کلام خدا و خانه ی خدا (۵): سوره ای مانند قرآن بیاورید

 ابوالفضل ارجمند: گفتیم که پیامبر با  تصدیق تورات و انجیل و استناد به آن متون، منطقا می توانست به کسانی که به آن متون ایمان داشتند بگوید که کلامش کلام خداست و آن را از خودش نمی گوید. در این گفتار به مبارزه طلبی قرآن می پردازیم و می کوشیم فارغ از تلقینات سنتی توضیح  دهیم که چرا مشرکان نمی…

 ابوالفضل ارجمند: گفتیم که پیامبر با  تصدیق تورات و انجیل و استناد به آن متون، منطقا می توانست به کسانی که به آن متون ایمان داشتند بگوید که کلامش کلام خداست و آن را از خودش نمی گوید. در این گفتار به مبارزه طلبی قرآن می پردازیم و می کوشیم فارغ از تلقینات سنتی توضیح  دهیم که چرا مشرکان نمی توانستند سوره ای مانند قرآن بیاورند. همچنین برداشتی متفاوت از معنی «سوره» در قرآن ارائه می کنیم.

***

مشرکان از محمد می‌خواستند که برای اثبات صداقتش آیه ای بیاورد؛ آیه ای از جنس همان آیاتی که پیامبران قبلی آوردند: فلیأتنا بآیه کما أرسل الأولون. مشرکان خواهان چیزی بودند که در اصطلاح امروز «معجزه» نامیده می‌شود. در قرآن از اصطلاح معجزه استفاده نشده است. مشرکان قبول نداشتند که متن قرآن معجزه است و به پیامبر می‌گفتند: سخنت را شنیدیم. ما هم اگر بخواهیم می‌توانیم مثل تو سخن بگوییم:  قالوا قد سمعنا، لو نشاء لقلنا مثل هذا.

مشرکان می‌پرسیدند چرا بر محمد آیه نازل نمی‌شود: لو لا أنزل علیه آیه؟ یعنی چرا مانند موسی و عیسی معجزه نمی‌آورد؟ آنان ایمان خود را به این مشروط می‌کردند که محمد مانند پیامبران قبلی معجزه بیاورد: وإذا جاءتهم آیه قالوا لن نؤمن حتی نؤتی مثل ما أوتی رسل الله. آنچه پیامبر معجزه می دانست از نظر آنان معجزه نبود. آنان چیزی را می خواستند که پیامبران قبلی به مردم عرضه کردند. این دیالوگها به خوبی نشان می دهد که محمد با کسانی درگیر بود که به خدا و پیامبران قبلی ایمان داشتند و سرگذشت آنان را می دانستند. آنان طالب معجزاتی بودند که در داستانهای پیامبران قبلی شنیده بودند.

اگر نخواهیم متعصبانه قضاوت کنیم و در نظر داشته باشیم که مشرکان ایمان به قرآن را مانند اهل قرآن از پدرانشان به ارث نبرده بودند، در نگاه اول به نظر می‌رسد که درخواست مشرکان غیرمنطقی نبود. چرا پیامبر درخواست آنان را اجابت نمی-کرد؟

پیامبر در پاسخ به آنان می‌گفت اگر در صداقتش شک دارند، سوره‌ای مانند قرآن بیاورند: وإن کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا، فأتوا بسوره من مثله / أم یقولون افتریه، قل فأتوا بسوره مثله. پیامبر مشرکان را به مبارزه می طلبید و به آنان می گفت هرگز نمی‌توانند سخنی مانند قرآن بیاورند. مبارزه‌طلبی در عربی «تحدی» نامیده می‌شود. کسی که بخواهد بیطرفانه به کشمکش میان دو طرف نگاه کند، ممکن است بگوید اگر مشرکان نتوانستند سوره ای مانند قرآن بیاورند، محمد هم نتوانست معجزه ای مانند پیامبران قبلی بیاورد. این معما چگونه حل می شود؟

در کتابهای حدیث معجزات بسیاری را به خاتم پیامبران نسبت داده اند و حتی تعداد معجزات او را به چند هزار رسانده اند. این روایات با قرآن سازگار نیست، چون در قرآن چیزی جز اصرار مشرکان بر معجزه و انکار پیامبر نمی بینیم. اگر پیامبر معجزه ای غیر از قرآن به مشرکان عرضه کرده بود، پس چرا مشرکان بنا به نص قرآن تکرار می کردند: لو لا أنزل علیه آیه؟

از آنجا که حجم روایات بسیار بیشتر از آیات قرآن است، ادعاهای بی پایه ی روایات در بسیاری از حوزه های اندیشه ی مذهبی بر تعالیم قرآن سایه می‌اندازد و سخنان قرآن را تحت الشعاع قرار می دهد. به علاوه، شنیدن داستانهای معجزات و کارهای غیرعادی پیامبر و پیشوایان دینی و کرامات اولیا برای عوام خوشایند است. از آنجا که این موضوع هم مانند بسیاری از باورها و رفتارهای عامیانه ی مذهبی خریداران زیادی دارد، داستانهای معجزات و کرامات اولیا متناسب با استقبال عمومی تولید و عرضه می‌شود. اگر قرآن معیار باشد، انتساب کارهای غیرعادی به خاتم پیامبران صحیح نیست و او معجزه ای مانند موسی و عیسی به مردم عرضه نکرد. البته کار او به هیچ وجه کوچکتر از پیامبران دیگر نبود، اگر نگوییم بزرگتر بود.

