چرا میگوییم قرآن کلام خداست-۲
حسین پورفرج: پس در بخش اول دانستیم که پیامبرخاتم(ص) فاقد ابتداییترین امکانِ معرفتی، جهتِ خوانش و نگارش فرآوردههای فرهنگی عصر جاهلیاست و همچنین فاقدِ آن است که بتواند از خود معجزهزایی کند و آیتِ مافوقی بیآورد. فاقد آناست که بتواند جهانبینشی خودبافته بگوید و مکتبی نوین بنشاند. و نهایتاً فاقد آن است که بتواند تقریر عشق نماید و تدریسِ عاشقی ورزد.
چرا میگوییم قرآن کلام خداست-۲
زوایهداری اقوال الهی و احوال نبوی[۱]
حسین پورفرج: پس در بخش اول دانستیم که پیامبرخاتم(ص) فاقد ابتداییترین امکانِ معرفتی، جهتِ خوانش و نگارش فرآوردههای فرهنگی عصر جاهلیاست و همچنین فاقدِ آن است که بتواند از خود معجزهزایی کند و آیتِ مافوقی بیآورد. فاقد آناست که بتواند جهانبینشی خودبافته بگوید و مکتبی نوین بنشاند. و نهایتاً فاقد آن است که بتواند تقریر عشق نماید و تدریسِ عاشقی ورزد. که اینهم ادلۀ متن مقدساست در اینباره:« أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرَامِی وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ/یا [در باره قرآن] مىگویند آن را بربافته است بگو اگر آن را به دروغ سر هم کردهام گناه من بر عهده خود من است و[لى] من از جرمى که به من نسبت مىدهید برکنارم(هود/۳۵) و نیز:« وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَهٌ لِّلْمُتَّقِینَ/و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مىگرفتیم سپس رگ قلبش را پاره مىکردیم و هیچ یک از شما مانع از [عذاب] او نمىشد و در حقیقت [قرآن] تذکارى براى پرهیزگاران است» و حال با بیان این گفتار از کنستانتین ویرژیل گئورگیو من بابِ اُمییت و رابطۀ آن با معجزهبودگیِ متن، به آغاز بخش دوم میشتابیم و شرح آن را میپردازیم. که امیداست مقبول افتد:
با این اینکه پیامبر اسلام یک امی بوده، در اولین آیات که بر وی نازل شده صحبت از قلم و علم یعنی نوشتن و نویسانیدن و فراگرفتن و تعلیم دادن است… اگر محمّد(ص)یک دانشمند بود، نزول این آیات در غار حرا تولید حیرت نمیکرد، چون دانشمند قدر علم را میداند ولی او سواد نداشت و….[۲]
(۲)
زاویهداری اقــوال الهی و احـــوال نبوی
و اکنون بخش دوم: بخشِ«زاویهداری اقوال الهی و احوال نبوی» و ابتدا طرح نمونههای از بزرگانِ نواندیشیدینی:
شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا میکند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکیاش و حتی احوالات روحیاش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس میکنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام اینها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشتهاند. این، آن جبنهی کاملاً بشری وحی است.[۳]
و نیز:
آنچه در بارۀ متن قرآن گفتم معنایش این نیست که همه آیات قرآن، خواندن نمودهای خداوند در جهان است. در قرآن آیات زیادی وجود دارد که خواندن پدیدارهای جهان نیست. مثلاً آیات احکام قرآن خواندن پدیدارهای جهان نیست. اینها اوامر و نواهی آن پیامبر است که چون حاکم شد به تنظیم امور اجتماعی بر مبنای اخلاق نبوی پرداخت.[۴]
باری، آنچه در نمونههای فوق–خصوصاً دیدگاه دکترعبدالکریم سروش– مشهود است،[۵] این است که قرآن با حالاتِ شخصیتی نبیاکرم(ص) وابستگی تام دارد و ایناست که او بر روی لحنِ پیام تأثیر مستقیم میگذارد. این است که او نقطۀ کانونی موضوعات وحیْنشان میگردد و ایناست که او نوعیتِ سیاقی آیات را تعیین میکند. و نهایتاً این است که او محوریتِ متن مقدس را رقم میزند و این است که او حکم و احکام را مکتوب مینمایاند. بنابراین، از این منظر قرآن متنیاست که بهگاه اندوهِ نبی رنگ اندوه میپذیرد و بهگاه شادی او طربناک میشود. بهوقت بیتابی او بیتابی مینماید و هنگام صبوری او صبوری میورزد و حتّی بهگاه خشم او خشم میگیرد و به وقت رحم او رحم میآورد. که حال میباید پرسد: چنین قرآنی بیشتر شبیه به چیست؟! و بیشتر تمایل به چه محصولیدارد؟!
