حجتالله نیکویی : فرض کنیم انسان نیازمند نوعی هدایت از سوی خداوند است. پرسش مهم این است که آیا اگر خدای عالم و حکیم بخواهد از طریق فرستادن پیامبر و انزال کتاب آسمانی، آدمیان را به راهی خاص هدایت کند، میتواند در زمانی خاص، فردی را در جامعهای خاص و با زبان و فرهنگی خاص به پیامبری مبعوث و کتاب آسمانی خود را به زبان همان پیامبرنازل کند و آنگاه از همه مردم جهان در همه زمانها و با صدها زبان و فرهنگ کاملا متفاوت و بیگانه بخواهد که به نبوت او ایمان بیاورند…
زبان قرآن

| حجتالله نیکویی |
فرض کنیم انسان نیازمند نوعی هدایت از سوی خداوند است (یکی از مهمترین و اساسیترین پیشفرضهای الهیات اسلامی در بحث نبوت). پرسش مهم این است که آیا اگر خدای عالم و حکیم بخواهد از طریق فرستادن پیامبر و انزال کتاب آسمانی، آدمیان را به راهی خاص هدایت کند، میتواند در زمانی خاص، فردی را در جامعهای خاص و با زبان و فرهنگی خاص به پیامبری مبعوث و کتاب آسمانی خود را به زبان همان پیامبر (و در چارچوب فرهنگ مردمش) نازل کند و آنگاه از همه مردم جهان در همه زمانها و با صدها زبان و فرهنگ کاملا متفاوت و بیگانه بخواهد که به نبوت او ایمان بیاورند و تعالیم نازلشده بر او (در قالب آن کتاب آسمانی) را بهعنوان کلام خدا و راه هدایت پذیرفته و به آن عمل کنند؟ پاسخ من به این پرسش منفی است و در این مقاله میکوشم تا دیدگاه خودم را موجه و مدلل کنم.
من بحث خودم را با طرح این پرسش آغاز میکنم که چرا قرآن به زبان عربی نازل شد؟ پاسخ این سؤال در پنج آیه از قرآن آمده است. آیه ۴ سوره ابراهیم از قانونی کلی و عام درمورد ارسال رسل خبر میدهد:
و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (بتواند احکام و معارف الهی را) برای آنان بیان کند …
بر طبق این آیه و به حکم عقل نمیتوان پیامبری آلمانی برای قومی عربزبان فرستاد، زیرا در این صورت مردم سخنان او را نمیفهمند و او نیز نمیتواند با آنان ارتباط مؤثری برقرار کند. آیات ۱۹۸ و ۱۹۹ سوره شعرا نیز در تأیید همین دلیل عقلی آمده است:
و اگر آن (قرآن) را بر برخی از غیر عربزبانها نازل میکردیم و او آن را بر ایشان میخواند، به آن ایمان نمیآوردند.
و باز در آیه ۴۴ سوره فصلت، همین مطلب با تعابیری دیگر مورد تأکید قرارمیگیرد:
و اگر ما قرآن را به زبان عجمی [غیر عربی] نازل میکردیم، میگفتند: چرا آیات آن به روشنی بیان نشده است؟ آیا (کتابی، و یا: پیامبری) عجمی (برای امتی) عربی؟!…
اگر قرآن ـ بهعنوان مثال ـ به زبان چینی نازل شده بود، بر طبق این آیه ـ و باز به حکم عقل و وجدان بشری ـ مردم عربزبان حق داشتند که اعتراض کنند و بگویند: «چرا آیات آن به روشنی (و قابلفهم برای ما) بیان نشده است.» حال آیا مردم چین که فهم زبان عربی برای آنها فوقالعاده دشوار است، حق ندارند بگویند: «چرا آیات قرآن به روشنی بیان نشده است؟ آیا پیامبری ]یا: کتابی[ عربی برای امتی چینی؟» همینطور اگر ژاپنیها، کرهایها، هندیها، انگلیسیها، فرانسویها و… ـ که اکثریت مطلق جمعیت جهان را تشکیل میدهند ـ مدعی شوند که قرآن فقط برای هدایت اعراب نازل شده است نه برای ما (زیرا زبان عربی برای ما روشن و قابلفهم نیست و فرهنگ ما نیز با فرهنگ اعراب فرسنگها فاصله دارد) چه پاسخی میتوان به آنها داد؟ خصوصاً اگر مدعای آنها با آیه ۷ سوره شوری تأیید شود:
