قرآن و نظریه‌ تجربه نبوی

تقی رحمانی: استاد محمد مجتهد شبستری که عمرش دراز باد ۸۰ ساله شده است. نظریه تجربه نبوی بحثی مهم در کلام دینی است‎؛ این مقاله‏،  نقدی درباره نظریه استاد محمد مجتهد شبستری به نام (تجربه نبوی) است. که تلاش می کند مشکلات این نظریه و عدم هم خوانی این نظریه با سنت فکری مسلمانی و هم با روح قران را…

تقی رحمانی: استاد محمد مجتهد شبستری که عمرش دراز باد ۸۰ ساله شده است. نظریه تجربه نبوی بحثی مهم در کلام دینی است‎؛ این مقاله‏،  نقدی درباره نظریه استاد محمد مجتهد شبستری به نام (تجربه نبوی) است. که تلاش می کند مشکلات این نظریه و عدم هم خوانی این نظریه با سنت فکری مسلمانی و هم با روح قران را نشان دهد.

در آغاز باید گفت ماجراهای متن تا اعتقاد به آن است، ادامه دارد. متن مقدس ما ماجرا ساز است و تا زمانی که خود را به مشتاقان و منتقدان عرضه کند در میدان نقد و بررسی و هم در میانه باور مومنان جایگاه دارد. این متن هم دل است و هم ایمان و هم برای عده ای محل نزاع و نقد و بررسی باشد.اما همین متن مواجه با مخالفان راپذیرفته دانسته و حتی دعوت به مجادله احسن کرده است.

حال حساب مومنان به آن که جای خود دارد. هر کدام از این مومنان با دغدغه  در تلاش هستند تا در میانه (بحر مات گونه است) نقد های دیگران ،در نقد و بررسی مومنانه متن را طوری توضیح دهند که ریشه متن بر آب جهان جاودانه  گی بماند و از آن تازگی بیرون بتراود.

در ابتدا با ید تصریح کنم که :۱- هر تلاشی در نقد و بررسی متن تابع پاردایم علمی –فلسفی یا ادبی زمانه است و هم در سایه نیاز و پرسش خواستاران آن صورت می گیرد.

۲-هر پارادیمی محدودیت و توانایی خود را دارد که شناخت آن توانایی ها و محدودیت ها بسیار ضروری است.

۳- هر نقد بررسی مومنانه و حتی تحقیقی هم متاثر از پیش فرض های انکار ناپذیری است که چرایی سوال ها و نحوه حساسیت ها از متن توضیح می دهد.

۴- پاردایم ها از پس هم می آیند.مقبولیت آنان در توانایی در پاسخ دادن به سوال های دورانی است. بعد از انجام وظیفه جای خود را به پاردایم بعدی می دهند که باید بتواند به سوالات جدید پاسخ مناسب دهند. هر پارادیم مقبولیت خود را به دلیل درست بودن یا کامل بودن نمی یابد بلکه به دلیل پاسخ به سوالات مطرح زمانه پیدا می کند. منتفی شدن آن سوالات ،مقبولیت پاردایم را منتفی می کند.

۵- حال مهم این است که پارادیم ها سوال می سازنند یا این سوالات جدید  هستند که پارادیم ایجاد می کنند؟اما مهم تر آن است که آیا پارادیم ها می توانند برای قضاوت نهایی در باره متن  مقدس ملاک قرار گیرند اگر چنین است پس متن چه سرنوشتی پیدا می کند ؟. اگر چنین امکانی وجود ندارد پس فهم انسان ها که متاثر از پاردایم ها است راه به کجا می برد؟. از طرفی متن هم در پاردایمی خاص شکل گرفته است. در این صورت چاره چیست؟

۶- آیا می توان گفت که متن دارای مفاهیم بنیادین  یا جاودانه های در تغییریا مقوله های ابدی است که درانواع پاردایم توان خود را حفظ می کند و  اگراشکال تفسیر کننده آن از آن منسوخ شود بازاصل گوهری خود را می نماید .لااقل برای دین داران چنین است   چون  متن دین داران را متاثر می کند.  چرا که مومنان متاثر از  از ایمان خود می نویسندو مهم تر این که عمل می کنند در نتیجه مخالفان را هم به پاسخ وا می دارند وباز ماجرای متن شروع می شود.

به تعبیر اقبال جاودانه ها در تغییر همیشه هستند.به تعبیر نگارنده مقوله های بنیادین که فراتر از اشکال و تفسیرها زمانه ها وجود دارند و همین  اشتراک های بنیادین درنوع انسان است که  فهم انسان و تاریخ و جامعه را برای همه ما ممکن می کند درعین تفاوت هایی که وجود دارد. اما متون مقدس سرشار ازآین جاودانه در تغییر هستند.

۷-در دوران جدید متن با سه پارادایم روشنفکری مواجه شده و مومنان به آن تلاش کرده اند که  به سوالات بس سخت این پاردایم ها جواب دهند، در راه  تعامل پر ماجرا توانسته اند که اثر خلق کنند و بر ماجراهای متن بیفزایند.

۸- سه پارادیم به ترتیب ۱–سرمشق پیشرفت و ترقی ،۲-در سرمشق عدالت سوسیالیستی ۳- سرمشق دموکراسی و حقوق بشر، در هر کدام از این سرمشق های دورانی، متن مقدس مورد سوالات متفاوتی اعم از فلسفی ، اجتماعی ، افتصادی و جهان شناسی تا جهان بینی قرار گرفته است.

 سوالاتی که بس مهم و مسئله دار و مسئله ساز بوده است. مومنان اندیشمند به متن تلاش کرده اند که به این سوالات پاسخ دهند و تا با متن  در دنیای امروزادامه دهند در این راه دستاورد های هم نصیب شده است . هم بحران هایی  به اندیشه مومنان راه یافته که قابل بررسی است.اما از مواجه گریزی نیست. پاسخ سوال را باید با به نحوه احسن داد .تا نشان دهیم که روح دین بر تسامح و مدارا تاکید دارد.

۹- در سرمشق پیشرفت و ترقی، که علوم طبیعی علم قالب زمانه بود. متن ما را پرسسش فراوان بود اما محوری ترین آن علمی بودن یا نبودن متن بود.در ایران مهم ترین اثر در این مورد راه طی شده مهندس بازرگان بود که که پاسخی در خور در زمان خود بود. البته پاسخی که امروز منتقدان فراوانی دارد.بعد هم از کتاب قران و تکامل یدالله سحابی نام برد که مفهوم دوران ساز تکامل را به متن مقدس نزدیک کرده بود.

