دین و آزادی (۲۱): تکوین و تشریع
ابوالفضل ارجمند: پروردگار ما کسی است که هر آنچه را خلق کند هدایت میکند: ربنا الذی أعطی کل شیء خلقه ثم هدی. مخلوقات نه تنها با فرمان الهی پدید میآیند، بلکه با هدایت الهی مسیر تحول و تکامل خود را طی میکنند. زمین با هدایت الهی در مدار خود میچرخد؛ دانه با هدایت الهی از زمین میروید؛ و زنبور با هدایت الهی کندو و عسل میسازد و زندگی اجتماعی خود را تنظیم میکند.
خلقت و هدایت از هم جدا نیستند. سازوکار هدایت مخلوقات در سرشت مخلوقات نهاده شده است. آنچه در علوم تجربی با عناوینی چون قوانین طبیعی یا محرکهای غریزی شناخته میشوند، جلوههای هدایت الهی هستند. همان کسی که جهان را خلق کرده است، سکان حرکت آن را هم در دست دارد و تمام مخلوقات را از کوچکترین ذرات گرفته تا بزرگترین سیارات هدایت میکند.
بشر مخلوقی است که از هدایت الهی در بالاترین سطح برخوردار است. این هدایت هم جسم او را شامل میشود، هم فکر او را. علاوه بر چشم و گوش و دست و پا و غریزه که به دیگر جانوران هم داده شده است، خدا بشر را از نعمت عقل هم برخوردار کرده است. با الهام الهی، بشر نیک و بد را میشناسد و میتواند راه راست را از راه کج تشخیص دهد: ونفس وما سویها، فألهمها فجورها وتقویها.
هدایت الهی برای همهی افراد بشر از هر زبان و فرهنگی که باشند و در هر نقطه از جهان که زندگی کنند یکسان است. همهی انسانها چه در خاور میانه به دنیا آمده باشند، چه در سرزمینهای قطبی، چه در جنگلهای استوایی و چه در جزایر دورافتاده و ناشناختهی وسط اقیانوسها، از چشم و گوش و دست و پا و غریزه و عقل و عاطفهی انسانی برخوردارند. برخورداری از این عطایای الهی که به آن هدایت تکوینی میگویند، جهانشمول است و به قوم و زبان خاص و زمان و مکان خاصی وابسته نیست.
برخلاف هدایت تکوینی که جهانی و همگانی است و بدون دخالت انسان صورت میگیرد، تعالیم پیامبران که هدایت تشریعی خوانده میشود محلی است و به زبان و فرهنگ اقوامی خاص وابسته است. بسیاری از مردم جهان از این نوع هدایت برخوردار نشدهاند. فرض کنید چند هزار سال پیش پیامبری در مصر یا فارس یا روم ظهور کرده باشد که از دیدگاه پیروانش آخرین پیامبر باشد و با ظهور او تعالیم تمام پیامبران پیش از او منسوخ شده باشد. میلیاردها انسان از زمان ظهور آن پیامبر تا کنون در اقصی نقاط جهان به دنیا آمدهاند و زندگی کردهاند و مردهاند، بدون اینکه حتی نام آن پیامبر به گوششان خورده باشد، چه رسد به اینکه از راهنماییهای او که به زعم پیروانش برای هدایت کل بشر در همهی زمانها و مکانها ضروری است آگاه شده باشند. در حالی که عموم مردم جهان همواره و همه جا از هدایت تکوینی برخوردار بوده و هستند، واقعیت آن است که اکثریت قریب به اتفاق آنان از هدایت تشریعی محروم بودهاند، به خصوص اگر مشکل بزرگ دیگری را هم در نظر بگیریم:
مشکل این است که مدت کوتاهی پس از هر پیامبر، در میان همان جمعیت محدودی هم که به آن پیامبر گرویدهاند اختلاف و تفرقه پیش میآید و فرقههای مختلفی با باورها و رفتارهای مذهبی مختلف ظهور میکنند و به رقابت و حتی دشمنی با یکدیگر میپردازند. درگیری این فرقهها تا تکفیر و کشتار یکدیگر هم پیش میرود. معلوم نیست کدام یک از این فرقهها را میتوان از هدایت تشریعی پیامبری که مدعی پیروی و نمایندگی او هستند برخوردار دانست. به عنوان مثال، مسیحیان به فرقههای اصلی کاتولیک و ارتدوکس و پروتستان و زیرفرقههای بسیار دیگر تقسیم میشوند و هر فرقه هم خود را پیرو حقیقی انجیل و عیسی معرفی میکند. از دیدگاه بیرونی هیچیک از این فرقهها نمایندگان عیسی نیستند. کسی که به یکی از این فرقهها بگرود به عیسی نگرویده است. همین وضعیت در نسبت میان محمد و فرقههای موسوم به اسلامی هم برقرار است.