معمای اعجاز قرآن وقتی پیچیده تر می شود که توجه کنیم قرآن حتی به شک کسی که قرآن بر او نازل شده است اشاره کرده است: وإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک، فاسأل الذین یقرؤون الکتاب من قبلک. لقد جاءک الحق من ربک، فلا تکونن من الممترین. بنا به سنت تفسیری رایج، فرض می شود که این قبیل عبارات در قرآن که مخاطب آن مفرد مذکر است، به خود پیامبر اشاره می کند. این سنت تفسیری ممکن است درست باشد یا نباشد. از عبارت «أنزلنا إلیک» نمی توان مطمئن بود که مخاطب این آیه پیامبر است، چون در چند آیه ی دیگر قرآن هم از «أنزلنا إلیکم» هم استفاده شده است و روشن است که مخاطبان، پیامبر نیستند: لقد أنزلنا إلیکم کتابا فیه ذکرکم، أفلا تعقلون؟ بر این اساس، مخاطب «أنزلنا إلیک» ممکن است شخصی غیر از پیامبر باشد. اگر چنین باشد تحلیل ساده تر است، اما اگر مخاطب آیه خود پیامبر باشد تحلیل دشوارتر می شود. از طرفی قرآن به مشرکان می گوید اگر شک دارید سوره ای مانند آن بیاورید، و از طرفی پیامبر خود در آنچه بر خودش نازل شده بود شک داشت.

واقعیت این است که اهل قرآن با اینکه ایمان دارند قرآن معجزه است، به درستی نمی توانند توضیح دهند دلیل این اعجاز چیست و این عدم اطمینان از دیدگاههای مختلف و حتی متضاد آنان هویداست. در حقیقت آنان هنگام بیان آنچه وجوه گوناگون اعجاز قرآن می نامند، می‌خواهند برای عقیده‌ای که از قبل به آنان رسیده است توجیهاتی پیدا کنند.

رایجترین و پرطرفدارترین نظریه این است که بلاغت و فصاحت قرآن فراتر از سخن بشر است و هیچ بشری نمی تواند به زیبایی قرآن سخن بگوید. این دیدگاه به دلایل مختلف صحیح نیست: چنانکه در گفتارهای قبل بیان شد، کمتر کسی به این موضوع مهم توجه دارد که قرآن علاوه بر سخنان پیامبر شامل سخنان مشرکان و کافران هم هست. بسیاری از جملات و عبارات قرآن بیانگر سخنان مردم عادی است. وقتی قرآن حاوی سخنان مردم است، چگونه ممکن نیست مردم مانند قرآن سخن بگویند؟ هر آنچه درباره ی فصاحت و بلاغت کلام پیامبر صدق می‌کند، دقیقا درباره ی کلام مردم عادی هم صدق می‌کند. به عنوان نمونه به عبارت قرآنی زیر توجه کنید. پیش از این عبارت طولانی کلمه ی «قالوا» آمده است و روشن می کند که این سخنان از زبان مخالفان پیامبر بیان شده است. پس از این عبارت هم «قل» آمده است و پاسخ پیامبر را بیان کرده است. آنچه در این میان، بین «قالوا» و «قل» قرار دارد، سخن خالص مشرکان است. مشرکان به پیامبر گفتند:

•           لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الأرض ینبوعا. أو تکون لک جنه من نخیل و عنب فتفجر الأنهار خلالها تفجیرا. أو تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا، أو تأتی بالله و الملائکه قبیلا. أو یکون لک بیت من زخرف أو ترقی فی السماء ولن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه: هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه از زمین چشمه ای بجوشانی، یا باغی از درختان خرما و انگور داشته باشی و در آن چشمه هایی جاری کنی، یا آسمان را چنانکه می پنداری بر سر ما فرو بریزی، یا خدا و فرشتگان را مقابل ما بیاوری، یا خانه ای از طلا داشته باشی، یا در آسمان بالا روی، و به بالا رفتنت ایمان نمی آوریم مگر آنکه کتابی برای ما نازل کنی که آن را بخوانیم.

این جملات همگی بازگوکننده‌ی درخواستهای مشرکان از پیامبر برای معجزه است. مشرکان توقعات خود را از پیامبر بیان کرده‌اند و بیان این توقعات به بخشی از قرآن تبدیل شده است. اگر متن قرآن از چنان فصاحت و بلاغتی برخوردار است که کسی نمی تواند مانند آن را بیاورد، این سخنان مشرکان نیز باید دقیقا دارای همین خصوصیت باشد که توانسته است وارد قرآن شود و به بخشی از قرآن تبدیل شود.

آیاتی که حاوی سخنان مشرکان است بی هیچ تردیدی نشان می‌دهد که مشرکان می توانسته اند درست مانند قرآن سخن بگویند. وقتی قرآن خود سخن مشرکان را نقل کرده است و به درون خود راه داده است، روشن است که منظور قرآن از تحدی با آنان چیز دیگری است.