و بدین گونه قرآن (را به زبان) عربی به سوی تو وحی کردیم تا مردم مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی و از روز گردآمدن خلق که تردیدی در آن نیست بیم دهی
آیه فوق در تأیید این مطلب که پیامبر اسلام (به دلیل عربزبان بودن) فقط برای هدایت اعراب مبعوث شده و قرآن نیز فقط برای راهنمایی و انذار قوم عرب نازل گردیده است، صراحتی انکارناشدنی دارد و اگر این آیه را همراه با آیات دیگری که پیش از این آوردیم قرائت کنیم و به دلیل عقلیای که در آنها آمده است، توجه نماییم و فراموش نکنیم که دلیل عقلی تخصیصبردار نیست، آنگاه شک نخواهیم کرد که به حکم عقل و صریح آیات، اسلام نمیتواند دینی جهانی باشد، زیرا مانیفیست آن به زبانی است که اکثریت مردم جهان قادر به فهم آن نیستند (بگذریم از اینکه حتی خود اعراب نیز در فهم قرآن درمانده و به دهها فرقه تقسیم شدهاند) و اینجاست که آیه اول سوره فرقان نهتنها خود مشکل عقلی پیدا میکند، بلکه در تناقضی آشکار با آیات دیگر ظاهر میشود:
مبارک (بزرگ) است خدایی که فرقان (قرآن) را بر بندهاش نازل کرد تا هشداردهنده جهانیان باشد.
طبق این آیه (و بنا به ادعای مسلمانان)، قرآن برای انذار و هدایت همه مردم جهان نازل شده و این با توجه به مطالبی که در پیش آمد، موردقبول نیست. ممکن است بگویید که مردم سراسر جهان میتوانند (ومیباید) زبان عربی را بیاموزند تا قادر به فهم آیات قرآن شوند. اما پذیرش این سخن چندان آسان نیست. زیرا:
۱) آموختن زبان عربی در حدی که آدمی بتواند قرآن را بفهمد و معنا کند، برای بسیاری از مردم جهان کاری فوقالعاده دشوار و مستلزم سالها تلاش و کوشش مستمر و بیوقفه است. آیا میتوان همه مردم جهان را موظف به فراگیری زبان عربی کرد؟
۲) برای فهم قرآن، آموختن زبان و ادبیات عرب بهتنهایی کافی نیست، بلکه آشنایی وسیع و عمیق با فرهنگ مردم عربستان در زمان نزول قرآن (هزار و چهارصد سال پیش)، حوادث تاریخی و شأن نزولها، قرائن حالیه و مقالیه، قواعد اصولی و تفسیری و… نیز لازم است. آیا میتوان از همه مردم جهان خواست تا سالهای طولانی ازعمر خود را صرف تحقیق در این امور و فراگیری مقدمات لازم برای فهم و تفسیر قرآن کنند؟ (فراموش نکنید که در اینجا پای انتخاب دین و کشف راه سعات در میان است، و در چنین موقعیتی پیروی و تقلید از فهم دیگران، منع عقلی، شرعی، وجدانی و اخلاقی دارد).
۳) اگر قرار بود آخرین کتاب آسمانی به زبانی خاص نازل شود و مردم کشورهای دیگر مجبور به فراگیری آن زبان شوند، چرا خداوند آخرین پیامبر را از میان مردم چین برنگزید و آخرین کتاب آسمانی را به زبان چینی نازل نکرد تا معارف آن برای عده بیشتری از مردم جهان (چین و کشورهای آسیای جنوب شرقی) قابلفهم باشد و عربها که جمعیتی بسیار کمتر دارند، مجبور به آموختن زبان چینی شوند؟ آیا این به حکمت و عدالت نزدیکتر نبود؟ ممکن است بگویید که معارف قرآن فقط در قالب زبان عربی قابلبیان بوده و زبانهای دیگر ظرفیت بیان آن حقایق و معارف را نداشته و ندارند. اما این صرفاً یک ادعای غیرقابل اثبات و بلکه واضحالبطلان است. کدامیک از حقایق یا معارف قرآن به هیچ وجه با زبان چینی یا ژاپنی یا … قابلبیان نیست؟ حتی اگر فرض کنیم که بعضی از مفاهیمی که موردنظر خدا بوده فقط در زبان عربی معادل واژگانی داشته است (مانند واژه الله) بازهم مشکلی پیش نمیآمد. زیرا امکان استفاده از این لغات (در موارد ضروری) وجود داشت. مگر در همین قرآن کنونی کلمات خارجی و بیگانه بکار نرفته است؟