هدایت تکوینی جهانشمول است و در اختیار همهی آحاد بشر قرار میگیرد، اما هدایت تشریعی منطقهای است و پس از هر پیامبر قرائتهای مختلف و متضادی از آن ظهور میکند. هدایت تکوینی معضلات و محدودیتهای هدایت تشریعی را ندارد. برای تحلیل چرایی این دوگانگی در تکوین و تشریع، لازم است که تحولی بنیادی در نگاه سنتی به نقش و جایگاه پیامبران در هدایت بشر به وجود بیاید.
پیامبران زمانی مبعوث میشوند که گمراهی عقلی یا اخلاقی آشکاری جامعهای را فرا گرفته باشد. قرآن میگوید مردم پیش از بعثت محمد در گمراهی آشکاری بودند: وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین. واضح است که محمد در جامعهای خردمند و اخلاقگرا مبعوث نشد.
خدا بشر را گمراه خلق نمیکند. آنچه بشر برای هدایت نیاز دارد مانند همهی مخلوقات دیگر در فطرت او نهاده شده است، اما اگر بشر از موهبتهای تکوینی خود استفاده نکند گمراه میشود. به عباراتی از قرآن توجه کنید که میگوید گمراهان چشم دارند و نمیبینند؛ گوش دارند و نمیشنوند؛ عقل دارند و نمیفهمند: لهم قلوب لا یفقهون بها، ولهم أعین لا یبصرون بها، ولهم آذان لا یسمعون بها. پیامبر مبعوث میشود تا موانع را از جلو چشم و گوش و عقل گمراهان کنار بزند. بعضی از گمراهان هم گوششان بدهکار نیست: ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم، و علی أبصارهم غشاوه.
هدایت تکوینی فعل مستقیم خداست. این نوع هدایت به علم و قدرت نامحدود الهی متکی است و همهی کائنات را در بر میگیرد، اما هدایت تشریعی از طریق بشری به نام پیامبر صورت میگیرد و طبیعی است که توانایی او در تبلیغ و هدایت بسیار محدود است.
نقش پیامبران در هدایت گمراهان را میتوان تا حدودی با نقش پزشکان در سلامت بیماران مقایسه کرد. این گونه نیست که خدا نوع بشر را بیمار خلق کند و سپس پزشکانی را با دانشی فراانسانی بفرستد تا مردم با عمل به نسخههای آنان به سلامت دست پیدا کنند. مردم در حالت عادی بیمار نیستند و از بدنی سالم برخوردارند و نیازی به مراجعه به پزشک و درمان ندارند. بیماری، خروج از حالت طبیعی است و پزشکان که بشری مانند دیگران هستند به بیماران کمک میکنند تا به حالت طبیعی برگردند، ضمن اینکه آنان خودشان هم از بیماری مصون نیستند. اگرچه در اقوام مختلف ممکن است بیماریهای مشترکی شایع شود، اما نسخهی خاص هر پیامبر به کار قوم خاص خودش میخورد و همهی دردها را نمیتوان با یک نسخهی واحد درمان کرد. چه بسا تجویز نسخهی یک قوم به قومی دیگر باعث افزایش درد و حتی هلاکت بیماران قوم دیگر شود.
هدایت تکوینی مبنای هدایت تشریعی است، به این معنی که قانونگذاری برای بشر باید بر اساس فطرت و طبیعت بشر باشد، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است: فطره الله الذی فطر الناس علیها. یکی از موهبتهای فطری بشر عقل است و قانونی که برای بشر وضع میشود باید معقول باشد. عقل ممکن است بر اساس مقتضیات و ضرورتهای محلی، ارتکاب فعلی را مجاز یا ممنوع کند، از این رو گاهی حتی حرام و حلال پیامبران هم در زمانها و مکانهای متفاوت تغییر کرده است.
در تشریع احکام اجتماعی مهمترین معیارِ دین رعایت عدالت است، عدالتی که دغدغهی فطری و تکوینی عموم بشر هم هست. میتوان نشان داد که در متون مقدس، حتی در امضا و پذیرش پارهای از هنجارهای اجتماعی جهان قدیم از قبیل چندهمسری و بردهداری که در عرفِ امروزِ نابهنجار است، ملاحظات اخلاقی و عدالتخواهانه در حد امکان رعایت شده است. اینکه مرد بتواند یک یا چند همسر داشته باشد به عرف و شرایط زمان و مکان بستگی دارد، اما با فرض وجود این عرف، مرد باید با همسرانش به عدالت رفتار کند: فإن خفتم ألا تعدلوا فواحده أو ما ملکت أیمانکم. در تکهمسری هم مرد باید با همسرش به عدالت رفتار کند. از نظر دینی، اگر مردی چند همسر داشته باشد ولی با آنان عادلانه رفتار کند گناهی نکرده است، اما اگر یک همسر داشته باشد و به او ظلم کند گناه کرده است.
