که بنیاسرائیل در اردوگاه زندگی میکردند.
این نوع احکام را با ده فرمان مقایسه کنید. اگر دینداری را به رعایت احکام فرعی و حاشیهای تورات پیوند بزنیم، روشن است که بسیاری از آنها منسوخ شده است و در این صورت کتاب و دین موسی منسوخ شده است، اما اگر اصول تورات را از احکام و مقررات حاشیهای جدا کنیم، همچنان میتوانیم از این کتاب قدیمی توشهای دینی برگیریم و خود را به دین موسی پایبند بدانیم، بدون اینکه تزاحمی با شیوهی زندگی امروز ما ایجاد کند.
در گفتارهای پیشین اشاره شد که ما نه مخاطبان تورات عبری هستیم، نه مخاطبان انجیل یونانی، و نه مخاطبان قرآن عربی. این متون مخاطبان خاصی داشتهاند که در شرایط زمانی و مکانی خاصی زندگی میکردهاند. از سوی دیگر بیان کردیم که خدا همان گونه که با مردم جهان قدیم سخن گفته است با مردم جهان جدید هم از طریق عقل و فطرتشان سخن میگوید. دلیلی ندارد که خدا احکام زندگی در جهان قدیم را به پیامبران ابلاغ کرده باشد و مردم را در جهان جدید رها کرده باشد. بر اساس این دیدگاه میتوانیم به اصول بنیادی و دیرپای دین که در میان پیامبران مشترک بوده است، پایبند بمانیم و در احکام و قوانین فرعی و محلی که در میان پیامبران هم متغیر بوده است از قراردادها و قوانین مدرن پیروی کنیم.
در تورات طیف گستردهای از قوانین و مقررات بیان شده است: از فرمان توحید و نهی شرک و بتپرستی گرفته تا دستورالعمل چگونگی قضای حاجت در اردوگاه. ما این احکام را در کنار هم میخوانیم، اما واضح است که اینها در یک ردیف نیستند و اهمیت یکسانی ندارند. مردم جهان مدرن نیازی به یادگیری دستورالعمل تورات در چگونگی رعایت بهداشت در اردوگاه بنیاسرائیل ندارند و از آنها در این زمینه بسیار جلوترند. تورات حاوی «احکام خدا»ست، اما این احکام مخاطبان خاص خودش را داشته است و برای بشر امروز نه ضرورتی دارد نه مطلوب است که زندگی خود را بر اساس رعایت موبهموی تمام احکام تورات بنا کند.
اگر ده فرمان را در یک صفحه بنویسیم، بقیهی تورات صدها صفحه حجم خواهد داشت. علاوه بر احکام، بخش بزرگی از این حجم بزرگ را ادبیات داستانی تشکیل میدهد. داستانهای بسیاری در تورات نقل شده است، از داستان خلقت جهان گرفته تا سرگذشت پیامبران. اگر کسی داستان خلقت جهان و مراحل آن را نداند، یا با زندگینامهی پیامبران آشنا نباشد، دینش ناقص نمیشود. در قرآن هم زندگینامهی محمد نیامده است، اما آنچه باید به مؤمنان آموخته شود در آن بیان شده است. داستانهای تورات از جنس اطلاعات عمومی و از بخشهای حاشیهای است که ندانستن آنها خللی در دینداری وارد نمیکند.
در قرآن گفته شده است که در الواح موسی تفصیل همه چیز نوشته شده است:
- وکتبنا له فی الألواح من کل شیء موعظه وتفصیلا لکل شیء، فخذها بقوه وأمر قومک یأخذوا بأحسنها. (أعراف، ۱۴۵)
فرمانهای مختصر مکتوب در الواح موسی، «تفصیل همه چیز» است! اگر «تفصیل همه چیز» را بخواهیم به سبک فقهای یهودی معنی کنیم، نه تنها کتاب تورات کافی نیست، که باید دهها جلد کتاب تلمود و متون فقهی دیگر هم به آن اضافه کنیم و خود و مقلدان را به زحمتی بیهوده و ابلهانه بیندازیم و از آن بدتر اینکه با درگیر کردن ذهن به این امور فرعی، از رعایت مبانی دین غافل شویم. اما «تفصیل همه چیز» را میتوانیم مانند الواح به چند حکم مختصر و مفید خلاصه کنیم و بر آنها متمرکز شویم. اگر مخاطبانِ پیامبران عموم مردم قومشان بودند، احکام دین باید ساده و مختصر باشد و همهی مردم از پیر و جوان و باسواد و بیسواد به راحتی بتوانند آن را بیاموزند و در زندگی به کار گیرند.