هکذا، اگر برداشت و باورداشت این طیف نواندیشی دینی من بابِ قرآن و نحوه تثبیت آیاتِ آن صحیح باشد، و بپذیریم که این آورده آوردهای متقارن با روحیات پیامبرخاتم(ص) و خلق و خویِ ویژۀ اوست، در این صورت میتوانیم چنین بگویم که این مصحف بیشتر به یک کتابِ «روانشناسیِ شخصیت» شبیه میماند تا یک معجزۀ مافوقی، و بیشتر به احوالِ ممیزۀ نبوی گرایش مینماید تا طرحِ یک زیستجهانِ محقق. که این یعنی«کردهای تأویل حرف بکر را/خویش را تأویل کن نی ذکر را/برهوا تأویل قرآن میکنی/ پست کژ شد از تو معنی سنی».[۶] و نیز: «چون تو در مصحف از هوا نگری/نقش قرآن تورا کند در بند/ وز ز زردشت بیهوا شنوی/زنده گرداندت چو قرآن زند».[۷] باری، چنین نگاهی به قرآن و باور اینکه روحیاتِ نبوی بر فحوای وحی تأثیر مستقیم مینهد، آدمی را دچار بیماریِ «تقلیلگرایی» میسازد و او را از جادۀ همهجانبهبینی دور میگرداند، آنهم چنان دور که به قول حافظ:«از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/زنهار از این بیابان وین راه بینهایت».[۸] معالوصف، با پذیرش این معنا قرآن از اینکه آیتی همهزمان و همهمکان باشد و بتواند گمگشه راه مقصود را به سرمنزلگاه هدایت برساند، دستتهی میگردد و صرفاً به صورت تجربهای پیامبرانه تجلی مینماید. که این تجربه نیز تجربهایست نه انتقالپذیر و نه آموزششونده.
بنابراین، میباید همانند این دیدگاهِ -فیلسوف و اسلامشناس شهیر- دکتر توشیهیکو ایزوتسو که میگوید:
خدا مشیت و ارادۀ خود را به میانجیگری یک پیامرسان آسمانی بر محّمد(ص) آشکار میسازد. ولی خود محمّد(ص) نقطۀ نهایی نیست. هدف وحی نجات و رستگاری شخصی او نیست. خدا از آن جهت با وی سخت نمیگوید که تنها با وی سخن گفته باشد. کلماتِ خدا میباید به آن سوی حضرت محمّد(ص) انتقال پیدا کند و به دیگران برسد.[۹]
بپذیریم که قرآن برخاسته یا برآیند از روحیاتِ ویژه پیامبرخاتم(ص) نیست[۱۰] و نمیتواند باشد، و نمیتواند در غم و شادیهایِ پیامبرانه خلاصه گردد.[۱۱] نمیتواند چون به واقعِ فرای ارادۀ پیامبر(ص) تنزیل مییابد و فرایِ خواستههای او فرمان میدهد، فرای اندیشههای او پرواز میکند و فرای تعلقاتِ او عقد میبندد و نیز فرایِ تصوراتِ او نقش مینگارد و فرای عاشقانههای او عشق میورزد.که این یعنی:
پس خداوند پری و آدمی
از پری کی باشدش آخر کمی
شیرگیر ار خون نره شیر خورد
تو بگویی آن نکرد آن باده کرد
ور سخن پردازد از زر کهن
تو بگویی باده گفتاست آن سخن
بادهای را میبود این شر و شور
نور حق را نیست این فرهنگ و زور
که ترا از خود به کل خالی کند
تو شوی پست او سخن عالی کند
گرچه قرآن از لب پیغمبراست
هرکه گوید حق نگفت او کافراست[۱۲]
اکنون پس از تشریح مقدماتِ بخش دوّم با طرح یک سوال به مسئله اصلی این مجال برمیگردیم: آیا در قرآن شدهاست که اراده خدا –و یا بهتر بگویم مشیِ الهی- با خلقایت، فعلیات و یا تصمیماتِ پیامبرخاتم(ص) در مغایرت باشد؟! و اصلاً شدهاست که تا به حال خواستِ عبد بر خواستِ معبود فائق آید و آن را تعیین کند؟! با نگاهی به متن مقدس میتوان از سه منظر این مسئله را پیگیری کرد و بدان پاسخ داد، که این سه منظر اینگونهاند:
۱-از منظرِ رسالتی/ابلاغی،
۲-از منظر اجتماعی/موقعیتی
و ۳-از منظر خصوصی/خانوادگی.