همین معیار را در بحث مناقشهانگیز بردگی هم باید در نظر داشته باشیم. اینکه کسی در جهان قدیم غلام یا کنیز داشته است به خودی خود نمیتواند غیراخلاقی تلقی شود، اما این که کسی به غلام یا کنیزش ظلم کند غیراخلاقی است. نسبتِ بین مولا و بنده یا ارباب و رعیت، در جهان جدید هم میتواند بین کارفرما و کارگر برقرار شود. شما میتوانید کارفرمایی باشید که به کارگرتان ظلم میکنید یا با او به عدالت رفتار میکنید. بحث بردگی را پیشتر از این دیدگاه به تفصیل بررسی کردیم.
پدیدههایی چون بردهداری و چندهمسری حتی اگر در متون مقدس و از سوی پیامبران بزرگی چون ابراهیم و محمد امضا شده باشند منسوخ میشوند، اما عدالتخواهی که مبنای احکام اجتماعی دین و ارزشی اخلاقی و تکوینی برای همهی بشر در همهی زمانها و مکانهاست منسوخ نمیشود. قوانین عرفی امروزی هم اگر عادلانه باشند، دینی هستند. برعکس، بسیاری از احکام فقهی هم ممکن است از سوی متخصصان مذهبی صادر شوند که عادلانه نباشند و در این صورت غیردینی هستند. حتی اگر حکمی در تورات یا انجیل یا قرآن آمده باشد اما در شرایط امروز فاقد توجیه عقلی و اخلاقی باشد، غیردینی است و به همین علت هم احکام دین در زمانها و مکانهای مختلف تغییر میکند. اعتبار احکام متغیر تشریعی را معیارهای ثابت تکوینی تعیین میکند.
پیامبران مبعوث نمیشوند تا چیزی بیشتر از هدایت تکوینی را به بشر عرضه کنند. بر خلاف دیدگاههای سنتی، هیچ پیامبری به مخاطبانش اعلام نمیکند که برای آنان مطالبی آورده است که به عقل آنان نمیرسد! برعکس، پیامبر میکوشد مخاطبانش را بر سر عقل بیاورد: أفلا تعقلون؟ کار پیامبران در هدایت تشریعی، بازگرداندن مردم به فطرت است، فطرتی که در هدایت تکوینی به همهی آنان اعطا شده است اما از آن فاصله گرفتهاند. این ادعا که پیامبران حامل تعالیمی از سوی خدا هستند که بشر با عقلش نمیتواند به آن برسد، باطل و حاوی تناقض است، چرا که پیامبران هم بشری مانند دیگران هستند. عقل پیامبران عقل بشری است و زبان پیامبران هم زبان بشری است و با همین عقل و زبان بشری است که میتوانند با همنوعانشان ارتباط برقرار کنند.
***
تعالیم پیامبران خدا حول مفهوم مرکزی «خدا» دور میزند، اما کار پیامبران این نبود که وجود خدا را برای مردم اثبات کنند. کتابهای پیامبران با توضیح اینکه خدا چیست و از کجا آمده است آغاز نمیشوند. تورات که مرجع انجیل و قرآن هم هست، سخن خود را با داستان خلقت جهان آغاز میکند و وجود خدا را بدیهی و مفروض میگیرد:
– در آغاز، خدا آسمانها و زمین را آفرید (پیدایش ۱: ۱).
پیامبران به بیان برهانهای فلسفی خداشناسی نمیپرداختند، چون اقوامی که در آنها مبعوث میشدند از قبل با مفهوم «خدا» آشنا بودند. بسیاری از این اقوام مشرک بودند و مشرکان کسانی هستند که برای خدا شریک میگذارند، پس آنان وجود خدا را قبول دارند و نیازی ندارند که خدا برایشان اثبات شود. باور به وجود خدا به عنوان عاملی که جهان را پدید آورده است و آن را هدایت میکند، مبنای عقلی دارد و چیزی نیست که تنها به پیامبران ابراهیمی اختصاص داشته باشد و اولین بار آنان این مفهوم را به بشر عرضه کرده باشند. خدا علاوه بر دین، موضوعی مهم در فلسفه هم هست. فیلسوفان یونان باستان هم به خدا، هرچند با تصورات و تعاریف مختلف، معتقد بودند. کلمهی «خدا» از فارسی باستان و قبل از تسلط اعراب بر ایران به ما رسیده است. خدای ایرانیان باستان به خدای قرآن نزدیک بوده است و بر خلاف بسیاری از زبانهای دیگر، در ادبیات فارسی نیازی نبوده است که کلمهی «خدا» به «الله» تغییر کند.