۴) آیا خدا نمیتوانست در زمان واحد (یعنی در دوران پیامبر اسلام) برای هریک از امتها پیامبری از میان خودشان برگزیند و مضامین اصلی و ریشهای قرآن را در کتابهایی به زبانهای مختلف نازل کند (و مضامین حاشیهای و فرعی را مطابق فرهنگ همان مردم بیان نماید)، تا مشکل فهم کتاب آسمانی برای مردمی که به زبانهای دیگر صحبت میکنند، پیش نیاید؟ آیا خدا نمیتوانست برای مردم ژاپن، پیامبری از میان خودشان برگزیند و کتابی آسمانی به زبان ژاپنیها و در قالب فرهنگ آنها نازل کند و همین کار را برای مردم چین، آمریکا، انگلیس، هند، ایران، فرانسه، آلمان و کشورها و ملتهای دیگر هم انجام دهد؟ آیا غیرمنطقی نیست که خدا کتابی به زبان و فرهنگ عربی نازل کند و سپس از مردم سراسر جهان با صدها زبان و فرهنگ دیگر _ که گاه فاصلهشان با زبان و فرهنگ عرب مصافتی ناپیمودنی است _ بخواهد که به آن کتاب ایمان بیاورند و محتوای آن را بفهمند و به آن عمل کنند، درحالی که حتی خود اعراب در فهم آن کتاب مشکل دارند؟
۵) مسلمانان مدعی هستند که
قرآن کلام الهی و معجزه جاودان اسلام است، اما فقط افرادی که آشنایی وسیع و عمیق با زبان و ادبیات عرب و اصول و قواعد فصاحت و بلاغت و انواع فنون و صناعات ادبی در این زبان دارند، پی به اعجاز آن میبرند.
اکنون فرض کنید که ما برای تبلیغ اسلام و قرآن در میان ژاپنیها، چینیها و یا هندیها (و دعوت آنها به آخرین دین الهی) ادعا میکنیم که قرآن معجزه است. در مقابل چنین مدعایی آنها میپرسند: کجای قرآن معجزه است؟ آنگاه مجبور میشویم به آنها بگوییم:
اگر میخواهید به اعجاز قرآن پیببرید و متوجه شوید که این کتاب حقیقتاً از طرف خدا نازل شده است، باید حداقل پنج تا ده سال از عمر خود را صرف آموختن زبان و ادبیات عرب کنید و با انواع فنون و صناعات ادبی و قواعد اصولی و تفسیری و … آشنا شوید تا پس از آن با خواندن متن قرآن بفهمید که این کتاب نمیتواند ساخته ذهن و زبان بشر باشد!
مخاطبان خواهند پرسید: از کجا معلوم که ما پس از صرف سالها از وقت و عمر گرانبهای خود و آموختن زبان و ادبیات عرب، با تأمل در قرآن به این نتیجه برسیم که این کتاب، معجزه آسمانی است؟ با کدام انگیزه و محرک، تلاشی جدی و بیوقفه را جهت فراگیری مقدمات فهم قرآن شروع کنیم؟ چه تضمینی وجود دارد که با قبول این پیشنهاد و اجرای آن به نتیجه مثبت میرسیم و سالها از عمرمان بیهوده ضایع نخواهد شد؟ این شک و تردیدها و سؤالات، از آنجا قوت میگیرد که میبینیم در میان خود اعراب، بسیاری از دانشمندان علوم مختلف و ادیبان و شاعران و نویسندگان و سخنوران برجسته وجود دارند که نهتنها قرآن را معجزه نمیدانند، بلکه معتقد به وجود انواع و اقسام ضعفهای ادبی و محتوایی در این کتاب هستند. آیا میتوان همه آنها را متهم به عناد و لجاج و بیانصافی و نفهمی و … کرد؟
