نقش ها و مسئولیت های روشنفکری دینی
مقصود فراستخواه: شواهد بسیاری گواهی میدهد که روشنفکری دینی در پیدایش دولت دینی و بسیاری از مسایل مترتب بر دولت دینی مسوولیت دارد. پس اکنون باید به قاعدهای بازگشت که میگویند هر تمدنی توسط کسانی تغییر میکند که آن را به وجود آوردند. اگر روشنفکری دینی در ایجاد دولت دینی سهیم است، باید در راستای عقلانیشدن و رحمانیشدن دین نیز تلاش کند.
****
در بیستمینسالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان اولین نخستوزیر پس از انقلاب، انجمن اسلامی دانشکده فنی تهران همایشی دو روزه با عنوان «شمع راه» در روزهای دوشنبه و سهشنبه، ١٣ و ١۴بهمنماه، در تالار شهید چمران این دانشکده برگزار کرد. آنچه در ادامه میخوانید گزیده سخنرانی مقصود فراستخواه جامعهشناس و استاد دانشگاه در این همایش با عنوان «جریانشناسی روشنفکری دینی ایران» است:
تولد روشنفکری
روشنفکر و کار روشنفکری زمانی به وجود میآید که شرایط بشری و وضعیت زیست اجتماعی به مشکل بر بخورد و تصمیم به تغییر آن بگیرد. روشنفکری یک تنش وجودی و معرفتی برای روبهروشدن انتقادی با وضعیت پروبلماتیک انسانی و اجتماعی است. روشنفکر تغییرات موردنیاز جامعه را از طریق تولید معرفت، نقد سنت گذشته، نقد ایدئولوژی و قدرت موجود به واسطه کردار و کنش اجتماعی و کنش معطوف به رهایی انجام میدهد.
روشنفکر تلاش میکند با تولید نشانه، سیاستهای بازنمایی را تغییر دهد. بهعبارتدیگر روشنفکر معتقد است امور موجود بهدرستی بازنمایی نمیشود و ما نیازمند بازنمایی مجدد این امور هستیم. روشنفکری دینی نیز بهعنوان نحلهای موجود در جامعه معاصر ایران، تنشی برای روبهروشدن انتقادی با یک موقعیت پروبلماتیک در عالم دینی و انسان دینی و نسبت این دو با جهان اجتماعی است.
روشنفکر دینی از سویی حس دینی و ایمانی دارد و از سوی دیگر به عقلانیت جدید گشوده و پایبند است چراکه انسان جدید در دنیایی مملو از کثرت و ابهام زندگی میکند. روشنفکری تجربهای برخاسته از مدرنیته است. در دوره پیشامدرن، مردم برای سوالات خود یکراست به سراغ سنت میرفتند و در آن جوابهای حاضرآماده را مییافتند. اما در دنیای مدرن این وضعیت تغییر کرده و یکپارچگی ذهن تهدید میشود.
امروز خورشید کسوف کرده و روی در نقاب کشیده اما روشنفکر دینی نه از آن خورشید میتواند بگذرد و نه میتواند از امکانهای آگاهی و عقلانیت دست بکشد. باید رویکردی پدیدارشناختی به روشنفکری دینی داشته باشیم. زیرا بخش بزرگی از مردم دیندار که در دنیای امروز زندگی میکنند، روشنفکر دینی را از جنس خود میدانند. راز اقبال عمومی به روشنفکری دینی در همین است. البته این اقبال لزوما خطی و دایمی نیست. مردم مادامی که حس میکنند روشنفکران تنشهایی دارند که برای آنها معنیدار است، اقبال نشان میدهند.
جریانهای روشنفکری دینی
اولین قدم برای تبیین جریانشناسی روشنفکری دینی، تبار تاریخی آن است که به زمان معتزله باز میرسد. در این جریان اندیشمندانی همچون ابوبکر اصم وجود داشتند که آثار بسیاری از آنها از دست رفته چون جامعه آنها را بهعنوان زندیق و ملحد تکفیر کرده است. در دوران جدید، زمینهسازان اولیه این جریان سیدجمالالدین اسدآبادی و همنسلهای او هستند. در این دوران روشنفکری دینی وارد مرحله راهاندازی میشود. بازرگان و شریعتی نمونههای برجسته این افراد در ایران هستند.
مرحله بعدی، روشنفکران پساانقلاباسلامیاند. این دوره، دوره تنوعیابی است. اگر مثلا بازرگان و شریعتی تیپ کلاسیک روشنفکر دینی بودند، در این دوره تیپهای تازهای از این جریان ظهور کرد. وقتی یک پدیده به درجاتی از تنوع خلاق برسد، نشاندهنده حرکت به سطحی از بلوغ است. همین امر، راز ادامه وجود روشنفکری دینی است، زیرا این جریان مرتب در خودش ظرفیت آغاز پیدا میکند و از نو نهادینه میشود. بهعنوانمثال مهندس بازرگان را در نظر میگیریم. رشته او علوم طبیعی و فنی است، مشکل اجتماعی آن زمان استبداد است، پایگاه اجتماعی او نهادهای سیاسی و صنفی و آکادمیک است و با گروههای ملی محشور است. مخاطبان او لایههای نسبتا بالای طبقات متوسط هستند، راهبرد معرفتی او آزادسازی متن دینی و قرآن از انحصار مفسران رسمی است، سیاست بازنمایی او ایجاد همسخنی بین دین و علم، بین دین و آزادی و بین دین و ملیت است. کارنامه اصلی بازرگان «دین آزادیخواه» است. اما در مورد شریعتی وضعیت متفاوت است. حوزه علمی شریعتی جامعهشناسی، عرفان، تاریخ و ادبیات است، مشکل اجتماعی او نابرابریهای توسعه و تحجر دینی است، پایگاه او نهادهای فرهنگی و آموزشی و حاشیههای دانشگاهی است، مخاطب شریعتی بیشتر جوانان و لایههای عمدتا پایین طبقه متوسط هستند، راهبرد معرفتی او آزادسازی تاریخ و ادبیات دینی است و به همین دلیل از «تشیع علوی» و «مذهب علیه مذهب» سخن میگوید، سیاست او ایجاد همسخنی بین دین و ایدئولوژی اجتماعی است و خلاصه اینکه کارنامه شریعتی را میتوان «دین تحولخواه» دانست نه دین آزادیخواه.