کتاب، به تعبیر قرآن، شامل دو بخش محکمات و متشابهات است: بیماردلان و فتنهجویان از متشابهات پیروی میکنند (آل عمران: ۷). اگرچه بر سر تعیین معنی و محدودهی محکمات و متشابهاتِ کتاب دیدگاههای مختلفی وجود دارد، اما از این آیهی قرآن میتوان نتیجه گرفت که تمام کتاب یکدست نیست و تقسیم کتاب به دو بخش جداگانه مشروعیت دارد.
محکمات کتاب در قرآن «أم الکتاب» خوانده شده است: منه آیات محکمات، هن أم الکتاب. برای درک معنی «أم الکتاب»، از اصطلاح مشابه دیگری در قرآن یعنی «أم القری» کمک میگیریم. قرآنِ عربی برای هشدار به «أم القری» و مردم اطراف آن نازل شد: وکذلک أوحینا إلیک قرآنا عربیا لتنذر أم القری ومن حولها. از این آیه دیده میشود که «ام القری» نسبت به بقیهی قریههای اطراف آن موقعیت مرکزی دارد. پیامبران در أم القری مبعوث میشدند: ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی أمها رسولا. در این عبارت قرآنی «أم» به معنی مرکز و کانون است. به زبان امروزی «أم القری» تقریبا معادل «مرکز شهرستان» است. شهرستان از بخشها و آبادیهای مختلفی تشکیل شده است و هر پیامبر در مرکز این مجموعه مبعوث میشد.
بر اساس این مقایسه، «أم الکتاب» را میتوان به معنی مرکز و کانون کتاب در نظر گرفت؛ بخش محوری کتاب که بقیهی کتاب آن را احاطه میکند. این تقسیمبندی تنها به قرآن اختصاص ندارد و در تورات و انجیل هم میتوان مرکز را از محیط تفکیک کرد و بین هسته و پوسته تمایز قائل شد. برای ما که از زمان و مکان بسیار دوری نسبت به زمان و مکان نزول تورات و انجیل و قرآن به این سه کتاب نگاه میکنیم و به علت ناهمزبانی با این متون مخاطب مستقیم هیچیک از آنها نیستیم، تشخیص و تفکیک هسته از پوسته بسیار مهم است. با این تفکیک میتوان نشان داد که اولا هستههای تورات و انجیل و قرآن کاملا با هم هماهنگ و همخوان هستند و ثانیا تعالیم مذکور در این هستهها به راحتی به دیگر زمانها و مکانها قابل انتقال و تعمیم است. جاودانگی تورات و انجیل و قرآن در هستههای تعالیم پیامبران است، نه در پوستههایی که از پیامبری به پیامبری دیگر تغییر کرده است.
در سخنان بعضی از سخنوران فارسیزبان انتقادات بسیار تندی از عدم تفکیک مغز و پوستهی کتاب دیده میشود و کسانی که چنین تشخیصی ندارند با چارپایان مقایسه شدهاند. ناصرخسرو، شاعر ایرانی قرن پنجم هجری، سخن پیامبر را به درختی بارور تشبیه کرده است که هم برگ دارد هم میوه، اما او برگ درخت را خوراک گاو میداند و خود به سراغ میوه میرود:
قول رسول حق چو درختی است بارور
برگش تو را که گاو تویی و ثمر مرا
این گونه تعبیرات گزنده که در ادبیات تورات و انجیل و قر آن هم سابقه دارد، بیان میکند که دینداران نادان هم مانند دینداران دانا به کتاب مراجعه میکنند، اما توشههای متفاوتی از کتاب برمیگیرند که متناسب با عقل آنان است. بیتی مشابه با سخن ناصر خسرو را هم به ملای روم نسبت میدهند:
ما ز قرآن مغز را برداشتیم
پوست را بهر خران بگذاشتیم
در حالی که سنتگرایان حجم بزرگی از روایات را هم به آیات کتاب اضافه میکنند و باری سنگین از متون دینی را بر دوش میکشند، میتوان در مسیری معکوس و با تکیه بر عقل، از پوستهی کتاب عبور کرد و به مغز رسید. مغز کتاب احکامی مختصر است که در چند لوح سنگی جا میگیرد و مهمترین مبانی دین و اخلاق را به ما یادآوری میکند. اگر دین را بر اساس هستههای تورات و انجیل و قرآن تعریف کنیم، نه تنها دینداری با ارزشها و هنجارهای جهان جدید ناهمخوان نیست، بلکه میتوان گفت که جوامع عقلگرا و اخلاقگرای مدرن از جوامع سنتی مذهبی پایبندی بیشتری به مبانی دین دارند.