باری، در قرآن موارد فراوانی به چشم میخورد که در آن وحیِ الهی با حال نبوی –البته پیرامون مسائلِ رسالت و پیامبرانگی– در تعارض است و چنان زاویه دارد که نمیتوان آن را ندیده گرفت. چنان گستردگی دارد که نمیتوان آن را سهوی دانست و چنان اثالت دارد که نمیتوان آن را متشابه پنداشت. باری، در متن مقدس -تا چشم کار میکند- میان اقوالِ الهی و احوالِ نبوی فاصله دیده میشود که این فاصله از ابتداییترین آیات تا انتهاییترین آنان امتداد گرفتهاست.
(۱) مثلاً در سورۀ مدثر –که به واقع از نخستین آیاتِ نازله بر نبیاکرم(ص) میباشد- خداوند پیامبر(ص) را از اینکه بنشیند و به حال خود مشغولیت یابد، به ایستادن و عزمِ جزم فرامیخواند و از او میخواهد که:«تا برونی جامهها بینی و بس/جامه بیرون کن درآ ای همنفس/زانک با جامه در آن سو راه نیست/تن ز جان جامه ز تن آگاه نیست»:[۱۳]«یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ…»/ اى کشیده رداى شب بر سر، برخیز و بترسان، و پروردگار خود را بزرگ دار، و لباس خویشتن را پاک کن…(مدثر/۱-۴)
(۲) نمونه دیگری که در قرآن نشاندهندۀ این تفاوت نگاه و تفاوتِ وضعیت میانِ حکم خدا و حالِ پیامبرخاتم(ص) است، مسئلهاست تحت عنوانِ «معجزهآوریِ بنوی» و کم و کیف بیرونی آن.[۱۴] باری، در قرآن بارها میبینیم که میانِ ارادۀ خدا و علاقه پیامبر(ص)، پیرامون این مسئله که: چرا او دستانِ خالی از معجزه دارد، و چرا او نیز نمیتواند همچون موسی و عیسی(ع) انواع آیات ارائه دهد، اختلافِ نظر برقرار است و اصلاً به همین دلیل هم، کار به آیاتِ تذکاردهنده میکشد، آنهم آیاتی که پیامبرِ بیتاب را به تاب فرامیخواند و از او صبر و صبوری میطلبد:(۲/۱) فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ/ و مبادا تو برخى از آنچه را که به سویت وحى مىشود ترک گویى و سینهات بدان تنگ گردد که مىگویند چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى با او نیامده است تو فقط هشداردهندهاى و خدا بر هر چیزى نگهبان است(هود/۱۲). و نیز او را از تأسف خوردنهایِ بیهوده برکنار میخواهد: (۲/۲) وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلَا تَکُن فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ/ و بر آنان غم مخور و از آنچه مکر مىکنند تنگدل مباش(نمل/۷۰) و همچنین از رفتارهایِ احساسی هم: (۲/۳) وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاء فَتَأْتِیَهُم بِآیَهٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ/ و اگر اعراض کردن آنان [از قرآن] بر تو گران است اگر مىتوانى نقبى در زمین یا نردبانى در آسمان بجویى تا معجزهاى [دیگر] برایشان بیاورى [پس چنین کن] و اگر خدا مىخواست قطعا آنان را بر هدایت گرد مىآورد پس زنهار از نادانان مباش (انعام/۳۵).[۱۵]
و حال ذکر نمونههایی از منظر دوم و سوم.[۱۶] ابتدا از منظر اجتماعی/موقعیتی:
(۳) عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ[۱۷]/ خدایت ببخشاید چرا پیش از آنکه [حال] راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى(توبه/۴۳).[۱۸]
و نیز:
(۴) إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا وَاسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًاوَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا/ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داورى کنى و زنهار جانبدار خیانتکاران مباش و از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده مهربان است و از کسانى که به خویشتن خیانت مىکنند دفاع مکن که خداوند هر کس را که خیانتگر و گناهپیشه باشد دوست ندارد.(نساء/۱۰۵-۱۰۷)[۱۹]
و کنون از منظر سوم، منظر خصوصی/خانوادگی:
(۵) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ/ اى پیامبر چرا براى خشنودى همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانیده حرام مىکنى خدا[ست که] آمرزنده مهربان است (تحریم/۱)
و نیز:
(۶) وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لَا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا/ و آنگاه که به کسى که خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نیز] به او نعمت داده بودى مىگفتى همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را که خدا آشکارکننده آن بود در دل خود نهان مىکردى و از مردم مىترسیدى با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى پس چون زید از آن [زن] کام برگرفت [و او را ترک گفت] وى را به نکاح تو درآوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهى نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد (احزاب/۳۷)
پس وفق آنچه رفت، بلیغ میگردد که در قرآن هیچجا روحیاتِ پیامبرخاتم(ص) زمینهساز وحیِ آیاتی خاص، [البته متناسب با همان روحیۀ پیامبرانه، و علیرغم عدمِ همخوانی با ارادۀ الهی] نشده است و هیچجا نشده است که علایقِ نبوی از مشیِ الهی عبور کند. بدینمعنا، همانگونه که در آیاتِ بالا نیز به چشم میآید، قرآن حتّی در مورد اتفاقاتِ شخصی و یا خصوصی زندگی پیامبرخاتم(ص) نیز، خطوط اصلی جهانبینیِ خود را تغییر نمیبخشد و از موضع حقّانی خود پائین نمیآید. هیچگاه مثلاً بدین دلیل که پیامبرخاتم(ص) فلان چیز را دوست دارد، چنین و چنان نمیکند و هیچگاه بدین ادله که او فلان امر را نمیپسندد، تغییر مشی نمیدهد. هیچگاه بدین دلیل که او دچار یأس میگردد، شعر نومیدی نمیسراید و هیچگاه بدین دلیل که او مبتلا به حزن میشود، مرثیهسرایی نمینماید. و باز هیچگاه بدین دلیل که او میل به تعجیل میورزد، شتابزده نمیشتابد و هیچگاه بدین دلیل که او دل به ناشدنی میبندد، اجابت نمیگرداند. چرا که از زبان خودِ متن: «سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا»/سنت الهى از پیش همین بوده و در سنت الهى هرگز تغییرى نخواهى یافت(فتح/۲۳).