اما شق القمر بازرگان آن بود که گفت قران داستان انبیا یا تاریخ محمد نیست .بلکه کتاب به توحید و خدا شناسی که به خود شناسی می رسد . کاویدن در طبیعت و تاریخ آدمی را به خدا دعوت میکند که البته و صد البته این دعوت آدمی را در برابر خود و جامعه اش به خاطر خداشناسی مسول و اما مختار در برابر قبول کردن مسولیت و ایمان می سازد.ادعای بنیادین روشن فکران مسلمان این بود که خدا بر فراز قران است و متن خدا را در خود محصور نمی کند. به عنوان نمونه از نظر اقبال خوانش قران به مطالعه تاریخ و طعبیت ،به نوعی دعوت جاودانه به نگاه کردن به نمود های خداوند است تا او را آگاهانه درک کنیم و به اختیار ایمان آوریم. اگر چه تلاش بازرگان در علم محوری خالی از ایراد نبود بخصوص در آن جایی که تلاش می کند که کر بودن آب را توجیه علمی کند و مقدار کر بودن آب  با سنجش  علم فیزیک و شیمی کند.هم تلاش نادرست اقبال در توضیح وحی به عنوان سرمشق دوران کهن. اما این اندیشمندان گوهر متن را در یافته بودند و آن را بیان کردند.

۱۰-در سرمشق عدالت سوسیالیستی که دلبری خود را داشت واز منظر نظرات علوم تجربی به جامعه نگاه می کرد و سخن از فلسفه علم ، تاریخ ، جامعه و انسان بود که در سپهر نگاه تکامل داروینی متاثر از علوم تجربی مطرح می شد. قرار بود که قانونمندی های اجتماعی  همانند قوانین طبیعی کشف شود. در نتیجه از سوی روشنفکران مسلمان در متن از سنن لاتغییر خداوند که با قواعد عقلی عمل می کند سراغ گرفته می شد. در این مسیر هم افبال لاهوری و بیشتر شریعتی سرآمد زمانه است . کشف قانون مندی هابی اجتماعی بر روابط انسانها در متن در عین حال اسیر جبریت تاریخی، در نزد شریعتی نگشت. چرا چه شریعتی در تفسیر ها به پایان خوش تاریخ مطابق باور شیعه عمل کرد, اما با زبان متداول زمانه آن را توضیح داد. ولی این که زبان متن توحید و هدف آن باور به توحید وخدای واحد والبته خدای واحد را باور داشتن در زندگی مومن تاثیر مشخص و تعریف شده دارد.چنین باوری را شریعتی به خوبی توضیح داد.

۱۱- اما در سرمشق جدید که دوره دموکراسی و حقوق بشر است و علوم زمانه در سیطره فلسفه و هرمنوتیک فلسفی قرار دارد، جالب آن است که آغاز کننده نظریه قران به مثابه( تجربه محمدی) بعد از تحقیقات هرمنوتیکی در باره متن که هم جالب وهم جای نقددارد. باز به همان جایی رسیده است که اندیشمندان مسلمان  در گذشته رسیده اند. یعنی متن ما را به خدا  و توحید و اخلاق همراه با می خواند.

به عبارتی قران کتاب داستان انبیا و زندگی آنان نیست بلکه محور متن فقط وحی نیست. بلکه در یک کلمه توحید است و این خدا  است که بر فراز متن می نشیند. اما جالب آن است که این اندیشمند محترم نمی گوید که این نظر جدید نیست .این تفاوت متن را با دیگر کتب مقدس را دیگران هم گفته بودند.که در باره اش مفصل خواهیم گفت. از طرفی از همین اندیشمند باید پرسید که چرا راه را دور کرده است و از مسیریی به این نظریه خدا محوری در متن نزدیک شده است که پر تکلف می نماید . که در جای خود به این مسیر پر تکلف خواهم پرداخت.

۱۲- در پارادیم اول می گفتند که متن (چه) گفته است  تا ابهام زدایی کنند.در سرمشق دوم می گفتند که متن (چطور)گفته است.تا علت ها را توضیح دهند. در پاردایم سوم می گویند که متن را که گفته است خدا یا محمد؟تا تفاوت های جهان شناسی در متن را درک محمد بدانند نه سخن خداوند. شاید در سرمشق بعدی باید توضیح داد که متن (چگونه) گفته است. در نتیجه پرسش ها در سرمشق سوم جدید است است که متن با آن رویرو می باشد.اما این پرسش ها چیست؟

پرسش های دورانی اخیر: قران چیست و متن سخن کیست؟

۱- به نظر می رسد که این سوال جدید نیست .اما در سرمشق زمانه نوع پاسخ به آن جدید است و مسائل خود را می طلبد.

۲-چنین دغدغه را که شبستری بیان می کند  ریشه در این نگاه دارد که متنی که در زمان و مکان خاص آمده است ناچار به زبان جامعه هم سو شده است پس رنگ و زنگ و ریخت زمانه را با خود همراه داشته است.چنینی متنی جهان شناسی خاص خود را دارد و در سرمشق زمانه اش قابل فهم است . در نتیجه این متن زبان انسانی دارد. پس بیان انسانی هم دارد. به الطبع روای انسانی دارد.بیان کننده تجربه ای یک انسان است و شناخت او از هستی و انسان و جامعه است.

 به عبارتی این محمد از است که از تجربه خود حکایت می کند بعد از تماس با کانون معنا در هستی. می توان گفت که این جان کلام متفکر محترم محمد مجتهد شبستری در بحث (تجربه نبوی) است. اما سوال این است که این راوی چگونه سخنی متفاوت از رسم زمانه می گوید و این سخن  از کدام آگاهی او بر می خیزد ؟این نکته قابل تامل است.ماجرا از این جا آغاز می شود .تجربه نبوی همان تجربه عرفانی است ؟. یا تجربه هنری یا تجربه عام درهمه انسانها که می تواند برانگیخته شوند تا متن مقدس خلق کند؟به عبارتی راه برای عارف شدهن باز است اما برای پیامبری باز نیست . البته به شهادت تاریخ این گونه است.