۶) چطور ممکن است که دینی برای همه مردم جهان نازل شود، اما معجزه آن بهگونهای باشد که اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان قادر به تصدیق آن نباشند و در نتیجه پیروان آن برای تبلیغ دین خود، مجبور شوند که به مخالفان وعده سرخرمن دهند؟ چگونه ممکن است دینی جهانی باشد، اما تعالیم آن به زبانی نازل شود که برای بیشتر مردم جهان غیرقابلفهم است؟ فراموش نکنید که ترجمه قرآن به زبانهای دیگر نیز نمیتواند مشکلی را حل کند. زیرا اولاً ترجمه قرآن بهگونهای که کاملاً دقیق و بیعیب و نقص و وفادار به متن باشد، امکانپذیر نیست و این واقعیت، هم مورد قبول و اعتراف خود مسلمانان است و هم پشتوانههای علمی و زبانشناختی دارد. ثانیاً ترجمه قرآن حتی اگر دقیق و کامل باشد، بنا به ادعای همه عالمان و مفسران قرآن، جنبه اعجازی آن را از بین میبرد. به عبارت دیگر صرفنظر از اینکه متن اصلی و عربی قرآن واقعاً معجزه هست یا نیست، این مسلم است که ترجمههای قرآن به هیچ وجه نمیتوانند حاکی از اعجاز آن باشند. بنابراین اگر قرآن را بهعنوان مثال به زبان ترکی آذربایجانی ترجمه کنند، مردم آذربایجان با خواندن این ترجمه هرگز به اعجاز قرآن ـ البته با این فرض که واقعاً اعجازی درکار باشد ـ پینمیبرند و در ضمن بسیاری از مطالب آن را ـ به دلیل ضعفها و نقائص غیرقابلاجتناب در ترجمه ـ آنطور که باید، نمیفهمند. توجه کنید که وقتی مخالفان قرآن با استناد به همین ترجمهها به نقد قرآن میپردازند و از محتوای این کتاب اشکال میگیرند، مسلمانان در پاسخ میگویند: سئوالات و اشکالات شما در اثر ناآشنایی با زبان و ادبیات عرب و قواعد فهم و تفسیر قرآن بوجود آمده است. اگر با زبان عربی آشنا بودید و مقدمات لازم فهم و تفسیر قرآن را میدانستید و به خود متن مراجعه میکردید (نه به ترجمههای آن)، این سئوالات و اشکالات برایتان بوجود نمیآمد!
اکنون ببینیم مشکل عربی بودن زبان قرآن در منابع علوم قرآنی چگونه حل شده است. آقای حسین جوان آراسته در کتاب «درسنامه علوم قرآنی ۲» ابتدا میگویند:
ارسال رسولان و پیامبران الهی به سوی اقوام و ملتهای مختلف جز به زبان آنها صورت نگرفته و این همزبانی هر پیامبر با قوم خویش یک اصل کلی و فراگیر بوده است … این قاعده کلی در ارسال رسل الهی، در زمینه انزال کتب آسمانی نیز جاری گشته است … بنابراین عربی بودن قرآن امری طبیعی بوده است، چرا که پیامبر [اسلام] از میان قومی مبعوث به رسالت گشت که زبانشان عربی بود. (ص ۴۹-۵۰)
تا اینجا سخن ایشان به شرطی درست و منطقی است که رسالت پیامبر و قرآن را مخصوص مردم عربزبان بدانند. ولی ایشان ناگهان در ادامه سخن میگویند:
این امر (یعنی عربی بودن زبان پیامبر اسلام و کتاب قرآن) منافاتی با رسالت جهانی و دعوت همگانی او که برای همه عصرها و نسلهاست و هدایتگری کتابش که «هدی للناس» است ندارد (ص ۵۰)
آنگاه برای توجیه آیه ۷ سوره شوری که میگوید: «و بدینگونه قرآن عربی به سوی تو وحی کردیم تا مردم مکه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی» چنین ادامه میدهند:
هشدار به مردم مکه که در سوره شوری آمده است تنها از این جهت است که پیامبر در مراحل اولیه حرکت جهانی خود مأمور به هدایت بستگان، نزدیکان و مردم منطقه خویش است. معقول نیست که پیامبری به هدایت و ارشاد مأمور گردد، آنگاه کتابی را که مردم با زبان آن بیگانهاند، به آنان عرضه نماید (ص ۵۰)