بنابراین وفق آنچه رفت، میتوان چنین گفت که قرآن آوردهایاست که براساس اهداف از پیش تعیینشده و البته فرازمانی-فرامکانی تبیین مییابد و تقلیلپذیر به هیچ امر دیگری نمیباشد. در این معنا قرآن متنیاست که حتّی عواطف یا علایق نبیاکرم(ص) نیز نمیتواند خطوطِ آن را متغیر سازد و مفاد آن را زیر و رو کند. نمیتواند چون ارادۀ الهی فوقِ ارادۀ نبوی قرار دارد و نمیتواند چون «بندگی او به از سلطانیاست/که انا خیر دم شیطانیاست».[۲۰]
و حال ذکر دو نکته به عنوان حرف پایانی این بخش:
وفق آنچه گذشت، مشهود میگردد که در این متد –متدِ از بالا به پائین– متغیر مستقل و وابسته برخلاف متدِ دیگر-متد از پائین به بالا– استقرار مییابند و لذا، نقشآفرینی میکند.[۲۱] باری، در متد ثانی گفتیم که متغیر اصلی –یامتغیر x که متغیر y را به وجود میآورد– پیامبرخاتم(ص)است و اوست که به کلیتِ وحی شکل میدهد. اوست که بر نوعیت کلام تأثیر مستقیم میگذارد و اوست که به حال و هوای متن حال و هوا میبخشد. و نیز اوست که بر محمولههای الهی ثیاب خاص میپوشد و اوست که بر اندامِ قرآن نقش و نگار میزند.
هکذا، در این متد آنکه دیگری را متشکل میگرداند و آنکه همو را متحول میسازد، کسی نیست جز نبیاکرم(ص)، و نیز آنهم که از طریق دیگری تغَیُّر میپذیرد و از طریق او برگ و بار میستاند، کسی نیست جز ارادۀ الوهی وحیانی. و این در حالیاست که متد اوّل متدیاست درست برخلاف آن. باری، در متد اوّل(متد از بالا به پائین)، برخلاف متد ثانی آنکه در جایگاه متغیر مستقل(x) مینشیند و مفادِ متغیر دیگر(y) را تعیین میکند، همانا اراده خاصۀ الهیاست، و نیز آنهم که از طریق او این سوی و آن سوی میرود و متشکل و شکیل میگردد، شخصیت بنوی. که این نیز ادلهای در گواه این مطلب: لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ/زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حرکت مده، چرا که جمعکردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروى کن. سپس بیان و توضیح آن نیز بر عهده ماست (قیامه/۱۶-۱۹)
و نکته آخر اینکه، احتمال میرود کسی بپرسد: اگر واقعاً ارادۀ الهی فوق احوال نبوی است، و اوست که ماهیتِ کار را تعیین میکند، پس چگونه آیاتِ ابتدایی قرآن نشان از مراعاتِ حالِ پیامبر(ص) دارد؟! و چگونهاست که آن با پرورش او گسترش مییابد؟! هکذا، پاسخ به این سوال نیازمند تفکیک میان دو نوع خصیصه است: ۱-ماهیتِ کیفی نزول و ۲- میزان کمی آن. باری، در قرآن زمانی احوالِ پیامبرخاتم(ص) در حالت نزول آیات تأثیر میگذارد که بحث بر سر کمیتها یا بهتر بگوییم طول و اندازۀ جملات باشد،[۲۲] نه زمانی که نحوی نزول میل به کیفیت ابلاغیات و یا به عبارت بهتر مفادِ وحی میکند. بدینمعنا، خصایص پیامبر(ص) تنها در شرایطی میتواند امور وحیانی را تحتشعاع قرار دهد که مسئله نزول گرایش به میزان کمیِ جملات بنماید نه ماهیت کیفی آنها، که این خود معطوف به اراده خاصۀ الوهی میگردد. و باز الله اعلم.
به قلم حسین پورفرج
جامعهشناس و قرآنپژوه
[۱] -پیش از پرداختن به بخش دوم این نوشتار ذکر دو نکته یا بهتر بگویم دو تذکار را فریضه میدانم. اول اینکه: این مقاله هرگز بر آن نیست که به نقد مقالات و نظرات اساتیدِ ارجمندی چون دکترعبدالکریمشروش و یا استاد مجتهدشبستری بپردازد و زیر و بم آنان را بشکافد، بلکه این قلم برآناست که به صورت مستقل مدلولات خویش را جهت معجزهبودگی قرآن بیان دارد و طرحِ دیدگاه کند. هرچند که در این مسیر ممکن است گریزی هم به مقالاتِ مذکور-البته آنجا که به مسئله اصلی این کلام مربوط میگردد- نیز زده شود. و دوم اینکه: صاحبِ این قلم نیز نیک میداند که دیدگاهِ دکترعبدالکریمسروش ناظر بر مکانیزم ابلاغیِ وحی است نه خود وحی، زیرا تا وحیی در کار نباشد مکانیزمی هم در کار نخواهد بود و هیچ آوردهای هم رخ نخواهد داد. هرچند، توجه به این نکته نیز لازم است که بدانیم: اگر نقدی هم میرود این نقد از طریقِ محصولِ نهایی این مکانیزم بر آن مکانیزم وارد میگردد نه از طریق امور ثانویه و نیز فرعی. که بر این دو امر خودِ متن گواهاست.