۳- در همین رابطه مهم تر آن می شود که باز سوال را ادامه دهیم که این متن سخن محمد است که با تماس با کانون معنوی جهان که به تعبیر ما که خدا نام دارد (یعنی خود –است . بدون این که به چیزی متکی باشد . باز یعنی  اوست که هست .) این تنها نامی کامل واما کلی می باشد که می توان با زبان انسانی وی را خطاب کرد. به نظر می رسد در فهم و زبان انسان، نحوه تصورازخدا بوسیله که مفاهیم و تصاویر گوناگون از وی شکل می گیرد که هم درست و هم کامل نیست پس هر تعبیری و نامی تعبیر پذیر و هم تغییر پذیر می نماید .

او که هست برای آدمی می شود صورت گر نقاش است ادمی که هر لحظه بتی می سازد وانگه همه  بت ها را در پیش او می اندازد. چرا که خدای عارفان و فیلسوفان و فقیهان با هم متفاوت هستندو هر کدام به شکلی ظاهر می شوند. گاهی سلطان ،زمانی همراه ورفیق..و باز تعابیر و تفاسیر ادامه دارد تا زمانی که انسان توان تصویر و تعبیر سازی دارد.

۴- مجتهد می گوید  قران تجربه فردی محمد است و آنچه که درک کرده است و دیده است و فهمیده است به زبان آورده و متن مقدس ما تجربه محمد است. این تجربه تجربه انسانی است با زبان انسانی بیان شده است .

محمد مجتهد شبستری

.طرح این باور از سوی اندیشمند محترم محمد مجتهد شبستری بدون جنجال کردن مطرح شد و در محافل هم مورد بررسی قرار گرفت .بعد از طرح این دید گاه نظرات دیگری هم  پایه یا همسو این دیدگاه طرح شد. مخالفان هم در این باره نوشتند و بر معجزه بودن قران تاکید کردند. برخی نظر بر این است که  متن  الهام خداوندی است. اما با بیان انسانی و با لفظ انسانی بیان شده است.این نظر را دکتر پیمان سالها قبل مطرح کرد. دکتر سروش و نصر حامد ابو زید براین نظر هستند. عده ای هم بر معنا و لفظ خداوندی قران تاکید دارند. این دیدگاه در نظر مهندس بازرگان و بسیاری دیگر طرف دارد و نظر قالب می باشد.

۵- علل طرح دید گاه مجتهد شبستری و مقبولیت آن در نزد عده ای با توجه به سرمشق زمانه را می توان کاوید و به نتایجی رسید.

باید گفت که مدتی است که سرمشق زمانه دیگر گشته ونگاه هنرمنوتیکی باب شده است .این به نگاه به متن مقدس هم رجوع می کند و سوالات جدید از متن می پرسد.از طرفی با توجه به جهان شناسی جدید، برخی ایرادات به متن از جمله بر  جهان شناسی آن وارد شده و که در ابعاد دیگر و مسائل دیگر مطرح شده در متن امتداد یافته است .این ایرادات در سر مشق های دیگر هم از متن گرفته می شود که با توجه به سرمشق زمانه به آن پاسخ داده می شد.در این پاسخ ها هم تعامل وجود داشت و هم تسلیم کامل سرمشق زمانه شدن در آن مشاهده می شد.در این مورد مقایسه  آرای سرسید احمد خان هندی با بازرگان و طالقانی در سرمشق اول روشنفکری و مقایسه مجاهدین خلق با آثار شریعتی در تعامل با سرمشق زمانه و تسلیم برابر آن در سرمشق دوم روشنفکری قابل تامل است. پس در هر سرمشقی جواب ها گاه در حد تسلیم به متد و بینش زمانه بوده و وهم برخی از جواب ها در حد تعامل با سرمشق زمانه بوده است.

۶- پس طرح این نگاه جدید تجربه نبوی که عمیق هم است  به دو دلیل عمده جایگاه و طرف دار خود را دارد .الف -سرمشق زمانه و تغییر پرسش ها را از متن همراه آورده است . ب- سوالاتی که به واسطه حاکم شده حکومت دینی برای زندگی مردم ایجاد و تحمیل شده است .همراهی این دو عامل با هم این نگاه را هم تقویت کرده، هم دارای طرف داری علت پذیرتر کرده تا دلیل پذیر. از طرفی در مواردی نوعی شتاب زدگی عوامانه دربرخورد موافقان و مخالفان این نگاه ایجاد کرده است که  نحوه طرح آن به این نوع افراطی گری ها دامن زده است .

۷-دلبری سرمشقها کهنه شدنی است. سرمشق ها تغییر پذیر هستند و خودشان با پاسخ دادن به سوالاتی خود را از مد می اندازند .چون با سوالات جدید از دور خارج می شوند زیرا برای پاسخ دادن به سوالات مشخصی به میدان آماده اند. سوالات هم مطابق نیاز زمانه تغییر می کند.  اما نکته مهم آن است که گاهی تلاش زیاد در هماهنگی با رسم سرمشق زمانه برای تفسیر متن  آن را پر تکلف می کند. در این مورد ذکر تلاش مجاهدین در تطبیق(مونیست تاریخی با توحید  تاریخی )که تلاش صادقانه برای توضیح برابری انسانها بود بسیار با اهمیت می نماید اما چنین تلاش پر تکلف بود. در همین رابطه  سر سید احمد خان هندی که جزرو مد رود نیل را برای عبور قوم موسی به دلیل طبیعی تاثیر ماه در شب برای افت رود نیل دانست و آن را توجیه علمی کرد که  از همین نوع تکلف ها بود .

جالب ان است که نویسنده محترم تجربه نبوی در مقاله شماره۱۴خود تصریح می کند که با وجود انسانی بودن متن، اما این متن بدون دلیل عقلی برایش متن ویژه است. اگر این متن ویژه است و باید توضیح دهد که چرا ویژه است به عبارتی اندیشمند محترم متن را در عمل متفاوت از متون دیگر می داند. این تفاوت را با وجود رد کردن معجزه بودن آن باز به تفاوت و ویژه بودنش اصرار دارد.