انتقاد پیامبران به مشرکان این بود که آنان در کنار خدا، اشخاص و اشیای دیگری را هم در جایگاه خدایی قرار میدادند و برای این اشخاص و اشیا تواناییهایی خداگونه در نظر میگرفتند. عقل طبیعی بر اساس هدایت تکوینی میتواند درک کند که این اشخاص و اشیا خدا نیستند و شایستهی جایگاهی نیستند که مشرکان به آنان تفویض میکنند. در مسیحیت سنتی، دستگاه کلیسا قدیسان مرده را در جایگاه خدایی مینشاند. مسیحیان ادارهی جهان را از سوی خودشان به دست اشخاصی چون مریم میسپارند و سپس با آنان مانند خدا رازونیاز میکنند. مریم بندهی گرامی و محبوب خدا بود، اما دو هزار سال پیش از دنیا رفت. او حتی صدای درخواست مسیحیان را نمیشنود، به همان دلیل عقلی که اگر کسی در خواب باشد، صدای بیداران را نمیشنود. اگر ما در زمان مریم زندگی میکردیم و از او درخواستی داشتیم یا میخواستیم با او درددل کنیم، نمیتوانستیم سخن خود را هنگامی که مریم در خواب بود با او در میان بگذاریم. آیا اشخاصی چون مریم پس از مرگ صدای متوسلان را میشنوند؟ این پرسش را ابراهیم چند هزار سال پیش از مشرکان پرسید: أتسمعونکم إذ تدعون؟
در قرآن بیان شده است که خدا زنده و پاینده است: الله لا إله إلا هو الحی القیوم. او نمیخوابد و چرت نمیزند: لا تأخذه سنه ولا نوم. بیان این صفات برای آن است که به مشرکان یادآوری شود که بر خدایان کاذبشان حالاتی میرود که بر خدای حقیقی نمیرود. اولیای خدا وقتی در همین دنیا هم باشند و هنوز از دنیا نرفته باشند، گاهی میخوابند و گاهی هم ممکن است بیهوش شوند. در این حالات مراجعه به آنان و درخواست کمک از آنان ابلهانه و بیفایده است، بلکه آنان هستند که ممکن است به کمک ما نیاز داشته باشند! وقتی اولیای خدا به خواب ابدی فرو بروند و در جهان دیگری باشند، دست مردم دنیا از آنان کوتاه است و دست آنان هم از مردم دنیا کوتاه است. بر پا داشتن مجسمهها و نمادهای آنان و نیایش با سنگ و چوب و آهن خرافاتی بیش نیست و ارتباط با قدیسان مرده را برقرار نمیکند. این کار ضددینی اهل انجیل همان کاری است که امروزه در فرهنگ التقاطی اهل قرآن هم رایج شده است و در آرامگاههای بزرگان مذهبی با ظاهری متفاوت انجام میشود. خردمندان، تنها با تکیه بر هدایت تکوینی و پیروی از عقل طبیعی از چنین رفتارهای نابخردانهای اجتناب میکنند، اما متدینان سنتی با فاصله گرفتن از عقل طبیعی به شرک مبتلا میشوند و به ادعای خودشان از طریق بتپرستی به خدا تقرب میجویند: ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله.
ابراهیم میگفت: إنی وجهت وجهی للذی فطر السماوات والأرض حنیفا وما أنا من المشرکین. ابراهیم تنها به خدا رو میکرد، و این رویکرد او در تمایز با آیین کسانی است که علاوه بر خدا به بتها هم رو میکنند. مناسک ابراهیمی و محمدی که مناسک اصیل توحیدی است، رو به خدا و برای خداست: إن صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین. این مناسک را با مناسک مذهبی از قبیل آیینهای عزاداری، مداحی، توسل، زیارت و امثال آنها مقایسه کنید، مناسک مجعولی که در سنت احدی از پیامبران سابقه ندارد و وجه مشترک آنها رو کردن به غیر خدا و استمداد از قدیسان مرده است.
وجود فرقههایی که با وجود آشنایی با تورات و انجیل و قرآن و ادعای پیروی از موسی و عیسی و محمد همچنان در بدترین اشکال گمراهی دینی به سر میبرند نشان میدهد که دسترسی و برخورداری مردم از متون تشریعی پیامبران لزوما کمکی به هدایت آنان نمیکند. کسانی که تنها به عقل طبیعی پایبند باشند بتپرستی نمیکنند، در حالی که بسیاری از فرقههای مذهبی، با وجود اینکه باری سنگین از کتب تشریعی را بر دوش میکشند، بتپرستاند. برای هدایت و رستگاری، پایبندی به موهبتهای تکوینی انسان که در زبان قرآن فطرت نامیده میشود کافی است. از این دیدگاه، تمام مردم جهان به آنچه برای هدایت و رستگاری لازم است دسترسی دارند.
***
دو عبارت قرآنی زیر را مقایسه کنید:
-وجعل لکم السمع والأبصار والأفئده: به شما چشم و گوش و دل داد.
-وجعل لکم من الجلود الأنعام بیوتا: از پوست چارپایان به شما خانه داد.
چشم و گوش و دل مواهبی است که خدا به صورت طبیعی در اختیار همهی بشر قرار داده است، اما ساخت خانه از پوست حیوانات حاصل تصرف بشر در طبیعت و تغییر آن است. پوست حیوانات در حالت طبیعی مصالح ساختمانی نیست، اما بشری که در زمان و مکان نزول قرآن میزیسته است، از آن برای ساختن خانه استفاده میکرده است. بسیار مهم است که توجه کنیم در ادبیات قرآن، هم آنچه خدا مستقیما در اختیار بشر قرار داده است هم آنچه بشر با دستکاری و تصرف در طبیعت به دست آورده است، هر دو به خدا نسبت داده شده است. بر همین سیاق، کلام و کتاب و قلم هم که همگی دستاوردهای فرهنگی انسان است، در قرآن به خدا نسبت داده شده است:
-الرحمن علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان.
