«گُندهکَنی» در «نبش تاریخ»!
معین مشکات: عمده فعالیت “بعضی” از اصلاحگران و احیاگران ما در دو سدۀ تاریخ نبش کردن تاریخ برای یافتن مقصر دردهای سرگشتگی امروزمان بوده است. مدتی عرب یا اسلام، مدتی دیگر مغول یا صلیبی، بار دیگر به سراغ حکومتهای داخلی میرویم: صفویه، قاجاریه، پهلوی، این دولت، آن دولت… . در وقتی دیگر مکتبها را مینوازیم: فلسفه، تصوف… و زمانی دیگر یقۀ یکی از بزرگان خود را میگیریم: ابنسینا، غزالی، ابنعربی، ملاصدرا و…
هر بار به دنبال چیزی یا کسی هستیم تا بر خاکاش تف بیندازیم و او را از بابت همۀ مشکلاتمان ملامت کنیم. و زمانی که حسابی به آنها بدوبیراه گفتیم و علاقمندان آن شخص یا مکتب را آزردیم و کاملاً برایمان روشن شد که نمیتوانیم همۀ ندانمکاری مسئولان و بیفرهنگی مردممان را پای آنها بنویسیم، دوباره برای یافتن یک قربانی دیگر خاک تاریخ را میکَنیم و پهن و درشت هم میکنیم. تا دیوار کوتاهتری را مدفون در شهر میراث خود بیابیم و با کلنگ فحاشی به جان آن بیفتیم.
ما هم از بابت عقبماندگیمان نسبت به فرنگ حس حقارت داریم و هم از کمخردی مسئولان به تنگ آمدهایم. و چون این حال و روز را با گذشته میسنجیم بهدنبال مقصر میافتیم. اینجا هم ضعف روحیۀ جمعی خود را نشان میدهیم: همانطور که در کار تکروانه و فردی موفقتریم و همانطور که در موفقیتها و افتخارات میهن، بیشتر به دنبال یک فرد قهرمان هستیم تا یک جمع، در مقصریابی کاراگاهانۀ خود همه چیز را از چشم یک فرد یا یک مکتب میبینیم. طوری حرف میزنیم که گویا هرچه بدبختی داریم از گور فلان پادشاه، فلان اندیشمند، فلان سلسله، یا فلان مکتب فکری برمیخیزد. اینجا هم باز یک امر است که باید جور ما را بکشد.
وقتی این نگرش تکبعدی در ما حاکم است، مجبوریم به گندهگویی بیفتیم، تا امکان انتساب همۀ بدبختیها به یک شخص یا یک مکتب را فراهم آوریم. مجبوریم از اشکالات و انتقاداتی که واقعاً به آن وارد هست بهنحوی استفاده کنیم و جوری به مشکلات خود ربط بدهیم که مخاطب قانع شود واقعاً مقصر عمده فلانیست. با چنین اغراقی از دایرۀ انصاف خارج میشویم و درک پدیدارشناسانه را فرومینهیم و در حق پیشینیان خود ظلم میکنیم.
نتیجۀ این عمل تنها بر فقر معرفتی ما و مخاطبانمان میافزاید؛ زیرا اولاً هیجانی که در این اغراق به خرج میدهیم چشم ما را بر دیدن نقطۀ قوت آن امر مورد انتقاد فرومیبندد. نقطۀ قوتی که ای بسا دارویی برای درد امروز باشد. دوماً اگر زمانی چشم ما باز شد، بازگشتن از این سخنان برای ما بسیار دشوار است. خیلی انسان باید آزاده باشد تا بتواند با صراحت اعلام کند: «هرچه به فلانی بد و بیراه گفتم، اشتباه کردم و پشیمان هستم.» سوماً مخاطب ما نیز که ما اعتماد کرده، خواهناخواه از سخنان ما اثر میپذیرد و کمتر به شناخت آنچه مقصر اعلام شده رغبت میورزد. پس او هم محروم میماند.
در نتیجه تنها هنری که با این شلوغکاریها به خرج دادهایم آن است که بیشتر بر حقارت خود بیفزاییم و از اعتمادبهنفسی که لازمۀ جبران کاستیهاست بکاهیم. با این شلوغکاریهای ما مخاطب چنین تصور میکند که ما نه تنها امروز چیزی نیستیم، دیروز هم نبودهایم و چقدر انسان باید غافل باشد که خیال کند در چنین وضعی، برای پیشرفت و توسعه بیشتر انگیزۀ بیشتری پیدا میکنیم! حال و روز کشوری که اینچنین ارزان خود را میفروشد باید چگونه باشد و در انتظار چه بنشیند؟!
فقط بهیاری تعصب میتوانیم بزرگان تاریخمان را یکسره زیبایی یا یکسره زشتی نشان دهیم و هردو خطاست؛ اگر وانمود کنیم که همهچیز در افتخارات گذشته هست، از گذشته مخدری ساختهایم تا امروز را نبینیم. و اگر وانمود کنیم که گذشته تاریک است، سمی از آن به خود خوراندهایم تا نومیدانه بر جای خود بنشینیم. نه همۀ مشکلات امروز ما ریشه در گذشته دارد و نه آنچه به گذشته برمیگردد تقصیر یک فرد یا یک مکتب است. همۀ اندیشمندان ما –چه در گذشته، چه امروز و چه فردا- نقطههای قوت و ضعف را توأمان داشتهاند و دارند و خواهند داشت. پس بهجای پرستیدن آنان یا به لجن کشیدن شخصیتشان، باید به توصیف توأمان نقطههای ضعف و قوت آنان بپردازیم تا از خطایشان عبرت بگیریم و از موفقیتشان استفاده کنیم.
معین مشکات ۷/۱۰/۹۶