اما در اینجا یک پرسش مهم پاسخ میطلبد و آن اینکه آیا آن «اصل فراگیر» و «قاعده کلی» که میگوید «زبان پیامبر و کتاب آسمانی باید با زبان قوم یکی باشد تا مردم در فهم تعالیم وحی دچار مشکل نشوند» فقط مخصوص اوایل دوران رسالت است و پس از اینکه بستگان و نزدیکان و مردم منطقه زندگی پیامبر هدایت شدند و نوبت به هدایت مردم کشورها و مناطق دیگر با زبانهایی دیگر رسید، قاعده کلی تعطیل میشود و ضرورت همزبانی از بین میرود؟ آیا این مدعا که: «معقول نیست که پیامبری به هدایت و ارشاد مأمور گردد و آنگاه کتابی را که مردم با زبان آن بیگانهاند، به آنان عرضه کند» فقط مخصوص عربزبانها است و شامل مردم اقوام دیگر با زبانهای دیگر نمیشود؟
آقای آراسته جوان برای عربی بودن زبان قرآن توجیه دیگری هم میآورند که خواندنی است:
در مورد عربی بودن قرآن به این واقعیت نیز باید توجه شود که زبانشناسان عقیده دارند که زبان عربی از دامنه و گسترهای بسیار وسیع برخوردار است و از این جهت برسایر زبانها تفوق و برتری دارد. به عنوان مثال افعال در زبان عربی به جای شش صیغه، چهارده صیغه دارند؛ تمام اسمها مونث و مذکر دارند و افعال و ضمایر و صفتها هم مطابق آنها میباشند. فراوانی مفردات و اشتقاق کلمات، دستور زبان و فصاحت و بلاغت آن نیز این زبان را از دیگر زبانها متمایز میسازد. (ص ۵۰)
در این مورد دو نکته مهم قابل تأمل است:
الف) کدام زبانشناسان و چگونه توانستهاند با مقایسه دهها و صدها زبان در سراسر جهان و با در نظر گرفتن همه معیارهای لازم (نه فقط تعداد صیغههای فعل و مونث و مذکر بودن اسمها و …) حکم به برتری و تفوق زبان عربی بر سایر زبانها بدهند؟ نکند منظور ایشان زبانشناسان مسلمان و مومنی هستند که فقط به زبان عربی و یا حداکثر یک یا دو زبان دیگر احاطه دارند؟!
ب) اصولاً برتر بودن زبان عربی نسبت به سایر زبانها (حتی اگر مدعایی درست باشد) چه ربطی به مشکلات مطرح شده دارد؟ پرسش اصلی این است که مردم غیرعرب (مثل چینیها یا سوئدیها) چگونه میتوانند توسط پیامبری (و یا کتابی) عربزبان هدایت شوند؟ اصل ضرورت همزبانی پیامبر (و کتاب آسمانی) با قومی که قرار است هدایت شود، کجا میرود؟
اما سومین توجیه آقای آراسته جوان واقعا حیرتانگیز است! ایشان ابتدا به آیاتی از قرآن درمورد عربی بودن زبان قرآن اشاره میکنند که دو نمونه آنها به قرار ذیلاند:
ما آن را قرآن عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید (آیه ۲ سوره یوسف)
ما آن را قرآن عربی قرار دادیم، باشد که بیندیشید (ایه ۳ سوره زخرف)
آنگاه در ادامه میگویند:
دو آیه سوره یوسف و زخرف گویای این حقیقتند که کسوت عربیت مستند به خداوند است و اوست که معنا و محتوای قرآن را در پوشش لفظ عربی نازل فرموده است تا قابل تعقل و تأمل باشد (ص ۵۱)
عجبا! یعنی اگر قرآن به زبان فارسی یا انگلیسی یا چینی نازل میشد، قابل تعقل و تأمل و تدبر نبود؟ آیا اگر خداوند برای مردم آلمان کتابی آسمانی با زبان آلمانی نازل میکرد، مردم آلمان نمیتوانستند در مضامین آن تعقل کنند؟ اگر کتاب غیرعربی برای عربزبانها غیرقابل تعقل و تأمل و لذا غیرقابل فهم باشد، کتاب غیرآلمانی هم برای آلمانیها غیرقابل تعقل و تأمل و لذا نیز غیرقابلفهم خواهد بود! چرا تبعیض؟!