با این تاکید بر ویژه بودن بدون دلیل عقلی نشان از همان بحران مواجه بوعلی سینا با فلسفه یونانی می دهد که گفت در عین باور به معاد من نمی توانم با فلسفه ارسطو معاد را ثابت کنم. مجتهد هم با تعلق به هرمنوتیک گادامری برای تفسیر متن در نهایت در عین باور به ویژه بودن متن نمی تواند با ابزار و نگاه علمی فلسفی خود دلیلی برای ویژه بودن متن بیابد. اما پاسخ نمی دهد که این همه تلاش برای طرح موضوعی که با بحث هرمنوتیکی و انسانی بودن متن رابطه ندارد چرا به این نتیجه  می رسد.به عبارتی چه نسبتی بین ویژه بودن متن و بحث هرمنوتیکی وجود دارد؟ . که با وجود بحثی مفصل یاز مجتهد می گوید که متن برای وی ویژه است.اما دلیلی برای همه پسند کردن آن ندارد.اما مجتهد به خاطر این که ایمان به خدا را حفظ کند  خواسته کاستی متن با علوم زمانه را محصول درک محمد بداند نه  خداوند . چرا که متن سخن خداوند نیست زیرا خدا که اشتباه نمی گوید.  طرح بحث  تجربه نبوی به این دلیل بوده است و اما باز متن ویژه می ماند در نزد مجتهد چرا؟

۸-  محمد مجتهد شبستری که عمرش دراز باد در اثبات خود گاه چنان دور می رود و تمام اندیشمندان مخالف خود را به نگاه متافزیکی متهم می کند .در حالیکه دید متافزیکی یکی از روش های تفسیری است که معجزه بودن متن را تائید می کند.-اگر چه متافزیک ارسطویی که بنیان این نظریه است در اصل خود نمی تواند معجزه و نبوت و وجود خدای زنده را تائید کند -به عنوان نمونه روشنفکران مسلمان هیچ یک با نگاه متافزیکی به سراغ فهم  تفسیر متن نرفتند. بلکه با دلایل علمی یا فلسفی غیر متافیزیکی بر متفاوت بودن متن تاکید داشتن. به عنوان مثال خدامحور بودن قران را مهندس بازرگان در متن ثابت کرده و هم وی از تفسیر متافزیکی متن هم فرار کرده به آن نقد جدی داشته است. این نقد تا آنجا مطرح بوده است که بخشی از کتاب اصول فلسفه رئالسیم مرحوم علامه طباطبائی در نقد آرای بازرگان است.

به عبارتی خدا محوری متن از نظر بازرگان و نحوه باور به خدا دید وی را از فلسفه متا فیزیکی جدا می کند.اقبال لاهوری فلسفه خود را با نقد متافیزیک شروع می کند. باور دارد که متن را باید طوری خواند که انگار به تو وحی شده است. این حالت با دید متافزیکی متفاوت است.نقد فلسفه مدرسی یا متافیزیک ارسطویی از مبانی روشنفکران مسلمان است.

شریعتی متن را خدا محور و توحید ومحور می داند و با نگاه هستی شناسانه به دید توحیدی می رساند.از ایمان فردی به مسولیت داوطلبانه اجتماعی می رسید.پس می توان گفت که متافیزیکی نبودن روشنفکران مسلمان مانع از معجزه دانستن متن نشده و هم مانع از انسانی ندیدن پیام متن نگشته است.حتی مانع از این که متن را آغشته به فرهنگ زمانه بدانند.و احکام آن را زمانی مکانی بدانند.

۹-مهم ترین نکته ای که متن را باید انسانی بداند بروز ونمود برخی از مسائلی است که با علوم و فلسفه هرمنوتیکی جدید نمی خواند.خداوند که کانون معنا در هستی است، نمی تواند گوینده این متنی باشد که دارای محدودیت زمانی و مکانی است. با بسیاری از دریافت های جدید آدمی نمی خواند. پس این متن تجربه نبوی را با خود دارد .با هر ویژگی این متن تجربه بیان و توضیح محمد است و درک و کلام و تمام دریافت های وی را بیان می کند.در نتیجه محصول تجربه اوست.معجزه هم نیست .اگر برای مجتهد ویژه است و خاص . اما باز با این ویژه نامیدن از سوی مجتهد بازبه عبارتی معجزه است به لحاظ عقیدتی برای وی  معجزه است .اما او به دلالیل پاردایمی نمی تواند معجزه بودن آن را ثابت کند. اگر دقت کنیم معجزه هم درکی پاردایمی از مفهوم  ویژه بودن است که با زبان پاردایمی خود قابل فهم است . چرا ویژه است چون حالت خاصی دارد که دیگران ندارند. در هر دوره ای توضیح و توجیهی برای این معجزه بودن تدارک دیده شده است. در هر پارادیمی ویژه بودن می تواند تفسیر خاص خود شود .مجتهد می داند که با این متن زبان و تمدنی شکل گرفته است .پس طرح معجزه کردن متن می تواند قابل توجیه باشد . متن معجزه است چون امت ،ساخته تمدن پدیده آورده و برحول متن محمد زبانی قدرتمند بوجود آمده است.

البته مجتهد می تواند بگویید که این ساختن ها به معجزه لفظ بودن متن و الفاظ چه ارتباطی دارد. .اما مخالفان می توانند بگویند که محمد در حالت غیر وحی سخنانی دارد که هم سطح وحی نیست.تازه در پاردایم آن زمان مجموع دلیلی برای ویژه بودن متن اقامه شده است که آن را متفاوت از دیگران معجزه کرده است. که یکی از آن دلایل لفظ است بلکه معنا هم معجزه است و هم دلایلی که برشمردیم هم دال بر معجزه بودن متن است . منتها معنی معجزه پاردایمی است.