-إقرأ وربک الأکرم الذی علم بالقلم؛ علم الإنسان ما لم یعلم.
قرآن میگوید خدا با قلم نادانستهها را به انسان آموخت. این در حالی است که سواد و استفاده از قلم و نشانههای قراردادی برای انتقال منظور از شخصی به شخصی دیگر، اختراع انسان است و کسانی که بخواهند از این مهارت انسانی برخوردار شوند باید از کسانی که به این مهارت تسلط دارند آموزش ببینند. قرآن در حالی میگوید خدا با قلم به انسان آموخت که بسیاری از مردم جهان سواد ندارند. این ویژگی ادبیات قرآن را باید همواره در نظر داشته باشیم که تمام آنچه قرآن به خدا نسبت میدهد فعل مستقیم خدا نیست. قرآن افعال نیکو و دستاوردهای مفید انسانی را هم به صورت غیر مستقیم به خدا نسبت میدهد، همان گونه که افعال زشت انسانی و وسوسههای درونی او را به شیطان نسبت میدهد: هذا من عمل الشیطان.
پیامبران با کلام و کتاب و قلم مردم را هدایت میکنند، همان کاری که روشنفکران در جهان امروز میکنند. خدا خود به زبان بشری تکلم نمیکند و به خط بشری نامه نمینویسد، اما آنچه را که برای هدایت بشر لازم است به صورت تکوینی در جسم و جان همهی افراد بشر قرار میدهد. همهی انسانها از هدایت مستقیم الهی برخوردارند و اگر پیامبری از درون قومی مبعوث میشود برای آن است که مردمی را که از فطرتِ خدادادِ خود فاصله گرفتهاند، به حالت طبیعی برگرداند.
در جهان امروز، ارسال مستقیم پیام گفتاری یا نوشتاری از خدا به بشر پدیدهای ناشناخته، ناممکن و نامفهوم است و معتقدان به وقوع این پدیده هم نمیتوانند توضیحی معقول از چگونگی وقوع آن در جهان قدیم ارائه کنند. به علاوه مسألهی مهم دیگری هم مطرح است که این اعتقاد سنتی را با چالشی بزرگتر مواجه میکند و نادرستی آن را بیشتر آشکار میکند: چرا خدا همان گونه که به همهی مردم جهان چشم و گوش و عقل و عاطفه و وجدان داده است، احکام و معارف کتابهایی چون تورات یا انجیل یا قرآن را هم مستقیما بر همهی مردم جهان نازل نکرده است و این معارف را تنها به چند پیامبر ابلاغ کرده است تا آن پیامبران هم با وجود تلاش بسیار تنها بتوانند پیام خدا را به گروه کوچکی از مردمِ همزبانِ اطرافِ خود ابلاغ و تفهیم کنند؟ وقتی خدا پیچیدهترین و پیشرفتهترین نیازمندیهای تکوینی آحاد بشر را در تمام نقاط جهان به تکتک آنان اعطا کرده است، چرا تعالیم تشریعی پیامبران را هم که از دیدگاه پیروانشان برای هدایت همهی مردم در همهی عصرها و نسلها ضروری است، مستقیما به تکتک آحاد بشر ابلاغ نکرده است؟
(ادامه دارد)
مطالب مرتبط:
دین و آزادی (۴): عیسی و پیلاطس
دین و آزادی (۵): سَبت برای انسان، یا انسان برای سَبت؟
دین و آزادی (۷): بردگی و بندگی
دین و آزادی (۹): تأملی در معنی «ما ملکت أیمانکم» و «رقاب»
دین و آزادی (۱۰): تجاوز اعراب به همسایگان عجم
دین و آزادی (۱۱): آنچه در قرآن نیامده است
دین و آزادی (۱۲): پیامبران و متخصصان
دین و آزادی (۱۳): خادمان و روحانیان
دین و آزادی (۱۴): حکم شرع همان حکم عقل است
دین و آزادی (۱۵): تفکیک رهبری سیاسی از رهبری مذهبی
دین و آزادی (۱۷): ای کسانی که ایمان آوردید!
دین و آزادی (۱۸): توهین به مقدسات
دین و آزادی (۲۰): تکلم انسان و خطاهای زبان

سپاسگزارم.