دلیل دیگری که نشان می‌دهد تحدی قرآن ربطی به ادبیات آن ندارد، دیدگاه گروه دیگری از متکلمان است که به نظریه‌ی متفاوتی به نام «صرفه» معتقدند. صرفه با «انصراف» هم خانواده است. این گروه از متکلمان اقرار می کنند که سطح ادبیات قرآن فراتر از ادبیات زبان عربی معاصر آن نبوده است، اما اعجاز قرآن در این است که مشرکان هر وقت می‌خواسته‌اند آیاتی مانند آن بیاورند، با دخالت نیرویی الهی از این کار «منصرف» می‌شده‌اند! نظریه‌ی عجیب صرفه هم به همان دلیل قبلی نادرست است، اما اهمیتش در بحث حاضر در این است که در میان متخصصان مذهبی نیز کسانی هستند که به عدم وجود اعجاز ادبی در قرآن اعتراف کرده‌اند. اینان با اینکه خود در زبان و ادبیات عربی تخصص دارند، اعجازی ادبی در قرآن ندیده اند و به دنبال راه دیگری برای توضیح تحدی قرآن گشته اند.

اینکه قرآن اعجاز ادبی نداشته باشد هیچ اشکالی به این کتاب بزرگ الهی وارد نمی‌کند، اما به ما کمک می‌کند که به جای خیالبافی و توهم، با چراغ عقل به درک حقیقت قرآن نزدیک‌ شویم. اگر بخواهیم چیزی را متعصبانه به خود تلقین کنیم‌، به راه همان کسانی می‌رویم که ناآگاهانه عقاید پدرانشان را تکرار می‌کردند. پیامبران برای مبارزه با همین نوع دینداری مبعوث می شدند.

بدیهی است که قرآن دارای زیباییهای ادبی هم هست، اما مبارزه‌طلبی در برابر مشرکان را نمی‌توان به مسابقه‌ای ادبی بین دو طرف تنزل داد. برای پیامبران خدا، روشن بودن و منطقی بودن سخن در مواجهه با کافران  و بت‌پرستان بسیار مهمتر از ویژگیهای هنری آن بوده است. موسی دعا می کرد که خدا گره از زبانش باز کند تا سخنش را بفهمند: واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی. قرآن نیز از روشنی و آسانی خودش خبر می دهد: لقد یسرنا القرآن للذکر/ بلسان عربی مبین. اینکه پیامبری بخواهد برای اقناع مشرکان به صنایع ادبی و پیچشهای کلامی متوسل شود، بیشتر به طنز شبیه است. مگر پیامبر شاعر بود؟ وما هو بقول شاعر، قلیلا ما تؤمنون.

از دیدگاه سنتی معجزه به پدیده‌هایی از این قبیل اطلاق می‌شود که عصای موسی به اذن خدا تبدیل به مار شود. اما هدف از معجزه این است که مردم به صداقت پیامبر پی ببرند و به او ایمان بیاورند. پیامبر می تواند صداقت خود را با منطق نشان دهد و مشرکان و کافران را با منطق قانع کند. در قرآن نشانه ای نمی بینیم که مردم به علت زیبایی کلام پیامبران در برابر آنان عاجز شده باشند، اما مثالهایی وجود دارد که نشان می دهد آنان در برابر منطق روشن و قاطع پیامبران از پاسخگویی عاجز می شدند. به مثالی توجه کنید:

بنا به نقل قرآن، پادشاه کافر و متکبری خود را با خدا مقایسه می کرد. او می گفت اختیار مرگ و زندگی انسانها در دست من است. ابراهیم به او گفت: خدای من کسی است که خورشید را از مشرق بیرون می آورد، تو آن را از مغرب بیرون بیاور. کافر مبهوت شد و از پاسخ باز ماند. بهت این کافر در قرآن منعکس شده است: فبهت الذی کفر. کافر از پاسخگویی به ابراهیم عاجز شد. کاری که ابراهیم با منطق در برابر این پادشاه کافر متکبر کرد، درست همان کاری بود که موسی با عصا در برابر فرعون کرد.

می توان با کلام معجزه کرد. اعجاز ابراهیم همین بهت‌آور بودن کلام او در برابر ادعای نامعقول پادشاه کافر بود. ابراهیم مشرکان و کافران را مبهوت می کرد. در گفتار قبلی نیز «اعجاز» دیگری از ابراهیم بیان کردیم و دیدیم که مشرکان بت پرست هم از پاسخگویی به ابراهیم عاجز شدند. اگر عصای موسی برای فرعون و جادوگران بهت‌آور بود، منطق ابراهیم هم برای مشرکان و کافران بهت‌آور بود. او کافر متکبری را که ادعای خدایی می‌کرد با منطق بر سر جایش نشاند و مشرکان خرافه‌پرست را با منطق از پاسخگویی عاجز کرد. محمد و شاگردان او هم پیرو مکتب ابراهیم بودند و اعجاز کلام محمد در برابر مشرکان و کافران همان اعجاز کلام ابراهیم بود.