۱۰- مجتهد می گوید که متن انسانی است در حالیکه معتقدان از معنی انسانی بودن متن که برای انسان است  و بوسیله انسان بیان شده است همه گی غفلت کرده اند. در حالیکه این چنین نیست انسانی بودن پیام متن را وبرای انسان بودن را همه روشنفکران برآن صحه گذاشته اند.منتها این که محمد این متن را به واسطه تجربه فردی خود گفته و رسالت خود خویش درک کرده است س اگر رسالت دارد و این ادعا خود وی بوده است.اگر چه این ادعا غلط نبوده است و دلیلی بر کذب سخن محمد وجود ندارد. اما چون نحوه نگرش مجتهد بر روال متد زمانه است او از اثر می گوید و اثر این را نشان می دهد که تجربه فردی محمد است . چرا که خدا نمی تواند در این متدلوژی مورد بحث قرار بگیرد.در حالیکه خود مجتهد به این رسیده که هدف متن خدا است . اما وی به دلیل محدودیت متدولوژی خود برای نجات خدای که در متن اسیر است و در عمل مسئله اصلی متن را که خدا و نحوه تلقی از این خدا است را در پرانتز گذاسته است. چرا که او می خواهد بگوید که زبان انسانی متن است که او را توضیح می دهد و محدودیت متن هم در همین زبان انسانی است و خدا را بزرگ تر از آن است که در متن اسیر شود با هر تلقی که از خداوند داشته باشیم.

. اما روشن فکران مسلمان بدون متد وی خدا را بالا متن قرار دادند و حتی وی را در بحث خویش حذف نکردند و به دلیل متدولوژی که انتخاب کرده بودند. در تمام بحث مجتهد سخنی از خدا نیست وبلکه سخن از درک محدود اما ویژه محمد ،از هستی است.

۱۱-به نظر می رسد که مفهوم خداوند و طرز تلقی از آن می توان به بحث تجربه نبوی کمک کند اما تلقی از خدا چگونه می توان  در این متد چاره کار شود.

مجتهد در مقاله شماره ۱۴ خود در بحث (تجربه نبوی )به درستی اشاره می کند که تفاوت قران با عهد عتیق و جدید آن است که این کتاب داستان عیسی پیامبر نیست و نبوت قدسی وی که پسر خداست یا داستان  زندگی قوم یهود نیست. به درستی در تائید سخن مجتهد باید گفت که اگر در قران داستان است به واقع قصد داستان سرایی یا تاریخ گوی به روال معمول را ندارد. بلکه قصد دیگری دارد که با داستان های انبیا می خواهد همه را به نیت اصلی خود که همانا ( خدای واحد) است ،هدایت کند.اما این هدایت چگونه است؟آیا ویژه بوده است؟ این  ویژه بودن را می شود درک کرد و برآن صحه گذاشت و فرق آن با  تجربه های دیگر مانند تجربه عرفانی چیست؟یا هر درک شهودی دیگر؟ در اصل آیا فرقی با هم در دارند این تجربه ها؟ یا فقط دارای مراتب هستذد؟

اگر به این روال  از پرسش ها ادامه دهیم باز مسئله اصلی فراموش می شود که همان تلقی از خداوند است. اگر مجتهد تلاش اقبال را در تبیین وحی به درستی تلاشی ناموفق می داند. اما متوجه نیست که او هم همانند اقبال برای پاسخ دادن به برخی از سوالات با توجه به پارادیم زمانه، باز از مسئله اصلی متن غفلت کرده است که همان تلقی از خدا است در حالیکه اقبال در اثر گران سنگ خود یعنی احیای فکر دینی در اسلام به مفهوم خدا پرداخته .ولی توجه اصلی مخاطب به بحث وحی او جلب شده است چراکه نیاز زمانه  بوده که تبیین مفهوم وحی بیشتر توجه کرده است که نگارنده هم در جذب این بحث و نقد آن خود زمانی را طی کرده است. مجتهد هم با عبور از هفت خان ۱۴ گانه مقالات در باره (تجربه نبوی )تصریح می کند که کانون محوری بحث متن ،خدا است .اما خود مجتهد هم در این سلسله بحث ها از محور اصلی سخنی نگفته است. البته وعده داده است که بعد از این چنین کند. این محور اصلی خدا واحد است که در همه ادیان یکی است. از همین جاست که از وی می توان پرسید تجربه یکسان در پیامبران از چه نشان دارد؟اگر این تجربه فردی است پس اشتراکی تا این حد و هم تفاوت این اشتراک با تجربه عرفان را چگونه دسته بندی می کند.این که همه پیامبران که ما می شناسیم در حوزه تمدنی واحدی اموری و مسائل مشترکی را توضیح می دهند و در عین حال  خود را صاحب رسالت می دانند. این رسالت را عرفان مدعی نیستند.

 متدلوژی نظریه تجربه نبوی

۱- بی گمان بحث مجتهد شبستری نظریه جدیدی است که با دیگران نظریات مطرح شده در باره متن تفاوت دارد.منتها این نو بودن که البته امتیاز نیست در نحوه تبیین نظریه مزبور است. یعنی نحوه تفسیر چگونه گی تجربه نبوی مهم است. در این مورد اقبال لاهوری با واژه ترکیبی تجربه پیامبرانه از مجتهد جلوتر است .اما نحوه تبیین اقبال لاهوری از تجربه پیامبرانه با مجتهد متفاوت است .

تجربه پیامبرانه در دید اقبال از نوع  جنس تجربه عرفانی است منتها با این تفاوت پیامبر انسانی است که ازآگاهی پر می شود و در نتیجه می خواهد دوباره دنیا و انسان و جامعه را تفسیر کند. پس با  این حالت  که به آن می رسد ،رسالت ساز می شود. بی گمان این تبیین اقبال خالی از اشکال نیست . چرا که  بسیاری هم ادعای رسالت می کنند اما پیامبر نیستند.البته اقبال محک عملی و عقلی را برای سنجش ادعای انبیا پیشنهاد می کند.

اما به نظر می رسد که متدولوژی مجتهد با اشکال بیشتری مواجه است. وی تلاش می کند با توجه به هرمنوتیک فهم ،به فهم هرمنوتیکی برسد که حرکت از روش شلایرماخر به سوی  دید گادامری است. که  این دو از نخبه گان نگاه هرمنوتیکی هستند.

در فهم هرمنوتیکی افق متن یا اثر با افق خواننده در هم می شود که دیالکتیک هرمنو تیکی خوانده می شود. حال باید دید که که آیا مجتهد افق خود را بر افق متن حاکم نکرده و در عمل از این قاعده خارج نشده است؟ به نظر می رسد که وی با توجه به سوالات جدی خود در عمل دچار تلون بر متن شده و رنگ خود را بر اثر زده است.

مجتهد در توضیح ابزار درک خود از متن برزبان شناسی مدرن تکیه می کند. تمام علوم زمانه را درست قابل اتکا در تمام موارد فرض می کند و در نتیجه در عمل دچار همان خطای اقبال می شود که در مورد تفسیر وحی انجام داد و وحی را پایان دوران قدیم خواند.