(ادامه دارد)
مطالب مرتبط:
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
دین و آزادی (۱۰): تجاوز اعراب به همسایگان عجم
دین و آزادی (۱۱): آنچه در قرآن نیامده است
دین و آزادی (۱۲): پیامبران و متخصصان
دین و آزادی (۱۳): خادمان و روحانیان
دین و آزادی (۱۴): حکم شرع همان حکم عقل است
دین و آزادی (۱۵): تفکیک رهبری سیاسی از رهبری مذهبی
دین و آزادی (۱۷): ای کسانی که ایمان آوردید!
دین و آزادی (۱۸): توهین به مقدسات
دین و آزادی (۲۰): تکلم انسان و خطاهای زبان
دین و آزادی (۲۱): تکوین و تشریع
دین و آزادی (۲۲): عید و عزا در آیین پیامبران
دین و آزادی (۲۳): آیات مکتوب و روایات مجعول

جناب مشفقبا سلام و تشکر در آخرین آیهی کتاب دانیال تصریح شده است که او پس از مرگ در زمان آخر زنده خواهد شد و پاداش خود را خواهد گرفت (دانیال ۱۲: ۱۳). اعتقاد به آخرت و زندگی دوباره از اعتقادات یهودیان است، و حتی اصطلاحاتی چون «یوم الدین» و «نفخ صور» از فرهنگ یهودیان وارد قرآن شده است، اما همچنان که اشاره کردید در تورات اشاره به آخرت کمرنگ است. شاید بتوان گفت که اصل اساسی در دین این است که به خدایی معتقد باشیم که نیکوکاران را پاداش میدهد و گنهکاران را مجازات میکند، اصلی که در ده… مطالعه بیشتر»
با سلام، یکی از اصول تفکر شما که در مقالات مشهود است عبارت است از اینکه:الف) چنین نیست که دین هایی جدید و متفاوت از گذشته در سلسله دعوت های پیامبران منظور باشد، بلکه دینی واحد بوده که هر بار از نو تذکر داده می شده است.اگر چنین است پس باید بنیان های دینی که در قرآن تشریح شده است در دینی هم که در تورات منعکس است مشهود باشد. اما اصل وجود جهانی دیگر و عالم عقبی که در جزء به جزء قرآن آمده است از مبانی اصلی تأکید شده توسط قرآن است. بنابراین برای اینکه اصل الف مورد… مطالعه بیشتر»
اقای ارجمند درود بر شما اشنایی با نظرات شما برای من بسیار ره گشا و مفید بوده ..منو از شرک و خیلی از مسایل دیگه نجات دادید …از دور دستتون رو میفشارم ….با درود
جناب ارجمند
ضمن احترام به نظر جنابعالی ، اما برای بنده قابل قبول نیست. چون که بنده تعطیلی روز جمعه را از آیه برداشت نمی کنم تا ربطش به یوم السبت بدهم.
در مورد تورات و انجیل قبلا گفتگوهایی انجام شده بود که ذکر اون موارد ضرورتی ندارد.
در مورد دلیل اینکه صلاه جمعه همان صلاه وسطی هست ، چون ضرری به بحث وارد نمی کرد ، ذکر نکردم. و منتظر نظر شما می مانیم.