ما نه تنها این نوع «معجزات کلامی» را در قرآن به راحتی درک می کنیم و برای فهم آنها نیازی به آموزش تخصصی زبان عربی نداریم، بلکه خود نیز می توانیم درست مانند ابراهیم و پیامبرانی که از مکتب او پیروی می کردند، در برابر کافران و مشرکان «معجزه کنیم»! معجزات کلامی قرآن نسبت به معجزات غیرکلامی  این مزیت را دارد که امروزه هم می‌توان از آنها در برابر ادعاهای کافران خودپرست و مشرکان بت‌پرست استفاده کرد. معجزاتی مانند عصای موسی  منقولاتی تاریخی هستند که مردم امروز نمی‌توانند به چشم خود آنها را مشاهده کنند و از این رو حجیتی برای مردم امروز ندارد، اما معجزات کلامی قرآن که ریشه در تعالیم ابراهیم دارد به همان شکل که به مشرکان و کافران قدیم عرضه شد، امروزه هم قابل عرضه است. محمد همان گونه که در دین از ابراهیم پیروی می کرد، در «مباهته»  با کافران و مشرکان هم از ابراهیم پیروی می کرد. هر انسان دیگری هم که از مکتب قرآن و «ملت ابراهیم» پیروی کند، می تواند درست مانند پیامبران خدا مشرکان و کافران را با منطق از پاسخگویی عاجز کند.

اعجاز کلامی مشروط به این است که مخاطبان ادعاهایی نامعقول در دین داشته باشند. یعنی مثلا اگر مسیحیان در برابر مجسمه ها می ایستند و به آنها متوسل می شوند، برای نقد این کار غیردینی آنان می توان بر اساس تورات و انجیل با آنان وارد مناظره شد و با تکیه بر عقل و ارجاع به تعالیم پیامبران خدا آنان را از پاسخگویی عاجز کرد. اعجاز زمانی معنی دارد که کسی عقیده یا رفتار غلطی را به دین نسبت می دهد و باید پاسخ دندان شکنی دریافت کند. البته مشرکان و کافران لجوج هم نه با عصای موسی تسلیم می شوند نه با منطق ابراهیم.

راویان سنتی برای بیان اعجاز ادبی قرآن طبق معمول به داستانپردازیهای خیالی رو آورده اند. آنان می گویند که کسی خواسته است سخنی مانند قرآن را بیاورد و چنین گفته است: «الفیل. ما الفیل؟ له خرطوم طویل»! این هم مانند همان داستان عامیانه ی بتهای خرمایی است که می کوشد مشرکان را بسیار احمقتر از آنچه بودند نشان دهد. از راویان این داستانها باید پرسید «الفیل ما الفیل» از نظر ادبی چه تفاوتی با «الحاقه ما الحاقه» دارد که بخواهیم یکی را تمسخر کنیم و از دیگری تجلیل کنیم؟ اصلا می توانیم به روش ابراهیم، عدم تمایز این دو را با آزمونی تجربی نشان دهیم. اگر برای کسی که از قبل با قرآن آشنا نباشد دو عبارت «الحاقه ما الحاقه» و «الفیل ما الفیل» را روی کاغذ بنویسیم، از کجا می تواند تشخیص دهد که یکی کلام خداست و دیگری سخن انسان نادانی است که خواسته است با کلام خدا مقابله کند؟

اعجاز قرآن، یعنی استدلالات و براهین قرآن، ربطی به ادبیات آن ندارد و مستقل از زبان عربی است. اعجاز قرآن را می توان به راحتی به زبان فارسی یا هر زبان دیگری هم بیان کرد. نه لازم است نه معنی دارد که متخصصان زبان عربی به نیابت از غیرمتخصصان متن قرآن را مطالعه کنند و سپس بر اثر تلقیناتی موهوم به دیگران اعلام کنند که در این متن از نظر ادبی و با توجه به معیارهای زبان عربی معجزه  وجود دارد. درک اعجاز قرآن به هیچ نوع تخصص و سوادی نیاز ندارد و تنها به عقلی معمولی نیاز دارد. متخصصان مذهبی با پرداختن به ویژگیهای ادبی قرآن برای تلقین معجزاتی موهوم، خود و مردم را گیج کرده‌اند و از اعجاز حقیقی قرآن غافل شده‌اند. شاید هم این کار آنان عمدی است، چون خودشان به شکلهای جدیدی از شرک مبتلا هستند که آنان را از پاسخگویی به انتقادات قرآن عاجز و در برابر پرسشهای ابراهیم سرافکنده می کند.

معجزاتِ دوران موسی و عیسی را کودکان هم به چشم دیدند و آن را درک کردند و نیازی نبود که متخصصان معجزه‌شناسی پس از مطالعات عمیق اعلام کنند که معجزه ای به وقوع پیوسته است. معجزات قرآن هم به همین بداهت است و به سادگی درک می‌شود، اما این مزیت را هم دارد که بر خلاف معجزات غیرکلامی به زمان و مکان خاصی محدود نمی‌شود. مخاطبان قرآن نیازی به مشورت با متخصصان زبان و ادبیات عربی و کارشناسان معجزه شناسی نداشتند تا اعجاز قرآن را تشخیص دهند. آنان خود به راحتی حقانیت قرآن را درک می کردند، هر چند در عمل، ترک سنتهای مذهبی پدرانشان بسیار دشوار بود. با توجه به عمومیت دعوت پیامبران خدا، نامعقول است که ادعا شود مردم عادی نمی‌توانند معجزه ی پیامبران را تشخیص دهند و باید به متخصصان مراجعه شود.