سلام جناب ارجمند اینکه میفرمایید:”…چرا عدهی قلیلی که از آن برخوردار شدهاند در گمراهی آشکاری به سر میبرند؟” بدیهی است که ارسال پیامبر بر تک تک اقوام ریز و درشت میسر نباشد چرا که باید میدان آزمون لازم ایجاد شود… کلیدی بودن اقوام خاورمیانه بسبب نعمات پنهانی در جغرافیای زیست ایشان و ضعف و ابتدایی بودن درک عقلانی تا قبل از بعثت (امیین بودن) آنها امروزه آشکار شده است… از طرف دیگر ارسال پیام نورانی و ایمان ایشان میتوانسته و میتواند جبران ضعف های فکری را بنماید.این امر فقط تا زمان محدودی خود را نشان داد اگر این بیداری ایشان… مطالعه بیشتر»
سلام
سوره مجادله را ملاحظه کنید.
در ابتدای این سوره اتفاق خاصی بیان میشود.بطور خلاصه مجادله بانویی با پیامبر در باره رسم طلاق به روش جاهلیت نقل میشود….
پیامبر با توجه به آنچه که تا آن موقع به ایشان وحی شده بوده نتوانسته پاسخ مناسب را به آن بانو بدهد… وحی آمده و سپس قضاوت شده است.
این نمونه خاص از عصر و زمان رسول الله – نمونه مختصری برای تنازع – وسیله ای است برای فهم بیان کلی آیه اولی الامر.
والسلام
جناب مرادی هنگام پژوهشهای نظری و ذهنی در کتابهایی چون تورات و انجیل و قرآن، به واقعیتهای بیرونی هم باید توجه کنیم. هدایت الهی عام و جهانشمول است و وابسته به عیسی و موسی و محمد یا تورات و انجیل و قرآن نیست. چه بسا مردمی در جهان که اصلا از این افراد و این کتابها خبر نداشته باشند و وضعیتی بسیار بهتر از سلفیان وهابی یا غالیان صفوی داشته باشند. امروزه حاملان قرآن وضعیتی بهتر از حاملان تورات ندارند و در سورهی جمعه وصف آنان رفته است. هدایتگر اصلی انسان عقل و فطرت اوست، موهبتهایی که خدا در اختیار… مطالعه بیشتر»
– کامنت قبلی خطاب به جناب ارجمند بود (ایشان بهتر از هرکس دیگر در این سایت معنای “هنگام خواندن کتاب زبانتان را جوری بچرخانید که….” را می دانند).– اما جالب است که بالاخره لزوم تعیین جانشین را پذیرفتند، گرچه با دو انحراف عیان: یکی “وقتی پیامبری از دنیا برود، دیگر اطاعت از او حتی برای مردم قوم همان پیامبر هم معنی نمیدهد” که واضح است منظور دردسترس نبودن آن پیامبر نیست و فراتر از آن است…. و دیگری ” جانشین [u]تمام اختیارات[/u] پیامبر از جمله تشریع مقررات جدید را دارد ” که در آن نیز به منظور پیشبرد هدف از… مطالعه بیشتر»
سلام جناب ارحمند مشکل در همین سه کلمه است :”تشریع مقررات جدید”. نقش قرآن برای مومنین و مسلمین مانند مقررات وضع شده توسط شخص پیامبر بعنوان فرمانده اول برای فرماندهی خودش در زمان خودش نیست. قرآن مانند یک نقشه راه است با بیانات کلی برای زمان پیامبر و زمان های پس از پیامبر. البته قرآن شامل بعضی بیانات خاص در مورد بعضی اتفاقات خاص انتخاب شده در زمان پیامبر نیز هست این مثال های خاص برای فهم و نحوه اجرای بیانات کلی است… بنابراین فرماندهان و مدیران بعد از رسول الله باید قرآن را همچون نقشه کلی راه در نظر… مطالعه بیشتر»
انسان در هر جای جهان تنها در برابر فطرت خود مسؤول است، نه در برابر احکام خاصی که موسی در قوم بنی اسرائیل یا محمد در قوم عرب در زمان و مکانی خاص بیان کرده است و بعضی از آنها را هم در طول دوران حکومت تغییر داده است: فطره الله الذی فطر الناس علیها. دین استوار همین است: ذلک دین القیم. اکثر مردم از جمله متدینان سنتی هم این را نمیدانند:ولکن اکثر الناس لایعلمون. بعضی از احکام صادره از سوی موسی و عیسی و محمد اگر همچنان معقول باشند، در زمان ما همچنان مشروعند. وقتی پیامبری از دنیا برود،… مطالعه بیشتر»
آری همینطور است، نص صریح کلام الهیست و تاویل برنمی دارد هر چند شما نخواهید واقعیت را بببنید یا بخواهید با آیات گزینشی برخورد کنید یا هنگام خواندن کتاب زبانتان را جوری بچرخانید که….