[quote]جناب ارجمند ، از آیه ۹سوره جمعه به هیچ وجهی تعطیلی یوم الجمعه برداشت نمیشود، این تعطیلی را چگونه شما برداشت کردید؟ و بعد با تعطیلی یوم السبت تطبیق می دهید . چرا به عبارت (و ذروا البیع)توجه نمی کنید؟[/quote] برداشت من نیست. آیه میگوید در روز جمعه کسب را رها کنید. شما چرا به «ذرو البیع» توجه نمیکنید؟ [quote]همچنین جناب ارجمند ، روزهای تعطیل در کدام آیه قرآن اومده است ؟[/quote] تورات و انجیل هم درست مانند قرآن کتابهای هدایتند و سنت محمد ادامهی سنتهای موسی و عیساست. پیروان محمد تنها به قرآن بسنده نمیکنند و به کتب قبل… مطالعه بیشتر»
همچنین جناب ارجمند ، روزهای تعطیل در کدام آیه قرآن اومده است ؟
جناب ارجمند ، از آیه ۹سوره جمعه به هیچ وجهی تعطیلی یوم الجمعه برداشت نمیشود، این تعطیلی را چگونه شما برداشت کردید؟ و بعد با تعطیلی یوم السبت تطبیق می دهید . چرا به عبارت (و ذروا البیع)توجه نمی کنید؟ بنده نگفتم که کسی ظهر کار می کند ، بلکه گفتم با توجه به عبارت (و ذروا البیع) مردم ممکن است مشغول داد و ستد باشند و قرآن میگه با شنیدن ندای صلاه یوم الجمعه ، بیع بیع در هر مرحله ای هست رها کنند و به صلاه بپردازند یعنی یک تاکید ویژه بر این صلاه می کند. (توجه به… مطالعه بیشتر»
جناب علیرضا در روزهای دیگر مردم در هنگام ظهر دست از کار میکشیدند. ظهر زمان استراحت بود: حین تضعون ثیابکم من الظهیره. ظهر یکی از سه زمان برهنگی بود. کسی ظهر کار نمیکرد که قرآن بخواهد بگوید ظهر دست از کار بکشید و به نماز جمعه بروید، از این رو نماز روز تعطیل منطقا صبح برگزار میشود، همان گونه که اهل کتاب هم صبح روز تعطیل به کلیسا میروند و نیایش جمعی را به جا میآورند. در مورد روزهای تعطیل که همگی قداست دینی دارند و مردم به جشن و شکرگزاری میپردازند در مقالهی عید و عزا توضیح داده ام.… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند ، در آیه ۹سوره جمعه عبارت “و ذروا البیع” آمده است ، یعنی زمانی که ندای برپایی صلات یوم الجمعه شنیده شد هر نوع داد و ستدی باید رها شود، یعنی هر نوع داد و ستدی تا هر مرحله ای باشد حتی سود آورترین و بهترین زمان آن ، با شنیدن ندای صلات جمعه باید رها شود. این نشان می دهد که امکان دارد مردم قبل از صلاه جمعه مشغول زندگی روزانه خود هستند و بعد از آن هم به دنبال زندگی روزانه خود باشند. از این آیه هیچ نشانی نیست که بگویید یوم الجمعه تعطیل هست مثل… مطالعه بیشتر»
جناب علیرضابستگی به این دارد که نماز جمعه کی برگزار شود. اگر مانند نماز عید پیش از ظهر برگزار شود که از نظر من محتملتر است ، «ذرو البیع» به این معنی نیست که از کاری که صبح همان روز شروع کردهاید دست بکشید و به نماز بروید، بلکه به این معنی است که صبح سر کار نروید و به نماز بروید. دیگر اینکه شما «ابتغوا من فضل الله» را به معنی از سر گیری بیع پس از نماز گرفتهاید که به نظر من صحیح نیست. ابتغاء فضل الله لزوما به معنی کسب روزی مادی نیست، چنانکه در آیهی ۴… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند یوم الجمعه نمی تواند همان یوم السبت باشد ، چرا که از آیات سوره جمعه در قرآن مشخص است که قبل از صلاه جمعه مردم مشغول زندگی عادی خود هستند و مشغول داد و ستد خود هستند و روز جمعه به عنوان روز تعطیل مشخص نشده است و بعد از انجام نماز جمعه هم مشغول کار خود هستند. اما از نقل شما از تورات مشخص است که روز سبت برای آنها تعطیل هست و در اجتماع مقدس حاضر می شوند. اما در قرآن روز جمعه تعطیل نیست. و صلاه جمعه در قرآن همان صلاه وسطی در آیات سوره… مطالعه بیشتر»