سپاسگزارم قابل تامل و استفاده بود
بنظر میرسد در ایمان آوردن غیر عرب ها به قرآن دو نکته اساسی وجود دارد…اول قائم بالقسط بودن مومنین عرب عصر رسول الله دوم تداوم و واسطه و شاهد بودن مومنین هم عصر رسول الله برای دوران بعد از رحلت ایشان…در جهت برقراری قانون اتصال بین خود و دیگران ، دیگرانی که استکبار و زیاده خواهی ندارند… با تاسف باید گفت که “امه وسطا” بودن یاران پیامبر به میانه روی و به اصطلاح امروز نه شرقی نه غربی بودن تاویل شده است ، در حالی که عامل بودن مومنین بالقسط و “واسطه” درک و الگوی عمل شدن جهت فهم این… مطالعه بیشتر»
از نگاه جامعه شناختی، گسترش انتقاداتی مشابه با آنچه آقای نیکوئی و افراد منتقد دیگر انجام می دهند، نتیجه باز شدن دربهای بسته مابین جوامع و اطلاع یافتن از تفاوت های عظیم در بین ادیان مختلف جهان است، که البته نتیجه ای مبارک دارد، و آن هم بازاندیشی در مبانی و تضعیف جمودیست که خود را به صورت حقیقت مسلم دینی نمایش می دهد. اما آن گسترش آزادی که از این بازاندیشی ممکن است حاصل شود، اگر فاقد توجه همسان به عدالت و برابری در جوامع اسلامی باشد (که فعلاً چنین است)، نتیجه ای به جز این نخواهد داشت که… مطالعه بیشتر»
حداکثر چیزی که از این نوشتار آقای نیکوئی نتیجه می شود، این است که از ادعای اعجاز متنی و زبانی قرآن نمی توان نتیجه گرفت که قرآن کتابی الهی و مورد تایید خداوند است. اما از اینکه ادعای اعجاز به اثبات الهی بودن قرآن منتج نمی شود، نمی توان نتیجه گرفت که قرآن کتابی الهی و مورد تایید خداوند نیست. حال می توان پرسید که پس چگونه می توان الهی و مورد تایید خداوند بودن قرآن را اثبات کرد؟ پاسخی که به نظر من می رسد، این است که اشکالاتی که آقای نیکوئی بر قرآن وارد می کند، از اینجا… مطالعه بیشتر»
در کامنت های قبلی توضیح داده شد که اشکال آقای نیکوئی در اصل به محتوای قرآن است و نه به ادعای اعجاز زبانی و متنی آن. ضمناً آقای نیکوئی در این نوشتار خود مرتکب اشتباه دیگری نیز شده است که شرح آن چنین است: ایشان می گویند که “آیا خدا نمیتوانست در زمان واحد (یعنی در دوران پیامبر اسلام) برای هریک از امتها پیامبری از میان خودشان برگزیند و مضامین اصلی و ریشهای قرآن را در کتابهایی به زبانهای مختلف نازل کند (و مضامین حاشیهای و فرعی را مطابق فرهنگ همان مردم بیان نماید)، تا مشکل فهم کتاب آسمانی برای… مطالعه بیشتر»
در دو کامنت قبلی گفته شد که قرآن را در دو تم یا امر اصلی می توان خلاصه کرد: یکی نفی یا شک قوی انداختن در دارا بودن موجودات مادی یا گیاهی یا حیوانی یا انسانی یا موجودات جهان فرشتگان از درجه ای از معبود بودن یا رب بودن، و دیگری اعلام حیات پس از مرگ به شکل قیامت و حشر جمعی. حال می توان پرسید از کجا بدانیم این دو تم اصلی حقیقت دارند، و دروغ یا خطا نیستند؟ اگر علمای اسلامی در پاسخ به این سوال بگویند که چون خود متن قرآن دارای اعجاز است، پس آن دو… مطالعه بیشتر»
در کامنت قبلی توضیح داده شد که اشکال آقای نیکوئی نهایتاً به این اشکال تحویل پیدا می کند که چرا در هر سرزمینی که زبان جداگانه ای داشته، پیامبری ظاهر نشده تا آن اشکال عقلی گسترش قویاً مشکوک دامنه عبودیت یا ربوبیت به بخشی از جهان مادی یا گیاهی یا حیوانی یا انسانی یا جهان فرشتگان را به دین رایج در آن سرزمین وارد نماید؟ اما اگر ما مجموعه مقالات آقای نیکوئی را همزمان در نظر بگیریم، معلوم می شود که ایشان از یک جدل همه جانبه برای وارد آوردن اشکالات گوناگون به قرآن و اسلام استفاده می کنند. مثلاً… مطالعه بیشتر»
با سلام، دو تم اصلی که از ابتدا تا انتهای قرآن مدام تکرار شده و خلاصه قرآن می توان نامید، عبارتند از اعلام توحید (یکتایی خداوند) و اعلام حیات پس از مرگ به شکل قیامت جمعی. همه محتوای قرآن، شرح این دو است. توحید به معنای نفی یا لااقل شک قوی افکندن در معبود بودن و ربوبیت این جهانی و آن جهانی (حیات پس از مرگ) برای ماسوای آن خداوند یکتاست. بنابراین، به معنی نفی یا شک قوی افکندن در چند خدایی در دین مانوی (که این مانویت امروزه منسوخ شده ولی در زمان پیدایش قرآن بسیار فراگیر بوده)، نفی… مطالعه بیشتر»