حال اگر روشنفکری دینی پساانقلاباسلامی را در نظر بگیرید، میبینید که حوزه این اندیشمندان، کلامیتر، فلسفیتر و معرفتشناختیتر است. مشکل اجتماعی آنها استبداد و نابرابری نیست، بلکه افراط و خشونت و انحصار است. مخاطبان این گروه عمدتا طبقات متوسط فرهنگی هستند، پایگاه آنها حاشیههای دولت و مطبوعات است. راهبرد آنها آزادسازی معرفت دینی، قرائت دینی، حیات و تجربه دینی است، سیاست بازنمایی آنها هرمنوتیک و بسط تجربه نبوی و معنویت است و در مجموع کارنامه آنها «دین کثرتگرا و دین مدنی» است.
تنوعات پس از انقلاب به جایی رسید که چیزی به نام روشنفکری فقهی هم به وجود آمد. حوزه رشتهای این روشنفکران تفسیر علوم حوزوی و فقه است. مکان این متفکران، فضاهای خالی میان حوزه و جامعه است و پایگاه آنها لایههای پایین و طلاب جوان هستند، سیاست بازنمایی آنها نوآوریهای اصیل در بررسی تحولات دینی است. کارنامه این روشنفکران را میتوان «دین عمومی» دانست. با این تنوعات بود که روشنفکری دینی یک جریان موثر شد؛ نشریات، حلقهها و آموزشهایی حول این جریان بهراه افتاد و حتی توانست بهنحوی درون ساختارهای رسمی نفوذ کند و نوعی گسترش گفتمانی به وجود آورد. من این مرحله را مرحله تکثیر و رشد بدون بازگشت قلمداد میکنم.
روشنفکری دینی در ایران نوعی اجتماعیشدن ناقص پیدا کرده است و ما امروز بهجای روشنفکران دینی با نوعی انبساط مواجهیم. به همین دلیل است که بنیادگرایی خشن بسیار کمتر از آنچه در منطقه هست در ایران قابلیت بروز و ظهور دارد. اما این نقش روشنفکری دینی، نه یک امتیاز، بلکه یک مسوولیت است. شواهد بسیاری گواهی میدهد که روشنفکری دینی در پیدایش دولت دینی و بسیاری از مسایل مترتب بر دولت دینی مسوولیت دارد. پس اکنون باید به قاعدهای بازگشت که میگویند هر تمدنی توسط کسانی تغییر میکند که آن را به وجود آوردند. اگر روشنفکری دینی در ایجاد دولت دینی سهیم است، باید در راستای عقلانیشدن و رحمانیشدن دین نیز تلاش کند.
نقد روشنفکری دینی
از منظر تنوع میتوان روشنفکری دینی را نقد کرد. وضعیت تکثر بدون بازگشت امروز میتواند به معنی پایان روشنفکری دینی باشد، چراکه واقعا تحولات نوپدیدی در متن جامعه ایران در جریان است و بسیاری از گروههای اجتماعی، دیگر در اتمسفر گرایشات نخبهگرایانه نفس نمیکشند. خردهفرهنگها، جنسیت، قومیت، توجه به بدن، سرمایهداری پساصنعتی، ارزشهای پراگماتیستی و… روندهایی است که در جامعه ایران به وجود آمده است. فضاهای ملی ما به فضاهای ملی جهانی انتقال مییابد. کثرتگرایی و مرکززدایی نهفقط از قدرت و ثروت، بلکه از معرفت هم رونق یافته است و اینها تنشهایی است که روشنفکری دینی با آنها مواجه است. آیا گفتارهای کلاسیک روشنفکری دینی میتواند پاسخگوی این مسایل باشد؟ در این دنیا دیگر مساله کمبود اطلاعات مطرح نیست، بلکه کمبود توجه است. بهنظر میرسد روشنفکران دینی از آنچه میخواهند هول دهند، عقب ماندهاند و این مایه تاسف است؛ زیرا جامعه همواره به روشنفکر نیاز دارد. اما جامعه ما دچار شتاب شده است، دیگر در انتظار نخبهها نمیماند و میل به عبور از آنها دارد. بنابراین میتوان گفت روشنفکری ایدئولوژیک به پایان رسیده است. نخبهگراییهای گذشته نخنما شده و مسالهها راهحلهای چندگانه دارند. پس تصور من این است که درباره روشنفکری دینی نباید مبالغه کرد.
منبع: شرق