[۲] -برای مطالعه بیشتر مراجعه فرمائید به:محمّد(ص) پیامبری که از نو باید شناخت، ترجمه ذبیحاله منصوری، نشر زرین.
[۳] -مراجعه فرمائید به وب سایت رسمی دکترعبدالکریم سروش، کلام محمّد(ص)، گفتگو با میشل هوبینک.
[۴] -مراجعه فرمائید به وبسایت استاد محمدمجتهد شبستری، قرائت نبوی/- انسانیّت کلام قرآنی و حقیقت تجربه محمّدی
[۵] -برای درک بهتراندیشه دکترعبدالکریم سروش میتوانید به وبسایت شخصی او و نیز نقدهایِ بزرگانی مهندسعبدالعلیبازرگان، آیتاللهسبحانی و… مراجعه فرمائید.
[۶] -مثنوی معنوی/دفتراول/بخش ۵۹
[۷] -مراجعه فرمائید به: دیوان اشعار سنایی/قصیده شماره ۴۵/طعنه بر علمای دنیاجوی.
[۸] -دیوان حافظ/غزل شمارۀ ۹۴
[۹] -برای مطالعه بیشتر مراجعه فرمائید به برجستهترین کتاب دکتر توشیهیکو ایزوتسو «خدا، انسان و قرآن» ترجمه مرحوم استاداحمد آرام، نشر شرکت سهامی انتشار.
[۱۰] – به واقع قبولِ این اندیشه مشکلاتِ فراوانی را پیش پایِ دینداران خواهد نهاد. باری، اگر بپذیریم که قرآن معطوف به حال پیامبرخاتم(ص)است و اوست که مسیرِ محتوایی آیات را تعیین میکند، چگونه میتوان این ارتباطِ را جهاندامنه دانست؟! و چگونه میتوان این طیف آیات را [که میگوید: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ/این (قرآن) تذکری برای همه جهانیان است(ص/۸۷)، إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ/ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)! (یوسف/۲)، إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ …./این قرآن، به راهی که استوارترین راههاست، هدایت میکند(الإسراء/۹) و…] توجیه کرد؟! چگونه میتوان این رابطه را منتقل گرداند و کجا میتوان آن را جستجو نمود؟! و نیز چگونه میتوان آن را شفای دل پنداشت؟! و چگونه میتوان آن را صفای جان فهمید؟! ولله اعلم.
[۱۱] -باری، با قبول این فرضیه(تأثیر وضع حالتی نبی بر لحن آیتی وحی) دو متغیر خواهیم داشت که این دو متغیر چنیناند: ۱-متغیر مستقل یا متغیر اصلی و مادرِ «پروژه نبوی» تحتِ عنوانِ: حالاتِ درونیِ پیامبرخاتم(ص) و ۲- متغیر وابسته یا متغیر برآمده از متغیر مستقل تحت عنوان: آیاتِ بیرونی ساتع از منبع. که حقا چنین فرضیهای به عقیده این قلم اثبات شدنی نیست و حتّی به قول مولوی پایههای چوبین دارد: «پای استدلالیان چوبین بود/پای چوبین سخت بیتمکین بود»/مثنوی معنوی/دفتر ششم/بخش ۱۳۲.