۲-اما خطای مجتهد شبستری در چه مورد است . او در بکار بردن متدلوژی جدید تردید ندارد و حتی تا انتها به آن وفادار است.در عوض در فهم این متدلوژی از افق متن غفلت می کند این عمل همان خطایی است که روشنفکران مسلمان انجام داده اند که از شریعتی تا سروش و مجتهد را شامل می شود ،  بازهم ادامه خواهد داشت چون چاره ای وجود ندارد . چرا که در خلق متدلوژی ما  شرقیان بنیان گذار نیستیم

اما رابطه میان متدلوژی و بینش وجود دارد که باید به آن توجه کرد. حتی نوع سوال ها و هم مقوله هرمنو تیک با دید مسیحی و مدرن که در غرب تکوین یافته است. یعنی بار ارزشی دارد که برآن سوار است اما خود را پنهان می نماید.

.اما مهم این است که این بزرگان برخی تا انتها بر مشی مزبور وفادار مانده اند.تمام ابزاری که مجتهد برای فهم متن مقدس در اختیار می گیرد در عمل توجه به بینش و در که متد هرمنوتیکی است که خواننده را اصل می گیرد و از طرفی نگاه انسان محور مدرنیته را عمده می کند . اما این نگاه انسانی در غرب در برابر خدا و متافیزیک و شکل گرفته است .در حالیکه انسان محوری می تواند بدون مواجه با خدا هم شکل بگیرد.

۳- مجتهد بدون تکیه برسنت تاویل شرقی -که متاسفانه آن را شطحیات می نامد- دربررسی اندیشه ایرانی و اسلامی با ایزار و بینش هرمنوتیک می رود و در آن غور می کند و در بکار گرفتن متدولوژی آن  دیگر ملاحضه ای ندارد . در این مورد بحث تجربه نبوی به همانند سر سید احمد خان  هندی عمل میکند که دربست در انطباق قران بر علوم زمانه کوشید . در عمل در برخی از موارد تفسیر متکلفانه از قران ارائه داد که چندان مقبول نیست.اگر چه وی زحمات در خور توجه ای کشید ،توانست برای نواندیشی راهی باز کند.

مجتهد در طرح متدولوژی خود از زبان شناسی جدید و الهام می گیرد . از منظر خواننده به متن نگاه می کند. در این روش تا انجا پیش می رود که اعلام می کند که چیزی را دیده که دیگران ندیده اند.در حالیه برخی از نتایج مجتهد جدید نیست .مانند همین اصل کخه مسئله متن در وهله لاول خدای وهحذد است . این نکته ای که بسیاری از انذدیشمندان مسلمان برآن تاکید کرده اند .اگر انچه وی دیده است  را باید با محک عقلی و عملی محک زد تا به صحت آن رسید.

۴-در این تحقیق موضوع اصلی از بحث غایب است و آن محور متن است، یعنی خدا . در صورتی که افق متن به ما اجازه نمی دهد که این محور اصلی را نادیده بنگاریم. اگر محمد خود به واسطه صلاحیت خود به نبوت رسیده است و هیچ لطفی از جانب او در کار نبوده است. در اینجا است که اگر کشف نیت مولف در کار است .پس افق متن چه می شود تا سنت تاویل به گفته گادامر رعایت شود . تاویل به تلوین گرفتار نیایید.مجتهد به افق متن کار نداردو تمام ابزار جدید را برمتن می کشد.

در تمام متن سخن از خدایی است که فعال مایشائ است و هر روز در کاری است البته مجتهد هم باور دارد که موضوع اصلی متن خدا است و اما این خدا چه و چگونه کشف و فهم می شود.انسان او را کشف می کند یا او خود را می نماید تا انسان او را ببیند. در متدلوژی هرمنوتیکی اصل نیت مولف است یا کشف خواننده .می دانیم که گادامر به دومی توجه دارد. مجتهد در این بحث به تمامی به دیدگاه وفادار مانده است . این به افق متن نمی خورد . مانند برخی از برداشت های سر سید احمد خان از قران  متکلفانه می نماید.

یا مانند برخی از برداشت های شریعتی از قران وآیات قران که آنها را به سوی سوسیالیست مدرن سمت می داد.

مبانی نظریه تجربه نبوی

۱-متن را به تجربه نبوی و شخصی پیامبر سوق دادند اگر چه خدا را در عمل تبرئه می کند اما در بینش اورا تعطیل هم می کند.چرا که در این متد خواننده اصل است نه اثر . مجتهد در این متد ناخواسته خدا را به مثابه اثر قابل خوانندن می کند .راز آلود بودن دین و مذهب با باور به منفعل بودن خداوند متفاوت است . محمد خود خدا را کشف کرده است و بعد به سخن در آمده است و متن را ساخته است چرا که موحد بودن را هم محمد می گوید نه خدا،پس این درک  فردی محمد است و بین الاهذانی نیست چون متن متعلق به  تجربه محمد است.  این تناقض درمتد مجتهد وجود دارد که در مسیر استدلال سازی خود به آن توجه نکرده است.

۲-اما هزار نکته باریک تر از مو این جا است که اگر متن تجربه و زبان و کلام محمد است پس چرا اشتراک اصولی میان متون مقدس در ادیان ابراهیمی است. تجربه مشترک در عمل چه چیز را می رساند. چندین چند،نبی یک موضوع را می گویند با زمان های متفاوت و در مکان های گوناگون بر اصول مشخصی تکیه می کنند از خدای واحد سخن می گویند.بر اموری مشخص تکیه می کنند. در صوریتی که اگر متن تجربه فردی محمد بود باید تفاوت های اساسی در متن ها ی پیامبران وجود داشته باشد.

در اینمورد شاید طرح وقوع زود هنگام رستاخیز که در متون دینی طرح می شود .مثال زد . در این مورد چند  تبین است . درک و القای خداوندی به پیامبر با توجه تجربه بشر در مورد اتفاقات طبیعی که هولناک است نشان دهنده انذار است که در ذهن مخاطب می نشیندو او را به فکر می آورد . از طرفی رستاخیز مسئله همیشگی ذهن انسانها است.اما در این مورد پرشس این است سخن از وقوع زود هنگام ان است. در قران است که یک روز خداوند ۵۰ هزار سال ماست . اگر خداوند به رستاخیز وعده داده باشد.پس وقوع آن در زمان خداوندی است.