سلام اطیعوا الله به تنهایی مرجع عملی و این جهانی را دقیقا مشخص نمی کند.احتیاج به تاویل دارد. “اطیعو الرسول” تاویل “اطیعوا الله” است. مثلا در سوره مائده آیه ۹۲ داریم: وَ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ احْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلىَ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ الرسول دارنده پیام الهی است و اطاعت از ایشان بجهت قدرت نبیین ایشان از وحی در زمان ایشان بر مسلمین واجب است. چون پیام های الهی بتدریج نازل میشده است احتمالا در موضوعاتی که هنوز در مورد آنها وحی نیامده بوده یا در مورد پیام های قبلی اختلاف پیش می آمده است.اختلاف بین… مطالعه بیشتر»
[quote]خوب جناب ارجمند، بفرمایید “اطیعوالله و اطیعو الرسول” یعنی چه؟ اگر منظور صرفا همان مطالب آمده در کتاب بود که دبگر نمی گفت “و اطیعو الرسول” پس دراینجا سخنی افزون بر آن باید مد نظر بوده باشد، ابن نیز نمونه ای دیگر و البته بسیار ابتدایی از استلزام منطقیست، لذا بسیاری از مطالب تحت عنوان سنت پیامبران (که مورد تایید خداوند هم بوده) به یادگار می ماند که زمینه مورد بحث هم در زمره آنهاست.[/quote] در تکمیل این شیوهی استدلالهای غلط باید در نظر داشته باشیم که سخن کامل قرآن «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» است… مطالعه بیشتر»
[quote]سخنان پیامبران در تورات و انجیل و قرآن آمده است[/quote]جالب است، مگر قرآن سخن خدا نیست؟ شما سخن خدا را با سخن پیامبر اشتباه گرفته اید (البته اشتباه که چه عرض کنم، آن خدا که شما ….بگذریم!)دیدید عین آنچه گفتم رخ داد: هرگاه هر سخنی مطابق پنداشتهای جنابتان نباشد دروغ و خرافه می نامید….خوب جناب ارجمند، بفرمایید “اطیعوالله و اطیعو الرسول” یعنی چه؟ اگر منظور صرفا همان مطالب آمده در کتاب بود که دبگر نمی گفت “و اطیعو الرسول” پس دراینجا سخنی افزون بر آن باید مد نظر بوده باشد، ابن نیز نمونه ای دیگر و البته بسیار ابتدایی از… مطالعه بیشتر»
جناب bakhshiابتدا به این بخش از گفتار قبل توجه فرمایید:[quote]در کنار آفات زبان، به محدودیتهای زبان هم باید توجه کنیم. مانند تمام ابزارها، زبان هم قابلیت محدودی دارد و این محدودیت هنگامی که بخواهیم به بحثهای عمیق فلسفی و دینی بپردازیم آشکارتر میشود. ما قادر نیستیم ماهیت مفاهیمی چون «خدا» و «هستی» و حتی چیستی خودمان را با زبان توصیف کنیم. بسیاری از مجادلات فلسفی و دینی از محدودیتها و ابهامات ذاتی زبان بر میخیزد.[/quote] با این حال به استدلالی از اینجانب توجه کنید که از یک واقعیت محسوس علمی به یک نتیجهی معقول فلسفی میرسد: چشم ما بخش بسیار… مطالعه بیشتر»
سلام جناب مصطفی رزاقی آیات ذیل در سوره النساء را ملاحظه کنید: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمً (۵۴) فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا (۵۵) بعنوان نمونه از میان آل ابراهیم افرادی را سزاوار جهنم اعلام نموده است آنوقت چطور ممکن است مودت آل محمد را بدون ذکر شرایط واجب کرده باشد؟ بر فرض صحت از “مودت” آل محمد چگونه قانون گذار بودن آنها را نتیجه میگیرید؟ [b]قانون گذاری هماهنگ با برداشت ایشان از قرآن …[/b]آیه مودت در سوره شورا قرار دارد… مطالعه بیشتر»
«ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (الشّوری، ۲۳) ترجمه: این همان [پاداشى] است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند [بدان] مژده داده است بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نیستم مگر دوستى در باره خویشاوندان و هر کس نیکى به جاى آورد [و طاعتى اندوزد] براى او در ثواب آن خواهیم افزود قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است. تفسیر المیزان : مراد از مودت به قربى ، دوستى… مطالعه بیشتر»
جناب ارجمند گرامی نوشته شما را تا اخیر مطالعه نمودم مانند سایر نوشته های شما تازگی داشت . اما یک مسله را بسیار با اجمال فرموده اید که نیاز به تبیین بیشتر دارد . در بخشی از نوشته شما آمده است که “وجود خدا به عنوان عاملی که جهان را پدید آورده است و آن را هدایت میکند، مبنای عقلی دارد و چیزی نیست که تنها به پیامبران ابراهیمی اختصاص داشته باشد و اولین بار آنان این مفهوم به بشر عرضه کرده باشند” میخواستم بدانم مبنای عقلی و استدلالی وجود خداوند کدام ها اند . چه دلیل عقلی به وجود… مطالعه بیشتر»