با تشکر از استاد گرامی بابت راهنمایی تاندر خصوص تحریف نظر حقیر برگرفته از نظر یک محقق گمنام هست هر چند که ممکنه در درک ذهنی من از یادداشت ایشان نقص وجود داشته باشد . معتقدم از متن قران حذف صورت گرفته ولی انچه مانده است صحیح است . یعنی تحریف در کم شدن هست نه تحریف در عبارات . البته همان تحریف مفهومی که شماهم اشاره کردین ممکن و شایع هست .سوره ای که تحریف حذفی ایات در ان میدانم سوره توبه هست که ایات بسیاری از ان حذف شده اند . علت هم داشته و علت ان برمیگردد… مطالعه بیشتر»
جناب محمد حسینبا سلام و تشکران شاء الله در دو گفتار آینده به تبیین هسته و پوستهی انجیل و قرآن میپردازم. با این سخن موافقم که بخشی کوتاه در ابتدا بر پیامبر نازل شده است که اساس قرآن را تشکیل میدهد. این بحث را بعدا به تفصیل بیان میکنم. ذکر در قرآن به متون قبل از قرآن هم اشاره میکند (انبیا ۱۰۵). من قائل به تحریف متنی هیچیک از کتابهای پیامبران نیستم و دلیلی نمی بینم که خدا قرآن را حفظ کرده باشد و مثلا تورات را حفظ نکرده باشد. اما تحریف مفهومی را ممکن و شایع میدانم. تحریف مفهومی… مطالعه بیشتر»
با سلام و ارادت خدمت استاد گرامی و تشکر از زحمات ارزشمندتان
با عنایت به مقاله فوق دو برداشت فکری در ذهن حقیر ایجاد شد اگر نیاز به تصحیح دارد راهنمایی بفرمایید
۱- هسته قران و بعبارتی محکمات قران در ماه مبارک رمضان و شبهای قدر بر قلب پیامبر نازل گشته و پوسته بطور تدریجی .
۲- در سوره حجر إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ، این حفاظتی که خداوند وعده داده مربوط به همین هسته و محکمات می باشد و پوسته ممکن هست دچار تحریف شده باشد.
با سلام.از استاد بزرگوار جناب “ارجمند” بابت مطالب و نوشته های رسا و روشنگرشان که مطمئنا باعث حل مناقشات فکری و عقیدتی بسیاری از ره پویان حقیقت میشود از صمیم قلب سپاس گذار بوده آرزوی طول عمر و ثابت قدمی در راهی که اختیار کرده اند دارم
جناب ارجمند اگر همین جستجورا درمورد قران شریف ومغز وهسته اش که میتواند حیات بخش همه نسلها وعصرها باشد بسیار راهگشا خواهد بود کما اینکه همیشه تعبیرات شما ازقران بدرد بخور وراهگشاست!
جناب ارجمند قران شناس گرامی اگرجنابعالی همین جستجوی هسته وپوسته رادرمورد قران شریف بفرمایید می تواند بسیارقابل استفاده باشد کمااینکه همیشه تعابیر شماراهگشاست!
سلام در سوره انعام می فرماید: أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (۱۱۴) قرآن کتاب “مفصلا” معرفی شده است.اما در همان سوره درباره کتاب موسی فرموده: ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَهً لَعَلَّهُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (۱۵۴) کلمه “تفصیلا” درجه ای از تفصیل (یا تفصیل خاص) را میرساند ولی کلمه “مفصلا” تفصیل نهایی و برتر را نظر دارد. الوح موسی درجه ای از تفصیل را داشته است. چنانکه در سوره اسراء همان سوره ای که میگوید… مطالعه بیشتر»