اما تفسیر دیگر آن است که هر فرد در زمان معین می میرد و با این پدیده مواجه می شود.یا با حالاتی از آن مواجه می شود

تفسیر دیگر آن است که این بیانی سمبلیک است که نوعی از حالت اضطراب و وظیفه را به مخاطب را القا می کند . وقوع آن در آدمی به مثابه صفت است نه مکانی . یعنی منقلب شدن و دچار تشویش گردیدن .که آدمی را به حرکت و اعتراض دعوت می کند.این حالت اگر شامل رسالت نشود به نوعی سر گشته گی است که  بیماری را در فرد تداعی می کند یا نوعی مجنون بودند را به حدی که قران می گوید که محمد مجنون نیست.چرا که سخنش هم رسالت دارد و هم با واقعیت زمانه می خواند و هم مشابهت دارد . طوری که همه مردم اشتراک سخن و رفتار انبیا را می فهمیدند . اما مشکل بر سر این بود . چرا این فرد . یا منافع اقتصادی در میان بود.  از طرفی نبوت در آن زمانه طبیعی بود و حتی انتظار آمدن نبی را داشتند.

حال سخن این است که تبیین تجربه نبوی مجتهد ،دراین مورد چه کمک اساسی به مخاطب می کند. در هر حال این سوال پیش می آید این شوریدگی پیامبران در افراد متفاوت در شرایط متفاوت مشترک است .پس نمی تواند تجربه فردی نامیده شود . این شور در یوحنا هم است و بااین زبان سخن می گوید در مسیح هم است و هم در محمد . پس باید رابطه مشترکی در مسیر القا این حالت باشد.می توان گفت که مجتهد افق متن را در عمل نادیده گرفته است با افق خود به سراغ متن رفته است که این از دیالکتیک گادامری عدول کردن است.چرا که افق متن هم باید با افق خواننده تعامل کند.

۳- اگر این متن تجربه محمد باشد دیگر باز انسان معمولی نیست آدمی با این سطح دانش و توانایی بسیار اسطوره ای تر از خدا هم می شود . اوست که متن آورده است و هم اوست که امت ساخته است و باز اوست که بر همه اوضاع زمانه مسلط است.

در این حالت وی دیگر یا انسان معمولی نیست که می خوابد، می خورد و در میان انسانها زندگی می کند.

۴- اگر متن تجربه نبوی است . اما محمد را سخنان دیگر هم است این سخنان قابل مقایسه با قران نیستند. از طرفی اگر متن در حالتی مشخص بر محمد نازل می شده است دیگر نمی تواند تجربه وی باشد چرا که این اختیار یک طرفه از وی سلب شده است در قران داریم که گاه وحی قطع می شده است.خوب سخن این است که اگر محمد عامل این سخن است چرا زمانیی توان تحقق تجربه خود را نداشته است.

۵- در متن نکاتی وجود دارد که اگر فقط تجربه پیامبر باشد وی را خود خواه و گاهی حتی حقه باز می کند که این در عمل با خصلت پیامبر نمی خواند. کسی که برای خود حق ویژه چند همسری قائل می شود . کسی که برای خود عزت برتر می طلبد. کسی که هم خود را می ستاید و گاه هم به خود انتفاد می کند. به نظر می رسد که برای توجیه کیهان شناسی متن ، نمی توان چشم خود را به نکاتی بست که مهمتر از کیهان شناسی متن هستند و آن داستان زندگی آدمیان بر روی زمین که هدف انبیا و اولیا است زندگی کردن انسانها بوده نه اصلاح جهان شناسی آنان . آن هم کیهان شناسی که مدام تغییر می کند.

۶- دغدغه مجتهد شبستری که عمرش دراز باد آن است که خدای عالمیان را برتر از متن بنشاند که کاری درست است . اما متن را اگر تجربه فردی کند . آن گاه دیگر وثاقتی برای اجماع مسلمان باقی نمی گذارد . اگر متن تجربه نبوی به سیاق مجتهد است کاری اقبال شروع کرد و در عمل ادامه یافت. پس همین جوانان وتحصیل کرده می توانند بگویند تجربه محمد ما را چه کار پس ما هم تجربه خود در دوران مدرن را می گیریم که دوره خدایی عقل افسرده است .در ادامه این عدم وثاقت متن کار این می شود که متن را تحویل بنیاد گرایان داده ایم. آنان تنها مفسر متن می شوند. چرا که متن تا مسلمانی است متن مرجع مسلمانان است و بدیل ندارد.با این راه مجتهد وی در عمل به نقض غرض  مقصود خویش می رسد و به سبکبالی متن از را در عمل سبک می کند. اما در میان مسلمانان چنین حکایتی رخ نمی دهد .

۷- موضوع مهم ترآن است که  مجتهد با وجود تفاوت مهم میان متن مقدس محمدی و تورات وانجیل باز در عمل به تجربه شکست خورده الهیات لیبرال دست می زد که در افراط تقدس زدایی از متن مقدس در عمل به رشد بنیاد گرایی دامن زد. تجربه ای در مسیحیان جواب نداده است .در متن مقدس مسلمانان جواب نخواهد داد. تقدس زدایی در متون مقدس عهد عتیق و جدید بعد از مدتی در عمل متوقف شد و از دل این پدیده الهیات رهایبخش بیرون آمد که به گوهر متن مقدس که همان ایمان و اخلاق  است پرداخت و بعد به مسولیت های اجتماعی مومنان مسیحی توجه کرد.