[quote]اما مگر بارها نیازموده ایم که هرگاه از پیامبر هم دلیل و روایتی برای جواز این امور بیاوربم چون با ذهنیات شما مغایر است بلافاصله آنرا جعلی و فرقه ای می خوانید؟[/quote] تعالیم و سخنان پیامبران در تورات و انجیل و قرآن آمده است و بسیار هم مفصل و گویا و روشن است. هیچ پیامبری توصیه نکرده است که پس از مرگ به روح رفیعش متوسل شویم یا به گنبد رفیعش تعظیم کنیم. [quote]استلزام منطقی حاصله آنست که “اگر می کردند می پذیرفتیم”[/quote] این استنتاج شما هم طبق معمول غلط است. اگر پیامبری توصیه کند که پس از مرگ به… مطالعه بیشتر»
[quote]هیچیک از پیامبران توصیه نکردهاند……[/quote]
استلزام منطقی حاصله آنست که “اگر می کردند می پذیرفتیم”
اما مگر بارها نیازموده ایم که هرگاه از پیامبر هم دلیل و روایتی برای جواز این امور بیاوربم چون با ذهنیات شما مغایر است بلافاصله آنرا جعلی و فرقه ای می خوانید؟
[quote]- آری، بدیهیست تا زمانی که در قید حیات بودند توسل به ارواح رفیع ایشان لزومی نداشت.[/quote] محمد بن عبدالله در حیاتش توانایی اداره منزلش را نداشت تا چه رسد به مرده اش آن هم بعد از ۱۴ قرن که بتواند برای تو کاری کند. این «توسل» به مرده ها همه ضلالت و شرک آخوندهاست که کاری جز حرام خواری و ظلم افترا زدن به خدا ندارند. برای مغزشویی و سربازگیری از کسانی مثل توست برای پوست از کله ملت مفلوک کندن! کسی که از مرده اش کمک می خواهی در زمان حیاتش و آن هم در دهه هفتاد آن… مطالعه بیشتر»
سلام و انتخاب دین با عواقب آن است. پیامبر بر اساس وحی می فرماید لکم دینکم و لی دین اما کافرین این موضع را برای همیشه تحمل نمی کنند. تا ببینند که مومنین در چه عده و عده ای هستند و میشوند… این کافرین هستند که جمع شدن تدریجی و وحدت و برادری و برابری بین مستضعفین و مومنین را تحمل نمی کنند و در پی نابودی آنها بر می آیند. نبرد بین جبهه حق و باطل آغاز میشود.چرا که کافرین وجود جامعه ای بر اساس و الگوی قسط و موازین الهی را مسری میدانند و از گسترده شدن آن… مطالعه بیشتر»
[quote]بدیهیست تا زمانی که در قید حیات بودند توسل به ارواح رفیع ایشان لزومی نداشت.[/quote]
هیچیک از پیامبران توصیه نکردهاند که پس از مرگ به ارواح رفیعشان متوسل شویم، همان گونه که توصیه نکردهاند به مجسمه رفیعشان متوسل شویم.
سلام
[quote]در تعمیر و بازسازی این “عقل طبیعی” انسان ها دچار اختلاف میشوند هر گروهی نظر خود را صورت حقیقی و صحیح آن می پندارد و بر آن اصرار دارد. این اختلافات را چگونه حل کنیم؟[/quote]
بعضی از اختلافات را هرگز نمیتوان حل کرد. گاهی پیامبر هم چارهای ندارد جز اینکه بگوید لکم دینکم ولی دین.
در زمان پیامبران هم بعضی از مردم سخن آنان را صواب میدیدند و به آنان ایمان میآوردند و بعضی هم سخنشان را نادرست میدیدند و آنان را مسخره میکردند و دیوانه میخواندند.
جناب ارجمند: – مقاله بالنسبه جالبی بود، حاوی مندرجاتی ساده و درست و البته نتایجی ساده سازی شده و نادرست…..بااینحال فرض کنید مثلا بخواهیم استدلال مقاله را بپذیریم، اما با اینکه خود پیامبران از رسالتشان توصیفی دگر داشتند چه کنیم؟![quote]مناسک مذهبی از قبیل آیینهای عزاداری، توسل، زیارت و… که در سنت احدی از پیامبران سابقه ندارد[/quote]– آری، بدیهیست تا زمانی که در قید حیات بودند توسل به ارواح رفیع ایشان لزومی نداشت.[quote]چرا خدا همان گونه که به همهی مردم جهان چشم و گوش و عقل و عاطفه و وجدان داده است، احکام و معارف کتابهایی چون تورات یا انجیل یا… مطالعه بیشتر»
سلام در باره این مطلب که میفرمایید: “کسانی که تنها به عقل طبیعی پایبند باشند بتپرستی نمیکنند، “ باید عرض شود که “عقل طبیعی” – فعلا به تعریف دقیق آن کاری نداریم – در اثر عملکرد غلط انسان و تکرار آن اعمال تغییر میکند و صورت منحرف پیدا میکند…که البته شما هم به آن اشاره کرده اید. در تعمیر و بازسازی این “عقل طبیعی” انسان ها دچار اختلاف میشوند هر گروهی نظر خود را صورت حقیقی و صحیح آن می پندارد و بر آن اصرار دارد. این اختلافات را چگونه حل کنیم؟ انسان ها مانند کامپیوتر نیستند که حافظه rom… مطالعه بیشتر»