اکثر عجم‌زبانان، حتی کسانی که قرآن قرنهاست کتاب مقدس آنان است، به سختی می‌توانند این کتاب عربی را از رو بخوانند، چه رسد به اینکه آن را به زبان عربی بفهمند. فصاحت و بلاغت قرآن به زبان عربی و خصوصیات ادبی آن چه معجزه‌ای برای آنان می‌تواند باشد و چگونه می‌توانند آن را درک کنند؟ معجزه‌ی ادبیات قرآن برای عجم زبانان تنها همین می‌شود که حتی از روخوانی صحیح آن به زبان عربی عاجزند!

مانند بسیاری از معارف قرآن، درک صحیح آیات مبارزه‌طلبی قرآن به این وابسته است که به درستی بدانیم این آیات در چه محیطی نازل شد و مخاطبان چه کسانی بودند. قرآن در میان مشرکان عرب نازل شد. درست است که همه‌ی مردم جهان می‌توانند این کتاب الهی را مانند هر کتاب دیگری ترجمه کنند و از معارف آن استفاده کنند، اما مترجمان قرآن علاوه بر آشنایی با زبان عربی باید فرهنگ مشرکان را هم به خوبی بشناسند.

روشن است که در جدال محمد با خرافه پرستانی که به مجسمه های مردگان متوسل می شدند و در عین حال خود را پیرو ابراهیم و موسی و عیسی می پنداشتند، حق با محمد بود و مردم بنا به فطرت حقیقت‌جوی خود به سخنان او جذب می‌شدند و به آیین ابراهیم بر می گشتند. اعجاز محمد در منطق و استدلال روشن و محکم او نهفته بود. سران مشرکان نمی‌توانستند یا نمی‌خواستند سخنان محمد را بفهمند. آنان می‌گفتند محمد دیوانه شده است، سخنانی را به هم می‌بافد و مردم را جادو می‌کند. محمد می‌گفت اگر شما هم می‌توانید، سوره‌هایی مانند قرآن به هم ببافید: أم یقولون افتریه، قل فأتوا بعشر سور مفتریات، وادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین. در حقیقت پیامبر در مبارزه طلبی به مشرکان می‌گفت شما هیچ حرفی برای گفتن ندارید و ناچارید تسلیم شوید و از سنتهای جاهلانه ی خود دست بکشید.

تحدی قرآن به رجزخوانی و مبارزه طلبی یک پهلوان در میدان جنگ هم شبیه است. رجز نوعی «جنگ روانی» است که در فرهنگ عرب هم رایج بود. حریف می دید که پیامبر در دعوتش موفق است و مردم را به سوی خود جذب می کند، از این رو می کوشید او را تحقیر کند و بگوید محمد سخنانی را به هم می بافد. پیامبر هم با اعتماد به نفس کامل و اطمینان از حقانیتش می گفت اگر شما هم می توانید مانند همینها را ببافید. دقت کنید که قرآن در پاسخ به مشرکان از ادبیات خودشان استفاده کرده است: فأتوا بعشر سور مفتریات!

با این تحلیل از اعجاز قرآن، بار دیگر به این ادعا بر می گردیم و بر آن تأکید می کنیم که قرآن حاصل دیالوگ پیامبر با مشرکان بر اساس عقل و منطق و با تکیه بر متون به جا مانده از پیامبران قبلی است. بهت کافران و مشرکان و ناتوانی آنان از پاسخگویی به قرآن هم در خلال همین دیالوگها ظاهر می شود. معجزات قرآن هم مونولوگ نیست، بلکه دیالوگ است. اعجاز قرآن در قالب مناظره است و مناظره نمی تواند یکطرفه برگزار شود. مشرکان و کافران سنتهای غلطی داشتند و ادعاهای نابجایی می کردند و پیامبر با آنان وارد گفتگو  شد تا اشتباهات آنان را نشان دهد و آلودگیهای فکری و رفتاری آنان را بزداید. به شکلی نمادین توضیح دادیم که این اتفاق برای خانه ی خدا هم روی می دهد و آن خانه هم با گذشت زمان نیاز به غبارروبی، تطهیر، و مرمت دارد.

تحلیلگران اعجاز قرآن به قرآن مانند مونولوگی نگاه می کنند که به صورت یکطرفه از بالا به پایین نازل شده است. علت آن است که آنان در شرایط نزول قرآن قرار ندارند و این کتاب را به صورت یکجا و کامل از کتابفروشی خریداری می‌کنند. طبیعی است که دیدگاه چنین کسانی نمی تواند مانند کسانی باشد که پابه پای نزول قرآن با پیامبر پیش آمدند و پرسشها و ابهامات خودشان هم در قرآن منعکس شد و پیامبر به آنان پاسخ داد.