۸- بزرگترین ایراد به کار مجتهد در این کار بس مهم اما نه چندان صائب این است که ،وی می باید از خدا در متن شروع می کرد .یعنی هدف اصلی قران را مبنا می گرفت . شاید بحث او شکل دیگری می یافت منتها این بار نه با دید توحید اجتماعی بلکه با دید توحید ایمانی  ایمان به مثابه باورکه فردی را عمده می کرد .  اگر چه به باور تنگلارنده نزدیک کردن تجربه نبوی به تجربه عرفانی امری درستی نیست. میان این دو تجربه تفاوت بیش از آن است که اقبال یا مولوی به آن اشاره دارند. اما چه نزدیک کردن کار پیامبری به تجربه عرفانی که اقبال شروع کرد مسیر پر انتقادی می باشد

متن مقدس و تعامل با پارادیم ها چگونه

در تعامل با دین ، فلسفه ، عرفان ، هنر ، علم و اقبال لاهوری سخن مهمی دارد . اگر چه خود وی در این تعامل در مواردی سپر به کام فلسفه جدید انداخته است . همانند مجتهد تا انتها راه را نرفته است .در نتیجه مبانی را برای این تعامل طرح می کند که قابل بررسی می باشد.اگر چه از تعامل متن با دانش زمانه گریزی نیست. این تعامل ماجرا ساز است.

اما حیطه ها و درک حوزه ها و معیار های هر کدام از حوزه های هر عنصر مانند دین و فلسفه و.. زمانی که محور بررسی همان عنصر است می باید حفظ شود . این سخن اقبال یعنی درک زبان و جوهر عنصر مزبور در قضاوت در باره آن عنصر را که در سال ۲۰۰۶ یورگن هابرماس در تعامل سکولارها و مذهبی ها به زبان دیگری تاکید کرد و بر آن صحه گذاشت. موجب می شود که مجموعه ای از احتیاط ها برای رعایت این تعامل شکل بگیرد که توجه به آن ضروری می نمایید که می توان آن را مرور کرد.

۱- تعامل امری ناگزیر است .بستن این تعامل به انجماد اندیشه ختم می شود . تجربه امام محمد غزالی که بن بست فلسفه با دین را سامان داد را نمی شود به فال نیک گرفت.

۲- هر پارادیمی را تعلقی ارزشی در خود دارد این تعلق امری طبیعی است . برخی از تعلقات عینی و معلوم و واضح هستند و برخی پنهان می باشند به همین دلیل در مواجه اسلام و هر پاردایمی می تواند به این تفاوت توجه کرد . همین تفاوت دقت می طلبد که افق سرمشق زمانه با متن تحمیل نکنیم ، افق متن را هم رعایت کنیم. توجه کنیم که سرمشق ها برای پاسخ برخی از سوالات آمادگی ندارند و در عمل آن را ندیده می گیرنند در نتیجه متدولوژی این سرمشق ها هم به این ویژگی مزین هستند. به عنوان نمونه مدرنیته مزین و تعلق خاطر به محسوسات دارد و به برخی از عوامل که جنبه شهودی و غیر محسوس دارد توجه ای ندارد و در تحلیل خود از این پدیده ها متد خود را بر آن حاکم می کند که نتیجه آن از قبل مشخص است.این نتیجه تقلیل گرایی پدیده مورد بحث به نحوی است که با قسمت هایی که با بینش مزبور قابل فهم است مورد بحث قرار می گیرد.در عمل استقلال پدیده مورد بحث را از آن سلب می کند. اقبال لاهوری به همین خاطر برای قضاوت محک عقلی و عملی را پیشنهاد کرد .اما عملی بودن برای علوم و بخصوص فلسفه ملاک نیست چون فلسفه راه به انتزاع می برد. در این جا نیاز به توجه است تا در متد و ارزش های پارادیمی تا انتها نرویم و از افق متن هم یاری بگیریم.تا تعامل درست انجام گیرد.

۳- به صلاحیت هر عنصر در مورد خودش باید احترام گذاشت و زبان آن را درک کرد .اگر چه می توان به آن معتقد نبود. در نتیجه در داوری ها به این نکته توجه کرد.

۴- پارادیم ها تغییر می کنند .اما متون مقدس هستند . هر بار متن با سوالاتی مواجه است که جدید است و هم با متدلوژی های جدیدی در تعامل قرار می گیرد.پس در تعامل متون مقدس نباید به یک بینش و متد زمانه نباید متن  را کامل داد.

۵- سرمشق ها حاکم ویژگی مذهبی ندارند . این پارادیم ها که ارزشی های پنهان و آشکاری را حمل  که می کند این سخن خالقان سرمشق ها می باشد ار ز اندیشمندان مکتب انتقادی تا توماس کوهن -که خالق نظریه پارادیم ها است -به این نکته باور دارند. اما خلق سرمشق می تواند از حوزه فرهنگی ایرانی هم آغاز شود . اگر چه قرن هاست که ما این توان را از دست داده ایم. به عنوان مثال سهروردی متد فهم از نبوت و وحی را خلق کرد. حال که ما در آن موقعیت نیستیم می توانیم در تعامل با پارادیم ها آنان را دست کاری کنیم کاری که روشنفکران مسلمان می کنند. البته این عمل عواقبی چون التقاط دارد که چاره ای از آن نیست. چون از انجماد بهتر است.

۶- برای سپر نینداختن در برابر سرمشق ها مدام به نقد و بررسی نیاز داریم. هم مرور تجربه روشنفکران مسلمان با سرمشق های قبلی هم نیازمند هستیم.

۷- در نتیجه در نقد و بررسی ها می باید از انصاف و برچسب زدن پرهیز کنیم. تلاش ها را ارج نهیم اما از برخورد منصفانه انتقادی استقبال کنیم.

 

۱ ۱ رأی
ارزیابی شما
صفحه‌آرایی کتاب و پایان‌نامه

این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید:

عضویت
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
Inline Feedbacks
مشاهده همه ی نظرات
مرادی
مرادی
مهر ۲۰, ۱۳۹۶ ۹:۰۱ ب٫ظ

درباره اینکه نویسنده محترم می فرمایند: “طوری که همه مردم اشتراک سخن و رفتار انبیا را می فهمیدند . اما مشکل بر سر این بود . چرا این فرد . یا منافع اقتصادی در میان بود.” باید عرض شود که دقیقا هشدار اقتصادی “پرداخت زکات” یکی از دو مولفه اصلی دعوت انبیاء بوده است… و همین موضوع پرداخت زکات یکی از دلائل مهمی بوده که ثروتمندان سیری ناپذیرو قدرتمندان را به مخالفت با انبیا میکشانده است… در قرآن نیز که آخرین پیام الهی است امر پرداخت زکات اجباری شده است : فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ… مطالعه بیشتر»

1
0
دیدگاه خود را با نویسنده و خوانندگان در میان بگذاریدx