[۱۲] – مثنوی معنوی/دفتر چهارم/ بخش۷۹
[۱۳] -مثنوی معنوی/دفتر اول/بخش۱۳۲
[۱۴] -شرح مسئله کمیت و کیفیتِ معجزهآوری پیامبرخاتم(ص) در مقالهای مجزا تحت عنوان«حدیث تشنه و آب» به فضیل آمده است، که کلیت آن در قالبِ کتاب «چشم شاهد دلبند» از سویِ موسسۀ انتشاراتی نگاه معاصر در آینده به چاپ خواهد رسید.
[۱۵] -خوب است به دو آیه ماقبل این آیه نیز نگاهی بیاندازیم آیهای که به وضوح پیامبرِمحزون را از اندوه برکنار میخواهد و را به تلاشو بردباری سفارش میکند: قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ یُکَذِّبُونَکَ وَلَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ/به یقین مىدانیم که آنچه مىگویند تو را سخت غمگین مىکند در واقع آنان تو را تکذیب نمىکنند ولى ستمکاران آیات خدا را انکار مىکنند (انعام/۳۳) وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ وَلَقدْ جَاءکَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِینَ/و پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند ولى بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایى کردند تا یارى ما به آنان رسید و براى کلمات خدا هیچ تغییردهندهاى نیست و مسلما اخبار پیامبران به تو رسیده است (انعام/۳۴).
[۱۶] -قبل از پرداختن به دو منظر دیگر بیان نمونۀ دیگری از این منظر شاید خالی از لطف نباشد. و آن نمونه نامی نیست جز سورۀ عبس، سوره هشتادم قرآن. در این سوره این زوایهاداری اقوالی و احوالی چنین ذکر میگردد: عَبَسَ وَتَوَلَّى أَنْ جَاءَهُ الأعْمَى وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَمَا عَلَیْکَ أَلا یَزَّکَّى وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یَسْعَى وَهُوَ یَخْشَى فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى کَلا إِنَّهَا تَذْکِرَهٌ/چهره در هم کشید و روى برتافت از اینکه نابینایى به سراغ او آمده بود! تو چه مىدانى شاید او پاکى و تقوا پیشه کند،یا متذکر گردد و این تذکر به حال او مفید باشد! اما آن کس که توانگر است، تو به او روى مىآورى، در حالى که اگر او خود را پاک نسازد، چیزى بر تو نیست! اما کسى که به سراغ تو مىآید و کوشش مىکند، و از خدا ترسان است، تو از او غافل مىشوى. این (قرآن) تذکر و یادآورى است(عبس/۱-۱۱)
[۱۷] -برایِ درک بهتر چرایی انتخابِ این آیه میباید به دو آیه بعدیِ آن توجه کرد. دو آیهای که به وضوح نشان میدهد پیامبرخاتم(ص) در موضعی خلافِ مشیِ الهی قرار دارد و از این روی مخاطبِ وحیای متنبهکننده است: لاَ یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ/کسانى که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند در جهاد با مال و جانشان از تو عذر و اجازه نمىخواهند و خدا به [حال] تقواپیشگان داناست (توبه/۴۴) إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ/تنها کسانى از تو اجازه مىخواهند [به جهاد نروند] که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و دلهایشان به شک افتاده و در شک خود سرگردانند (توبه/۴۵)
[۱۸] -در این آیه همانگونه که مشهود میباشد پیامبر(ص) تصمیم به رفع تکلیف از متقاضیان عدم حضور در جبهههای جنگ دارد امّا ارادۀ خدا بر عکسِ آن رقم میخورد.
[۱۹] -از این مجموعه آیات هم مباینت میان ارادۀ الهی و احوال نبوی به وضوح مشهود است.
[۲۰] -مثنوی معنوی/دفترچهارم/بخش ۱۲۷
[۲۱] -همانگونه که ملاحظه میشود در ایندو متد بحث بر اثر فاعلِ شکلدهنده و مفعول شکلپذیرنده است نه ماهیتی ظاهر/باطنی و عینالیقینی این دو. چه، زیرا به اعتقاد این قلم دو متدِ مذکور روبنایِ مسئله پیامبری است و ماهیتِ ظاهر/باطنی زیربنای آن.