***

دو نکته را برای توضیح بیشتر بیان می کنیم. نکته ی اول اینکه نویسنده معتقد است که منظور از «آیه» و «سوره» در قرآن با آنچه امروزه مصطلح است فرق می کند. در اولین بخش مجموعه ی مقالات حاضر گفتیم که قرآنهای اولیه فاقد نقطه و حرکت و شماره گذاری آیات بودند و متن قرآن یکنواخت و پیوسته بود. امروزه با وجود اینکه متن همه ی قرآنها یکسان است، شماره گذاری آیات یکسان نیست و بر سر تعداد آیات قرآن اختلاف نظر وجود دارد.

بحث دیگری نیز همچنان مطرح است که آیا «بسم الله الرحمن الرحیم» جزء سوره های قرآن هست یا نیست؟ در قرآنهایی که امروزه چاپ می شود، تنها اولین «بسم الله الرحمن الرحیم» در آغاز سوره ی فاتحه، یعنی آغاز قرآن،  شماره گذاری می شود و در  بقیه ی سوره ها آیه ی مستقلی در نظر گرفته نمی شود و به آن شماره داده نمی شود. بسیاری معتقدند که «بسم الله الرحمن الرحیم» جزء سوره های قرآن نیست.  بر اساس این قرائن، احتمال دارد که نه تنها شماره گذاری آیات، بلکه حتی تفکیک قرآن به سوره های فعلی نیز اصالت ندشته باشد و قرآن اولیه متنی یکدست و پیوسته و بدون هرگونه تقسیم و تفکیک به آیه ها و سوره ها به شکل کنونی بوده است. قرآن بعدها، به احتمال زیاد  برای سهولت ارجاع، به ۳۰ جزء و ۱۲۰ حزب و ۱۱۴ سوره و چندهزار آیه تقسیم شده است. تقسیم بندی امروزی قرآن به سوره ها و آیه ها، ارجاع به مطالب قرآن را آسان می کند، اما در فهم منظور قرآن از سوره و آیه اختلال ایجاد می کند، به خصوص وقتی که قرآن می گوید «سوره ای مانند آن بیاورید».

آیه به معنی نشانه و دلیل است. آیات قرآن یعنی «استدلالات قرآن»، «براهین قرآن»، و در حالت کلیتر «توضیحات قرآن»، بدون اینکه این توضیحات با شماره گذاری جملات قرآن تفکیک شده باشد. اگر این معنی از «آیات» را در نظر بگیریم، نمی-توانیم مثلا بگوییم «الحاقه ما الحاقه» به خودی خود دو آیه است. «آیه به مفهوم قرآنی» ممکن است شامل چندین «آیه به مفهوم اصطلاحی» باشد و برهانی را اقامه کند یا مطلبی را توضیح دهد. قبل از اینکه عبارات قرآن تفکیک و شماره گذاری شود و هر عبارت یک آیه نامیده شود، مردم درک دیگری از معنی «آیات قرآن» داشته اند.

اما وقتی متن قرآن به هم پیوسته باشد و تفکیک نشده باشد، سوره چه معنایی می تواند داشته باشد؟ نویسنده با توجه به شواهد قرآنی احتمال می دهد که مفهوم «سوره» در قرآن درست مانند مفهوم «کتاب» باشد. کتاب، هم می تواند به کل قرآن اشاره کند هم به حکمی خاص در قرآن. به شباهت کاربرد «کتاب» و «سوره» در عبارات قرآنی زیر توجه کنید:

•           الر، کتاب أحکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر. («آیه»ی اول «سوره»ی هود)

•           سوره أنزلناها وفرضناها و أنزلنا فیها آیات بینات لعلکم تذکرون. («آیه»ی اول «سوره»ی نور)

•           إن الصلوه کان علی المؤمنین کتابا موقوتا. (بیان یک حکم)

•           إذا أنزلت سوره أن آمنوا بالله وجاهدوا مع رسوله، استأذنک اولو الطول منهم. (بیان یک حکم)

تفاوت معنی قرآنی سوره با معنی آن در اصطلاح امروز می تواند مانند تفاوت معنی «نامه» در زبان فارسی قدیم و معاصر باشد. در اصطلاح امروز زبان فارسی، نامه و کتاب به دو چیز متفاوت اشاره می‌کنند، اما زمانی این دو کلمه به یک معنی بوده‌اند.

دقت کنید که در عبارات «فأتوا بسوره مثله»، قرآن می گوید «سوره ای مانند آن» بیاورید، نه اینکه «سوره ای مانند سوره های آن» بیاورید. وقتی کسی می‎گوید «سوره ای مانند قرآن» بیاورید، منطقا او قرآن را یک سوره می داند، نه متشکل از چند سوره.

اما اینکه قرآن به مشرکان می گوید ده سوره بیاورید چه معنایی دارد؟ اگر سوره را به معنی کل قرآن بگیریم، آوردن ده کتاب بسیار سخت تر از یک کتاب است و معنی ندارد قرآن برای اثبات حقانیت خود، مشرکان را به کاری ده برابر سختتر وادار کرده باشد. در ظاهر به نظر می رسد که همان معنی مصطلح سوره در اینجا صحیحتر باشد، یعنی قرآن از مشرکان خواسته است که اگر می توانند به اندازه ی کسری از قرآن را بیاورند، نه چند برابر قرآن را. اما از دیدگاهی دیگر می توان نشان داد که قرآن واقعا مشرکان را به آوردن ده کتاب فرا خوانده است:

چنان که گفتیم قرآن در این آیه با ادبیات مشرکان با آنان سخن گفته است، یعنی به کسانی که می گفتند محمد کتابش را «بافته است» می گوید اگر شما هم می توانید ده سوره «ببافید» و بیاورید. مشرکان قطعا می توانستند ده کتاب و حتی بیشتر «ببافند»، اما باز هم نمی توانستند با حقانیت قرآن مقابله کنند و جلو گرایش مردم به آن را بگیرند. مشرکان با ده «کتابِ بافته» هم نمی-توانستند حریف کتابی شوند که ادعا می کردند پیامبر سر هم کرده است.

به نظر می رسد مشرکان هم مانند امروز گمان می کردند تحدی قرآن بر سر ادبیات است و به همین علت هم ادعا می کردند که می توانند مثل آن سخن بگویند. این در حالی بود که آنان برای استدلالات قرآن در نقد سنتهای مشرکانه هیچ پاسخی نداشتند. امروزه هم کسانی که اعجاز قرآن را در ادبیات آن می دانند و به استدلالات آن توجه نمی کنند، همان کسانی هستند که خرافات مذهبی را هم تولید می کنند و بر خلاف قرآن به اشیا و اشخاص بیجان و ناشنوا متوسل می شوند و از آنها استمداد می طلبند. اینان نیز می توانند برای توجیه سنتهای مذهبی خود به دهها جلد کتب «مفتریات» و روایات استناد کنند که خودشان بعد از قرآن «بافته اند»، اما حریف استدلالات قرآن نمی شوند.

این دیدگاه متفاوت درباره ی مفهوم قرآنی «سوره» را از آن رو مطرح می کنیم که ممکن است برای خواننده ی امروزی قرآن این ابهام پیش آید که مثلا سوره ی کافرون چه چیزی را در خود دارد که نمی توان مانند آن را آورد؟ تقسیم بندی سوره ها و آیه-های قرآن به شکل امروزی معنی تحدی قرآن را مخدوش و مبهم کرده است. وقتی قرآن می گوید سوره ای مانند آن بیاورید، به کلیت قرآن اشاره می کند که شامل براهین و استدلالات محکم است و توضیحاتی روشن دارد، وگرنه چرا کسی نتواند سوره ای مانند کافرون بیاورد: «ای کافران، آنچه را شما می پرستید من نمی پرستم، و آنچه را من می پرستم شما نمی پرستید. دین شما برای شما و دین من برای من». از آنجا که این سوره دوطرفه است، مشرکان می توانستند همین سوره را به شکل معکوس برای پیامبر قرائت کنند: «ای محمد، آنچه را که تو می پرستی ما نمی پرستیم، و آنچه را که ما می پرستیم تو نمی پرستی. دین تو برای تو و دین ما برای ما».

نکته ی مهم دیگر، تحلیل معجزاتی است که در تورات و انجیل نقل شده است و قرآن هم به آنها اشاره کرده است. تلقی رایج از این معجزات، نامعقول و مشرکانه است. تحلیل کاملتر این پدیده ها را به گفتاری دیگر واگذار می کنیم و نشان می دهیم که چگونه ایمان به وقوع معجزه می تواند معقول باشد، اما در اینجا به عنوان مقدمه، توضیحی کوتاه ارائه می کنیم.

معجزه ی تبدیل عصای موسی به مار را در نظر بگیرید. خدا به موسی گفت عصایش را بیندازد. موسی عصایش را انداخت. عصا به ماری تبدیل شد. هم در تورات هم در قرآن گفته شده است که موسی از وقوع این معجزه ترسید و فرار کرد: فلما رآها تهتز کأنها جان ولی مدبرا ولم  یعقب. یا موسی أقبل ولا تخف، إنک لمن الآمنین. خدا به موسی گفت که نترسد و برگردد. کاملا واضح است که موسی معجزه نکرد، بلکه خود در برابر معجزه قرار گرفت.

در قرآن هرگز از عباراتی چون «معجزات موسی» یا «معجزات عیسی» استفاده نشده است. اولا معجزات در قرآن «آیات» خوانده شده اند و ثانیا معجزات کار خداست نه کار پیامبران، اگرچه در ظاهر به دست پیامبران به وقوع می پیوندد. در قرآن سخنی از «آیات موسی» و «آیات عیسی» برای اشاره به معجزات به میان نیامده است که آنها را به «معجزات موسی» و «معجزات عیسی» تعبیر کنیم. موسی تنها کاری که کرد این بود که عصایش را انداخت. این کار را هر انسان دیگری هم می تواند انجام دهد. عصا تبدیل به مار شد. این کار را هیچ انسانی نمی تواند انجام دهد، حتی اگر موسی باشد. آن کسی که مار و عصا را خلق کرده است، اگر اراده کند می تواند عصا را به مار تبدیل کند و این کار در برابر عظمت و شگفتی خلقت او بسیار کوچک و ناچیز است. کسی که دریا را خلق کرده است به راحتی می تواند دریا را هم بشکافد و کسی که چشم را آفریده است به راحتی می تواند کور مادرزاد را هم بینا کند.

معجزه «به اذن خدا» روی می دهد. به اذن خدا یعنی به خواست و اراده ی خدا. خواست و اراده ی موسی و عیسی در معجزه دخالتی ندارد، هرچند در ظاهر چنین به نظر می رسد. موسی نیست که عصا را به مار تبدیل می کند. ما نمی توانیم از موسی بخواهیم که عصایش را به اذن خدا به کبوتر یا خرگوش تبدیل کند، چون اراده ی خدا به این خواسته ی ما تعلق نگرفته است. موسی اصلا نمی داند که تبدیل عصا به مار چگونه رخ می دهد. معجزه مهارتی نیست که خدا به پیامبر بیاموزد، بلکه  عمل مستقیم خداست که در ظاهر به دست پیامبر انجام می شود. پیامبران همان قدر که در ظهور «آیات عادی خدا» مانند خورشید و ماه دخالت دارند، در ظهور «آیات غیرعادی خدا» یعنی معجزات هم دخالت دارند. البته باید در نظر داشته باشیم که این «غیرعادی بودن» از نظر انسان غیرعادی است نه از نظر خدا. برای خدا فرق نمی کند که مار را از عصا خلق کند یا از تخم. خدا بر هر چیزی قادر است: إن الله علی کل شیء قدیر.

محمد نمی توانست معجزه ای بیاورد، چون خدا چنین اراده ای نکرده بود و اصرار مشرکان به معجزه هم هیچ نتیجه ای نداشت. ما حتی در زمانی که پیامبر زنده بود، نمی توانستیم به نزد او برویم و به او متوسل شویم و از او بخواهیم که به اذن خدا معجزه کند و مثلا بیمارمان را شفا دهد. اگر چنین چیزی معنی داشت، پیامبر به اذن خدا درخواستهای مشرکان برای معجزه را هم برآورده می کرد و دهان آنان را می بست. اگر عیسی به اذن خدا بیماران را شفا می داد، نمی توانیم نتیجه بگیریم که همه-ی پیامبران دیگر هم به اذن خدا چنین کاری می کردند. اگر عصای موسی به اذن خدا به مار تبدیل می شد، نمی توانستیم از عیسی هم بخواهیم که به اذن خدا عصایش را به مار تبدیل کند. «اذن خدا» به شبهه ی بسیار بزرگی در تفکر سنتی مذهبی تبدیل شده است.  شما نمی توانید اذن خدا را از جانب خودتان به امامزاده ی محل تفویض  کنید و سپس از او بخواهید که کارتان را راه بیندازد، حتی اگر فرض کنیم او در خواب عمیقش درخواستهای شما را می شنود.

روی دیگر این سخن به علم زدگانی است که وقوع پدیده های غیرعادی را ناممکن می دانند. اینان گمان می کنند که جهان محدود به قوانینی است که نیوتن و داروین کشف کرده اند. یافته های این دانشمندان بزرگ البته شایسته ی تقدیر است، اما با قوانینی که آنان کشف کرده اند، دستهای خدا بسته نمی شود. اولا قوانین علمی مدلهایی تقریبی از حقیقت جهان است و این مدلها همیشه حاوی درصدی خطاست. ثانیا انسان در جایگاهی نیست که گمان کند همه ی قوانین جهان را کشف کرده است. ثالثا از کجا معلوم که قوانین حاکم بر جهان ثابت است و نمی تواند در آنها تغییری رخ دهد؟

نیوتن و داروین نیستند که جهان را قانونگذاری کرده اند. کسی که طبیعت را قانونگذاری کرده است، اگر بخواهد می تواند قانون طبیعت را تغییر دهد. علم زدگانی که با کشف چند قانون علمی جهان را بی نیاز از خدا یا مستقل از دخالت خدا معرفی می کنند، در جایگاه همان پادشاه کافر و متکبری می نشینند که گمان می کرد اختیار جهان را در دست گرفته است.

علم زدگی و خرافه پرستی در جهان جدید، معادلهای نزدیکی از دو مفهوم «کفر» و «شرک» در قرآن است. از یک طرف علم‌زدگان با کشف چند قانون علمی به چنان تکبری رسیده اند که جهان را از خدا بی نیاز می دانند و از آن طرف هم خرافه-پرستان مذهبی در کنار خدای یگانه، هدایت امور جهان را از جانب خودشان به خدایان واسطه واگذار کرده اند و به مجسمه ها و قبرهای آنان متوسل می شوند.

(ادامه دارد)

 در این ارتباط

کلام خدا و خانه ی خدا (۱): قرآن دیالوگ است نه مونولوگ

کلام خدا و خانه ی خدا (۲):تکذیب تورات و انجیل تکذیب قرآن است

کلام خدا و خانه­ ی خدا (۳): طبیعت وحی و فرآیند بعثت

کلام خدا و خانه ی خدا (۴): بانوی گرهگشا

۰ ۰ آرا
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
امیر
امیر
مرداد ۷, ۱۴۰۲ ۳:۰۲ ب٫ظ

کتاب “فرقان الحق” بجای یک سوره یک کتاب آورده است

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx